43 نتیجه برای زندگی
الهه افشارنیا، مینو پاکگوهر، شهلا خسروی، حمید حقانی،
دوره 22، شماره 1 - ( 2-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: یائسگی مردان با تغییرات هورمونی، فیزیولوژیکی و شیمیایی آغاز میشود و به طور معمول تقریباً بین سنین چهل تا پنجاه و پنج سالگی اتفاق میافتد. این تغییرات بر کیفیت زندگی مردان تأثیر میگذارد. بر این اساس مطالعه حاضر به بررسی وضعیت کیفیت زندگی و عوامل مرتبط با آن در مردان آندروپوز میپردازد.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی به روش تمام شماری در مورد 80 نفر از مردان آندروپوز 60-40 ساله شاغل در دانشکدههای دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام گرفت. گردآوری دادهها در سال 1393 با استفاده از پرسشنامههای جمعیتشناختی، فرم کوتاه 36 سؤالی کیفیت زندگی و نسخه فارسی پرسشنامه علایم مردان مسن (AMS) صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آمارهای توصیفی و استنباطی (تیمستقل، آنالیز واریانس یک طرفه، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه به روش گام به گام) در نرمافزار SPSS v.22 استفاده شد. سطح معناداری 05/0 در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین سنی مردان آندروپوز 79/4±6/47 سال و اکثر آنها (8/38%) در گروه سنی 49-45 سال قرار داشتند. میانگین نمره کیفیت زندگی 52/13±75/61 به دست آمد. رگرسیون گام به گام نشان داد که بین متغیرهای نمره کیفیت زندگی، ابعاد سلامت جسمانی و روانی با سن ارتباط معناداری وجود دارد. همچنین ارتباط معناداری بین نمره کیفیت زندگی با شدت آندروپوز و بعد سلامت جسمانی با تعداد ساعات خواب در شبانهروز یافت شد.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان میدهد که آندروپوز باعث کاهش کیفیت زندگی میشود و سن، شدت آندروپوز و ساعات خواب بر کیفیت زندگی مردان آندروپوز تأثیر میگذارد.
مینور لمیعیان، فاطمه زارعی، علی منتظری، ابراهیم حاجیزاده، راضیه معصومی،
دوره 22، شماره 2 - ( 4-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: کیفیت زندگی جنسی زنان یکی از موضوعات کلیدی حوزه سلامت جنسی و باروری است. این مفهوم، ذهنی و بر درک فرد از جنبه جنسی زندگی خود استوار است. پژوهش حاضر با هدف تبیین عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی جنسی زنان انجام یافته است.
روش بررسی: این پژوهش کیفی به روش تحلیل محتوای قراردادی انجام گرفته است. دادهها از طریق 17 مصاحبه فردی بدون ساختار و 14 روایت زندگی جنسی با نمونهگیری هدفمند از میان زنان متأهل و در سنین باروری مراجعهکننده به 5 مرکز بهداشتی- درمانی و یک کانون سلامت در شهرهای تهران و شیراز جمعآوری شد. تجزیه و تحلیل دادهها مستمر و به صورت مقایسهای مداوم انجام یافت.
یافتهها: براساس تجارب مشارکتکنندگان، 3 درونمایه آمادگی قبل از رابطه جنسی، رابطه جنسی مبتنی بر تعامل و هماهنگی، بروندادهای رابطه جنسی قبلی، به عنوان عوامل اصلی و 2 درونمایه چارچوب زندگی مشترک و جامعهپذیری جنسی انفعالی به عنوان عوامل زمینهای مؤثر بر کیفیت زندگی جنسی تبیین گردید.
نتیجهگیری: در این پژوهش، عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی جنسی زنان شناسایی شد. توجه به این عوامل در طراحی مداخلات مناسب از سوی سیستم ارایه خدمات سلامت کشور پیشنهاد میگردد.
محمد ابراهیمپور، منصوره عزیززاده فروزی، بتول تیرگری،
دوره 22، شماره 4 - ( 10-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: اختلال استرس پس از سانحه، یکی از اختلالات روانپزشکی است که قرار گرفتن در معرض تروما عامل اساسی در پیدایش آن است. این اختلال بر جنبههای مهم زندگی فرد نظیر کیفیت زندگی حرفهای تأثیر میگذارد. هدف این پژوهش تعیین همبستگی بین علایم استرس پس از سانحه با کیفیت زندگی حرفهای کارکنان پرستاری بخشهای روانپزشکی است.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی تحلیلی به روش سرشماری 160 نفر از کارکنان پرستاری بخشهای روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان در سال 1392 بررسی شدند. پرسشنامههای ویژگیهای جمعیتشناختی و حرفهای، علایم استرس پس از سانحه (PCL-C) Weathers و کیفیت زندگی حرفهای (PQOL) Hudnall Stamm جهت گردآوری دادهها مورد استفاده قرار گرفت. دادهها با استفاده از آزمونهای آماری ضریب همبستگی پیرسون، تیمستقل، آنالیز واریانس یک طرفه و رگرسیون خطی در نرمافزار SPSS v.20 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: بین علایم استرس پس از سانحه با کیفیت زندگی حرفهای در پرستاران بخشهای روانپزشکی همبستگی معنادار وجود داشت ( 32/0=r، 001/0p<). همچنین علایم استرس پس از سانحه با ابعاد فرسودگی شغلی (36/0=r، 001/0P<) و استرس تروماتیک ثانویه (61/0= rو 001/0p<) ارتباط مثبت و با بعد رضایت از همدردی ارتباط آماری معکوس (29/0-=r، 001/0p<) داشت. پس از حذف اثر متغیرهای سن، تجربه کاری، علاقه به کار و تجربه قبلی حوادث تروماتیک نیز همبستگی دو متغیر اصلی پژوهش معنادار بود (001/0p<).
نتیجهگیری: استرس پس از سانحه با کیفیت زندگی حرفهای روانپرستاران همبستگی دارد. بنابراین توصیه میشود عوامل مرتبط با اختلال پس از سانحه شناسایی و پیشگیری شود.
محیا شفایی، میترا پیامی، کوروش امینی، سعید پهلوان شریف،
دوره 22، شماره 4 - ( 10-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: نگرانیها در مورد مرگ ممکن است اثرات منفی بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بگذارد. با وجود این اطلاعات کمی در مورد رابطه اضطراب مرگ و کیفیت زندگی در بیماریهای تهدیدکننده حیات به ویژه بیماران همودیالیزی وجود دارد. هدف مطالعه حاضر تعیین ارتباط بین اضطراب مرگ و کیفیت زندگی در بیماران تحت درمان با همودیالیز است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی همبستگی است. 200 بیمار تحت درمان با همودیالیز به روش تصادفی- طبقهای از بیمارستانهای وابسته به دانشگاه علوم پزشکی زنجان در فاصله فروردین تا اردیبهشت 1395 در مطالعه شرکت کردند. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی، مقیاس اضطراب مرگ تمپلر و پرسشنامه کیفیت زندگی مکگیل بود. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای همبستگی رگرسیون و مدل رگرسیون خطی در نرمافزار SPSS v.22 انجام یافت.
یافتهها: میانگین امتیاز نمره اضطراب مرگ و کیفیت زندگی بیماران به ترتیب 85/10±54/46 و 01/19±55/82 بود. رابطه معناداری بین اضطراب مرگ و کیفیت زندگی یافت نشد (044/0=r، 05/0< p). در مدل رگرسیونی پیشبینی اضطراب مرگ تنها، جنس عامل معنادار بود. این مدل 3/11% از تغییرات اضطراب مرگ را توضیح داد. همچنین نتایج مدل رگرسیونی نشان داد حمایت اجتماعی و اعتقادات مذهبی تنها پیشبینیکنندههای کیفیت زندگی بیماران تحت درمان با همودیالیز بودند و 2/17% از تغییرات آن را تبیین کردند.
نتیجهگیری: در مطالعه حاضر رابطه معناداری بین اضطراب مرگ و کیفیت زندگی بیماران همودیالیزی مشاهده نشد. لذا پیشنهاد میشود تحقیقات بیشتری در این زمینه صورت گیرد.
مژگان میرغفوروند، سکینه محمدعلیزاده چرندابی، طاهره بهروزیلک، فاطمه علیاصغری،
دوره 22، شماره 4 - ( 10-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: برای حفظ و ارتقای سلامتی، تصحیح و بهبود سبک زندگی امری ضروری است. اصلاح سبک زندگی نقش مهمی در سلامتی طولانی مدت زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک دارد. لذا این مطالعه با هدف تعیین وضعیت سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و پیشبینیکنندههای فردی- اجتماعی آن در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی توصیفی- تحلیلی در مورد 174 زن مبتلا به سندرم تخمدان مراجعهکننده به کلینیکهای دولتی و خصوصی زنان و ناباروری شهر ارومیه- ایران در سال 1394 انجام یافته است. دادهها با استفاده از پرسشنامههای فردی- اجتماعی و سبک زندگی ارتقادهنده سلامت جمعآوری شد. جهت تحلیل دادهها از آمارهای توصیفی و آزمونهای آماری تیمستقل، آنالیز واریانس یک طرفه و رگرسیون خطی چندگانه در SPSS نسخه 21 استفاده شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار نمره کلی سبک زندگی ارتقادهنده سلامت 3/0±2/2 از محدوده نمره قابل دستیابی 4-1 بود. بیشترین میانگین مربوط به زیرمقیاس تغذیه (5/0±9/2) و کمترین میانگین نمره مربوط به زیرمقیاس کنترل استرس (5/0±2/1) بود. براساس مدل رگرسیون خطی چندگانه، متغیرهای BMI، تحصیلات همسر، اولین فرد حامی و مقدار خونریزی از پیشبینیکنندههای سبک زندگی ارتقادهنده سلامت در زنان مبتلا به PCOS بودند.
نتیجهگیری: با توجه به قرار گرفتن میانگین نمره کلی سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و برخی از ابعاد آن در میانه دامنه نمرات قابل کسب، ضرورت دارد در کنار سایر درمانها، بهبود سبک زندگی ارتقادهنده سلامت زنان مبتلا به PCOS با توجه به مؤلفههای فردی- اجتماعی تأثیرگذار در برنامه کاری مراقبان بهداشتی- درمانی قرار گیرد.
سوره خاکی، زهرا خصالی، محمد فرجزاده، سحر دالوند، بختیار مسلمی، رضا قانعی قشلاق،
دوره 23، شماره 2 - ( 4-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: کیفیت زندگی نشاندهنده میزان رضایت یا نارضایتی افراد از ابعاد مختلف زندگی است و در هر مرحله از زندگی ویژگیهای خاص خود را دارد. کیفیت زندگی سالمندان ممکن است تحت تأثیر افسردگی و اضطراب مرگ قرار گیرد. هدف این مطالعه تعیین ارتباط بین افسردگی و اضطراب مرگ با کیفیت زندگی سالمندان است.
روش بررسی: این مطالعه یک پژوهش مقطعی است که در سال 1395 در مورد 294 سالمند ساکن شهر سقز انجام یافته است. نمونهها به صورت در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامههای کیفیت زندگی SF-12، افسردگی سالمندان (GDS) و اضطراب مرگ استفاده شد. دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای کولموگروف - اسمیرنوف، همبستگی پیرسون، رگرسیون خطی به روش Enter انجام یافت. سطح معناداری 05/0p< در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار نمره کیفیت زندگی، افسردگی و اضطراب مرگ سالمندان مورد مطالعه به ترتیب برابر 81/7±22/33، 82/3±92/4 و 40/7±63/33 بود. بین کیفیت زندگی با افسردگی (0001/0p<) ارتباط وجود داشت اما بین کیفیت زندگی با اضطراب مرگ ارتباط آماری معنادار مشاهده نشد.
نتیجهگیری: افسردگی مشکلی شایع در سالمندان است که با کیفیت زندگی آنها ارتباط دارد. در بررسی کیفیت زندگی سالمندان توجه به افسردگی آنها ضروری به نظر میرسد. تشخیص و درمان مناسب افسردگی میتواند کیفیت زندگی سالمندان را ارتقا بخشد.
طاهره رحمانی فرد، سید محمد کلانتر کوشه، محبوبه فرامرزی،
دوره 23، شماره 3 - ( 7-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: زنان نابارور نسبت به افراد بارور، استرس بیشتری را در زندگی تجربه میکنند و کیفیت زندگی پایینتری دارند. هدف این مطالعه تعیین اثربخشی رواندرمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی زنان نابارور بوده است.
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی تصادفی (IRCT2017021132321N2) به روش چهار گروهی سولومون، 60 نفر از زنان نابارور مراجعهکننده به مرکز تحقیقات باروری ناباروری حضرت فاطمه زهرا (س) شهر بابل در سال 1394، به طور تصادفی در چهار گروه 15 نفری (آزمایش با پیش آزمون، آزمایش بدون پیش آزمون، شاهد بدون پیش آزمون، شاهد با پیش آزمون) تخصیص داده شدند. 30 نفر آزمودنی گروه آزمایش، رواندرمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی 8 جلسه گروهی (هفتهای یک بار 120 دقیقه) دریافت نمودند. 30 نفر آزمودنی گروه شاهد، هیچگونه مداخلهای دریافت نکردند. 30 آزمودنی در ابتدا و 60 آزمودنی در انتهای مطالعه، پرسشنامه کیفیت زندگی را تکمیل کردند. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 20 با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیری ANCOVA تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: رواندرمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، کیفیت زندگی را در هر دو گروه آزمایش ارتقا داد. به طوری که میانگین نمرات زنان در تمامی چهار بعد کیفیت زندگی، سلامت جسمانی، روانی، روابط اجتماعی و محیط زندگی در هر دو گروه آزمایش به طور معناداری نسبت به گروههای کنترل بیشتر شد (05/0p<).
نتیجهگیری: بهکارگیری رواندرمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، به عنوان یک روش قابل اعتماد ارتقادهنده کیفیت زندگی زنان نابارور، در مراکز ناباروری توصیه میشود.
امیر واحدیان عظیمی، فرشید رحیمی بشر، حسین امینی، محمود ثالثی، فاطمه الحانی،
دوره 24، شماره 2 - ( 4-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: توانمندی، فرآیندی پویا، مثبت، تعاملی و اجتماعی است که به بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به بیمارهای مزمن منجر میشود. هدف مرور سیستماتیک و فراتحلیل حاضر تعیین تأثیر الگوی توانمندسازی خانواده محور بر کیفیت زندگی بزرگسالان مبتلا به بیماریهای مزمن است.
روش بررسی: با جستجوی عبارت «توانمندسازی خانواده محور» در پایگاههای فارسی SID، MagIran، IranMedex، IranDoc و Googlescholar و معادل انگلیسی آن در Scopus، Pubmed، Webofscience، Proquest و Science direct کلیه مطالعات مرتبط استخراج شد. کیفیت روششناسی مقالات با استفاده از ابزار Cochrane risk of bias بررسی شد. جهت تحلیل از مدل اثرات تصادفی استفاده و ناهمگنی مطالعات با شاخص I2 تعیین شد. دادهها با نرمافزار STATA نسخه 11 تحلیل شد.
یافتهها: از 647 مطالعه اولیه تنها 8 مطالعه به تأثیر الگوی توانمندسازی خانواده محور بر کیفیت زندگی بیماران بزرگسال با استفاده از ابزار SF36 پرداخته بودند. تفاوت میانگین استاندارد شده ادغام یافته ابعاد 8 گانه کیفیت زندگی عبارت بود از: عملکرد فیزیکی 781/1، محدودیت نقش فیزیکی 416/1، درد جسمانی 987/0، سلامت عمومی 352/1، عملکرد اجتماعی 010/1، سلامت روانی 122/1، محدودیت نقش روانی 656/0 و شادابی (361/1).
نتیجهگیری: اجرای الگوی توانمندسازی خانواده محور بر نمرات ابعاد هشت گانه کیفیت زندگی براساس پرسشنامه SF-36 تأثیر معناداری داشته است. به منظور ارتقای کیفیت زندگی بیماران بزرگسال مبتلا به بیماریهای مزمن اجرای الگوی توانمندسازی خانواده محور توصیه میشود.
نازنین شاهدی جوقان، جمیله محتشمی، فاطمه علایی کرهرودی، نزهت شاکری، راضیه بیک میرزا،
دوره 24، شماره 4 - ( 10-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: استوما در کودکان موجب تغییرات فیزیولوژیکی و روانی و کاهش اعتماد به نفس و کیفیت زندگی میشود. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارتهای خود مراقبتی استوما بر اعتماد به نفس و کیفیت زندگی کودکان 12-8 سال دارای استوما انجام گرفته است.
روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه کارآزمایی بالینی غیرتصادفی شده است که به صورت پیش آزمون و پس آزمون در بیمارستانهای آموزشی منتخب شهر تهران (مفید، حضرت علی اصغر و مرکز طبی) در سال 1395 انجام گرفته است. بدین منظور 36 کودک 12-8 سال دارای استوما به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به دو گروه 18 نفره مداخله و کنترل تقسیم شدند. جهت گروه مداخله، آموزش مهارتهای خود مراقبتی از استوما در 6 جلسه 45 دقیقهای ارایه شد و گروه کنترل از مراقبت معمول برخوردار شدند. در این مطالعه از پرسشنامههای کوپر اسمیت و کیفیت زندگی کیندل استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی در نرمافزار SPSS نسخه 16 انجام گرفت.
یافتهها: آزمون آنالیز واریانس اندازههای تکراری اختلاف معناداری بین میانگینهای نمره کلی کیفیت زندگی در طول زمان (005/0>p) و دو گروه مداخله و کنترل (015/0=p) نشان داد، همچنین میانگینهای نمره اعتماد به نفس در طول زمان (004/0=p) و بین دو گروه مداخله و کنترل (047/0=p) متفاوت بود.
نتیجهگیری: آموزش مهارتهای خود مراقبتی به کودکان 12-8 سال دارای استوما، اعتماد به نفس و کیفیت زندگی این کودکان را افزایش داده است؛ لذا پرستاران میتوانند برای بیماران مشابه از آموزش مهارتهای خود مراقبتی استفاده کنند.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160802029166N2
کبری لیمویی، شهرام مولوینژاد، مرضیه اسدیذاکر، اماناله حیدری، الهام مراغی،
دوره 25، شماره 2 - ( 4-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه یکی از روشهای مهم که میتواند باعث افزایش کیفیت زندگی بیماران بعد از بایپس عروق کرونر شود، برنامههای بازتوانی قلبی در منزل است. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر بازتوانی قلبی در منزل بر کیفیت زندگی بیماران بعد از عمل بایپس عروق کرونر انجام گرفته است.
روش بررسی: در این پژوهش کارآزمایی بالینی 102 بیمار بستری در بیمارستانهای گلستان و امام خمینی شهر اهواز در سال 1396 براساس معیارهای ورود انتخاب و سپس به روش بلوکهای جایگشتی تصادفی شده به دو گروه مداخله و کنترل تخصیص یافتند. برای گروه مداخله چهار جلسه آموزشی به مدت 4 روز در بیمارستان انجام یافت و سپس شش جلسه بازتوانی قلبی در منزل (هر دو هفته یک بار به مدت سه ماه) انجام گرفت. پرسشنامه کیفیت زندگی MacNew توسط گروههای مداخله و کنترل قبل از عمل و سه ماه بعد از عمل تکمیل شد. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد.
یافتهها: میانگین حیطهها و نمره کل کیفیت زندگی در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل، افزایش بیشتری پیدا کرده بود (001/0p<). اندازه اثر در حیطه هیجانی 17/1، در حیطه فیزیکی 42/1، در حیطه اجتماعی 91/1 و در کل کیفیت زندگی 67/1 به دست آمد. مقدار اتا (Eta) 408/0 نشاندهنده اثر بازتوانی قلبی بر کیفیت زندگی است که در سطح کمتر از 0001/0 معنادار است.
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه نشاندهنده اثرات مثبت اجرای بازتوانی قلبی در منزل بر ابعاد مختلف کیفیت زندگی است. لذا این روش به عنوان یک مدل مراقبتی مؤثر و با صرفه برای تمامی بیماران مراجعهکننده به مراکز جراحی قلب پیشنهاد میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی:IRCT20171114037468N1
سجاد سعادت، مهرداد کلانتری، محمد باقر کجباف، مظفر حسینینژاد،
دوره 25، شماره 2 - ( 4-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: رفتارهای ارتقادهنده سلامت بهعنوان یک راهبرد مهم برای حفظ و ارتقای استقلال، سلامت و کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماریهای مزمن به رسمیت شناخته شده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه رفتارهای ارتقادهنده سلامت در بیماران ام.اس و افراد سالم انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه به روش مقطعی- مقایسهای در بیماران مبتلا به ام.اس و افراد سالم استان گیلان در سال 1397 انجام یافته است. بهمنظور انجام پژوهش 120 بیمار ام.اس (از طریق انجمن ام.اس استان گیلان و سایر مراکز درمانی) و 120 فرد سالم بهشیوه در دسترس انتخاب شدند. جهت جمعآوری دادهها از پروفایل سبک زندگی ارتقادهنده سلامت استفاده شد. تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 22 انجام یافت.
یافتهها: نتایج نشان داد که رفتارهای ارتقادهنده سلامت در بیماران ام.اس بهطور معنادار کمتر از افراد سالم است (001/0>p، 238=df، 127/3-=t). نتایج بررسی مؤلفهها دلالت بر این داشت که میانگین رتبهای مؤلفههای خودشکوفایی (001/0>p، 191/4-=Z، 500/4948=U)، روابط بین فردی (003/0>p، 957/2-=Z، 12874=U)، مدیریت استرس (008/0>p، 644/2-=Z، 5787=U)، و فعالیت جسمانی (002/0>p، 156/3-=Z، 500/5506=U)، در بیماران ام.اس بهطور معنادار کمتر از افراد سالم است. اما بین بیماران ام.اس و افراد سالم در مؤلفههای مسؤولیتپذیری در قبال سلامت و تغذیه تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجهگیری: در مجموع میتوان نتیجه گرفت که شرایط مزمن با کاهش رفتارهای ارتقادهنده سلامت، در بیماران ام.اس همراه است و میبایست از طریق مداخلات پرستاری و روانشناختی مناسب در این زمینه به بیماران آموزش داده شود.
زهرا کریمی، نسرین رضایی، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 25، شماره 3 - ( 7-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: اعتیاد به عنوان یک بحران و یک اختلال مزمن طولانی مدت میتواند منجر به تحمیل بار روانی و کاهش کیفیت زندگی در مراقبان خانوادگی شود. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله کیفیت زندگی درمانی بر بار روانی مراقبان خانوادگی معتادان انجام یافته است.
روش بررسی: : این پژوهش یک کارآزمایی بالینی است. جامعه پژوهش شامل کلیه مراقبان خانوادگی معتادان در حال ترک در بیمارستان روانپزشکی بهاران شهر زاهدان در سال 1397 بودند. حجم نمونه 80 نفر بود که به طور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. مراقبان گروه مداخله هشت جلسه مشاوره گروهی مبتنی بر کیفیت زندگی درمانی را به صورت یک روز درمیان و براساس محتوای تعیین شده دریافت کردند. قبل از مداخله و 8 هفته پس از پایان مداخله، دادهها به وسیله پرسشنامه بار روانی Zarit جمعآوری و در نرمافزار SPSS نسخه 21 به کمک آزمونهای آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: قبل از مداخله بین دو گروه از نظر میانگین نمره بار روانی تفاوت معناداری وجود نداشت (25/0=p). اما پس از مداخله، میانگین نمره بار روانی در مراقبان خانوادگی گروه مداخله (92/12±10/40) به طور معناداری پایینتر از گروه کنترل (58/13±80/46) بود (01/0p<).
نتیجهگیری: مداخله کیفیت زندگی درمانی در این مطالعه تأثیر مثبت و معناداری بر کاهش بار روانی مراقبان خانوادگی معتادان داشت. بنابراین استفاده از این رویکرد مشاورهای به موازات برنامههای ترک اعتیاد به منظور افزایش رفاه و سلامت روانشناختی مراقبان خانوادگی به ارایهدهندگان خدمات درمانی و مراقبتی توصیه میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160924029954N11
زهرا کریمی، نسرین رضایی، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 26، شماره 2 - ( 4-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: اعتیاد به عنوان یک بحران و یک اختلال مزمن طولانی مدت میتواند باعث ایجاد علایمی در سلامت روانی فرد مصرفکننده و اعضای خانواده شود که شایعترین آنها استرس، اضطراب و افسردگی است. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله کیفیت زندگی درمانی، بر واکنشهای روانشناختی مراقبان خانوادگی معتادان انجام یافته است.
روش بررسی: این پژوهش یک کارآزمایی بالینی است. جامعه پژوهش شامل مراقبان خانوادگی معتادان بستری در بیمارستان روانپزشکی بهاران شهر زاهدان در سال 1397 بود. نمونهها 80 نفر بودند که به طور تصادفی ساده به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. مراقبان گروه مداخله هشت جلسه مشاوره گروهی مبتنی بر کیفیت زندگی درمانی را به صورت یک روز درمیان و براساس محتوای تعیین شده دریافت کردند. پس از گذشت 8 هفته از پایان مداخله، دادهها با پرسشنامه 21 سؤالی افسردگی، اضطراب و استرس (DASS-21) جمعآوری و در نرمافزار SPSS ویرایش 21 و با استفاده از آزمونهای آماری تیزوجی، تیمستقل، کایدو و کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل اماری قرار گرفت.
یافتهها: پس از مداخله کیفیت زندگی درمانی، میانگین نمره استرس، اضطراب و افسردگی (به ترتیب 36/4±50/11، 49/3±05/11 ، 67/4±57/10) مراقبان خانوادگی گروه مداخله به طور معناداری پایینتر از گروه کنترل (به ترتیب 93/4±67/14، 33/4±02/14، 77/4±40/13) بود (01/0p<). قبل از مداخله بین دو گروه از نظر این متغیرها تفاوتی وجود نداشت.
نتیجهگیری: مشاوره کیفیت زندگی درمانی در این مطالعه تأثیر مثبت و معناداری بر کاهش شدت واکنشهای روانشناختی مراقبان خانوادگی معتادان داشت؛ بنابراین استفاده از این رویکرد مشاورهای به موازات برنامههای ترک اعتیاد به منظور افزایش رفاه و سلامت روانشناختی مراقبان خانوادگی به ارایهدهندگان خدمات درمانی و مراقبتی توصیه میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160924029954N11
مرضیه صادقیزاده، بهناز باقریان، حامد وحیدی، سکینه سبزواری،
دوره 27، شماره 2 - ( 4-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: آموزش خودمراقبتی از جمله روشهای مؤثر در افزایش کیفیت زندگی و سلامت بیماران نارسایی قلبی است. هدف این مطالعه تعیین تأثیر کاربرد نظریه موقعیتی اختصاصی بر کیفیت زندگی بیماران نارسایی قلبی بوده است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع کارآزمایی بالینی است. تعداد 80 بیمار نارسایی قلبی کلاس 2و3 مراجعهکننده به بیمارستان 12 فروردین شهر کهنوج در سال 1397، در آن شرکت داشتند. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامههای ویژگیهای فردی، اختلال عملکرد بطن چپ جهت کیفیت زندگی و خودمراقبتی در نارسایی قلب بود. پرسشنامهها در اولین معاینه و سه ماه پس از پیگیری توسط بیماران تکمیل شد. دادهها با استفاده از آزمون t مستقل و زوجی، آنالیز واریانس یک راهه و ضریب همبستگی پیرسون در نرمافزار آماری SPSS نسخه 20 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: قبل از مداخله بین دو گروه از نظر نمرات خودمراقبتی و کیفیت زندگی تفاوت آماری وجود نداشت. پس از مداخله میانگین نمره کیفیت زندگی، خودمراقبتی و ابعاد آن در بیماران گروه مداخله نسبت به گروه کنترل افزایش یافت (001/0p<). در مورد خودمراقبتی بعد از مداخله، بیشترین نمره مربوط به اعتماد به خودمراقبتی با میانگین و انحراف استاندارد 30/3±43/21 و کمترین نمره مربوط به مدیریت خودمراقبتی با میانگین و انحراف استاندارد 5/5±45/17 بود (001/0p<).
نتیجهگیری: توجه به خودمراقبتی براساس الگوی نظریه موقعیتی اختصاصی میتواند موجب شناخت دقیقتر مشکلات و برنامهریزی مناسب شده و متعاقب آن کیفیت زندگی بیماران را بهبود بخشد. از آنجا که در این مطالعه اکثراً کم سواد یا بیسواد بودند، استفاده از وسایل کمک آموزشی به صورت تصویری، تنظیم برنامه براساس شرایط و زمان آمادگی بیمار و در صورت لزوم مشارکت خانواده میتواند نتایج مثبتی به همراه داشته باشد. توجه به عوامل زمینهای به خصوص در افرادی که تحصیلات و درآمد پایینتری دارند، ضروری به نظر میرسد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20141109019862N6
روحانگیز نوروزینیا، عباس عبادی، محمدحسین یارمحمدیان، سعید چیان، مریم آقابراری،
دوره 27، شماره 2 - ( 4-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: کارکنان اورژانس پیش بیمارستانی به عنوان اولین گروه حاضر در صحنه حوادث و بلایا، باید توانایی مقابله و همچنین حفظ سلامت جسمی و روانی خود را داشته باشند. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط تابآوری و خودکارآمدی کارکنان عملیاتی اورژانس پیش بیمارستانی با کیفیت زندگی حرفهای آنان انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی است که به صورت مقطعی در سال 1398 انجام یافته است. 200 نفر از کارکنان عملیاتی اورژانس پیش بیمارستانی استان البرز به روش نمونهگیری نسبتی و در دسترس وارد مطالعه شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه جمعیتشناختی و سه پرسشنامه استاندارد شده تابآوری کارکنان پیش بیمارستانی، خودکارآمدی Schwartz و Jerusalem، و کیفیت زندگی حرفهای Stamm بود. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS نسخه 20 و آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار تحلیلی (همبستگی اسپیرمن، آنالیز واریانس یک طرفه و رگرسیون خطی چندگانه) در سطح معناداری 05/0≥p تحلیل شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار خودکارآمدی 82/5±67/29 تابآوری 07/17±14/123، رضایت از شفقت 09/8±81/39، فرسودگی 76/4±06/12، و استرس تروماتیک ثانویه 27/7±61/23، بود. همبستگی معناداری بین خودکارآمدی با سه مؤلفه کیفیت زندگی حرفهای وجود داشت (05/0>p). خودکارآمدی با رضایت از شفقت رابطه مثبت و با فرسودگی و استرس تروماتیک ثانویه رابطه منفی داشت. همچنین خودکارآمدی و تابآوری پیشبینیکننده رضایت از شفقت، و فرسودگی بودند (05/0>p). جهت تأثیر خودکارآمدی و تابآوری بر رضایت از شفقت مثبت بود. نتایج حاصل از آزمون رگرسیون خطی چندگانه گام به گام نشان داد که 5 مؤلفه تابآوری شامل خودمدیریتی، نتایج استرس، چالشهای ارتباطی، حفظ آرامش و انگیزه شغلی بر رضایت از شفقت تأثیر داشتهاند (05/0>p). جهت تأثیر تمامی مؤلفههای تابآوری بر رضایت از شفقت مثبت بود.
نتیجهگیری: کارکنان عملیاتی اورژانس پیش بیمارستانی استان البرز از نظر میزان تابآوری، خودکارآمدی و کیفیت زندگی حرفهای در سطح قابل قبولی قرار داشتند.
فهیمه ثابتی، معصومه صفرخانلو، رضا عباسزاده، شیما حقانی، محبوبه علیاکبری،
دوره 27، شماره 4 - ( 10-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: مراقبت از کودکان مبتلا به بیماری مادرزادی قلب برای والدین بسیار چالش برانگیز است و مادران این کودکان کیفیت زندگی پایینی دارند. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر اجرای طرح ترخیص بر کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به بیماری مادرزادی قلب تحت عمل جراحی انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی 72 مادر کودک مبتلا به بیماری مادرزادی قلب مراجعهکننده به مرکز قلب و عروق شهید رجایی تهران در سال 1398 به روش نمونهگیری مستمر و تخصیص غیرتصادفی در گروه مداخله و کنترل (36 نفر در هر گروه) وارد مطالعه شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه جمعیتشناختی و کیفیت زندگی SF-36 بود که قبل و 2 ماه بعد از مداخله تکمیل شد. مداخله طی 6 جلسه سی دقیقهای آموزش در زمان پذیرش، حین بستری و ترخیص در بخش اجرا شد و پیگیری تا 2 ماه بعد از ترخیص ادامه یافت. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 20 و آزمونهای آماری کایدو، تیمستقل و آزمون دقیق فیشر تحلیل شد.
یافتهها: میانگین نمره کیفیت زندگی قبل از مداخله در گروه آزمون 35/19±93/58 و کنترل 78/16±93/64 بود که تفاوت معنادار بین گروهها وجود نداشت (165/0=p). دو ماه پس از مداخله میانگین کیفیت زندگی در گروه آزمون 81/17±44/73 و کنترل 49/16±67/73 بود که بین گروهها تفاوت معنادار آماری وجود نداشت (956/0=p).
نتیجهگیری: اجرای طرح ترخیص طراحی شده سبب بهبود کیفیت زندگی مادران نشد. پیشنهاد میشود در اجرای طرح ترخیص علاوه بر آموزش مراقبت صحیح از کودک مبتلا، حمایت روانی از مادران نیز به عمل آید.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180501039489N3
سیده آزاده موسیپور، نسرین الهی، نوراله طاهری، محمد حسین حقیقیزاده، علی احسانپور،
دوره 27، شماره 4 - ( 10-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: خودمراقبتی و خودمدیریتی به عنوان دو راهکار مؤثر در کنترل درد و کیفیت زندگی نقش مؤثری داشتهاند، لذا با توجه به ویژگیها و ابعاد این دو مقوله، این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر خودمدیریتی درد با خودمراقبتی بر ماهیت درد و کیفیت زندگی مبتلایان به بیماری سلول داسی شکل انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه کارآزمایی بالینی، تعداد 75 بیمار مبتلا به بیماری سلول داسی شکل مراجعهکننده به درمانگاه تالاسمی بیمارستان بقایی 2 اهواز و بیمارستان شهید بهشتی آبادان در سال 1397، انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه 25 نفره خودمراقبتی، خودمدیریتی درد و کنترل قرار گرفتند. دو گروه مداخله به گروههای 5 نفره تقسیم و در طی 4 جلسه و به مدت سه ماه آموزشهای اختصاصی را دریافت نمودند. ماهیت درد و کیفیت زندگی بیماران، با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی و پرسشنامه درد McGill، 4 نوبت (قبل از مداخله، یک ماه، دو ماه و سه ماه بعد از مداخله) مورد سنجش قرار گرفت. تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 22 انجام گرفت.
یافتهها: نتایج نشان داد که برنامه خودمدیریتی درد و خودمراقبتی بر بهبود کیفیت زندگی و میزان درد بیماران داسی شکل مؤثر بوده است. اما بین دو گروه مداخله تفاوت آماری معناداری در ماهیت درد و کیفیت زندگی بیماران مشاهده نشد.
نتیجهگیری: خودمراقبتی و خودمدیریتی درد هر دو اثر مشابهی بر کاهش درد بیماران و بهبود کیفیت زندگی آنها دارند.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20160726029086N5
یاسر شهسواری، سید حبیبالله حسینی، احمد رضا صیادی، تابنده صادقی،
دوره 28، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: کیفیت زندگی و خودکارآمدی پایین از جمله مشکلات مادران کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر توانمندسازی براساس مدل گیبسون بر خودکارآمدی و کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به تالاسمی انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی، جامعه پژوهش مادران کودکان مبتلا به تالاسمی مراجعهکننده به کلینیک بیماریهای خاص شهرهای رفسنجان و کرمان در سال 1399 بودند. حجم نمونه 25 نفر بود. نمونهها به صورت در دسترس انتخاب و در دو گروه قرار گرفتند. در گروه مداخله، مادران در 5 جلسه آموزشی که براساس مدل گیبسون طراحی گردید، شرکت نمودند و در گروه کنترل مادران مراقبتهای معمول را دریافت نمودند. ابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامههای خودکارآمدی Zhang و کیفیت زندگی SF-36 بود که قبل از مداخله و 6 هفته بعد از اتمام جلسات تکمیل شد. دادهها با استفاده از آزمونهای تیمستقل، تیزوجی و کایاسکوئر در نرمافزار SPSS نسخه 18 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: قبل از مداخله، میانگین نمره خودکارآمدی و کیفیت زندگی بین دو گروه تفاوت آماری معناداری نداشت (به ترتیب 31/0=p و 47/0=p). بعد از مداخله، میانگین نمره خودکارآمدی در گروه مداخله (36/9±81/68) به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل (87/6±69/44) بود (00۱/0p<)، اما میانگین نمره کیفیت زندگی بین گروه مداخله (08/10±64/60) و گروه کنترل (41/11±19/56) بعد از مداخله تفاوت معناداری نداشت (19/0=p).
نتیجهگیری: براساس نتایج، توانمندسازی براساس مدل گیبسون روش مناسبی جهت افزایش خودکارآمدی مادران کودکان مبتلا به تالاسمی است، اما در زمینه تأثیر بر کیفیت زندگی مطالعات بیشتری پیشنهاد میشود.
فاطمه دارابی، مینا ماهری،
دوره 28، شماره 2 - ( 4-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: شناسایی عوامل تأثیرگذار بر کیفیت زندگی زنان یائسه کمک میکند تا مداخلات مرتبط با بهبود کیفیت زندگی آنان، مطابق با نیاز آنها طراحی و اجرا شود. بنابراین مطالعه حاضر با هدف «تعیین ارتباط بین مرحله آموزشی مدل پرسید با کیفیت زندگی زنان یائسه» انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه مقطعی حاضر در مورد 240 زن یائسه شهر اسدآباد در سال 1400 انجام گرفته است. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامه ویژگیهای جمعیتشناختی و باروری، پرسشنامه مخصوص کیفیت زندگی زنان یائسه و پرسشنامهای مبتنی بر سازههای مرحله آموزشی مدل پرسید در خصوص یائسگی و رفتارهای مرتبط با کنترل عوارض یائسگی بود. تجزیه و تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 16 انجام گرفت.
یافتهها: میانگین نمره کیفیت زندگی زنان تحت بررسی 15/23±72/72 به دست آمد. خودکارآمدی درک شده (001/0>p ، 367/0-=β) و نگرش (009/0>p ، 155/0-=β)، پیشبینیکننده معنادار کیفیت زندگی بودند. سازههای مرحله آموزشی مدل پرسید در مجموع حدود 6/33% از واریانس کیفیت زندگی را در میان زنان یائسه شهر اسدآباد پیشبینی میکردند.
نتیجهگیری: سازههای مرحله آموزشی مدل پرسید جهت شناسایی عوامل تأثیرگذار بر کیفیت زندگی زنان یائسه و همچنین طراحی مداخلات آموزشی مرتبط در این زمینه مفید و مناسب است. پیشنهاد میشود ارتقای خودکارآمدی جهت انجام رفتارهای مرتبط با کنترل عوارض یائسگی و اصلاح نگرش نسبت به پدیده یائسگی در تمام مداخلات آموزشی که با هدف ارتقای کیفیت زندگی زنان یائسه طراحی و اجرا میشوند، ادغام شود.
کاوه حمیدیان، فرحناز مسچی، محمد حسین تقدیسی، مهدی منوچهری،
دوره 28، شماره 4 - ( 10-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: نشانگان روده تحریکپذیر نوعی اختلال گوارشی است که با تغییر در اجابت مزاج و درد یا ناراحتی شکمی مشخص میشود و میتواند به نحو قابل ملاحظهای کیفیت زندگی را مختل میکند. شخصیت اثر مهمی بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت دارد؛ ولی تأثیر آن بر کیفیت زندگی نشانگان روده تحریکپذیر هنوز مشخص نیست، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین روانرنجورخویی، برونگرایی، وظیفهشناسی و زیرمؤلفههای آنها با کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی- همبستگی است. جامعه مورد مطالعه بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر مراجعهکننده به مطب خصوصی متخصص گوارش در شهر تهران در سال 1400 بود. نمونهها به تعداد 223 نفر و به صورت مستمر انتخاب شدند. دادهها با استفاده از فرم کوتاه پرسشنامه 5 عاملی نئو و پرسشنامه کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر گردآوری و با استفاده از آمار توصیفی و آنالیز رگرسیون در سطح اطمینان 95% در نرمافزار SPSS نسخه 24 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمره کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر 55/20±68/57 به دست آمد. آنالیز رگرسیون نشان داد که زیرمؤلفههای شخصیتی خودسرزنشی (001/0p<، 376/0-=β) و عواطف مثبت (020/0=p، 160/0=β) مهمترین پیشبینیکنندههای کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر بودند. زیرمؤلفههای شخصیتی خودسرزنشی و عواطف مثبت در مجموع 6/22% از واریانس کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر را پیشبینی میکردند.
نتیجهگیری: یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که نمره زیرمؤلفههای شخصیتی خودسرزنشی و عواطف مثبت به طور معناداری نمره کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر را پیشبینی میکنند. لذا به نظر میرسد در کنار درمانهای دارویی معمول برای بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریکپذیر، توجه به زیرمؤلفههای شخصیتی (به خصوص خودسرزنشی و عواطف مثبت) در بهبود کیفیت زندگی این بیماران مؤثر باشد.