جستجو در مقالات منتشر شده


15 نتیجه برای رفیعی

معصومه رامبد، فروغ رفیعی، فاطمه حسینی،
دوره 14، شماره 2 - ( 9-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: نتایج پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که در هنگام تعیین کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نارسایی مزمن کلیوی توجه به درک بیماران در مقایسه با ارزیابی کلینیکی از اهمیت بیشتری برخوردار است. هدف مطالعه حاضر شناخت کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نارسایی مزمن کلیوی و مشکلات و چالش‌های پیش روی این بیماران است.

روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- همبستگی است. در این تحقیق 202 بیمار مراجعه کننده به بخش‌های همودیالیز مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران به صورت سرشماری مورد مطالعه قرار گرفتند. داده‌ها با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی Ferrans و Powers نسخه دیالیز، جمع‌آوری گردید و با استفاده از نرم‌افزار SPSS v.14 و آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شد.

یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد که بیشتر بیماران مورد مطالعه دارای کیفیت زندگی مطلوب هستند. بیماران کمترین میانگین رضایت را برای گویه‌های «سلامت خودشان، تأمین هزینه‌های مالی، دستیابی به اهداف شخصی و شادی و خوشحالی خانواده» به ترتیب با میانگین و انحراف معیار 80/3=M و 74/1=SD ، 31/3=M و85/1=SD ، 02/4=M و63/1=SD و 96/4=M و27/1=SD قایل بودند و برای گویه‌هایی از جمله «احتمال دریافت پیوند کلیه در آینده، همسایگان، ظاهر شخصی و همسرشان» به ترتیب با میانگین و انحراف معیار 22/4=M و15/2=SD ، 32/4=M و09/2=SD ، 67/5=M و91/0=SD و 84/5=M و 61/0=SD کمترین اهمیت را در نظر گرفته بودند. کیفیت زندگی با وضعیت تأهل، تعداد فرزندان، وضعیت اقتصادی و سطح تحصیلات در ارتباط بود (05/0p<)، در حالی که بین کیفیت زندگی با سن، جنسیت، وضعیت اشتغال کنونی و طول مدت دیالیز ارتباط معنادار آماری مشاهده نشد (05/0<p).

نتیجه‏گیری: اکثر بیماران کیفیت زندگی مطلوب داشتند. همچنین ارتباط معناداری بین وضعیت تأهل، تعداد فرزندان، وضعیت اقتصادی و سطح تحصیلات با کیفیت زندگی دیده شد. بنابراین، عوامل یاد شده ممکن است در بهبود وضعیت سلامت، خوب زیستن و افزایش طول عمر بیماران تحت همودیالیز مؤثر باشند. یافته‌های این مطالعه می‌تواند در جهت برنامه‌ریزی‌های آموزشی و حمایتی برای بیمار و خانواده مفید واقع شود.

 


فروغ رفیعی، فرنگیس شاهپوریان، زهرا ناشر، محسن آذرباد، فاطمه حسینی،
دوره 14، شماره 4 - ( 12-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: آموزش در اغلب موارد تبعیت بیماران از توصیه‌های درمانی و توانایی مراقبت از خود را افزایش می‌دهد؛ اما کوتاه شدن طول مدت اقامت بیماران در بیمارستان، اضطراب، ناخوشی یا کمبود خواب می‌تواند قابلیت یادگیری بیمار را کاهش دهد. علاوه بر این مشخص نیست که پرستاران و بیماران یادگیری چه مواردی را در طول مدت کوتاه بستری واقع‌گرایانه می‌دانند. پژوهش حاضر با هدف شناخت و مقایسه دیدگاه بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب و پرستاران از واقع‌گرایانه بودن یادگیری محتوای آموزشی در طول دوران بستری بودن بیمار در بیمارستان انجام گرفته است.

روش بررسی: در این مطالعه توصیفی مقایسه ای 251 بیمار مبتلا به نارسایی قلبی به روش نمونه‌گیری آسان به صورت هدفمند و 181 پرستار به روش سرشماری (در سال 85-1384) از بیمارستان قلب شهید رجایی تهران انتخاب شدند. داده‌ها با استفاده از ابزار نیازهای یادگیری بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب (CHFPLNI) جمع‌آوری شد و با استفاده از نرم‌افزار SPSS v.11 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها: اکثر بیماران مرد (4/82%) و اکثر پرستاران زن (6/85%) بودند. میانگین سن بیماران 18/55 و پرستاران 15/35 سال بود. میانگین دفعات بستری بیماران 26/4 و میانگین مدت ابتلای آن‌ها به نارسایی قلبی 70/10 سال بود. اکثر پرستاران (59%) دوره آموزش به بیماران قلبی را نگذرانده بودند. بیماران و پرستاران زیر مقیاس سایر اطلاعات را به عنوان واقع‌گرایانه‌ترین عنوان جهت یادگیری در طول مدت بستری رتبه‌بندی کردند و در واقع‌گرایانه بودن یادگیری اطلاعات دارویی توافق داشتند. یادگیری اطلاعات دارویی (001/0p<)، اطلاعات رژیم‌غذایی (001/0p<)، سایر اطلاعات (001/0p<) و کل محتوای آموزشی (001/0p<) از دیدگاه بیماران واقع‌گرایانه‌تر از پرستاران بود. پرستاران زن (012/0=p) و پرستارانی که دوره آموزش به بیماران قلبی را گذرانده بودند (001/0p<) یادگیری محتوا را در طول مدت بستری بودن واقع‌گرایانه‌تر درک کرده بودند.

نتیجه‏گیری: با توجه به عدم توافق بیماران و پرستاران در مورد واقع‌گرایانه‌بودن یادگیری اطلاعات رژیم‌غذایی و عوامل خطر آفرین و همچنین کل محتوای آموزشی ممکن است پرستاران با تعویق در آموزش محتوا با فرض واقع‌گرایانه نبودن یادگیری آن توسط بیماران، به آن‌ها صدمه وارد کنند. بنابراین ضرورت دارد که پرستاران در هنگام تعیین اولویت‌های آموزشی بیماران مبتلا به نارسایی قلبی، دیدگاه بیماران خود را کاملاً در نظر گیرند


فروغ رفیعی، معصومه رامبد، فاطمه حسینی،
دوره 15، شماره 1 - ( 5-1388 )
چکیده

زمینه و هدف: مشکلات جسمی، روانی و اجتماعی، همراه با تغییر در شیوه زندگی، بیماران تحت درمان با همودیالیز را با دشواری‌های زیادی مواجه می‌سازد. در عین حال به نظر می‌رسد که حمایت اجتماعی تنش‌های روانی فرد را کنترل کرده و سبب بهبود کیفیت زندگی وی می‌شود. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف شناخت درک بیماران تحت همودیالیز از حمایت اجتماعی و عوامل مرتبط با آن صورت گرفته است.

روش بررسی: این مقاله حاصل بخشی از یک مطالعه وسیع‌تر است که به صورت یک طرح همبستگی- توصیفی انجام گرفته. 202 بیمار مراجعه‌کننده به بخش‌های همودیالیز مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران از مرداد تا آبان 1386 به روش سرشماری در مطالعه شرکت کردند. داده‌ها با استفاده از بخش دوم پرسشنامه منابع شخصیPRQ 85-part 2)) جمع‌آوری و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS v.14 تحلیل شد.

یافته‌ها: بالاترین میانگین پاسخ به گویه‌های درک حمایت اجتماعی به گویه «از این که بتوانم با انجام کاری هر چند کوچک، دیگران را خوشحال کنم، لذت می‌برم» و کمترین میانگین پاسخ به گویه «من عضو گروهی هستم که در آن احساس می‌کنم، آدم مهمی هستم»، مربوط می‌شد. یافته‌ها نشان داد که حمایت اجتماعی درک شده در اکثر بیماران مورد مطالعه (9/64%) در سطح بالایی قرار داشته است. همچنین بین حمایت اجتماعی درک شده و وضعیت اقتصادی، جنسیت و وضعیت تأهل ارتباط معنادار آماری وجــود داشت (05/0p<).

نتیجه‏گیری: با عنایت به تنوع درک بیماران تحت همودیالیز از حمایت اجتماعی و عوامل مرتبط با آن، پرستاران می‌توانند با شناسایی گرو‌ه‌های پر خطر از نظر دریافت و درک حمایت اجتماعی، از انزوای این گروه از بیماران جلوگیری نمایند و با ارایه مداخلات حمایتی مناسب در کاهش تنش و ارتقای کیفیت زندگی آن‌ها قدم بردارند.

 


منصور غفوری‌فرد، محسن رفیعیان، ناهید شاهقلیان، مژگان مرتضوی،
دوره 16، شماره 1 - ( 3-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: افت فشارخون شایع‌ترین عارضه حین همودیالیز در بیماران است که علاوه بر ایجاد ناراحتی برای بیماران، باعث کاهش کفایت دیالیز می‌شود. بنابراین پیشگیری و کنترل این عارضه یکی از چالش‌های اساسی تیم درمان خصوصاً پرستاران است. یکی از روش‌هایی که اخیرًا برای پیشگیری از افت فشارخون در طول فرآیند دیالیز مطرح شده، استفاده از پروفایل‌های سدیم و اولترافیلتراسیون می‌باشد. هدف این مطالعه مقایسه تأثیر سه روش ترکیب پروفایل 1 سدیم و پروفایل1 اولترافیلتراسیون، ترکیب پروفایل3 سدیم و پروفایل3 اولترافیلتراسیون و روش معمول بر تغییرات فشارخون سیستولی و دیاستولی بیماران در طول فرآیند دیالیز بوده است.
روش بررسی: این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی بوده و به صورت متقاطع انجام گرفته است. نمونه‌های این پژوهش را 26 بیمار تحت همودیالیز مراجعه‌کننده به دو مرکز همودیالیز بیمارستان‌های حضرت علی اصغر (ع) و الزهرا (س) در اصفهان تشکیل می‌دادند که در طول یک ماه قبل از انجام پژوهش در بیش از 20% جلسات دیالیز، از افت فشارخون حین دیالیز رنج می‌بردند. در این پژوهش هر یک از بیماران به مدت سه جلسه با روش معمول (غلظت ثابت سدیم بر روی 138 میلی‌مول در لیتر)، سه جلسه با روش پروفایل 1 سدیم و پروفایل 1 اولترافیلتراسیون و سه جلسه دیگر نیز با روش پروفایل 3 سدیم و پروفایل 3 اولترافیلتراسیون تحت دیالیز قرار گرفتند. این مطالعه از فروردین تا مرداد ماه 1387 به طول انجامید. جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون آنالیز واریانس در اندازه‌گیری‌های مکرر) استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج مطالعه نشان داد که میانگین فشارخون سیستولی در زمان‌های قبل از دیالیز، ساعت اول و ساعت دوم بین سه گروه اختلاف معناداری نداشته است. در حالی که میانگین آن در گروه پروفایل‌های نوع 1 و نوع 3 در مقایسه با گروه شاهد بیشتر بود. همچنین میانگین فشارخون دیاستولی بعد از دیالیز در گروه پروفایل‌های نوع 1 و نوع 3 در مقایسه با گروه روش معمول بیشتر بود (05/0>p) ولی بین گروه پروفایل‌های نوع 1 و پروفایل‌های نوع 3 تفاوت معناداری در فشارخون سیستولی و دیاستولی وجود نداشت.

نتیجه‌گیری: به کارگیری پروفایل‌های سدیم و اولترافیلتراسیون روشی ساده و بدون هزینه است که با تنظیم غلظت سدیم و میزان برداشت اولترافیلتراسیون باعث ثبات وضعیت همودینامیک و فشارخون بیمار در طول دیالیز می‌شود. بنابراین به منظور جلوگیری از افت فشارخون در طول دیالیز و در نتیجه کاهش مداخلات پرستاری، استفاده از پروفایل‌های سدیم و اولترافیلتراسیون (نوع 1 و 3) به جای روش معمول پیشنهاد می‌گردد 


محمدرضا دین‌محمدی، فروغ رفیعی، حمید پیروی، ندا مهرداد،
دوره 16، شماره 2 - ( 4-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: اجتماعی شدن فرایندی است که در سراسر زندگی انسان‌ها جریان دارد. این پدیده در حرفه پرستاری با برنامه‌های آموزش رسمی آغاز می‌شود و با ورود فرد به محیط‌های کاری تداوم می‌یابد. اجتماعی شدن حرفه‌ای به عنوان فرایند یادگیری دانش، مهارت‌ها، درونی سازی ارزش‌ها، باورها و هنجارهای حرفه و شکل گیری هویت حرفه‌ای تعریف می‌شود. هدف این مطالعه روشن سازی مفهوم اجتماعی شدن حرفه‌ای، و درک و شناخت بیشتر ویژگی‌ها، پیشایندها و پیامدهای آن در پرستاری می‌باشد.

روش بررسی: در این مطالعه از رویکرد تحلیل مفهوم تکاملی Rodgers استفاده شده است. متون منتشر شده بین سال های 1995 تا  2009 میلادی در مورد اجتماعی شدن حرفه‌ای در علوم سلامت، به ویژه پرستاری، از پایگاه‌های اطلاعاتی علمی جستجو شد. پس از اعمال معیارهای ورود و نمونه گیری نهایی، 4 کتاب و 47 مقاله در حیطه پرستاری و علوم سلامتی انتخاب شدند و مورد بررسی و تحلیل عمیق قرار گرفتند. فرایند تحلیل تحت نظارت و بازبینی دو نفر از اساتید صاحب نظر در زمینه تحلیل مفهوم انجام شد.

یافته‌ها: تحلیل مفهوم مورد مطالعه نشان داد که اجتماعی شدن حرفه‌ای فرایندی پیچیده است که با 4 ویژگی یادگیری، تعامل، تکامل و سازگاری مشخص می‌شود. همچنین، از مهم‌ترین پیشایندهای مفهوم می‌توان به اهمیت برنامه‌های آموزشی جامع، الگوهای نقشی شایسته، فراهم بودن فرصت کسب تجربه در عرصه و ارایه بازخوردهای سازنده در دوران آموزشی و محیط‌های کاری اشاره کرد. پیامدهای اجتماعی شدن حرفه‌ای بسیار گسترده، متغیر و متاثر از عوامل شخصی، سازمانی و موقعیتی است. اجتماعی شدن حرفه‌ای با نتایج مطلوب و گاهی نیز با تبعات ناخوشایند همراه است.

نتیجه‌گیری: اجتماعی شدن حرفه‌ای فرایندی اجتناب ناپذیر، پیچیده، متغیر، پویا، دایمی و در عین حال غیر قابل پیش بینی است. ادبیات موجود نشان می‌دهد که اجتماعی شدن حرفه‌ای همیشه نتایج مطلوب به همراه ندارد، به ویژه این که در برخی متون، پیامدهای منفی آن بسیار برجسته و نگران‌کننده ذکر شده است. از این رو، اجتماعی شدن مؤثر در حرفه پرستاری مستلزم فراهم بودن شرایط و تمهیدات در عرصه آموزش و خدمات است. این مطالعه، ضمن تشریح و روشن سازی اهمیت، قلمرو و کاربرد مفهوم اجتماعی شدن در حرفه پرستاری، آغازی برای تحقیق و توسعه بیشتر مفهوم، و گسترش دانش پرستاری خواهد بود.


مریم احمدی، فروغ رفیعی، فاطمه حسینی، مهدی حبیبی‌کولایی، اطهرالسادات میرکریمی،
دوره 17، شماره 1 - ( 1-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: طبقه‌بندی داده‌های مراقبت بهداشتی، به‌عنوان ابزاری برای گردآوری اطلاعات و پردازش داده‌های بهداشتی به شمار می‌رود. سیستم‌های مراقبت بهداشتی کنونی، توجه رهبران پرستاری را به توسعه پـرونده‌های رایانه‌ای معطوف داشته است. ذخیره الکترونیکی داده‌های پرستاری با استفاده از سیستم‌های طبقه‌بندی، امکان سازمان‌دهی و استفاده از این داده‌ها را فراهم می‌کند. این مطالعه با هدف شناخت نیازهای اطلاعاتی و ساختاری سیستم‌های طبقه‌بندی مربوط به داده‌های پرستاری و ارایه پیشنهادهای کاربردی انجام گرفته است.

روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه توصیفی - اکتشافی از نوع کاربردی می‌باشد که به صورت مقطعی در سال 1388 انجام گرفته است. پس از مطالعه متون و بررسی سیستم‌های طبقه‌بندی پرستاری موجود، نیازهای اطلاعاتی و ساختاری آن‌ها در چک‌لیستی گردآوری شده و جهت تعیین اولویت نیازها در اختیار صاحب‌نظران قرار گرفت. اولویت نیازها با چهار گزینه اولویت سوم، دوم، اول و بدون اولویت مشخص شد. سپس با استفاده از نرم‌افزار SPSS میانگین اولویت‌ها محاسبه و موارد بالای 80% (میانگین بالای 4/2) انتخاب شد.

یافته‌ها: یافته‌ها در خصوص نیازهای اطلاعاتی نشان داد که عنوان تشخیص (میانگین 93/2)، عنوان مداخله (میانگین 52/2) و عنوان پیامد (میانگین 84/2) باید در سیستم‌های طبقه‌بندی پرستاری ارایه شود. ساختار طبقه‌بندی داده‌های پرستاری از دیدگاه صاحب‌نظران به صورت طبقه‌بندی‌های سلسله مراتبی و ترکیبی تعیین شد، ساختار اصطلاحات رسمی رایانه‌ای (میانگین 86/1) اولویت پایین را به دست آورد.

نتیجه‌گیری: پیشنهاد می‌شود که برای برآورده‌شدن این نیازها در کشور در خصوص استاندارد‌ کردن داده‌های پرستاری جهت سهولت استفاده در سیستم‌های رایانه‌ای تصمیم‌های لازم اتخاذ گردد. همچنین با توجه به این که سیستم پرستاری کشور به سمت تعرفه‌گذاری خدمات پرستاری در حرکت است، لذا کد دهی عناصر مراقبت پرستاری کمک مؤثری به پیشبرد این طرح‌ها خواهد کرد.


محمد اسماعیل حاجی‌نژاد، پرویز عضدی، فروغ رفیعی، نادر رمضانیان، مرجان طریقت،
دوره 17، شماره 4 - ( 11-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: مراقبت، مفهومی پیچیده و کاملاً ذهنی است و با وجود تعاریف زیادی که از آن صورت گرفته، توافقی بین محققان در مورد این تعاریف وجود ندارد. در امر مراقبت، رضایت بیماران زمانی حاصل می‌شود که توافق و مجانست بین انتظارات بیماران از یک سو و مراقبت‌های دریافت شده از سوی دیگر موجود باشد. همچنین بیماران دریافت‌کننده مراقبت هستند و نظر آن‌ها در مورد مراقبت‌های ارایه شده مهم است. بر همین اساس، پژوهش حاضر با هدف مقایسه دیدگاه‌های پرستاران و بیماران در مورد رفتارهای مراقبتی کارکنان پرستاری انجام گرفته است.

روش بررسی: این مطالعه مقطعی از نوع توصیفی- مقایسه‌ای است. 150 بیمار بستری و 50 پرستار شاغل در بیمارستان‌های شهر بوشهر به روش نمونه‌گیری آسان انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده‌ها پرسشنامه رفتارهای مراقبتی (CBI) بود. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمارهای توصیفی و آزمون تی‌مستقل در نرم‌افزار SPSS v.15 استفاده شد.

یافته‌ها: نتایج نشان داد که تفاوت معناداری در دیدگاه‌های بیماران و پرستاران نسبت به زیرمقیاس‌های رفتارهای مراقبتی شامل «اطمینان از حضور انسانی» و «توجه به تجارب دیگری» وجود دارد. همچنین، یافته‌ها نشان‌دهنده تفاوت معناداری در دیدگاه بیماران و پرستاران نسبت به کل مقیاس رفتارهای مراقبتی بود (01/0p<).

نتیجه‌گیری: تفاوت معنادار در دیدگاه‌های بیماران و پرستاران در مورد رفتارهای مراقبتی کارکنان پرستاری گویای آن است که هر چند دیدگاه پرستاران این است که مراقبت را به خوبی انجام می‌دهند، اما از دیدگاه بیماران، پرستاران نتوانسته‌اند انتظارات و نیازهای آن‌ها را برآورده سازند. توجه بیشتر پرستاران به مراقبت انسانی و آگاهی یافتن بیماران از مراقبت حقیقی، می‌تواند این شکاف را کم کند.


سودابه جولایی، حمیدرضا جلیلی، فروغ رفیعی، فاطمه حاجی بابایی، حمید حقانی،
دوره 18، شماره 1 - ( 1-1391 )
چکیده

زمینه و هدف: درماندگی اخلاقی یک مشکل اساسی در حرفه پرستاری است که پرستاران را در کلیه بخش­های مراقبتی تحت تأثیر قرار می­دهد. وجود درماندگی اخلاقی و به­دنبال آن عدم رضایت شغلی در بین پرستاران می­تواند سلامت جسمی، روانی و کیفیت زندگی آنان را مورد تهدید قرار داده و به صورت مانعی برای دستیابی به اهداف توسعه فردی و اجتماعی آنان عمل کند. هدف از انجام این مطالعه تعیین ارتباط میان درماندگی اخلاقی و رضایت شغلی در پرستاران بوده است.

روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع مقطعی و توصیفی تحلیلی است که در آن 210 نفر از پرستاران شاغل در بخش­های منتخب مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی تهران (ایران سابق) در سال 1388 مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار گردآوری داده­ها شامل پرسشنامه مشخصات جمعیت‌شناختی، پرسشنامه درماندگی اخلاقی Corley و رضایت شغلی مینه­سوتا بود. تجزیه و تحلیل داده­ها با استفاده از روش­های آمار توصیفی، ویلکاکسون و ضریب همبستگی پیرسون تحت برنامه آماری SPSS v.14 انجام گرفته است.

یافته‌ها: بر اساس یافته­های مطالعه میانگین نمره تنش اخلاقی در پرستاران 77/1 از چهار و میانگین رضایت شغلی آنان 17/3 از پنج بود، که نشان‌دهنده رضایت نسبی پرستاران از شغل خویش می­باشد. در مطالعه حاضر ارتباط معناداری بین درماندگی اخلاقی با رضایت شغلی پرستاران یافت شد (389/0-=r، 0001/0p≤). به این صورت که هرچقدر درماندگی اخلاقی کم­تر بود، رضایت شغلی افراد بالاتر می‌رفت.

نتیجه‌گیری: هرچند که رضایت شغلی پرستاران با عوامل متعددی مرتبط است اما با توجه به ارتباط آن با درماندگی اخلاقی در این مطالعه، شناسایی و محدود کردن عوامل تأثیرگذار بر این تنش­ها می­تواند از ایجاد نارضایتی پرستاران از حرفه خود بکاهد.


فروغ رفیعی، سیده فاطمه حق‌دوست اسکویی، فهیمه محمدی فخار، محمدرضا زارعی، حمید حقانی،
دوره 18، شماره 2 - ( 3-1391 )
چکیده

زمینه و هدف: عوامل ساختاری مختلف حاکم بر محیط بخش‌های سوختگی نحوه عملکرد و کیفیت کار پرستاران را دگرگون می‌سازد. پیچیدگی و چند بعدی بودن مراقبت در این بخش‌ها چالش‌های متعددی را ایجاد می‌کند که بررسی دیدگاه افراد درگیر در مراقبت جهت پی بردن به این عوامل و روابط بین آن‌ها را ضروری می‌سازد. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف تعیین فراوانی و شدت فشار ناشی از مواجهه کارکنان پرستاری با عوامل درون سازمانی و برون سازمانی حاکم بر بخش‌های سوختگی صورت گرفته است.

روش بررسی: این مطالعه یک پژوهش مقطعی از نوع همبستگی است. نمونه‌ها 98 نفر از کارکنان پرستاری شاغل در بیمارستان سوختگی شهید مطهری بودند که به روش تمام شماری در سال 1389 در مطالعه شرکت کردند. داده‌ها از طریق پرسشنامه‌های عوامل درون سازمانی و برون سازمانی جمع‌آوری و با استفاده از SPSS v.14 تحلیل شد.

یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد که در بین عوامل درون سازمانی، میزان و شدت فشار ناشی از مواجهه افراد مورد پژوهش با عوامل محیطی و عوامل مربوط به بیمار بیش از سایر عوامل بوده و به طور کلی شدت فشار ناشی از مواجهه با تمامی عوامل درون سازمانی سوختگی بیش از نمره فراوانی مواجهه با آن بوده است. تمامی عوامل برون سازمانی به جز «فقدان مجوز استخدام» با فراوانی و شدت فشار ناشی از مواجهه با عوامل درون سازمانی همبستگی معنادار نشان داد (05/0p<).

نتیجه‌گیری: این مطالعه اهمیت عوامل درون سازمانی مراکز درمانی سوختگی در ایجاد فشار بر کارکنان پرستاری را روشن می‌کند و به این ترتیب بر بدنه دانش موجود در مورد عوامل سازمانی و استرس شغلی در بخش‌های سوختگی می‌افزاید. همچنین شواهدی را جهت کاربرد در مدیریت و خدمات پرستاری و رهنمودهایی را جهت کنترل استرس شغلی پرستاران سوختگی ارایه می‌نماید.


بهاره رفیعی، مرضیه اکبرزاده، نسرین اسدی، نجف زارع،
دوره 19، شماره 1 - ( 4-1392 )
چکیده

  زمینه و هدف: کاهش اضطراب مادر در دوران حاملگی نقش مهمی در سلامت روانی- فیزیکی مادر و جنین دارد. این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر آموزش دلبستگی و آرام‌سازی بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگی و افسردگی پس از زایمان در زنان نخست باردار انجام یافته است .

  روش بررسی: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی است که در آن 126 زن نخست باردار طی سال 1391 در بیمارستان‌های حافظ و شوشتری وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز شرکت کرده و به روش تصادفی در سه گروه 42 نفری آرام‌سازی، دلبستگی و شاهد قرار گرفتند. قبل و بعد از مداخله پرسشنامه اضطراب اسپیل‌برگر و افسردگی بک تکمیل گردید. تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از روش‌های آماری آنالیز واریانس یک طرفه، LSD و مجذور کای صورت گرفت .

  یافته‌ها : قبل از مداخله هر سه گروه از لحاظ میانگین نمره کلی و ابعاد شخصیتی و موقعیتی اضطراب و همچنین نمره افسردگی همگن بودند. آزمون آماری آنالیز واریانس نشان داد که یک ماه پس از مداخله، میانگین نمره اضطراب زنان در هر سه گروه اختلاف آماری معنادار (03/0= p ) داشته است. آزمون آماری LSD (01/0 p< ) نشان داد که اختلاف میانگین نمره اضطراب بین گروه دلبستگی با گروه شاهد و همچنین بین گروه آرام‌سازی با گروه شاهد (001/0> p ) معنادار بوده است. ولی بین گروه‌های دلبستگی و آرام‌سازی (2/0= p ) اختلاف معناداری مشاهده نشد. آزمون آماری آنالیز واریانس، نشان داد که پس از مداخله در گروه‌های آزمون و شاهد اختلاف معناداری (04/0= p ) در میانگین نمره اضطراب موقعیتی وجود داشته است. آزمون LSD نشان داد که میانگین نمرات اضطراب موقعیتی در گروه دلبستگی (02/0= p ) و آرام‌سازی (01/0 p< ) نسبت به گروه شاهد به طور معنادار کاهش یافته است. آزمون آماری آنالیز واریانس نشان داد که پس از مداخله اختلاف معناداری (2/0= p ) از لحاظ جنبه شخصیتی اضطراب در سه گروه مطالعه دیده نشده است. همچنین سه گروه از لحاظ میانگین نمرات افسردگی پس از زایمان اختلاف معناداری داشتند (002/0= p ). آزمون تعقیبی LSD نشان داد که میانگین نمرات افسردگی پس از زایمان در گروه دلبستگی و شاهد (01/0= p ) و آرام‌سازی و شاهد (01/0= p ) اختلاف معنادار داشته است .

  نتیجه‌گیری: اجرای برنامه آموزش دلبستگی و مهارت‌های آرام‌سازی در بارداری سبب کاهش اضطراب دوران حاملگی و افسردگی پس از زایمان گردید. از این رو توصیه می‌شود که در برنامه معمول مراقبت‌های دوران بارداری فرآیندهای فوق گنجانده شود .

  


فروغ رفیعی، محبوبه سجادی هزاوه، نعیمه سیدفاطمی،
دوره 20، شماره 1 - ( 1-1393 )
چکیده

  زمینه و هدف: گذ ا ر مفهومی پیچیده و مبهم است. گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری استرس‌زا و چالش‌آور می‌باشد. این مفهوم در حیطه‌های مختلف پرستاری از جمله آموزش، بالین و مدیریت پرستاری اهمیت زیادی دارد. به دلیل وجود ابهامات زیاد در زمینه این مفهوم، مطالعه حاضر با هدف تحلیل مفهوم گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری با استفاده از مدل هیبرید انجام یافته است .

  روش بررسی: در این پژوهش، تجزیه و تحلیل مفهوم گذار به روش هیبرید، در سه مرحله (نظری، کار در عرصه و تحلیل نهایی) انجام یافت . در مرحله مروری بر مطالعات (نظری) مقالات مرتبط موجود در پایگاه‌های اطلاعاتی تا سال 2012 ارزیابی و تحلیل شد. در مرحله کار در عرصه، مصاحبه با پنج نفر از پرستاران تازه کار و یک سرپرستار و دو پرستار با سابقه انجام و دستنویس شد و تحلیل درون‌مایه‌ای صورت گرفت. در مرحله نهایی، از دو مرحله قبل تحلیل کلی انجام گرفت .

  یافته‌ها : در مرحله نظری، خصوصیات مفهوم شامل فرآیندی بودن، جدا شدن، ادراک فردی، آگاهی و الگوهای پاسخ انسانی ودر مرحله کار در عرصه مواردی چون فرآیند تکاملی، تعاملی، اجتماعی شدن، اجتناب‌ناپذیر بودن، کسب صلاحیت و توانمندی و داشتن محدوده زمانی خاص شناسایی شدند. سپس در مرحله نهایی از ادغام دو مرحله قبل، تعریف کاملی از مفهوم گذار در بافت پرستاری ایران ارایه گردید: «گذار فرآیند تعاملی، تکاملی و اجتناب‌ناپذیر کسب صلاحیت و توانمندی است که نیازمند گذشت زمان بوده و مبتنی بر وی‍ژگی‌های فردی و خصوصیات سازمانی است. گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری، فرآیندی غیرقابل پیش‌بینی، پرآشوب، تنش‌زا، مبهم و همراه با تردید، ترس، بی‌ثباتی و آسیب‌پذیری است که منجر به کسب نقش‌های جدید، صلاحیت و توانمندی می‌شود.»

  نتیجه‌گیری: این مطالعه درک جامعی از مفهوم گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری را در بافت پرستاری ایران فراهم نمود. براساس معیارهای به دست آمده از این مطالعه، ابزارسازی، برنامه‌ریزی و ارزیابی فرآیند گذار پرستاران تازه دانش‌آموخته امکان‌پذیر خواهد شد. همچنین با توجه به این که مفاهیم، بلوک‌های سازنده نظریه‌ها هستند، یافته‌های مطالعه حاضر، می‌تواند در توسعه مدل و نظریه کمک‌کننده باشد .

  


طاهره نجفی قزلجه، زهرا عباس‌نژاد، فروغ رفیعی، حمید حقانی،
دوره 21، شماره 1 - ( 3-1394 )
چکیده

  زمینه و هدف: دستان مراقبان بهداشتی از جمله پرستاران از عوامل مهم انتقال میکروارگانیزم‌ها و عفونت‌های بیمارستانی است. این مطالعه با هدف بررسی آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در زمینه بهداشت دست صورت گرفته است .

  روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- مقطعی است. کلیه پرستاران شاغل در بخش‌های بستری سه بیمارستان دانشگاه علوم پزشکی لرستان شامل 282 نفر در مطالعه شرکت داده شدند. گردآوری داده‌ها در سال 1391 با استفاده از فرم مشخصات جمعیت‌شناختی، پرسشنامه مطلوبیت اجتماعی، پرسشنامه‌های آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمارهای توصیفی و استنباطی ( t مستقل، آنالیز واریانس یک طرفه، و ضریب همبستگی پیرسون) در نرم‌افزار رایانه‌ای SPSS v.21 استفاده و سطح معناداری 05/0 p< در نظر گرفته شد .

  یافته‌ها : میانگین نمره آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست به ترتیب 00/2 ± 6/4، 40/0 ± 8/3 و 50/0 ± 33/4 بود. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که رعایت بهداشت دست بعد از تماس با بیمار و انجام مداخلات، بیش‌تر از قبل از تماس با بیمار می‌باشد. همچنین ا رتباط مثبت و معناداری بین عملکرد پرستاران در موقعیت‌های نیازمند رعایت بهداشت دست و باور آن‌ها در مورد بهداشت دست وجود دارد .

  نتیجه‌گیری: براساس نتایج این مطالعه آگاهی پرستاران در مورد بهداشت دست کم بوده و بهداشتی کردن دست در موقعیت‌های مختلف به صورت مطلوبی صورت نمی‌گیرد. بسیاری از پرستاران باور منفی در مورد بهداشتی کردن دست دارند. براساس نتایج این مطالعه لزوم انجام پژوهش در جهت افزایش آگاهی و بهبود باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست تأکید می‌شود .

  


صفورا دری، حمیده حکیمی، فروغ رفیعی، منصوره اشقلی فراهانی، حسین محمدی،
دوره 25، شماره 3 - ( 7-1398 )
چکیده

زمینه و هدف: جمعیت سالمندان ایران در حال ازدیاد است و درصد بالایی از این جمعیت دچار دیابت هستند. با توجه به این که مفهوم سالمندی فعال تاکنون در سایه بیماری‌های مزمنی که در سالمندی شیوع بالا دارند نظیر دیابت، توسعه نیافته، مطالعه حاضر، با هدف تحلیل مفهوم سالمندی فعال در سالمندان دیابتی براساس مدل هیبرید انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه، از سه مرحله مدل هیبرید (نظری، کار در عرصه و تحلیل نهایی) استفاده شد. در مرحله نظری، 35 مقاله مرتبط در پایگاه‌های اطلاعاتی در بازه زمانی 1990 تا 2016 استخراج شد و مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. مرحله کار در عرصه با 10 مشارکت­کننده انجام و سپس تحلیل محتوای کیفی صورت گرفت. در مرحله نهایی، یافته­های دو مرحله قبلی ادغام شد.
یافته‌ها: سالمندی فعال برای سالمندان دیابتی عبارت است از فرایندی جامع، پویا، چند بعدی و وابسته به فرهنگ که مستلزم داشتن حس رضایت، شادی، رفاه، امنیت و سلامت جسمی و روانی بوده و از طریق مشارکت اجتماعی، ارایه خدمات سلامتی و اشتغالی مناسب، شناخت از دیابت و حمایت مالی، عاطفی، خانوادگی و دولتی محقق می‌گردد و منجر به عواید کلان عینی و ذهنی در ابعاد بین المللی، مملکتی و فردی نظیر سازگاری با بیماری، حس ارزشمندی و عزت نفس می‌شود. حصول به این مهم، نیازمند توجه به کل دوره زندگی از کودکی تا سالمندی است.
نتیجه‌گیری: نتایج این مطالعه مطرح می‌کند که احساس سلامت و امنیت، رضایت، مشارکت، دسترسی به خدمات بهداشتی- درمانی، حمایت و شناخت از دیابت در فعال نمودن سالمندان ایرانی مبتلا به دیابت نقش دارند.
محبوبه سجادی، فهیمه داودآبادی، سیما زاهدی، فاطمه رفیعی،
دوره 26، شماره 1 - ( 2-1399 )
چکیده

زمینه و هدف: هیسترکتومی یکی از رایج‌ترین جراحی‌های زنان است که سبب ایجاد عوارض جسمی و روانی زیادی از جمله اضطراب می‌شود. این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر تنفس دیافراگمی و لب غنچه‌ای بر اضطراب زنان تحت هیسترکتومی انجام گرفته است.
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی کنترل شده تصادفی دوسوکور، 126 بیمار مراجعه‌کننده به بیمارستان طالقانی اراک در طی سال های 98-1396 به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و با استفاده از جدول اعداد تصادفی به دو گروه تنفس دیافراگمی و لب غنچه‌ای و یک گروه کنترل تخصیص یافتند. پرسشنامه اضطراب اشپیل‌برگر عصر روز قبل از عمل (قبل از مداخله)، یک ساعت قبل از ورود به اتاق عمل (بعد از مداخله) و دو ساعت بعد از عمل تکمیل شد. داده‌ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی در نرم‌افزار SPSS نسخه 16 تحلیل شد.
یافته‌ها: میانگین و انحراف معیار نمره اضطراب گروه تنفس دیافراگمی، تنفس لب غنچه‌ای و کنترل قبل از مداخله به ترتیب 49/10±33/55، 84/9±4/55 و 31/11±07/55 بود، که از نظر آماری اختلاف معناداری نداشت (983/0=p). یک ساعت قبل از جراحی (بعد از انجام مداخله) این میانگین به ترتیب به 5/8±98/41، 88/7±43/42 و 5/11±86/52 و پس از جراحی به ترتیب به 13/8±79/37، 88/7±07/38 و 35/11±62/50 کاهش یافت و اختلاف آماری معناداری مشاهده شد (0001/0p<). میانگین نمرات اضطراب در بین گروه تنفس دیافراگمی و گروه تنفس لب غنچه‌ای بعد از انجام مداخله اختلاف معنادار آماری نداشت (999/0=p).
نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که تنفس دیافراگمی و لب غنچه‌ای موجب کاهش اضطراب زنان تحت هیسترکتومی شده است. استفاده از این شیوه غیردارویی و در دسترس برای کاهش اضطراب قبل و بعد از جراحی هیسترکتومی پیشنهاد می‌شود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180103038211N4
 
مریم خداوردی، شراره خسروی، سمیه کریمی، فاطمه رفیعی،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده

زمینه و هدف: والدین کودکان مبتلا به اوتیسم با چالش­های فراوانی روبه­رو هستند که موجب کاهش سازگاری اجتماعی آنان می­شود. سلامت معنوی می­تواند یکی از مؤلفه­های مناسب جهت سازگاری اجتماعی آن­ها باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط سلامت معنوی و سازگاری اجتماعی والدین کودک مبتلا به اوتیسم انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- همبستگی است که در آن 194 والد کودکان مبتلا به اوتیسم در مرکز اوتیسم حکمت شهر بروجرد و مرکز اوتیسم یکتا در شهر خرمآباد از آغاز اسفند 1400 تا پایان اردیبهشت 1401 مورد پژوهش قرار گرفتند. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه اطلاعات فردی و بیماری، پرسشنامه سلامت معنوی Paloutzian و Ellison، و پرسشنامه منابع فردی استفاده شد. تحلیل داده­ها در SPSS نسخه 26 با استفاده از آزمون‌های کایدو، آنالیز واریانس یک­طرفه و ضریب همبستگی Pearson صورت گرفت.
یافته‌ها: بین نمره سلامت معنوی (68/17±03/82) و سازگاری اجتماعی (59/15±52/78) والدین ارتباط معنادار آماری دیده شد (572/0=r، 001/0>p). از طرفی میانگین نمره سازگاری اجتماعی در والدین دارای سلامت معنوی پایین برابر با 0±65، سلامت معنوی متوسط 76/15±63/76 و سلامت معنوی بالا 45/9±19/89 بود که حاکی از وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمره سازگاری اجتماعی در سطوح مختلف سلامت معنوی است (001/0>p).
نتیجه‌گیری: سلامت معنوی با سازگاری اجتماعی والدین کودکان مبتلا به اوتیسم ارتباط داشت و در سلامت معنوی بالاتر سازگاری اجتماعی بیشتری دیده شد. توصیه می­شود که با برنامه­ریزی مناسب به ارتقای سلامت معنوی و سازگاری اجتماعی والدین کمک شود.

 

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb