725 نتیجه برای نوع مطالعه: پژوهشي
فرزانه میری، علی نویدیان، نسرین رضائی،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: تعداد زیادی از معتادان اقدام به ترک میکنند، اما مجدداً به سمت مواد مخدر گرایش مییابند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش مهارت تنظیم هیجان بر خودکنترلی و پریشانی روانشناختی افراد وابسته به مواد افیونی بستری در بیمارستان روانپزشکی زاهدان انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در چهار ماه آخر سال 1401 در مورد 80 معتاد در حال ترک بستری در بیمارستان روانپزشکی بهاران زاهدان انجام یافت. نمونهها به روش در دسترس انتخاب و در دو گروه مداخله و شاهد قرار گرفتند. گروه مداخله 10 جلسه آموزش تنظیم هیجان دریافت کرد. برای گردآوری دادهها از پرسشنامههای خودکنترلی و پریشانی روانشناختی استفاده شد. دادهها به کمک آزمونهای توصیفی و تحلیلی و با استفاده از نرمافزار آماری SPSS نسخه 22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: بعد از مداخله میانگین و انحراف معیار نمره پریشانی روانشناختی معتادان وابسته به مواد افیونی در گروه مداخله (001/0p<) و در گروه شاهد کاهش معناداری یافت (005/0p<). نتیجه تحلیل آزمون کوواریانس به منظور کنترل اثر معناداری نمرات پیشآزمون نشان داد که میانگین نمره پریشانی روانشناختی بیماران دو گروه پس از مداخله تفاوت آماری معنادار داشته است (001/0p<). به علاوه پس از مداخله میانگین و انحراف معیار نمره خودکنترلی در گروه مداخله و کنترل افزایش معناداری داشت (001/0p<). نتیجه تحلیل آزمون کوواریانس به منظور کنترل اثر معناداری نمرات پیشآزمون نیز نشان داد که میانگین نمره خودکنترلی دو گروه پس از مداخله تفاوت آماری معنادار داشته است (001/0p<).
نتیجهگیری: یافتهها نشان داد که تنظیم هیجان در معتادان وابسته به مواد افیونی باعث کاهش معنادار نمره پریشانی روانشناختی و افزایش معنادار نمره خودکنترلی میشود. لذا میتواند تأثیرات مثبت و بازدارنده بر رفتارهایی که سوقدهنده به سمت مصرف مجدد مواد است، داشته باشد. توصیه میشود برای بهبود پریشانی روانشناختی و خودکنترلی در معتادان در حال ترک از آموزش مهارتهای تنظیم هیجان استفاده شود.
مریم خداوردی، شراره خسروی، سمیه کریمی، فاطمه رفیعی،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: والدین کودکان مبتلا به اوتیسم با چالشهای فراوانی روبهرو هستند که موجب کاهش سازگاری اجتماعی آنان میشود. سلامت معنوی میتواند یکی از مؤلفههای مناسب جهت سازگاری اجتماعی آنها باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط سلامت معنوی و سازگاری اجتماعی والدین کودک مبتلا به اوتیسم انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- همبستگی است که در آن 194 والد کودکان مبتلا به اوتیسم در مرکز اوتیسم حکمت شهر بروجرد و مرکز اوتیسم یکتا در شهر خرمآباد از آغاز اسفند 1400 تا پایان اردیبهشت 1401 مورد پژوهش قرار گرفتند. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه اطلاعات فردی و بیماری، پرسشنامه سلامت معنوی Paloutzian و Ellison، و پرسشنامه منابع فردی استفاده شد. تحلیل دادهها در SPSS نسخه 26 با استفاده از آزمونهای کایدو، آنالیز واریانس یکطرفه و ضریب همبستگی Pearson صورت گرفت.
یافتهها: بین نمره سلامت معنوی (68/17±03/82) و سازگاری اجتماعی (59/15±52/78) والدین ارتباط معنادار آماری دیده شد (572/0=r، 001/0>p). از طرفی میانگین نمره سازگاری اجتماعی در والدین دارای سلامت معنوی پایین برابر با 0±65، سلامت معنوی متوسط 76/15±63/76 و سلامت معنوی بالا 45/9±19/89 بود که حاکی از وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمره سازگاری اجتماعی در سطوح مختلف سلامت معنوی است (001/0>p).
نتیجهگیری: سلامت معنوی با سازگاری اجتماعی والدین کودکان مبتلا به اوتیسم ارتباط داشت و در سلامت معنوی بالاتر سازگاری اجتماعی بیشتری دیده شد. توصیه میشود که با برنامهریزی مناسب به ارتقای سلامت معنوی و سازگاری اجتماعی والدین کمک شود.
محمود نکویی مقدم، محمد حسین مهرالحسنی، روحانه رحیمیصادق، اعظم پرواز،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به اهمیت بخش اورژانس در ارایه خدمات سریع و با کیفیت، امروزه بر مدیریت ناب برای کاهش اقدامات بیفایده و بدون ارزش افزوده در یک فرایند تأکید میشود. مطالعه حاضر با هدف تعیین فرایند گردش بیمار و شناسایی فرصتهای بهبود و ارتقای آن با بهکارگیری روش شش سیگما به عنوان یکی از مهمترین زیرسیستمهای مدیریت ناب، در اورژانس بیمارستان آموزشی منتخب کرمان انجام گرفته است.
روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع مطالعه ترکیبی متوالی است که بهصورت کمی و کیفی در چهار ماه پایانی سال 1400 و در اورژانس تخصصی قلب و اعصاب کرمان انجام گرفت. در این مطالعه جهت کاربرد مدیریت ناب از روش شش سیگما با رویکرد DMAIC در چهار گام و اسپاگتی چارت استفاده شد. جامعه پژوهش شامل کلیه بیماران اورژانس به تعداد 180 نفر بود. دادهها در این مطالعه با استفاده از فرمهای محقق ساخته گردآوری و جهت تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار Excel نسخه 2013 استفاده گردید.
یافتهها: با بررسی فرایندها و نیز استفاده از نمودار اسپاگتی چارت، عمدهترین مشکلات طولانی شدن مدت زمان پذیرش بیمار در بخش اورژانس قلب و اعصاب شناسایی شد. در صورت اجرایی شدن راهکار حضور نیروی پذیرش در تریاژ برای پذیرش بیماران سطح 1تا3، مسافت و زمان اضافی برای پذیرش بیمار حذف خواهد شد.
نتیجهگیری: استفاده از تفکر ناب در بخش اورژانس با بهکارگیری شش سیگمای ناب و اسپاگتی چارت با کوتاهسازی فرایند ارایه خدمات، موجب بهبود جریان فعالیت بیماران، ارایه خدمات با کیفیت در اسرع وقت، کاهش زمان ارایه خدمات و در نتیجه افزایش رضایت آنها خواهد شد.
زهره پارساییان، نسرین نیکپیما، محمد صالحپور عمران، فرشاد شریفی، شهزاد پاشاییپور،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: عمدهترین نیاز مراقبتی بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد، مراقبت مستمر است و این موضوع از چالشهای مهم مراقبت پرستاری نیز هست. بنابراین مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر توانبخشی قلبی پرستار هدایتگر در منزل بر تبعیت از درمان بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده تعداد 80 نفر از بیماران واجد شرایط به طور در دسترس از بیمارستانهای منتخب دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1400-1399 انتخاب و سپس به روش تصادفی بلوکی به دو گروه مداخله و کنترل تخصیص داده شدند. برای گروه کنترل، آموزشهای معمول ترخیص از بیمارستان و برای گروه مداخله، برنامه توانبخشی قلبی پرستار هدایتگر به صورت حضوری در منزل و آنلاین در 4 جلسه به مدت یک ساعت و نیم، هفتهای یکبار و به مدت دوماه پیگیری انجام یافت. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه ویژگیهای فردی و بیماری و تبعیت از درمان بود که قبل و سه ماه پس از مداخله برای دو گروه تکمیل گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی توسط نرمافزار SPSS نسخه 20 انجام گرفت.
یافتهها: هر دو گروه از نظر بیشتر متغیرهای جمعیتشناختی با هم همگن بودند (05/0<p). میانگین و انحراف معیار درصد نمرات تبعیت از درمان قبل از مداخله در گروه مداخله و کنترل به ترتیب 91/7±82/70 و20/11±94/67 بود (015/0=p). بعد از مداخله به ترتیب به 13/6±10/75 و 12/10±77/68 تغییر یافت و این تغییر از نظر آماری معنادار بود (001/0>p).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد که توانبخشی قلبی پرستار هدایتگر در منزل، بر تبعیت از درمان مؤثر است. پیشنهاد میشود که مراقبتهای توانبخشی قلبی به طور مستمر در منزل نیز ادامه یابد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20201006048953N1
مهدی شفیعی ثابت، فاطمه بهرامنژاد، ناهید دهقان نیری،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
طبق گزارش جهانی، 47 میلیون نفر با زوال عقل زندگی میکنند و با توجه به پیری جمعیت، پیشبینی میشود شیوع آن تا سال 2050 سه برابر شود. در آینده، انتظار میرود که ایران با رشد انفجاری در تعداد افراد مسن مواجه شود. شیوع کنونی زوال عقل در ایران در بین افراد بالای 60 سال 9/7% است. لذا این گروه جمعیت قابل توجهی را به خود اختصاص می دهند که تحقیق درباره آنها را می طلبد (1).
بهترین درک و تبیین تجربیات انسانها از منابع دست اول، یعنی افرادی که آن پدیده را تجربه میکنند، حاصل می شود. از این رو، منابع معتبر تحقیقاتی تأکید زیادی بر ورود افرادی دارند که باید صدای آنها شنیده شود (2). از آن جا که تحقیقات کیفی ماهیتی مشارکتی، فراگیر و ساختاری انعطافپذیر داشته و ظرفیت کشف مسایل پیچیده، مانند نگرشهای مختلط یا مبهم را دارند (2)، میتوانند تجربیات معنادار و ارزشهای زندگی افراد دچار اختلال شناختی را که در مطالعات کمی گزارش نمیشود، به تصویر بکشند (3).
در طی تاریخ، افراد مبتلا به اختلال شناختی از مشارکت در تحقیقات سلامت و اجتماعی کنار گذاشته شده اند و تاکنون صدای این افراد به اندازه کافی در این نوع تحقیقات ارایه نشده است (2و4) و صرفاً از طریق نمایندگان حقوقی و یا مراقبانشان شنیده شده است که با محدودیتهایی همراه بوده است؛ از جمله نارسایی در پیشبینی دقیق تصمیم بیمار برای ارایه اطلاعات و نحوه و میزان آن و سنگینی مسؤولیت تصمیم گیری برای آنها (5). ضمن آن که حذف این افراد از فرآیند تحقیق می تواند به پایین آوردن فرد در حد شیء (Objectification) و کلیشه سازی منفی در مورد افراد مبتلا به اختلال شناختی بیانجامد و به نابرابریهای قدرت دامن زند (2). لذا توسعه راهبردهایی برای اطمینان از مشارکت ایمن این افراد در تحقیقات برای ارتقای دانش در زمینههای سیاستگذاری و اقدامات ارتقای سلامت و بهزیستی، حیاتی است (6).
محمد علی یادگاری، اکرم مطلبی، علی آقاجانلو،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: شبکههای اجتماعی به بخشی جداییناپذیر از زندگی بیشتر انسانها تبدیل شدهاند. این شبکهها در تمام ابعاد زندگی انسانها نفوذ کردهاند. با انتشار ویروس کرونا و شیوع همهگیری، شبکههای مجازی در امر اطلاعرسانی، آموزش و انتشار اخبار مرتبط با بیماری فعالیت گسترده داشتند. این تحقیق با هدف «تبیین نقش فضای مجازی در رعایت پروتکلهای بهداشتی کووید-19» انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه با رویکرد کیفی و روش تحلیل محتوا انجام یافته است. در این مطالعه 14 مشارکتکننده براساس نمونهگیری مبتنی بر هدف شرکت داشتند. روش جمعآوری دادهها مصاحبههای نیمه سازمان یافته بود. تجزیه و تحلیل دادهها به روش Graneheim و Lundman (2004) انجام گرفت.
یافتهها: از تجزیه تحلیل مصاحبهها 8 زیرطبقه و سه طبقه اصلی شامل «تسهیل اشتراک دانش»، «واپایش اطلاعات» و «شکلدهی رفتار» استخراج شد.
نتیجهگیری: یافتههای این مطالعه نقش شبکههای مجازی در رعایت پروتکلهای بهداشتی را تبیین نموده است. این یافتهها میتواند به عنوان پایهای برای طراحی برنامههای بهداشتی پیشگیرانه مورد استفاده قرار گیرد.
طاهره عبدیان، فاطمه ابراهیمی، ساره قربانی، نجمه عابدیشرق،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان پستان شایعترین نوع سرطان در جهان است که مشکلات جسمانی و بار روانی زیادی برای مبتلایان به وجود میآورد. آموزش یکی از روشهای کاهش مشکلات روانشناختی این بیماران بهشمار میرود. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش پذیرش و تعهد و روانشناسی مثبت در سلامت روان و تابآوری زنان مبتلا به سرطان پستان انجام گرفته است.
روش بررسی: این پژوهش یک طرح شبه آزمایشی دوگروهی با طرح پیشآزمون- پسآزمون است که در مورد 60 زن مبتلا به سرطان پستان در مرکز سرطان خاتم الانبیا (ع) شهر جهرم در سال 1399-1400 انجام گرفته است. بیماران از طریق روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و بهطور تصادفی در گروههای آموزش پذیرش و تعهد (پذیرش آن چه خارج از کنترل است و تعهد جهت غنی ساختن زندگی) و روانشناسی مثبت (با تأکید بر توانمندیهای فردی و احساسات مثبت) قرار گرفتند. از آنها خواسته شد قبل از جلسات و یک هفته پس از پایان جلسات به پرسشنامههای ارزیابی تابآوری و سلامت روان پاسخ دهند. دادهها با استفاده از آنالیز کوواریانس چندمتغیره در سطح معناداری 05/0 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: نتایج آنالیز کوواریانس چندمتغیره نشان داد که هیچ تفاوت معناداری در تابآوری و سلامت روان (318/2=F، 110/0=p) پس از تعدیل نمرات پیشآزمون بین دو گروه مداخله وجود ندارد. تغییرات در سلامت روان و تابآوری از نظر بالینی به ترتیب در 75% و 42% از اعضای گروه پذیرش و تعهد و 65% و 46% از گروه روانشناسی مثبت معنادار بود.
نتیجهگیری: با توجه به یافتهها، هر دو روش آموزش گروهی «پذیرش و تعهد» و «روانشناسی مثبت» در افزایش تابآوری و سلامت روان بیماران مبتلا به سرطان پستان مؤثر هستند. این یافته فرصتهای بیشتری را برای مراقبان سلامت فراهم میکند تا رویکرد متناسب با ویژگیهای مراقب و ویژگیهای شخصیتی مراجعان اتخاذ نمایند.
امیر موسی رضایی، سهیلا پزشکزاد، سید عباس حسینی، محمد جواد طراحی، میثم رضازاده،
دوره 29، شماره 4 - ( 10-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: سوء مصرف مواد افیونی از مهمترین مشکلات دنیای کنونی است و به طور مستقیم بر کیفیت خواب افراد تأثیر میگذارد. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر یک برنامه مراقبت پرستاری مبتنی بر الگوی سازگاری «روی» بر کیفیت خواب در بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده یک سوکور در سه ماهه پایانی سال 1401 با مشارکت 60 بیمار مبتلا به سوء مصرف مواد افیونی تحت درمان نگهدارنده با متادون مقیم مرکز کاهش آسیب اعتیاد شهر اصفهان انجام گرفت. نمونهگیری به صورت در دسترس و تخصیص نمونهها به صورت تصادفی با نرمافزار تولید توالی تصادفی شامل گروه مداخله (30 نفر) و گروه کنترل (30 نفر) انجام یافت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه کیفیت خواب Pittsburgh استفاده شد. مداخله یک برنامه سه ماهه مراقبت پرستاری مبتنی بر الگوی سازگاری «روی» بود. گروه کنترل درمانهای معمول را دریافت کردند. از نرمافزار SPSS نسخه 26 و آمار توصیفی و استنباطی جهت تجزیه و تحلیل استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که در گروه مداخله، میانگین نمره کل کیفیت خواب بعد از مداخله کاهش معناداری داشته است (کیفیت خواب بهبود یافته است) (001/0>p). همچنین، قبل از مداخله، میانگین نمره کل کیفیت خواب در گروه مداخله و کنترل تفاوت معناداری نداشته (05/0<p)، در حالی که بعد از مداخله معنادار بوده است (001/0>p).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد که برنامه مراقبت پرستاری مبتنی بر الگوی سازگاری «روی» در بهبود کیفیت خواب بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون مؤثر بوده است. بنابراین، این الگو میتواند چارچوب مناسبی برای ارایه مراقبت از این قبیل بیماران فراهم کند.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20141127020108N6
زینب صیامی، مصطفی طاهری،
دوره 30، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: مراقبان خانوادگی بیماران مبتلا به کرونا که در بخشهای مراقبت ویژه بستری میشوند با چالشهای فراوانی روبهرو هستند که میتواند بر سلامت آنان اثر گذارد. از طرفی سلامت معنوی میتواند یکی از مؤلفههای مناسب جهت سازگاری با شرایط استرسزا باشد. بنابراین، این مطالعه با هدف تعیین رابطه سلامت معنوی و نگرش به مرگ در مراقبان خانوادگی بیماران مبتلا به کووید-19 ترخیص شده از بخشهای مراقبت ویژه انجام گرفته است.
روش بررسی: پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی- همبستگی است که در فاصله اردیبهشت تا آذرماه سال 1400 انجام یافته است. جامعه پژوهش شامل مراقبان خانوادگی بیماران با تشخیص کووید-19 که از بخش مراقبت ویژه بیمارستانهای وابسته به علوم پزشکی تهران ترخیص شدهاند، بوده است. نمونههای پژوهش شامل 260 نفر از مراقبان خانوادگی است که به روش در دسترس و مبتنی بر هدف انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه جمعیتشناختی و بالینی و پرسشنامه سلامت معنوی Polotzin و Ellison و پرسشنامه نگرش به مرگ Wong است. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 24 و با استفاده از آزمونهای کایدو، آنالیز واریانس یک طرفه و ضریب همبستگی Spearman تحلیل شد.
یافتهها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد بین نمره کل سلامت معنوی و نمره کل نگرش به مرگ ارتباط معکوس و معناداری وجود دارد (۱۰۱/۰-=rs، 05/0>p). یافتههای مطالعه در خصوص نگرش به مرگ نشان داد که بعد ترس از مرگ بیشترین نمره میانگین و بعد پذیرش فعالانه کمترین میانگین را به خود اختصاص داده است. همچنین سلامت مذهبی با اجتناب از مرگ (۹۳/۰-=rs) و ترس از مرگ (64/0-=rs) ارتباط معکوس و معناداری دارد (05/0>p).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد که بین سطح سلامت مذهبی و ابعاد منفی نگرش به مرگ ارتباط معکوس وجود دارد، به گونهای که میانگین نمره ابعاد نگرش منفی به مرگ شامل ترس و اجتناب از مرگ در افرادی که نمره سلامت مذهبی بالاتری داشتند، کمتر بود. این موضوع اهمیت توجه بیشتر به بعد مذهبی را در خانواده و بیماران ترخیص شده از بخش مراقبتهای ویژه و نقش آن در کاهش ابعاد منفی نگرش به مرگ را نشان میدهد.
الناز اصغری، ملیسا شاکری، کبری پرون، پروین سربخش، عارفه داودی،
دوره 30، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: سکته مغزی اولین و مهمترین بیماری عروق مغزی و یکی از علل مهم معلولیتها و مرگ و میر است. مراقبت به موقع و مناسب نقش مهمی در کاهش عوارض آن و مرگ دارد. هدف از انجام این پژوهش تعیین دانش و تبعیت پرستاران اورژانس از دستورالعمل فعالکننده پلاسمینوژن بافتی در بیماران مبتلا به سکته مغزی است.
روش بررسی: این مطالعه به روش توصیفی انجام یافت. نمونهگیری به صورت سهمیهای تصادفی بود. پرسشنامههای دانش و تبعیت، بهصورت خودگزارشی توسط 170 نفر از پرستاران شاغل در اورژانس بیمارستانهای شهر تبریز در سال 1402 تکمیل شد. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 26 و با استفاده از آزمونهای آماری تیمستقل، آنالیز واریانس یکطرفه و ضریب همبستگی Pearson تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار سن پرستاران 57/6±24/34 سال بود و بیشتر آنان (101 نفر، 4/59%) درباره فرایند و فعالسازی کد TPA کلاس یا دوره گذرانده بودند. میانگین و انحراف معیار نمره دانش و تبعیت پرستاران از دستورالعمل فعالکننده پلاسمینوژن بافتی در بیماران مبتلا به سکته مغزی به ترتیب برابر 37/10±67/52 (دامنه نمره قابل کسب 100-0) و 18/5±14/68 (دامنه نمره کسب 75-15) بود. بین نمره دانش با نمره تبعیت پرستاران (263/0=r، 332/0=p) رابطه مستقیم و ضعیف مشاهده شد. همچنین، ارتباط آماری معناداری بین مشخصات فردی و اجتماعی پرستاران با نمرات دانش و تبعیت ایشان مشاهده نشد (05/0<p).
نتیجهگیری: طبق یافتهها شرکتکنندگان نمرات رضایتبخشی در آزمون دانش و نیز تاحدودی تبعیت از دستورالعمل فعالکننده پلاسمینوژن بافتی در بیماران مبتلا به سکته مغزی کسب نکردند. از آنجاییکه تبعیت از دستورالعملها مستلزم داشتن دانش کافی در این زمینه است، توصیه میشود اقدامات لازم برای آموزش و نظارت پرستاران انجام شود.
حسن عسکری، هانیه دهمرده، علی نویدیان، مصطفی پارسا،
دوره 30، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: اختلال در خودکارآمدی مسألهای جدی در بیماران دارای استومی است، چرا که فرد با چالشهایی همچون حضور در اجتماع و اختلال در فعالیتهای روزمره مواجه میشود. بهکارگیری روشهای آموزش غیرحضوری برای بیماران فرصتی جهت بهرهبری بیشتر آموزهها ایجاد میکند. از اینرو، مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر اجرای برنامه آموزشی مبتنی بر تله نرسینگ بر خودکارآمدی بیماران دارای استومی انجام گرفته است.
روش بررسی: در مطالعه نیمه تجربی حاضر 80 بیمار دارای استومی شهر زاهدان در سال 1402 بهروش در دسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه 40 نفری مداخله و کنترل قرار گرفتند. در گروه مداخله، نرمافزار در اختیار بیماران قرار گرفت. قبل از اجرای مداخله، همچنین 1و3 ماه پس از آن خودکارآمدی با استفاده از پرسشنامه «خودکارآمدی بیماران استومی» اندازهگیری شد. دادهها با استفاده از آزمون آماری کایاسکوئر و آنالیز واریانس دوطرفه با اندازهگیریهای مکرر در نرمافزار SPSS نسخه 26 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار سن در گروه مداخله 98/12±84/42 سال و در گروه کنترل 89/11±26/46 سال بود (320/0=p) میانگین و انحراف معیار نمره کل «خودکارآمدی» بیماران در گروه مداخله قبل، یک ماه و سه ماه بعد از اجرای برنامه به ترتیب 05/8±75/69، 57/7±28/77 و 43/6±72/92 بود که حاکی از تأثیر اجرای آموزش مبتنی بر تله نرسینگ است (001/0>p).
نتیجهگیری: نتایج مطالعه حاضر نشاندهنده تأثیر برنامه آموزشی تله نرسینگ بر ارتقای سطح خودکارآمدی در بیماران دارای استومی است. از اینرو، اجرای چنین برنامههایی جهت کمک به این گروه از این بیماران توصیه میشود.
تامارا درگاهی، رقیه بایرامی، علیرضا دیدارلو، لیلا رئیسی،
دوره 30، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه شیوع سزارین در بیشتر کشورها به بیش از 50% رسیده و این افزایش، اثرات منفی بر سلامت مادر و کودک میتواند داشته باشد. زایمان طبیعی پس از سزارین (VBAC)، راهی ارزشمند در کاهش میزان سزارین است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش براساس نظریه رفتار برنامهریزی شده بر قصد و رفتار VBAC در زنان باردار با سابقه سزارین انجام یافته است.
روش بررسی: پژوهش حاضر کارآزمایی تصادفی شاهددار است. نمونهها 70 نفر از زنان با سابقه سزارین مراجعهکننده به مراکز جامع سلامت شهر اردبیل در سال 1399 هستند که به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل تخصیص یافتند. گروه کنترل مراقبت معمول و گروه مداخله، آموزش براساس سازههای نظریه رفتار برنامهریزی شده را طی چهار جلسه و یک بار در هفته دریافت کردند. دادهها با استفاده از پرسشنامه پژوهشگر ساخته قبل، بلافاصله و چهار هفته بعد از مداخله جمعآوری و در نرمفزار SPSS نسخه 16 با استفاده از آزمونهای t مستقل، دقیق فیشر، مجذور کای و آنالیز واریانس دوطرفه با اندازهگیریهای مکرر تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها: آنالیز واریانس دوطرفه با اندازهگیریهای مکرر اختلاف معناداری بین میانگینهای نمره نگرش، هنجار انتزاعی، کنترل رفتار درک شده، قصد و آگاهی در طول زمان و بین گروه کنترل و مداخله نشان داد (001/0>p). اما در نهایت، مداخله آموزشی منجر به تغییر رفتار نشد.
نتیجهگیری: با توجه به یافتهها بهنظر میرسد لازم است حمایت سازمانی و ایجاد نگرش مثبت در پزشکان متخصص و ماماها برای انجام VBAC مورد توجه برنامهریزان این حوزه قرار گیرد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20200519047509N1
اکرم رحیمی شاندیز، فاطمه زهرا کریمی، راضیه معصومی، سید رضا مظلوم،
دوره 30، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به این که کاهش رضایت جنسی به دنبال شکست درمان ناباروری، موجب کاهش کیفیت و رضایت از زندگی میشود، این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر مشاوره جنسی براساس مدل EX-PLISSIT و BETTER بر رضایت جنسی زنان پس از شکست درمان روشهای کمک باروری انجام گرفت، تا ارایهکنندگان خدمات سلامت بتوانند با مقایسه مدلهای مختلف مشاورهای، بهترین رویکرد مشاورهای جهت بهبود رضایت جنسی زنان به دنبال شکست درمان روشهای کمک باروری را انتخاب نمایند.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی تصادفی در سال 1401 در مورد 66 زن نابارور که به مرکز ناباروری میلاد بیمارستان امام رضا (ع) شهر مشهد مراجعه کرده و با شکست درمان روشهای کمک باروری مواجه شده بودند، صورت گرفت. جلسات مشاوره جنسی در دو گروه مداخله EX-PLISSIT و BETTER به صورت فردی توسط ماما در چهار جلسه هفتگی، به صورت دو جلسه حضوری و دو جلسه مجازی اجرا شد. جمعآوری دادهها با استفاده از مقیاس چندبعدی رضایت جنسی زنان (SSSW) انجام یافت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 25 و آزمونهای تیمستقل، Mann-Whitney و Wilcoxon انجام گرفت.
یافتهها: پس از مداخله تفاوت آماری معناداری در نمره کل رضایت جنسی و حیطههای آن بین دو گروه دیده نشد (05/0<p) و تنها در حیطه اضطراب رابطهای، تفاوت معنادار بود (021/0=p). نتایج مقایسه درون گروهی نشان داد که در دو گروه نمره کل رضایت جنسی و حیطههای آن پس از مداخله به طور معناداری بیشتر از قبل از مداخله است (05/0>p).
نتیجهگیری: مشاوره جنسی براساس مدل EX-PLISSIT و BETTER به عنوان روش مؤثر، ساده، ارزان و بدون عارضه جانبی میتواند به افزایش رضایت جنسی زنان نابارور پس از شکست درمان روشهای کمک باروری کمک کند.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20210211050324N1
سالار مجیدی سکانی، جمیله امیرزاده ایرانق، حمیدرضا خلخالی، بهروز فتحی، علیرضا دیدارلو،
دوره 30، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: پوکیاستخوان از جمله مشکلات شایع در زنان یائسه بوده و یکی از راههای مهم مقابله با آن، اتخاذ رفتارهای پیشگیرانه است. هدف از مطالعه حاضر تعیین تأثیر مداخله آموزشی مبتنی بر الگوی اعتقاد بهداشتی بر ارتقای رفتارهای پیشگیریکننده از پوکیاستخوان در زنان یائسه است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی کنترلدار، در مورد 64 زن یائسه مراجعهکننده به مراکز بهداشتی و درمانی شهری ارومیه در سال 1402 انجام یافت. نمونهها با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی انتخاب و به صورت تصادفی در گروه کنترل (32 نفر) و آزمایش (32 نفر) قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها، شامل پرسشنامههای اطلاعات جمعیتشناختی، پرسشنامه آگاهی، سازههای الگوی اعتقاد بهداشتی، پرسشنامه بسامد مواد غذایی و بخش فعالیت فیزیکی پرسشنامه سبک زندگی سالم بود. پس از پیش آزمون و نیازسنجی، برنامه آموزشی طراحی و در گروه مداخله اجرا شد. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 26 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: میانگین نمره آگاهی، سازههای حساسیت درک شده، شدت درک شده، منافع درک شده، خودکارآمدی درک شده و راهنما برای عمل در گروه مداخله نسبت به قبل از مداخله و نسبت به گروه کنترل، افزایش معنادار داشت و میانگین نمره سازه موانع درک شده، کاهش معنادار داشت (05/0p<). به تبع این تغییرات، میانگین نمره رفتارهای پیشگیریکننده از پوکیاستخوان در گروه مداخله افزایش معناداری نشان داد (05/0p<).
نتیجهگیری: آموزش مبتنی بر مدل اعتقاد بهداشتی توانست بر دانش و باورهای بهداشتی زنان یائسه نسبت به بیماری پوکیاستخوان و رفتارها پیشگیرانه آن اثرگذار باشد. لذا توصیه میشود آموزشگران سلامت از رویکردها و نتایج این مطالعه در طراحی مداخلات آموزشی مرتبط با پوکیاستخوان استفاده نمایند.
زهرا قادری نسب، پروین منگلیان شهربابکی، حمید شریفی،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: از مشکلات کنترل اپیدمی پرفشاری خون در جهان، عدم تبعیت دارویی است. هدف این مطالعه تبیین عوامل مؤثر بر عدم تبعیت دارویی از دیدگاه بیماران مبتلا به پرفشاری خون و کارکنان شاغل در مراکز بهداشتی شهر ماهان واقع در استان کرمان است.
روش بررسی: این مطالعه کیفی، به روش تحلیل محتوای قراردادی در پایگاههای بهداشتی شهر ماهان در سال 1401 با مشارکت 29 نفر که به روش نمونهگیری مبتنی بر هدف وارد مطالعه شدند، انجام گرفت. دادهها با مصاحبه نیمه ساختار یافته عمیق گردآوری شد. کلیه مصاحبهها ضبط و کلمه به کلمه بازنویسی و به عنوان داده اصلی تجزیه و تحلیل شد. بررسی صحت علمی و اعتباربخشی دادهها براساس معیارهای Guba و Lincoln صورت گرفت.
یافتهها: عوامل مؤثر بر عدم تبعیت دارویی در بیماری پرفشاری خون با سه طبقه «ماهیت بیماری و درمان» شامل بیعلامت بودن و ماهیت مزمن بیماری، خسته شدن از مصرف دایمی دارو، «عوامل فردی و خانوادگی» شامل ترس و تردیدهای درونی، تمایل به درمانهای غیردارویی، حمایت ناقص خانواده و «عوامل سازمانی» شامل هزینههای بالای درمان و دسترسی به خدمات تخصصی، حمایت ناقص تیم درمان و مراقبت، پیگیری نامناسب بیماری استخراج شد.
نتیجهگیری: عوامل متعددی با طیف متفاوت بر عدم تبعیت دارویی در این بیماران تأثیر میگذارند. لذا آموزشهای منظم به بیماران درباره ماهیت بیماری و نقش رعایت رژیم دارویی میتواند به بهبود تبعیت دارویی کمک کند.
سیده فاطمه قاسمی، عاطفه جدیدی، فاطمه ولیزاده، رسول محمدی، فاطمه جنانی، هانیه گودرزی،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: تزریق عضلانی از رویههای دردناک برای نوزادان نارس است. هدف این مطالعه مقایسه تأثیر ماساژ نقطه طب فشاری Hegu با نقاط Taixi-Kunlun بر نبض، اشباع اکسیژن شریانی و گریه ناشی از تزریق عضلانی در نوزادان نارس بوده است.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی تصادفی شده یک سوکور در سال 1400-1399 در مورد 100 نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان انجام یافت. نمونهها به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به چهار گروه 25 نفری تخصیص یافتند. قبل از تزریق عضلانی ویتامین K، گروههای مداخله ماساژ نقطه Hegu ، ماساژ همزمان نقاط Taixi-Kunlun، گروه پلاسبو ماساژ نوک بینی و گروه کنترل مراقبت معمول را دریافت کردند. تعداد نبض، درصد اشباع اکسیژن شریانی و مدت زمان گریه با پالساکسیمتر و کرنومتر قبل، حین و بعد از تزریق عضلانی اندازهگیری شدند. دادهها با استفاده از آنالیز واریانس دوطرفه با اندازهگیریهای مکرر در نرمافزار SPSS نسخه ۲4 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: تفاوت گروهها از نظر میانگین نبض (013/0=p) و میانگین اشباع اکسیژن شریانی (028/0=p) معنادار بود. گروه ماساژ همزمان نقاط Taixi-Kunlun کمترین میانگین نبض حین (78/7±24/149) و بعد از تزریق (64/8±16/144) و بیشترین میانگین درصد اشباع اکسیژن شریانی حین (9/37±36/88) و بعد از تزریق (33/8±04/88) را داشت.
نتیجهگیری: ماساژ همزمان نقاط طب فشاری Taixi-Kunlun سبب کاهش تغییرات نبض و اشباع اکسیژن شریانی ناشی از تزریق عضلانی در نوزادان نارس شد. توصیه میشود ماساژ همزمان این نقاط طب فشاری به عنوان روشی ساده و ارزان برای کاهش تغییرات فیزیولوژیک ناشی از درد تزریق عضلانی در نوزادان مورد استفاده قرار گیرد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20210630051743N1
شکوه ورعی، فاطمه طلوعی، لیلا نظامآبادی فراهانی، پروین محمودی،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: نیروی انسانی در نظام سلامت به عنوان مهمترین عامل توسعه، نقش مهمی در سلامت جامعه دارد. کیفیت خدمات، مستلزم حفظ و ارتقای رضایت شغلی ارایهدهندگان خدمات است. یکی از عوامل تأثیرگذار در رضایت شغلی، شادی فرد است. لذا، این مطالعه با هدف تعیین همبستگی بین رضایت شغلی و شادکامی در پرستاران شاغل در بیمارستانهای وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی- همبستگی است که در مورد 362 پرستار شاغل در بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1400 انجام گرفته است. نمونهگیری به روش سهمیهای انجام یافت. ابزارهای گردآوری داده شامل پرسشنامههای مشخصات فردی و حرفهای، رضایت شغلی و شادکامی بود. دادهها با استفاده از ضریب همبستگی کندال تاو بی و همبستگی پیرسون در نرمافزار SPSS نسخه 26 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمره رضایت شغلی پرستاران 40/217 و شادکامی آنها 27/69 بوده که هر دو در سطح متوسط است. نتایج پژوهش رابطه مثبت و معناداری بین رضایت شغلی و شادکامی نشان داد (614/0r= و 05/0>p). به این معنی که پرستاران شادتر، رضایت شغلی بیشتری نسبت به سایرین دارند و افرادی که رضایت شغلی کمتری دارند، شادی آنها نیز کمتر است.
نتیجهگیری: رضایت شغلی و شادکامی پرستاران مطالعه حاضر در حد مطلوبی نیست و بین شادکامی پرستاران و رضایت شغلی آنها همبستگی مثبتی وجود دارد. بنابراین، مسؤولان و مدیران نظام سلامت با اتخاذ تدابیری در راستای ارتقای رضایت شغلی پرستاران میتوانند زمینه لازم را جهت شادکامی هرچه بیشتر آنان فراهم نمایند.
احسان آقاجانزاده عمرانی، فلورا رحیمآقایی، آمنه خلعتبری،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: نشخوار فکری یکی از اختلالات رایج در دانشجویان علوم پزشکی است که میتواند بر فرایند تحصیل و عملکرد آنها اثرگذار باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر ماندالا درمانی بر نشخوار فکری دانشجویان علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیشآزمون-پسآزمون و با گروه کنترل است که در آن 40 نفر از دانشجویان علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن دارای نشخوار فکری مشغول به تحصیل در سال 1402، مشارکت داشتند. نمونهها به روش در دسترس انتخاب و سپس با تخصیص تصادفی به گروه آزمون (20 نفر) و کنترل (20 نفر) تقسیم شدند. مداخله شامل برگزاری 4 جلسه 60 دقیقهای آموزشی در خصوص نحوه رنگآمیزی طرحهای ماندالا در کنترل نشخوار فکری بود. در این مدت گروه کنترل مداخلهای دریافت نکرد. دادهها با پرسشنامه نشخوار فکری Nolen-Hoeksema وMorrow جمعآوری شد. جهت تحلیل دادهها از آمار توصیفی و آزمون آماری تحلیل کوواریانس یک متغیره در نرمافزار SPSS نسخه 26 استفاده شد.
یافتهها: یافتههای جمعیتشناختی نشان داد که گروههای آزمون و کنترل از نظر جنس، سن و ترم تحصیلی با هم تفاوت معناداری ندارند (001/0p<). نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که روش ماندالا درمانی باعث کاهش نمره نشخوار فکری گروه آزمون در مقایسه با گروه کنترل شده است (005/0p<).
نتیجهگیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داد ماندالا درمانی منجر به کاهش نشخوار فکری در دانشجویان شده است. لذا ماندالا درمانی به عنوان یک راهکار غیردارویی مؤثر در کاهش نشخوار فکری در دانشجویان علوم پزشکی توصیه میشود.
جواد ملکزاده، مهسا قوچانی، احمد باقری مقدم، طاهره صادقی، محمد رجبپور،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به پیشرفت درمانها و افزایش شیوع بیماریها، تعداد بیماران نیازمند تهویه مکانیکی در بخشهای مراقبتهای ویژه هر ساله افزایش مییابد. بسته ABCDE با رویکرد مبتنی بر شواهد، میتواند به بهبود پیش آگهی بیماران در ICU کمک نماید. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر بسته ABCDE بر خطر بروز زخم فشاری، ترمبوز ورید عمقی و دلیریوم در بیماران تحت تهویه مکانیکی طراحی و اجرا شده است.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی یک سوکور از شهریور تا دی ماه 1400 انجام یافت. نمونه پژوهش شامل 100 بیمار تحت تهویه مکانیکی در بخش ICU بیمارستان امام رضا(ع) مشهد بود که به روش بلوکی تصادفی به گروه مداخله و کنترل تخصیص داده شدند. در گروه مداخله بسته ABCDE در بازه زمانی 7 روزه اجرا شد. گروه کنترل مراقبت معمول بخش را دریافت کردند. معیارهای بررسی خطر بروز عوارض شامل: خطر زخم فشاری با استفاده از شاخص COMHON، ترومبوز ورید عمقی با استفاده از مقیاس Wells و بروز دلیریوم با استفاده از ابزار CAM-ICU بود که در پایان هر مداخله و در روزهای 0، 1، 3، 5، 7 مورد بررسی قرار گرفتند. جهت تحلیل دادهها از نرمافزار SPSS نسخه 20 و آزمون آماری کایاسکوئر و تیمستقل استفاده شد.
یافتهها: در انتهای روز هفتم، خطر بروز زخم فشاری در گروه مداخله به طور معناداری کاهش یافت (05/0>p). فراوانی بروز دلیریوم نیز از 4/64% به 3/13% بهطور معناداری کاهش یافت (05/0>p). همچنین در پایان روز هفتم، خطر ترمبوز وریدهای عمقی، در گروه کنترل به طور معناداری بیشتر از گروه مداخله بود (05/0>p).
نتیجهگیری: استفاده از بسته ABCDE میتواند خطر بروز زخم فشاری، ترمبوز ورید عمقی و دلیریوم را در بیماران تحت تهویه مکانیکی کاهش دهد و به عنوان یک روش مؤثر و قابل انجام توسط پرستاران و سایر تیم پزشکی آموزش دیده میباشد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20190625044000N1
کبری آخوندزاده، سکینه شفیعا، زهرا عابدینی، اشرف خرمیراد،
دوره 30، شماره 2 - ( 4-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: الکتروکاردیوگرافی (ECG) پرکاربردترین ابزار تشخیصی در پزشکی است، با وجود این دانشجویان پرستاری در تفسیر ECG با مشکل مواجه هستند که این امر نیاز به اصلاح شیوههای آموزش را خاطر نشان میکند. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر تکلیف درسی ترسیم ECG بر میزان یادگیری دانشجویان پرستاری و دیدگاه آنها نسبت به این شیوه تدریس واحد درسی پرستاری مراقبتهای ویژه انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در مورد 52 دانشجوی کارشناسی پرستاری ترم 5 ورودی مهر و بهمن، در دانشگاه علوم پزشکی قم انجام یافت. در دانشجویان ورودی مهر، نیمه اول ترم به شیوه سنتی سخنرانی و پرسش و پاسخ تدریس شد و در نیمه دوم علاوه بر به کارگیری شیوههای مرسوم از دانشجویان خواسته شد که ECGهای شایع را ترسیم کنند. در دانشجویان ورودی بهمن، زمان مداخله برعکس شد به این معنی که ترسیم ECG در نیمه اول ترم انجام یافت. در پایان، میزان یادگیری با توجه به نمره آزمون کتبی و دیدگاه دانشجویان نسبت به ترسیم با استفاده از پرسشنامه ارزیابی شد. تجزیه و تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS ویرایش ۲۲ و با استفاده از آزمونهای Mann-Whitney و Wilcoxon جهت مقایسه گروهها انجام گرفت.
یافتهها: میانگین نمره پرسشنامه دیدگاه دانشجویان نسبت به روش ترسیم 34/3±86/14 (حداکثر 18) بهدست آمد. در بیشتر موارد دیدگاه دانشجویان نسبت به این شیوه آموزش مثبت یا نسبتاً مثبت بوده است. بین نمره آزمون ECG دانشجویان زمانی که ECG را ترسیم میکردند و زمانی که ترسیم نمیکردند تفاوت معناداری مشاهده شد (001/0p<).
نتیجهگیری: ترسیم ECG میتواند در ارتقای یادگیری واحد درسی پرستاری مراقبتهای ویژه کمککننده باشد و احتمالاً انگیزه دانشجویان را برای یادگیری افزایش دهد.