جستجو در مقالات منتشر شده


9 نتیجه برای الهی

شیرمحمد داودوند، نسرین الهی، محمدحسین حقیقی‌زاده،
دوره 15، شماره 3 - ( 9-1388 )
چکیده

زمینه و هدف: بیماری انفارکتوس میوکارد یکی از شایع‌ترین علل مرگ و میر و ناخوشی در جهان امروز است و با توجه به علایم آزاردهنده، پیشگیری ثانویه از طریق انجام برنامه‌های بازتوانی قلبی با مشارکت پرستاران، یکی از بهترین روش‌های درمانی است. هدف ازاین پژوهش تعیین تأثیر برنامه‌های کوتاه مدت باز توانی قلبی بر سیر تظاهرات بالینی این بیماری است.

روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی است. نمونه‌های پژوهش 66 بیمار (58 مرد و 8 زن) 65-40 ساله مبتلا به انفارکتوس میوکارد بودند که با روش نمونه‌گیری مبتنی بر هدف از بین تمام بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد مراجعه‌کننده به بیمارستان‌های آموزشی شهر اهواز از مهر ماه 84 تا اردیبهشت 85 ، انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمون (32نفر) و شاهد (34 نفر) تقسیم شدند. اطلاعات مربوط به تظاهرات بالینی به وسیله چک لیست از دو گروه جمع‌آوری شد. افراد گروه آزمون، پس از موفقیت در آزمون ورزش مقدماتی (دو هفته پس از انفارکتوس میوکارد)، برنامه بازتوانی 8 هفته‌ای را شروع نمودند. پس از پایان برنامه اطلاعات مربوط به تظاهرات بالینی از تمام بیماران جمع‌آوری و با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون من‌ویتنی) در نرم‌افزارSPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها: با توجه به نتایج آزمون من‌ویتنی، بین حملات افزایش فشارخون (030/0=p)، درد قفسه صدری، تنگی نفس، خستگی، و تپش قلب (001/0p<) در گروه آزمون نسبت به گروه شاهد کاهش معنادار ایجاد شده است.

نتیجه‌گیری: شرکت در برنامه بازتوانی قلبی، درد قفسه صدری، تنگی نفس، خستگی، حملات فشارخون و تپش قلب را در بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد کاهش می‌دهد. بر این اساس می‌توان اجرای این برنامه را در بیماران یاد شده توصیه نمود.

 


وجیهه آتشی، فرحناز محمدی، اصغر دالوندی، ایرج عبدالهی، روزبه کاظمی،
دوره 18، شماره 2 - ( 3-1391 )
چکیده

زمینه و هدف: درد شانه ناشی از همی­پلژی یک پدیده شایع پس از سکته مغزی می­باشد که استقلال بیمار را در انجام فعالیت‌های روزمره به شدت محدود می­کند. پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان تأثیر ماساژ SSBM بر درد ­شانه و عملکرد دست بیماران مبتلا به سکته مغزی انجام یافته است.

روش بررسی: مطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی است. شرکت‌کنندگان این مطالعه شامل 34 بیمار واجد معیارهای ورود بودند که از میان 70 بیمار مراجعه‌کننده به مرکز توانبخشی تبسم در فاصله زمانی 1/8/1389 تا 1/10/1389 انتخاب شدند و به روش تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. برای هر یک از نمونه­های گروه مداخله 7 جلسه متوالی روزانه ماساژ پشت به روش ضربه‌ای سطحی (SSBM) به مدت 10 دقیقه انجام گرفت. ابزار گرد­آوری داده­ها شامل پرسشنامه مشخصات جمعیت‌شناختی، مقیاس دیداری درد و پرسشنامه عملکرد دست مبتلا در فعالیت‌های روزانه بود. میزان درد شانه و عملکرد دست قبل و 24 ساعت پس از آخرین جلسه ماساژ در هر دو گروه ارزیابی و مورد مقایسه قرار گرفت. تجزیه و تحلیل داده­ها با استفاده از آمارهای توصیفی و تحلیلی (تی‌مستقل، تی‌زوجی، آنالیز کوواریانس) صورت گرفت.

یافته‌ها: میانگین درد شانه قبل از مداخله در هر دو گروه آزمون و شاهد 40/ 8 بود (تفاوتی را نشان نمی‌داد). پس از مداخله میانگین درد شانه در گروه آزمون 13/1 و در گروه شاهد 40/8 محاسبه شد که مؤید تفاوت معنادار (001/0p<) بود. همچنین میانگین عملکرد دست مبتلا قبل از ماساژ در گروه آزمون 46/7 و در گروه شاهد 93/8 بود که تفاوتی را نشان نمی‌دهد (752/0=p). پس از مداخله میانگین عملکرد دست مبتلا در گروه آزمون 13/9 و گروه شاهد 66/8 بود که تفاوت معناداری را به دنبال ماساژ نشان نمی‌دهد (918/0=p) اما در گروه آزمون قبل و بعد از ماساژ تفاوت معنادار می‌باشد (001/0p<).

نتیجه‌گیری: با توجه به نتایج حاصل از پژوهش حاضر، به‌کارگیری ماساژ SSBM به عنوان مداخله‌ای غیر تهاجمی و مکمل، توسط کارکنان درمانی و مراقبتی، می­تواند گام مؤثری در پیشگیری یا کاهش درد شانه و به تبع آن بهبود عملکرد حرکتی بیماران مبتلا به همی­پلژی در اثر سکته مغزی محسوب گردد.


نرگس روستایی، سید محمد تقی آیت‌الهی، جمشید جمالی،
دوره 20، شماره 4 - ( 11-1393 )
چکیده

  زمینه و هدف: سلامت روانی یکی از ابعاد مهم کیفیت زندگی می‏باشد که توجه به آن در بهبود سلامت جامعه حایز اهمیت است. توجه به بعد روانی پرستاران، به عنوان بزرگ‌ترین گروه ارایه دهنده خدمات در نظام سلامت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. از جمله عواملی که می‏تواند سلامت روانی پرستاران را تهدید کند عدم ثبات کاری می‏باشد. مطالعه حاضر به عنوان اولین پژوهش جامع در جنوب ایران، شیوع اختلالات خفیف روانی در پرستاران را ارزیابی نموده و ارتباط بین اختلالات خفیف روانی و ثبات کاری را بررسی می‏کند .

  روش بررسی: پژوهش حاضر یک مطالعه مقطعی- تحلیلی می باشد. جامعه آماری پژوهش را پرستاران استان‌های بوشهر و فارس تشکیل می دهد. اطلاعات مورد نیاز از طریق نمونه‏گیری چند مرحله‌ای در سال 1393 در مورد نمونه ای شامل 771 پرستار جمع‌آوری شده است. در این پژوهش، وضعیت سلامت روانی پرستاران با استفاده از پرسشنامه GHQ-12 ارزیابی گردید و نوع استخدام (طرحی، قراردادی، پیمانی و رسمی) به عنوان شاخصی برای اندازه‌گیری ثبات شغلی پرستاران در نظر گرفته شده است . داده ها با استفاده از مدل رگرسیون کلاس پنهان تجزیه و تحلیل شد .

  یافته‌ها : در حدود 48/27% پرستاران در کلاس اختلال خفیف روانی قرار گرفتند. رابطه نوع استخدام به عنوان شاخص ثبات کاری با اختلالات خفیف روانی معنادار نبود. تنها عامل معنادار بر اختلال روانی پرستاران، جنس بود (049/0= p ) به طوری که زنان 20 % شانس بیش‌تری نسبت به مردان برای دارا بودن اختلال خفیف روانی داشتند .

  نتیجه‌گیری: شیوع اختلالات خفیف روانی پرستاران در سطح متوسطی قرار داشت. نتایج این مطالعه نشان داد ثبات کاری تأثیری بر سطح اختلالات خفیف روانی در پرستاران ندارد. شیوع بالاتر اختلال خفیف روانی در زنان پرستار، لزوم تدوین راهکارهای مناسب و ارایه آموزش‌های لازم به آنان در جهت کنترل اختلالات خفیف روانی از جمله کنترل اضطراب و استرس را می‌طلبد .

  


فاطمه زهرا کریمی، غلامحسین ظریف‌نژاد، محبوبه عبدالهی، علی تقی‌پور،
دوره 21، شماره 3 - ( 9-1394 )
چکیده

زمینه و هدف: به دلیل اهمیت همدلی و تأثیر مثبت آن در ارتباط بین بیمار و مراقبان بهداشتی و همچنین به دلیل فقدان ابزار معتبری برای سنجش همدلی در دانشجویان حوزه سلامت، مطالعه حاضر با هدف بررسی ساختار عاملی و پایایی نسخه فارسی JSE-HPS در دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام گرفته است.

روش بررسی: در این پژوهش مقطعی، 398 نفر از دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی مشهد حضور داشتند که به روش نمونه‌گیری تصادفی طبقه‌ای انتخاب شدند. ابزار جمع‌آوری داده‌ها JSE-HPS بود. برای بررسی ساختار عاملی ابزار از تحلیل عاملی تأییدی و برای بررسی پایایی ابزار از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. تحلیل‌ها با استفاده از نرم‌افزارهای LISREL نسخه 8/8 و SPSS v.20 انجام یافت.

یافته‌ها: نتایج حاصل از مدل تحلیل عاملی تأییدی بیان می‌کند از آن‌جا که شاخص‌های برازش مدل، شامل CFI، GFI، AGFI و NFI نزدیک 1 بودند و شاخص RMSEA کم‌تر از 1/0 بود، برازش الگوی 3 عاملی مناسب است. همچنین ضریب آلفای کرونباخ برای کل ابزار 63/0 به دست آمد.

نتیجه‌گیری: پژوهش حاضر ساختار سه عاملی نسخه فارسی 20 گویه‌ای JSE-HPS را که شامل اتخاذ دیدگاه، مراقبت همدلانه و خود را به جای بیمار نهادن می‌شود، تأیید کرد. بنابراین ابزار یاد شده برای ارزیابی همدلی با بیمار در جامعه دانشجویان ارایه‌دهنده خدمات سلامتی مناسب است.


محبوبه معاذالهی، منصور عرب، نرگس خانجانی، فاطمه کریمی افشار،
دوره 24، شماره 2 - ( 4-1397 )
چکیده

زمینه و هدف: افسردگی در میان بیماران قلبی‌عروقی، به ویژه مبتلایان به نارسایی قلبی شایع است و باعث پیش‌آگهی ضعیف در این بیماران می‌شود. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر تمرینات ورزشی بر علایم افسردگی در بیماران مراجعه‌کننده به مرکز بازتوانی قلب انجام یافته است.
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی 60 نفر از بیماران مبتلا به نارسایی قلبی کلاس دو و سه که در سال 1394 به مرکز بازتوانی قلب بیمارستان شفا وابسته به دانشگاه علوم پزشکی کرمان ارجاع داده شده بودند، به روش تصادفی در دو گروه 30 نفره قرار گرفتند. در گروه مداخله، تمرینات ورزشی 3 بار در هفته و به مدت 8 هفته و در گروه شاهد تنها مراقبت‌های معمول ارایه شد. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه مشخصات فردی و پرسشنامه PHQ8 بود که قبل و بعد از مداخله، در هر دو گروه تکمیل شد. داده‌ها در نرم‌افزار SPSS نسخه 21 و با استفاده از آزمون‌های آماری مجذور کای، ویلکاکسون، من‌یتنی‌یو و آنالیز کوواریانس ناپارامتری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: دو گروه به لحاظ نمره علایم افسردگی قبل از مداخله همگن بودند. پس از مداخله میانه و دامنه میان چارکی نمره علایم افسردگی در گروه شاهد 10(25/5) و در گروه مداخله 5/8(25/9) بود که تفاوت معناداری را نشان می‌دهد (042/0=p). کنترل متغیرهای مدت زمان ابتلا به بیماری و نمره پیش آزمون علایم افسردگی با آزمون آنالیز کوواریانس ناپارامتری تفاوت 2 گروه همچنان معنادار بود.
نتیجه‌گیری: اجرای تمرینات ورزشی می‌تواند سبب کاهش علایم افسردگی در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی شود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT201605107844N10
زهرا طیبی میانه، فرنوش رشوند، فریبا عبدالهی،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1399 )
چکیده

زمینه و هدف: اختلالات خواب در بیماران دیابتی نوع دو به علت ایجاد مقاومت به انسولین عامل خطری برای تشدید بیماری به شمار می‌رود. از این‌رو بررسی عوامل مؤثر در بهبود خواب بیماران دیابتی یک ضرورت برای مراقبان سلامت است. مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین کیفیت خواب و خودمدیریتی در بیماران مبتلابه دیابت نوع دو انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی مقطعی است. تعداد 170 نفر از افراد مبتلا به دیابت نوع دو مراجعه‌کننده به مراکز درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی قزوین در سال 98-1397 به روش نمونه‌گیری در دسترس وارد مطالعه شدند. جهت جمع‌آوری داده‌ها از پرسشنامه استاندارد کیفیت خواب Kathy Culpepper Richards و ابزار خودمدیریتی دیابت (DSMQ) استفاده شد. داده‌ها با استفاده از نرم­افزار SPSS نسخه 21 و آمار توصیفی/ تحلیلی مورد تجزیه‌ و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: نتایج نشان داد میانگین نمره کیفیت خواب مبتلایان به دیابت نوع 2، 90/25±89/49 (دامنه بین 100-0) و میانگین نمره خودمدیریتی 80/6±82/31 (دامنه بین 48-0) بود. نتایج حاصل از آزمون همبستگی پیرسون نشان داد ارتباط معنادار بین کیفیت خواب با خودمدیریتی وجود دارد (05/0p<). همچنین مدل رگرسیون خطی گام به گام نشان داد حیطه‌های بهداشتی و فعالیت فیزیکی خودمدیریتی و متغیرهای وضعیت تأهل و وزن بیماران تأثیر معناداری بر کیفیت خواب آن‌ها داشته است (05/0p<).
نتیجه‌گیری: نتایج مطالعه نشان داد افزایش میزان خودمراقبتی بیماران، استفاده از سیستم‌های بهداشتی و مراقبتی، افزایش میزان فعالیت روزانه و داشتن وزن پایین می‌تواند به عنوان یک پیش‌گوییکننده در بهبود کیفیت خواب بیماران باشد. بنابراین فراهم‌سازی برنامه‌های زیرساختی نظیر آموزش مداوم و ارایه برنامه‌های مراقبتی متناسب با بیماران دیابتی جهت بهبود فعالیت‌های خودمدیریتی، افزایش فعالیت فیزیکی روزانه، افزایش استفاده از سیستم‌های بهداشتی، کنترل وزن ایده‌آل، می‌تواند در بهبود کیفیت خواب این گروه از بیماران که سهم قابل توجهی از بیماری‌های مزمن جوامع را به خود اختصاص می‌دهند، مؤثر باشد.
 
ناهید دهقان نیری، مریم کشه فراهانی، فاطمه حاجی بابایی، محمود شیخ فتح‌الهی، مجتبی سنمار،
دوره 27، شماره 3 - ( 7-1400 )
چکیده

زمینه و هدف: ایمنی بیمار به طور اعم و خطاهای دارویی به طور اخص، از شاخص­های مهم کیفیت مراقبت در بیمارستان­ها هستند. مدیریت خطر، رویکردی مهم و اصلی برای پیشگیری حوادث ناشی از خطاهای دارویی است. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه مدیریت خطر بر میزان خطاهای دارویی پرستاران بخش­های مراقبت­ ویژه انجام گرفته است.
روش بررسی: پژوهش حاضر، یک مطالعه کارآزمایی غیرتصادفی از نوع پیش­آزمون، پس­آزمون با یک گـروه کنتـرل است که در سال 1399 در دو بیمارستان تهران انجام گرفته است. یکی از بیمارستان­ها به­طور تصادفی، گروه آزمون و دیگری گروه کنترل در نظر گرفته شد. بعد از اعمال معیارهای ورود و خروج، 150 پرستار در این دو بیمارستان (هر گروه 75 پرستار) به روش در دسترس انتخاب شدند. برای گروه آزمون، برنامه مدیریت خطر اجرا شد. ابزارهای جمع­آوری داده­ها شامل، پرسشنامه جمعیت‌شناختی و شغلی پرستاران، پرسشنامه خودگزارشی خطای دارویی 14 عبارتی ویکفیلد و چک لیست مشاهده­ای کیفیت دارو­­ درمانی پرستاران بود. داده­ها در مرحله قبل و بعد از مداخله جمع­آوری و با نرم­افزار SPSS نسخه 16 و آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شد.
یافته‌ها: براساس نتایج آماری آزمون تی‌مستقل در اطلاعات جمعیت‌شناختی و شغلی، همچنین میزان خطاهای دارویی قبل از مطالعه، هر دو گروه یکسان بودند (05/0<p). پس از انجام مداخله، تفاوت میزان خطاهای دارویی در دو گروه به لحاظ آماری معنادار بود (005/0>p) که نشان‌دهنده کاهش خطای دارویی برای پرستاران گروه مداخله نسبت به گروه کنترل است. همچنین نتایج نشان داد که میزان خطای دارویی مشاهده شده در پرستاران به­طور معناداری بیش از خطای گزارش شده توسط آن‌ها است (001/0>p).
نتیجه‌گیری: نتایج حاکی از مؤثر بودن اجرای برنامه مدیریت خطر بر کاهش خطاهای دارویی پرستاران است. اجرای برنامه مدیریت خطر به عنوان راهکاری برای ارتقای دارو درمانی ایمن به پرستاران و دستیابی به مراقبت­های پرستاری ایمن و مطلوب، توصیه می­شود.
  

سیده آزاده موسی‌پور، نسرین الهی، نوراله طاهری، محمد حسین حقیقی‌زاده، علی احسان‌پور،
دوره 27، شماره 4 - ( 10-1400 )
چکیده

زمینه و هدف: خودمراقبتی و خودمدیریتی به عنوان دو راهکار مؤثر در کنترل درد و کیفیت زندگی نقش مؤثری داشته‌اند، لذا با توجه به ویژگی‌ها و ابعاد این دو مقوله، این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر خودمدیریتی درد با خودمراقبتی بر ماهیت درد و کیفیت زندگی مبتلایان به بیماری سلول داسی شکل انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه کارآزمایی بالینی، تعداد 75 بیمار مبتلا به بیماری سلول داسی شکل مراجعه‌کننده به درمانگاه تالاسمی بیمارستان بقایی 2 اهواز و بیمارستان شهید بهشتی آبادان در سال 1397، انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه 25 نفره خودمراقبتی، خودمدیریتی درد و کنترل قرار گرفتند. دو گروه مداخله به گروه‌های 5 نفره تقسیم و در طی 4 جلسه و به مدت سه ماه آموزش‌های اختصاصی را دریافت نمودند. ماهیت درد و کیفیت زندگی بیماران، با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی و پرسشنامه درد McGill، 4 نوبت (قبل از مداخله، یک ماه، دو ماه و سه ماه بعد از مداخله) مورد سنجش قرار گرفت. تحلیل داده‌ها در نرم‌افزار SPSS نسخه 22 انجام گرفت.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که برنامه خودمدیریتی درد و خودمراقبتی بر بهبود کیفیت زندگی و میزان درد بیماران داسی شکل مؤثر بوده است. اما بین دو گروه مداخله تفاوت آماری معناداری در ماهیت درد و کیفیت زندگی بیماران مشاهده نشد.
نتیجه‌گیری: خودمراقبتی و خودمدیریتی درد هر دو اثر مشابهی بر کاهش درد بیماران و بهبود کیفیت زندگی آن‌ها دارند.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160726029086N5
 
مسعود عبدالهی، منیر رمضانی، زهرا بافتی، سجاد حریمی، محمدرضا عسکری، محمد عبداللهی، عباس حیدری،
دوره 29، شماره 1 - ( 2-1402 )
چکیده

زمینه و هدف: امروزه سالمندی برای نظام­های بهداشتی و مراقبتی به عنوان یک چالش مطرح شده و یکی از مهمترین پیامدهای آن افزایش نرخ بستری مجدد است. بدین جهت تلاش­ها برای کاهش نرخ بستری مجدد در تمامی کشورها در حال انجام است. در این راستا ابزار آمادگی برای ترخیص از بیمارستان برای درک میزان آمادگی بیماران برای ترخیص طراحی شد. لذا این مطالعه با هدف سنجش ویژگی‌های روان­سنجی ابزار آمادگی برای ترخیص از بیمارستان انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه روششناختی، تعداد 500 بیمار سالمند بستری در بیمارستان­های آموزشی- درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی مشهد به روش نمونه­گیری در دسترس در سالهای 1400-1399 وارد مطالعه شدند. ترجمه ابزار به روش ترجمه- بازترجمه انجام گرفت. نسخه نهایی ابزار با انجام روایی (تحلیل عامل اکتشافی و تأییدی) و پایایی (آلفای کرونباخ و آزمون دو نیمه کردن گاتمن) مورد روان­سنجی قرار گرفت.
یافته‌ها: در تحلیل عاملی بار عاملی کلیه گویه­های ابزار بالاتر از 3/0 بود و لذا همگی حفظ شدند. شاخص­های کلی برازش ابزار بیانگر تأیید مدل و برازش مطلوب آن است. ضریب آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه و ضریب همبستگی دو نیمه کردن گاتمن به ترتیب 92/0 و 86/0 بود.
نتیجه‌گیری: نتایج مطالعه ما از ساختار چهار بعدی این ابزار پشتیبانی کرد و مشخص شد که این ابزار از روایی و پایایی مناسبی برخوردار است. بنابراین پرستاران و پزشکان می‌توانند از این ابزار به عنوان روش مناسبی برای اندازه­گیری میزان آمادگی بیماران سالمند برای ترخیص و در نهایت رسیدن به یک انتقال ایمن از بیمارستان به منزل بهره ببرند.

 

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb