[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: تماس با ما :: جستجو ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
بانک‌ها و نمایه‌نامه‌ها::
برای نویسندگان::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
نظرسنجی
نظر شما در مورد قالب جدید پایگاه چیست؟
ضعیف
متوسط
خوب
عالی
   
..
Google Scholar Metrics

Citation Indices from GS

AllSince 2020
Citations943233
h-index198
i10-index317
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
12 نتیجه برای محمدی

میثم محمدی، محمد رضا هادیان، غلام علیائی، محمود جلیلی، حسین کریمی،
دوره 2، شماره 2 - ( 6-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: سندرم داون رایج ترین اختلال کروموزمی است که در آن به دلیل نقص در تجربه حسی مناسب، بسیاری از مهارت های حرکتی درشت و ظریف دچار نقصان می باشد. با توجه به اهمیت زبردستی بر تعامل کودک سندرم داون با محیط و استقلال در فعالیتهای روزمره زندگی، توسعه آن اهمیت بالایی دارد. هدف از این مطالعه، بررسی تاثیر تحریکات همزمان حسهای سطحی و عمقی بر زبردستی کودکان سندرم داون آموزش پذیر 7-6 ساله بود.

روش بررسی: در این تحقیق، 33 کودک سندرم داون آموزش پذیر 7-6 ساله، شرکت و در سه گروه 11 نفره قرار گرفتند. در گروه اول، کودکان به مدت 30 دقیقه، سه بار در هفته، تحریکات حس سطحی دریافت کردند. کودکان گروه دوم در همین مدت تحریکات حس عمقی و کودکان گروه سوم بصورت همزمان، تحریکات حس سطحی و عمقی دریافت کردند. نتایج حاصل از سه گروه پس از 30 جلسه مداخله، که با ارزیابی نهایی توسط آزمون زبر دستی ( purdue peg board ) به دست آمد، با هم مقایسه گردید.

یافته­ ها: بر اساس آزمون آنالیز واریانس فاکتوریال دوحالتی و آزمون Repeated measurement، اختلاف تغییرات زبردستی بین 3 گروه، معنی دار بود (005 /0 ≥ p ). جهت بررسی روند پیشرفت زبردستی، هر یک از گروهها به صورت جداگانه تحت آزمونRepeated measurement  قرار گرفتند. گروه سوم، روند صعودی معناداری در زبردستی نشان داد (005 /0 ≥ p). گروههای اول و دوم، روند معناداری در بهبود زبردستی نشان ندادند (005 /0 ≥ p ).

نتیجه گیری: با توجه به نتایج این تحقیق، می توان پیشنهاد نمود که جهت بهبود زبردستی کودکان سندرم داون و احتمالا در سایر کودکانی که با مشکلات کنترل حرکتی روبرو هستند، می توان از تحریکات همزمان حس سطحی و عمقی بهره برد .


رویا خانمحمدی، سعید طالبیان مقدم، آزاده شادمهر، ابراهیم انتظاری،
دوره 2، شماره 2 - ( 6-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: شانه از پیچیده ترین مناطق بدن محسوب شده و ذاتاً مفصلی بی ثبات است که حرکات در آن بوسیله فعالیت متوالی زوج نیروها تولید و کنترل می شود. با توجه به بی ثباتی ذاتی شانه و نقش برجسته عضلات در تامین ثبات آن، به منظور ارزیابی تغییرات کنترل حرکتی در حرکات مختلف و کمک به طراحی برنامه های درمانی مناسب برای شانه درد و ارزیابی تاثیر درمانهای فیزیوتراپی و جلوگیری از ایجاد عوارض حاصله، مطالعه الگوی فعالیت عضلات D1ext و D1flex کمربند شانه ای در حرکات مختلف در افراد سالم ضروری به نظر میرسد. اما تاکنون هیچ مطالعه ای به بررسی این الگوها در الگوهای نپرداخته است.
روش بررسی:
13 داوطلب خانم سالم در آزمون شرکت کردند. متغییرهای وابسته شروع و پایان فعالیت عضله و همچنین توالی فعالیت عضلات (سراتوس و D1flex انتریور، پکتورالیس ماژور، تراپزیوس (فیبرهای فوقانی)، تراپزیوس (فیبرهای تحتانی)، دلتوئید خلفی و دلتوئید قدامی) سمت غالب در طی الگوهای در وضعیت ایستاده و با سرعت حرکت 25 درجه در ثانیه محاسبه شد. Data log بوسیله الکترومیوگرافی سطحی و نرم افزار D1ext مشاهده شد. توالی فعالیت عضلات در دو الگوی حرکتی با یکدیگر متفاوت بوده و D1ext و D1flex
یافته ها:
الگوی خاصی از فعالیت عضلات در الگوهای نسبت به گونیامتر فلکسشن/ اکستنشن بین ( p=0/ بجز فیبرهای فوقانی تراپزیوس ( 33 (p<0/ همچنین تفاوت معناداری در زمان تاخیری تمامی عضلات( 05 دو الگوی حرکتی مشاهده شد.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد در افراد سالم الگوی خاصی از فعالیت عضلات حول مفصل اسکاپولو هومرال وجود دارد. برنامه های توانبخشی باید طوری طراحی شوند که توالی فعالیت و عملکرد وابسته به تکلیف این عضلات را بهبود بخشیده و یا اصلاح کند.
رویا خان محمدی، سعید طالبیان، آزاده شادمهر، ابراهیم انتظاری،
دوره 5، شماره 2 - ( 9-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: اعتقاد معمول بر آن است که تغییر در فعالیت الکتریکی عضلات اسکاپولوتوراسیک و گلنوهومرال یک عامل مرتبط با سندروم گیرافتادگی شانه است لذا هدف مطالعه حاضر آن بود که فعالیت الکتریکی عضلات شانه را در افرادی با و بدون سندروم گیرافتادگی شانه تعیین و با یکدیگر مقایسه کند.
روش بررسی: در این مطالعه مورد شاهدی، 9 زن مبتلا به سندروم گیرافتادگی شانه و 13 زن سالم که از نظر سن، قد و وزن مطابقت داشتند بصورت تصادفی ساده و داوطلبانه شرکت کردند.  ثبت الکترومیوگرافی سطحی عضلات سراتوس انتریور، پکتورالیس ماژور، تراپزیوس فوقانی، تراپزیوس تحتانی، دلتوئید خلفی و دلتوئید قدامی سمت غالب در حین الگوی حرکتی D1ext  و D1flex انجام شد. میزان فعالیت عضلات مورد پردازش قرار گرفته و دو گروه با یکدیگر مقایسه شدند. ار روش غیرپارامتریک ((Mann-Whitney U ) 2 independent sample) برای تحلیل دادهها استفاده شد.
یافته ها: در هر دو الگوی حرکتی تمام عضلات گروه بیمار در مقایسه با گروه سالم افزایش فعالیت را نشان دادند. اما این افزایش در D1ext برای عضلات دلتوئید قدامی ( p=0/04وp=0/003)، پکتورالیس ماژور  p=0/02)وp=0/01)، عضله سراتوس انتریور(p=0/01) و دلتوئید خلفی(p=0/01) و در D1flex برای عضلات تراپزیوس تحتانی ( p=0/005وp=0/006) و پکتورالیس ماژور (p=0/01) از نظر آماری معنادار بود.
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه حاکی از آن است که  بیمارانی با علائم گیرافتادگی میزان فعالیت غیر طبیعی را در عضلات نشان می دهند. یافته ها این تئوری را که گیرافتادگی شانه ممکن است با تغییر در الگوی فعالیت عضلات اسکاپولوتوراسیک و گلنوهومرال مرتبط باشد را تصدیق می کند.


مصطفی رحیمی، مهیار صلواتی، اسماعیل ابراهیمی تکامجانی، لقمان محمدی،
دوره 7، شماره 1 - ( 2-1392 )
چکیده

زمینه و هدف: مطالعۀ حاضر به منظور بررسی ارتباط سفتی عضلات رکتوس فموریس و همسترینگ با درد قدامی زانو انجام گردید تا بر اساس آن سفتی عضلانی به عنوان یک پارامتر بالینی مهم در فرآیند ارزیابی و درمان مورد استفاده قرار گیرد.

روش بررسی:در این مطالعۀ غیرتجربی و مورد-شاهدی،20 فرد مبتلا به درد قدامی زانو با نمونه گیری ساده و در دسترس و 20 فرد سالم با روش جورکردن با بیماران، انتخاب و سفتی بخشهای پروگزیمال و دیستال عضلات رکتوس فموریس و همسترینگ آنها بوسیلۀ دستگاه داینامومتر بیودکس اندازه گیری شد.همچنین حداکثر گشتاور کانسنتریک حرکات فلکشن و اکستنشن ران و زانو به عنوان قدرت این عضلات در دو گروه بیمار و سالم مقایسه و با استفاده از آزمون های تی مستقل و تحلیل همبستگی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته­ ها: درد قدامی زانو با سفتی سر پروگزیمال عضلات رکتوس فموریس(320/0P=)و همسترینگ(125/0P=)ارتباط معنا دار نداشت ولی درد قدامی زانو با سفتی سر دیستال عضلات رکتوس فموریس و همسترینگ تفاوت معنی دار داشت(001/0>P). رابطۀ درد قدامی زانو با قدرت این عضلات معنادار بود  (001/0>P). همبستگی معنا داری بین قدرت و سفتی عضلات رکتوس فموریس(356/0P=) و همسترینگ(643/0P=) در افراد مبتلا به درد قدامی زانو مشاهده نشد ولی در افراد سالم همبستگی معنی داری مشاهده شد(001/0>P).

نتیجه­ گیری: در افراد مبتلا به درد قدامی زانو سفتی بخش دیستال عضلات رکتوس فموریس و همسترینگ افزایش یافته، قدرت عضلانی کاهش می یابد. افزایش قدرت در افراد سالم همراه با افزایش سفتی می باشد ولی در بیماران این رابطه وجود ندارد. همچنین شاید بتوان گفت عضلات رکتوس فموریس و همسترینگ دارای بخش­های عصبی- عضلانی مختلفی می باشند.


مرضیه محمدی مقدم ، حسین مبارکی، محمد کمالی، عسل اسماعیلی،
دوره 9، شماره 2 - ( 2-1394 )
چکیده

زمینه و هدف: برنامه ­های توانبخشی­ ­ مبتنی ­ بر ­ جامعه ارتقا کیفیت ­ زندگی افراد با ناتوانی­های مختلف از جمله کسانی که مبتلا به اختلالات شنوایی می­باشند. این مطالعه با هدف بررسی تأثیر برنامه توانبخشی ­مبتنی ­بر ­جامعه بر کیفیت زندگی افراد با افت شنوایی شدید و عمیق بین سنین 15-65 ساله ساکن شهرستان سبزوار انجام گرفت.

روش بررسی: در این پژوهش مقطعی، کیفیت زندگی افراد با افت شنوایی شدید و عمیق 65-15 ساله ساکن شهر ­ سبزوار، در دو گروه مورد (تحت پوشش برنامه توانبخشی­مبتنی ­بر ­جامعه) و شاهد (کسانی که تحت ­ پوشش برنامه توانبخشی­مبتنی­بر­جامعه قرار نگرفتند) با استفاده از پرسشنامه استاندارد (Short Form Health Related of Quality of Life: SF36) بررسی شد. داده­ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 17 مورد تجزیه ­و ­تحلیل قرار گرفتند.

یافته­ها: تعداد افراد گروه شاهد و مورد برابر بود (هر ­ کدام46 نفر). 04/63 درصد افراد شرکت ­ کننده در مطالعه کم شنوا و 96/36 درصد ناشنوا بودند. بین گروه شاهد و مورد در ابعاد احساس فرد از وضعیت سلامت عمومی خود ، عملکرد اجتماعی و محدودیت در ایفای نقش ناشی از مشکلات عاطفی-روحی اختلاف معنی­دار وجود داشت (05/0 P< ). در مجموع نمره کیفیت زندگی در گروه مورد بالاتر از گروه شاهد بود. نمره کیفیت زندگی به تفکیک سن، جنس و میزان تحصیلات بین گروه شاهد و مورد اختلاف معنی­دار نداشت.

نتیجه­گیری: نتایج این مطالعه، اثربخش بودن برنامه توانبخشی ­ مبتنی ­ بر ­ جامعه بر کیفیت زندگی افراد دارای اختلال شنوایی را تأیید می­کند.

کلیدواژه­ها: کیفیت زندگی، توانبخشی مبتنی بر جامعه، با افت شنوایی شدید و عمیق


معصومه بهبودی، سمیرا شاه آبادی، اکرم انصاری مقدم ، نسترن احمدی، مرتضی شامحمدی،
دوره 9، شماره 2 - ( 2-1394 )
چکیده

زمینه و هدف : روانشناسان اجتماعی عمل پرخاشگرانه را رفتار آگاهانه ای تعریف می کنند که هدفش اعمال درد و رنج جسمانی یا روانی باشد. پرخاشگری تمایل نسبتا دائم به ابراز رفتارهای توام با پرخاش از سوی فرد درموقعیت های مختلف است. بنابراین این پژوهش با هدف بررسی اثر مداخلات نوروفیدبک بر میزان کاهش رفتارهای پرخاشگری در نوجوانان به انجام رسیده است.

روش بررسی: این پژوهش در چهارچوب یک طرح شبه آزمایشی به صورت (پیش آزمون و پس آزمون) با دو گروه آزمایش و کنترل با پرتوکل درمانی طراحی شده ( t4 - t3 : ساختارها و شبکه‎های ارتباطی پیچیده‎ای که در زیر کرتکس یا قشر مغز وجود دارد که به آن دستگاه لیمبیک یا کناری گفته می شود و نقش مهمی در هیجان‎ها و حافظه به عهده دارد)، بر روی 30 نوجوان 15- 13 ساله با اختلال پرخاشگری که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده بودند، طی 20 جلسه به مدت 2 ماه و در هر هفته 3 جلسه ی (30 دقیقه ای) به اجرا رسیده است. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه پرخاشگری باس و پری استفاده شده است، که پایایی ایرانی برای کل مقیاس (82/0) و روایی آن (73/0) گزارش شده است.

یافته ها: نتایج آزمون تحلیل کوواریانس در رابطه با خشم نشان می دهد که F محاسبه شده 55/14 از F جدول با معناداری 01/0 بزرگتر می باشد؛ بنابراین با اطمینان 99/0 می توان ادعا کرد که استفاده از روش نوروفیدبک باعث کاهش "خشم" می شود. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس در رابطه با پرخاشگری جسمانی نشان می دهد که F محاسبه شده 5/36 از F جدول با سطح معناداری 01/0 بزرگتر می باشد؛ بنابراین با اطمینان 99/0 می توان ادعا کرد که استفاده از روش نوروفیدبک باعث کاهش "پرخاشگری جسمانی" می شود. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس در رابطه با پرخاشگری کلامی نشان می دهد که F محاسبه شده 77/5 از F جدول با سطح معناداری 01/0 بزرگتر می باشد. بنابراین با اطمینان 99/0 می توان ادعا کرد که استفاده از نوروفیدبک باعث کاهش "پرخاشگری کلامی" می شود. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس در رابطه با خصومت نشان می دهد که F محاسبه شده 5/36 از F جدول با سطح معناداری 01/0 بزرگتر می باشد. بنابراین با اطمینان 99/0 می توان ادعا کرد که استفاده از نوروفیدبک باعث کاهش "خصومت" می شود.

نتیجه گیری: نتایج بیان می کند که مداخله با پروتکل ( t4 - t3 ) موجب کاهش رفتارهای پرخاشگری در نوجوانان می شود.

کلید واژه­ها: نوروفیدبک، پرخاشگری، نوجوانان، مداخلات ، آموزش


علی امیری، حسین باقری، علی اشرف جمشیدی، ساجده سروش، پیرایه محمدی،
دوره 9، شماره 4 - ( 8-1394 )
چکیده

زمینه و هدف : سندروم درد مفصل پتلافمورال یکی از شایع ترین مشکلات زانو است. کاهش حس عمقی, درد و تغییر در الگوی فعالیت عضلانی در بیماران مبتلا به درد قدامی زانو دیده می شود. پس این احتمال وجود دارد که بیماران مبتلا به درد قدامی زانو تعادل ضعیف تری داشته باشند.  هدف از این مطالعه بررسی کنترل وضعیتی در بیماران PatelloFemoral Pain Syndrome  ومقایسه آن با افراد سالم است.

روش بررسی: در این مطالعه 10 زن مبتلا به سندروم پتلافمورال) سن 31/5±1/31  وزن95/8 ± 6/59  قد05/.±62/1 )  و 10  فرد سالم سن 2/27±81/1 وزن 36/2±6/60، قد0/0±067/1) متناسب با بیماران انتخاب شد. ابتدا میزان درد آنها بر اساس شاخص دیداری درد (VAS)  اندازه گیری شد، سپس پوزیشن پتلا با استفاده از روشMc Connell  اندازه گیری شد. سپس در این دو گروه مسی: Center Of Pressure  COP در دو صفحه ساجیتال و فرونتال با دو وضعیت چشمان باز و بسته در حالی که بیمار بر روی یک پا )پای مبتلا(  ایستاده است به وسیله Force Plate  اندازه گیری شد.

یافته­ها: شاخص درد در افراد مبتلا به سندروم پتلافمورال45/1 ±7 و جا به جایی خارجی پتلا در این افراد75/1± 05/7  میلیمتر به سمت خارج بود. مقایسه شاخص کلی مسیرCOP  در جهت قدامی-خلفی و در جهت داخلی-خارجی با چشمان باز بین دو گروه سالم و مبتلا به سندروم پتلا فمورال تفاوت معناداری را نشان میدهد (سطح معناداری به ترتیب 001/0و02/0 ) اما مقایسه شاخص کلی مسیرCOP  در جهت قدامی-خلفی و داخلی-خارجی با چشمان بسته  تفاوت  معنی­داری را نشان نمی­دهد.

نتیجه گیری: افزایش نوسانات وضعیتی در افراد مبتلا به سندروم پتلا فمورال می­تواند به علل وجود درد، تغییر پوزیشن پتلا و جا به جایی خارجی آن و کاهش حس عمقی زانو باشد.

کلید واژه­ها:کنترل پوسچر، سندروم پتلا فمورال، چشمان باز و بسته


ریحانه محمدی، طلیعه ظریفیان، بهروز محمودی بختیاری،
دوره 9، شماره 4 - ( 8-1394 )
چکیده

زمینه و هدف:کودکان آسیب دیده شنوایی برای یادگیری مهارتهای ارتباطی و زبانی با مشکلات متعددی روبرو هستند. در این مطالعه به مقایسه ویژگی های صرفی زبان بیانی کودکان آسیب دیده شنوایی و شنوا در گفتار توصیفی وگفتارمکالمه ای  پرداخته شده است.

روش بررسی: پژوهش مقطعی، تحلیلی حاضر بر روی 16 کودک طبیعی و 9 کودک آسیب دیده شنوایی 48 تا 72 ماهه فارسی زبان انجام شد. روش نمونه گیری در دسترس بود. در آغاز با لحاظ نمودن معیارهای ورود و خروج نمونه گیری زبانی مربوط به بازگویی داستان و گفتارمکالمه ای گردآوری شد و در نهایت داده های به دست آمده با استفاده از آزمونهای آماریتی مستقل و یومن ویتنی مورد تحلیل آماری قرار گرفت.

یافته ها: در بازگویی داستان در به کارگیری حروف ربط، کل تکواژهای دستوری آزاد، واژه بست، تکواژصفرتفاوت معناداری بین کودکان آسیب دیده شنوایی و شنوا وجود داشت (05/0P˂). در گفتارمکالمه ای بین متغیرهای حرف ربط، حرف اضافه، کل تکواژهای دستوری آزاد، وندهای تصریفی، واژه بست، تکواژصفر، کل تکواژهای دستوری وابسته و تکواژهای قاموسی تفاوت معنادار بین دو گروه مشاهده شد (05/0P˂).

نتیجه گیری:کودکان آسیب دیده شنوایی علاوه بر اینکه تعداد تکواژ های کمتری نسبت به کودکان شنوا استفاده می کنند نوع خطاهای آنها نیز با کودکان شنوا متفاوت است در بازگویی داستان کودکان کم شنوا تکوا&zwjژهای قاموسی را حذف می کنند در حالی که کودکان شنوا یک تکواژ قاموسی را به جای تکواژ دیگر به کار می برند. اما در گفتار مکالمه ای خطای غالب هر دو گروه حذف نادرست تکواژهای قاموسی  است.

 کلید واژه ها: آسیب دیده شنوایی،  خطاهای ساختواژی،گفتارمکالمه ای ، بازگویی داستان


پیمان زمانی، سیده مریم موسوی، ندا طهماسبی، محبوبه شرفه، فتانه نورمحمدی،
دوره 9، شماره 6 - ( یژه نامه شماره دو فصل زمستان 1394 )
چکیده

از معیار دیادوی کلامی برای ارزیابی و شناسایی اختلالات حرکتی گفتار و ناهنجاریهای عملکردی گفتار استفاده وسیعی می شود. کودکان پیش دبستانی مشکلات زیادی برای انجام این تکلیف بالینی دارند که ناکلمه بودن آیتمهای این آزمون یکی از علل آن می باشد. از آنجا که در زبان فارسی چنین کلماتی طراحی نشده اند لذا ما سرعت تکرار تولید چند کلمه با/بی معنی را در کودکان پیش دبستانی مقایسه کردیم.

در این پژوهش مقطعی تحلیلی، 142 کودک (77 دختر و 65 پسر) با دامنه سنی 6-4 سال شرکت داشتند. زمان صرف شده برای 10 بار تکرار سریع بین دو کلمه /متکا، گلابی/ و ناکلمه سه هجایی /پاتاکا/ را مقایسه کردیم. با بکارگیری آزمون Repeated measures ANOVAیافته­ها:72/7، 68/1±65/6 ثانیه و در سنین 6-5 سال برابر 95/0±35/6 و 01/1±). هیچگونه اثر اصلی یا تعاملی دیگر دیده نشد.

کودکان 6-4 ساله توانستند کلمات /متکا، گلابی/ را با سرعت بیشتری نسبت به ناکلمه /پاتاکا/ تکرار کنند. عوامل جنسیت و گروه سنی اثر معنادار در عملکرد دیادوی کلامی نداشتند. درنهایت، به گفتاردرمانگران پیشنهاد می شود از کلمات بامعنی نیز برای ارزیابی این مهارت استفاده کنند.

دیادوکوکاینزیس کلامی، کلمه، ناکلمه


نرجس یارمحمدی، مهدی رصافیانی، فدسیه جوینی، حمیدرضا رستمی، اکبر بیگلریان، فاطمه بهنیا،
دوره 9، شماره 6 - ( یژه نامه شماره دو فصل زمستان 1394 )
چکیده

زمینه و هدف: کودکان دچار فلج مغزی بدلایل متعددی از جمله اختلالات حسی- حرکتی دچار آسیب کیفیت زندگی هستند. نسخه فارسی پرسشنامه"کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به فلج مغزی (نسخه والدین)"

The Persian version of Parent Report of the Quality of Life Questionnaire for Adolescence with Cerebral Palsy: (Cp Qol Teen) بمنظور بررسی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به فلج مغزی بکار می رود. نسخه لاتین این پرسشنامه برای اولین بار در سال 2005 توسط دیویس و همکارانش معرفی گردید که شامل 89 پرسش بوده و توسط والدین پاسخ داده میشود.

هدف از انجام این پژوهش، بررسی روایی و پایایی نسخه فارسی پرسشنامه"کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به فلج مغزی (نسخه والدین)" می باشد.

روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع روان-سنجی است و در طی سه مرحله پرسشنامه "کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به فلج مغزی(نسخه والدین)" بر اساس پروتکل پروژه بین المللی ابزار کیفیت زندگی (International Quality Of Life Assessment Project: IQOLA) به زبان فارسی ترجمه گردید و روایی ظاهری، روایی محتوایی، روایی سازه و پایایی آن بررسی شد. نمونه مورد مطالعه به روش تمام شماری، شامل والدین 82 نفر نوجوان مبتلا به فلج مغزی 18-13 ساله بود. داده های به دست آمده از نظر پایایی و روایی بررسی شد.

یافته ها: شاخص روایی محتوایی آیتم ها (حیطه های پرسشنامه) 62/0 بدست آمد. همبستگی معناداری بین نمره کل پرسشنامه با نمره خرده مقیاس ها (859/0-523/0 r=) و با نمره سیستم طبقه بندی عملکرد حرکتی درشت (216/r = -) بدست آمد. ضریب همبستگی درون رده ای برای نمره کل پرسشنامه نیز 994/0 بود. ضریب آلفای کرونباخ برای هم خوانی درونی 89 سؤال پرسشنامه نیز 996/0 بود.

 نتیجه­گیری: نسخه فارسی پرسشنامه "کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به فلج مغزی (نسخه والدین)" از اعتبار و پایایی قابل قبولی در جامعه مورد نظر برخوردار است. بنابراین نسخه فارسی این پرسشنامه را می توان در زمینه های بالینی و تحقیقاتی به عنوان ابزار بررسی کیفیت زندگی نوجوانان فلج مغزی استفاده کرد.

واژگان کلیدی: پایایی، روایی، کیفیت زندگی، نوجوان، فلج مغزی


آیلین طلیم خانی، افسون نودهی مقدم، لیلا عمخوار، شهرزاد محمدی راد، سمیه امیری آریمی، بهاره زینل زاده قوچانی،
دوره 9، شماره 7 - ( ویژه نامه شماره سه فصل زمستان 1394 )
چکیده

زمینه و هدف: تمرینات ویبریشن "تمام بدن"(whole body vibration: WBV) یک نوع مدالیتی درمانی است که با ایجاد تحریکات مکانیکی نوسانی باعث بهبود عملکرد عضلات، حس عمقی و کنترل پاسچر می­شود. هدف از انجام این تحقیق، بررسی اثر آنی WBV بر روی کنترل پاسچر در افراد جوان بود.

روش­بررسی:در این مطالعه­ی شبه تجربی، 22 فرد سالم به روش نمونه­گیری غیر احتمالی ساده و به صورت تک گروهی شرکت کردند. افراد به مدت 4 دقیقه تحت درمان WBV قرار گرفتند. به این صورت که برنامه­ی ورزشی سبک را 4 مرتبه و هر مرتبه به مدت یک دقیقه بر روی سکوی ارتعاشی تکرار کردند. تمرینات بر طبق دستورالعمل آزمونگر انجام شد. فرکانس ویبریشن در فواصل یک دقیقه­ای از 15 هرتز در دقیقه­ی اول به 30 هرتز در دقیقه ی آخر افزایش یافت.

شاخص­های کنترل پاسچرال شامل شاخص ثباتی کلی، قدامی- خلفی و طرفی در وضعیت دو پای ایستاده با چشم­های باز و بسته با استفاده از سیستم تعادلی بایودکس، قبل و بعد از مداخله از افراد ثبت گردید. به منظور تجزیه تحلیل اطلاعات از آزمون تی زوجی استفاده شد.

یافته­ها: نتایج این تحقیق نشان داد که در وضعیت ایستاده روی دو پا و با چشم­های باز، شاخص ثباتی کلی (02/0P=) ، داخلی- خارجی (01/0P=) و با چشم­های بسته، شاخص ثباتی کلی (001/0P<)، قدامی- خلفی (001/0P=)، داخلی- خارجی (001/0P=) تفاوت معنی­داری را نشان دادند.

نتیجه­گیری: یک جلسه WBV باعث بهبود کنترل پاسچر و تعادل در افراد جوان گردید.

کلید واژه: تمرینات ویبریشن "تمام بدن"، تعادل، افراد جوان، ثبات


عباسعلی آهنگر، مهدی بختیار، مهدی محمدی، مریم شاکری کواکی،
دوره 9، شماره 7 - ( ویژه نامه شماره سه فصل زمستان 1394 )
چکیده

زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین پیچیدگی نحوی (به لحاظ ساختار جمله و بند) و وقوع لکنت در کودکان پیش دبستانی فارسی زبان می‌باشد.

روش بررسی: پژوهش مقطعی حاضر بر روی 15 کودک تک زبانه دارای لکنت، شامل ۱۲ پسر و ۳ دختر ۴ تا ۶ ساله فارسی زبان در شهر مشهد انجام گرفت. روش نمونه گیری، نمونه گیری آسان (در دسترس) بود. 30 دقیقه نمونه گفتار پیوسته محاوره‌ای کودک با گفتاردرمانگر، والدین (مادر یا پدر) در یک اتاق ساکت در یک مرکز گفتاردرمانی ضبط شد. .سپس تعداد 60  گفته تولید شده توسط هر کودک آوانگاری گردید و داده­ها با استفاده از آزمون تی زوجی مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت.

یافته­ها: تفاوت معناداری بین گفته­های روان (بدون لکنت) و لکنت شده  از لحاظ پیچیدگی نحوی در ساختار جمله و بند مشاهده شد. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که در سطح بند، با افزایش تعداد موضوع­های فعل در هر دو بند پایه و پیرو، وقوع لکنت نیز به طور معناداری افزایش یافت. (01/0 > P).  افزون بر این، وقوع لکنت در جملات مرکب بیشتر از جملات ساده بود (01/0 >P) .

نتیجه­گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که در کودکان لکنتی پیش دبستانی فارسی زبان، بین متغیر پیچیدگی نحوی برحسب ساختار جمله و بند و وقوع لکنت ارتباط معناداری وجود دارد.

کلید واژه­ها: پیچیدگی نحوی، جمله، بند، موضوع فعل، لکنت



صفحه 1 از 1     

فصلنامه توانبخشی نوین Journal of Modern Rehabilitation
Persian site map - English site map - Created in 0.07 seconds with 39 queries by YEKTAWEB 4657