14 نتیجه برای گلی
شهناز گلیان تهرانی،
دوره 5، شماره 1 - ( 1-1378 )
چکیده
این پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است که به منظور بررسی تاثیر آموزش بر آگاهی و نگرش ماماهای شاغل در بیمارستانهای دانشگاهی وابسته به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی شهر تهران در زمینه بیماری ایدز در سال 1373 انجام گرفته است.این مطالعه در دو مرحله انجام گرفت. واحدهای مورد پژوهش 80 ماما بودند که بطور تصادفی انتخاب شدند پس از تکمیل پرسشنامه ها در مرحله اول پوسترهای آموزشی در مورد بیماری ایدز در بخشهای مربوطه نصب گردید و چهار هفته بعد مجدداً همان پرسشنامه ها توسط هر یک از واحدهای مورد پژوهش تکمیل گردید. سپس تفاوت امتیازات قبل و بعد هر نفر با خودش و در مجموع مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج حاصله نشان داد که آموزش در افزایش آگاهی اکثریت واحدهای مورد پژوهش در محدوده سنی 30-24 سال (2/46 درصد) ، متاهلین (7/66 درصد) و سابقه کار 10-1 سال (7/48 درصد) بیشترین تاثیر را داشته است. بعلاوه نتایج نشان داد که آموزش در تغییر نگرش اکثریت واحدهای مورد پژوهش در گروه سنی 50-31 سال (5/59 درصد) و متاهلین (2/62 درصد) با سابقه کار 10-1 سال بیشترین تاثیر را داشته است. نتایج آزمون آماری بیانگر عدم وجود ارتباط معنی دار بین آگاهی و نگرش واحدهای مورد پژوهش بعد از آموزش می باشد
فاطمه رحیمی کیان، شهناز گلیان، عباس مهران، اعظم بشیری،
دوره 8، شماره 2 - ( 2-1381 )
چکیده
پژوهش حاضر، یک مطالعه توصیفی - تحلیلی است که به منظور بررسی میزان، علل استفاده و عدم استفاده از هورمون درمانی جایگزینی در زنان یائسه مراجعه کننده به درمانگاههای زنان بیمارستانهای منتخب دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1380 انجام شده است. نمونههای این پژوهش 400 زن 65-40 ساله بودند که به طور تصادفی، انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات در این مطالعه، پرسشنامه بود که شامل مشخصات دموگرافیک (سن، شغل، تحصیلات)، دریافت آموزش، منبع آموزش، علل استفاده و عدم استفاده از هورمون درمانی جایگزینی بود.یافتههای این پژوهش، نشان داد که 75/8% از واحدهای مورد مطالعه، از هورمون درمانی جایگزینی استفاده میکنند. دلایل مصرف به ترتیب عبارت بودند از : 57/28% توصیه پزشک، 26/37% بهبود گرگرفتگی، 08/23% پیشگیری از پوکی استخوان، 48/16% برداشته شدن رحم، 3/3% پیشگیری از بیماریهای قلبی - عروقی و 2/2% بهبود فعالیت جنسی. دلایل عدم مصرف نیز به ترتیب عبارت بودند از: 96/46% عدم اطلاع از وجود چنین درمانی، 4/16% طبیعی پنداشتن پدیده یائسگی و عدم نیاز به درمان، 53/10% آزار دهنده نبودن عوارض یائسگی، 08/7% ممنوعیت طبی برای مصرف هورمون و 06/5% ترس از ابتلا به سرطان به دنبال مصرف.در این تحقیق، بین سن و شغل و چگونگی استفاده از هورمون درمانی جایگزینی، ارتباط معنیداری بدست نیامد ولی بین میزان تحصیلات و دریافت آموزش و چگونگی مصرف، ارتباط معنیداری بود.
شهناز گلیان تهرانی، ماندانا میرمحمدعلی، محمود محمودی، زینب خالدیان،
دوره 8، شماره 3 - ( 4-1381 )
چکیده
یائسگی واقعه فیزیولوژیک زندگی زنان است که در فواصل سنین 59-40 سالگی روی میدهد و کیفیت زندگی آنان را تحت تأثیر قرار میدهد.این پژوهش یک مطالعه مقطعی از نوع توصیفی تحلیلی میباشد که با هدف تعیین و مقایسه کیفیت زندگی، بر حسب مراحل مختلف یائسگی و مقایسه آن با پارهای عوامل دموگرافیک و طبی در زنان ساکن شهر تهران، صورت گرفته است. واحدهای مورد پژوهش شامل 210 زن 60-40 ساله بودند که به روش نمونهگیری تصادفی چند مرحلهای انتخاب شدند و در چهار گروه قبل از یائسگی، حوالی یائسگی، یائسه با طول مدت کمتر از 5 سال و یائسه با طول مدت 5 سال و بیشتر، مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه بود که با مراجعه به منازل واحدهای پژوهش به روش مصاحبه تکمیل گردید. از آنالیز دادهها با نرمافزار SPSS و از آزمونهای آماری X2، بونفرونی و LSD استفاده شد.نتایج نشان داد که بین کیفیت زندگی ومراحل یائسگی ارتباط وجود دارد بدین ترتیب که بالاترین کیفیت زندگی متعلق به زنان در مرحله قبل از یائسگی و پایینترین کیفیت زندگی مربوط به زنان دوران حوالی یائسگی و یائسه با طول مدت کمتر از 5 سال بوده است (0001/0>p). این ارتباط تحت تأثیر علائم یائسگی، وضعیت تأهل و سن واحدهای پژوهش بوده است و با سایر عوامل شامل: طول مدت یائسگی، شغل، تحصیلات، وضعیت اقتصادی، سن اولین قاعدگی، تعداد فرزندان همراه خانواده، ارتباط معنیداری را نشان نداد.لذا با توجه به نتایج حاصله از تحقیق پیشنهاد میشود که برنامهریزان بهداشتی اقداماتی در جهت ارتقاء کیفیت زندگی زنان به خصوص کسانی که در مرحله حوالی یائسگی (5سال اول) هستند به عمل آورند.
شهناز گلیان تهرانی، بتول خداکرمی، غلامرضا بابائی، آرزو همتی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1382 )
چکیده
فرشته جمشیدی اوانکی، شهناز گلیان تهرانی، غلامرضا بابایی، طاهره هادیان،
دوره 10، شماره 1 - ( 1-1383 )
چکیده
مقدمه: تغذیه صحیح و متعادل از عوامل ضروری در سلامت افراد جامعه شناخته شده و بهبود و اصلاح آن در گروههای مختلف جامعه به ویژه کودکان از اقدامات مهم در مراقبتهای اولیه سلامت به شمار میآید.
روش کار: این پژوهش یک مطالعه توصیفی تحلیلی است، تعداد نمونه شامل 225 مادر دارای کودک 24-0 ماهه مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود که به صورت تصادفی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه بود. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از روشهای آمار توصیفی (جداول توزیع فراوانی، میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون مجذور کای و ضریب همبستگی پیرسون) استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد بین سن، وضعیت اشتغال، روش آخرین زایمان و تمایل به شیردهی واحدهای پژوهش، همچنین سن جنین هنگام تولد، بستری شدن نوزاد در بیمارستان در بدو تولد، زمان اولین شیردهی پس از زایمان، نوع تغذیه نوزاد به هنگام بستری شدن در بیمارستان، نوع اولین تغذیه نوزاد، زمان شروع تغذیه کمکی، استفاده از شیر کمکی همراه شیر مادر و استفاده از پستانک و نیز نظر همسر در مورد شیردهی، معاینه پستانها در دوران بارداری، آموزش مزایا و روش صحیح شیردهی در بارداری، محل آخرین زایمان، آموزش اهمیت و تکنیک صحیح شیردهی پس از زایمان، تشویق و حمایت همسر در شیردهی، نگهداری نوزاد کنار مادر پس از زایمان، چگونگی تنظیم فواصل و دفعات شیردهی، شیردهی در شب، حاملگی مجدد، مدت تغذیه با شیر مادر در هر بار شیردهی و فاصله دفعات تغذیه با شیر مادر با طول مدت شیردهی ارتباط معنیداری وجود دارد.
نتیجهگیری: مطابق با یافتههای پژوهش، عوامل گوناگونی بر مدت شیردهی تأثیر میگذارد که باید به آنها توجه کافی نمود. آموزش مادران توسط ماماها، به خصوص در ضمن انجام مراقبتهای دوران بارداری و بلافاصله پس از زایمان، ضروری مینماید و در همین ارتباط ضرورت آموزش و بازآموزی کادر پزشکی در زمینه شیردهی بیش از پیش آشکار میشود.
شهناز گلیان تهرانی، کوروش هلاکویی، مژده زارعی،
دوره 10، شماره 2 - ( 2-1383 )
چکیده
مقدمه: حاملگی گر چه یک بیماری نیست و پدیدهای طبیعی محسوب میشود ولی میتواند برای مادر وجنین خطراتی به همراه داشته باشد. مادر هسته اصلی خانواده و عامل سلامت و موفقیت سایر اعضاء، است و مرگ او صدمات جبرانناپذیری را به خانواده و جامعه وارد میسازد. به طور متوسط سالیانه 10100 کودک در استان کردستان متولد میشوند و دوازده مورد مرگ مادر در استان رخ میدهد؛ بدین ترتیب میزان مرگ مادران باردار استان کردستان 118 مورد به ازای هر 000/100 تولد زنده است که در مقایسه با مرگ و میر مادران باردار در کل کشور که 37 مورد به ازای هر 000/100 تولد زنده است، بیش از سه برابر است.
روش کار: این مطالعه از نوع مورد - شاهدی بوده، گروه شاهد از نظر محل سکونت و زمان حاملگی (سال) با گروه مورد همسان بودند. نمونههای گروه مورد از طریق سرشماری و نمونههای گروه شاهد به روش تصادفی ساده انتخاب شدند و نسبت مورد به شاهد 1 به 4 بود. دادههای مورد نیاز با استفاده از پرسشنامه که اعتبار آن به روش محتوی تأیید شده بود، جمعآوری گردید. دادهها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS.Win و آمار توصیفی و آمار تحلیلی تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: از 55 مورد مرگ مادری که در زمان مطالعه اتفاق افتاده بود بیشترین درصد متعلق به گروه سنی 35-18 سال، بیسواد و خانهدار و روستایی بودند و شهرستان مریوان با 1/29 درصد بالاترین میزان مرگ مادری را دارا بود. در بین متغیرهای بررسی شده، مراقبتهای دوران بارداری (7/22=OR)، عامل زایمان (85/9=OR)، استفاده از یکی از روشهای تنظیم خانواده (4/5=OR)، تعداد بارداری (5/2=OR) و روش زایمان (3/2=OR) با مرگ مادری ارتباط داشتند.
نتیجهگیری: با توجه به عواملی که در مرگ مادری شناخته شدهاند، میتوان با انجام اقداماتی نظیر افزایش مراقبتهای دوران بارداری، افزایش پوشش تنظیم خانواده، جلوگیری از انجام زایمانها توسط ماماهای دوره ندیده و جلوگیری از انجام سزارینهای غیر ضروری، میزان مرگ مادری را در استان کردستان به نحوی چشمگیر کاست.
شهناز گلیان تهرانی، فاطمه واثق رحیمپرور، عباس مهران، عصمت نیکخواه،
دوره 12، شماره 3 - ( 4-1385 )
چکیده
زمینه و هدف:درد زایمان یکی از شدیدترین انواع درد است و کنترل آن یکی از معضلات بهداشتی، درمانی بیشتر کشورهاست. هدف از این بررسی تعیین تاثیر آرامسازی به روش مراقبه بر شدت درد و طول فاز فعال زایمان در زنان نخستزا میباشد.
روش بررسی: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی است. تعداد 90 نفر (45 نفر مورد و 45 نفر شاهد) از مادران نخستزای مراجعهکننده به درمانگاه مادران باردار بیمارستان فاطمیه همدان، با روش نمونهگیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند. با همگن بودن سن و میزان تحصیلات به طور تصادفی در دو گروه تجربه و شاهد قرار گرفتند. آرام سازی به روش مراقبه از سه ماهه سوم بارداری (30-28 هفتگی) به این مادران آموزش داده شد. دو گروه در ابتدای فاز فعال در دیلاتاسیون 4-3 سانتیمتر بستری شدند. پس از آموزش مقیاس بصری اندازهگیری شدت درد به هر دو گروه، میزان درد ساعت به ساعت تا انتهای فاز فعال در آنان مورد سنجش قرار گرفت. از ابزار استاندارد مکگیل برای سنجش میزان درد و پرسشنامه جمعآوری دادههای بیوفیزیکال زایمان و همچنین از آمار توصیفی و استنباطی جهت تجزیه و تحلیل دادهها استفاده شد.
یافتهها: آزمون منویتنی نشان داد که میزان درد در ابتدای ساعت اول، دوم و سوم در دو گروه با 001/0p< اختلاف معناداری دارد. طول فاز فعال زایمان با آزمون t و با 001/0p< بین دو گروه تجربه و شاهد اختلاف معناداری داشت. بین درجه حرارت بدن مادران و فشار خون سیستولیک در دو گروه اختلاف معناداری وجود نداشت. اما فشار خون دیاستولیک مادران با آزمون t و با 029/0=p اختلاف معناداری وجود داشت که این اختلاف در دامنه فشار خون دیاستولیک طبیعی بود. بین تعداد نبض مادران در دو گروه با آزمون منویتنی و با 01/0p< اختلاف معناداری وجود داشت. در مورد تنفس نیز بین تعداد تنفس مادران با آزمون من ویتنی و با 006/0p< اختلاف معناداری وجود داشت. به طوری که تنفس مادران در گروه تجربه آرامتر بود.
نتیجهگیری: در این بررسی آرامسازی به روش مراقبه باعث شد تا طول فاز فعال زایمان و شدت درد در گروه تجربه کمتر شده و هیچ نوع عوارض جانبی از این روش بر مادران و نوزادان دیده نشود.
شهناز گلیان تهرانی، زهرا منجمد، عباس مهران، لیلا هاشمینسب،
دوره 13، شماره 1 - ( 1-1386 )
چکیده
زمینه و هدف:شرایط کاری در بعضی از حرفهها به ویژه ارایهدهندگان مراقبتهای بهداشتی به گونهای است که روزانه در محل کار با عوامل استرسزای زیادی مواجه میشوند. این استرس میتواند تأثیرات ناگواری بر وضعیت سلامت روانی آنها داشته باشد. با توجه به مشکلات حرفهای خاص رشته مامایی این مطالعه با هدف تعیین وضعیت سلامت روانی ماماهای شاغل در بیمارستانهای دولتی شهر تهران و عوامل مؤثر بر آن انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه به صورت مقطعی انجام شد. جهت انجام پژوهش کلیه ماماهای واجد شرایط شاغل در بیمارستانهای دولتی شهر تهران (370 نفر) که مایل به شرکت در پژوهش بودند، به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه استاندارد GHQ-12 بود. اطلاعات جمعآوری شده با استفاده از آزمون آماری 2 و نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد که 1/35% واحدهای مورد پژوهش از سلامت روانی مطلوب برخوردار نیستند. وضعیت سلامت روانی ماماها با سطح تحصیلات (001/0p<)، وضعیت اقتصادی (04/0=p)، وضعیت تأهل (001/0p<) و نوبت کاری (02/0=p) آنان ارتباط معنادار داشت.
نتیجهگیری: با توجه به نتایج مطالعه مبنی بر بالا بودن میزان اختلالات روانی در جامعه مورد پژوهش انجام مطالعات تکمیلی به منظور شناسایی عوامل شغلی مرتبط با این پدیده و اقدام در جهت رفع آنها، ضروری به نظر میرسد.
شهناز گلیان تهرانی، مریم قبادزاده، میثم ارسط،
دوره 13، شماره 3 - ( 3-1386 )
چکیده
زمینه و هدف: یائسگی یکی از مهمترین مراحل زندگی یک زن میباشد. امید به زندگی زنان افزایش یافته است و زنان تقریباً یک سوم زندگی خود را در این دوران به سر میبرند. نقصان دانش نحوه مراقبت از خود و نیز شیوه نادرست زندگی زنان یائسه منشأ بسیاری از عوارض جدی این دوران است. این مطالعه با هدف تعیین میزان تأثیر آموزش اصول مراقبت از خود بر آگاهی و عملکرد زنان یائسه انجام گرفته است.روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی، تعداد 81 نفر از کارکنان زن بازنشسته و شاغل در دانشگاه علوم پزشکی تهران که همگی یائسه بودند، به روش نمونهگیری آسان انتخاب شده و مورد مطالعه قرار گرفتند. ابزار گرآوری دادهها یک پرسشنامه و برگه آزمون بود. پرسشنامه علاوه بر اطلاعات فردی شامل وضعیت قاعدگی، تاریخچه پزشکی سابق و اخیر، وضعیت بهداشتی فعلی، وضعیت تغذیه، ورزش، مدت علایم یائسگی، تأثیر یائسگی بر روابط، مشکلات یائسگی و مصرف دارو بود. آموزش با استناد به جزوه آماده شده و ارایه پمفلت صورت گرفته است. محتوای جزوه بر اساس مواردی همچون: اصول تغذیه، چگونگی حافظه، گرگرفتگی، خشکی واژن و خواب بود. مشاوره لازم در مورد شکایات مطرح شده از جانب واحدهای پژوهش ارایه شد و پس آزمون 6هفته بعد از پیش آزمون اجرا گردید. دادهها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
یافتهها: نتایج حاکی از آن است که قبل از آموزش آگاهی 2/22% زنان مورد مطالعه ضعیف، 2/64% متوسط و فقط 6/13% در حد خوب بوده است در صورتی که بعد از آموزش هیچ کدام از آنان آگاهی ضعیف نداشتند و 5/27% آگاهی متوسط و 5/72% آگاهی در حد خوب داشتند. به عبارت دیگر در اثر آموزش آگاهی زنان نسبت به عوارض یائسگی و سبک زندگی سالم به طور معنادار (001/0p<) ارتقا یافته است. همچنین عملکرد آنان در بخش تغذیه (یکی از جنبههای سبک زندگی) بهتر شده است (021/0=p).
نتیجهگیری: بر اساس یافتهها آموزش بر میزان آگاهی زنان از شیوه زندگی سالم و مشکلات یائسگی مؤثر بوده است. بنابراین آموزش، بر میزان آگاهی زنان از اصول مراقبت از خود که یکی از راههای بالا بردن سطح سلامت افراد است، تأثیر مثبت داشته و آن را افزایش میدهد.
شهناز گلیان، مهرناز گرانمایه، عذرا چراغی، عباس مهران،
دوره 13، شماره 4 - ( 11-1386 )
چکیده
زمینه و هدف: افسردگی پس از زایمان یک غمگینی شدید، نافذ، همراه با نواسانات خلقی ناپایدار و شدید است که حدود 8 تا 15% زنان به آن مبتلامیشوند و میتواند اثر منفی بر رابطه مادر و کودک داشته باشد. عوامل متعددی مستعدکننده افسردگی پس از زایمان هستند که شناسایی این عوامل و کنترل آنها میتواند در پیشگیری از افسردگی پس از زایمان مؤثر باشد. تحقیقات زیادی ارتباطی بین افت کلسترول سرم و افسردگی را نشان داده است. هدف این مطالعه تعیین ارتباط میزان افسردگی با تغییرات کلسترول سرم قبل و پس از زایمان در میان زنان شهرستان لاهیجان در سال 86- 1385میباشد.
روش بررسی: این پژوهش از نوع توصیفی و تحلیلی است. تعداد نمونهها 101زن نخستزا با حاملگی بدون عارضه، باسواد، وضعیت اقتصادی متوسط به بالا، بدون سابقه افسردگی یا بیماری متابولیک و چربی خون بالا میباشند. شرایط خروج از مطالعه: تشخیص افسردگی قبل از زایمان، نپذیرفتن جنسیت فرزند، فوت یا بستری شدن نوزاد و بستری شدن مادر بود. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه معتبر افسردگی بک بود که یک بخش مربوط به اطلاعات جمعیتشناختی به آن اضافه شد. همچنین برای سنجش کلسترول از دستگاه اتوآنالیزر تمام اتوماتیک ساخت کشور آلمان استفاده شد کلیه واحدهای پژوهش دو بار معاینه شدند. یک بار در طی 3 هفته قبل از زایمان، بار دوم در مدت 6 هفته پس از زایمان. در هر دو نوبت فرم افسردگی بک تکمیل و آزمایش کلسترول سرم درخواست گردید. تجزیه و تحلیل دادهها به کمک نرمافزار SPSS و بهکارگیری آمار توصیفی و آمار استنباطی نظیر ویلکاکسون و اسپیرمن انجام گرفت.
یافتهها: یافتهها نشان داد که میزان کلسترول سرم پس از زایمان کاهش قابل ملاحظهای مییابد. همچنین یافتهها نشان داد که افسردگی با تغییرات کلسترول سرم پس از زایمان ارتباط معناداری دارد (001/0p< و 331/0- =r).
نتیجهگیری: کاهش کلسترول سرم بعد از زایمان با افزایش میزان افسردگی پس از زایمان ارتباط دارد.
زهره خاکبازان، شهناز گلیان تهرانی، راضیه پیغمبردوست، انوشیروان کاظمنژاد،
دوره 15، شماره 4 - ( 12-1388 )
چکیده
زمینه و هدف: حاملگی و نفاس با تغییرات مهمی در کیفیت زندگی زنان همراه میباشد. از جمله ابزارهای ارتقای کیفیت زندگی مشاوره است. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر مشاوره تلفنی بر کیفیت زندگی زنان در دوره نفاس طبیعی انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی تصادفی است که در بیمارستان رازی شهرستان مرند در سال 1386 انجام گرفته است. تعداد 260 زن پس از زایمان طبیعی که دارای معیارهای ورود به مطالعه بودند، به طور تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. گروه آزمون (130 نفر) علاوه بر مراقبتهای معمول دوره نفاس، هفته اول دو بار، هفته دوم تا ششم یک بار در هفته مشاوره تلفنی به مدت 20 دقیقه دریافت نمودند. همچنین جهت پاسخگویی به نیازهای پیشبینی نشده مادران، آنان به صورت 24 ساعته امکان برقراری تماس تلفنی با مشاور را داشتند. گروه شاهد (130 نفر) فقط مراقبتهای معمول دوره نفاس را دریافت میکردند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل برگه ثبت اطلاعات جمعیتشناختی، فرم ثبت مشکلات دوره نفاس و پرسشنامه فرم کوتاه کیفیت زندگی ((SF-36 بود که در روز اول و چهل و دو روز پس از زایمان توسط پرسشگر آموزش دیده و از طریق مصاحبه حضوری تکمیل گردید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون کای دو و تی تست) و نرمافزار SPSS v.13 استفاده شد.
یافتهها: بر اساس یافتهها، روز اول پس از زایمان کیفیت زندگی زنان در ابعاد جسمی و روانی در دو گروه آزمون و شاهد اختلاف آماری معناداری نداشت که نشان دهنده همگن بودن دو گروه میباشد. اما شش هفته پس از زایمان زنان گروه آزمون، کیفیت زندگی بالاتری نسبت به گروه شاهد داشتند و در ابعاد جسمی (001/0p<) و روانی (001/0p<) بین دو گروه اختلاف آماری معناداری مشاهده گردید.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج این پژوهش به نظر میرسد ارایه مشاوره تلفنی توسط ماما بتواند بر بهبود کیفیت زندگی زنان در دوره نفاس مؤثر باشد. انجام مطالعات بیشتر در این زمینه توصیه میشود.
ماندانا میرمحمدعلی، شهناز گلیان تهرانی، انوشیروان کاظمنژاد، فاطمه سادات حسینی بهارانچی، باقر مینایی، رضا بخردی، زیبا رئیسی دهکردی،
دوره 17، شماره 3 - ( 7-1390 )
چکیده
زمینه و هدف: شیرخواران حساسترین و آسیبپذیرترین گروه اجتماع را تشکیل میدهند. لذا حفظ سلامت جسمی و روانی آنان نیازمند توجه ویژهای است. برخی از مطالعات نشان داده است که ماساژ درمانی والدین، به عنوان راهی برای بهبود کیفیت زندگی شیرخوار دارای اهمیت میباشد. هدف از انجام این مطالعه مقایسه تأثیر ماساژ با روغن آفتابگردان و روغن کنجد بر مدت گریه و مدت خواب شیرخواران بوده است.
روش بررسی: مطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی سه سوکور است که در مورد 120 شیرخوار 15-10روزه، ترم، تکقلو، تغذیه انحصاری با شیر مادر و عدم سابقه بستری شیرخوار به علت بیماری انجام گرفته است. شیرخواران به سه گروه 40 نفره جهت دریافت ماساژ با روغن کنجد، با روغن آفتابگردان و ماساژ بدون استفاده از روغن تقسیم شدند. ماساژ توسط مادر 2 نوبت (صبح و عصر) در روز، هر نوبت به مدت 15 دقیقه و به مدت 28 روز انجام میگرفت. ابزار جمعآوری اطلاعات فرم ثبت خاطرات روزانه والدین از گریه و خواب شیرخوار بود که در ابتدا، انتهای هفتههای اول، دوم، سوم و چهارم مطالعه تکمیل گردید. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آنالیز واریانس با اندازههای تکراری استفاده شد.
یافتهها: در طول 4 هفته پیگیری، روند کاهشی مدت گریه شیرخوار معنادار نبود (18/0p=) لیکن متوسط مدت گریه شیرخوار بین گروه ماساژ با روغن کنجد، ماساژ با روغن آفتابگردان و ماساژ بدون استفاده از روغن اختلاف معناداری داشت (007/0p=). اما اثر متقابل زمان و گروه بر مدت گریه معنادار نبود (18/0=p). در طول 4 هفته پیگیری، روند افزایشی مدت خواب شیرخوار از نظر آماری معنادار بود (001/0p<) لیکن متوسط مدت خواب بین سه گروه مورد مطالعه تفاوت معناداری نداشت (56/0p=). همچنین اثر متقابل زمان و گروه بر مدت خواب نیز معنادار نبود (10/0=p).
نتیجهگیری: با توجه به عدم تفاوت آماری معنادار در بین سه گروه به لحاظ مدت گریه و خواب شیرخوار و با توجه به این که روند افزایشی خواب میتواند یک پدیده طبیعی در شیرخوار نظر گرفته شود، لذا برای رسیدن به نتایج دقیق در این زمینه، نیاز به انجام مطالعهای با داشتن گروه شاهد (بدون انجام ماساژ) میباشد
راضیه کرابی، مریم فرجامفر، فروغ السادات مرتضوی، علی محمد نظری، شهربانو گلی،
دوره 25، شماره 1 - ( 2-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: حاملگی و مادر شدن از وقایع لذت بخش و تکاملی زندگی زنان محسوب میشود که در عین حال اغلب با استرس و نگرانیهای متعددی همراه است. یکی از مناسبترین مداخلات برای کاهش نگرانی و افزایش قدرت تصمیمگیری زنان باردار مشاوره است. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر مشاوره راه حل محور به شیوه گروهی، بر نگرانی زنان باردار انجام گرفته است.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی تصادفی در مورد 108 زن بادرار، با سن بارداری 6 تا 19 هفته و نمره نگرانی ≥ 55 از اردیبهشت تا شهریور سال 1397 در دانشگاه علوم پزشکی سبزوار اجرا شد. گروه مداخله مشاوره راه حل محور و گروه کنترل مراقبتهای معمول دوران بارداری را دریافت کردند. نگرانیهای زنان باردار قبل، بعد، و دو ماه بعد از مداخله با نسخه فارسی پرسشنامه نگرانی Cambridge بررسی شد. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 22 با استفاده از آزمونهای تیمستقل، کایدو، تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، تجزیه و تحلیل شد. در تمام آزمونها 05/0p< معنادار تلقی گردید.
یافتهها: میانگین نمره نگرانی قبل از شروع مطالعه در گروه مداخله (59/5)9/58 و در گروه کنترل (37/4)8/58 بوده و تفاوت آماری معناداری مشاهده نشده است. این مقادیر بعد از مداخله در گروه مداخله و کنترل به ترتیب (3/13)6/34 و (78/8)7/57 و دو ماه بعد از مطالعه (1/10)1/31 و (9/10)6/54 بوده است. تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر نشان داد که نگرانی زنان باردار در مورد زایمان و سلامت جنین، سلامت مادر و روابط خانوادگی، پس از مداخله و دو ماه پس از آن، در گروه مداخله در مقایسه با کنترل کاهش معناداری داشته (01/0p<) اما در زمینه مسایل اقتصادی و اجتماعی مشاوره کمک چندانی نکرده است (563/0p=).
نتیجهگیری: مشاوره راه حل محور شیوه مؤثر برای کاهش نگرانیهای زنان باردار در زمینه سلامت جنین و مادر و روابط خانوادگی و زایمان است و میتواند در کنار مراقبتهای بارداری مورد استفاده قرار گیرد.
ثبت کارآزمایی بالینی:IRCT20180123038485N1
زهرا قادری نسب، پروین منگلیان شهربابکی، حمید شریفی،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: از مشکلات کنترل اپیدمی پرفشاری خون در جهان، عدم تبعیت دارویی است. هدف این مطالعه تبیین عوامل مؤثر بر عدم تبعیت دارویی از دیدگاه بیماران مبتلا به پرفشاری خون و کارکنان شاغل در مراکز بهداشتی شهر ماهان واقع در استان کرمان است.
روش بررسی: این مطالعه کیفی، به روش تحلیل محتوای قراردادی در پایگاههای بهداشتی شهر ماهان در سال 1401 با مشارکت 29 نفر که به روش نمونهگیری مبتنی بر هدف وارد مطالعه شدند، انجام گرفت. دادهها با مصاحبه نیمه ساختار یافته عمیق گردآوری شد. کلیه مصاحبهها ضبط و کلمه به کلمه بازنویسی و به عنوان داده اصلی تجزیه و تحلیل شد. بررسی صحت علمی و اعتباربخشی دادهها براساس معیارهای Guba و Lincoln صورت گرفت.
یافتهها: عوامل مؤثر بر عدم تبعیت دارویی در بیماری پرفشاری خون با سه طبقه «ماهیت بیماری و درمان» شامل بیعلامت بودن و ماهیت مزمن بیماری، خسته شدن از مصرف دایمی دارو، «عوامل فردی و خانوادگی» شامل ترس و تردیدهای درونی، تمایل به درمانهای غیردارویی، حمایت ناقص خانواده و «عوامل سازمانی» شامل هزینههای بالای درمان و دسترسی به خدمات تخصصی، حمایت ناقص تیم درمان و مراقبت، پیگیری نامناسب بیماری استخراج شد.
نتیجهگیری: عوامل متعددی با طیف متفاوت بر عدم تبعیت دارویی در این بیماران تأثیر میگذارند. لذا آموزشهای منظم به بیماران درباره ماهیت بیماری و نقش رعایت رژیم دارویی میتواند به بهبود تبعیت دارویی کمک کند.