جستجو در مقالات منتشر شده


17 نتیجه برای آگاهی

شهناز گلیان تهرانی،
دوره 5، شماره 1 - ( 1-1378 )
چکیده

این پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است که به منظور بررسی تاثیر آموزش بر آگاهی و نگرش ماماهای شاغل در بیمارستانهای دانشگاهی وابسته به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی شهر تهران در زمینه بیماری ایدز در سال 1373 انجام گرفته است.این مطالعه در دو مرحله انجام گرفت. واحدهای مورد پژوهش 80 ماما بودند که بطور تصادفی انتخاب شدند پس از تکمیل پرسشنامه ها در مرحله اول پوسترهای آموزشی در مورد بیماری ایدز در بخشهای مربوطه نصب گردید و چهار هفته بعد مجدداً همان پرسشنامه ها توسط هر یک از واحدهای مورد پژوهش تکمیل گردید. سپس تفاوت امتیازات قبل و بعد هر نفر با خودش و در مجموع مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج حاصله نشان داد که آموزش در افزایش آگاهی اکثریت واحدهای مورد پژوهش در محدوده سنی 30-24 سال (2/46 درصد) ، متاهلین (7/66 درصد) و سابقه کار 10-1 سال (7/48 درصد) بیشترین تاثیر را داشته است. بعلاوه نتایج نشان داد که آموزش در تغییر نگرش اکثریت واحدهای مورد پژوهش در گروه سنی 50-31 سال (5/59 درصد) و متاهلین (2/62 درصد) با سابقه کار 10-1 سال بیشترین تاثیر را داشته است. نتایج آزمون آماری بیانگر عدم وجود ارتباط معنی دار بین آگاهی و نگرش واحدهای مورد پژوهش بعد از آموزش می باشد
سودابه جولایی، معصومه امین،
دوره 5، شماره 2 - ( 7-1378 )
چکیده

بیماری سرطان علیرغم دهها سال تحقیقات مستمر هنوز یک معضل بزرگ بشر بشمار می رود. سرطان پستان شایعترین سرطان زنان در اکثر کشورهای دنیاست (1) لذا لازم است که زنان با آموزش صحیح به اصول واقعی پیشگیری از سرطان پستان و اهمیت تشخیص زودرس آن پی برده و در برنامه غربالگری شرکت فعال داشته باشند.این پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است که به منظور بررسی تاثیر آموزش خودآزمایی پستان بر آگاهی و مهارت دبیران مدارس راهنمایی و دبیرستانهای دخترانه شهرستان محلات در سال 1377 انجام گرفته است. در این مطالعه ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه و چک لیست بوده است. پرسشنامه در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول شامل مشخصات دموگرافیک و انجام خودآزمایی پستان توسط واحدهای مورد پژوهش و بخش دوم شامل سئوالات مربوط به آگاهی در زمینه خودآزمایی پستان بوده است. چک لیست مورد استفاده شامل عباراتی در زمینه نحوه انجام خودآزمایی پستان بود.پس از آنکه واحدهای مورد پژوهش در مرحله اول پرسشنامه را تکمیل نمودند و چک لیست توسط پژوهشگر تکمیل شد، جزوه آموزشی خودآزمایی پستان به واحدهای مورد پژوهش داده شد و 2 هفته بعد جلسه آموزشی به مدت 20 دقیقه در همین زمینه تشکیل گردید و 3 هفته بعد مجدداً همان پرسشنامه و چک لیست برای هر یک از واحدهای مورد پژوهش تکمیل گردید. سپس تفاوت امتیازات قبل و بعد هر نفر با خودش مورد مقایسه قرار گرفت. امتیازات کسب شده توسط واحدهای مورد پژوهش در دو مرحله قبل و بعد از آموزش در دو بخش آگاهی و مهارت به دو سطح مطلوب و نامطلوب طبقه بندی گردید. سپس پاسخ ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.تجزیه و تحلیل آماری نتایج به دست آمده بیانگر اختلاف معنی دار آماری در سطح آگاهی واحدهای مورد پژوهش با (53/19 = Z ) و مهارت واحدها یا (88/18 = Z ) قبل و بعد از آموزش می باشد. در این صورت می توان گفت که آموزش در افزایش آگاهی و مهارت واحدهای مورد پژوهش مؤثر بوده است.
فرزانه میرزا آقایی، زینب معین‌فر، سحر افتخاری، مرضیه کریمی خضری، مونا مزیدی، مریم علیرمضانی، مجتبی صداقت،
دوره 12، شماره 3 - ( 4-1385 )
چکیده

زمینه و هدف:استئوپروز بیماریی است که در آن توده استخوانی بدن به تدریج از بین می‌رود و شایع‌ترین و جدی‌ترین عارضه آن شکستگی هیپ می‌باشد. از آنجا که گروه دختران نوجوان جمعیت پرخطر را تشکیل می‌دهند، هدف ما از این مطالعه بررسی میزان آگاهی دانش‌آموزان دختر دبیرستانی از بیماری پوکی استخوان و عوامل مؤثر بر آن بود
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی که بر اساس یک پرسشنامه طراحی شده 31 سؤالی انجام شد، 1000 دختر نوجوان دبیرستانی که در 6 دبیرستان دولتی شهر تهران مشغول به تحصیل بودند به روش نمونه‌گیری تصادفی انتخاب شدند. پس از تکمیل پرسشنامه‌ها داده‌های جمع‌آوری شده با استفاده از نرم‌افزار SPSS و بر اساس آزمون کای‌اسکوئر و تی تست مورد تحلیل آماری قرار گرفت.
یافته‌ها: بر اساس 22 پرسش بررسی‌کننده آگاهی، میزان آگاهی 8/40% دانش‌آموزان در سطح مطلوب بود. از میان 10 عامل مفروض مورد بررسی، تنها بین شغل پدر و آگاهی دانش‌آموزان ارتباط آماری معنادار (049/0=p) مشاهده شد، به طوری که میزان آگاهی در بین دانش‌آموزانی که پدرشان شغل غیر وابسته به پزشکی داشتند، بیشتر از دانش‌آموزانی بود که پدرشان شغل‌های وابسته به پزشکی داشتند.
نتیجه‌گیری: به طور کلی میزان آگاهی در دختران دانش‌آموز مورد مطالعه در مورد عوامل مؤثر بر این بیماری از قبیل تأثیر جنس، نژاد، سیگار، آفتاب، ورزش، یائسگی و همچنین عوارض آن و... بسیار کم و محدود بود.

 

 

 


لیدا نیک فرید، ماهرخ امیری، مریم شکوری، آرش قنبریان،
دوره 13، شماره 4 - ( 11-1386 )
چکیده

زمینه و هدف: استفاده از فن‌آوری پالس‌اکسی‌متری برای سنجش اشباع اکسیژن خون در دهه‌های اخیر چنان گسترش یافته است که از اکسیژن خون به عنوان «علامت حیاتی پنجم» یاد می کنند. با وجود این به نظر می‌رسد کارکنان گروه‌های پزشکی آموزش خاصی درباره این فن‌آوری دریافت نکرده‌اند. این تحقیق با هدف تعیین میزان آگاهی دستیاران، پرستاران و تکنسین‌های بیهوشی بخش‌های مراقبت ویژه کودکان و نوزادان درباره پالس‌اکسی‌متری صورت گرفت.

روش بررسی: مطالعه حاضر یک پژوهش توصیفی مقطعی است. جامعه مورد مطالعه کلیه پرستاران، دستیاران سال اول تا سوم و تکنسین‌های بیهوشی شاغل در بخش‌های مراقبت ویژه نوزادان و کودکان بیمارستان مرکز طبی کودکان را شامل می‌شود. ابزار گردآوری داده‌ها پرسشنامه‌ای مشتمل بر سه بخش است، بخش اول مشخصات فردی و حرفه‌ای (وضعیت شغلی، سابقه کار با کودکان، سابقه کار با پالس‌اکسی‌متری، وجود آموزش کافی مرتبط با پالس‌اکسی‌متری و نوع آموزش)، بخش دوم شامل 18 سؤال کوتاه پاسخ برای سنجش آگاهی درباره پالس‌اکسی‌متری و بخش سوم شامل چهار سناریوی فرضی برای سنجش تفسیر پاسخ‌دهندگان از مقادیر پالس‌اکسی‌متری و تغییرات آن در بیماران. اطلاعات به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون دقیق فیشر) بررسی گردید. تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار SPSS 15 و EPI6 صورت گرفت.

یافته‌ها: تجزیه و تحلیل داده‌ها نشان می‌دهد که 4/77% از شرکت‌کنندگان، آموزشی درباره پالس‌اکسی‌متری ندیده‌اند. 9/67% به درستی می‌دانستند که پالس‌اکسی‌متری چه چیزی را می‌سنجد، 2/47% نحوه عملکرد پالس‌اکسی‌متری را درست تشریح کرده ولی تنها 2/13% میزان مقادیر طبیعی آن را درست مشخص کردند و 4/26% منحنی ارتباط اشباع اکسیژن شریانی و فشار سهمی اکسیژن خون را به طور کاملاً صحیح شرح دادند. یافته‌ها نشان می‌دهد که اکثریت شرکت‌کننده‌ها پاسخ‌های نادرستی به سؤالات مرتبط با آگاهی درباره پالس‌اکسی‌متری داده‌اند. آن‌ها همچنین اشتباهاتی در تفسیر نتایج پالس‌اکسی‌متری برای سناریوهای فرض شده در پرسشنامه داشتند.

نتیجه‌گیری: بر اساس نتایج اکثریت کارکنان درمانی بخش‌های مراقبت ویژه کودکان و نوزادان دانش اندکی درباره پالس‌اکسی‌متری دارند که با توجه به کاربرد وسیع این فن‌آوری لزوم آموزش رسمی در دانشگاه و دوره‌های ضمن خدمت برای آشنایی بیشتر حرفه‌های درمانی با این وسیله مشخص می‌شود.


زهره خاکبازان، فرشته جمشیدی، عباس مهران، مریم دامغانیان،
دوره 14، شماره 1 - ( 9-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به نقش مهم نوجوانان در آینده کشور و مشاهده نقایص موجود در اطلاعات دانش‌آموزان در مورد بهداشت بلوغ، بررسی حاضر با هدف مقایسه تأثیر دو روش آموزشی (سخنرانی- بسته آموزشی) بر آگاهی دختران در مورد بهداشت بلوغ در مدارس راهنمایی تحت پوشش پایگاه تحقیقات جمعیت دانشگاه علوم پزشکی تهران طراحی و اجرا شد.

روش بررسی: طی یک مطالعه نیمه تجربی، 200 دانش‌آموز دختر از طریق نمونه‌گیری چندمرحله‌ای انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه بود. به یک گروه از طریق ارایه بسته آموزشی و به گروه دیگر از طریق سخنرانی، طی دو جلسه دو ساعته، آموزش داده شد. مرحله دوم پژوهش، 6 هفته بعد انجام شد. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از آمار توصیفی و استنباطی استفاده گردید.

یافته‌ها: بر اساس نتایج مطالعه، میانگین نمره آگاهی بعد از آموزش نسبت به میانگین نمره قبل از آموزش، در هر دو گروه افزایش نشان داد (0001/0=p). همچنین میانگین نمره آگاهی بعد از آموزش، در گروه بسته آموزشی در مقایسه با گروه سخنرانی، بر اساس آزمون من‌ویتنی‌یو، افزایش معناداری را نشان داد (001/0>p). تفاوت میانگین نمرات آگاهی قبل و بعد از آموزش در دو گروه، مقایسه شد که در گروه بسته آموزشی به طور معناداری بیشتر از سخنرانی بود. مقایسه تفاوت نمرات هر دو گروه، قبل و بعد از آموزش نیز اختلاف معناداری را نشان داد (0001/0>p).

نتیجه‌گیری: هر دو روش آموزشی، در ارتقای سطح آگاهی دانش‌آموزان، مؤثر بوده‌اند، اما مقایسه میانگین تفاضل نمرات در دو گروه، حاکی از مؤثرتر بودن روش بسته آموزشی نسبت به سخنرانی بوده است.


معصومه ایمانی‌پور، شیوا سادات بصام‌پور، حمیدرضا حقانی،
دوره 14، شماره 2 - ( 9-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: یکی از راه‌های پیشگیری از ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی اصلاح سبک زندگی غیر سالم است. آموزش به افراد و افزایش آگاهی آنان در دستیابی به این هدف نقش مهمی داشته و تدارک برنامه‌های آموزشی مؤثر در این مسیر نیازمند شناخت میزان آگاهی و چگونگی عملکرد فعلی افراد است. بر این اساس مطالعه حاضر با هدف ارزیابی رفتارهای پیشگیرانه از بیماری‌های قلبی و تعیین ارتباط آن با میزان آگاهی از عوامل خطرساز در جامعه معلمان انجام گرفته است.

روش بررسی: این مطالعه مقطعی در مدارس پنج منطقه آموزش و پرورش شهر تهران و در مورد 703 معلم اجرا شده است. روش نمونه‌گیری به صورت چند مرحله‌ای بوده و ابزار جمع‌آوری داده‌ها پرسشنامه‌‌ای مشتمل بر برخی مشخصات جمعیت‌شناختی، عوامل خطر ابتلا به بیماری‌های ایسکمیک قلبی و رفتارهای مرتبط با عوامل خطر قابل تعدیل بود که توسط خود افراد تکمیل می‌شد. داده‌ها با نرم‌افزار آماری SPSS تحلیل شده و یافته‌ها در قالب مقادیر فراوانی و درصد، میانگین و انحراف معیار گزارش شد. برای تعیین ارتباطات از ضریب همبستگی پیرسون در سطح معناداری 05/0p< استفاده گردید.

یافته‌ها: این مطالعه نشان داد اکثریت نمونه‌ها (67%) درباره عوامل خطر بیماری‌های قلبی از سطح آگاهی خوبی برخوردار هستند و میانگین نمره آنان 63/2±20/15 از مجموع 20 نمره بود. بیشترین میزان آگاهی افراد از عوامل خطر بیماری‌های قلبی مربوط به استرس و فشارهای عصبی (3/95%) بوده و کمترین میزان آگاهی درباره دیابت (2/61%) و متغیر جنسیت (6/17%) بود. در زمینه رفتارهای پیشگیری کننده از بیماری‌های قلبی تنها 7/27% نمونه‌ها از رژیم غذایی بی‌خطر استفاده می‌کردند و کمتر از نیمی از آنان (6/35%) فعالیت ورزشی مرتب داشتند. در زمینه دخانیات اکثریت نمونه‌ها (7/77%) سیگاری نبوده و در معرض دود سیگار دیگران نیز قرار نداشتند. آزمون‌های آماری بین میزان آگاهی و رفتارهای پیشگیرانه ارتباط معناداری نشان نداد.

نتیجه‌گیری: یافته‌ها نشان داد جامعه معلمان از آگاهی خوبی درباره عوامل خطر بیماری‌های قلبی برخوردارند ولی این آگاهی تأثیر چندانی در رعایت رفتارهای پیشگیری کننده از این بیماری‌ها نداشته است. لذا نیاز به تدارک برنامه‌های آموزشی اثربخش در مورد سبک زندگی سالم برای کمک به تأثیر بیشتر دانسته‌های معلمان در زندگی روزمره احساس می‌شود. ضمن این که شاید از این طریق بتوان به طور غیرمستقیم بر افزایش سطح آگاهی و بهبود عملکرد دانش‌آموزان در راستای پیشگیری از بیماری‌های قلبی تأثیر گذاشت.


رفعت سید امامی، حسن افتخار اردبیلی، بنفشه گلستان،
دوره 16، شماره 3 - ( 10-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: فعالیت بدنی کافی و منظم از عوامل اصلی حفظ و ارتقای سلامت در سراسر دوره زندگی است. بی‌تحرکی یک مشکل سلامت عمومی جهانی است. به طور کلی سالیانه 9/1مرگ‌ها در جهان به بی‌تحرکی نسبت داده می‌شود. هدف از این مطالعه تعیین تأثیر مداخله آموزش در مورد فعالیت بدنی بر آگاهی، نگرش و رفتار رابطان بهداشتی بوده است.

روش بررسی: این پژوهش کمّی از نوع نیمه تجربی می‌باشد. این مطالعه در مراکز بهداشتی درمانی منطقه 14 تهران در سال 1387 انجام یافته است. نمونه‌گیری به روش سرشماری صورت گرفت. 80 زن رابط بهداشت (داوطلب سلامت) منطقه 14 تهران به طور تصادفی در دو گروه شاهد و مداخله قرار گرفتند (گروه مداخله 41 نفر، گروه شاهد 39 نفر). ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه آگاهی، نگرش و عملکرد در مورد فعالیت بدنی بود که در ابتدای مطالعه (پیش آزمون) و 4 هفته پس از مداخله (پس آزمون) توسط همه شرکت‌کنندگان تکمیل شد. مداخله آموزش سلامت به صورت سه جلسه آموزشی با فواصل یک هفته‌ای به گروه آزمون ارایه شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات جمع‌آوری شده با استفاده از آمارهای توصیفی و تحلیلی در نرم‌افزار SPSS انجام یافت.

یافته‌ها: در مرحله پیش آزمون دو گروه شاهد و آزمون به لحاظ متغیرهای آگاهی، نگرش و عملکرد تفاوت آماری معناداری نداشتند، اما تغییرات امتیازات دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون در مورد آگاهی و عملکرد تفاوت آماری معنادار بین دو گروه نشان داد.

نتیجه‌گیری: مداخله آموزشی انجام یافته در این پژوهش بر افزایش آگاهی و میزان کلی فعالیت بدنی زنان رابط بهداشت مؤثر بوده است. بنابراین ارایه آموزش در این زمینه به رابطان بهداشتی توصیه می‌شود.


معصومه ذاکری‌مقدم، اسماعیل شریعت، احمد علی اسدی نوقابی، عباس مهران، وحید سقراطی،
دوره 17، شماره 3 - ( 7-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: درد بعد از عمل جراحی می‌تواند باعث بروز عوارض متعدد و عدم رضایت بیمار گردد. کنترل درد بعد از عمل جراحی، به طور قابل توجهی در روند بهبودی بعد از عمل جراحی، طول مدت بستری و میزان رضایت بیماران عمل شده مؤثر است. یکی از عوامل مؤثر در کنترل درد، میزان آگاهی پرستاران در مورد درد و روش‌های تسکین آن می‌باشد. با توجه به این که درد پس از عمل جراحی CABG یک معضل برای بیماران می‌باشد، مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین آگاهی پرستاران از درد و میزان رضایت بیماران تحت CABG از تسکین درد، انجام یافته است.

روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه مقطعی توصیفی - تحلیلی است که در سال 1386 انجام یافته است. نمونه‌های مورد مطالعه شامل 100 نفر از پرستاران شاغل در بخش‌های ICU قلب بیمارستان‌های منتخب دانشگاه علوم پزشکی تهران و 200 نفر از بیماران تحت CABG در 24 ساعت اول پس از عمل و پس از خارج شدن لوله تراشه بود که به روش نمونه‌گیری آسان انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده‌ها پرسشنامه بود. جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمار توصیفی و آمار استنباطی (آزمون کای‌دو، همبستگی پیرسون) در نرم‌افزار SPSS v.11.5 استفاده گردید.

یافته‌ها: بین میزان آگاهی پرستاران از کنترل درد پس از عمل و میزان رضایت بیماران از تسکین درد ارتباط معناداری وجود داشت، اما بین میزان آگاهی پرستاران از ماهیت درد و میزان رضایت بیماران از تسکین درد ارتباط معناداری مشاهده نشد. همچنین آزمون‌های آماری نشان داد که بین مشخصات پرستاران از جمله سن، جنس، بیمارستان محل خدمت و سابقه خدمت، با میزان آگاهی آن‌ها در مورد ماهیت و تسکین درد ارتباط معناداری وجود دارد.

نتیجه‌گیری: به نظر می‌رسد پرستاران توانسته‌اند دانش نظری خود در زمینه کنترل درد را در مراقبت از بیماران به کار گیرند. همچنین می‌توان استنباط نمود که آگاهی پرستاران در مورد ماهیت درد ممکن است در تسکین درد بیماران تأثیری نداشته باشد.


نورالدین محمدی، منا تیزهوش، مهناز سیدالشهدایی، حمید حقانی،
دوره 18، شماره 3 - ( 5-1391 )
چکیده

زمینه و هدف: کمبود آگاهی از روش انجام آنژیوگرافی عروق کرونر موجب بروز اضطراب و تنش در بیماران می‌گردد. به‌کارگیری شیوه آموزشی مناسب می‌تواند در تعدیل اضطراب این بیماران مؤثر باشد. بر همین اساس مطالعه حاضر با هدف بررسی و مقایسه تأثیر دو شیوه آموزش گروهی و آموزش انفرادی بر آگاهی و اضطراب بیماران بستری برای آنژیوگرافی عروق کرونر انجام گرفته است.

روش بررسی: مطالعه حاضر به صورت نیمه تجربی در مرکز قلب و عروق شهید رجایی تهران، در سال 91-1390 انجام گرفته است. تعداد نمونه‌های مورد پژوهش 84 بیمار بوده است. در این پژوهش آموزش انفرادی به عنوان اولین روش مداخله آموزشی به صورت تصادفی تعیین شد. سپس در هر یک از گروه‌های آموزش انفرادی و گروهی، 42 بیمار بستری برای آنژیوگرافی عروق کرونر، با استفاده از روش نمونه‌گیری مستمر انتخاب شدند. ابزار جمع‌آوری داده‌ها شامل فرم مشخصات جمعیت شناختی، پرسشنامه اندازه‌گیری اضطراب موقعیتی- خصلتی اشپیل‌برگر و پرسشنامه سنجش آگاهی بوده است. محتوای آموزشی یکسان در مورد روش انجام آنژیوگرافی عروق کرونر و مراقبت‌های لازم مرتبط با آن به صورت انفرادی و یا گروهی ارایه گردید. میزان آگاهی و اضطراب بیماران قبل و بعد از آموزش در دو گروه اندازه‌گیری و مقایسه شد. داده‌ها با آمار توصیفی و آزمون‌های آماری تی‌مستقل و تی‌زوج مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها: نتایج نشان داد تأثیر دو شیوه آموزش انفرادی و گروهی، بر میزان آگاهی بیماران مشابه بوده و میانگین نمره آگاهی آنان تفاوت آماری معنادار نداشته است. اما آموزش گروهی در کاهش اضطراب موقعیتی بیماران در مقایسه با شیوه آموزش انفرادی مؤثرتر بوده است (049/0=p).

نتیجه‌گیری: در شیوه آموزش گروهی بیماران احساس امنیت بیشتری می‌نمایند و می‌توانند از تجارب یکدیگر استفاده کرده و همچنین یکدیگر را حمایت نمایند، لذا سطح اضطراب در بیمارانی که آموزش گروهی داشته‌اند، نسبت به بیماران گروه آموزش انفرادی کم‌تر بوده است. با توجه به اثرات مثبت آموزش گروهی در کاهش سطح اضطراب بیماران و اهمیت این مسأله در امر مراقبت از بیماران قلبی، پیشنهاد می‌شود پرستاران بالینی آموزش گروهی را به عنوان یک شیوه مطلوب در آموزش این دسته از بیماران به کار گیرند.

 


طاهره نجفی قزلجه، زهرا عباس‌نژاد، فروغ رفیعی، حمید حقانی،
دوره 21، شماره 1 - ( 3-1394 )
چکیده

  زمینه و هدف: دستان مراقبان بهداشتی از جمله پرستاران از عوامل مهم انتقال میکروارگانیزم‌ها و عفونت‌های بیمارستانی است. این مطالعه با هدف بررسی آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در زمینه بهداشت دست صورت گرفته است .

  روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی- مقطعی است. کلیه پرستاران شاغل در بخش‌های بستری سه بیمارستان دانشگاه علوم پزشکی لرستان شامل 282 نفر در مطالعه شرکت داده شدند. گردآوری داده‌ها در سال 1391 با استفاده از فرم مشخصات جمعیت‌شناختی، پرسشنامه مطلوبیت اجتماعی، پرسشنامه‌های آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمارهای توصیفی و استنباطی ( t مستقل، آنالیز واریانس یک طرفه، و ضریب همبستگی پیرسون) در نرم‌افزار رایانه‌ای SPSS v.21 استفاده و سطح معناداری 05/0 p< در نظر گرفته شد .

  یافته‌ها : میانگین نمره آگاهی، باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست به ترتیب 00/2 ± 6/4، 40/0 ± 8/3 و 50/0 ± 33/4 بود. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که رعایت بهداشت دست بعد از تماس با بیمار و انجام مداخلات، بیش‌تر از قبل از تماس با بیمار می‌باشد. همچنین ا رتباط مثبت و معناداری بین عملکرد پرستاران در موقعیت‌های نیازمند رعایت بهداشت دست و باور آن‌ها در مورد بهداشت دست وجود دارد .

  نتیجه‌گیری: براساس نتایج این مطالعه آگاهی پرستاران در مورد بهداشت دست کم بوده و بهداشتی کردن دست در موقعیت‌های مختلف به صورت مطلوبی صورت نمی‌گیرد. بسیاری از پرستاران باور منفی در مورد بهداشتی کردن دست دارند. براساس نتایج این مطالعه لزوم انجام پژوهش در جهت افزایش آگاهی و بهبود باور و عملکرد پرستاران در مورد بهداشت دست تأکید می‌شود .

  


سیدعلی مهدیون، معصومه ایمانی‌پور، ریتا مجتهدزاده، آغافاطمه حسینی،
دوره 21، شماره 2 - ( 6-1394 )
چکیده

  زمینه و هدف: آموزش­های الکترونیکی از جمله روش­های آموزشی هستند که به شیوه­های مختلفی ارایه می­شوند. هدف این مطالعه، مقایسه تأثیر دو روش آموزش الکترونیکی تعاملی و غیرتعاملی بر آگاهی پرستاران در مورد فرایند مرگ مغزی، اهدای عضو و رضایت آن‌ها از روش آموزشی بوده است .

  روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در سال 1393 در مورد پرستاران بخش مراقبت­های ویژه بیمارستان­های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام یافت. شرکت­کنندگان به روش در دسترس انتخاب و به دو گروه 32 نفره تقسیم شدند. گروه اول محتوای آموزشی در مورد مرگ مغزی را به صورت الکترونیکی تعاملی و گروه دوم به شیوه آموزش الکترونیکی غیرتعاملی دریافت کردند. میزان آگاهی هر دو گروه قبل و بعد از آموزش و میزان رضایتمندی شرکت­کنندگان از دوره آموزش با استفاده از پرسشنامه بررسی شد. برای مقایسه امتیازات درون گروهی از آزمون آماری تی‌زوجی و برای مقایسه بین گروه­ها از آزمون تی مستقل استفاده شد .

  یافته‌ها : یافته­ها نشان داد تفاضل نمرات آگاهی قبل و بعد از مداخله معنادار نبوده (33/0= p ) و همچنین سطح آگاهی هر دو گروه بعد از مداخله نسبت به قبل از مداخله به صورت معناداری افزایش داشته است (001/0 p< )، ولی اختلاف میانگین نمرات دو گروه بعد از آموزش، تفاوت آماری معناداری را نشان نداد (19/0= p ). رضایتمندی از دوره آموزشی به صورت معناداری در گروه تعاملی بیش‌تر بود (04/0= p ) .

  نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد هر دو روش آموزش الکترونیکی تعاملی و غیرتعاملی می­توانند موجب ارتقای آگاهی پرستاران شوند، اما از آن‌جا که رضایتمندی پرستاران از آموزش تعاملی به طور معناداری بیش‌تر بوده است، پیشنهاد می­شود از این شیوه جهت برگزاری دوره­های آموزش مداوم الکترونیکی استفاده گردد. ضمناً با توجه به محدودیت­های این مطالعه، بررسی بیش‌تر اثربخشی روش‌های مختلف آموزش الکترونیکی توصیه می­شود .

  


طاهره رحمانی فرد، سید محمد کلانتر کوشه، محبوبه فرامرزی،
دوره 23، شماره 3 - ( 7-1396 )
چکیده

زمینه و هدف: زنان نابارور نسبت به افراد بارور، استرس بیش‌تری را در زندگی تجربه می‌کنند و کیفیت زندگی پایین‌تری دارند. هدف این مطالعه تعیین اثربخشی روان‌درمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی زنان نابارور بوده است.
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی تصادفی (IRCT2017021132321N2) به روش چهار گروهی سولومون، 60 نفر از زنان نابارور مراجعه‌کننده به مرکز تحقیقات باروری ناباروری حضرت فاطمه زهرا (س) شهر بابل در سال 1394، به طور تصادفی در چهار گروه 15 نفری (آزمایش با پیش آزمون، آزمایش بدون پیش آزمون، شاهد بدون پیش آزمون، شاهد با پیش آزمون) تخصیص داده شدند. 30 نفر آزمودنی گروه آزمایش، روان‌درمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی 8 جلسه گروهی (هفته‌ای یک بار 120 دقیقه) دریافت نمودند. 30 نفر آزمودنی گروه شاهد، هیچ‌گونه مداخله‌ای دریافت نکردند. 30 آزمودنی در ابتدا و 60 آزمودنی در انتهای مطالعه، پرسشنامه کیفیت زندگی را تکمیل کردند. داده‌ها در نرم‌افزار SPSS نسخه 20 با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیری ANCOVA تجزیه و تحلیل شد.
یافته‌ها: روان‌درمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، کیفیت زندگی را در هر دو گروه آزمایش ارتقا داد. به طوری که میانگین نمرات زنان در تمامی چهار بعد کیفیت زندگی، سلامت جسمانی، روانی، روابط اجتماعی و محیط زندگی در هر دو گروه آزمایش به طور معناداری نسبت به گروه‌های کنترل بیش‌تر شد (05/0p<).
نتیجه‌گیری: به‌کارگیری روان‌درمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، به عنوان یک روش قابل اعتماد ارتقادهنده کیفیت زندگی زنان نابارور، در مراکز ناباروری توصیه می‌شود.
 
آزیتا نوروزی، الهه افرازه، رحیم طهماسبی،
دوره 24، شماره 1 - ( 2-1397 )
چکیده

زمینه و هدف: دیابت شایع­ترین بیماری متابولیک است که به رفتارهای خودمدیریتی نیاز دارد. هدف این مطالعه، مقایسه تأثیر دو نوع چارچوب پیام­ بهداشتی سودمحور و زیان‌محور بر آگاهی، خودکارآمدی و خودمدیریتی بیماران دیابتی بوده است.
روش بررسی: در این پژوهش کارآزمایی بالینی تصادفی شده، 112 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 مراجعه‌کننده به کلینیک دیابت 17 شهریور شهر برازجان در سال 1396 انتخاب و به 3 گروه پیام سودمحور، زیان­محور و شاهد تقسیم شدند. ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش، پرسشنامه بود. اطلاعات در سه مرحله، قبل، یک هفته و 3 ماه بعد از ارایه پیام‌های آموزشی جمع‌آوری و با استفاده از آزمون‌های کای‌دو، تحلیل واریانس یک طرفه و داده‌های تکراری در نرم‌افزار SPSS نسخه 22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: قبل از مداخله، میانگین نمره آگاهی، خودکارآمدی و خودمدیریتی دو گروه سودمحور و زیان‌محور کم‌تر از گروه شاهد بود. یک هفته و سه ماه پس از آموزش میانگین نمره آگاهی، خودکارآمدی و خودمدیریتی هر دو گروه پیام سودمحور و زیان­محور نسبت به گروه شاهد بیش‌تر شد (001/0p<). طوری که نمره خودمدیریتی یک هفته بعد از آموزش در گروه پیام سودمحور 20/11±26/102، گروه پیام زیان‌محور 73/13±53/111 و گروه شاهد 41/11±75/88 بود و سه ماه بعد از آموزش نمره خودمدیریتی در گروه‌های یاده شده به ترتیب 80/11±58/105، 39/15±72/108 و 51/13±49/88 بود.
نتیجه‌گیری: نتایج این مطالعه نشان داد طراحی و اجرای برنامه‌های آموزشی مبتنی بر پیام­های زیان‌محور و به‌ویژه سودمحور می­تواند باعث ارتقای آگاهی، خودکارآمدی و رفتار خودمدیریتی در بیماران دیابتی گردد.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT2016122931653N1
 
 
مریم جبارپور، فاطمه عبدلی، مجید کاظمی،
دوره 24، شماره 2 - ( 4-1397 )
چکیده

زمینه و هدف: اضطراب یکی از شایع‌ترین اختلالات روانی در خانواده افراد مبتلا به آسیب تروماتیک مغزی است. این مطالعه، با هدف تعیین تأثیر اطلاع از روند وضعیت بیمار، بر سطح اضطراب خانواده افراد دچار آسیب تروماتیک مغزی بستری در بیمارستان انجام ‌گرفته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی دارای گروه شاهد در مورد 90 نفر از اعضای خانواده افراد دچار آسیب تروماتیک مغزی بستری در بیمارستان باهنر شهر کرمان در سال 1395 انجام یافته است. نمونه‌ها به روش مستمر از بخش‌های مراقبت ویژه انتخاب و دو گروه شاهد و مداخله را تشکیل دادند. در گروه مداخله اطلاع‌رسانی درباره تغییرات وضعیت بیمار، توسط پرستار و طی سه روز اول بستری در بخش مراقبت ویژه بیمار انجام یافت. گروه شاهد در این مدت، از مراقبت و آموزش‌های معمول توسط پرستاران بخش برخوردار بودند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه اضطراب اشپیل‌برگر بود. از آزمون تی‌مستقل و تی‌زوجی برای مقایسه میانگین نمرات اضطراب در نرم‌افزار SPSS نسخه 16 استفاده شد.
یافته‌ها: قبل از مداخله، بین میانگین نمره اضطراب آشکار، پنهان و کلی دو گروه اختلاف آماری معنادار وجود نداشت (05/0p>). اما پس از مداخله در گروه آزمون میانگین نمره اضطراب آشکار (26/7±51/45)، پنهان (51/6±42/45) و کلی (72/12±93/90) به طور معناداری (05/0p<) نسبت به میانگین نمره اضطراب آشکار (42/9±22/49)، پنهان (15/9±02/49) و کلی (67/17±24/98) گروه شاهد، کاهش نشان داد.
نتیجه‌گیری: اطلاع‌رسانی به صورت برنامه‌ریزی شده، از روند و تغییرات وضعیت افراد دچار آسیب تروماتیک مغزی بستری در بیمارستان می‌تواند به‌ طور معناداری موجب کاهش اضطراب اعضای خانواده این بیماران بشود.
ثبت کارآزمایی بالینی: IRCT20180206038642N2
 
سمانه نجفی، محمد رضا منصوریان، شهلا خسروان، نعمت جعفری قلعه جوقی، سیما جعفری آنی، فاطمه خلیلی،
دوره 26، شماره 2 - ( 4-1399 )
چکیده

زمینه و هدف: آموزش تغذیه صحیح یکی از مهم­ترین اولویت­ها در همه دوران­های زندگی به خصوص در سنین کودکی است. روش آموزش نیز یکی از ارکان مهم در مؤثر بودن آموزش تلقی می­شود. لذا این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر روش­های ایفای نقش و سخن‌رانی بر آگاهی کودکان دبستانی در زمینه تغذیه سالم انجام یافته است.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در مورد 60 دانش­آموز ابتدایی دوره دوم شهر گناباد در سال 1396 انجام یافته است. شرکت­کنندگان به روش تصادفی چندمرحله­ای انتخاب و به دو گروه ایفای نقش و سخن‌رانی تخصیص یافتند. آگاهی دانش­آموزان قبل، بلافاصله و یک ماه بعد از آموزش به وسیله پرسشنامه محقق ساخته سنجیده شد. داده­ها در نرم­افزار SPSS نسخه 16 و با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی، تحلیل شد. 05/0p معنادار در نظر گرفته شد.
یافته‌ها: میانگین نمره آگاهی در گروه ایفای نقش قبل، بلافاصله و یک ماه بعد از مداخله به ترتیب 55/2±77/10، 15/55±1/14 و 10/1±50/14 و در گروه سخنرانی به ترتیب 85/1±07/11، 43/1±72/13 و 84/2±47/11 (دامنه نمرات قابل کسب 16-0) بود. بین میانگین آگاهی قبل، بلافاصله و یک ماه بعد از مداخله در دو گروه تفاوت آماری معناداری وجود داشت (001/0p<) و افزایش آگاهی در روش ایفای نقش بیش‌تر از سخنرانی بود.
نتیجه‌گیری: با توجه به تأثیر بیش‌تر شیوه ایفای نقش نسبت به سخن‌رانی در آموزش تغذیه سالم در کودکان سن مدرسه، پیشنهاد می­شود در برنامه آموزش تغذیه در مدارس از روش­های جذاب، پویا و مؤثرتری همچون ایفای نقش، متناسب با اهداف رفتاری آموزشی استفاده شود تا علاوه بر افزایش بازده آموزشی، موجب ماندگاری بیش‌تر اثرات آموزش و یادگیری پایدارتر دانش­آموزان گردد.
 
زهره میرکازهی ریگی، فیروزه شیخی، سعیده دادپیشه، واحدبخش بلوچ، سعید کلکلی،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1399 )
چکیده

زمینه و هدف: کارکنان مرتبط با مواد غذایی ممکن است ویروس کووید-۱۹ را با سرفه کردن و یا عطسه کردن به مواد غذایی انتقال دهند، از این رو آگاهی کارکنان مواد غذایی از راه­های انتقال و پیش‌گیری ویروس کووید-۱۹ مهم است، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین سطح آگاهی و عملکرد نانوایان شهر ایرانشهر در مورد پیش‌گیری از بیماری کووید-۱۹ انجام گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی تعداد ۴۷ نانوایی مشغول به کار در سطح شهر ایرانشهر از طریق نمونه­گیری طبقه­ای تصادفی در سال 1399 انتخاب شدند. داده­ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات جمعیت‌شناختی، پرسشنامه محقق ساخته سنجش سطح آگاهی (۱۵ آیتم) و چک لیست عملکرد بهداشتی (۱۷ آیتم) جمع­آوری شد. تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از آزمون‌های آماری توصیفی، آزمون دو جمله­ای فریدمن و با استفاده از نرم‌افزار تحلیل آماری SPSS نسخه ۲۵ در سطح معناداری 05/0 انجام گرفت.
یافته‌ها: میانگین سنی نمونه­های پژوهش 8/۹±۵۶/29 سال، میانگین سابقه کاری ۵۴±36/۵۱ ماه بود، سطح تحصیلات دبیرستان بیش‌ترین فراوانی را داشت (2/۳۶%)، ۹/64% متأهل، 4/۸۹% ساکن شهر، ۸/46% به عنوان فروشنده مشغول به کار بودند. میانگین نمرات متغیر عملکرد 4/5±59/18 و کمی بیش‌تر از مقدار متوسط (عدد 17) و میانگین متغیر آگاهی 9/2±48/25 و بسیار بیش‌تر از مقدار متوسط (عدد 15) بوده است.
نتیجه‌گیری: با توجه به اهمیت پیش‌گیری و کنترل این اپیدمی و قطع زنجیره انتقال عفونت باید مداخلات آموزشی مناسب جهت افزایش آگاهی و عملکرد جهت تک تک افراد جامعه و به خصوص افراد دخیل در تهیه و توزیع مواد غذایی طراحی و اجرا شود.
 
سعیده عزیزی مهکویه، آرزو راستی، عاطفه اسدپور اصل، سهیل رحیمی، محمدرضا کردباقری،
دوره 27، شماره 4 - ( 10-1400 )
چکیده

زمینه و هدف: بیماری نوظهور کرونا، دارای عوارض روان‌شناختی متعددی از جمله اضطراب است. هدف مطالعه حاضر تعیین تأثیر آگاهی بخشی چهره به چهره بر میزان اضطراب مبتلایان به ویروس کووید-19 است.
روش بررسی: در این مطالعه تعداد 90 نفر از بیماران مبتلا به ویروس کووید-19 بستری در بیمارستان‌های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1399 به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل (هر گروه 45 نفر) قرار گرفتند. پرسشنامه‌های اطلاعات فردی و بیماری و اضطراب DASS21 قبل از مداخله توسط هر دو گروه تکمیل شد. آگاهی بخشی به صورت چهره به چهره طی دو جلسه 30 دقیقه‌ای و به فاصله 24 ساعت در گروه مداخله انجام گرفت و مجدداً پرسشنامه DASS-21 روز بعد از اتمام جلسه دوم توسط بیماران تکمیل شد. گروه کنترل اطلاعات معمول بخش را دریافت و پرسشنامه را مجدداً تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل داده‌ها در نرم‌افزار SPSS نسخه 21 و با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی انجام گرفت.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که قبل از مداخله بین میانگین نمرات اضطراب بیماران دو گروه مداخله (20/9±71/12) و کنترل (08/7±71/14) تفاوت آماری معناداری مشاهده نشده است (05/0p>) اما در میانگین نمرات گروه مداخله (64/5±68/5) و گروه کنترل (19/6±75/12) پس از مداخله، تفاوت معناداری مشاهده شد (05/0).
نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که آگاهی بخشی چهره به چهره می‌تواند موجب کاهش اضطراب بیماران مبتلا به ویروس کووید-19 شود و قابل استفاده در مراکز درمانی است.

 

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb