30 نتیجه برای مادر
منصوره جمشیدیمنش، لادن آسترکی، زهرا بهبودیمقدم، زیبا تقیزاده، حمید حقانی،
دوره 18، شماره 5 - ( 11-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: رفتارهای دلبستگی مادر به جنین نقش مهمی در پذیرش هویت مادری، پیامد مطلوب بارداری و رشد و تکامل کودک ایفا میکند. چگونگی رفتارهای دلبستگی مادران به جنین متفاوت است که میتواند از عوامل مختلف ناشی شود. هدف از انجام این مطالعه تعیین رفتارهای دلبستگی مادر به جنین و برخی عوامل مرتبط با آن است.
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی که در 12 مرکز بهداشتی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام یافت، تعداد 400 زن باردار بین هفتههای 20 تا 40 بارداری شرکت داشتند. ابزار گردآوری دادهها 2 پرسشنامه شامل پرسشنامه جمعیتشناختی و پرسشنامه رفتارهای دلبستگی مادر به جنین بود. برای تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار SPSS v.19 و آزمونهای آنوا، پست هوک، پیرسون، تیتست استفاده و 05/0p< معنادار در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار رفتارهای دلبستگی مادر به جنین 72/16±72/84 بود. سن و تحصیلات بالاتر مادر، سن بارداری، تمایل به بارداری، رضایت از جنسیت جنین و انجام آزمایشهای تخصصی جهت بررسی سلامت جنین، خانهدار و همچنین فارس زبان بودن مادر، با رفتارهای دلبستگی مادری بالاتری همراه بود (05/0p<). بارداریهای متعدد و بارداری پرخطر نیز به طور معنادار با کاهش دلبستگی مادر به جنین همراه بود. بین سابقه ازدواج قبلی، نسبت فامیلی با همسر، سابقه نازایی، تعداد و نوع سونوگرافی، وجود ناهنجاری در جنین، سابقه سقط و مردهزایی و شرکت در کلاسهای آمادگی برای زایمان و رفتارهای دلبستگی مادر به جنین ارتباط معناداری یافت نشد.
نتیجهگیری: براساس نتایج به طور کلی مادران شرکتکننده در این پژوهش از نمره دلبستگی بالایی نسبت به جنین برخوردار بودند. دو حیطه «پذیرش نقش والدی» و «تعامل با جنین» به ترتیب بالاترین و کمترین نمره را بین حیطههای رفتارهای دلبستگی مادر به جنین نشان داد.
بهاره رفیعی، مرضیه اکبرزاده، نسرین اسدی، نجف زارع،
دوره 19، شماره 1 - ( 4-1392 )
چکیده
زمینه و هدف: کاهش اضطراب مادر در دوران حاملگی نقش مهمی در سلامت روانی- فیزیکی مادر و جنین دارد. این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر آموزش دلبستگی و آرامسازی بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگی و افسردگی پس از زایمان در زنان نخست باردار انجام یافته است .
روش بررسی: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی است که در آن 126 زن نخست باردار طی سال 1391 در بیمارستانهای حافظ و شوشتری وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز شرکت کرده و به روش تصادفی در سه گروه 42 نفری آرامسازی، دلبستگی و شاهد قرار گرفتند. قبل و بعد از مداخله پرسشنامه اضطراب اسپیلبرگر و افسردگی بک تکمیل گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روشهای آماری آنالیز واریانس یک طرفه، LSD و مجذور کای صورت گرفت .
یافتهها : قبل از مداخله هر سه گروه از لحاظ میانگین نمره کلی و ابعاد شخصیتی و موقعیتی اضطراب و همچنین نمره افسردگی همگن بودند. آزمون آماری آنالیز واریانس نشان داد که یک ماه پس از مداخله، میانگین نمره اضطراب زنان در هر سه گروه اختلاف آماری معنادار (03/0= p ) داشته است. آزمون آماری LSD (01/0 p< ) نشان داد که اختلاف میانگین نمره اضطراب بین گروه دلبستگی با گروه شاهد و همچنین بین گروه آرامسازی با گروه شاهد (001/0> p ) معنادار بوده است. ولی بین گروههای دلبستگی و آرامسازی (2/0= p ) اختلاف معناداری مشاهده نشد. آزمون آماری آنالیز واریانس، نشان داد که پس از مداخله در گروههای آزمون و شاهد اختلاف معناداری (04/0= p ) در میانگین نمره اضطراب موقعیتی وجود داشته است. آزمون LSD نشان داد که میانگین نمرات اضطراب موقعیتی در گروه دلبستگی (02/0= p ) و آرامسازی (01/0 p< ) نسبت به گروه شاهد به طور معنادار کاهش یافته است. آزمون آماری آنالیز واریانس نشان داد که پس از مداخله اختلاف معناداری (2/0= p ) از لحاظ جنبه شخصیتی اضطراب در سه گروه مطالعه دیده نشده است. همچنین سه گروه از لحاظ میانگین نمرات افسردگی پس از زایمان اختلاف معناداری داشتند (002/0= p ). آزمون تعقیبی LSD نشان داد که میانگین نمرات افسردگی پس از زایمان در گروه دلبستگی و شاهد (01/0= p ) و آرامسازی و شاهد (01/0= p ) اختلاف معنادار داشته است .
نتیجهگیری: اجرای برنامه آموزش دلبستگی و مهارتهای آرامسازی در بارداری سبب کاهش اضطراب دوران حاملگی و افسردگی پس از زایمان گردید. از این رو توصیه میشود که در برنامه معمول مراقبتهای دوران بارداری فرآیندهای فوق گنجانده شود .
سیده زهرا اعمی، زهرا احمدی، طیبه ریحانی، حمید حقانی،
دوره 19، شماره 2 - ( 8-1392 )
چکیده
زمینه و هدف : از اهداف مهم مراقبت پرستاری در بخش مراقبت ویژه نوزادان، فراهم کردن مراقبت جامع نگر و افزایش بهترین نتایج ممکن می باشد . برای دستیابی به این اهداف درک نیازهای مادران از اهمیت بالایی برخوردار است. این مطالعه با هدف مقایسه درک پرستاران و مادران نوزادان نارس از نیازهای مادران در بخش مراقبت ویژه نوزادان انجام یافته است.
روش بررسی : این مطالعه مقطعی-مقایسه ای با شرکت 63 پرستار و 63 مادر نوزاد نارس، به روش نمونه گیری طبقه ای در بخش مراقبت ویژه نوزادان چهار مرکز آموزشی ، درمانی دانشگاه علوم پزشکی مشهد در طی دو ماه (اسفند 1391 و فروردین 1392)، با استفاده از پرسشنامه نیازهای خانواده نوزاد بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان Ward انجام گرفت. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی(آزمون t مستقل) و نرم افزار SPSS نسخه 16مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها : در میان ابعاد نیازهای خانواده، نیاز به نزدیکی به نوزاد (37/95%)، دلگرمی (18/94%)، آگاهی (15/91%)، حمایتی (77/79%) و راحتی (86/72%) به ترتیب اهمیت توسط مادران، همچنین نیاز به دلگرمی (33/80%)، نزدیکی به نوزاد (26/75%)، آگاهی (80/70%)، راحتی (36/66%) و حمایتی (83/64%) به عنوان درک پرستاران گزارش شد.
نتیجه گیری : پیشنهاد می شود پرستاران با توجه به نتایج این مطالعه و ارزیابی های دوره ای از نیازهای مادران ، تعریف خود را از نیازهای واقعی مادران عینی سازند و ارتباط موثر و متقابل خود را با آنان بهبود بخشند، تا با تامین این نیازها بر اساس اهمیت و الویت از دیدگاه مادران، گامی هر چند کوچک در ارتقای سلامت مادر و نوزاد برداشته شود.
شعله رحیمی، کلثوم فداکار سوقه، رسول تبری، احسان کاظم نژاد لیلی،
دوره 19، شماره 2 - ( 8-1392 )
چکیده
زمینه و هدف : ابتلای کودک به سرطان، خانواده خصوصا مادر را با چالشهای زیادی روبرو میکند و سبب میشود که والدین، انرژی و هزینه زیادی صرف نگهداری از کودک نمایند. در بسیاری از موارد به نظر میرسد فشارهای ناشی از مراقبت کودک بیمار به حدی افزایش مییابد که سلامت روانی والدین را دستخوش تغییرات مخربی نموده و در نتیجه بر نحوه مراقبت از این کودکان و همچنین کیفیت زندگی آنان تاثیر میگذارد. هدف از این مطالعه تعیین ارتباط سلامت عمومی مادر با کیفیت زندگی کودکان 14-6 سال مبتلا به سرطان میباشد.
روش بررسی : این پژوهش یک مطالعه مقطعی از نوع توصیفی تحلیلی میباشد که در آن 124 کودک 14_6 ساله مبتلا به سرطان شرکت داشتند که طی 4 ماه(از اوایل آبان تا آواخر بهمن سال1391) به درمانگاه امام رضا (ع) و بیمارستان امیر شهر شیراز مراجعه نمودهاند. دادهها در این پژوهش، با استفاده از پرسشنامهای مشتمل بر چهار بخش: 1- عوامل مرتبط با کیفیت زندگی کودکان مبتلا به سرطان، 2- سلامت عمومی مادر، 3- کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و 4-کیفیت زندگی اختصاصی کودکان مبتلا به سرطان از طریق مصاحبه با مادر و مشاهده پرونده کودک گردآوری شد. دادهها پس از جمعآوری وارد نرم افزار SPSS نسخه 19 گردید. نتایج با استفاده از آزمونهای ضریب همبستگی اسپیرمن، من ویتنی، کروسکال والیس و آنالیز رگرسیون لوجستیک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها : نتایج نشان داد با توجه به نمره کلی پرسشنامه سلامت عمومی مادران، 3/7 % سلامت عمومی مطلوب، 6/55 % تا حدی مطلوب و 1/37 % سلامت عمومی نامطلوبی داشتند. همچنین میانگین نمره کیفیت زندگی مرتبط با سلامت کودکان 05/10±45/78 میباشد که 8/71 % از کودکان نمرات پایینتر از میانگین داشتند و میانگین نمره کیفیت زندگی اختصاصی54/17±51/65 بود که 2/45% از کودکان نمرات پایینتر از میانگین کسب کردند.رگرسیون لوجستیک چندگانه نشان داد عوامل فردی_اجتماعی از قبیل سن کودک و عوامل بالینی از قبیل تعداد دورههای پرتودرمانی و مدت ابتلا به بیماری نسبت به سلامت عمومی مادر ارتباط بیشتری با کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و اختصاصی کودکان مبتلا به سرطان دارند .
نتیجه گیری : نتایج این مطالعه پیشنهاد میدهد که علاوه بر تقویت حمایت ابزاری و اطلاعاتی از قبیل تامین هزینه درمان و آموزش، حمایت عاطفی نیز در این گروه تقویت شود و با شناسایی خانوادههای در معرض مشکلات روانی، کیفیت زندگی این گروه از بیماران و خانوادههای آنان ارتقا یابد .
سرور سهرابی، زهرا احمدی، زیبا مسیبی، حمید حقانی،
دوره 20، شماره 2 - ( 5-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: مقالات علمی و مشاهدات بالینی حاکی از آن است که بستری شدن نوزادان در بیمارستان باعث اختلال در ایجاد دلبستگی بین مادر و نوزاد میشود . این مطالعه با هدف بررسی تأثیر ماساژ نوزاد توسط مادر بر دلبستگی مادران نوزادان بستری در بخش مراقبت نوزادان اجرا گردیده است .
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی 42 مادر همراه با نوزاد بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانهای علی اصغر (ع) و آرش در سال 1392 برای گروه آزمون و شاهد انتخاب شدند. گروه آزمون با استفاده از نمایش فیلم آموزش ماساژ و تمرین عملی روی ماکت، ماساژ نوزاد را فرا گرفتند، سپس مادران نوزادنشان را به مدت 5 روز ماساژ دادند. ماساژ برای هر نوزاد در هر روز 1 نوبت به مدت 15 دقیقه اجرا شد. رفتار دلبستگی مادران نسبت به نوزادانشان قبل از انجام ماساژ و بعد از 5 روز ماساژ در هنگام شیردهی ارزیابی شد. ابزار جمعآوری دادهها مقیاس سنجش دلبستگی مادر به نوزاد بود . جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای آماری کایاسکوئر، آزمون دقیق فیشر و آزمون t در نرمافزار SPSS v.19 استفاده شد .
یافتهها : دو گروه آزمون و شاهد از نظر اطلاعات جمعیتشناختی همسان بودند و اختلاف در میانگین دلبستگی مادران قبل از ماساژ در دو گروه براساس آنالیزهای آماری معنادار نبود (05/0 p> ). ارزیابی دلبستگی مادران در روز پنجم، نشان داد میانگین دلبستگی مادران در گروه آزمون (26/4 ± 76/64) با گروه شاهد (38/3 ± 38/53) تفاوت آماری معنادار داشته است (001/0 p< ) .
نتیجهگیری: با توجه به نقش مؤثر ماساژ بر رفتارهای دلبستگی، میتوان این مراقبت سنتی را در کلیه بخشهای نوزادان رواج داد .
زهرا کاشانینیا، مریم دهقان، فیروزه ساجدی، پوریا رضاسلطانی،
دوره 20، شماره 3 - ( 8-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: مادران اغلب در مرحله اولیه تولد نوزاد نارس، احساس تنش میکنند به علاوه تنش مادران تا مدتها بعد از زایمان، با نگرش و رفتار منفی آنها در تعامل با نوزادشان همراه است. لذا هدف این مطالعه تعیین تأثیر مراقبت کانگورویی بر میزان تنش مادران نوزادان نارس بوده است .
روش بررسی: این مطالعه شبه تجربی در مورد 46 زوج مادر و نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان بیمارستانهای شهید صدوقی و تأمین اجتماعی یزد در سالهای 92-1391 انجام یافت. روش نمونهگیری به صورت در دسترس بود و نمونهها در دو گروه مداخله و شاهد قرار گرفتند. در گروه مداخله، مراقبت کانگورویی روزانه 30 دقیقه بعد از تغذیه به مدت 4 هفته انجام گرفت. سپس تنش مادران با استفاده از پرسشنا مه تنش والدی در دو گروه ارزیابی و مقایسه گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای کایدو، تیتست، منویتنی انجام یافت .
یافتهها : میانگین نمره تنش مادران در گروه مداخله 024/17 ± 000/102 و در گروه شاهد 253/18 ± 521/174 بوده است و نتیجه آزمون منویتنی نشان داد که بین دو گروه از نظر آماری تفاوت معناداری وجود دارد (001/0> p ). همچنین تفاوت آماری معناداری بین تنش مادران قبل و بعد از مداخله در گروه مداخله نیز دیده شد (001/0 > p ) .
نتیجهگیری: مراقبت کانگورویی سبب کاهش تنش مادران نوزادان نارس میگردد. بنابراین تدوین برنامه مراقبت کانگورویی در مواجهه با تنش مادران، به ویژه مادران دارای نوزادان نارس توصیه میشود .
زیبا تقیزاده، علی منتظری، مهسا خوشنامراد،
دوره 21، شماره 2 - ( 6-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: ماماها به عنوان یکی از اعضای تیم بحران، ارایه خدمات به مادر و نوزاد را در شرایط بحران به عهده دارند، لذا تعیین نیازهای آموزشی آنان در این شرایط، اساس برنامهریزی در این زمینه است. هدف این مطالعه شناخت نیازهای آموزشی دانشجویان مامایی برای ارایه خدمات پیشگیری از افزایش مرگ و میر مادر و نوزاد در شرایط بحران میباشد .
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی در سال 1393، تعداد 235 نفر از دانشجویان مقاطع مختلف رشته مامایی از چهار دانشگاه علوم پزشکی شهر تهران، با روش سرشماری انتخاب و پس از اعلام رضایت آگاهانه، پرسشنامه محققساخته نیازهای آموزشی مرتبط با ارایه خدمات پیشگیری از مرگومیر مادر و نوزاد در شرایط بحران را به شیوه خودگزارشدهی تکمیل نمودند . دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای آنالیز واریانس یک طرفه، t تست و همبستگی پیرسون در نرمافزار SPSS v.17 تحلیل شد.
یافتهها : میانگین و انحراف معیار نمره نیاز آموزشی دانشجویان در حیطه مادری 5/21 ± 70، از حداکثر 105 نمره، و در حیطه نوزادی 9 ± 7/46، از حداکثر 65 نمره بود و در سطح نیازآموزشی زیاد قرار گرفت. دانشجویان کارشناسی در مقایسه با کارشناسیارشد، در هر دو حیطه، نیاز آموزشی بیشتری را گزارش کردند (046/0= p ). 8/86% دانشجویان اظهار کردند تحصیلات دانشگاهی آنها را برای ایفای نقش در شرایط بحران آماده نکرده، 6/10% در این مورد آموزش قبلی دیده بودند و 5/11% تجربه مواجهه با بحران را داشتند. بین سن دانشجویان (001/0 p< )، سابقه کار بالینی آنان (001/0 p< )، گذراندن دوره آموزشی قبلی (001/0 p< ) و تجربه حضور در بحران (05/0 p< ) با میزان نیاز آموزشی درباره بحران ارتباط معناداری وجود داشت. در حالی که بین دانشگاه محل تحصیل دانشجویان با میزان نیازآموزشی آنها این ارتباط معنادار نبود (51/0= p ) .
نتیجهگیری: با توجه به نیاز آموزشی زیاد دانشجویان برای ارایه خدمات در شرایط بحران و عدم کفایت تحصیلات دانشگاهی برای آمادهسازی آنان برای ایفای نقش، بازنگری برنامهریزی آموزشی دانشجویان مامایی، ضرورت دارد .
مینا گالشی، مژگان میرغفوروند، فریبا علیزاده شرجآباد، فوزیه صناعتی،
دوره 22، شماره 1 - ( 2-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: پیوند مادر- کودک بعد عاطفی رابطه مادر و نوزاد میباشد که بر رشد روانی نوزاد مؤثر است. مطالعه حاضر با هدف تعیین پیشگوییکنندههای پیوند مادر و کودک انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی در مورد 270 مادر مراجعهکننده به 18 مرکز بهداشتی درمانی شهر تبریز در هفته 8 تا 10 پس از زایمان در سال 94-1393 انجام گرفته است. دادهها با استفاده از پرسشنامههای فردی- اجتماعی و مامایی، پیوند مادر- کودک، افسردگی ادینبرگ و اضطراب اشپیلبرگر جمعآوری شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای پیرسون، تیمستقل، آنالیز واریانس یک طرفه و رگرسیون خطی چندمتغیره در نرمافزار SPSS v.21 انجام گرفت. سطح معناداری 05/0>p در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین (انحراف معیار) نمره پیوند مادر- کودک 4/8±2/46 از محدوده نمره قابل دستیابی 125-0 بود. 2/85% دارای پیوند مادر و کودک مختل بودند. بیشترین فراوانی اختلال مربوط به مؤلفه پیوند معیوب مادر و کودک و کمترین فراوانی اختلال در مؤلفه اضطراب مراقبت بود. متغیرهای افسردگی، اضطراب آشکار و حاملگی ناخواسته از پیشگوییکنندههای پیوند مادر و کودک بودند.
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه نشان میدهد که اضطراب، افسردگی و حاملگی ناخواسته از مؤلفههای مؤثر بر پیوند مادر و کودک هستند، لذا غربالگری مادران برای شناسایی و درمان به موقع اضطراب و افسردگی و همچنین کاهش میزان بروز حاملگی ناخواسته از طریق مشاورههای هدفمند تنظیم خانواده میتواند به بهبود پیوند مادر- کودک و در نتیجه به رشد و تکامل بهتر کودک کمک کند.
نیر سلمانی، مریم دبیریفرد، زهرا مقصودی، اعظم دبیریفرد، زهره کارجو،
دوره 22، شماره 3 - ( 7-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه اساس ارایه مراقبت در بخش مراقبت ویژه نوزادان، مراقبت خانواده محور است و ارتباط، هسته اصلی مراقبت خانواده محور محسوب میشود. این مطالعه با هدف مقایسه ادراک پرستاران بخش مراقبت ویژه نوزادان و مادران نوزادان بستری از «برقراری ارتباط پرستاران با مادران» انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه از نوع مقطعی است. 70 مادر نوزاد بستری و 70 پرستار شاغل در بخش مراقبت ویژه نوزادان بیمارستانهای دانشگاهی و تأمین اجتماعی شهر یزد در سال 1394 با نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. پرسشنامههای پژوهش، شامل پرسشنامه جمعیتشناختی مادران و پرستاران و پرسشنامه «ادراک مادران از برقراری ارتباط پرستاران با مادران» و پرسشنامه «ادراک پرستاران از برقراری ارتباط پرستاران با مادران» بود. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آمار توصیفی و آزمون آماری تیمستقل در نرمافزار آماری SPSS v.19، استفاده شد.
یافتهها: میانگین سن در پرستاران 99/6±36/33 و در مادران 40/6±77/29 سال بود. میانگین و انحراف معیار نمره ادراک از «ارتباط پرستاران با مادران» در پرستاران 92/6±69 و در مادران 99/11±66/57 بود آزمون آماری تیمستقل اختلاف آماری معناداری (001/0>p) را از این لحاظ نشان داد.
نتیجهگیری: با توجه به تفاوت موجود بین ادراک پرستاران و مادران از برقراری ارتباط بین پرستاران و مادران، ضروری به نظر میرسد که مداخلاتی در جهت آشناسازی پرستاران با انتظارات مادران از کیفیت و نحوه ارتباط بین پرستار و مادر طراحی و به اجرا گذاشته شود.
نسرین رضائی، علی نویدیان، فاطمه عباسی،
دوره 23، شماره 2 - ( 4-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: ارتقای سلامت روان مادران کودکان مبتلا به تالاسمی ماژور که فشار مراقبتی زیادی را متحمل میشوند، نیازمند تدوین و اجرای برنامههای آموزشی حمایتی مؤثر و کارآمد است، لذا پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر برنامه آموزشی حمایتی گروهی بر فشار مراقبتی مادران کودکان مبتلا به تالاسمی ماژور انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی (IRCT2016122731612N1) در مورد 80 مادر کودک مبتلا به تالاسمی مراجعهکننده به بیمارستان علیاصغر شهر زاهدان در تابستان 1395 انجام یافته است. مادران به شیوه در دسترس انتخاب و در دو گروه 40 نفره مداخله و شاهد قرار گرفتند. گروه مداخله چهار جلسه آموزش حمایتی را طی چهار هفته دریافت نمود. دادهها با استفاده از ابزار فشار مراقبتی گردآوری شد. تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 21 و با استفاده از آزمونهای آماری تیمستقل، تیزوجی و تحلیل کوواریانس انجام یافت.
یافتهها: میانگین نمره کل فشار مراقبتی مادران قبل از آموزش در گروه مداخله و شاهد به ترتیب 55/13±60/86 ، 54/8±37/92 و بعد از مداخله به ترتیب 90/9±62/59 ، 83/5±57/89 بود. همچنین نمره فشار مراقبتی مادران در پنج بعد زمانی، تکاملی، جسمانی ، اجتماعی و احساسی در گروه مداخله به طور معناداری کمتر از گروه شاهد بود (05/0>p).
نتیجهگیری: یافتهها نشان داد ارایه برنامه آموزشی حمایتی گروهی منجر به کاهش فشار مراقبتی مادران کودکان مبتلا به تالاسمی میشود. بنابراین استفاده از این برنامه میتواند یک روش مؤثر در کاهش فشار مراقبتی مادران باشد. لذا این برنامه را میتوان در مراکز درمانی، جهت حفظ و ارتقای سلامت روان مادران مورد استفاده قرار داد.
مهرنگار آزوغ، منصور شکیبا، علی نویدیان،
دوره 24، شماره 1 - ( 2-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: در بارداری پس از مردهزایی رابطه والدینی و دلبستگی به کودک مرده انکار میشود و این میتواند دلبستگی مادر با کودک جدید را مختل کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش شناختی- رفتاری بر دلبستگی مادر به جنین در بارداری پس از مردهزایی انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در مورد 100 زن باردار با سابقه مردهزایی مراجعهکننده به مراکز سلامت شهر زاهدان در سال 96 انجام یافته است. مادران به روش در دسترس انتخاب و به دو گروه ۵۰ نفری اختصاص یافتند. دادهها با پرسشنامههای اطلاعات جمعیتشناختی و دلبستگی مادر- جنین Cranley جمعآوری شد. پس از پیش آزمون، گروه مداخله 4 جلسه برنامه آموزش شناختی- رفتاری را طی 4 هفته دریافت کردند. پس آزمون 8 هفته بعد در دو گروه اجرا و دادهها با استفاده از آزمونهای آماری تیمستقل، کایدو، دقیق فیشر و آنکووا در نرمافزار SPSS نسخه 21 تحلیل شدند.
یافتهها: در حالی که میانگین نمره دلبستگی مادر به جنین در دو گروه قبل از مداخله تفاوت نداشت، پس از مداخله در گروه آزمون (89/11±36/92) به طور معناداری بیش از گروه شاهد (36/16±90/80) بود (001/0>p). آزمون کواریانس با کنترل اثر پیش آزمون، خوشبینی و دفعات مراجعه نشان داد که میانگین نمره دلبستگی مادر به جنین دو گروه پس از مداخله تفاوت آماری معنادار دارد (001/0p<).
نتیجهگیری: با توجه به تأثیر آموزش شناختی رفتاری در ارتقای دلبستگی مادر به جنین، توصیه میشود این نوع مداخله آموزشی در برنامه مراقبتی زنان باردار با سابقه مردهزایی ادغام شود.
آذر آران، فرخ اباذری، جمیله فرخزادیان، منصوره عزیززاده فروزی،
دوره 24، شماره 1 - ( 2-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: مراقبت خانواده محور مفهومی برای توصیف رویکرد مراقبت از کودکان و خانوادههای آنها در حوزه خدمات بهداشتی است و عنصر اصلی آن دخالت والدین در مراقبت از کودک میباشد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه درک اهمیت مراقبت خانواده محور از دیدگاه کارکنان پرستاری و مادران کودکان بستری در بخشهای کودکان انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی در مورد 82 مادر و 60 نفر از کارکنان پرستاری شاغل در بخشهای کودکان بیمارستان افضلیپور کرمان در سال 1395 انجام گرفته است. در این مطالعه از پرسشنامه درک مراقبت خانواده محور از دیدگاه پرستاران و مادران استفاده شده است. تجزیه تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای تی، آنووا و ضریب همبستگی پیرسون در نرمافزار SPSS نسخه 20 صورت گرفته است.
یافتهها: میانگین نمره درک اهمیت مراقبت خانواده محور از دیدگاه مادران 85/0±47/2 و کارکنان پرستاری 79/0±17/3 (حداکثر نمره قابل کسب 4) و تفاوت دو گروه معنادار بود (001/0p<). در هر دو گروه بیشترین میانگین مربوط به حیطه همکاری و کمترین مربوط به حیطه حمایت بود.
نتیجهگیری: یافتهها نشان داد درک پرستاران و مادران از مراقبت خانواده محور مثبت است، ولی پرستاران به طور معناداری درک مثبتتری نسبت به مادارن دارند. این میتواند امیدوار کننده باشد و نیاز است که کارکنان پرستاری نسبت به مشارکت مادران در مراقبت کوشا باشند، تا کودک از مراقبت بهتری برخوردار شود.
غلامرضا فعال، فاطمه ربانی، مهدی حسینی،
دوره 24، شماره 4 - ( 10-1397 )
چکیده
ایکتیوز دلقکی شدیدترین فرم ایکتیوز مادرزادی اتوزوم مغلوب است که میزان مرگ و میر در آن بسیار بالا است. در این نوزادان جهش در ژن ABCA12 اتفاق میافتد. ژن ABCA12 ابزار لازم برای ساخت پروتئینهای ضروری برای تکامل طبیعی سلولهای پوستی است. اختلال در شاخی شدن اپیدرم پوست در این بیماری منجر به عملکرد ضعیف سد دفاعی و مستعد شدن نوزاد برای دهیدراتاسیون و عفونت میشود. پیشرفتهای اخیر در مراقبتهای نوزادان و درمان زودهنگام شانس بقای این نوزادان را افزایش داده است. در این مقاله ما به معرفی یک نوزاد ترم دختر با ظاهر دلقکی، از یک مادر 26 ساله پرداختیم که با درمان اولیه (پمادی مرکب از اوسرین 88 گرم، سدیم کلراید 6 گرم و اوره 6 گرم) بهبودی قابل ملاحظه ای پیدا کرد.
ریحانه جراحی، ناهید گلمکانی، سید رضا مظلوم،
دوره 26، شماره 1 - ( 2-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: بهداشت قاعدگی، جنبه مهمی از سلامت دختران نوجوان است. بیشتر دختران اطلاعات مناسب درباره بهداشت قاعدگی ندارند و به دلیل کسب اطلاعات نادرست از منابع غیرموثق، دچار مشکل میشوند. مطالعه حاضر با هدف مقایسه آموزش مبتنی بر گروههای کوچک با مشارکت مادران و آموزش معمول بر رفتارهای بهداشت قاعدگی دختران نوجوان انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده در مورد 60 دانشآموز دختر دوره اول متوسطه که دارای قاعدگی منظم بودند در دو گروه مداخله و کنترل انجام یافت. از بین مدارس متوسطه شهر مشهد در سال 1397، دو مدرسه انتخاب و با قرعهکشی به یکی از دو گروه تخصیص یافت. آموزش بهداشت قاعدگی در گروه مداخله طی چهار جلسه و در گروههای 4-3 نفره انجام گرفت. جهت مادران این گروه نیز دو جلسه 2 ساعته با همان محتوا و جهت دانشآموزان گروه کنترل، آموزش معمول انجام یافت. دادهها با استفاده از پرسشنامه رفتارهای بهداشت قاعدگی، قبل از مداخله و بعد از مداخله (پایان اولین و دومین سیکل قاعدگی) جمعآوری و با آزمونهای منویتنی، کایدو و تیمستقل در نرمافزار SPSS نسخه 16 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: قبل از مداخله نمره رفتارهای بهداشت قاعدگی دو گروه تفاوت آماری معناداری نداشت (199/0=p) پس از مداخله در هر دو گروه میانگین نمره رفتارهای بهداشت قاعدگی (پایان اولین و دومین سیکل قاعدگی) افزایش معناداری نشان داد (001/0p<). همچنین میانگین نمره رفتارهای بهداشت قاعدگی گروه مداخله به صورت معناداری بیشتر از گروه کنترل بود (001/0p<).
نتیجهگیری: آموزش مبتنی بر گروههای کوچک با مشارکت مادران در مقایسه با آموزش معمول، در ارتقای رفتارهای بهداشت قاعدگی دختران نوجوان روش مؤثرتری بود. این روش، جهت آموزش مسایل بهداشتی از جمله بهداشت قاعدگی، به برنامهریزان بهداشتی توصیه میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180904040952N2
الهام شکیبازاده، فهیمه طاهرخانی، میر سعید یکانینژاد، داود شجاعیزاده، مریم تاجور،
دوره 27، شماره 3 - ( 7-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: در سالهای اخیر، رفتار نامحترمانه مادری به عنوان یک مشکل قابل توجه در جهان مطرح شده است. این مطالعه با هدف تعیین شیوع رفتارهای نامحترمانه با مادران در لیبر و زایمان و تعیین عوامل مرتبط با آن طراحی و اجرا شده است.
روش بررسی: این یک مطالعه مقطعی در سال 1398 در مورد 357 نفر از مادرانی که در بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی تهران زایمان طبیعی داشتند، انجام گرفته است. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامهای حاوی ویژگیهای فردی مادران و همچنین پرسشنامه اندازهگیری شیوع حیطههای مختلف سوء رفتار بود که به روش مصاحبه با مادران تکمیل شد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای توصیفی و آزمون کایدو و رگرسیون لجستیک چندگانه در نرمافزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.
یافتهها: همه مادران شرکتکننده در این مطالعه حداقل یک نوع سوء رفتار را تجربه کرده بودند که بیشترین آن در حیطه «عدم اجازه برای تحرک، مایعات و داشتن همراه» (7/99%) و کمترین آن در حیطه «انگ زدن و تبعیض» (5/4%) بود. تحلیل آماری رابطه معناداری بین افزایش سن، اقلیت قومیتی، زایمان بار اول، وضعیت اقتصادی بالاتر، زمان زایمان (شب، روز) و داشتن سابقه بیماری با تجربه بیشتری از انواع حیطههای مختلف سوء رفتار را نشان داد.
نتیجهگیری: این مطالعه مؤید شیوع نسبتاً بالای رفتارهای نامحترمانه با مادران در بیمارستانها، براساس استانداردهای جهانی است که توجه جدی و سریع مسؤولان را میطلبد، تا با انجام مداخلاتی در جهت رفع یا کاهش این نوع رفتارها اقدام کنند.
فهیمه ثابتی، معصومه صفرخانلو، رضا عباسزاده، شیما حقانی، محبوبه علیاکبری،
دوره 27، شماره 4 - ( 10-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: مراقبت از کودکان مبتلا به بیماری مادرزادی قلب برای والدین بسیار چالش برانگیز است و مادران این کودکان کیفیت زندگی پایینی دارند. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر اجرای طرح ترخیص بر کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به بیماری مادرزادی قلب تحت عمل جراحی انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی 72 مادر کودک مبتلا به بیماری مادرزادی قلب مراجعهکننده به مرکز قلب و عروق شهید رجایی تهران در سال 1398 به روش نمونهگیری مستمر و تخصیص غیرتصادفی در گروه مداخله و کنترل (36 نفر در هر گروه) وارد مطالعه شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه جمعیتشناختی و کیفیت زندگی SF-36 بود که قبل و 2 ماه بعد از مداخله تکمیل شد. مداخله طی 6 جلسه سی دقیقهای آموزش در زمان پذیرش، حین بستری و ترخیص در بخش اجرا شد و پیگیری تا 2 ماه بعد از ترخیص ادامه یافت. دادهها در نرمافزار SPSS نسخه 20 و آزمونهای آماری کایدو، تیمستقل و آزمون دقیق فیشر تحلیل شد.
یافتهها: میانگین نمره کیفیت زندگی قبل از مداخله در گروه آزمون 35/19±93/58 و کنترل 78/16±93/64 بود که تفاوت معنادار بین گروهها وجود نداشت (165/0=p). دو ماه پس از مداخله میانگین کیفیت زندگی در گروه آزمون 81/17±44/73 و کنترل 49/16±67/73 بود که بین گروهها تفاوت معنادار آماری وجود نداشت (956/0=p).
نتیجهگیری: اجرای طرح ترخیص طراحی شده سبب بهبود کیفیت زندگی مادران نشد. پیشنهاد میشود در اجرای طرح ترخیص علاوه بر آموزش مراقبت صحیح از کودک مبتلا، حمایت روانی از مادران نیز به عمل آید.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180501039489N3
یاسر شهسواری، سید حبیبالله حسینی، احمد رضا صیادی، تابنده صادقی،
دوره 28، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: کیفیت زندگی و خودکارآمدی پایین از جمله مشکلات مادران کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر توانمندسازی براساس مدل گیبسون بر خودکارآمدی و کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به تالاسمی انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی، جامعه پژوهش مادران کودکان مبتلا به تالاسمی مراجعهکننده به کلینیک بیماریهای خاص شهرهای رفسنجان و کرمان در سال 1399 بودند. حجم نمونه 25 نفر بود. نمونهها به صورت در دسترس انتخاب و در دو گروه قرار گرفتند. در گروه مداخله، مادران در 5 جلسه آموزشی که براساس مدل گیبسون طراحی گردید، شرکت نمودند و در گروه کنترل مادران مراقبتهای معمول را دریافت نمودند. ابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامههای خودکارآمدی Zhang و کیفیت زندگی SF-36 بود که قبل از مداخله و 6 هفته بعد از اتمام جلسات تکمیل شد. دادهها با استفاده از آزمونهای تیمستقل، تیزوجی و کایاسکوئر در نرمافزار SPSS نسخه 18 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: قبل از مداخله، میانگین نمره خودکارآمدی و کیفیت زندگی بین دو گروه تفاوت آماری معناداری نداشت (به ترتیب 31/0=p و 47/0=p). بعد از مداخله، میانگین نمره خودکارآمدی در گروه مداخله (36/9±81/68) به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل (87/6±69/44) بود (00۱/0p<)، اما میانگین نمره کیفیت زندگی بین گروه مداخله (08/10±64/60) و گروه کنترل (41/11±19/56) بعد از مداخله تفاوت معناداری نداشت (19/0=p).
نتیجهگیری: براساس نتایج، توانمندسازی براساس مدل گیبسون روش مناسبی جهت افزایش خودکارآمدی مادران کودکان مبتلا به تالاسمی است، اما در زمینه تأثیر بر کیفیت زندگی مطالعات بیشتری پیشنهاد میشود.
سمیه نقی زاده، مژگان میرغفوروند،
دوره 28، شماره 2 - ( 4-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: ازدواج کودک نقض حقوق بشر و حقوق کودک است. از آن جا که اکثر این ازدواجها بدون رضایت آگاهانه کودکان اتفاق میافتد و والدین تصمیمگیرنده نهایی هستند، بنابراین نگرش مادران در مورد ازدواج دختران میتواند تأثیر غیرقابل انکاری بر مقوله ازدواج زودرس دختران داشته باشد. از این رو مطالعه حاضر با هدف تعیین دانش و نگرش مادران دختران نوجوان در مورد ازدواج زودرس، علل و عواقب آن، انجام گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی از نوع توصیفی- تحلیلی است که با مشارکت 270 نفر از مادران دارای دختر نوجوان در شهر تبریز در سال 1400-1399 انجام گرفته است. دادهها با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته جمعآوری و سپس ﺑـﺎ اﺳـﺘﻔﺎده از آﻣـﺎر ﺗﻮﺻﻴﻔﻲ، آنالیز واریانس یکطرفه، آزمون مجذور کای و آزمون دقیق فیشر در نرمافزار آماری SPSS نسخه 21 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: بیش از نیمی (2/55%) از مادران دانش خوب در مورد ازدواج زودرس داشتند. اکثر مادران (0/87%) مخالف ازدواج قبل از 18 سالگی بودند. بین دانش و نگرش مادران در مورد ازدواج در سنین پایین ارتباط آماری معناداری وجود داشت (001/0p<). از مهمترین علل کاهش ازدواج زودرس، بلوغ عاطفی، اجتماعی، فکری و اقتصادی دختران و از مهمترین علل افزایش ازدواج زودرس نرسیدن به بلوغ فکری- روانی بود. مهمترین پیامد ازدواج زودرس براساس نگرش مادران، افزایش احتمال دخالت خانوادهها در زندگی زناشویی و تصمیمگیریها بود.
نتیجهگیری: با وجود نگرش منفی مادران نسبت به ازدواج در سنین پایین، نزدیک به نیمی از آنها سطح دانش ضعیف و متوسط در مورد ازدواج زودرس داشتند. بنابراین با بالا بردن سطح دانش مادران دارای دختر نوجوان در مورد پیامدهای ازدواج زودرس، فرهنگسازی برای اصلاح باورهای غلط اجتماعی، تصویب قوانین مناسب برای جلوگیری از ازدواج کودکان، میتوان شدت این آسیب را کاهش داد.
ونوس بوچانی، بتول پورابولی، مرضیه حسنپور، هادی رنجبر،
دوره 28، شماره 4 - ( 10-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: مادران دارای نوزاد نارس اضطراب بیشتری را نسبت به مادران دارای نوزاد ترم تجربه میکنند. با جدایی مادر از نوزاد، مهمترین مؤلفه اثرگذار بر دلبستگی که تماس فیزیکی با نوزاد است، نیز مختل میشود. هدف این پژوهش تعیین تأثیر اجرای برنامه مثبت اندیشی گروهی بر اضطراب و دلبستگی مادران نوزادان نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان بوده است.
روش بررسی: این پژوهش از نوع کارآزمایی تصادفی است که در سال 1399 در شهر کرمانشاه انجام گرفته است. 72 نفر از مادران دارای نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان بیمارستانهای امام رضا (ع) و محمد کرمانشاهی به روش اختصاص تصادفی در دو گروه کنترل و مداخله قرار گرفتند. جهت جمعآوری دادهها از پرسشنامههای اضطراب اسپیلبرگر و دلبستگی پس از تولد استفاده شد. دادههای جمعآوری شده با کمک نرمافزار SPSS نسخه 16 و با استفاده از آزمونهای آماری (ANOVA و Chi-Square) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: مقایسه اضطراب آشکار قبل از مداخله (791/0=p) و بعد از مداخله (373/0=p) در دو گروه مداخله و کنترل نشان داد که دو گروه تفاوت معناداری با هم ندارند. مقایسه اضطراب پنهان قبل از مداخله (831/0=p) و بعد از مداخله (093/0=p) نیز نشان داد بین دو گروه تفاوت آماری معناداری وجود نداشته است. اما مقایسه میزان تغییرات تفاوت معناداری را نشان داد (025/0=p). در مورد دلبستگی، قبل از مداخله هیچ کدام از زیرمقیاسهای دلبستگی در دو گروه تفاوت آماری معناداری نداشته است (05/0p>) پس از مداخله در نمره زیرمقیاسهای «نبود خصومت» و «رضایت از تعامل» تفاوت معنادار (05/0p<) مشاهده شد.
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای حاصل از پژوهش، اجرای برنامه مثبت اندیشی گروهی را به عنوان برنامهای تکمیلی، در کنار مراقبتهای معمول برای مادران نوزادان نارس به پرستاران و مسؤولان بخشهای مراقبت ویژه نوزادان توصیه میشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20210108049965N1
زینب حیدری، سیدحمید سیدباقری، پروین خلیلی، تابنده صادقی،
دوره 29، شماره 1 - ( 2-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به کاربرد رایحه درمانی به عنوان روش غیردارویی کنترل درد و محدودیت مطالعات در مورد تأثیر رایحه گل سرخ، این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر بوی شیر مادر و رایحه گل سرخ بر درد و گریه ناشی از خونگیری در نوزادان انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه کارآزمایی بالینی متقاطع، تعداد 40 نوزاد بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان بیمارستان علیابن ابیطالب (ع) رفسنجان به دو گروه مداخله شیر مادر و گل سرخ تقسیم شدند. در مرحله اول، 3 دقیقه قبل از خونگیری تا اتمام آن، نوزاد در مواجهه با پنبه آغشته به 2 سیسی شیر مادر در فاصله سه سانتیمتری بینی قرار گرفت. در مرحله بعدی خونگیری، از پنبه آغشته به 2 قطره اسانس گل سرخ مشابه روش شیر مادر استفاده شد. برای نمونه دوم ترتیب مداخلات عوض شد. درد با ابزار NIPS و زمان گریه با کرنومتر توسط فردی که نسبت به گروهها بیاطلاع بود محاسبه و دادهها در نرمافزار STATA نسخه 14 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار نمره دو دوره برای درد، در گروه اول و دوم به ترتیب 33/2±75/3 و 70/1±30/4 بود و تفاوت معناداری بین دو گروه وجود نداشت (415/0=p). همچنین، میانگین و انحراف معیار نمره دو دوره برای طول گریه، در گروه اول و دوم به ترتیب 21/16±98/16 و 99/9±03/15 ثانیه بود و تفاوت معناداری بین دو گروه وجود نداشت (650/0=p).
نتیجهگیری: بوی شیر مادر و رایحه گل سرخ در کاهش درد نوزادان تأثیر مشابهی دارند و براساس شرایط میتوان از هر یک از این روشها استفاده نمود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20150713023190N11