[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: تماس با ما :: جستجو ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
بانک‌ها و نمایه‌نامه‌ها::
برای نویسندگان::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
نظرسنجی
نظر شما در مورد قالب جدید پایگاه چیست؟
ضعیف
متوسط
خوب
عالی
   
..
Google Scholar Metrics

Citation Indices from GS

..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::

لیلا دهقان، حمید دالوند،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

زمینه و هدف: انعطاف پذیری سامانه عصبی در تمام طول زندگی از نوزادی تا کهنسالی وجود دارد و ارتباطات عصبی، با تجربیات، وضعیت سلامت و بیماری فرد، در حال تشکیل و یا از بین رفتن هستند. بهبود افراد سکته مغزی و یا فلج مغزی نیز می تواند نشانه انعطاف پذیری سامانه عصبی باشد. از این رو محققین تلاشهای بسیاری برای اثبات این موضوع کرده اند و مطالعات حیوانی و انسانی متعددی در دو دهه گذشته انجام داده اند. هدف از این مقاله، بررسی پدیده  انعطاف پذیری سامانه عصبی و دوره حیاتی بهبود سامانه عصبی در بیماران سکته مغزی و افراد فلج مغزی می باشد.

روش بررسی: این مطالعه بصورت مروری و بررسی مقالات منتشر شده داخلی و خارجی بین سالهای ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۷ در زمینه انعطاف پذیری سامانه عصبی در افراد سکته مغزی و فلج مغزی می باشد.

یافته ها: طبق مقالات بررسی شده، مکانیزمهای انعطاف پذیری سامانه عصبی بعد از سکته مغزی و فلج مغزی شامل جوانه زدن آکسونها و دندریتها، سازماندهی مجدد قشر مغز و تشکیل بافت عصبی می شود. همچنین برنامه های توانبخشی تاثیر مستقیمی بر یکپارچگی و سازماندهی مجدد نواحی سالم مجاور به  قشر ناحیه حرکتی آسیب دیده مغز دارند.

نتیجه گیری: با توجه به مدارک مستند موجود، سازماندهی مجدد نماهای قسمتهای مختلف بدن در قشر مغز، دائماً در پاسخ به فعالیتها، رفتار و یادگیری مهارت رخ می دهد.


حسین باقری، آزاده شادمهر، نورالدین نخستین انصاری، هادی سرافراز، فریبا پورآهنگریان، لیلا برین، نجمه ذاکر، شهره جلائی،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

زمینه و هدف: آزمون لغزش خارجی اسکاپولا برای بررسی حرکت و وضعیت غیرطبیعی کتف در ابداکسیون ۰ و ۴۵ و ۹۰ درجه بازو در صفحه فرونتال مورد استفاده قرار می گیرد. این آزمون توسط کیبلر معرفی گردید. در ارزیابی پوزیشن اسکاپولا باید به تفاوت اندازه گیریهای فواصل اسکاپولا در دو طرف یا به عبارتی فاصله زاویه تحتانی کتف تا زائده خاری مهره هفتم سینه ای در دو طرف دقت مبذول داشت. هدف از انجام این تحقیق بررسی پایایی اینتراریتر، اینترریتر، حساسیت و ویژگی آزمون لغزش خارجی کتف در ارزیابی غیرقرینگی و اختلال عملکردی کتف می باشد.

روش‌ بررسی: ۵۷ نفر شامل۳۰فرد سالم و ۲۷ بیمار مبتلا به پاتولوژی مفصل شانه  به ترتیب با میانگین سنی و انحراف معیار ۵۳/۳۳ (۷۲/۱۱)،۶۶/۴۷ (۶۴/۱۱) سال به روش مقطعی در این مطالعه شرکت نمود ند. سه آزمونگر به طور جداگانه با استفاده از روش لمس سطحی فاصله بین زاویه تحتانی کتف تا زائده خاری مهره هفتم سینه ای را در سه وضعیت دست ها در کنار بدن آویزان، دست ها روی کرست ایلیاک، دست ها درابد اکسیون نود درجه و چرخش داخلی شانه در دو سمت سالم و درگیر و شانه غالب و مغلوب با استفاده از کالیپر ورنیر(۰۱/۰میلیمتردقت) اندازه گیری کردند در پایان اطلاعات کسب شده توسط نرم افزار SPSS  مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از آزمون آماریICC  برای تعیین پایایی استفاده شد و خطای استاندارد اندازه گیری   SEM محاسبه گردید.

یافته ها: دامنه ICC برای پایایی اینترا ریتر ۹۴/۰-۸۷/۰ (good-high) و برای  پایایی اینترریتر۷۹/۰-۶۳/۰ (poor-fair) و خطای استاندارد اندازه گیری (SEM) برای پایایی اینترا ریتر ۸۹/۳-۸۱/۲ سانتیمتر  و برای  پایایی اینترریتر ۶۹/۶-۶۶/۴ میلیمتر در سمت درگیر در نمونه های پاتولوژیک بود. حساسیت آزمون بالا بود(۱-۸۰/۰) اما ویژگی تست پایین بود (۲۶/۰-۰۴/۰)۰

نتیجه گیری:آزمون لغزش خارجی کتف دارای پایایی اینتراریتر در هر سه وضعیت و دارای حساسیت در هر سه وضعیت بود اما ویژگی و پایایی اینترریتر آن به ترتیب در هر سه وضعیت و وضعیت سوم پایین بود.


سعید طالبیان، زهرا فخاری، سیما مهرداد،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

زمینه و هدف : مفصل زانو یکی از مهمترین مفاصل بدن است که در هنگام راه رفتن و برخاستن نیروی زیادی را تحمل می کند. مفصل زانو در حین حرکات زنجیره بسته نظیر نشستن و چمباتمه زدن و نیز انتقال وزن بدن حین حرکت متحمل نیروهای زیادی است. خستگی عضلات ران می‌تواند تغییراتی را در اعمال نیروهای وارده ایجاد کرده و سبب تغییر در استراتژی حرکت شود. لذا با توجه به نقش عضلات ران در انجام حرکات مداوم، مهم است که تغییرات بوجود آمده متعاقب خستگی بررسی شود.

روش بررسی:  تعداد ۱۵ زن سالم در محدوده سنی ۳۰-۲۰ سال در این تحقیق شرکت کردند. ایجاد خستگی عضلانی در دو زنجیره باز و بسته بر اساس حداکثر فعالیت ارادی افراد در دو جلسه انجام شد. قبل و بعد از خستگی در هر دو زنجیره، پنج حرکت داینامیک فلکشن اکستنشن زانو انجام شد. مقادیر نرمال شده فعالیت الکترومیوگرافی بصورت اکسنتریک و کانسنتریک، همچنین میانه طیف فرکانس بعنوان شاخص خستگی و زمان شروع فعالیت عضلات جهت تعیین زمانبندی شناسایی و ارزیابی شدند.

یافته­ ها: تفاوت معنی داری بین شاخص‌های خستگی در قبل و بعد از انجام آزمون در دو زنجیره باز و بسته وجود دارد(۰۵/۰ p<). زمانبندی در زنجیره باز بعد از خستگی با تاخیر همراه بود (۰۵/۰ p<) والگوی حرکتی از واستوس لترالیس، واستوس مدیالیس و رکتوس فموریس ، در بعد از خستگی به صورت واستوس لترالیس ، رکتوس فموریس و واستوس مدیالیس تغییر کرد (۰۵/۰ p<). در زنجیره بسته بعد از خستگی تغییرات معنی دار در زمانبندی  به صورت تاخیر آن بود (۰۵/۰ p<) ولی الگوی زمانبندی بصورت واستوس لترالیس، واستوس مدیالیس و رکتوس فموریس حفظ گردید.

نتیجه گیری: میزان تغییرات میانه فرکانس نسبت به مقادیر نرمال شده فعالیت عضلات بعد از خستگی کمتر است. تغییرات مهمی در زمانبندی عضلات بوجود می‌آید. این تغییرات به صورت تاخیر در شروع فعالیت است. همچنین تغییراتی در الگوی به کارگیری عضلات در زنجیره باز دیده شد. در زنجیره بسته تفاوت مشخصی در الگوی به کارگیری دیده نمی‌شود. این امر نشان می‌دهد مکانیسم کنترل حرکت در شرایط تحمل نیرو با شرایط آزاد متفاوت است.


مریم راستگوی دماوندی، نورالدین نخستین انصاری، غلامرضا علیایی، سعید طالبیان مقدم، شهره جلائی،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

زمینه وهدف: عضلات پلانتار فلکسور اندام تحتانی سریعا" در بیماران مبتلا به ضایعه اکتسابی مغزی دچار اسپاستیسیته و به دنبال آن کانترکچر می­شوند. استفاده از مدالیته­های گرمایی پیش از کشش یا تمرینات اکتیو عضلات هایپرتون جهت ایجاد ریلکسیشن در آن عضلات توصیه می­گردند. هدف از این تحقیق بررسی میزان تاثیر مادون قرمز و اولتراسوند، طول مدت دوام آنها و مقایسه میزان تاثیر این دو روش در مهار اسپاستیسیته می­باشد.

روش بررسی: ۲۱ بیمار اسپاستیک به طور تصادفی در دو گروه اولتراسوند (۱۱ نفر) یا مادون قرمز (۱۰ نفر) گنجانده شدند. پارامترهای مورد بررسی شامل نسبت ، دامنه حرکتی پسیو و اکتیو دورسی فلکشن و تست اشورث(OAS) از سمت مبتلاء بیماران بود، که پیش از مداخله، بلافاصله و ۱۵ دقیقه بعد از مداخله برای بیماران در دو گروه ثبت می شدند. در پایان اطلاعات ثبت شده توسط نرم افزار ، SPSS (Version ۱۱,۵) مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.

یافته ها: در هیچ کدام از دو گروه شدت اسپاستیسیته بر اساس مقیاس اشورث و نسبت  در زمان های بعد از مداخله نسبت به پیش از آن تفاوت معناداری نداشت. در گروه اولتراسوند نسبت  در ۱۵ دقیقه بعد از مداخله و در گروه مادون قرمز تغییرات مقیاس اشورث در همین زمان معنادار شدند. دامنه حرکتی اکتیو و پسیو دورسی فلکشن در گروه اولتراسوند در زمان­های بعد از مداخله نسبت به قبل از آن در تمامی موارد اختلاف معناداری را نشان داد. این تغییرات در گروه مادون قرمز تنها در مورد دامنه حرکتی پسیو قبل نسبت به ۱۵ دقیقه بعد از مداخله معنادار شد. در مقایسه بین دو گروه، در مورد هیچ کدام از پارامترهای ذکر شده اختلاف معناداری مشاهده نشد.

نتیجه­ گیری: اولتراسوند و مادون قرمز در کاهش اسپاستیسیته با توجه به نسبت و تست اشورث، در یک جلسه اثر ندارند. البته اولتراسوند سبب بهبود معنی‌دار دامنه حرکتی پسیو و اکتیو دورسی فلکشن مچ پای سمت مبتلا بیماران همی‌پلژی اسپاستیک در کوتاه مدت می‌گردد. نتایج این تحقیق ضرورت انجام پژوهش‌های بیشتر با نمونه‌های بزرگتر را نشان می‌دهد. 


غلامرضا علیائی، نورالدین نخستین انصاری، سعید مشایخ میبدی، سعید طالبیان، حسین باقری،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

زمینه و هدف: از سال ۱۹۹۸ تحقیقاتی توسطHiraoka  و افراد دیگر در مورد اثر کشش بر روی رفلکس H انجام گرفت  که بعضی از این تحقیقات بر روی رفلکس H در اندام تحتانی و بعضی دیگر بر روی رفلکس H در اندام فوقانی بود. ابزار مورد استفاده برای تعیین اثر کشش، دامنه رفلکس بود و در این تحقیقات به نتا یج مختلفی دست پیدا کردند که با هم متنا قض بود. در روشهای جدیدی که از سال ۲۰۰۰  ارائه شد، اثر کشش گردن به وسیله شیب رفلکس بررسی شده است. در این تحقیقات اثر کشش دستی بر روی شیب رفلکس H در اندام فوقانی بررسی شده است ولی اثر کشش گردن بر روی رفلکس H در اندام تحتانی هنوز با استفاده از روش جدید بررسی نشده است و در این تحقیق می‏خواهیم به این سئوال پاسخ دهیم که اثر کشش ۳ کیلو گرم بر روی رفلکس H در اندام تحتانی با استفاده ازاین روش جدید (شیب H) چگونه است.

روش بررسی: ۱۶ نفر مرد  سالم  با میانگین سنی ۱۲/۲۳ و انحراف معیار ۵۵/۲ به روش مقطعی در این مطالعه شرکت نمودند. پس از کسب رضایت و آشنا یی فرد با نحوه انجام آزمایش در ابتدا بعد از استراحت رفلکس H با شدتهای مختلف از آنها ثبت می شد و سپس  کشش گردن با وزنه ۳ کیلو گرم با اسلینگ و طناب در حالتی که سر در موقعیت خنثی قرار داشت به مدت یک دقیقه داده می شد و بلافاصله بعد از کشش دو باره با شدتهای مختلف رفلکس H  از بیمار ثبت می شد.

یافته ها : قبل و بعد از کشش، نسبت Hmax/Mmax، زمان تا خیر رفلکس، شیب M هیچ نوع اختلاف معنی داری نداشت ولی در شیب H (۰۰۲/۰ p =)  و نیز  Hslope/Mslope (۰۱/۰=p) افزایش معنی داری بعد از کشش مشاهده شد.

نتیجه گیری: کشش ۳ کیلوگرم با عث افزایش تحریک پذیری نورونهای حرکتی  عضله سولئوس  در اندام تحتانی می شود و این نتایج بر خلاف نتایج مطا لعات پیشین است که می توا ند احتمالا به دلیل دقیقتر بودن این روش با شد .


محمد رضا هادیان، سعید طالبیان، مهدی حدیدی، غلامرضا علیائی، محمود فرزان، شهره جلائی،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۸۶ )
چکیده

زمینه و هدف: سندروم مجرای مچ دستی یک بیماری شایع است که روشهای غیر جراحی متنوعی جهت درمان و کاهش علایم ناشی از آن پیشنهاد شده است. هدف از این مطالعۀ مداخله­ای بالینی مقایسۀ تأثیر یونتوفورز داروی غیر استروئیدی دیکلوفناک با داروی استروئیدی دگزامتازون در بهبود علائم بیماران سندروم مجرای مچ دستی بود.

روش بررسی: در این تحقیق تلفیق درمانهای یونتوفورزیس و اسپلینت بر روی هفت بیمار (۱۲ عصب) با میانگین سنی و انحراف معیار ۳/۸ ± ۹/۴۵  در ۱۰ جلسه و طی دو هفته مورد بررسی قرار گرفت. درمان یونتوفورز دگزامتازون سدیم فسفات بر روی چهار عصب و یونتوفورز دیکلوفناک سدیم بر روی هشت عصب دیگر انجام گرفت. در هر دو گروه در طول درمان و دو هفته پی گیری از اسپلینت استفاده شد. به بیماران توصیه شد تا در طی درمان از داروهای ضدالتهابی به صورت خوراکی یا تزریقی استفاده نکنند. علائم بالینی از طریق مقیاس کمی درد و دو پرسشنامه مقیاس شدت علائم و مقیاس وضعیت عملکرد ارزیابی شدند. معیارهای الکتروفیزیولوژیک شامل زمان نهفته ابتدایی حسی و حرکتی  اعصاب مدیان و اولنار, سرعت هدایت و دامنه پتانسیل اعصاب در جلسات ارزیابی ثبت شدند. ارزیابی­ها در سه نوبت قبل از درمان، خاتمۀ درمان و دو هفته بعد از اتمام درمان انجام گرفتند.

یافته ها : در گروه درمانی دیکلوفناک، طی ارزیابی­های مختلف کاهش معنی­داری (۰۵/۰>P) در امتیاز پرسشنامه وجود داشت. در این گروه سرعت هدایت عصبی حسی و تأخیر انتهایی حسی عصب مدیان، بهبود معنی­داری (۰۵/۰>P) نشان دادند. در گروه درمان با دگزامتازون در هیچ کدام از جلسات ارزیابی تغییر معنی­داری در علائم بالینی و الکتروفیزیولوژیک ملاحظه نشد. همچنین در مقایسۀ دو گروه تنها در جلسۀ پی­گیری، تأخیر انتهایی حرکتی در گروه دگزامتازون بهبود بیشتری را نسبت به گروه دیکلوفناک نشان داد (۰۵/۰>P)

نتیجه گیری: یافته های فوق نشان می­دهند که استفاده از اسپلینت و یونتوفورز دیکلوفناک در درمان بیماران مبتلا به سندروم مجرای مچ دستی مؤثر می­باشد. بررسی اثربخشی درمان در گروه دگزامتازون نیاز به ادامۀ تحقیق با تعداد نمونۀ بیشتر دارد. در مقایسۀ دو گروه، با توجه به جمیع شواهد نمی­توان تفاوت بارزی بین اثربخشی این دو دارو در طول درمان قائل شد. اظهار نظر در مورد تفاوت موجود در تأخیر انتهایی حرکتی در زمان پیگیری نیاز به ادامۀ تحقیقات در این زمینه دارد.


ایوب فتاحی، اکرم آزاد، علی منتظری،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی شاخص مهمی جهت بررسی نتایج بعد از سکته مغزی است و توصیف وسیعی از بهبود بیماران سکته مغزی را فراهم می­کند. هدف این مطالعه سنجش کیفیت زندگی بیماران سکته مغزی و بررسی تاثیر سن، سطح تحصیلات و مدت زمان سپری شده از سکته مغزی در این بیماران بر کیفیت زندگی می باشد.

روش بررسی: این مطالعه به صورت توصیفی-تحلیلی در یک جامعه محدود و در مقطع زمانی محدود انجام گرفت. جامعه تحقیق شامل ۵۱ بیمار سکته مغزی مراجعه کننده به مراکز جامع توانبخشی و کلینیک­های کاردرمانی، فیزیوتراپی و گفتاردرمانی و مراکز بیمارستانی شهر کرمانشاه بود که پس از ثبت اطلاعات اولیه، با استفاده از پرسشنامه SF-۳۶ کیفیت زندگی آنان مورد ارزیابی قرار گرفت.

یافته­ ها: با توجه به یافته­های مطالعه حاضر، کیفیت زندگی در تمام خرده­مقیاس­های مقیاس SF-۳۶ به خصوص در خرده مقیاس مشکلات فیزیکی تحت تاثیر سکته مغزی قرار می­گیرد. کیفیت زندگی در این بیماران به سن، داشتن تحصیلات، مدت زمان سپری شده از سکته مغزی، وابسته است.

نتیجه­ گیری: به نظر می­رسد کیفیت زندگی بیماران سکته مغزی با گذشت زمان بهبود می­یابد.


غلامرضا علیائی، مجتبی سلطانلو، مهدی تهرانی دوست، مهدی عبدالوهاب، حسین باقری، سقراط فقیه زاده،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: پژوهش حاضر حافظه­کاری فضایی و استفاده از راهکارها را که از جمله مهمترین کارکردهای اجرایی در انجام تکالیف یادگیری و کنش­های هوشی هستند، در کودکان مبتلا به فلج مغزی دایپلژی اسپاستیک بررسی می­کند.

روش بررسی: در این پژوهش توصیفی ـ  تحلیلی مقطعی، ۴۰ کودک ۷ تا ۱۲ سال در دو گروه ۲۰ نفره شامل کودکان مبتلا به فلج­مغزی دایپلژی اسپاستیک با میانگین سنی ۹۴/۸ سال و گروه کودکان طبیعی با میانگین سنی ۸۶/۸ بر اساس نمونه­گیری غیرتصادفی انتخاب و مقایسه شدند. برای به دست آوردن داده­ها از آزمون توانایی­ها و مشکلات، آزمون عصبی روان­شناختی CANTAB و آزمون هوش ریون استفاده شد. داده­ها نیز با آزمون t مستقل تحلیل شدند.   

یافته ­ها: کودکان مبتلا به فلج مغزی دایپلژی اسپاستیک در حافظه کاری فضایی با گروه کودکان طبیعی تفاوت داشتند. مقایسه­ی میانگین تعداد خطاها، در ۳ حالت مجزا بررسی شد، و نشان داد که تفاوت معناداری بین دو گروه وجود دارد ( ۰۵/۰ > p )، به جز زمانی که هر دو حالت خطا با هم رخ دهد (۰۵/۰ < p). ولی در زمینه­ی استفاده از راهکارها تفاوت معناداری مشاهده نشد (۰۵/۰ < p).    

نتیجه­ گیری: با توجه به یافته­های فوق پیشنهاد می­شود تا دوره­های توانبخشی شناختی با تمرکز روی مهارت­های اجرایی در درمان بالینی کودکان مبتلا فلج­مغزی دایپلژی اسپاستیک گنجانده شود تا حافظه­کاری را در اعمال و مهارت­های حرکتی پیچیده در آنها بهبود بیشتری یابد.


محمد رضا هادیان، طاهره جهانگرد، فرشته پورکاظمی، حسن مظاهری، عبدالعلی خوش اخلاق، ملک ظهوریان، شهره جلائی،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: پژوهش حاضر حافظه­کاری فضایی و استفاده از راهکارها را که از جمله مهمترین کارکردهای اجرایی در انجام تکالیف یادگیری و کنش­های هوشی هستند، در کودکان مبتلا به فلج مغزی دایپلژی اسپاستیک بررسی می­کند.

روش بررسی: در این پژوهش توصیفی ـ  تحلیلی مقطعی، ۴۰ کودک ۷ تا ۱۲ سال در دو گروه ۲۰ نفره شامل کودکان مبتلا به فلج­مغزی دایپلژی اسپاستیک با میانگین سنی ۹۴/۸ سال و گروه کودکان طبیعی با میانگین سنی ۸۶/۸ بر اساس نمونه­گیری غیرتصادفی انتخاب و مقایسه شدند. برای به دست آوردن داده­ها از آزمون توانایی­ها و مشکلات، آزمون عصبی روان­شناختی CANTAB و آزمون هوش ریون استفاده شد. داده­ها نیز با آزمون t مستقل تحلیل شدند.   

یافته­ ها: کودکان مبتلا به فلج مغزی دایپلژی اسپاستیک در حافظه کاری فضایی با گروه کودکان طبیعی تفاوت داشتند. مقایسه­ی میانگین تعداد خطاها، در ۳ حالت مجزا بررسی شد، و نشان داد که تفاوت معناداری بین دو گروه وجود دارد ( ۰۵/۰ > p )، به جز زمانی که هر دو حالت خطا با هم رخ دهد (۰۵/۰ < p). ولی در زمینه­ی استفاده از راهکارها تفاوت معناداری مشاهده نشد (۰۵/۰ < p).    

نتیجه­ گیری: با توجه به یافته­های فوق پیشنهاد می­شود تا دوره­های توانبخشی شناختی با تمرکز روی مهارت­های اجرایی در درمان بالینی کودکان مبتلا فلج­مغزی دایپلژی اسپاستیک گنجانده شود تا حافظه­کاری را در اعمال و مهارت­های حرکتی پیچیده در آنها بهبود بیشتری یابد.


حسین باقری، مهدی عبدالوهاب، حمیدرضا صادقی، محمود جلیلی، سقراط فقیه زاده،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: فلج مغزی یک اختلال شایع در جوامع انسانی است که منجر به اختلالات جسمی- حسی زیاد و کاهش توانایی عملکردی فرد می شود. با توجه به تاثیر زبردستی بر عملکرد روزانه، هدف این تحقیق، بررسی تاثیر تمرینات مقاومتی پیشرونده بر قدرت و زبردستی افراد فلج مغزی بود.

روش بررسی: این مطالعه بر روی ۱۲ فرد فلج مغزی ۸ تا ۱۶ سال (۱۰ پسر و ۲ دختر) با میانگین سنی ۹/۱۱ سال انجام شد.

آزمودنی­ها هفته­ای ۳ مرتبه به مدت ۶ هفته در تمرینات مقاومتی پیشرونده­ی اندام فوقانی شرکت کردند. قدرت ابداکتورهای شانه و اکستانسور های شانه توسط دستگاه MMT Nicholas  ، قدرت گریپ توسط Jammar Daynamometer و زبردستی با purdue peg board سنجیده شد.

یافته ها: قدرت ابداکتور های شانه ۴/۲۹%  (۰۰۰۱/۰p= )، قدرت اکستانسورهای شانه ۱/۳۰%  (۰۱۴/۰p= ) قدرت گریپ ۸/۹% ،( ۰۴۸/۰p=  ) افزایش داشت و زبردستی ( ۰۱۶/۰ p=) ۲۰% بهبود یافت.

نتیجه گیری: انجام تمرینات مقاومتی پیشرونده می تواند باعث افزایش قدرت اندام فوقانی افراد فلج مغزی و احتمالا بهبود زبردستی شود.


سعید طالبیان، حسین باقری، غلامرضا علیائی، ناهید براتی، مریم عباس زاده،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: نقش عضلات پشتی- کمری در ثبات ستون فقرات مهم است. به دنبال خستگی ناشی از فعالیت مداوم، این عضلات رفتار کنترلی متفاوتی را نشان می‌دهند. میانه و میانگین طیف فرکانس فعالیت عضلانی، نسبت به گشتاور یا نیروی عضلانی، درصد کمتری تغییر می‌کنند. اگرچه این پارامترها در بسیاری از تحقیقات معتبر به عنوان بهترین شاخص شناخته می‌شوند، ولی پیچیدگی رفتار عصبی عضلانی و تغییرات کنترل حرکت و نیز نحوه پردازش سیگنال می‌تواند دامنه وسیعی از تغییرات اندازه و معیار را به محقق بدهند. با گسترش توانایی‌های پردازش اطلاعات و سیگنال‌های مختلف، مباحث کاربرد روش‌های ارزیابی غیر خطی سیگنال‌های بیولوژیک نیز مطرح شده‌ است و امروزه مقالات متعددی در این زمینه وجود دارد. متغیرهای متعددی در این راستا وجود دارد که شامل درصد تکرار پذیری، درصد شناسایی، تحلیل انرژی و غیره است. این تحقیق به دنبال تعیین تغییرات تحلیل انرژی سیگنال به عنوان یک پارامتر غیر خطی در مقایسه با پارامترهای خطی در تعیین میزان بروز خستگی در عضلات اکستانسور کمر است.

روش بررسی: تعداد ۱۰ زن سالم و ۶ زن  مبتلا به کمر درد مزمن غیر اختصاصی در محدوده سنی ۳۰-۲۰ سال در این تحقیق شرکت کردند. ثبت الکترومیوگرافی سطحی از عضلات ناحیه پشت (T۱۲ )، کمر (L۳) و ران (دو سر رانی) در حین فعالیت ایزومتریک عضلات فوق از طریق قرار گرفتن فرد در روشSorenson  بدست آمد. شاخص‌های خستگی شامل میانه و متوسط طیف فرکانس، و پارامترهای غیرخطی شامل انتروپی و ترند در محدوه زمانی یک ثانیه از فعالیت در قبل و محدوده بروز خستگی محاسبه شدند.

یافته ­ها: محاسبه متغیرهای مورد تحقیق برای سه عضله مختلف در گروه سالم نشان داد که میانه و متوسط طیف فرکانس، به دنبال خستگی کاهش معنی داری حدود۱۲ تا ۲۰ درصد دارند (۰۵/۰p<). در حالی که این کاهش در افراد مبتلا به کمردرد کمتر و بین ۴ تا ۲۰ درصد بود (۰۵/۰p<). مقایسه انتروپی و ترند بعد از بروز خستگی نشان داد که افزایش انتروپی (۱۲۰ تا ۲۰۰ درصد) و کاهش ترند (۸۰۰ تا۲۰۰۰ درصد) در گروه سالم اتفاق افتاده‌است (۰۵/۰p<). در افراد کمر دردی نیز افزایش انتروپی (۶۵ تا ۲۲۰ درصد) و کاهش ترند ( ۲۴۰ تا ۵۰۰ درصد) معنی داری  بعد از خستگی به وجود آمد (۰۵/۰p<). علی‌رغم عدم معنی‌داری میانه و متوسط طیف فرکانس در بین دوگروه، اختلاف انتروپی و معنی دارشدن آن در بین دوگروه در قبل و بعد از خستگی در سه عضله مورد آزمایش به دست آمد(۰۵/۰p<). 

نتیجه‌گیری:خستگی در سه سطح از عضلات فوق، به دنبال قرار گرفتن در وضعیت استاتیک اتفاق می‌افتد که میزان آن برای ناحیه کمری بیشتر است. شاخص‌های متداول تعیین خستگی تفاوت خوبی را در هر دو گروه نشان دادند ولی در صد تغییرات آن در مقایسه با پارامترهای غیر خطی بسیار کمتر است. به نظر می‌رسد متغیرهای غیرخطی بویژه انتروپی با حساسیت بیشتری این رفتار آشوبگونه را نشان می‌دهند.


زهرا فخاری، مریم صنوبری، شهره جلائی،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: با در نظر گرفتن اتصالات عضلات همسترینگ وکاف و ارتباطات بیومکانیکی زانو و مچ، تاثیر متقابل آنها بر عملکرد یکدیگر امری اجتناب­ناپذیر است. علی­رغم شایع بودن کوتاهی این عضلات اطلاعات آماری در ارتباط با کوتاهی همزمان آنها در ایران وجود ندارد ، بررسی شیوع این کوتاهی ها به منظور پیشگیری از عوارض ثانویه ناشی از آن به خصوص درگروه های سنی ۳ تا ۱۷ سال ضروری به نظر می­رسد. علاوه بر پیشگیری، توجه به همزمانی این کوتاهی­ها می­تواند در تشخیص و درمان اختلالات عضلانی اسکلتی تاثیر گذار باشد.

روش بررسی: این مطالعه بر روی ۳۳۰۸ دختر سالم در محدوده سنی ۱۷-۳ سال صورت گرفت. طول عضله کاف (با تعیین زاویه دورسی فلکشن مچ پا) و همسترینگ (با استفاده از اندازه­گیری زاویه فلکشن هیپ با زانوی صاف یا  SLR) در سمت راست و چپ مورد بررسی قرارگرفتند .

یافته­ ها:  نتایج به دست آمده نشان داد که در مجموع، میزان شیوع کوتاهی همزمان عضلات کاف و همسترینگ در دختران ۱۷-۳ سال در پای راست۲۰%  و در پای چپ ۲۵% بود. شیوع همزمان این کوتاهی­ها در منطقه ۲۰ در مقایسه با منطقه ۳ بیشتر بود و به تفکیک مقاطع در دوره راهنمایی بیشترین شیوع (۶/۳۱%) دیده شد. در کل کوتاهی در سمت چپ شایعتر بود.

نتیجه گیری: نتایج به دست آمده نشان دهنده این است که کوتاهی همزمان این دو عضله نسبتا شایع بوده و در  صورت وجود کوتاهی در یکی از عضلات فوق به احتمال وجود کوتاهی در عضله دیگر باید توجه داشت


آزاده شادمهر، حیدر گودرزی، غلامرضا علیائی، سعید طالبیان، سقراط فقیه زاده،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: انعطاف پذیری عضلات، نقش مهمی در کارایی حرکات و جلوگیری از آسیبهای مفصلی دارد.کشش پاسیو یکی از روشهای رایج جهت افزایش انعطاف پذیری عضله همسترینگ می باشد. ساده ترین متد بررسی اثر بخشی روشهای مختلف کشش عضلات ، اندازه گیری زاویه پوپلیته آل با گونیامتر می باشد . اما از آنجا که این معیار اندازه گیری تنها قادر است طول عضله را بدون در نظر گرفتن تنشن درونی عضله تعیین نماید، قضاوت کاملا صحیحی از انعطاف پذیری را به ما نمی دهد. هدف از این مطالعه بررسی طول و سفتی عضله قبل و بعد از اعمال کشش پاسیو در عضلات همسترینگ کوتاه شده با استفاده از روش  Movement  Quick Release  می باشد.

روش بررسی: ۱۴ مرد در محدوده سنی ۲۰ تا ۳۰ سال که دارای  کوتاهی عضله همسترینگ  بودند ( ۲۰ درجه یا بیشتر کمبود اکستنشن در تست اکستنشن پاسیو زانو با متد اندازه گیری زاویه پوپلیته آل) به روش نمونه گیری آسان انتخاب شدند. اندازه زاویه پوپلیتئال توسط گونیامتر دیجیتال و میزان سفتی عضلات همسترینگ در دو حالت فلکشن و اکستنشن با استفاده ازروش Quick Release Movement، قبل و بعد از تمرین مورد ارزیابی قرار گرفت.

یافته­ ها: اعمال کشش پاسیو به طور معناداری باعث افزایش طول عضله همسترینگ گردید.)۰۵/۰P< ) کشش پاسیو باعث کاهش سفتی در دو حالت اکستنشن و فلکشن شد که این کاهش در حالت اکستنشن معنادار بود. )۰۵/۰P< ) 

نتیجه گیری: یافته های حاصل از این مطالعه  نشان داد بلا فاصله پس از اعمال کشش پاسیو تغییرات معناداری در شاخص های طول و سفتی عضلات همسترینگ کوتاه شده پدید می آید.همچنین ، Movement Quick Release می تواند روش مناسبی جهت تعیین سفتی عضله باشد.


مهدی عبدالوهاب، حسین باقری، اکرم دلیری، غلامرضا علیائی، محمود جلیلی، سقراط فقیه زاده،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: اسپاستیسیته موجب الگوی ناهنجار، در اندام فوقانی کودکان فلج مغزی می شود که این الگوی ناهنجار، عملکرد دست را در فعالیت­های مختلف و هماهنگی جهت انجام حرکت Grasp & Release محدود می کند و اگر به آن توجه نشود در نهایت سبب کوتاه شدن و کانترکچر انگشتان می­شود. در کاردرمانی، نگرش نوروفیزیولوژیک شامل تکنیک های حرکتی و آموزش و درمان کودک جهت کاهش هیپرتونیسیتی است و نگرش بیومکانیک شامل استفاده از اسپلینت می­باشد. هدف از این مطالعه، بررسی تأثیر دو نوع اسپلینت ولار و دورسال در کاهش اسپاستیسیته و افزایش دامنه حرکتی اندام فوقانی کودکان فلج مغزی اسپاستیک ۶-۴ ساله بود.

روش بررسی: ۲۰ کودک فلج مغزی اسپاستیک کوادروپلژی ۴ تا ۶ ساله مراجعه کننده به درمانگاه کاردرمانی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران، به دو گروه اسپلینت ولار و گروه اسپلینت دورسال تقسیم شدند. پس از کسب رضایت از والدین و آشنایی آنها با نحوه انجام آزمون و مراحل ارزیابی، هر دو گروه اسپلینت ها را ۲ ساعت در روز و ۴ ساعت در شب به مدت ۱۲ هفته به کار بردند. در طی این مدت، بیماران هر هفته ۳ جلسه درمان Neurodevelopmental Rehabilitation را نیز دریافت کردند. اسپاستیسیته مچ دست غالب بر اساس Modified Ashworth Scale و دامنه حرکتی مچ دست و آرنج سمت غالب با استفاده از گونیامتر مورد ارزیابی قرار گرفتند .

یافته­ ها: در گروه اسپلینت ولار، میانگین شدت اسپاستیسیته قبل از مداخله ۵/۲ و بعد از مداخله ۹/۱ بود که با انجام آزمون t زوجی در سطح ۰۵/۰ = p  این اختلاف میانگین معنادار می­باشد. میانگین کل دامنه حرکتی  مچ دست قبل از مداخله ۵۰/۹۳ درجه و بعد از مداخله ۵۰/۱۲۳ درجه بود که با انجام آزمون t زوجی در سطح ۰۰۱ /۰ ≥ p این اختلاف میانگین معنادار می­باشد. میانگین دامنه حرکتی اکستانسیون آرنج قبل از مداخله ۱۱۳ و بعد از مداخله ۵۰/۱۳۵ بود که با انجام آزمون t زوجی در سطح ۰۰۱/۰ ≥ p این اختلاف میانگین معنادار می­باشد.

 در گروه اسپلینت دورسال، میانگین شدت اسپاستیسیته مچ دست قبل از مداخله ۶/۲ و بعد از مداخله۰۰/۲ بود که با انجام آزمون t زوجی در سطح۰۵/۰= p این اختلاف میانگین معنادار می باشد . میانگین دامنه حرکتی مچ دست قبل از مداخله ۵/۸۹  درجه و بعد از مداخله ۵/۱۱۸ درجه می­باشد که با انجام آزمون t زوجی در سطح ۰۰۱/۰ ≥ p این اختلاف میانگین معنادار می­باشد. میانگین دامنه حرکتی آرنج قبل از مداخله ۵۰/۱۱۰ و بعد از مداخله ۵۰/۱۳۵ بود که با انجام آزمون t زوجی در سطح ۰۰۱/۰ ≥ p این اختلاف میانگین معنادار می­باشد.

نتیجه­ گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که هر دو اسپلینت ولار و دورسال درکاهش شدت اسپاستیسیته مچ دست و افزایش دامنه حرکتی مچ دست و آرنج کودکان فلج مغزی اسپاستیک کوادروپلژی تاثیر یکسانی داشته اند. بر اساس شواهد موجود، هر دو اسپلینت جهت درمان اسپاستیسیته و دامنه حرکتی دست پیشنهاد می شود، اما به دلیل ساخت بسیار مشکل اسپلینت دورسال ، جهت درمان اسپلینت ولار پیشنهاد می شود .


اصغر رضا سلطانی، عبدالرضا زاهدی، لیلا اله پناه، مرجان حیدری،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: در ارزیابی­های عملکردی، عضلات خم کننده عمقی گردن از اهمیت خاصی برخوردار است. هدف از این مطالعه، بررسی میزان تکرارپذیری مقادیر قدرت عضلات خم کننده عمقی گردن به کمک دستگاه اسفیگمومانومتر(دستگاه سنجش فشار خون) بود.

روش بررسی: در این مطالعه ۳۰ دانشجوی خانم سالم بین سنین ۲۴- ۱۸ سالگی، به طور داوطلبانه شرکت کردند. حداکثر قدرت عضلات در زمان های متفاوت و به کمک دو آزمونگر مورد ارزیابی قرار گرفت. در هر زمان اندازه­گیری، افراد سه بار حداکثر انقباض ارادی خود را به کار بردند و از بین سه تلاش حداکثر قدرت، برای آنالیز آماری انتخاب شد. از آزمون­های ICC ، ضریب همبستگی پیرسون و درصد CV برای اندازه گیری میزان تکرارپذیری در بین زمان­ها، روزها و بین افراد تست کننده استفاده شد.

یافته­ ها: نتایج مربوط به ICC ، ضریب همبستگی پیرسون و درصد CV همگی مؤید تکرارپذیری بالای روش اندازه­گیری قدرت عضلات عمقی به کمک دستگاه فوق بود (۹۱/۰ r ،۸/۳ % CV% و۹۰/. ICC ≥).

بحث: در این مطالعه دستگاه اسفیگمومانومتر و روش اندازه­گیری به کمک آن برای ارزیابی قدرت عضلات خم کننده عمقی گردن به صورت روشی معتبر ظاهر شد که می­تواند به صورت روشی مفید در توانبخشی مورد استفاده قرار گیرد.


زهرا سلیمانی، سوده خرمیان، محمد رحیم شاهبداغی، سقراط فقیه زاده،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده

هدف و زمینه: تحقیق حاضر با هدف تهیه آزمون تداعی کلمه و تعیین روایی و پایایی آن در پایه اول ابتدایی به منظور بررسی یکی از ویژگی‏های معنا شناسی کودکان انجام شده است.

روش بررسی: این مطالعه به روش توصیفی - تحلیلی و از نوع ابزار سازی و اعتبار سنجی بود. جمعیت مورد مطالعه شامل ۲۰ دختر و ۲۱ پسر بودند. کلمات محرک بر اساس آزمون تداعی کلمه پرفسور گلدفارب تنظیم شد. بر اساس آزمون مذکور کلمات با توجه به ۳ ویژگی، از حیث بسامد(پر بسامد، کم بسامد) ، طول کلمه(کوتاه، بلند) ، سطح انتزاع (پایین، متوسط، بالا) و طبقه دستوری (اسم، کلمه، صفت) انتخاب شدند.

ابتدا حدود ۱۸۰ کلمه از بین کلمات کودکان سال اول ابتدایی از پژوهش واژگان پایه کودکان فارسی زبان انتخاب شده و برای انتخاب و نمره دهی در اختیار صاحبنظران قرار گرفتند. بر اساس نظر صاحبنظران ۷۲ کلمه انتخاب شد که به صورت شفاهی طی ۲ مرحله ارزیابی گردید و نوع پاسخ ها از نظر جانشینی و هم نشینی تعیین و با استفاده از آزمون های آماری مک نمار و ضریب کاپا مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

یافته ها: نتایج نشان داد که در مرحله اول و دوم آزمون در ۳ طبقه دستوری اسم، صفت، فعل ، همبستگی بالایی در هر ۳ طبقه در۲ مرحله وجود داشت .

نتیجه گیری : این یافته ها نشان داد آزمون مورد نظر از روایی و پایایی بالایی برخوردار است و می توان از آن در بررسی رشد واژگانی ، رشد معنا شناسی و به طور کلی رشد زبانی استفاده کرد.


مهدی عبدالوهاب، حسین باقری، هومن قربانی، غلام علیائی، محمود جلیلی، احمد باغستانی،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: سکته مغزی، یکی از علل عمده ای است که موجب ناتوانی در جمعیت بزرگسالان می شود. فرد  ترجیح می دهد از اندام غیر مبتلا برای انجام  فعالیتهای مراقبت از خود استفاده کند و به این پدیده «یادگیری عدم استفاده» اندام فوقانی مبتلا گفته می­شود. محدودیت درمانی یکی از انواع مداخلات توانبخشی است که بنظر می رسد توانایی حرکتی و استفاده عملکردی از اندام فوقانی درگیر را در بعضی از بیماران  همی پارزی بعد از سکته مغزی بهبود می بخشد. هدف از این مطالعه، بررسی تاثیر زمانی روش محدودیت درمانی  بر روی عملکرد، هماهنگی و  حرکات اندام فوقانی بیماران همی پلژی بزرگسال بود.

روش بررسی: در این تحقیق، ۱۵ بیمار سکته مغزی در درمان ساختار بندی شده (CIT) که موجب استفاده از اندام مبتلا در فعالیتهای مختلف می شد به میزان ۵ روز در هفته، تا ۱۲ هفته و روزی ۲ ساعت شرکت کردند و اندام سالم آنها ۵ روز در هفته و روزی ۵ ساعت در طی ۱۲ هفته محدود شد. جهت ارزیابی حرکتی و زبردستی از تست فوگل مایر و مینوسوتا استفاده شد.

یافته ­ها: بر اساس t تست زوجی، در ارزیابی حرکات شانه و آرنج، حرکات مچ، حرکات دست و هماهنگی و سرعت اندام فوقانی سمت مبتلا با تست فوگل مایر اختلاف تغییرات میانگین قبل و بعد از مداخله و در بازه های مختلف زمانی معنی دار بوده است(۰۵/۰>p ) و بیشترین افزایش در نمرات تا هفته هشتم بود و از هفته هشتم به بعد افزایش نمرات پیشرفت چشمگیری نداشت.

همچنین در ارزیابی زبردستی با Minnesota Manual Dexterity Test اختلاف تغییرات میانگین قبل و بعد از مداخله و در بازه های زمانی مختلف معنی دار بوده است (۰۵/۰>p ) و بیشترین افزایش در نمرات تا هفته دهم بود.

نتیجه گیری: اطلاعات حاصل از تحقیق حاضر نشان می دهد که روش محدودیت درمانی حرکتی ممکن است روش موثری جهت بهبود عملکرد باشد و موجب استفاده بیشتر از اندام مبتلا شده و بر یادگیری عدم استفاده غلبه می­کند. نتایج مطالعه حاضر نشان داد که نمرات تست فوگل مایر و تست مینوسوتا می­تواند بهبودی مهارتهای عملکردی را نشان دهد.


زهره جعفریان، آزاده شادمهر، سعید طالبیان، زهرا فخاری،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: انجام تست SLR فعال در بیماران با  دیسفانکشن  مفصل ساکروایلیاک با لرزش و سنگینی و حس درد در مفصل همراه است . در تشخیص دیسفانکشن ساکروایلیاک این تست به عنوان یک تست معتبر تشخیصی، کیفیت انتقال نیرو بین تنه و پا را بررسی می­کند. با توجه به نقش عضلات در ثبات این مفصل و با توجه به اینکه این بیماران به راحتی قادر به انجام تست SLR فعال نیستند، هنوز مطالعه­ای مبنی بر مقایسه تغییرات زمانبندی عضلات در حین انجام این تست و مقایسه مدت زمان بالا آوردن پا بین افراد مبتلا به درد مفصل ساکروایلیاک و افراد سالم نشده است.

روش بررسی: در این مطالعه ۱۱ زن مبتلا به درد ساکروایلیاک و ۱۵ زن سالم که از نظر سن، قد و وزن مطابقت داشتند، در وضعیت طاق باز طی تست SLR فعال بررسی شدند. ثبت الکترومیوگرافی سطحی از عضلات رکتوس ابدومینوس، ابلیک اکسترنوس، ابلیک اینترنوس، اداکتور لونگوس ، بایسپس فموریس، گلوتئوس ماگزیموس و ارکتور اسپاین در حین تست  SLR فعال انجام شد. زمانبندی فعالیت عضلات و طول مدت زمان بالا آوردن پا در نرم افزار Data Log بررسی گردید.

یافته ­ها: از نظر آماری تفاوت قابل ملاحظه ای در مدت زمان بالا اوردن پا بین دو گروه مشاهده نشد و زمان شروع فعالیت اداکتور لونگوس در بیماران با تاخیر همراه بود) ۰۰۶/۰(P=.

نتیجه گیری: تاخیر در شروع فعالیت اداکتور لونگوس نشان دهنده تغییر در استراتژی ثبات ناحیه لومبوپلویک است که ممکن است باعث اختلال انتقال نیرو از لگن شود.


میثم محمدی، محمد رضا هادیان، غلام علیائی، محمود جلیلی، حسین کریمی،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: سندرم داون رایج ترین اختلال کروموزمی است که در آن به دلیل نقص در تجربه حسی مناسب، بسیاری از مهارت های حرکتی درشت و ظریف دچار نقصان می باشد. با توجه به اهمیت زبردستی بر تعامل کودک سندرم داون با محیط و استقلال در فعالیتهای روزمره زندگی، توسعه آن اهمیت بالایی دارد. هدف از این مطالعه، بررسی تاثیر تحریکات همزمان حسهای سطحی و عمقی بر زبردستی کودکان سندرم داون آموزش پذیر ۷-۶ ساله بود.

روش بررسی: در این تحقیق، ۳۳ کودک سندرم داون آموزش پذیر ۷-۶ ساله، شرکت و در سه گروه ۱۱ نفره قرار گرفتند. در گروه اول، کودکان به مدت ۳۰ دقیقه، سه بار در هفته، تحریکات حس سطحی دریافت کردند. کودکان گروه دوم در همین مدت تحریکات حس عمقی و کودکان گروه سوم بصورت همزمان، تحریکات حس سطحی و عمقی دریافت کردند. نتایج حاصل از سه گروه پس از ۳۰ جلسه مداخله، که با ارزیابی نهایی توسط آزمون زبر دستی ( purdue peg board ) به دست آمد، با هم مقایسه گردید.

یافته­ ها: بر اساس آزمون آنالیز واریانس فاکتوریال دوحالتی و آزمون Repeated measurement، اختلاف تغییرات زبردستی بین ۳ گروه، معنی دار بود (۰۰۵ /۰ ≥ p ). جهت بررسی روند پیشرفت زبردستی، هر یک از گروهها به صورت جداگانه تحت آزمونRepeated measurement  قرار گرفتند. گروه سوم، روند صعودی معناداری در زبردستی نشان داد (۰۰۵ /۰ ≥ p). گروههای اول و دوم، روند معناداری در بهبود زبردستی نشان ندادند (۰۰۵ /۰ ≥ p ).

نتیجه گیری: با توجه به نتایج این تحقیق، می توان پیشنهاد نمود که جهت بهبود زبردستی کودکان سندرم داون و احتمالا در سایر کودکانی که با مشکلات کنترل حرکتی روبرو هستند، می توان از تحریکات همزمان حس سطحی و عمقی بهره برد .


رویا خانمحمدی، سعید طالبیان مقدم، آزاده شادمهر، ابراهیم انتظاری،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده

زمینه و هدف: شانه از پیچیده ترین مناطق بدن محسوب شده و ذاتاً مفصلی بی ثبات است که حرکات در آن بوسیله فعالیت متوالی زوج نیروها تولید و کنترل می شود. با توجه به بی ثباتی ذاتی شانه و نقش برجسته عضلات در تامین ثبات آن، به منظور ارزیابی تغییرات کنترل حرکتی در حرکات مختلف و کمک به طراحی برنامه های درمانی مناسب برای شانه درد و ارزیابی تاثیر درمانهای فیزیوتراپی و جلوگیری از ایجاد عوارض حاصله، مطالعه الگوی فعالیت عضلات D۱ext و D۱flex کمربند شانه ای در حرکات مختلف در افراد سالم ضروری به نظر میرسد. اما تاکنون هیچ مطالعه ای به بررسی این الگوها در الگوهای نپرداخته است.
روش بررسی:
۱۳ داوطلب خانم سالم در آزمون شرکت کردند. متغییرهای وابسته شروع و پایان فعالیت عضله و همچنین توالی فعالیت عضلات (سراتوس و D۱flex انتریور، پکتورالیس ماژور، تراپزیوس (فیبرهای فوقانی)، تراپزیوس (فیبرهای تحتانی)، دلتوئید خلفی و دلتوئید قدامی) سمت غالب در طی الگوهای در وضعیت ایستاده و با سرعت حرکت ۲۵ درجه در ثانیه محاسبه شد. Data log بوسیله الکترومیوگرافی سطحی و نرم افزار D۱ext مشاهده شد. توالی فعالیت عضلات در دو الگوی حرکتی با یکدیگر متفاوت بوده و D۱ext و D۱flex
یافته ها:
الگوی خاصی از فعالیت عضلات در الگوهای نسبت به گونیامتر فلکسشن/ اکستنشن بین ( p=۰/ بجز فیبرهای فوقانی تراپزیوس ( ۳۳ (p<۰/ همچنین تفاوت معناداری در زمان تاخیری تمامی عضلات( ۰۵ دو الگوی حرکتی مشاهده شد.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد در افراد سالم الگوی خاصی از فعالیت عضلات حول مفصل اسکاپولو هومرال وجود دارد. برنامه های توانبخشی باید طوری طراحی شوند که توالی فعالیت و عملکرد وابسته به تکلیف این عضلات را بهبود بخشیده و یا اصلاح کند.

صفحه 2 از 9     

فصلنامه توانبخشی نوین Journal of Modern Rehabilitation
Persian site map - English site map - Created in 0.07 seconds with 44 queries by YEKTAWEB 4657