Research Article
Parisa Rasoulifard1, Ghasem Mohammadkhani1, Saeed Farahani1, Mohammadali Sahraiyan2, Shohreh Jalaie3
1- Department of Audiology, School of Rehabilitation, Tehran University of Medical Sciences, Iran
2- Department of Neurology, School of Medicine, Tehran University of Medical Sciences, Iran
3- Department of Biostatistics, School of Rehabilitation, Tehran University of Medical Sciences, Iran
Received: 6 January 2012, accepted: 1 August 2012
Abstract
Bachground and Aim: The involvement of central auditory nervous system is relatively prevalent in patients suffering from multiple sclerosis (MS). To understand cortex function and to investigate cognitive impairment, event related potential is considered as a valuable tool. This study was aimed to compare the amplitude and latency of the event related potentials of P300 in MS patients and normal individuals.
Methods: This cross sectional study was conducted on 21 MS patients and 27 normal cases aged 18-50 years. Auditory P300 was recorded with oddball paradigm, using two tone burst stimuli (1000 and 2000).
Results: In MS patients, mean latencies were significantly longer (p<0.001) and mean amplitude were significantly lower (p<0.001), in both males and females. Sex did not affect P300 latencies and amplitudes significantly.
Conclusion: MS patients show some degree of event related potential abnormalities. Combination of auditory P300 and neuropsychological tests may be useful to investigate cognitive impairment in MS patients.
Keywords: Multiple sclerosis, event related potential, tone burst stimulation
مقاله پژوهشی
بررسی اختلالات شناختی در افراد مبتلا به اسکلروز متعدد با استفاده از پتانسیلهای وابسته به رخداد شنوایی
پریسا رسولی فرد1، قاسم محمدخانی1، سعید فراهانی1، محمدعلی صحراییان2، شهره جلایی3
1ـ گروه شنواییشناسی، دانشکده توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، ایران
2ـ گروه نورولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، ایران
3ـ گروه آمار زیستی، دانشکده توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، ایران
چکیده
زمینه و هدف: درگيري سيستم عصبي مركزي شنوايي و اختلالات شناختی در افراد مبتلا به بيماري اسکلروز متعدد نسبتاً شايع است. برای آگاهی از فرایند عملکرد قشری، پتانسیلهای وابسته به رخداد بسیار مناسب است. پژوهش حاضر بهمنظور مقایسۀ پتانسیل وابسته به رخداد P300 شنوایی در افراد مبتلا به اسکلروز متعدد و افراد هنجار انجام گرفته است.
روش بررسی: در اين پژوهش مقطعي P300 شنوایی به روش تحریک متفاوت با استفاده از دو محرک تنبرست 1000 هرتز و 2000 هرتز از 21 فرد مبتلا به اسکلروز متعدد شامل 10 زن و 11 مرد با میانگین سنی 8/27 سال و 27 فرد هنجار 15 مرد و 12 زن با میانگین سنی 2/23 ثبت شد.
یافتهها: میانگین دامنه در افراد مبتلا به اسکلروز متعدد بهطور معنیداری کوچکتر و میانگین زمان نهفتگی موج P300 آنها بهطور معنیداری طولانیتر بود. جنیست در دامنه و زمان نهفتگی موج P300 تأثیر نداشت.
نتیجهگیری: بیماران مبتلا به اسکلروز متعدد درجاتی از ناهنجاری در پتانسیلهای وابسته به رخداد دارند و میتوان از P300 بهعنوان یک ابزار ارزشمند در کنار آزمون نوروسایکولوژیک در بررسی اختلالات شناختی مثل کاهش توجه در اسکلروز متعدد بهره گرفت.
واژگان کلیدی: اسکلروز متعدد، پتانسیل وابسته به رخداد، محرک تنبرست
(دریافت مقاله: 16/10/90، پذیرش: 11/5/91)
مقدمه
اسكلروز متعدد (Multiple Sclerosis: MS)، با ويژگيهاي سهگانۀ التهاب، ميلينزدايي، و گليوز (اسكارگذاري) مشخص ميشود. فرایند میلینزدایی منجر به ايجاد پلاكهاي اسكلروتيك در مناطق ميلنيزۀ سيستم عصبي مركزي(Central Nervous System: CNS) ميشود. اين نواحي پلاك ناميده ميشوند و در هر قسمتي از CNS ممكن است بروز کنند. علت بيماري مشخص نيست و در مورد بیماریزایی آن اختلاف نظر زيادی وجود دارد. این بیماری زیرگروههای گوناگونی دارد که یکی از آنها نوع عودکنندۀ بهبودیابنده (relapsing-remitting) است. در این نوع، بیماری دورههاي حملهاي حادي دارد كه در طی آن، نشانهها تشديد ميشوند و پس از اتمام دوره معمولاً از شدت آن کاسته میشود. این بیماری در زنان شایعتر از مردان است و در حال حاضر MRI بهترين راه تشخيص این بیماری است(1).
از آنجا كه اين بيماري نوعي اختلال نورولوژيك دژنراتيو محسوب ميشود، ممكن است به سيستم شنوايي نيز آسيب برساند. ناهنجاریهای شنوایی متنوعی در افراد مبتلا به MS دیده میشود. مطالعات نشان ميدهد كه درگيري سيستم عصبي مركزي شنوايي (Central Auditory Nervous System: CANS) در اين افراد نسبتاً شايع است، كه اين درگيري را ميتوان با استفاده از آزمونهاي شنوايي مناسب تشخيص داد(2). برای کسب آگاهی از فرایند عملکرد قشری و بررسی اختلالات شناختی، پتانسیلهای وابسته به رخداد (Event Related Potential: ERPs) بسیار مناسب است. ERPs شنوایی، اجزای دیررس شنوایی هستند که، بر خلاف پاسخهای زودرس شنوایی، وابسته به پردازشهای پیچیده مانند تمایز شنوایی هستند و با هر نوع محرک شنوایی، از محرک تونال ساده گرفته تا محرک گفتاری پیچیده، ثبت میشوند. موج P300 یا P3 از ERPs شنوایی است که اعتبار و پایایی بالایی دارد. روش معمول ثبت این پاسخ، روش تحریک متفاوت (Oddball) است که با ارائۀ دو نوع تحریک متفاوت انجام میشود: یک محرک غالب یا استاندارد (frequent)، که پاسخ دیررس شنوایی (P3a) را بهصورت انفعالی با زمان نهفتۀ حدود 250 میلیثانیه تولید میکند و دیگری محرک نادر یا هدف (target) که بهطور تصادفی ارائه میشود و موج مثبت (P3b) با زمان نهفتگی در محدوده 300 میلیثانیه تولید میکند و نیازمند توجه فرد به این محرک است. موج P3b بهطور معمول P300 یا P3 نامیده میشود.
مجموعهای از
پاسخهای شناختی ممکن است در تولید P300
شرکت کنند که از میان آنها میتوان تمایز خصوصیات صدا،
پردازش زمانی، توجه و حافظه را نام برد. در تولید این پاسخ،
مناطق مختلفی از مغز، شامل ساختارهای تحت قشری (برای مثال
هیپوکامپوس، سیستم لیمبیک و تالاموس) و نواحی
قشری شنوایی و لوب پیشانی، شرکت میکنند(3). P300
به علت عینی بودن و عدم وابستگی ثبت آن به فعالیت
حرکتی و در نتیجه امکان انجام آن در افراد دچار مشکلات جسمی،
شاخصی قابل اعتماد در بررسی اختلالات شناختی
همچون
کاهش سرعت پردازش اطلاعات و کاهش توجه و اختلالات حافظه بهویژه در مراحل
اولیۀ بیماری است، چون در مراحل اولیۀ
بیماری اختلالات کمتر آشکار است. با توجه به ماهيت
غيرتهاجمي و دامنۀ زیاد این آزمون، سرعت و
دقت
بالای آن در ارزيابي ساختارهای قشری شنوایی و
همچنین عینی بودن آن، پژوهشگران دربارۀ جنبههای
گوناگون آن به تحقیق پرداختهاند. در سالهای اخیر مطالعات
بسیاری دربارۀ P300 در
زمینۀ اختلالات شناختی و MS صورت گرفته
است. از
جمله، مطالعۀ Comi (1999) و همچنین مطالعۀ Adamaszek
و همكاران (2006) نشان میدهد اختلالات شناختي در بيماران مبتلا به MS
شایع است(4و5).
در مطالعۀ Magnano و همکاران (2006) Ellger و همکاران (2002) و Polich
و
همکاران (1992) و Yevtushenko و همکاران (2008) تفاوت در پارامترهای
موج در MS و گروه هنجار از نظر آماری معنیدار بود(9-6). با
توجه به این كه در کنار آزمونهای نوروسایکولوژیک ميتوان
با استفاده از ERPs نظیر
P300 اختلالات شناختی را تشخيص داد، هدف از اين مطالعه
مقایسۀ دامنه و زمان نهفتگی پتانسیل وابسته به رخداد P300
شنوایی در افراد MS و هنجار بود.
روش بررسی
در مطالعۀ حاضر که از نوع غیرمداخلهای و مقطعي بود، 21 فرد مبتلا به MS قطعي از نوع عودکنندۀـبهبودیابنده و 27 فرد هنجار در محدودۀ سنی 50-18 سال بررسی شدند. افراد مبتلا به MS شامل 11 مرد و 10 زن دارای شنوايي هنجار بودند که از انجمن MS انتخاب شدند. میانگین سنی آنها 8/27 با انحراف معیار 1/7 بود. همۀ آنها راستدست بودند. معيار قطعي بودن MS براساس نظر نورولوژيست بود. در گروه بیمار، طول مدت بیماری از 5/1 سال تا 20 سال با میانگین شش سال و سه ماه بود. نمونۀ آماری هنجار شامل 15 مرد و 12 زن داراي شرايط سني و جنسيتي مشابه، با ميانگين سني 2/23 با انحراف معیار 8/3 و از دانشجویان و کارمندان دانشکدۀ توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران بودند و هيچ سابقۀ مشکلات نورولوژیکی یا ادیولوژیکی نداشتند. افراد مورد مطالعه بهصورت تصادفی انتخاب شدند.
جمعآوری اطلاعات و اندازهگیریهای مورد نیاز، با بررسی پروندۀ پزشکی موجود در انجمن MS، تاريخچهگيري و پر كردن پرسشنامه انجام شد. سپس، معاينۀ اتوسكپي، ارزيابي آستانههاي صوت خالص، ادیومتری گفتاری و ايميتانس، اندازهگیری دامنه و زمان نهفتگی پتانسیل وابسته به رخداد P300 شنوایی انجام شد. پس از تأييد سلامت شنوايي محيطي، آزمایش انجام میشد و نتایج در فرمهاي مخصوص درج میشد. در مرحلۀ تاريخچهگيري، که در روند اجرای پژوهش انجام شد، ضمن پرسش دربارۀ سن فرد مراجعهكننده برای تعيين احراز شرايط سني ورود به مطالعه، دربارۀ سابقۀ عمل جراحي گوش، درد، ترشح گوش، بيماريهايي مانند مخملك، سرخجه، مننژيت، سرخك، سيفليس، اوريون، استفاده از داروهاي اتوتوكسيك، سابقۀ تشنج، ضربه به سر، وجود افراد ناشنوا يا كمشنوا در خانواده، مدت ابتلا به بیماری و همچنین عدم استفاده از داروهای مؤثر بر CNS در 48 ساعت قبل پرسیده شد.
سپس فرد مورد معاينۀ اتوسكوپي قرار میگرفت. در صورت نداشتن جسم خارجي در مجرا و داشتن پردة تيمپان هنجار، آزمون تمپانومتری و رفلکس آکوستیک در هر دو گوش با استفاده از دستگاه اديومتر ايميتانس مدل Zodiac 901 ساخت شركت Madsen دانمارک انجام میشد. سپس با استفاده از دستگاه اديومتر دو كاناله مدل AC 40 ساخت شركت Interaucostic دانمارک آستانههاي هوايي در فركانسهاي 250 تا 8000 هرتز تعيين میشد. ملاك شنوايي هنجار آستانۀ شنوايي كمتر يا مساوي 20 دسیبل HL در محدودۀ فركانسي 8000-250 و برخورداري از تمپانوگرام طبيعي (cc6/1-3/0 SC: و فشار گوش مياني 100- تا 100 داپا) و رفلکس آکوستیک هنجار بود. در صورت وجود شنوایی هنجار در هر دو گوش، فرد آزمایش شونده با چگونگی روند آزمون و نحوۀ همکاری آشنا میشد. سپس محلهای الکترودها با مادۀ پاککننده تمیز میشد و الکترودها در مواضع سر و ماستویید قرار میگرفت؛ به این صورت که دو الکترود فعال در ناحیۀ Fz (پیشانی) و ( Czورتکس) و دو الکترود معکوس در ناحیۀ ماستویید دو گوش بهصورت متصل شده (linked) و یک الکترود مشترک در ناحیۀ Fpz (پایین پیشانی، بین دو ابرو) قرار میگرفت. با توجه به محدودیت تعداد الکترود برای حذف ارتیفکتهای چشمی مثل پلک زدن، و حذف توجه دیداری از فرد خواسته میشد که چشمهایش را ببندد. از آنجایی که نور موجب حرکت چشم میشد برای حذف نور از چشمبند استفاده شد و از فرد خواسته شد که در طول آزمایش نقطۀ دید خود را در یک نقطه ثابت نگه دارد. پس از این مراحل الکترودها به سیستم اندازهگیریکننده وصل و گوشی داخلی در گوشها قرار میگرفت.
در صورتی که امپدانس الکترودها کمتر از پنج کیلو اهم و تفاوت امپدانس بین الکترودی کمتر از دو کیلو اهم بود، آزمون P300 با استفاده از دو محرک تن برست استاندارد 1000 و محرک هدف 2000 هرتز با استفاده از الگوی تحریک متفاوت و با تعداد 200 محرک (160 محرک استاندارد و 40 محرک هدف) و با احتمال وقوع محرک استاندارد 80 درصد و محرک هدف 20 درصد و از طریق دوگوشی با شدت 70 دسیبل nHL با دستگاه پتانسیل برانگیخته مدل ICS Chartr EP ساخت شركت GN Otometric آمريكا انجام میشد. ملاک تعیین پاسخ P300، حداقل دو بار تکرار پاسخ بود و در صورت پایایی آن، بهعنوان پاسخ در نظر گرفته میشد. كليۀ آزمايشها در بخش شنواييشناسي دانشكدۀ توانبخشي دانشگاه علوم پزشكي تهران و در محدودۀ زمانی 90-1389 انجام شد.
با توجه به اين كه در پژوهش حاضر از روشهاي آزمايشي غيرتهاجمي استفاده میشد، هيچگونه آسيبي به فرد آزمايش شونده وارد نمیشد. با اين حال، پيش از انجام آزمونها توضيحات لازم دربارۀ روند انجام آزمايش و اهداف آن براي هر يك از مراجعهكنندگان داده میشد. افراد پس از دریافت توضیحات کامل دربارۀ آزمایش، بهطور داوطلبانه و با امضای رضایتنامۀ كتبي در پژوهش شركت میكردند. براي تحليل دادهها و بررسي فرضيات بهدلیل وجود توزيع هنجار و کافی بودن نمونهها از روش t مستقل استفاده شد. برای بررسی تأثیر جایگاه الکترودی از t زوجی استفاده شد. کلیۀ دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخۀ 16 محاسبه شد و 05/0p< سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها
دامنه و زمان نهفتگی P3 در افراد هنجار و بیماران مبتلا به MS بهطور مجزا مورد ارزیابی قرار گرفت. در این بررسیها، ميانگين دامنه در افراد هنجار برای جایگاه الکترودی Cz، 64/11 و در جایگاه الکترودی Fz 23/6 بهدست آمد و ميانگين دامنه در افراد بیمار برای جایگاه الکترودی Cz، 51/3 و در جایگاه الکترودی Fz 38/2 بهدست آمد. دامنه در گروه بیماران مبتلا به MS از گروه هنجار کمتر بود و این اختلاف از نظر آماری معنیدار(0001/0p<) بود (جدول 1).
در این پژوهش ميانگين زمان نهفتگی P3 در هر دو گروه بررسی شد. ميانگين زمان نهفتگی در افراد هنجار برای جایگاه الکترودی Cz، 66/319 و در جایگاه الکترودی Fz 78/330 بهدست آمد و ميانگين زمان نهفتگی در افراد بیمار برای جایگاه الکترودی Cz، 09/351 و در جایگاه الکترودی Fz 90/351 بهدست آمد. زمان نهفتگی گروه MS از گروه هنجار بهطور معنیداری(0001/0p<) طولانیتر بود (جدول 1).
در این مطالعه اثر
جنسیت بر پارامترهای P3 هم بررسی شد. میانگین دامنۀ P3 در زنان
هنجار بیشتر از مردان بود، ولی این اختلاف از لحاظ
آماری معنیدار نبود(05/0<p).
همچنین میانگین دامنۀ P3 در زنان بیمار بیشتر از مردان بیمار بود، اما اختلاف
معنیداری مشاهده نشد(05/0<p).
میانگین زمان نهفتگی موج P3 در هر دو جایگاه الکترودی در مردان بیمار طولانیتر از زنان بیماران MS بود، ولی این اختلاف از لحاظ آماری معنیدار نبود(05/0<p). بین میانگین زمان نهفتگی موج P3 در مردان و زنان هنجار اختلاف جزئی وجود داشت که از لحاظ آماری معنیدار نبود. در شکل 1 نمونۀ P3 فرد هنجار و بیمار مبتلا به MS آورده شده است.
بحث
در مطالعۀ حاضر اختلاف دامنه در گروه هنجار و بیماران مبتلا به MS از نظر آماری معنیدار بود. به عبارت دیگر، بیماران MS دامنههای کوچکتری نسبت به گروه هنجار بهدست آوردهاند که این میتواند نشاندهندۀ اختلال در عملکرد مولدهای P3 نسبت به افراد هنجار باشد. فعالیت همزمان عصبی و جهتگیری فضایی نورونها تعیینکنندۀ میزان دامنه است. هرچه فیبرهای بیشتری بهصورت همزمان فعال شوند، دامنه بزرگتر خواهد شد و چون در MS بهدلیل از دست رفتن میلین، همزمانی کمتری وجود دارد، دامنه کوچکتر میشود(11).
این یافته کاملاً با
مطالعۀ Magnano و همکاران (2006)،
Ellger و همکاران (2002)، Polich و همکاران (1992)، و Yevtushenko و همکاران (2008) مطابقت دارد(9-6). در این مطالعات هم تفاوت دامنه در گروه مبتلا به MS و گروه هنجار از نظر آماری معنیدار بود. همچنین در تحقيقي كه در سال 2006 توسط Adamaszek و همكاران روي 11 بيمار مبتلا به MS و 11 فرد طبیعی بهعنوان گروه شاهد صورت گرفت، كاهش بارزي در دامنۀ P300 در افراد مبتلا به MS گزارش شد. نتایج تحقيق آنها نشان داد كه اختلالات عصبيـرواني و عملكرد شناختي در بيماران مبتلا به MS تا حدي به علت نقص پردازش قشری است(5). ولی این یافته با مطالعۀ Dragan و همکاران (2009) همخوانی ندارد(12). در مطالعۀ آنها اختلاف دامنه در افراد هنجار و افراد مبتلا به MSاز نظر آماری معنیدار نبود و به نظر میرسد علت این عدم همخوانی تفاوت در طول مدت بیماری و تفاوت در پارامترهای ثبت باشد. طول مدت بیماری در مطالعه Dragan نسبت به مطالعۀ حاضر کمتر بود.
در مطالعۀ حاضر زمان نهفتگی گروه بیمار از
گروه هنجار بیشتر بود و این اختلاف از نظر آماری معنیدار
بود. به
عبارت دیگر، افراد بیمار زمان نهفتگی طولانیتری
نسبت به گروه هنجار بهدست آوردهاند که میتواند نشاندهندۀ کاهش
سرعت پردازش
اطلاعات و کاهش توجه نسبت به افراد هنجار باشد.
این یافته کاملاً با نتایج مطالعۀ Dragan و همکاران (2009)، Magnano و همکاران (2006)، و Ellger و همکاران (2002) همسویی دارد(6،11و12). در این مطالعات هم تفاوت زمان نهفتگی در گروه بیمار و گروه هنجار از نظر آماری معنیدار بود. Polich و همکاران در مطالعهای در سال 1992 پتانسیل وابسته به رخداد شنوایي و بینایی را روی 16 بیمار مبتلا به MS و 16 فرد هنجار بررسي کردند که در آن در افراد مبتلا به MS زمان نهفتگی P300 بهطور معنیداری طولانیتر، و دامنه کوتاهتر بود. این مطالعه با مطالعۀ حاضر همخوانی داشت.
در تحقيقي دیگر كه در سال 1999 در ايتاليا توسط Comi صورت گرفت، گزارش شد كه زوال شناخت در همة بيماران مبتلا به MS يكسان نيست و توانایي استدلال، حافظه، توجه، و شخصيت را در همۀ افراد بهصورت یکسان تحت تأثير قرار نميدهد. در بيماران MS دامنۀ P300 شنوایي بهطور معنيداري كاهش يافته بود و زمان نهفتگي در مقايسه با گروه كنترل به طور معنيداري افزايش نشان داد. اين تغييرات بهطور معنيداري مرتبط با آتروفي جسم پينهاي و وسعت ضايعات جسم سفيد مغز بود. نتايج اين مطالعه حاكي از آن بود كه نقايص شناختي در MS تركيبی از ازهمگسيختگي قشریـقشری و قشریـزیرقشری است(4). این مطالعه با مطالعۀ حاضر همخوانی دارد.
در پژوهش ديگري در سال 1992 Van DijK و همکاران پاسخهاي برانگیختۀ ديررس، پتانسیلهای وابسته به رخداد، الكتروميوگرافي و آزمونهای روانشناختی را روی 30 فرد مبتلا به MS و 19 فرد بهعنوان گروه شاهد بررسي كردند. در این مطالعه نتايج الكتروميوگرافي در افراد مبتلا به MS غیرطبيعي بود. زمان نهفتگی N2 و P3 در دو گروه تفاوتی نداشت و چنین نتیجهگیری شد که عملکرد آهستۀ افراد MS بهدلیل کاهش سرعت پردازش اطلاعات نیست، بلکه بهدلیل نقایص حرکتی است(13). این نتیجه با یافتۀ مطالعۀ حاضر همخوانی نداشت که گمان میرود به علت تفاوت در پارامترهای ثبت و همچنین تفاوت در زیرگروه بیماران MS در این دو مطالعه باشد.
الگوی ناهنجاری در MS احتمالاً به اصلیترین ویژگی این بیماری یعنی التهاب برمیگردد که بهطور مستقیم روی فعالیت عصبی اثر میگذارد و از آنجایی که EPRs ناشی از تعاملات بین چرخههای عصبی قشری و زیرقشری است، میلینزدایی و تخریب آکسونی در MS موجب ازهمگسیختگی ارتباطات عصبی بین نواحی قشری و زیرقشری میشود. ازهمگسیختگی ارتباطات عصبی باعث کندی هدایت عصبی و در نتیجه باعث قطع ارتباطات عملکردی بین نواحی قشری و زیرقشری میشود(11).
از آنجا كه P300 پتانسیلی درونزا و از مدت زمان طولانی برخوردار است، معمولاً آن را به فرایند شناخت ربط میدهند. فرایند شناخت شامل مراحلی از قبیل تطابق با سیگنال، بازشناسی آن، تصمیمگیری، توجه، و به روزرسانی حافظه است. تحقیقات بسیاری روی ماهیت P300 انجام شده است و در اكثر آنها، طولانی شدن زمان نهفتگی P3 را به اختلالات شناختی نسبت میدهند.
از دیگر یافتههای این پژوهش بررسی اثر جنسیت بر دامنه و زمان نهفتگی در افراد هنجار و بیمار بود. نتایج نشان میدهد که میانگین دامنۀ P300 در زنان بزرگتر از مردان و ميانگين زمان نهفتگی در زنان کمتر از مردان است. اما تفاوت این مقادیر در دو گروه از نظر آماری معنیدار نبود. افزایش دامنه و کاهش زمان نهفتگی در زنان ممکن است نشانۀ سرعت پردازش بیشتر و توانایی آنها در توجه بیشتر باشد.
این یافته با نتیجۀ مطالعۀ Polich (1986) همخوانی دارد(14). اما Hoffman و همکاران (1999) پتانسیل بزرگتر P300 را در زنان در مقایسه با مردان گزارش کردند(15). این تفاوت نیز در دو گروه معنیدار بود. احتمالاً تناقض نتیجۀ این مطالعه با پژوهش حاضر میتواند این نکته باشد که آنها در حالت استراحت مقادیر P300 را در دو جنس اندازهگیری نکردهاند، زیرا هدف آنها بررسی اثر ورزش بر مقادیر P300 بوده است. این پژوهش در حالت استراحت انجام شده و مقایسۀ نتایج این دو مطالعه منطقی به نظر نمیرسد.
در این پژوهش تأثیر دو جایگاه الکترودی فعال بر دامنه و زمان نهفتگی موج بررسی شد. در جایگاه الکترودی Cz مقادیر دامنۀ بیشتر و مقادیر زمان نهفتگی کوتاهتر نسبت به جایگاه الکترودی Fz بهدست آمد که احتمالاً به این علت است که بيشترين دامنۀ پاسخ P300 را از جايگاه الكترود مركزي يا جايگاه پیشانی/آهیانهای (Pz) ميتوان ثبت كرد. هرگاه الكترود غيرمعكوس را در جايگاهي قداميتر یعنی Fz قرار دهيم، دامنۀ پاسخ كمتر ميشود. بهترين پاسخ P3a در جايگاه الكترود پیشانی مركزي (مثل Fz) بهدست ميآيد و برای ثبت P3b یا همان P300 بهتر است از جایگاه خلفیتر از Fz استفاده شود. این یافته با مطالعۀ Dragan (2009) مطابقت دارد که در جايگاه الكترودی Cz دامنۀ بلندتری نسبت به Fz، هم در افراد هنجار و هم در بیماران مبتلا به MS، بهدست آوردهاند. علت بهدست آمدن پاسخ با دامنۀ بلندتر در جايگاه الكترودی Cz این است که این جايگاه به منابع تولید P3 نزدیکتر است.
برای این که یک فعالیت تجمعی در جمجمه تحت عنوان موج کشف شود به همزمانی نورونها و علاوه بر آن به جریان یونی نیاز است که در آن یونهای مثبت به سمت ولتاژ منفی حرکت کنند. در جریانات یونی، هر دو یونی که در جهت مخالف حرکت میکنند ممکن است یکدیگر را از بین ببرند. بنابراین برای تولید جریانات ولتاژی تجمعی قابل کشف که پتانسیلهای میدان دور را تولید کند، بیشتر جریانات نورونها باید در جهت فضایی مشابهی حرکت کنند. پس فقط ساختارهایی که تراز فضایی نورونهای آنها در جهت مشابه است میتوانند پتانسیلهای میدان دور را تولید کنند.
پتانسیلهای عمل در آکسون تولید میشوند. اگر همه آکسونهای یک گروه از سلولها در جهت موازی هم آرایش داده شوند یک عصب را تولید میکنند و این آرایش فضایی آکسونها میتواند باعث تولید پتانسیلهای میدان دور شود. با ارائۀ صدا پتانسیلهای عمل در سطح جمجمه قابل ثبت است. هرچه الکترودهای ثبات به منابع مولد موج نزدیکتر باشد، پتانسیل قابل ثبت بزرگتر است. در بخش شنیداری تالاموس دندریتها بهصورت تصادفی چینش شدهاند و این شکل فضایی اجازۀ تولید پتانسیلهای میدان دور خیلی بزرگ را نمیدهد. ولی در قشر شنوایی، اکثر سلولها از نوع هرمی هستند و بدنۀ سلولی بزرگی دارند که دندریت رأسی بزرگی از آن بیرون زده است. دندریتهای همۀ سلولهای هرمی موازی هستند و این مسئله چینش منظمی را فراهم میکند و باعث تولید پتانسیلهای میدان دور میشود. هرچه الکترودهای ثبات به منابع مولد موج نزدیکتر باشد، پتانسیل قابل ثبت بزرگتر است(11).
اين مطالعه اولين مورد در ايران در اين حوزه است. از محدودیتهای علمی تحقیق میتوان به کمبود تعداد الکترودها و فقدان نقشۀ توپوگرافیک اشاره کرد. در رابطه با بهكارگيري يافتههاي پژوهش میتوان به طراحي برنامۀ توانبخشي شنوايي براي بيماران MS و پايش تأثير اقدامات توانبخشي اشاره کرد. در پایان، انجام EPRS با استفاده از سیستم چندالکترودی و همچنین انجام توأم آزمونهای عملکردی مانند fMRI و ERPs در افراد مبتلا به MS پیشنهاد میشود.
نتیجهگیری
افزایش زمان نهفتگی و کاهش دامنۀ موج P300 در بیماران مبتلا به MS نشاندهندۀ اختلال در فعالیت همزمان عصبی و همچنین کندی هدایت عصبی و در نتیجه کاهش سرعت پردازش اطلاعات و طبقهبندی آنها نسبت به افراد هنجار است. با توجه به این که بیماران مبتلا به MS درجاتی از ناهنجاری درEPRS دارند، میتوان از P300 بهعنوان ابزاری ارزشمند در کنار آزمونهای نوروسایکولوژیک در بررسی اختلالات شناختی در MS بهره گرفت.
سپاسگزاری
این مقاله برگرفته از پایاننامۀ کارشناسی ارشد است. از مسئولین محترم دانشکده توانبخشی و بیماران محترم انجمن MS سپاسگزاری میشود.
REFERENCES
1. Kuhlmann T, Lingfeld G, Bitsch A, Schuchardt J, Brück W. Acute axonal damage in multiple sclerosis is most extensive in early disease stages and decreases over time. Brain. 2002;125(Pt 10):2202-12.
2. Chermak GD, Musiek FE. Central auditory processing disorders. Singular publishing group. 2006.
3. Hall J. New Handbook of auditory evoked responses. 1st ed. Boston: Allyn & Bacon Education; 2007.
4.
Comi G.
Electrophysiological correlates of
cognitive dysfunction in multiple sclerosis. Electroencephalogr Clin
Neurophysiol. 1997;103(1):53.
5. Adamaszek M, Krüger S, Dressel A, Kessler C, Hamm A. Affective impairments in multiple sclerosis proved by event-related potentials and neuropsychology. Clinical Neurophysiology. 2006;117 suppl 1:184-5.
6. Magnano I, Aiello I, Piras MR. Cognitive impairment and neurophysiological correlates in MS. J Neurol Sci. 2006;245(1-2):117-22.
7. Yevtushenko S, Morozova T, Tribrat A, Moskalenko M, Morozova A. The late cognitive evoked potentials latency of children with multiple sclerosis. Int J Psychophysiol. 2008;69(3):247-48.
8. Polich J, Romine JS, Sipe JC, Aung M, Dalessio DJ. P300 in multiple sclerosis. a preliminary report. Int J Psychophysiol. 1992;12(2):155-63.
9. Ellger T, Bethke F, Frese A, Luettmann RJ, Buchheister A, Ringelstein EB, Evers S. Event-related potentials in different subtypes of multiple sclerosis--a cross-sectional study. J Neurol Sci. 2002;205(1):35-40.
10. Margolis RH, Hunter LL. Aucoustic immitance measurments. In: Rosser RJ, Valente M, Hosford-Dunn H, editors. Audiology diagnosis. 2nd ed. New York: Thieme; 2007. p. 381-424.
11. Burkard RF. Electric and magnetic fields of synchronous neural activity. 1st ed. Philadelphia: Williams & Wilkins; 2007.
12. Pokryszko-Dragan A, Zagrajek M, Slotwinski K, Gruszka E, Bilinska M, Podemski R. Neuropsychological testing and event-related potentials in the assessment of cognitive performance in the patients with multiple sclerosis--a pilot study. Clin Neurol Neurosurg. 2009;111(6):503-6.
13. Van Dijk JG, Jennekens-Schinkel A, Caekebeke JF, Zwinderman AH. Are event-related potentials in multiple sclerosis indicative of cognitive impairment? Evoked and event-related potentials, psychometric testing and response speed: a controlled study. J Neurol Sci. 1992;109(1):18-24.
14. Polish J. Normal variation of P300 from auditory stimuli. Electroencephalogr Clin Neurophysiol. 1986;65(3):236-40.
15. Hoffman LD, Polich J. P300, handedness, and corpus callosal size: gender, modality, and task. Int J Psychophysiol. 1999;31(2):163-74.