روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- همبستگی است. در این تحقیق 202 بیمار مراجعه کننده به بخشهای همودیالیز مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران به صورت سرشماری مورد مطالعه قرار گرفتند. دادهها با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی Ferrans و Powers نسخه دیالیز، جمعآوری گردید و با استفاده از نرمافزار SPSS v.14 و آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: یافتهها نشان داد که بیشتر بیماران مورد مطالعه دارای کیفیت زندگی مطلوب هستند. بیماران کمترین میانگین رضایت را برای گویههای «سلامت خودشان، تأمین هزینههای مالی، دستیابی به اهداف شخصی و شادی و خوشحالی خانواده» به ترتیب با میانگین و انحراف معیار 80/3=M و 74/1=SD ، 31/3=M و85/1=SD ، 02/4=M و63/1=SD و 96/4=M و27/1=SD قایل بودند و برای گویههایی از جمله «احتمال دریافت پیوند کلیه در آینده، همسایگان، ظاهر شخصی و همسرشان» به ترتیب با میانگین و انحراف معیار 22/4=M و15/2=SD ، 32/4=M و09/2=SD ، 67/5=M و91/0=SD و 84/5=M و 61/0=SD کمترین اهمیت را در نظر گرفته بودند. کیفیت زندگی با وضعیت تأهل، تعداد فرزندان، وضعیت اقتصادی و سطح تحصیلات در ارتباط بود (05/0p<)، در حالی که بین کیفیت زندگی با سن، جنسیت، وضعیت اشتغال کنونی و طول مدت دیالیز ارتباط معنادار آماری مشاهده نشد (05/0<p).
نتیجهگیری: اکثر بیماران کیفیت زندگی مطلوب داشتند. همچنین ارتباط معناداری بین وضعیت تأهل، تعداد فرزندان، وضعیت اقتصادی و سطح تحصیلات با کیفیت زندگی دیده شد. بنابراین، عوامل یاد شده ممکن است در بهبود وضعیت سلامت، خوب زیستن و افزایش طول عمر بیماران تحت همودیالیز مؤثر باشند. یافتههای این مطالعه میتواند در جهت برنامهریزیهای آموزشی و حمایتی برای بیمار و خانواده مفید واقع شود.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی مقایسه ای 251 بیمار مبتلا به نارسایی قلبی به روش نمونهگیری آسان به صورت هدفمند و 181 پرستار به روش سرشماری (در سال 85-1384) از بیمارستان قلب شهید رجایی تهران انتخاب شدند. دادهها با استفاده از ابزار نیازهای یادگیری بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب (CHFPLNI) جمعآوری شد و با استفاده از نرمافزار SPSS v.11 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: اکثر بیماران مرد (4/82%) و اکثر پرستاران زن (6/85%) بودند. میانگین سن بیماران 18/55 و پرستاران 15/35 سال بود. میانگین دفعات بستری بیماران 26/4 و میانگین مدت ابتلای آنها به نارسایی قلبی 70/10 سال بود. اکثر پرستاران (59%) دوره آموزش به بیماران قلبی را نگذرانده بودند. بیماران و پرستاران زیر مقیاس سایر اطلاعات را به عنوان واقعگرایانهترین عنوان جهت یادگیری در طول مدت بستری رتبهبندی کردند و در واقعگرایانه بودن یادگیری اطلاعات دارویی توافق داشتند. یادگیری اطلاعات دارویی (001/0p<)، اطلاعات رژیمغذایی (001/0p<)، سایر اطلاعات (001/0p<) و کل محتوای آموزشی (001/0p<) از دیدگاه بیماران واقعگرایانهتر از پرستاران بود. پرستاران زن (012/0=p) و پرستارانی که دوره آموزش به بیماران قلبی را گذرانده بودند (001/0p<) یادگیری محتوا را در طول مدت بستری بودن واقعگرایانهتر درک کرده بودند.
نتیجهگیری: با توجه به عدم توافق بیماران و پرستاران در مورد واقعگرایانهبودن یادگیری اطلاعات رژیمغذایی و عوامل خطر آفرین و همچنین کل محتوای آموزشی ممکن است پرستاران با تعویق در آموزش محتوا با فرض واقعگرایانه نبودن یادگیری آن توسط بیماران، به آنها صدمه وارد کنند. بنابراین ضرورت دارد که پرستاران در هنگام تعیین اولویتهای آموزشی بیماران مبتلا به نارسایی قلبی، دیدگاه بیماران خود را کاملاً در نظر گیرند
روش بررسی: این مقاله حاصل بخشی از یک مطالعه وسیعتر است که به صورت یک طرح همبستگی- توصیفی انجام گرفته. 202 بیمار مراجعهکننده به بخشهای همودیالیز مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران از مرداد تا آبان 1386 به روش سرشماری در مطالعه شرکت کردند. دادهها با استفاده از بخش دوم پرسشنامه منابع شخصیPRQ 85-part 2)) جمعآوری و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS v.14 تحلیل شد.
یافتهها: بالاترین میانگین پاسخ به گویههای درک حمایت اجتماعی به گویه «از این که بتوانم با انجام کاری هر چند کوچک، دیگران را خوشحال کنم، لذت میبرم» و کمترین میانگین پاسخ به گویه «من عضو گروهی هستم که در آن احساس میکنم، آدم مهمی هستم»، مربوط میشد. یافتهها نشان داد که حمایت اجتماعی درک شده در اکثر بیماران مورد مطالعه (9/64%) در سطح بالایی قرار داشته است. همچنین بین حمایت اجتماعی درک شده و وضعیت اقتصادی، جنسیت و وضعیت تأهل ارتباط معنادار آماری وجــود داشت (05/0p<).
نتیجهگیری: با عنایت به تنوع درک بیماران تحت همودیالیز از حمایت اجتماعی و عوامل مرتبط با آن، پرستاران میتوانند با شناسایی گروههای پر خطر از نظر دریافت و درک حمایت اجتماعی، از انزوای این گروه از بیماران جلوگیری نمایند و با ارایه مداخلات حمایتی مناسب در کاهش تنش و ارتقای کیفیت زندگی آنها قدم بردارند.
زمینه و هدف: افت فشارخون شایعترین عارضه حین همودیالیز در بیماران است که علاوه بر ایجاد ناراحتی برای بیماران، باعث کاهش کفایت دیالیز میشود. بنابراین پیشگیری و کنترل این عارضه یکی از چالشهای اساسی تیم درمان خصوصاً پرستاران است. یکی از روشهایی که اخیرًا برای پیشگیری از افت فشارخون در طول فرآیند دیالیز مطرح شده، استفاده از پروفایلهای سدیم و اولترافیلتراسیون میباشد. هدف این مطالعه مقایسه تأثیر سه روش ترکیب پروفایل 1 سدیم و پروفایل1 اولترافیلتراسیون، ترکیب پروفایل3 سدیم و پروفایل3 اولترافیلتراسیون و روش معمول بر تغییرات فشارخون سیستولی و دیاستولی بیماران در طول فرآیند دیالیز بوده است.
روش بررسی: این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی بوده و به صورت متقاطع انجام گرفته است. نمونههای این پژوهش را 26 بیمار تحت همودیالیز مراجعهکننده به دو مرکز همودیالیز بیمارستانهای حضرت علی اصغر (ع) و الزهرا (س) در اصفهان تشکیل میدادند که در طول یک ماه قبل از انجام پژوهش در بیش از 20% جلسات دیالیز، از افت فشارخون حین دیالیز رنج میبردند. در این پژوهش هر یک از بیماران به مدت سه جلسه با روش معمول (غلظت ثابت سدیم بر روی 138 میلیمول در لیتر)، سه جلسه با روش پروفایل 1 سدیم و پروفایل 1 اولترافیلتراسیون و سه جلسه دیگر نیز با روش پروفایل 3 سدیم و پروفایل 3 اولترافیلتراسیون تحت دیالیز قرار گرفتند. این مطالعه از فروردین تا مرداد ماه 1387 به طول انجامید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون آنالیز واریانس در اندازهگیریهای مکرر) استفاده شد.
یافتهها: نتایج مطالعه نشان داد که میانگین فشارخون سیستولی در زمانهای قبل از دیالیز، ساعت اول و ساعت دوم بین سه گروه اختلاف معناداری نداشته است. در حالی که میانگین آن در گروه پروفایلهای نوع 1 و نوع 3 در مقایسه با گروه شاهد بیشتر بود. همچنین میانگین فشارخون دیاستولی بعد از دیالیز در گروه پروفایلهای نوع 1 و نوع 3 در مقایسه با گروه روش معمول بیشتر بود (05/0>p) ولی بین گروه پروفایلهای نوع 1 و پروفایلهای نوع 3 تفاوت معناداری در فشارخون سیستولی و دیاستولی وجود نداشت.
نتیجهگیری: به کارگیری پروفایلهای سدیم و اولترافیلتراسیون روشی ساده و بدون هزینه است که با تنظیم غلظت سدیم و میزان برداشت اولترافیلتراسیون باعث ثبات وضعیت همودینامیک و فشارخون بیمار در طول دیالیز میشود. بنابراین به منظور جلوگیری از افت فشارخون در طول دیالیز و در نتیجه کاهش مداخلات پرستاری، استفاده از پروفایلهای سدیم و اولترافیلتراسیون (نوع 1 و 3) به جای روش معمول پیشنهاد میگردد
روش بررسی: در این مطالعه از رویکرد تحلیل مفهوم تکاملی Rodgers استفاده شده است. متون منتشر شده بین سال های 1995 تا 2009 میلادی در مورد اجتماعی شدن حرفهای در علوم سلامت، به ویژه پرستاری، از پایگاههای اطلاعاتی علمی جستجو شد. پس از اعمال معیارهای ورود و نمونه گیری نهایی، 4 کتاب و 47 مقاله در حیطه پرستاری و علوم سلامتی انتخاب شدند و مورد بررسی و تحلیل عمیق قرار گرفتند. فرایند تحلیل تحت نظارت و بازبینی دو نفر از اساتید صاحب نظر در زمینه تحلیل مفهوم انجام شد.
یافتهها: تحلیل مفهوم مورد مطالعه نشان داد که اجتماعی شدن حرفهای فرایندی پیچیده است که با 4 ویژگی یادگیری، تعامل، تکامل و سازگاری مشخص میشود. همچنین، از مهمترین پیشایندهای مفهوم میتوان به اهمیت برنامههای آموزشی جامع، الگوهای نقشی شایسته، فراهم بودن فرصت کسب تجربه در عرصه و ارایه بازخوردهای سازنده در دوران آموزشی و محیطهای کاری اشاره کرد. پیامدهای اجتماعی شدن حرفهای بسیار گسترده، متغیر و متاثر از عوامل شخصی، سازمانی و موقعیتی است. اجتماعی شدن حرفهای با نتایج مطلوب و گاهی نیز با تبعات ناخوشایند همراه است.
نتیجهگیری: اجتماعی شدن حرفهای فرایندی اجتناب ناپذیر، پیچیده، متغیر، پویا، دایمی و در عین حال غیر قابل پیش بینی است. ادبیات موجود نشان میدهد که اجتماعی شدن حرفهای همیشه نتایج مطلوب به همراه ندارد، به ویژه این که در برخی متون، پیامدهای منفی آن بسیار برجسته و نگرانکننده ذکر شده است. از این رو، اجتماعی شدن مؤثر در حرفه پرستاری مستلزم فراهم بودن شرایط و تمهیدات در عرصه آموزش و خدمات است. این مطالعه، ضمن تشریح و روشن سازی اهمیت، قلمرو و کاربرد مفهوم اجتماعی شدن در حرفه پرستاری، آغازی برای تحقیق و توسعه بیشتر مفهوم، و گسترش دانش پرستاری خواهد بود.
روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه توصیفی - اکتشافی از نوع کاربردی میباشد که به صورت مقطعی در سال 1388 انجام گرفته است. پس از مطالعه متون و بررسی سیستمهای طبقهبندی پرستاری موجود، نیازهای اطلاعاتی و ساختاری آنها در چکلیستی گردآوری شده و جهت تعیین اولویت نیازها در اختیار صاحبنظران قرار گرفت. اولویت نیازها با چهار گزینه اولویت سوم، دوم، اول و بدون اولویت مشخص شد. سپس با استفاده از نرمافزار SPSS میانگین اولویتها محاسبه و موارد بالای 80% (میانگین بالای 4/2) انتخاب شد.
یافتهها: یافتهها در خصوص نیازهای اطلاعاتی نشان داد که عنوان تشخیص (میانگین 93/2)، عنوان مداخله (میانگین 52/2) و عنوان پیامد (میانگین 84/2) باید در سیستمهای طبقهبندی پرستاری ارایه شود. ساختار طبقهبندی دادههای پرستاری از دیدگاه صاحبنظران به صورت طبقهبندیهای سلسله مراتبی و ترکیبی تعیین شد، ساختار اصطلاحات رسمی رایانهای (میانگین 86/1) اولویت پایین را به دست آورد.
نتیجهگیری: پیشنهاد میشود که برای برآوردهشدن این نیازها در کشور در خصوص استاندارد کردن دادههای پرستاری جهت سهولت استفاده در سیستمهای رایانهای تصمیمهای لازم اتخاذ گردد. همچنین با توجه به این که سیستم پرستاری کشور به سمت تعرفهگذاری خدمات پرستاری در حرکت است، لذا کد دهی عناصر مراقبت پرستاری کمک مؤثری به پیشبرد این طرحها خواهد کرد.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی از نوع توصیفی- مقایسهای است. 150 بیمار بستری و 50 پرستار شاغل در بیمارستانهای شهر بوشهر به روش نمونهگیری آسان انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه رفتارهای مراقبتی (CBI) بود. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آمارهای توصیفی و آزمون تیمستقل در نرمافزار SPSS v.15 استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که تفاوت معناداری در دیدگاههای بیماران و پرستاران نسبت به زیرمقیاسهای رفتارهای مراقبتی شامل «اطمینان از حضور انسانی» و «توجه به تجارب دیگری» وجود دارد. همچنین، یافتهها نشاندهنده تفاوت معناداری در دیدگاه بیماران و پرستاران نسبت به کل مقیاس رفتارهای مراقبتی بود (01/0p<).
نتیجهگیری: تفاوت معنادار در دیدگاههای بیماران و پرستاران در مورد رفتارهای مراقبتی کارکنان پرستاری گویای آن است که هر چند دیدگاه پرستاران این است که مراقبت را به خوبی انجام میدهند، اما از دیدگاه بیماران، پرستاران نتوانستهاند انتظارات و نیازهای آنها را برآورده سازند. توجه بیشتر پرستاران به مراقبت انسانی و آگاهی یافتن بیماران از مراقبت حقیقی، میتواند این شکاف را کم کند.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع مقطعی و توصیفی تحلیلی است که در آن 210 نفر از پرستاران شاغل در بخشهای منتخب مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی تهران (ایران سابق) در سال 1388 مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامه مشخصات جمعیتشناختی، پرسشنامه درماندگی اخلاقی Corley و رضایت شغلی مینهسوتا بود. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روشهای آمار توصیفی، ویلکاکسون و ضریب همبستگی پیرسون تحت برنامه آماری SPSS v.14 انجام گرفته است.
یافتهها: بر اساس یافتههای مطالعه میانگین نمره تنش اخلاقی در پرستاران 77/1 از چهار و میانگین رضایت شغلی آنان 17/3 از پنج بود، که نشاندهنده رضایت نسبی پرستاران از شغل خویش میباشد. در مطالعه حاضر ارتباط معناداری بین درماندگی اخلاقی با رضایت شغلی پرستاران یافت شد (389/0-=r، 0001/0p≤). به این صورت که هرچقدر درماندگی اخلاقی کمتر بود، رضایت شغلی افراد بالاتر میرفت.
نتیجهگیری: هرچند که رضایت شغلی پرستاران با عوامل متعددی مرتبط است اما با توجه به ارتباط آن با درماندگی اخلاقی در این مطالعه، شناسایی و محدود کردن عوامل تأثیرگذار بر این تنشها میتواند از ایجاد نارضایتی پرستاران از حرفه خود بکاهد.
روش بررسی: این مطالعه یک پژوهش مقطعی از نوع همبستگی است. نمونهها 98 نفر از کارکنان پرستاری شاغل در بیمارستان سوختگی شهید مطهری بودند که به روش تمام شماری در سال 1389 در مطالعه شرکت کردند. دادهها از طریق پرسشنامههای عوامل درون سازمانی و برون سازمانی جمعآوری و با استفاده از SPSS v.14 تحلیل شد.
یافتهها: یافتهها نشان داد که در بین عوامل درون سازمانی، میزان و شدت فشار ناشی از مواجهه افراد مورد پژوهش با عوامل محیطی و عوامل مربوط به بیمار بیش از سایر عوامل بوده و به طور کلی شدت فشار ناشی از مواجهه با تمامی عوامل درون سازمانی سوختگی بیش از نمره فراوانی مواجهه با آن بوده است. تمامی عوامل برون سازمانی به جز «فقدان مجوز استخدام» با فراوانی و شدت فشار ناشی از مواجهه با عوامل درون سازمانی همبستگی معنادار نشان داد (05/0p<).
نتیجهگیری: این مطالعه اهمیت عوامل درون سازمانی مراکز درمانی سوختگی در ایجاد فشار بر کارکنان پرستاری را روشن میکند و به این ترتیب بر بدنه دانش موجود در مورد عوامل سازمانی و استرس شغلی در بخشهای سوختگی میافزاید. همچنین شواهدی را جهت کاربرد در مدیریت و خدمات پرستاری و رهنمودهایی را جهت کنترل استرس شغلی پرستاران سوختگی ارایه مینماید.
زمینه و هدف: کاهش اضطراب مادر در دوران حاملگی نقش مهمی در سلامت روانی- فیزیکی مادر و جنین دارد. این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر آموزش دلبستگی و آرامسازی بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگی و افسردگی پس از زایمان در زنان نخست باردار انجام یافته است .
روش بررسی: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی است که در آن 126 زن نخست باردار طی سال 1391 در بیمارستانهای حافظ و شوشتری وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز شرکت کرده و به روش تصادفی در سه گروه 42 نفری آرامسازی، دلبستگی و شاهد قرار گرفتند. قبل و بعد از مداخله پرسشنامه اضطراب اسپیلبرگر و افسردگی بک تکمیل گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روشهای آماری آنالیز واریانس یک طرفه، LSD و مجذور کای صورت گرفت .
یافتهها : قبل از مداخله هر سه گروه از لحاظ میانگین نمره کلی و ابعاد شخصیتی و موقعیتی اضطراب و همچنین نمره افسردگی همگن بودند. آزمون آماری آنالیز واریانس نشان داد که یک ماه پس از مداخله، میانگین نمره اضطراب زنان در هر سه گروه اختلاف آماری معنادار (03/0= p ) داشته است. آزمون آماری LSD (01/0 p< ) نشان داد که اختلاف میانگین نمره اضطراب بین گروه دلبستگی با گروه شاهد و همچنین بین گروه آرامسازی با گروه شاهد (001/0> p ) معنادار بوده است. ولی بین گروههای دلبستگی و آرامسازی (2/0= p ) اختلاف معناداری مشاهده نشد. آزمون آماری آنالیز واریانس، نشان داد که پس از مداخله در گروههای آزمون و شاهد اختلاف معناداری (04/0= p ) در میانگین نمره اضطراب موقعیتی وجود داشته است. آزمون LSD نشان داد که میانگین نمرات اضطراب موقعیتی در گروه دلبستگی (02/0= p ) و آرامسازی (01/0 p< ) نسبت به گروه شاهد به طور معنادار کاهش یافته است. آزمون آماری آنالیز واریانس نشان داد که پس از مداخله اختلاف معناداری (2/0= p ) از لحاظ جنبه شخصیتی اضطراب در سه گروه مطالعه دیده نشده است. همچنین سه گروه از لحاظ میانگین نمرات افسردگی پس از زایمان اختلاف معناداری داشتند (002/0= p ). آزمون تعقیبی LSD نشان داد که میانگین نمرات افسردگی پس از زایمان در گروه دلبستگی و شاهد (01/0= p ) و آرامسازی و شاهد (01/0= p ) اختلاف معنادار داشته است .
نتیجهگیری: اجرای برنامه آموزش دلبستگی و مهارتهای آرامسازی در بارداری سبب کاهش اضطراب دوران حاملگی و افسردگی پس از زایمان گردید. از این رو توصیه میشود که در برنامه معمول مراقبتهای دوران بارداری فرآیندهای فوق گنجانده شود .
زمینه و هدف: گذ ا ر مفهومی پیچیده و مبهم است. گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری استرسزا و چالشآور میباشد. این مفهوم در حیطههای مختلف پرستاری از جمله آموزش، بالین و مدیریت پرستاری اهمیت زیادی دارد. به دلیل وجود ابهامات زیاد در زمینه این مفهوم، مطالعه حاضر با هدف تحلیل مفهوم گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری با استفاده از مدل هیبرید انجام یافته است .
روش بررسی: در این پژوهش، تجزیه و تحلیل مفهوم گذار به روش هیبرید، در سه مرحله (نظری، کار در عرصه و تحلیل نهایی) انجام یافت . در مرحله مروری بر مطالعات (نظری) مقالات مرتبط موجود در پایگاههای اطلاعاتی تا سال 2012 ارزیابی و تحلیل شد. در مرحله کار در عرصه، مصاحبه با پنج نفر از پرستاران تازه کار و یک سرپرستار و دو پرستار با سابقه انجام و دستنویس شد و تحلیل درونمایهای صورت گرفت. در مرحله نهایی، از دو مرحله قبل تحلیل کلی انجام گرفت .
یافتهها : در مرحله نظری، خصوصیات مفهوم شامل فرآیندی بودن، جدا شدن، ادراک فردی، آگاهی و الگوهای پاسخ انسانی ودر مرحله کار در عرصه مواردی چون فرآیند تکاملی، تعاملی، اجتماعی شدن، اجتنابناپذیر بودن، کسب صلاحیت و توانمندی و داشتن محدوده زمانی خاص شناسایی شدند. سپس در مرحله نهایی از ادغام دو مرحله قبل، تعریف کاملی از مفهوم گذار در بافت پرستاری ایران ارایه گردید: «گذار فرآیند تعاملی، تکاملی و اجتنابناپذیر کسب صلاحیت و توانمندی است که نیازمند گذشت زمان بوده و مبتنی بر ویژگیهای فردی و خصوصیات سازمانی است. گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری، فرآیندی غیرقابل پیشبینی، پرآشوب، تنشزا، مبهم و همراه با تردید، ترس، بیثباتی و آسیبپذیری است که منجر به کسب نقشهای جدید، صلاحیت و توانمندی میشود.»
نتیجهگیری: این مطالعه درک جامعی از مفهوم گذار از دوره دانشجویی به زندگی کاری را در بافت پرستاری ایران فراهم نمود. براساس معیارهای به دست آمده از این مطالعه، ابزارسازی، برنامهریزی و ارزیابی فرآیند گذار پرستاران تازه دانشآموخته امکانپذیر خواهد شد. همچنین با توجه به این که مفاهیم، بلوکهای سازنده نظریهها هستند، یافتههای مطالعه حاضر، میتواند در توسعه مدل و نظریه کمککننده باشد .
زمینه و هدف: دستان مراقبان بهداشتی از جمله پرستاران از عوامل مهم انتقال میکروارگانیزمها و عفونتهای بیمارستانی است. این مطالعه با هدف بررسی آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در زمینه بهداشت دست صورت گرفته است .
روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- مقطعی است. کلیه پرستاران شاغل در بخشهای بستری سه بیمارستان دانشگاه علوم پزشکی لرستان شامل 282 نفر در مطالعه شرکت داده شدند. گردآوری دادهها در سال 1391 با استفاده از فرم مشخصات جمعیتشناختی، پرسشنامه مطلوبیت اجتماعی، پرسشنامههای آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آمارهای توصیفی و استنباطی ( t مستقل، آنالیز واریانس یک طرفه، و ضریب همبستگی پیرسون) در نرمافزار رایانهای SPSS v.21 استفاده و سطح معناداری 05/0 p< در نظر گرفته شد .
یافتهها : میانگین نمره آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست به ترتیب 00/2 ± 6/4، 40/0 ± 8/3 و 50/0 ± 33/4 بود. نتایج این مطالعه نشان میدهد که رعایت بهداشت دست بعد از تماس با بیمار و انجام مداخلات، بیشتر از قبل از تماس با بیمار میباشد. همچنین ا رتباط مثبت و معناداری بین عملکرد پرستاران در موقعیتهای نیازمند رعایت بهداشت دست و باور آنها در مورد بهداشت دست وجود دارد .
نتیجهگیری: براساس نتایج این مطالعه آگاهی پرستاران در مورد بهداشت دست کم بوده و بهداشتی کردن دست در موقعیتهای مختلف به صورت مطلوبی صورت نمیگیرد. بسیاری از پرستاران باور منفی در مورد بهداشتی کردن دست دارند. براساس نتایج این مطالعه لزوم انجام پژوهش در جهت افزایش آگاهی و بهبود باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست تأکید میشود .
صفحه 1 از 1 |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb