جستجو در مقالات منتشر شده


13 نتیجه برای شکیبا

اشرف الملوک معماری، طیب رمیم، مهرنوش امینی، عباس مهران، اعظم آجرلو، پروانه شکیبایی،
دوره 12، شماره 3 - ( 4-1385 )
چکیده

زمینه و هدف:مطالعات نشان‌دهنده اثرات مفید ورزش بر مادر و جنین و گذراندن یک حاملگی بدون مشکل می‌باشد. تحقیق حاضر با هدف بررسی اثرات ورزش هوازی بر طول بارداری، آپگار و وزن زمان تولد نوزاد انجام شد.
روش بررسی: این بررسی یک مطالعه تجربی است. نمونه‌ها به تعداد 80 نفر (40 نفر مورد و 40 نفر شاهد) از میان زنان باردار مراجعه‌کننده به درمانگاه‌های پره‌ناتال واقع در منطقه 17 شهرداری تهران، با روش نمونه‌گیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. گروه مورد به مدت 8 هفته، سه روز در هفته، به مدت 30-15 دقیقه در روز و با شدت 70-50% Vo2 Max در تمرین هوازی شرکت کردند. اطلاعات توسط نرم‌افزار آماری SPSS ver 10.5 و با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی و آزمون‌های t و مجذور کای مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: در زمینه مشخصات فردی بین دو گروه مورد و شاهد اختلاف آماری معناداری وجود نداشت. اکثر افراد گروه مورد دارای طول بارداری 40 هفته و بیشتر، ولی اکثر افراد گروه شاهد دارای طول بارداری 40-38 هفته بودند. که این اختلاف از نظر آماری معنادار نبود. اغلب نوزادان متولد شده از زنان گروه‌های مورد و شاهد (به ترتیب 60 و 70%) در گروه 3500-2500 گرم قرار داشته و اختلاف آماری معناداری بین این دو گروه وجود نداشت. اکثر نوزادان در هر دو گروه دارای میانگین امتیاز آپگار 9 بودند. اختلاف آماری معناداری بین دو گروه مورد و شاهد از نظر امتیاز آپگار دقیقه 5 وجود داشت (01/0=p).
نتیجه‌گیری: یافته‌ها نشان داد انجام ورزش هوازی در زمان حاملگی می‌تواند باعث بهبود آپگار دقیقه پنج نوزاد گردد اما تأثیر مشخصی بر طول حاملگی و وزن نوزاد در زمان تولد ندارد.


الهام شکیبازاده، الهه احمدنیا، فیض‌الله اکبری، رضا نگارنده،
دوره 14، شماره 4 - ( 12-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به شیوع بالای سرطان دهانه رحم و در دسترس نبودن مطالعه‌ای در مورد علل عدم مراجعه زنان برای انجام آزمایش، این مطالعه با هدف بررسی کیفی موانع و عوامل انگیزه‌ساز مؤثر بر مراجعه زنان برای انجام آزمایش غربالگری پاپ‌اسمیر در شهر کرج در بهار 1386 انجام گرفت.

روش بررسی: در این مطالعه تحلیل محتوا با استفاده از روش مصاحبه گروهی متمرکز با 86 نفر در هشت گروه (12-8 نفره) مصاحبه نیمه ساختار به عمل آمد و برای راهنمایی بحث‌ها از سؤالات راهنما استفاده شد.

یافته‌ها: یافته‌ها نشان می‌دهد عواملی نظیر توصیه پزشک، دوستان و فامیل، آگاهی از علایم و روش تشخیص اولیه بیماری، جدی گرفتن خطر بروز سرطان و همچنین دسترسی آسان و ارزان به آزمایش پاپ‌اسمیر از جمله عوامل مهم انگیزه‌ساز برای آزمایش پاپ‌اسمیر است. در خصوص موانع انجام آزمایش پاپ‌اسمیر به مواردی نظیر آگاهی کم از علل ایجاد سرطان دهنه رحم، باورهای نامناسب، ترس از تشخیص سرطان و درد ناشی از آزمایش تأکید شده است.

نتیجه‏گیری: با توجه به موانع و عوامل انگیزه‌ساز مؤثر بر مراجعه زنان برای انجام آزمایش پاپ‌اسمیر، به نظر می‌رسد طراحی برنامه‌های آموزشی مناسب در جهت ارتقای آگاهی، تعدیل اعتقادات ناسازگار و ... و ارایه آن از طریق وسایل ارتباط جمعی و در مراکز بهداشتی درمانی و همچنین گسترش امکانات، زمینه لازم برای مراجعه هر چه بیشتر آنان جهت انجام آزمایش پاپ‌اسمیر فراهم شود.

 


الهه احمدنیا، الهام شکیبازاده، ترانه امامقلی خوشه چین،
دوره 15، شماره 4 - ( 12-1388 )
چکیده

زمینه و هدف: سبک زندگی در دوران جوانی نقش اساسی در افزایش توده استخوانی بدن و جلوگیری از پوکی‌استخوان دارد. پژوهش حاضر با هدف شناخت سبک زندگی مرتبط با پوکی‌استخوان در دانشجویان دختر دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی زنجان انجام گرفته است.

روش بررسی: در این مطالعه مقطعی 166 نفر از دانشجویان دختر دانشکده پرستاری و مامایی زنجان به روش سرشماری در مطالعه شرکت کردند. اطلاعات در دو بخش مشخصات فردی و ابعاد مختلف سبک زندگی مرتبط با پوکی‌استخوان در قالب پرسشنامه گردآوری گردید. سبک زندگی از نظر وضعیت تغذیه و میزان دریافت کلسیم، میزان فعالیت‌های فیزیکی و عادات (مصرف سیگار، الکل، رژیم‌های دارویی و غذایی لاغری) مورد بررسی قرار گرفت. اطلاعات با استفاده از روش‌های آمار توصیفی و استنباطی تحلیل شد.

یافته‌ها: 8/56% از دانشجویان مورد مطالعه در زمینه تغذیه دارای سبک زندگی نامطلوب بودند. میانگین دریافت روزانه کلسیم در دانشجویان ساکن خوابگاه 117±533 میلی‌گرم و در دانشجویان غیر خوابگاهی 213±721 میلی‌گرم و از لحاظ آماری متفاوت بود (001/0p<). در مورد فعالیت‌های فیزیکی تنها 2/19% از دانشجویان فعالیت فیزیکی مطلوب داشتند که نوع فعالیت فیزیکی در اکثر آنان (5/83%) پیاده‌روی بود. در مورد عادات (استعمال سیگار، مصرف الکل، پیروی از رژیم‌های دارویی و غذایی لاغری)، 2/98% از دانشجویان، دارای سبک زندگی مطلوب بودند. در این مطالعه، بین وضعیت اقتصادی و میزان دریافت روزانه کلسیم ارتباط معنادار آماری مشاهده شد (047/0=p). تفاوت معناداری بین سبک زندگی و مرتبه تولد، تحصیلات والدین و رشته تحصیلی دانشجویان وجود نداشت.

نتیجه‌گیری: با توجه به این که سبک زندگی بیش از نیمی از دانشجویان پرستاری و مامایی مورد مطالعه در زمینه تغذیه و فعالیت‌های فیزکی مناسب نبود، آموزش و اطلاع‌رسانی جهت پیروی از سبک زندگی مناسب در پیشگیری از بیماری خاموش پوکی‌استخوان و همچنین برنامه‌ریزی در خصوص بهبود تغذیه دانشجویان و ترویج فعالیت‌های فیزیکی آنان ضروری به نظر می‌رسد.


الهام شکیبازاده، آرش رشیدیان، باقر لاریجانی، داود شجاعی‌زاده، محمدحسین فروزانفر، اکرم کریمی شاهنجرینی،
دوره 15، شماره 4 - ( 12-1388 )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به اهمیت بیماری دیابت و تناقضات نتایج مطالعات پیشین در مورد خودمراقبتی بیماران دیابتی، مطالعه حاضر با هدف تعیین رابطه بین موانع درک شده و میزان خودکارآمدی بیماران با اجرای خودمراقبتی در بین بیماران مبتلا به دیابت نوع دو انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی، 128 بیمار مراجعه‌کننده به درمانگاه دیابت مرکز پزشکی خاص وابسته به بنیاد امور بیماری‌های خاص در سال 1387 با استفاده از روش نمونه گیری آسان انتخاب شدند. معیارهای ورود به مطالعه عبارت بود از سابقه ابتلا به دیابت نوع دو بیش از یک سال و سن بالای 18 سال. بعد از تعیین روایی و پایایی پرسشنامه‌ها و تکمیل فرم رضایت شرکت در مطالعه، پرسشنامه‌های جمعیت‌شناختی، موانع مراقبت از دیابت، خودکارآمدی و خودمراقبتی، جهت تکمیل به بیماران داده شد. داده‌ها با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی در SPSS v.12 و نرم‌افزار لیزرل تحلیل شدند.
یافته‌ها: میانگین نمره خودکارآمدی، موانع درک شده و رفتارهای خودمراقبتی به ترتیب 18/2 ، 05/3 و 8/2 و حداکثر نمره قابل کسب برای موارد اول و دوم 5 و مورد سوم هفت بوده است. آزمون همبستگی نشان داد که خودکارآمدی با خودمراقبتی همبستگی مثبت معنادار دارد (01/0p< و 22/0=r). همبستگی معنادار منفی بین موانع درک شده و رفتارهای خودمراقبتی نیز برقرار بود (001/0p< و 68/0-=r). میزان تحصیلات با خودکارآمدی و خودمراقبتی ارتباط معنادار مثبت داشت. برای تعیین قابلیت پیشگویی این متغیرها بر خود مراقبتی از آنالیز مسیر با روش رگرسیون خطی سریال استفاده شد. مدل نهایی برازش مناسب داشت (36/0=Chi-square ، 1=GFI ، 1=CFI ، 83/0=p ، 000/0=RMSEA).
نتیجه‌گیری: نتایج مطالعه نشان داد که میزان رفتارهای خودمراقبتی در بین شرکت‌کنندگان از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست و عوامل چندگانه‌ای از متغیرهای دموگرافیک تا متغیرهای روانی بر رفتارهای خودمراقبتی در دیابت تأثیر می‌گذارند. با توجه به قدرت پیشگویی بالای سازه‌های این مطالعه، پیش‌بینی می‌شود که سازه‌های دیگر از نظریه‌های مختلف نیز در رفتارهای خودمراقبتی مؤثر باشند.

 


فریناز عباسیان، نسرین امیدوار، دالی بنداریان‌زاده، بهرام رشیدخانی، الهام شکیبازاده، باران هاشمی،
دوره 17، شماره 4 - ( 11-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: رژیم غذایی غنی از میوه و سبزی به عنوان عاملی مهم در پیشگیری از بیمارهای مزمن شناخته شده است. دوران نوجوانی مرحله مهمی برای شکل‌گیری رفتارهای مربوط به غذا خوردن است و مدرسه یکی از محیط‌های مناسب برای مداخله به منظور بهبود رفتارهای غذایی، از جمله الگوی مصرف میوه و سبزی نوجوانان است. دانش‌آموزان دختر مقطع راهنمایی است.

روش بررسی: این مطالعه یک کارآزمایی میدانی تجربی مدرسه محور است. نمونه‌ها شامل 296 دختر دانش‌آموز 13-10 ساله (157 نفر آزمون و 139 نفر شاهد) منطقه 7 آموزش و پرورش تهران در سال 1389 بود. مداخله به صورت آموزش کلاسی و عرضه میوه و سبزی در بوفه مدرسه به مدت 3 ماه اجرا شد. عوامل شناختی-اجتماعی مرتبط با دریافت میوه و سبزی با تکمیل  پرسشنامه ، میزان دریافت میوه و سبزی توسط پرسشنامه یاد آمد 24 ساعته، پیش و پس از مداخله 3 ماهه، ارزیابی شد. برای تحلیل داده‌ها از آمار توصیفی و تحلیلی استفاده شد.

یافته‌ها: در پایان مداخله، دریافت روزانه سبزی و میوه در گروه آزمون به ترتیب 6/0و 63/0 واحد و در مقایسه با گروه شاهد بیشتر بود، هرچند میزان مصرف در گروه آزمون در پایان مطالعه تغییر معناداری در مقایسه با ابتدای آن نداشت. میزان آگاهی تغذیه‌ای و خودبسندگی در گروه مداخله در مقایسه با شاهد افزایش معنادار یافت، هرچند میزان فراهمی و یادگیری مشاهده‌ای در گروه مداخله در پایان مطالعه کاهش پیدا کرده بود.

نتیجه‌گیری: فرایند اجرای برنامه نکات اجرایی متعددی را به عنوان تجربه مثبت اجرایی برای مداخلات آتی در اختیار قرار داد.


معصومه شاکری، شیوا فکری، علی شهنواز، الهام شکیبازاده،
دوره 18، شماره 3 - ( 5-1391 )
چکیده

زمینه و هدف: فعالیت فیزیکی متناسب با شرایط دوران بارداری به ارتقای سلامت مادر و رشد بهتر جنین کمک می‌کند. ارایه برنامه آموزشی فعالیت فیزیکی برای مادران باردار ضروری به نظر می‌رسد. مطالعه حاضر با هدف تعیین میزان تأثیر آموزش فعالیت بدنی در دوران بارداری بر میزان فعالیت فیزیکی زنان باردار انجام یافته است.

روش بررسی: در این مطالعه مداخله‌ای و نیمه تجربی، دو گروه 140 نفره از زنان باردار شکم اول مراجعه‌کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر زنجان در سال 90-89 به روش نمونه‌گیری طبقه‌ای-خوشه‌ای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. برای گروه آزمون کلاس‌های آموزشی در طی 8 جلسه 90 دقیقه‌ای برگزار گردید و مادران گروه شاهد آموزش‌های معمول را دریافت نمودند. جمع‌آوری اطلاعات در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون انجام گرفت. اطلاعات در نرم افزار SPSS با استفاده از آزمون‌های کای‌دو و t-test تجزیه و تحلیل شد.

یافته‌ها: دو گروه از نظر سن، شاخص توده بدنی (BMI)، سطح تحصیلات، سن حاملگی و وضعیت اشتغال اختلاف معناداری نداشتند. براساس نتایج، میزان فعالیت فیزیکی در زنان دو گروه آزمون و شاهد قبل از مداخله، تفاوت معناداری نداشت (467/0=p) اما پس از مداخله، میزان فعالیت فیزیکی در گروه آزمون (89/14±38/37) بیشتر از گروه شاهد (12/11±7/13) بود (001/0p<).

نتیجه‌گیری: براساس نتایج این مطالعه آموزش فعالیت بدنی در مادران باردار موجب ارتقای فعالیت فیزیکی در دوران بارداری می‌شود، لذا برگزاری کلاس‌های یاد شده برای کلیه مادران باردار توصیه می‌شود.


الهام شکیبازاده،
دوره 20، شماره 3 - ( 8-1393 )
چکیده

خودمراقبتی اقدامات و فعالیت‌های آگاهانه، آموخته شده و هدف‌داری است که فرد به منظور حفظ حیات و تأمین، حفظ و ارتقای سلامت خود و خانواده‌اش انجام می‌دهد. خودمراقبتی در برگیرنده فعالیت‌هایی مشتمل بر ارتقای سلامت، پیش‌گیری از بیماری، درمان بیماری و مصدومیت‌ها و درمان مبتلایان به بیماری‌های مزمن و توان‌بخشی آن‌ها است. هرچند تأثیر خودمراقبتی بر بهبود پیامدهای سلامت و کاهش هزینه‌ها در مطالعات متعدد به اثبات رسیده است، شکل‌گیری و ارتقای کارکرد خودمراقبتی در بیماران، مستلزم مداخلات آموزشی و حمایتی نظام‌مند جهت مدیریت مشکلات سلامت، توسط متولیان امر سلامت از جمله پرستاران می‌باشد.
در حال حاضر، بسیاری از متخصصان و متولیان امر سلامت، برای اقناع مردم به منظور در پیش گرفتن اقدامات پیش‌گیرانه و خودداری از رفتارهای ناسالم بهداشتی، به جنبه‌های منفی رفتارهای ناسالم تأکید می‌کنند. نگاهی به مطالعات چاپ شده در این زمینه در کشور نیز نشان می‌دهد که برای پیش‌گیری از بروز رفتارهای ناسالم، تأکید زیادی بر نکات منفی بروز پیامدهای آن رفتارها است. برای مثال، ما در برنامه‌های پیش‌گیری، مجموعه‌ای از مضرات سوء صرف مواد مخدر را به جوانان بیان می‌کنیم؛ شیوع روزافزون مصرف موادمخدر و رفتارهای اعتیادآور دیگر و هزینه‌های اقتصادی ناشی از سوء مصرف مواد و دیگر رفتارهای ناسالم را نیز به آن‌ها منعکس می‌کنیم.
تأکید بر جنبه‌های منفی و عوارض رفتارهای ناسالم، جایگاه ارزشمند خود را دارد، به خصوص زمانی که در حال مذاکره با سازمان‌های تأمین کننده بودجه و ذی‌نفعان کلیدی برنامه‌ها هستیم. اما آیا برای پیشنهاد تغییر رفتار به مردم، این رویکرد همیشه صحیح است؟ برای مثال، نشان دادن تصاویری از اندام‌های قطع شده، و کوری چشم برای گروهی از بیماران مبتلا به دیابت که با پای خود برای درمان به کلینیک‌های کنترل دیابت مراجعه می‌کنند و قریب به اتفاق آن‌ها مبتلا به افسردگی هستند، راه مناسبی است؟ آیا راهی وجود دارد که ما پیام‌های پیش‌گیرانه را به طریقی مثبت‌تر به مردم اعلام کنیم؟.
برای پاسخ به این پرسش، خوب است نگاهی به مقوله بازاریابی بیندازیم. آیا شرکت‌های موفق، بر محتوای منفی محصولات و خدماتشان تأکید می‌کنند؟ اغلب این طور نیست. در بازاریابی تجاری، محصولات با روشی مثبت عرضه می‌شوند. در واقع، هر چیزی از اتومبیل تا پوشاک، از موادغذایی تا مبلمان در بازار به صورتی مثبت عرضه می‌شوند. اتومبیل نشانگر رفاه، سلامت و موفقیت است، پوشاک کمک می‌کند شما خوش اندام‌تر و جوان‌تر به نظر برسید، غذاها به شما احساس سلامتی، شادابی و قوت می‌دهند؛ حتی مبلمان برای داشتن یک زندگی مدرن و راحت است. هیچ گاه برای بازاریابی اتومبیل، از فردی که با پای تاول زده پیاده راه می‌رود استفاده نمی‌شود.
شاید لازم باشد ما متولیان سلامت نیز برای بازاریابی اجتماعی پیش‌گیری و سلامت، از شرکت‌های موفق تجاری که با ارایه تصاویر مثبت، انگیزه قوی در مشتریان خود ایجاد می‌کنند، درس بگیریم. تمرکز مفرط بر پیشگیری از مشکل، ما را از داشتن دید وسیع برای ارتقای سلامت باز می‌دارد. به نظر می‌رسد در زمان اجرای اقداماتی برای پیش‌گیری از رفتارهای نامطلوب، نباید کلیت فرد را فراموش کنیم. اما چطور می‌توان تصویری مثبت از افرادی که مصرف موادمخدر و رفتارهای غیرسالم دیگر ندارند، ارایه داد؟
یک رویکرد ثابت شده، استفاده از مدل تصویر رفتار (Behavior-Image Model=BIM) است (1). این مدل بیان می‌کند که ما پیام‌های مهم خطر سوء مصرف مواد را با تصاویر جوانانی که رفتارهای ارتقادهنده سلامت مثل ورزش کردن، داشتن فعالیت‌های تفریحی، خوردن غذای سالم، داشتن خواب کافی و تمرین مدیریت استرس دارند، ارتباط دهیم. در عمل، این بدین معنا است که شرح دهیم چطور یک رفتار ارتقادهنده سلامت مثل ورزش کردن، می‌تواند شما را روی فرم نگه دارد و هم‌زمان نشان دهیم که چطور یک رفتار پرخطر مثل مصرف موادمخدر می‌تواند با ورزش منظم و به دست آوردن تصویر و هدف دل‌خواه در تضاد باشد (4-2).
موضوعات سلامت در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند. پژوهش‌های اپیدمیولوژیک نشان می‌دهد که مردم و به خصوص جوانان در معرض خطرات چندگانه سلامتی هستند (5). امروزه، بیش‌تر جوانان، در معرض دو، سه یا چند عادت پرخطر و هم‌زمان هستند؛ به خصوص خطرات شایعی نظیر مصرف دخانیات و موادمخدر، عدم تحرک، مصرف غذاهای ناسالم، خواب ناکافی و استرس‌های مدیریت نشده. استفاده از رویکردهای بازاریابی در ارایه تصاویر مثبت به ما اجازه خواهد داد که در بازاریابی‌های اجتماعی، به طور مؤثری هم‌زمان پیش‌گیری و سلامت را در مداخلات «بفروشیم» (6). در حقیقت، تأثیر تصویر مثبت، بسیار قوی است؛ به طوری که چنین مداخلاتی می‌توانند فقط به اندازه یک جلسه انگیزشی باشند؛ مثل آن چه که شواهد برنامه‌های موفقی نظیر SPORT©، و©InShape نشان می‌دهند (7و8). این برنامه‌ها که در قالب برنامه «سلامت به اضافه پیش‌گیری» (Wellness plus prevention programs) ارایه می‌شوند، به قدری انعطاف‌پذیر هستند که امکان اجرای آن‌ها در مکان‌های متفاوتی مثل مدرسه، خانواده‌ها و سازمان‌ها فراهم می‌باشد. برنامه‌های «سلامت به اضافه پیش‌گیری»، طی چهار قدم عمده ارایه می‌شوند: ابتدا عادات رایج سلامت، غربالگری می‌شوند. سپس، به افراد بازخورد و تصویر مثبت ارایه می‌شود. برای افراد هدف‌گذاری و پایش اهداف صورت می‌گیرد و در انتها اقدامات پیگیری و حمایتی صورت می‌گیرد (8). ارایه پیامدهای مثبت در چنین برنامه‌هایی انگیزه افراد را برای در پیش گرفتن مراقبت از خود بالا می‌برد.
با توجه به رویکرد کنونی برنامه‌ریزان سلامت کشور در ارتقای خودمراقبتی، نگاهی به چنین برنامه‌های موفق و آزمون شده‌ای و استفاده از نتایج آن‌ها در مداخلات و بسیج‌های ارتباطی توسط ارایه‌کنندگان خدمات سلامت از جمله پرستاران و ارایه تصاویری مثبت از برخورداری از سلامت برای مردم می‌تواند به توسعه مشارکت مردم در برنامه‌های خودمراقبتی کمک کند.
 


مهرنگار آزوغ، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 24، شماره 1 - ( 2-1397 )
چکیده

زمینه و هدف: در بارداری پس از مرده‌زایی رابطه والدینی و دلبستگی به کودک مرده انکار می‌شود و این می‌تواند دلبستگی مادر با کودک جدید را مختل کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش شناختی- رفتاری بر دلبستگی مادر به جنین در بارداری پس از مرده‌زایی انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در مورد 100 زن باردار با سابقه مرده‌زایی مراجعه‌کننده به مراکز سلامت شهر زاهدان در سال 96 انجام یافته است. مادران به روش در دسترس انتخاب و به دو گروه ۵۰ نفری اختصاص یافتند. داده‌ها با پرسشنامه‌های اطلاعات جمعیت‌شناختی و دلبستگی مادر- جنین Cranley جمع‌آوری شد. پس از پیش آزمون، گروه مداخله 4 جلسه برنامه آموزش شناختی- رفتاری را طی 4 هفته دریافت کردند. پس آزمون 8 هفته بعد در دو گروه اجرا و داده‌ها با استفاده از آزمون‌های آماری تی‌مستقل، کای‌دو، دقیق فیشر و آنکووا در نرم‌افزار SPSS نسخه 21 تحلیل شدند.
یافته‌ها: در حالی که میانگین نمره دلبستگی مادر به جنین در دو گروه قبل از مداخله تفاوت نداشت، پس از مداخله در گروه آزمون (89/11±36/92) به طور معناداری بیش از گروه شاهد (36/16±90/80) بود (001/0>p). آزمون کواریانس با کنترل اثر پیش آزمون، خوش‌بینی و دفعات مراجعه نشان داد که میانگین نمره دلبستگی مادر به جنین دو گروه پس از مداخله تفاوت آماری معنادار دارد (001/0p<).
نتیجه‌گیری: با توجه به تأثیر آموزش شناختی رفتاری در ارتقای دلبستگی مادر به جنین، توصیه می‌شود این نوع مداخله آموزشی در برنامه مراقبتی زنان باردار با سابقه مرده‌زایی ادغام شود.
منصور شکیبا، مهدیه روح‌بخش، فتیحه کرمان‌ساروی، علی نویدیان،
دوره 25، شماره 1 - ( 2-1398 )
چکیده

زمینه و هدف: یائسگی به عنوان یکی از مراحل بحرانی زندگی زنان، شناخته شده است. علایم و عوارض یائسگی می‌تواند بر سلامت و رفاه زنان تأثیرگذار باشد. از جمله اقدام‌های مؤثر در تعدیل این علایم، انجام رفتارهای ارتقا دهنده سلامت است. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر مشاوره زوجی بر شدت علایم یائسگی زنان یائسه انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی 80 نفر از زنان یائسه تحت پوشش مراکز بهداشتی زاهدان به همراه همسرانشان در سال 1396 براساس نمونه‌گیری به روش در دسترس انتخاب و در دو گروه مداخله و کنترل قرار گرفتند. ابزار جمع‌آوری داده‌ها شامل پرسشنامه ویژگی‌های جمعیت‌شناختی و پرسشنامه سنجش علایم یائسگی بود. مشاوره زوجی در گروه مداخله در قالب 4 جلسه به مدت 60 دقیقه اجرا شد. داده‌ها قبل و 12 هفته بعد از مداخله گردآوری و در نرم‌افزار SPSS نسخه 21 به کمک آزمون‌های آماری کای‌دو، تی‌زوجی، مستقل و تحلیل کوواریانس تحلیل شد.
یافته‌ها: بین دو گروه از نظر متغیرهای جمعیت‌شناختی تفاوت معناداری مشاهده نشد ولی میانگین تغییرات نمره علایم یائسگی در زنان گروه مداخله 95/1±42/1- و در گروه کنترل 10/1±1/0- بود. آزمون آماری تی‌مستقل نشان داد تفاوت میانگین تغییرات نمره علایم یائسگی در دو گروه معنادار است (0001/0p<).
نتیجه‌گیری: با توجه به این که مشاوره زوجی بر کاهش شدت علایم یائسگی در زنان یائسه تأثیر مثبتی دارد، بنابراین ادغام این راهبرد مشاوره‌ای در برنامه‌های مراقبتی و حمایتی دوران یائسگی توصیه می‌شود.
 
زهرا خلیلی، مریم نوایی، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 25، شماره 2 - ( 4-1398 )
چکیده

زمینه و هدف: تجربه خشونت خانگی، پیامدهای منفی بر سلامت روان زنان باردار دارد و مداخله‌هایی برای کاهش این پیامدهای منفی باید طراحی شود. لذا این مطالعه با هدف تعیین تأثیر مداخله آموزشی- حمایتی بر پریشانی روان‌شناختی زنان باردار خشونت دیده انجام یافته است.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی در مورد 100 نفر از زنان باردار تحت خشونت خانگی که در سال 1397 برای دریافت مراقبت‌های دوران بارداری به مراکز جامع سلامت شهر زاهدان مراجعه کرده بودند، انجام یافته است. نمونه‌ها به شیوه در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. گروه مداخله 4 جلسه مداخله آموزشی- حمایتی انفرادی را طی دو هفته دریافت کردند. گروه کنترل در این مدت برنامه مراقبت معمول را دریافت کردند. قبل از مداخله و پس از گذشت 4 هفته از پایان مداخله، داده‌ها به کمک پرسشنامه‌های غربالگری خشونت خانگی فرم کوتاه (HITS) و مقیاس پریشانی روان‌شناختی کسلر (K10) در دو گروه جمع‌آوری و در نرم‌افزار SPSS نسخه 21 به کمک آزمون‌های آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: نتایج نشان داد میانگین نمره پریشانی روان‌شناختی گروه زنان باردار در گروه مداخله از (58/4)90/30 به (81/3)18/22 با میانگین تغییرات (93/3)72/8- و در گروه کنترل از 15/4±22/25 به 16/4±06/24 با میانگین تغییرات (48/1)16/1- کاهش یافت. تحلیل کوواریانس با کنترل اثر پیش‌آزمون نشان داد که میانگین نمره پریشانی روان‌شناختی زنان باردار در معرض خشونت در دو گروه پس از مداخله آموزشی حمایتی تفاوت آماری معناداری داشته است (001/0p<).
نتیجه‌گیری: نتیجه این بررسی نشان داد که مداخله آموزشی- حمایتی طراحی شده در کاهش پریشانی روان‌شناختی در زنان باردار تحت خشونت مؤثر است. بنابراین وارد کردن مداخله آموزشی- حمایتی در برنامه مراقبت‌های بارداری زنان تحت خشونت خانگی به منظور افزایش سلامت مادر و جنین توصیه می‌شود.
 
زهرا کریمی، نسرین رضایی، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 25، شماره 3 - ( 7-1398 )
چکیده

زمینه و هدف: اعتیاد به عنوان یک بحران و یک اختلال مزمن طولانی مدت می‌تواند منجر به تحمیل بار روانی و کاهش کیفیت زندگی در مراقبان خانوادگی شود. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله کیفیت زندگی درمانی بر بار روانی مراقبان خانوادگی معتادان انجام یافته است.
روش بررسی: : این پژوهش یک کارآزمایی بالینی است. جامعه پژوهش شامل کلیه مراقبان خانوادگی معتادان در حال ترک در بیمارستان روان‌پزشکی بهاران شهر زاهدان در سال 1397 بودند. حجم نمونه 80 نفر بود که به طور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. مراقبان گروه مداخله هشت جلسه مشاوره گروهی مبتنی بر کیفیت زندگی درمانی را به صورت یک روز درمیان و براساس محتوای تعیین شده دریافت کردند. قبل از مداخله و 8 هفته پس از پایان مداخله، داده‌ها به وسیله پرسشنامه بار روانی Zarit جمعآوری و در نرم‌افزار SPSS نسخه 21 به کمک آزمون‌های آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: قبل از مداخله بین دو گروه از نظر میانگین نمره بار روانی تفاوت معناداری وجود نداشت (25/0=p). اما پس از مداخله، میانگین نمره بار روانی در مراقبان خانوادگی گروه مداخله (92/12±10/40) به طور معناداری پایین‌تر از گروه کنترل (58/13±80/46) بود (01/0p<).
نتیجه‌گیری: مداخله کیفیت زندگی درمانی در این مطالعه تأثیر مثبت و معناداری بر کاهش بار روانی مراقبان خانوادگی معتادان داشت. بنابراین استفاده از این رویکرد مشاوره‌ای به موازات برنامه‌های ترک اعتیاد به منظور افزایش رفاه و سلامت روان‌شناختی مراقبان خانوادگی به ارایه‌دهندگان خدمات درمانی و مراقبتی توصیه می‌شود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160924029954N11
 
زهرا کریمی، نسرین رضایی، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 26، شماره 2 - ( 4-1399 )
چکیده

زمینه و هدف: اعتیاد به عنوان یک بحران و یک اختلال مزمن طولانی مدت می‌تواند باعث ایجاد علایمی در سلامت روانی فرد مصرف‌کننده و اعضای خانواده شود که شایع‌ترین آن‌ها استرس، اضطراب و افسردگی است. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله کیفیت زندگی درمانی، بر واکنش‌های روان‌شناختی مراقبان خانوادگی معتادان انجام یافته است.
روش بررسی: این پژوهش یک کارآزمایی بالینی است. جامعه پژوهش شامل مراقبان خانوادگی معتادان بستری در بیمارستان روان‌پزشکی بهاران شهر زاهدان در سال 1397 بود. نمونه‌ها 80 نفر بودند که به طور تصادفی ساده به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. مراقبان گروه مداخله هشت جلسه مشاوره گروهی مبتنی بر کیفیت زندگی درمانی را به صورت یک روز درمیان و براساس محتوای تعیین شده دریافت کردند. پس از گذشت 8 هفته از پایان مداخله، داده‌ها با پرسشنامه 21 سؤالی افسردگی، اضطراب و استرس (DASS-21) جمع‌آوری و در نرم‌افزار SPSS ویرایش 21 و با استفاده از آزمون‌های آماری تی‌زوجی، تی‌مستقل، کای‌دو و کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل اماری قرار گرفت.
یافته‌ها: پس از مداخله کیفیت زندگی درمانی، میانگین نمره استرس، اضطراب و افسردگی (به ترتیب 36/4±50/11، 49/3±05/11 ، 67/4±57/10) مراقبان خانوادگی گروه مداخله به طور معناداری پایین‌تر از گروه کنترل (به ترتیب 93/4±67/14، 33/4±02/14، 77/4±40/13) بود (01/0p<). قبل از مداخله بین دو گروه از نظر این متغیرها تفاوتی وجود نداشت.
نتیجه‌گیری: مشاوره کیفیت زندگی درمانی در این مطالعه تأثیر مثبت و معناداری بر کاهش شدت واکنش‌های روان‌شناختی مراقبان خانوادگی معتادان داشت؛ بنابراین استفاده از این رویکرد مشاوره‌ای به موازات برنامه‌های ترک اعتیاد به منظور افزایش رفاه و سلامت روان‌شناختی مراقبان خانوادگی به ارایه‌دهندگان خدمات درمانی و مراقبتی توصیه می‌شود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160924029954N11
 
 
الهام شکیبازاده، فهیمه طاهرخانی، میر سعید یکانی‌نژاد، داود شجاعی‌زاده، مریم تاجور،
دوره 27، شماره 3 - ( 7-1400 )
چکیده

زمینه و هدف: در سال‌های اخیر، رفتار نامحترمانه مادری به عنوان یک مشکل قابل توجه در جهان مطرح شده است. این مطالعه با هدف تعیین شیوع رفتارهای نامحترمانه با مادران در لیبر و زایمان و تعیین عوامل مرتبط با آن طراحی و اجرا شده است.
روش بررسی: این یک مطالعه مقطعی در سال 1398 در مورد 357 نفر از مادرانی که در بیمارستان‌های دانشگاه علوم پزشکی تهران زایمان طبیعی داشتند، انجام گرفته است. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه‌ای حاوی ویژگی‌های فردی مادران و همچنین پرسشنامه اندازه‌گیری شیوع حیطه‌های مختلف سوء رفتار بود که به روش مصاحبه با مادران تکمیل شد. تحلیل داده‌ها با استفاده از آزمون‌های توصیفی و آزمون کای‌دو و رگرسیون لجستیک چندگانه در نرم‌افزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.
یافته‌ها: همه مادران شرکت‌کننده در این مطالعه حداقل یک نوع سوء رفتار را تجربه کرده بودند که بیش‌ترین آن در حیطه «عدم اجازه برای تحرک، مایعات و داشتن همراه» (7/99%) و کم‌ترین آن در حیطه «انگ زدن و تبعیض» (5/4%) بود. تحلیل آماری رابطه معناداری بین افزایش سن، اقلیت قومیتی، زایمان بار اول، وضعیت اقتصادی بالاتر، زمان زایمان (شب، روز) و داشتن سابقه بیماری با تجربه بیش‌تری از انواع حیطه‌های مختلف سوء رفتار را نشان داد.
نتیجه‌گیری: این مطالعه مؤید شیوع نسبتاً بالای رفتارهای نامحترمانه با مادران در بیمارستان‌ها، براساس استانداردهای جهانی است که توجه جدی و سریع مسؤولان را می‌طلبد، تا با انجام مداخلاتی در جهت رفع یا کاهش این نوع رفتارها اقدام کنند.
 

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb