زمینه و هدف:مطالعه حاضر به دلیل احتمال بروز عفونتهای سیستمیک و موضعی ناشی از ورود کاتتر به داخل وریدهای محیطی به منظور تعیین ارتباط زمان ماندگاری کاتترهای وریدی محیطی با میزان بروز عوارض رگگیری در نوزادان و کودکان بستری انجام شد.
روش بررسی: برای انجام این مطالعه توصیفی - مقطعی، تعداد 108 نوزاد و کودک به روش نمونه گیری مبتنی بر هدف و در یک دوره دو ماهه انتخاب و از نوک کاتتر آنها (بعد از خارج کردن به هر دلیل) کشت انجام شد. برای تمام نمونهها یک پرسشنامه حاوی اطلاعات فردی و اطلاعات مرتبط با رگگیری تکمیل گردید. شرایط رگگیری برای تمام نمونهها یکسان و شرط پذیرش، نبود کشت مثبت خون بعد از 24 ساعت بود. وجود حتی یک کلنی در نوک کاتتر مثبت فرض شد و یکی از نمونهها به دلیل مثبت بودن کشت خون از مطالعه خارج گردید. نتایج با نرمافزار SPSS و آزمون آماری مجذور کای تحلیل شد.
یافتهها: نتایج مطالعه حاضر نشان داد میزان شیوع کلونیزاسیون نوک کاتتر ورید محیطی در کودکان و نوزادان بستری، 6/33% و شایعترین ارگانیسم استافیلوکوک کوآگولاز منفی (50% موارد مثبت) میباشد. از نظر بالینی به نظر میرسید افزایش ماندگاری کاتتر با افزایش میزان کلونیزاسیون همراه است، اما به غیر از داروی مصرفی وریدی هیچ کدام از متغیرها شامل سن، جنس، زمان سپری شده از بستری، نوع بخش، محل کاتتر، زمان سپری شده از زمان رگگیری، تغذیه کامل وریدی، ارتباط معنادار آماری با کلونیزاسیون سر کاتتر نشان ندادند. کلونیزاسیون در گروه دریافتکننده آنتیبیوتیک وریدی کمتر و در گروه دریافتکننده داروهای ضد تشنج بیشتر از بقیه گروهها مشاهده شد. از طرف دیگر بین کلونیزاسیون و بروز عوارض موضعی کاتتریزاسیون ارتباط معناداری به دست نیامد.
نتیجهگیری: یافتهها نشان داد افزایش زمان ماندگاری کاتتر وریدی محیطی در نوزادان و کو دکان از 48 ساعت به 72 ساعت موجب افزایش خطر بروز عوارض کاتتریزاسیون مانند فلبیت و نشت زیرپوستی مایع نمیگردد.
روش بررسی: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی است. نمونههای این پژوهش شامل سه نفر از مربیان دانشکده، 7 نفر از پرستاران شاغل در 3 بخش کودکان و 52 نفر از دانشجویان پرستاری مشغول به تحصیل در ترم پنجم بودند که دارای معیارهای ورود به مطالعه بوده و به صورت نمونهگیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند. سپس نمونهها به صورت تصادفی به دو گروه تجربه (28 نفر) و شاهد (24 نفر) تقسیم شدند. دانشجویان در گروه تجربه و شاهد، واحد کارآموزی کودکان را در 3 بخش منتخب و به طور غیر همزمان سپری نمودند با این تفاوت که دانشجویان در گروه تجربه بر اساس مدل همکار آموزشی بالینی تحت نظر پرستاران منتخب بالینی آموزش میدیدند و مربیان دانشکده بر فرایند آموزش نظارت داشته و در این مورد با پرستاران مربی همکاری مینمودند. در پایان دوره کارآموزی از مهارتهای بالینی دانشجویان و میزان رضایتمندی دانشجویان و مربیان پس آزمون به عمل آمد. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها، از روشهای آماری توصیفی و استنباطی شامل آزمون مجذور کای، تست دقیق فیشر، منویتنییو و آزمون t استفاده شد.
یافتهها: نمونهها در گروه تجربه و شاهد، از نظر مشخصاتی نظیر سن، جنس، معدل ترم گذشته، میزان علاقه و انگیزه نسبت به حرفه پرستاری با یکدیگر همگن بودند. یافتههای این پژوهش اختلاف معناداری را در دو گروه تجربه و شاهد از نظر مهارتهای بالینی اندازهگیری TPR، اندازهگیری فشارخون، اکسیژن درمانی، دارو درمانی، تغذیه کودک، ارتباط با کودک و خانواده نشان داد (001/0p<). به علاوه اختلاف معناداری بین متغیر رضایتمندی پرستاران منتخب بالینی از نحوه کارآموزی دانشجویان پرستاری در دو گروه تجربه و شاهد مشاهده شد (004/0=p). اما به لحاظ رضایتمندی دانشجویان و مربیان پرستاری از دستیابی به اهداف آموزش بالینی در گروه تجربه و شاهد اختلاف معناداری مشاهده نشد (به ترتیب 058/0=p و 109/0=p).
نتیجهگیری: مدل همکار آموزشی بالینی روشی مناسب در فرایند آموزش مهارتهای بالینی به دانشجویان پرستاری است و بر این اساس بهرهگیری از تجربیات و دانش عملی پرستاران بالینی در هر بخش برای ارایه آموزش مهارتها به دانشجویان پرستاری توصیه میشود.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی با دو گروه شاهد و آزمون به صورت قبل و بعد انجام گرفته است. تعداد 75 دانشجو که واحد داخلی جراحی را در نیمسال دوم 86- 85 و ترم تابستانی اخذ کرده بودند، به صورت تصادفی انتخاب شدند. اختصاص نمونهها در گروههای شاهد و آزمون به صورت غیرتصادفی انجام گرفت. دانشجویان و مربیان در دو گروه با یکدیگر همسان بودند. پرسشنامه سنجش صلاحیت ارتباطی دانشجویان توسط مربی و کارکنان در هفته اول کارآموزی تکمیل گردید. در گروه آزمون در مرحله حین کارآموزی «الگوی رهبری موقعیتی» به عنوان یک مداخله اجرا گردید. در انتهای کارآموزی نیز مجدداً ابزار توسط مربی و کارکنان تکمیل شد. دادهها با استفاده از آزمونهای آماری تیزوجی و مستقل در نرمافزار SPSS v.13 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: نتایج آزمون آماری تی زوجی نشان داد که در گروه شاهد صلاحیت ارتباطی دانشجویان در مرحله بعد از کارآموزی نسبت به قبل از آن تغییری نکرده است (764/0=p). در حالی که در گروه آزمون نمره صلاحیت ارتباطی دانشجویان افزایش معنادار (001/0p<) یافته است. با استفاده از آزمون آماری تیمستقل اختلاف میانگین نمره صلاحیت ارتباطی دانشجویان بین مراحل قبل و بعد از مداخله در گروه شاهد تفاوت معناداری با اختلاف میانگین نمره صلاحیت ارتباطی گروه آزمون بین مراحل قبل و بعد از مداخله دارد (001/0p<).
نتیجهگیری: با توجه به اهداف آموزش بالینی، به کارگیری الگوی رهبری موقعیتی در آموزش بالینی باعث ارتقای صلاحیت ارتباطی دانشجویان میشود.
روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی است. نمونههای پژوهش 66 بیمار (58 مرد و 8 زن) 65-40 ساله مبتلا به انفارکتوس میوکارد بودند که با روش نمونهگیری مبتنی بر هدف از بین تمام بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد مراجعهکننده به بیمارستانهای آموزشی شهر اهواز از مهر ماه 84 تا اردیبهشت 85 ، انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمون (32نفر) و شاهد (34 نفر) تقسیم شدند. اطلاعات مربوط به تظاهرات بالینی به وسیله چک لیست از دو گروه جمعآوری شد. افراد گروه آزمون، پس از موفقیت در آزمون ورزش مقدماتی (دو هفته پس از انفارکتوس میوکارد)، برنامه بازتوانی 8 هفتهای را شروع نمودند. پس از پایان برنامه اطلاعات مربوط به تظاهرات بالینی از تمام بیماران جمعآوری و با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون منویتنی) در نرمافزارSPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: با توجه به نتایج آزمون منویتنی، بین حملات افزایش فشارخون (030/0=p)، درد قفسه صدری، تنگی نفس، خستگی، و تپش قلب (001/0p<) در گروه آزمون نسبت به گروه شاهد کاهش معنادار ایجاد شده است.
نتیجهگیری: شرکت در برنامه بازتوانی قلبی، درد قفسه صدری، تنگی نفس، خستگی، حملات فشارخون و تپش قلب را در بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد کاهش میدهد. بر این اساس میتوان اجرای این برنامه را در بیماران یاد شده توصیه نمود.
زمینه و هدف: بروز تضاد در سازمانهای مراقبت بهداشتی با توجه به پیچیده بودن سازمان، فراوانی و تنوع تعاملات، تخصصها، نقشها و ماهیت سلسله مراتب، بیشتر است. گرچه تضاد همیشه مخرب و مضر نیست و درجه معینی از آن میتواند موجب بهبود خدمات شود؛ اما افزایش سطح تضاد یا مزمن شدن آن نیز موجب بروز اختلال میشود و به همین جهت مدیریت و کنترل تضاد امری ضروری است. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط درونی مفاهیم الگوی کنترل تضاد صورت گرفته است.
روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه مقطعی است که در آن پرسشنامهای جهت بررسی ارتباط درونی مفاهیم الگوی کنترل تضاد تدوین و توسط90 پرستار شاغل در بیمارستانهای سه دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی مستقر در تهران تکمیل گردید. روایی پرسشنامه به وسیله خبرگان بررسی و انسجام درونی آن (81/0=α) تأیید گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی (جداول توزیع فراوانی) و تحلیلی (آزمون همبستگی اسپیرمن) در بسته آماری برای علوم اجتماعی (SPSS) انجام یافت. طرح پژوهش در کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علوم پزشکی تهران بررسی و تأیید شد. رضایت آگاهانه نیز از کلیه شرکت کنندهها اخذ گردید.
یافتهها: دامنه سنی افراد بین 22تا53 سال (2/8±5/34) بود. اکثر پرستاران مورد مطالعه زن (6/88%)، متأهل (6/57%) و در سمت پرستار (8/84%) بودند. از منظر اکثر پرستاران تضاد به معنای ناهماهنگی، عدم تفاهم و اختلاف و برای کمترین آنان تضاد به معنای خشونت و مسایل دشوار بوده است. واکنش 4/41% نمونههای پژوهش در هنگام مواجهه با تضاد مذاکره بود. اما عصبانی شدن، کنارهگیری، گذشت کردن، نادیده گرفتن و قبولاندن ایدههای خود به فرد مقابل نیز از واکنشهای پرستاران به تضاد بود. از نظر نمونههای پژوهش مؤثرترین عوامل در ایجاد یا کنترل تضاد به ترتیب تعامل و درک (4/32%)؛ شخصیت و خصوصیات فردی پرستار (6/26%) و شرایط شغلی (7/21%) میباشند. تعامل که متغیر مرکزی الگوی کنترل تضاد معرفی شده است، در این مطالعه نیز با پنج متغیر اصلی دیگر ارتباط معنادار دارد.
نتیجهگیری: ارتباطات و تعامل ناکافی و مخدوش مهمترین عامل در بروز تضاد است که پرستاران و مدیران آنها با درک این مطلب، باید در صدد بهبود مجاری ارتباطی افراد در سازمان و آموزش کارکنان جهت برقراری ارتباط مؤثر با یکدیگر باشند. این امر به درک متقابل کارکنان کمک نموده و از سوء برداشتها و کجفهمیها که زمینه ساز بروز تضاد است میکاهد. همچنین با شناخت سایر عوامل و متغیرهای مؤثر بر بروز و کنترل تضاد، آنها میتوانند ضمن تعدیل شرایطی که منجر به بروز تضاد میشود از روشهای مؤثرتری برای حل تضاد بهره بگیرند.
زمینه و هدف: مسأله مهمی که همواره در ارایه مراقبتها مورد توجه قرار میگیرد، دستیابی به کیفیت مطلوب ارایه مراقبتها میباشد. بررسی ایمنی و رضایتمندی بیماران یکی از روشهای سنجش و ارزشیابی کیفیت مراقبتی محسوب میشود. از طرفی، شایستگی پرستاران عاملی مؤثر در تضمین کیفیت مراقبتها معرفی شده است. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر استفاده از خدمات پرستاران دارای شایستگی بالینی بر ایمنی و رضایتمندی بیماران بستری در اورژانس از خدمات پرستاری انجام گرفته است .
روش بررسی: این مطالعه از نوع مداخلهای با گروه شاهد غیر هم ارز میباشد. 120 بیمار بستری در بخش اورژانس بیمارستان امام خمینی (ره) شهر خمین در سال 1391 به روش در دسترس انتخاب شدند. گروه آزمون (40 نفر) مراقبت مورد نیاز خود را از پرستاران دارای شایستگی بالا دریافت کردند و گروه شاهد (80 نفر) توسط ترکیب معمول پرستاران بخش اورژانس مراقبت شدند. دادهها با استفاده از ابزار محقق ساخته سنجش ایمنی بیماران اورژانس و پرسشنامه رضایت بیماران از کیفیت مراقبتهای پرستاری ( PSNCQ ) جمعآوری گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی در نرمافزار SPSS v.16 انجام یافت. سطح معناداری در کلیه آزمونهای آماری 05/0 p< در نظر گرفته شد .
یافتهها : میانگین و انحراف معیار سن گروه آزمون 5/12 ± 1/48 و گروه شاهد 7/16 ± 5/40 بود (018/0= p ). همچنین دو گروه از نظر نوع اشتغال نیز اختلاف معنادار داشتند (009/0= p ). اما دو گروه از نظر بقیه متغیرها نظیر جنس، وضعیت تأهل، تحصیلات، برخورداری از بیمه، سابقه بستری و علت مراجعه همگن بودند. نتایج پژوهش نشان داد سطح ایمنی و رضایتمندی از خدمات پرستاری در دو گروه آزمون و شاهد تفاوت معناداری داشته است (001/0 p< ). آزمون رگرسیون نیز برای حذف اثر متغیرهای سن و شغل به کار رفت که نتایج حاکی از تأثیر مداخله بر رضایت و ایمنی بود.
نتیجهگیری: یافتههای این مطالعه نشان میدهد که استفاده از خدمات پرستاران شایسته، ایمنی و رضایتمندی بیماران از خدمات پرستاری را ارتقا میدهد، بنابراین تربیت پرستاران شایسته و توجه به سطح شایستگی پرستاران در طراحی تیمهای مراقبت پرستاری و چینش آنان در بخشها و نوبتهای کاری مختلف برای افزایش ایمنی و رضایتمندی بیماران و به تبع آن کیفیت مراقبتها ضروری است .
زمینه و هدف: کیفیت در ارایه خدمات بالینی یکی از مهمترین نگرانیها در سراسر جهان است. حاکمیت بالینی به عنوان رویکردی جدید به بهبود کیفیت در نظام سلامت، نقش اساسی را در استقرار راهبردهای اصلی مراکز درمانی در جهت کیفیت بالاتر خدمات درمانی ایفا میکند. از سوی دیگر با توجه به اهمیت فرهنگ سازمانی به عنوان اهرمی قدرتمند برای تقویت رفتار سازمانی، موفقیت سازمانها در اجرای هر راهبرد تا حد زیادی به حمایت و پشتیبانی فرهنگ سازمانی بستگی دارد و میتوان انتظار داشت که فرهنگ سازمانی حاکم بر بیمارستان، بر اجرای مناسب حاکمیت بالینی نیز تأثیرگذار باشد. بر این اساس این پژوهش با هدف بررسی همبستگی بین فرهنگ سازمانی و استقرار حاکمیت بالینی از دیدگاه پرستاران در بیمارستانهای آموزشی شهر رشت انجام گرفته است .
روش بررسی: روش پژوهش مقطعی و از نوع همبستگی و با استفاده از مدلهای معادلات ساختاری است. به شیوه سرشماری 152 نفر از پرستاران شاغل در پستهای مدیریتی در تحقیق شرکت کردند. جهت گردآوری دادهها از پرسشنامه فرهنگ سازمانی Denison (2001) و پرسشنامه محقق ساخته حاکمیت بالینی استفاده شد. دادهها به وسیله نرمافزار SPSS و نیز LISREL تحلیل و از آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل عاملی تأییدی جهت سنجش مدل تحقیق استفاده گردید .
یافتهها : یافته های پژوهش نشان داد بین حاکمیت بالینی با تمام مؤلفههای فرهنگ سازمانی رابطه مثبت و معنادار (01/0> p ) برقرار است. تأیید مدل پژوهش مشخص نمود که فرهنگ سازمانی بر استقرار موفق حاکمیت بالینی اثرگذار است .
نتیجهگیری: بهبود فرهنگ سازمانی سبب استقرار پایدار حاکمیت بالینی و به تبع آن ارتقای کیفیت خدمات درمانی خواهد شد. بنابراین مدیران بیمارستانها بایستی به نهادینه ساختن فرهنگ سازمانی مناسب در راستای استقرار حاکمیت بالینی توجه کافی داشته باشند .
زمینه و هدف: مراقبت ناکافی از دهان بیماران بخشهای مراقبت ویژه میتواند منجر به تجمع پاتوژنها و عفونتهای ریوی گردد. در این زمینه، علاوه بر روشهای شیمیایی، روش مکانیکی نیز توصیه شده که در مورد اثر آن بر پنومونی نتایج متفاوتی گزارش شده است. لذا مطالعه حاضر جهت مقایسه دو روش شستشوی دهان با و بدون مسواک در ایجاد پنومونی مرتبط با ونتیلاتور در بیماران بخش مراقبتهای ویژه طراحی و اجرا شده است.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی تصادفی شده دوگروهی یک سوکور در بخشهای مراقبت ویژه بیمارستانهای منتخب شهر اهواز در سال 1392 انجام گرفته است. 68 بیمار تحت ونتیلاتور به صورت در دسترس انتخاب شدند و سپس به طور تصادفی با استفاده از نرمافزار R به دو گروه با مسواک (A= 34بیمار) و با سوآپ (B= 34 بیمار) تخصیص یافتند. در هر دو گروه از محلول کلرهگزیدین 2/0% استفاده شد. مداخله در دو گروه به مدت 3 دقیقه و دوبار در روز به مدت پنج روز انجام گرفت. ایجاد پنومونی در پایان روز پنجم با فرم نمرهدهی بالینی عفونت ریه (CPIS) بررسی شد. دادهها با آزمونهای کایدو و تیمستقل در نرمافزار 16SPSS v. مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: دو گروه از نظر سن، جنس، علت بستری، سطح هوشیاری، داروی مصرفی و مصرف دخانیات مشابه بودند. 8/58% کل بیماران به پنومونی مبتلا شدند (گروه A: 9/55% و گروه B: 8/61%). آزمون مجذور کای اختلاف معناداری بین دو گروه از نظر ایجاد پنومونی نشان نداد.
نتیجهگیری: استفاده از مسواک همراه محلول کلرهگزیدین در مقایسه با سوآپ همراه کلرهگزیدین نتوانست بروز پنومونی را کاهش دهد. با این حال به جهت اهمیت موضوع مطالعات بیشتری در این زمینه مورد نیاز است.
زمینه و هدف: کارآزماییهای بالینی تصادفی شده از جمله مطالعاتی هستند که قادرند معتبرترین شواهد را برای مقایسه مداخلههای گوناگون در پژوهشهای بهداشتی و درمانی فراهم سازند. وجود انواع تورش میتواند بر کیفیت پژوهش تأثیر گذارد و در نهایت، نتایج یک مطالعه را نامعتبر سازد. یکی از مهمترین تورشها، تورش انتخاب است. بهترین روش جهت کاهش تورش انتخاب، استفاده از تخصیص تصادفی شرکتکنندگان به گروههای موردنظر است. هدف این مطالعه فراهم سازی اطلاعاتی جامع، کاربردی و به زبانی ساده در مورد اجرای صحیح فرآیند تصادفی سازی در مطالعات کارآزمایی بالینی تصادفی شده، میباشد.
روش بررسی: این مطالعه یک بررسی مروری است که با استفاده از منابع موجود و تحلیل جامع آنها انجام یافته است. بدین منظور مقالات و کتب مرتبط با موضوع در بانکهای اطلاعاتی Medline، Scopus، Google Scholar، Science Direct و Magiran جستجو شد. کلید واژگان مورد استفاده تصادفی سازی، توالی تصادفی، پنهان سازی تخصیص، کارآزمایی شاهددار تصادفی شده، کارآزمایی بالینی تصادفی شده، تورش بودند که معادل انگلیسی آنها نیز در جستجو اعمال شد.
یافتهها: در بررسی نتایج حاصل از جستجوی متون، تعداد 39 مقاله و یک کتاب با اهداف پژوهش حاضر همخوانی داشتند که نتایج آنها در سه مرحله ایجاد توالی تصادفی، پنهان سازی تخصیص تصادفی و اجرای فرآیند تصادفی سازی به زبانی ساده و کاربردی و با بیان مثالهایی ارایه گردید.
نتیجهگیری: وجود تورش انتخاب در مطالعات کارآزمایی بالینی یک عامل آسیب رسان بر صحت نتایج حاصل می باشد که به منظور پیشگیری از آن محققان بایستی روشهای صحیحی را در تصادفی سازی و همچنین پنهان سازی تخصیص تصادفی به کار گیرند و به درستی آن را گزارش نمایند. لذا پژوهشگران میتوانند با درک بهتر این روش و اجرای درست آن به نتایج معتبر دست یابند.
زمینه و هدف: کراتیت ناشی از اشعه ماورای بنفش التهاب لایه اپیتلیوم قرنیه و کونژ ناشی از تابش اشعه ماورای بنفش است و با عوارضی نظیر درد شدید چشم، کاهش حدت بینایی، اشکریزش شدید و قرمزی چشم همراه میباشد. استفاده از پانسمان اولیه چشم در مبتلایان مورد تردید است، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر پانسمان چشمی بر بهبود علایم بالینی بیماران با کراتیت ناشی از اشعه ماورای بنفش طراحی و اجرا گردید.
روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی 120 نفر از بیماران با کراتیت ناشی از اشعه ماورای بنفش مراجعهکننده به اورژانس مرکز فوق تخصصی خاتمالانبیای دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 1394 بهطور تصادفی به دو گروه 60 نفره، با پانسمان و بدون پانسمان چشمی تخصیص یافتند (IRCT2015092124124N1). در یکی از گروهها هر دو چشم پانسمان گردید و گروه دیگر پانسمان نشدند. بقیه مراقبتها در هر دو گروه یکسان بود. علایم بالینی قبل و پس از 12 ساعت در دو گروه بررسی و مقایسه شد. دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای تیمستقل، تیزوجی، مجذور کای و ویلکاکسون در نرمافزار SPSS v.23 تجزیه و تحلیل شد. مقادیر p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج نشان داد میزان قرمزی (001/0p<) و اشکریزش (001/0p<) در گروه بدون پانسمان بهتر بهبود پیدا کرده و میانگین حدت بینایی در دو گروه اختلاف معناداری نداشت (05/0<p).
نتیجهگیری: پانسمان چشم تأثیری در بهبود علایم بالینی اشک ریزش و قرمزی چشم نداشته و بدون پانسمان این علایم بیشتر رفع میشود.
زمینه و هدف: مطالعات کارآزمایی بالینی تصادفی شده (RCT) معمولاً از دو مشکل عدم تبعیت و گمشدگی پیامد مطالعه صدمه میبینند. یکی از راه حلهای بالقوه برای رفع این مشکلات، استفاده از رویکرد تحلیل با قصد درمان (ITT) میباشد. لذا هدف از این مطالعه، مروری بر مفهوم ITT و مهمترین مباحث مرتبط با آن در عمل است، تا محققان پژوهشهای RCT به عنوان راهنمایی در جهت بهبود کیفیت مطالعات RCT از آن بهره گیرند.
روش بررسی: این مطالعه یک بررسی مروری است که با استفاده از منابع موجود و تحلیل مطالب انجام یافته است. بدین منظور جستجوی مقالات و کتب مرتبط با موضوع در بانکهای اطلاعاتی Ovid/Medline، SCOPUS، Web of Science ،Google Scholar و Magiran انجام گرفت. در این راستا از کلمات کلیدی شامل Intention-to-treat analysis ، randomized controlled trials ، randomized clinical trial ، as-treated ، ITT ، per-protocol analysis استفاده گردید.
یافتهها: مزایای استفاده از ITT ، نقد تحلیل به قصد درمان، جایگزینهای تحلیل به قصد درمان و محدودیتهای هر یک، دادههای گمشده و مدیریت آنها در مطالعات کارآزمایی بالینی در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است.
نتیجهگیری: رویکرد ITT به دلیل پایبند بودن به اصل تصادفیسازی باعث محافظت مطالعات کارآزمایی بالینی از مخدوشکنندگی و تورش شده و منجر به تولید بالاترین سطح مدارک و شواهد علمی در حوزه تحقیقات بالینی میشود. مناسب است این رویکرد به عنوان یک راهبرد در کلیه مراحل پژوهش اعم از طراحی مطالعه، اجرا و تجزیه و تحلیل دادهها مدنظر قرار گیرد و نباید آن را صرفاً یک رویکرد آماری تلقی نمود.
صفحه 1 از 1 |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb