39 نتیجه برای رفتار
سرور سهرابی، زهرا احمدی، زیبا مسیبی، حمید حقانی،
دوره 20، شماره 2 - ( 5-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: مقالات علمی و مشاهدات بالینی حاکی از آن است که بستری شدن نوزادان در بیمارستان باعث اختلال در ایجاد دلبستگی بین مادر و نوزاد میشود . این مطالعه با هدف بررسی تأثیر ماساژ نوزاد توسط مادر بر دلبستگی مادران نوزادان بستری در بخش مراقبت نوزادان اجرا گردیده است .
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی 42 مادر همراه با نوزاد بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانهای علی اصغر (ع) و آرش در سال 1392 برای گروه آزمون و شاهد انتخاب شدند. گروه آزمون با استفاده از نمایش فیلم آموزش ماساژ و تمرین عملی روی ماکت، ماساژ نوزاد را فرا گرفتند، سپس مادران نوزادنشان را به مدت 5 روز ماساژ دادند. ماساژ برای هر نوزاد در هر روز 1 نوبت به مدت 15 دقیقه اجرا شد. رفتار دلبستگی مادران نسبت به نوزادانشان قبل از انجام ماساژ و بعد از 5 روز ماساژ در هنگام شیردهی ارزیابی شد. ابزار جمعآوری دادهها مقیاس سنجش دلبستگی مادر به نوزاد بود . جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای آماری کایاسکوئر، آزمون دقیق فیشر و آزمون t در نرمافزار SPSS v.19 استفاده شد .
یافتهها : دو گروه آزمون و شاهد از نظر اطلاعات جمعیتشناختی همسان بودند و اختلاف در میانگین دلبستگی مادران قبل از ماساژ در دو گروه براساس آنالیزهای آماری معنادار نبود (05/0 p> ). ارزیابی دلبستگی مادران در روز پنجم، نشان داد میانگین دلبستگی مادران در گروه آزمون (26/4 ± 76/64) با گروه شاهد (38/3 ± 38/53) تفاوت آماری معنادار داشته است (001/0 p< ) .
نتیجهگیری: با توجه به نقش مؤثر ماساژ بر رفتارهای دلبستگی، میتوان این مراقبت سنتی را در کلیه بخشهای نوزادان رواج داد .
فاطمه سوخک، میترا ذوالفقاری، احمدعلی اسدی نوقابی، حمید حقانی،
دوره 20، شماره 3 - ( 8-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: استفاده از داروها به صورت روزانه پایه و اساس مدیریت بیماری در تمام بیماران همودیالیزی میباشد. عدم تبعیت از رژیم دارویی باعث افزایش میزان بروز عوارض و مشکلات در این بیماران میشود. این پژوهش با هدف بررسی تأثیر مداخله شناختی-رفتاری بر تبعیت از رژیم دارویی در بیماران همودیالیزی انجام یافته است .
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی در بخش همودیالیز بیمارستان امام رضا (ع) لار و ولیعصر (عج) لامرد انجام یافته است (سال 1392). نمونههای پژوهش 70 بیمار بودند که به طور تصادفی در دو گروه مداخله (35 نفر) و شاهد (35 نفر) قرار گرفتند. در گروه مداخله، مداخله شناختی-رفتاری شش مرحلهای (شناسایی مشکل بیمار، ایجاد اعتماد به نفس و تعهد، افزایش آگاهی از رفتار، طراحی و اجرای یک برنامه آموزشی، ارزشیابی برنامه طراحی شده، حفظ تغییر رفتار مطلوب) انجام یافت. میزان تبعیت بیماران از رژیم دارویی با استفاده از پرسشنامه پژوهشگرساخته به روش خودگزارشدهی، قبل و بعد از مداخله بررسی شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمون آماری t مستقل در نرمافزار SPSS انجام یافت .
یافتهها : میانگین و انحراف معیار نمره تبعیت از رژیم دارویی بیماران قبل از مداخله در گروه مداخله 56/4 ± 77/20 و گروه شاهد 65/3 ± 34/22 بود و دو گروه تفاوت آماری معناداری نداشتند (11/0= p ). بعد از انجام مداخله، دو گروه از نظر میزان میانگین نمره تبعیت از رژیم دارویی تفاوت آماری معناداری نشان دادند (001/0 p< ) .
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه مؤید آن است که مداخله شناختی-رفتاری به طور معناداری در بهبود تبعیت از رژیم دارویی مؤثر میباشد. با توجه به اثرات مثبت مداخله شناختی-رفتاری در بهبود تبعیت از رژیم دارویی و اهمیت این مسأله در امر مراقبت از بیماران تحت همودیالیز، پیشنهاد میشود پرستاران بالینی از این شیوه استفاده نمایند .
لادن باقربیک تبریزی، الهام نواب، پویا فرخنژاد افشار، احمدعلی اسدی نوقابی، حمید حقانی،
دوره 21، شماره 1 - ( 3-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: مراقبان بیماران مبتلا به آلزایمر نقش مهمی در مراقبت از این بیماران دارند، اما بار مراقبتی، آنان را در معرض مشکلات مختلف از جمله مشکلات جسمی، روانی و اجتماعی- اقتصادی قرار میدهد. هدف تحقیق حاضر تعیین تأثیر آموزش مداخلات رفتاری- شناختی بر بار مراقبتی مراقبان خانوادگی سالمندان مبتلا به آلزایمر بوده است .
روش بررسی: تحقیق حاضر یک مطالعه کارآزمایی بالینی کنترل شده از نوع غیرتصادفی است که در مورد 70 نفر از مراقبان خانوادگی سالمندان مبتلا به آلزایمر (35 نفر گروه شاهد و 35 نفر گروه آزمون) انجام یافته است. در ابتدا بار مراقبتی مراقبان از طریق پرسشنامه بار مراقبتی ZARIT اندازهگیری شد. 6 هفته پس از مداخله بار مراقبتی دوباره در هر دو گروه اندازهگیری شد. جهت تجزیه و تحلیل دادهها، از آمار توصیفی و آمار استنباطی (آزمونهای تیزوجی، تیمستقل، مجذور کای) استفاده گردید .
یافتهها : نمره بار مراقبتی در گروه شاهد و آزمون قبل از مداخله به ترتیب 98/5 ± 57/42 و 77/6 ± 54/44 بود (20/0= p ). پس از مداخله، بار مراقبتی گروه شاهد 87/5 ± 86/44 و گروه آزمون 88/5 ± 54/39 شد که نشاندهنده کاهش معنادار بار مراقبتی در گروه آزمون بود (001/0> p ) .
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه حاضر نشاندهنده کاهش معنادار میانگین بار مراقبتی در گروه آزمون نسبت به گروه شاهد، بعد از انجام آموزش مداخلات رفتاری- شناختی، بود. بنابراین آموزش مداخلات رفتاری- شناختی میتواند به عنوان راهکاری مؤثر جهت کاهش بار مراقبتی مراقبان سالمندان مبتلا به آلزایمر پیشنهاد شود .
علی نویدیان، معصومه مرادقلی، اسدالله کیخایی، فرشید سعیدینژاد،
دوره 21، شماره 2 - ( 6-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: توجه به عوامل روانشناختی و اجتماعی مؤثر بر رفتارهای خودمراقبتی از جمله سبکهای دلبستگی، اقدامی مهم در زمینه کنترل بیماریهای مزمن به حساب میآید. این پژوهش با هدف تعیین رابطه سبکهای دلبستگی و رفتار خودمراقبتی بیماران مبتلا به نارسایی قلب انجام یافته است .
روش بررسی: این پژوهش توصیفی تحلیلی از نوع همبستگی در مورد 180 بیمار مبتلا به نارسایی قلبی که در بخشهای CCU و Post CCU بیمارستانهای آموزشی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان در سال 1393 بستری بودند و به روش نمونهگیری در دسترس وارد مطالعه شدند انجام یافته است. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه تجدیدنظر شده تجارب در روابط نزدیک ( ECR-R ) و پرسشنامه خودمراقبتی بیماران نارسایی قلب ( SCHFIV6.2 ) است. دادهها پس از جمعآوری وارد نرمافزار SPSS v.20 شد و با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای آماری تیمستقل، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت .
یافتهها : نتایج نشان داد که میانگین و انحراف معیار نمره رفتارهای خودمراقبتی در گروه بیماران با سبک دلبستگی ایمن (66/12 ± 89/62) به طور معناداری بیش از گروه بیماران با سبک دلبستگی ناایمن (11/16 ± 43/40) است (05/0> p ). همچنین مدل رگرسیون نشان داد که نمره ابعاد اضطرابی و اجتنابی دلبستگی و سن، پیشبینیکننده نمره رفتارهای خودمراقبتی در بیماران است .
نتیجهگیری: با توجه به رابطه سبکهای دلبستگی و رفتارهای خودمراقبتی در این مطالعه و پایین بودن سطح رفتارهای خودمراقبتی در بیماران با سبک دلبستگی ناایمن، ضروری است اهمیت مداخلات روانشناختی در درمان طولانی مدت نارسایی مزمن قلبی مورد تأکید قرار گیرد .
فروزان آتش زاده شوریده، منصوره زاغری تفرشی، نسترن حیدری خیاط، آرزو شیخ میلانی، حمیدرضا گیلاسی، مهدیه صابری،
دوره 21، شماره 3 - ( 9-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: داشتن دیدگاه مراقبتی در خور، از ضروریات مراقبتهای پرستاری با کیفیت است که باید در طی برنامههای آموزش پرستاری تأمین گردد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه دیدگاه دانشجویان کارشناسی پرستاری ترم 1، 5 و 8 در مورد اهمیت رفتارهای مراقبتی طی تحصیل دوره آموزش پرستاری انجام یافته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر یک مطالعه توصیفی- تحلیلی است. در این پژوهش سه گروه 40 نفری به روش تصادفی (ترم یک، پنج و هشت) از دانشجویان پرستاری دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران در سال 1393 انتخاب شدند. جهت گردآوری دادهها از «سیاهه رفتارهای مراقبتی» استفاده شد که به شکل خودگزارشی توسط دانشجویان تکمیل شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای آماری توصیفی واستنباطی (سطح معناداری ۰۵/0p<) در نرمافزار SPSS v.20 انجام یافت.
یافتهها: میانگین نمرات براساس سیاهه رفتارهای مراقبتی در گروهها به ترتیب در ترم یک: 2/148، ترم پنج: 6/123، ترم هشت: 05/122 بود و آزمون آنالیز واریانس اختلاف آماری معناداری بین سه گروه نشان داد (001/۰p<). همچنین نمرات دیدگاه دانشجویان در مورد اهمیت رفتارهای مراقبتی در همه حیطههای ابزار شامل احترام قایل شدن برای دیگری (001/۰p<)، اطمینان از حضور انسانی (001/p<)، ارتباط و گرایش مثبت (001/۰p<)، دانش و مهارت حرفهای (04/۰=p)، توجه به تجارب دیگری (001/۰p<) متفاوت بود. با توجه به همگن نبودن گروهها از نظر متغیرهای سن و جنس، برای حذف اثر آنها بر متغیر اصلی از آزمون آنالیز کوواریانس استفاده و با کنترل نقش مخدوشکنندگی سن و جنس همچنان تفاوت معنادار بود (001/۰p<).
نتیجهگیری: دیدگاه مراقبتی دانشجویان سالهای بالاتر نه تنها بهتر از سالهای پایینتر نبوده، بلکه نسبت به آنها کمتر هم بوده است. با توجه به این که داشتن دیدگاه مراقبتی از ضروریات مراقبت پرستاری با کیفیت است که باید در طی برنامههای آموزش پرستاری تأمین گردد و با توجه به کمرنگ شدن بعد عاطفی مراقبت، لزوم تأکید بیشتر مربیان و پرستاران بالینی و استفاده از منتورها در بالین توصیه میشود تا بعد عاطفی مراقبت را در عمل و عینیتر به دانشجویان پرستاری نشان دهند.
مینا هاشمیپرست، علی منتظری، غلامرضا گرمارودی، سحرناز نجات، رویا صادقی، رضا نگارنده،
دوره 23، شماره 1 - ( 1-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: عابر پیاده، آسیب پذیرترین فرد در تصادفات ترافیکی است. در بسیاری از موارد، تصادف عابر پیاده با وسایل نقلیه به دلیل رفتارهای خطرناک آنان هنگام عبور از خیابان است؛ لذا مطالعه حاضر به تبیین دلایل اجتماعی رفتارهای مخاطرهآمیز ترافیکی جوانان دارای سابقه تصادف در عبور از خیابان پرداخته است.
روش بررسی: پژوهش حاضر یک مطالعه کیفی با رویکرد تحلیل محتوای قراردادی است. مشارکتکنندگان، دوازده نفر از دختران و پسران دارای سابقه تصادف و آسیب بودند که به صورت هدفمند و با در نظر گرفتن حداکثر تنوع انتخاب و دعوت به شرکت در مطالعه شدند. دادهها از طریق مصاحبههای نیمه ساختار یافته انفرادی جمعآوری و تحلیل شد.
یافتهها: طبقههای همرنگی با دیگران با زیرطبقات «همرنگی با همتایان و همرنگی با فضای عمومی جامعه» و بیسازمانی اجتماعی (آنومی) به عنوان مهمترین دلایل اجتماعی رفتارهای مخاطرهآمیز ترافیکی جوانان در عبور از خیابان پدیدار شد.
نتیجهگیری: براساس نتایج مطالعه حاضر رفتارهای مخاطرهآمیز ترافیکی جوانان در عبور از خیابان ریشه در همرنگی با جمع در سطح گروه همسالان و یا رفتار اکثریت و همچنین بیسازمانی اجتماعی دارد به طوری که انجام رفتارهای مخاطرهآمیز برای آنان امری عادی و اجتنابناپذیر شده و با سبک زندگی آنها در آمیخته است.
طلعت خدیوزاده، زهرا هادیزاده طلاساز، محمدتقی شاکری،
دوره 23، شماره 3 - ( 7-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: تأخیر در شروع فرزندآوری با کاهش فرزندآوری در خانواده و خطر بارداری در سنین بالا برای مادر همراه است. نظریه یادگیری اجتماعی برای روشن شدن تعامل میان عوامل فردی، عوامل محیطی و رفتار استفاده میشود. در راستای درک عوامل زمینهساز این تأخیر، مطالعه حاضر با هدف پیشبینی عوامل مرتبط با تأخیر در زمان اولین فرزندآوری در زنان جوان متأهل با استفاده از نظریه یادگیری اجتماعی بندورا انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه از نوع مقطعی- همبستگی است جامعه پژوهش را زنان متأهل بارور مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی و درمانگاههای زنان و زایمان بیمارستانهای آموزشی شهر مشهد در سالهای 95-1394 تشکیل میدادند. تعداد نمونهها 284 نفر بودند. ابزار جمعآوری دادهها 5 پرسشنامه عوامل فردی و اجتماعی بود. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 16 و با استفاده از آمارهای توصیفی و آزمونهای همبستگی پیرسون، اسپیرمن، رگرسیون خطی و رگرسیون چندگانه انجام گرفت.
یافتهها: میانگین سن افراد شرکتکننده در پژوهش 2/4±99/27 و میانگین فاصله ازدواج تا تولد نخستین فرزند 96/1±22/3 سال بود که 25/1 سال از فاصله مطلوب بین ازدواج تا فرزندآوری بیشتر بود. رگرسیون خطی چندگانه نشان داد که انگیزههای باروری مثبت و منفی، خودکارآمدی درک شده مادری، ارتباط زوجها، تعداد خواهران و باورهای مذهبی مرتبط با فرزندآوری بر فاصله بین ازدواج تا شروع باروری تأثیر دارند (01/0p<).
نتیجهگیری: عواملی که در پیشبینی تأخیر در اولین رفتارهای باروری نقش دارد، با بهکارگیری نظریه یادگیری اجتماعی بندورا شناسایی گردید. جهت طراحی برنامههای مداخلهای برای انجام سیاستهای افزایش فرزندآوری باید این دو دسته از عوامل با هم در نظر گرفته شود.
ناصر مظفری، محمد علی محمدی، سمیرا صمدزاده،
دوره 24، شماره 3 - ( 8-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: سقوط یک مشکل جدی در جمعیت سالمندان محسوب میشود که عوارض جسمی، روانی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی به همراه دارد. ترس از سقوط به عنوان یک وضعیت محدودکننده فعالیت فیزیکی است که میتواند منجر به کاهش کیفیت زندگی سالمندان گردد. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر آموزش رفتارهای مراقبت از سقوط بر ترس از سقوط سالمندان تحت پوشش مراکز بهداشتی- درمانی انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده دوسوکور است که بین 110 سالمند تحت پوشش مراکز بهداشتی- درمانی شهر اردبیل در سال 1396 انجام گرفته است. مشارکتکنندگان به روش نمونهگیری تصادفی چند مرحلهای انتخاب و با تخصیص تصادفی در گروههای مداخله و شاهد قرار گرفتند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی، Mini-Mental State Examination: MMSE ،
Abbreviated Mental Test Score: AMTS و Fall efficacy scale international: FES-I بود. دادهها با استفاده از آزمونهای آماری تحت نرمافزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار ترس از سقوط در سالمندان گروه مداخله و شاهد قبل از آموزش به ترتیب 03/12±91/33 و 76/14±22/31 (29/0=p) و 3 ماه پس از آزمون 45/4±32/22 و 03/15±85/30 (001/0p<) بود. همچنین برای کنترل نمرات پیش آزمون و سطح تحصیلات در مقایسه نمرات پس آزمون دو گروه از آنکووا استفاده شد (001/0p<).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد آموزش رفتارهای مراقبت از سقوط، باعث کاهش ترس از سقوط در سالمندان میگردد، از این رو پیشنهاد میشود در برنامه خودمراقبتی سالمندان مدنظر قرار گیرد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180205038618N1
سجاد سعادت، مهرداد کلانتری، محمد باقر کجباف، مظفر حسینینژاد،
دوره 25، شماره 2 - ( 4-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: رفتارهای ارتقادهنده سلامت بهعنوان یک راهبرد مهم برای حفظ و ارتقای استقلال، سلامت و کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماریهای مزمن به رسمیت شناخته شده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه رفتارهای ارتقادهنده سلامت در بیماران ام.اس و افراد سالم انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه به روش مقطعی- مقایسهای در بیماران مبتلا به ام.اس و افراد سالم استان گیلان در سال 1397 انجام یافته است. بهمنظور انجام پژوهش 120 بیمار ام.اس (از طریق انجمن ام.اس استان گیلان و سایر مراکز درمانی) و 120 فرد سالم بهشیوه در دسترس انتخاب شدند. جهت جمعآوری دادهها از پروفایل سبک زندگی ارتقادهنده سلامت استفاده شد. تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 22 انجام یافت.
یافتهها: نتایج نشان داد که رفتارهای ارتقادهنده سلامت در بیماران ام.اس بهطور معنادار کمتر از افراد سالم است (001/0>p، 238=df، 127/3-=t). نتایج بررسی مؤلفهها دلالت بر این داشت که میانگین رتبهای مؤلفههای خودشکوفایی (001/0>p، 191/4-=Z، 500/4948=U)، روابط بین فردی (003/0>p، 957/2-=Z، 12874=U)، مدیریت استرس (008/0>p، 644/2-=Z، 5787=U)، و فعالیت جسمانی (002/0>p، 156/3-=Z، 500/5506=U)، در بیماران ام.اس بهطور معنادار کمتر از افراد سالم است. اما بین بیماران ام.اس و افراد سالم در مؤلفههای مسؤولیتپذیری در قبال سلامت و تغذیه تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجهگیری: در مجموع میتوان نتیجه گرفت که شرایط مزمن با کاهش رفتارهای ارتقادهنده سلامت، در بیماران ام.اس همراه است و میبایست از طریق مداخلات پرستاری و روانشناختی مناسب در این زمینه به بیماران آموزش داده شود.
ریحانه جراحی، ناهید گلمکانی، سید رضا مظلوم،
دوره 26، شماره 1 - ( 2-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: بهداشت قاعدگی، جنبه مهمی از سلامت دختران نوجوان است. بیشتر دختران اطلاعات مناسب درباره بهداشت قاعدگی ندارند و به دلیل کسب اطلاعات نادرست از منابع غیرموثق، دچار مشکل میشوند. مطالعه حاضر با هدف مقایسه آموزش مبتنی بر گروههای کوچک با مشارکت مادران و آموزش معمول بر رفتارهای بهداشت قاعدگی دختران نوجوان انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده در مورد 60 دانشآموز دختر دوره اول متوسطه که دارای قاعدگی منظم بودند در دو گروه مداخله و کنترل انجام یافت. از بین مدارس متوسطه شهر مشهد در سال 1397، دو مدرسه انتخاب و با قرعهکشی به یکی از دو گروه تخصیص یافت. آموزش بهداشت قاعدگی در گروه مداخله طی چهار جلسه و در گروههای 4-3 نفره انجام گرفت. جهت مادران این گروه نیز دو جلسه 2 ساعته با همان محتوا و جهت دانشآموزان گروه کنترل، آموزش معمول انجام یافت. دادهها با استفاده از پرسشنامه رفتارهای بهداشت قاعدگی، قبل از مداخله و بعد از مداخله (پایان اولین و دومین سیکل قاعدگی) جمعآوری و با آزمونهای منویتنی، کایدو و تیمستقل در نرمافزار SPSS نسخه 16 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: قبل از مداخله نمره رفتارهای بهداشت قاعدگی دو گروه تفاوت آماری معناداری نداشت (199/0=p) پس از مداخله در هر دو گروه میانگین نمره رفتارهای بهداشت قاعدگی (پایان اولین و دومین سیکل قاعدگی) افزایش معناداری نشان داد (001/0p<). همچنین میانگین نمره رفتارهای بهداشت قاعدگی گروه مداخله به صورت معناداری بیشتر از گروه کنترل بود (001/0p<).
نتیجهگیری: آموزش مبتنی بر گروههای کوچک با مشارکت مادران در مقایسه با آموزش معمول، در ارتقای رفتارهای بهداشت قاعدگی دختران نوجوان روش مؤثرتری بود. این روش، جهت آموزش مسایل بهداشتی از جمله بهداشت قاعدگی، به برنامهریزان بهداشتی توصیه میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180904040952N2
شیما مرادنژاد، علی منتظری، رویا صادقی، آذر طل، میر سعید یکانینژاد، بهرام محبی،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: پوکی استخوان (Osteoporosis) یک بیماری خاموش و پیشرونده است که با افزایش سن موجب ناتوانی و معلولیت در افراد، به خصوص در زنان میشود و تبعات جبرانناپذیری در زندگی آنان ایجاد میکند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر مداخله آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر رفتارهای ارتقا دهنده سلامت جهت پیشگیری از استئوپروز در زنان تحت پوشش مراکز بهداشتی درمانی شبکه بهداشت جنوب تهران انجام یافته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر یک پژوهش نیمه تجربی با دو گروه مداخله و کنترل از نوع قبل و بعد است که در مورد 162 نفر (81 نفر گروه مداخله و 81 نفر گروه کنترل) از زنان سنین 30 تا 49 سال مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران در سال 1397 انجام یافت. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات زمینهای و فردی، پرسشنامه محقق ساخته براساس سازههای مدل بزنف و پرسشنامه استاندارد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت HPLP II بود. قبل از اجرای مداخله آموزشی و شش ماه پس از اجرای آن، پرسشنامهها برای هر دو گروه مداخله و کنترل تکمیل شد. تجزیه و تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 21 با استفاده از آزمونهای آماری کایدو، تیتست، و تیزوجی در سطح معناداری از 05/0p< انجام گرفت.
یافتهها:
میانگین سنی زنان در این مطالعه 47/5±79/37 سال بود. قبل از مداخله آموزشی دو گروه از نظر متغیرهای زمینهای و فردی و سازههای مدل بزنف تفاوت معناداری نداشتند (05/0<p). پس از مداخله آموزشی میانگین نمره سازههای مدل بزنف و ابعاد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل افزایش معنادار نشان داد (001/0>p).
نتیجهگیری: نتایج مطالعه نشاندهنده تأثیر مثبت مداخله آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر رفتارهای ارتقا دهنده سلامت به منظور پیشگیری از استئوپروز در زنان بود. بهکارگیری این مدل به عنوان یک الگوی موفق در مداخلات آموزشی در پیشگیری از استئوپروز در زنان توصیه میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20130213012460N15
سعید کشمیری، امیر حسین دارابی، رحیم طهماسبی، کتایون وحدت، آزیتا نوروزی،
دوره 27، شماره 2 - ( 4-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به اهمیت پذیرش واکسن کووید-19 جهت پایان پاندمی بیماری کرونا، مطالعه حاضر با هدف تعیین عوامل مؤثر بر پذیرش واکسن کووید-19 براساس الگوی چرخه تغییر رفتار و مؤلفههای سه گانه آن (توانایی، فرصت و انگیزه) انجام یافته است.
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی، 1102 فرد بالای 18 سال ساکن استان بوشهر از 28 بهمن تا 10 اسفند سال 1399 به شیوه نمونهگیری چندمرحلهای و به شیوه آنلاین بررسی شدند. جهت جمعآوری دادهها لینک پرسشنامه ویژگیهای جمعیتشناختی، سؤالات سازههای مربوط به مؤلفههای الگوی چرخه تغییر رفتار و سؤالات مربوط به سنجش پذیرش واکسن کووید-19 در پلتفورم واتساپ تکمیل و بررسی شد. دادهها در نرمافزار SPSS ویرایش 22 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها:
نتایج مطالعه نشان داد که اکثر شرکتکنندگان تمایل به تزریق واکسن ایرانی (726 نفر معادل 9/65%) داشتند. از بین عوامل جمعیتشناختی تنها جنس با پذیرش واکسن ارتباط داشت و مردان پذیرش بیشتری برای واکسیناسیون داشتند (022/0=p). از بین سازههای الگو بیشترین پیشگوییکنندگی مربوط به سازه حمایت اجتماعی در مؤلفه فرصت بود (001/0>p و 55/0=