مقدمه: اسیدفولیک یکی از ویتامینهای ضروری و مهم برای زنان در سنین باروری، به خصوص در دوران قبل از بارداری و طی این دوران است. تحقیقات متعددی نقش اسیدفولیک را در پیشگیری از بروز ناهنجاریهای جنینی به ویژه نقایص لوله عصبی، کم خونی در زنان باردار، بیماریهای قلبی و عروقی و برخی از سرطانها نشان دادهاند.
روش کار: این پژوهش یک مطالعهی نیمه تجربی است. تعداد نمونهها شامل 130 زن متأهل در سنین باروری (45-15سال) مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر کرمانشاه بود که بهصورت تصادفی انتخاب شدند. این پژوهش در دو مرحله انجام گرفت. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه بود. هر یک از واحدهای مورد پژوهش پس از انجام آزمون اولیه در یک جلسه آموزشی چهرهبهچهره به مدت 15 دقیقه شرکت کردند و دو هفته بعد دوباره همان پرسشنامه توسط پژوهشگر تکمیل گردید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از روشهای آمار توصیفی (جداول توزیع فراوانی، میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون کای اسکوئر و آزمون تی) استفاده شد.
یافتهها: نتایج این پژوهش نشان داد بین میزان آگاهی واحدهای مورد پژوهش (0001/p≤0 و 381/27-=t) و میزان به کارگیری مکمل اسیدفولیک (0001/0=p و 968/42=X2) قبل و بعد از آموزش اختلاف معنادار وجود داشت. همچنین بر اساس نتایج تحقیق، آموزش در افزایش آگاهی لزوم استفاده و بهکارگیری مکمل اسیدفولیک در محدودهی سنی 29-25 سال، افراد دارای تحصیلات دیپلم، زنان خانهدار، دارای همسران با تحصیلات دیپلم و شغل آزاد و سابقهی یک بار حاملگی بیشترین تأثیر را داشته است.
نتیجهگیری: مطابق با یافتههای پژوهش، میزان آگاهی و بهکارگیری مکمل اسیدفولیک بعد از آموزش به میزان زیادی افزایش پیدا کرد که گویای اهمیت آموزش بهداشت و نقش مهمی است که پرسنل بهداشتی از جمله ماماها در این زمینه دارند. پیشنهاد میشود با آموزشهای مداوم و جامع به زنان در سنین باروری، آنها را از اهمیت مصرف مکمل اسیدفولیک آگاه کرد.
مقدمه: عمل سزارین خطر بیشتری از زایمان طبیعی برای مادر و نوزاد در بردارد. میزان سزارین در کشور ما و به خصوص در استان گیلان (6/57% در مناطق شهری) بسیار بالاست؛ در حالی که بایستی بر طبق پیشنهاد WHO دامنهای بین 15%-5% داشته باشد. درخواست مادر یکی از دلایل عمده افزایش میزان سزارین است حال آن که در بسیاری از مواقع در پشت تشخیصهای رایج مخفی میگردد. این پژوهش به منظور مشخص ساختن دلایل انتخاب سزارین صورت گرفته است.
مواد و روش کار: این تحقیق یک پژوهش توصیفی - تحلیلی است که بر210 مادر باردار بین هفتههای 40ـ36 بارداری انجام شد. این مادران سابقه سزارین نداشته و بدون دلیل طبی سزارین را به عنوان روش زایمان برگزیده بودند. نمونهگیری خوشهای از مراکز بهداشتی درمانی شهر رشت انجام شد. روش گردآوری اطلاعات مصاحبه از طریق پرسشنامه بود. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از روشهای آمار توصیفی و استنباطی (آزمون مجذور کای و تست دقیق فیشر) استفاده شد.
یافتهها: اکثر واحدهای پژوهش (6/68%) در مورد مزایا و مضرات سزارین آگاهی متوسطی داشته و بیشترین آنان (5/60%) اطلاعات خود را از اقوام و دوستان کسب نمودهاند و نگرش اکثر آنان (4/71%) نسبت به سزارین خنثی بوده است. به ترتیب فراوانی، حداقل 50% از مادران دلایل زیر را برای انتخاب سزارین داشتند: سلامت جنین، ترس از درد، فشار روانی و اضطراب، پیشگیری از پارگیهای دستگاه تناسلی، ترس از معاینات واژینال، پیشگیری از تغییر شکل و شلشدگی در دستگاه تناسلی و کوتاه شدن زمان زایمان. همچنین از دیدگاه بیشترین درصد (3/38%) واحدهای پژوهش اولویت در انتخاب سزارین به دلیل ترس از درد بوده است. بین تعدادی از مشخصات فردی واحدها و تعدادی از سوابق مامایی، میزان آگاهی و نوع نگرش با برخی دلایل انتخاب سزارین به عنوان مثال بین سن، میزان آگاهی و نوع نگرش با ترس از درد ارتباط معنادار وجود داشت (05/0>p).
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این پژوهش و با مدنظر داشتن عوامل مرتبط با دلایل انتخاب سزارین در مادران کم خطر میتوان با استفاده از مشاورههای سودمند مامایی و حمایتهای اطلاعاتی، عاطفی و اجتماعی در طی بارداری و زایمان از سوی ماماها وسایر پرسنل بهداشتی درمانی از میزان سزارین کاست.
مقدمه:استرس پدیدهای پیچیده و ضروری زندگی است که گاهی مشکل ساز میشود و اگر انسان قادر به سازگاری با آن نباشد جسم و روان او مورد تهدید قرار میگیرد. تمایل به کنار آمدن با استرس راه مثبتی است که باعث دستیابی تدریجی به ارتقاء سلامتی میشود.
مواد و روش کار: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی است که با هدف تعیین تأثیر آموزش شیوههای مقابله با استرس بر میزان استرس زنان شاغل در دانشکدههای پرستاری و مامایی، دندانپزشکی، توانبخشی و پیراپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شده است. 138 نفر زن شاغل به روش نمونهگیری مبتنی بر هدف از فهرست اسامی کارگزینی انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه استاندارد سنجش استرس کودرون بود. آزمونهای آماری در این پژوهش t و مجذور کای بودند و تجزیه و تحلیل اطلاعات با نرم افزار SPSS انجام شد.
یافتهها: نتایج پژوهش با استفاده از آزمون t جهت مقایسه میانگینهای استرس شغلی (22/0=p)، استرس بهداشت زندگی (53/0=p)، استرس زندگی شخصی (44/0=p) و استرس شخصیت فردی (1/0=p) قبل و بعد از آموزش اختلاف معناداری را نشان نداد. همچنین آزمون آماری مجذور کای ارتباط آماری معناداری بین متغیرهای دانشکده، سن، سابقه کار، تأهل، تعداد فرزندان، سطح تحصیلات و وضعیت مسکن با استرس شغلی نشان نداد.
نتیجهگیری: این بررسی نشان داد که محیط کار به تنهایی میتواند بزرگترین منبع استرس باشد که عموماً اثرات نامطلوبی بر سلامت جسمانی و روانی زنان شاغل دارد. در پژوهش حاضر آموزش کوتاه مدت مقطعی نتوانست تأثیر زیادی بر کاهش استرس داشته باشد، لذا ضروری است جهت کاهش استرس زنان شاغل برنامههای مختلف آموزشی بلندمدت، مشاوره و ... در نظر گرفته شود.
مقدمه:اقدام به خودکشی به روش خودسوزی، روشی خشن و بیرحمانه در جهت پایان دادن به زندگی است که فرد با آتش زدن جسم خود سعی در از بین بردن خویشتن دارد. مؤثرترین راه کاهش عوارض و مرگ و میر خودسوزی، پیشگیری است.
مواد و روش کار: این مطالعه یک پژوهش توصیفی است که بر روی مراجعین مرکز سوانح سوختگی شهید مطهری، تنها مرکز بستری مخصوص زنان صدمه دیده از سوختگی در شهر تهران، در مدت یک سال (از آذر ماه 1380 تا آذر ماه 1381) انجام شده است. نمونهها شامل زنان متأهل بستری در این مرکز در مدت زمان مذکور بودند. معیارهای لازم برای ورود به مطالعه شامل: مؤنث بودن، تأهل، عدم سابقه ابتلا به بیماری جسمی، روانی و اعتراف فرد به خود سوزی بود. جهت گردآوری اطلاعات، پرسشنامه و مصاحبه به کار گرفته شد. برای توصیف یافتهها از آمار توصیفی و نرمافزار آماری SPSS استفاده گردید.
یافتهها: 35 زن دارای معیارهای ورود به مطالعه بودند. بیشترین گروه سنی گروه 25-21 سال، (میانگین سنی 94/357/24سال) 80 درصد دارای تحصیلات زیر دیپلم، 1/97درصد خانهدار و 8/68درصد خانوادهها دارای درآمد ماهیانه کمتر از صد هزار تومان بودند که اختلاف آماری معناداری در تمام این موارد وجود داشت. در 42% موارد، خودسوزی بین ساعت 18-12 و در7/45%، مکان خودسوزی حیاط منزل و در 4/91% موارد از نفت به عنوان ماده سوختی استفاده شده بود. 3/94% از واحدها، خشونت فیزیکی و کلامی شوهر خویش را تجربه کرده بودند، 60% زنان تحت مطالعه از شوهر خود به عنوان مقصر اصلی یاد نموده و 4/91% از زنان از منابع حمایتی در جامعه اطلاع نداشتند. تمامی واحدهای مورد پژوهش به علت عوارض ناشی از سوختگی فوت کردند.
نتیجهگیری: یافتههای پژوهش نشان داد که بیشترین علل اقدام به خودسوزی در زنان متأهل، خشونت خانوادگی و مشکلات زناشویی میباشند. پرستاران بهداشت جامعه به دلیل ارتباط نزدیک با خانواده نقش مؤثری در پیشگیری از رفتار خودسوزی از طریق شناسایی عوامل خطر و برطرف کردن آنها دارند.
زمینه و هدف:مرگ ناشی از خودکشی عمداً و توسط خود شخص رخ میدهد. به دلیل این که خودکشی در زنان بیشتر است، این بررسی به منظور تعیین علل خودکشی در زنان متأهل انجام شده است.
روش بررسی: این بررسی یک مطالعه توصیفی است و در بخش اورژانس و مسمومیت بیمارستان لقمان الدوله ادهم تنها مرکز مسمومیت در شهر تهران به مدت یک سال (از آذر ماه 1380 تا آذر ماه 1381) انجام شده است. نمونهها شامل زنان متأهل بستری در این مرکز در مدت زمان مطالعه بودند. معیارهای لازم برای ورود به مطالعه شامل زن، تأهل، عدم سابقه ابتلا به بیماری جسمی- روانی و اعتراف فرد به خودکشی میباشد. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه و مصاحبه است. برای توصیف یافتهها از آمار توصیفی و برای مقایسه نتایج از آزمون کای دو و نرم افزار SPSS استفاده گردید.
یافتهها: نتایج نشان داد که اختلاف آماری معناداری بین سن، محل سکونت، میزان تحصیلات، شغل و درآمد ماهیانه وجود دارد. در 4/37% موارد ازدواج اجباری (به اجبار خانواده) صورت گرفته بود. 5/50% واحدهای مورد مطالعه از شوهران خود میترسیدند و 7/67% مورد خشونت شوهر قرار گرفته بودند. 7/74% از نمونهها از وجود منابع و مراکز حمایتی در جامعه آگاهی نداشتند. 8/82% از زنان از دارو به شکل قرص جهت خودکشی استفاده کرده بودند که دارای اختلاف آماری معناداری با روشهای دیگر اقدام به خودکشی بود.
نتیجهگیری: یافتهها نشان داد که خشونت شوهر و اختلافات زناشویی از علل مهم اقدام به خودکشی در میان زنان مورد مطالعه بود.
: زمینه و هدف:سرطانها میتوانند سبب تغییر در عزت نفس شوند این مطالعه با بررسی مقایسهای میزان عزت نفس در بیماران زن و مرد مبتلا به سرطان انجام گرفته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر مقطعی است که بر روی 101 بیمار (51 زن و 50 مرد) مبتلا به انواع سرطان (تومورهای توپر و لوسمی) و بستری در بخشهای انکولوژی بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شده است. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه سه قسمتی: مشخصات فردی، مشخصات بیماری و سنجش عزت نفس Cooper Smitt بود. با روش پرسش و پاسخ و استفاده از پرونده و خود بیماران پرسشنامهها تکمیل شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آمار توصیفی و استنباطی و آزمونهای Chi-square و Fisher در محیط SPSS استفاده شد.
یافتهها: در مقایسه میزان عزت نفس زنان و مردان مبتلا به سرطان تفاوت بارزی وجود نداشته و اکثریت واحدهای مورد مطالعه از هر دو جنس از عزت نفس متوسط برخوردار بودهاند. تفاوت قابل توجه در زنان و مردان در زمینه متغیرهای مرتبط با عزت نفس است به طوری که عزت نفس مردان با هیچ یک از متغیرهای فردی بررسی شده رابطه معناداری نداشته اما در مورد زنان رابطه تحت تکفل بودن (005/0=p) و داشتن فرد مراقبتکننده در منزل (039/0=p) با عزت نفس معنادار بوده است، همچنین رابطه عزت نفس مردان فقط با کاهش یا تغییر عملکرد اعضای بدن (014/0=p) و یبوست (037/0=p) و در زنان علاوه بر کاهش یا تغییر عملکرد اعضای بدن (005/0=p)، با عارضه بیاشتهایی (005/0=p)، ریزش موی سر (027/0=p)، خستگی (021/0=p) و مدت زمان قطع عضو (018/0=p) نیز معنادار بوده است.
نتیجهگیری: نتایج نشان داد اکثریت بیماران مبتلا به سرطان از هر دو جنس دارای عزت نفس در سطح متوسط بودند.
روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی در مراکز بهداشتی - درمانی شهری و مطبهای متخصصان زنان شاهرود در سال 1386 انجام گرفته است. نمونهها شامل 128 خانم باردار متقاضی دریافت مراقبتهای دوران بارداری (64 نفر در هر یک از دو گروه تجربه و شاهد) بود که به صورت نمونهگیری آسان انتخاب شدند. آموزش بر اساس مدل باور بهداشتی طی دو جلسه 40 دقیقهای به گروه تجربه ارایه شد. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه بود. اطلاعات طی 2 مرحله قبل و بعد از آموزش جمعآوری گردید. جهت تجزیه و تحلیل یافتهها از نرمافزار SPSS v.11.5 ، آمار توصیفی (فراوانی مطلق و نسبی، میانگین، انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون مجذور کای، تست فیشر، ویلکاکسون، منویتنییو و مکنمار) استفاده گردید.
یافتهها: قبل از آموزش دو گروه از نظر متغیرهای جمعیتشناختی، سابقه نازایی، سابقه بیماری و سه مورد از اجزای مدل باور بهداشتی یعنی حساسیت، منافع و موانع درک شده درمورد زایمان طبیعی و سزارین همگن بودند. مقایسه دو گروه تجربه و شاهد بعد از آموزش نشان داد که بین همه اجزای مدل باور بهداشتی مشتمل بر حساسیت (001/0p<)، شدت (001/0p<)، منافع درک شده (001/0p<) و موانع درک شده (004/0=p) و همچنین عملکرد (روش زایمان انتخاب شده) (001/0p<) اختلاف معناداری وجود داشته است.
نتیجهگیری: در پژوهش حاضرآموزش از طریق مدل باور بهداشتی در تمایل زنان باردار به انتخاب و انجام زایمان طبیعی مؤثر بوده است.
روش بررسی: در این پژوهش تحلیلی - مقطعی، 243 زن باردار شکم اول که جهت انجام زایمان طبیعی در طی شش ماهه دوم سال 1383 به زایشگاه نیک نفس رفسنجان مراجعه کرده بودند، به روش تصادفی ساده مبتنی بر هدف انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامه پژوهشگر ساخته مشتمل بر اطلاعات جمعیتشناختی، تعیین شدت و علل ترس از زایمان و همچنین تعیین روش زایمان میباشد. پرسشنامه از طریق مصاحبه رو در رو توسط عاملان زایمانی در اتاق زایمان تکمیل شد. دادهها، به وسیله نرمافزار SPSS وآزمون مجذور کای و فیشر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: 7% از آزمودنیها بیان کردند که «از زایمان نمیترسم». 4/44% اظهار داشتند «کمی میترسم و نگرانم»، 3/26% اعلام نمودند «خیلی میترسم» و 3/22% بیان کردند «فوقالعاده زیاد میترسم». در بررسی علل ترس، ترس از درد (3/68%) و ترس از آسیب جنینی (30%) دارای بیشترین فراوانی بودند. بین نمره ترس و نوع زایمان به شدت ارتباط معنادار آماری وجود داشت (001/0p<) به طوری که درصد وقوع سزارین اورژانسی در بین کسانی که درجه ترس بالاتری را گزارش کرده بودند، بیشتر بود.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج این پژوهش اکثر زنان باردار شکم اول به درجاتی ترس از زایمان را تجربه میکردند و این ترس میتواند یکی از دلایل وقوع سزارین اورژانسی در آنها باشد. لذا لازم است ترس از زایمان در دوران بارداری، توسط مراقبان بهداشتی مورد توجه ویژه قرار گیرد
روش بررسی: این مطالعه مقطعی در مورد 600 نفر از زنان بارداری که جهت انجام مراقبتهای دوران بارداری در سال 1385 به مراکز بهداشتی، درمانی دانشگاه علوم پزشکی کاشان مراجعه کرده بودند، انجام گرفته است. نمونهگیری به روش خوشهای انجام یافت. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه فرم کوتاه (sf-36) بود. یافتهها با کمک آزمونهای آماری کای دو، تی تست، آنالیز واریانس، نسبت شانس و ضریب اطمینان و با استفاده از نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: ±18/61 است و p<) همچنین بین کیفیت زندگی با سن (002/0=p)، سن حاملگی (017/0=p)، تعداد حاملگی (001/0p<)، تعداد زایمان (001/0p<) ارتباط معکوس و با میزان درآمد ماهیانه (001/0p<) حمایتهای همسر (017/0=p)، خواسته بودن حاملگی (006/0=p) و رضایتمندی از زندگی (011/0=p) ارتباط مستقیم وجود دارد.
نتیجهگیری: نتایج پژوهش حاضر بیانگر پایین بودن کیفیت زندگی زنان باردار است، لذا آگاهی مراقبان بهداشتی از تغییرات وضعیت سلامتی زنان باردار و همچنین عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی آنان، جهت برنامهریزی و اقدامات مراقبتی مناسب برای ارتقای کیفیت زندگی دوران بارداری از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد.
روش بررسی: مطالعه حاضر در مورد 619 زن دارای معیارهای ورود به مطالعه (شامل اولزا، با سن حاملگی 42-37 هفته و تک قل با زایمان واژینال در محدوده سنی 18 تا 35 سال و بدون بیماریهای زمینهای) در طی یک سال (1382) به صورت توصیفی تحلیلی انجام گرفت. در تحلیل آماری این مطالعه از آمار توصیفی و آزمونهای تحلیل واریانس یک طرفه جهت مقایسه میانگینها و از مدل رگرسیونی چند سطحی جهت رسم نمودار استفاده شد.
یافتهها: در تمام زیر گروههای زنان اولزا با افزایش دیلاتاسیون سرویکس و جایگاه نزول، سرعت باز شدگی دهانه رحم و سرعت نزول نیز افزایش مییابد. میانگین سرعت دیلاتاسیون در بین زیر گروه القا شده به شکل معناداری بالاتر از سایر زیر گروهها به دست آمد. میانگین مدت مرحله فعال زایمان نیز در زیر گروه بیدردی گرفته به شکل معناداری بیشتر از زنان زیر گروههای اولزای بدون هیچگونه مداخله (005/0>p) و القاء شده (002/0=p) بود. میانگین مرحله فعال و مرحله دوم در زنان اولزای مورد مطالعه ما به شکل معناداری کمتر از زنان اولزای مورد مطالعه فریدمن بود (به ترتیب 87/3 در برابر 9/4 ساعت و 52 در برابر 57 دقیقه) اما مرحله رکود مشاهده نشد.
نتیجهگیری: الگوی پیشرفت زایمان در زنان اولزای فسا به شکل بارزی از منحنی فریدمن در دهه 1950 متفاوت است و به شکل سیگموئیدی نمیباشد و مهمترین عامل مؤثر بر مدت زمان مرحله نهفته، زمان پذیرش بیماران میباشد.
زمینه و هدف: تجربه حاملگی در زندگی زنان را میتوان نوعی بحران موقعیتی به حساب آورد. وجود اضطراب به شکلهای مختلف در زنان باردار مشکلاتی را برای جنین و مادر ایجاد میکند، بالاخص برای زنان نخستزا که در برابر این مشکلات آمادگی لازم را ندارند. تکنیکهای آرام سازی مانند ماساژ یکی از مهمترین مداخلات غیر دارویی است که برای کنترل اضطراب به کار میرود. یکی از انواع این مداخلات ماساژ به روش استروک سطحی پشت میباشد که یک مداخله مستقل پرستاری است و همبستگی نزدیکی با طبیعت مراقبت پرستاری دارد. این مطالعه با هدف تعیین میزان تأثیر ماساژ به روش استروک سطحی پشت بر اضطراب زنان باردار نخستزا انجام گرفته است.
روش بررسی: پژوهش حاضر یک مطالعه مداخلهای میباشد که در دو مرکز بهداشتی درمانی شهر شیراز در سال 1386 انجام شده است. نمونه مورد مطالعه 80 زن باردار نخستزا بودند که با استفاده از جدول اعداد تصادفی از بین 114 زن واجد شرایط داوطلب که جهت دریافت مراقبتهای دوران بارداری در سه ماهه سوم به مراکز یاد شده مراجعه داشتند انتخاب و با استفاده از بلوکهای تبدیل شده تصادفی به دو گروه شاهد و آزمون تقسیم شدند. مداخله شامل 10 دقیقه ماساژ به روش استروک سطحی پشت در سه روز متوالی بین ساعات 11-9 صبح بود. میزان اضطراب قبل و بلافاصله بعد از انجام مداخله در دو گروه اندازه گیری شد. ابزار گردآوری دادهها فرم مشخصات جمعیت شناختی و پرسشنامه اشپیلبرگر بود. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای کایاسکوئر، آزمون دقیق فیشر، تیزوجی، تیمستقل در نرمافزار SPSS v.11.5 استفاده شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار میزان اضطراب قبل از مداخله در گروه آزمون 65/6±51 و در گروه شاهد 60/6±90/49 بود که از نظر آماری اختلاف معناداری بین دو گروه وجود نداشت (460/0=p). پس از اجرای برنامه ماساژ میانگین و انحراف معیار میزان اضطراب در گروه آزمون 52/6±18/48 و در گروه شاهد 39/7±50/51 و تفاوت از لحاظ آماری معنادار بود (036/0=p).
نتیجهگیری: مطابق یافتهها ماساژ به روش استروک سطحی پشت یک مداخله مؤثر پرستاری برای کاهش سطح اضطراب زنان باردار نخستزا میباشد. لذا این مداخله پرستاری فرصتی برای پرستاران و مراقبان جهت کاستن اضطراب زنان باردار نخستزا فراهم میکند. نتایج این مطالعه میتواند در تصمیمگیری و برنامهریزی برای این گروه مورد استفاده قرار گیرد.
نتیجهگیری: رفلکسولوژی باعث کاهش سطح اضطراب هنگام زایمان میشود. با توجه به آسان، ارزان و غیرتهاجمی بودن این روش، استفاده از آن به خصوص در مورد زنان نخستزا توصیه میشود.
روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه همبستگی توصیفی است که در سالهای 87-1386 انجام یافته است. جامعه مورد مطالعه زنان مبتلا به دیابت بارداری مراجعه کننده به درمانگاه مامایی و بخشهای زنان و زایمان مراکز درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران، حجم نمونه 100 نفر و نمونهگیری به روش مستمر (متوالی) بوده است. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه بوده و دادهها با استفاده از آمارهای توصیفی و استنباطی (Independent t-test و ANOVA) در نرمافزار SPSS v.14 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
یافتهها: ویژگی اکثر زنان مورد مطالعه به شرح زیر بود: گروه سنی 35-25 سال (با میانگین حدود 30 سال)، وضعیت اقتصادی متوسط (66%)، تحصیلات زیر دیپلم (48%) خانهدار (91%)، شاخص توده بدنی چاق یا اضافه وزن (68%)، نولی پار (تعداد زایمان صفر 33%) که 69% آنان به بارداری فعلی تمایل داشتند. 57% زنان دارای خودکارآمدی بالا و بقیه دارای خودکارآمدی پایین بودند. زنان دارای تحصیلات بالاتر (005/0p<) و شاغل (016/0=p) خودکارآمدی بالاتری نسبت به سایر زنان داشتند.
نتیجهگیری: با توجه به این که خودکارآمدی یکی از عوامل پیش نیاز در خود مدیریتی و خودکنترلی دیابت بارداری تلقی میشود و درصد قابل ملاحظهای از افراد تحت مطالعه، دارای خودکارآمدی پایین بودهاند، لذا ضروری است که با انجام مداخلات بهداشتی و راهبردهای آموزشی- مشاورهای، خودکارآمدی این گروه از زنان باردار که میتواند منجر به بهبود خود مراقبتی و ارتقای سلامت آنان گردد، افزایش یابد.
روش بررسی: این پژوهش مقطعی و از نوع توصیفی-تحلیلی است که در آن 112 نفر از زنان مراقب عضو خانواده سالمند مبتلا به آلزایمر مراجعهکننده به انجمن آلزایمر ایران با روش نمونهگیری در دسترس جهت شرکت در مطالعه انتخاب شدند. دادهها با استفاده از فرم مشخصات فردی و مقیاس خودکارآمدی عمومی (GSE-10) جمعآوری شد و از روشهای آماری توصیفی و استنباطی (شامل آزمونهای تیمستقل، آنالیز واریانس، شفه) جهت تحلیل دادهها استفاده گردید.
یافتهها: میانگین خودکارآمدی عمومی زنان مراقب 24/28 با انحراف معیار 34/6 بود و خودکارآمدی عمومی درصد قابل توجهی از آنان کمتر از حد مطلوب بود (2/65%). خودکارآمدی عمومی ارتباط معنادار با سطح تحصیلات و وضعیت اقتصادی داشت (05/0p<)، در حالی که ارتباط معناداری بین خودکارآمدی عمومی و سایر متغیرهای فردی شامل سن، وضعیت تأهل، وضعیت اشتغال و طول مدت مراقبت از بیمار مشاهده نشد.
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای به دست آمده، خودکارآمدی عمومی درصد قابل توجهی از زنان مورد مطالعه کمتر از حد مطلوب میباشد. ارتقای خودکارآمدی عمومی میتواند منجر به سازگاری بهتر مراقبان با چالشهای در پیش روی زندگی و کاهش پیامدهای منفی ناشی از مراقبت گردد از این رو نتایج این مطالعه میتواند مبنایی جهت طراحی و اجرای مداخلات آموزشی و حمایتی با هدف ارتقای خودکارآمدی عمومی به ویژه در گروه مراقبان با تحصیلات و وضعیت اقتصادی پایینتر قرار گیرد.
روش بررسی: این کارآزمایی میدانی در مورد 140 نفر از زنان نخستزای مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی منتخب دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1389 انجام یافته است. تعداد نمونهها 70 نفر در گروه آزمون و 70 نفر در گروه شاهد بودند. گروه آزمون، مشاوره تلفنی را دریافت کردند در حالی که گروه شاهد تنها مراقبتهای معمول را دریافت نمودند. روش گردآوری اطلاعات مصاحبه و ابزار گردآوری شامل پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی و چک لیست بررسی تداوم و طول مدت شیردهی انحصاری بود. تداوم شیردهی انحصاری در دو گروه 1 و 3 ماه بعد از زایمان و طول مدت شیردهی انحصاری در هر دو گروه 3 ماه بعد از زایمان بررسی شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات به کمک نرمافزار SPSS v.16 انجام یافت.
یافتهها: میانگین طول مدت شیردهی انحصاری بر حسب هفته در گروه آزمون (99/3±05/8) به طور معناداری (008/0=p) بیشتر از گروه شاهد (03/4±23/6) بود. در ماه سوم پس از زایمان بعد از کنترل اثر متغیرهای مخدوشکننده، شانس شیردهی انحصاری در گروه آزمون به صورت معنادار بیشتر از گروه شاهد بود (03/0=p). همچنین انجام مشاوره تلفنی با طول مدت شیردهی انحصاری مادران ارتباط آماری معنادار داشت (02/0=p).
نتیجهگیری: با توجه به تأثیر مشاوره تلفنی بر تداوم و طول مدت شیردهی انحصاری، ارایه این مشاوره که روشی ارزان و آسان است، میتواند به عنوان راهکاری جهت افزایش طول مدت شیردهی انحصاری به ویژه در مادران نخستزا مدنظر قرار گیرد.
روش بررسی: در این مطالعه مداخلهای و نیمه تجربی، دو گروه 140 نفره از زنان باردار شکم اول مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر زنجان در سال 90-89 به روش نمونهگیری طبقهای-خوشهای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. برای گروه آزمون کلاسهای آموزشی در طی 8 جلسه 90 دقیقهای برگزار گردید و مادران گروه شاهد آموزشهای معمول را دریافت نمودند. جمعآوری اطلاعات در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون انجام گرفت. اطلاعات در نرم افزار SPSS با استفاده از آزمونهای کایدو و t-test تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: دو گروه از نظر سن، شاخص توده بدنی (BMI)، سطح تحصیلات، سن حاملگی و وضعیت اشتغال اختلاف معناداری نداشتند. براساس نتایج، میزان فعالیت فیزیکی در زنان دو گروه آزمون و شاهد قبل از مداخله، تفاوت معناداری نداشت (467/0=p) اما پس از مداخله، میزان فعالیت فیزیکی در گروه آزمون (89/14±38/37) بیشتر از گروه شاهد (12/11±7/13) بود (001/0p<).
نتیجهگیری: براساس نتایج این مطالعه آموزش فعالیت بدنی در مادران باردار موجب ارتقای فعالیت فیزیکی در دوران بارداری میشود، لذا برگزاری کلاسهای یاد شده برای کلیه مادران باردار توصیه میشود.
روش بررسی: این مطالعه، یک کارآزمایی بالینی است. نمونه مورد مطالعه شامل 100 نفر از مادران نخستزا میباشد که از طریق نمونهگیری تصادفی - خوشهای از پنج مرکز بهداشتی درمانی تحت پوشش دانشگاه علوم پزشکی تهران انتخاب شدند. سپس نمونهها به طور تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. بیماران گروه مداخله (50=n)، تمرینات ورزشی کف لگن را به مدت 16 هفته انجام دادند. گروه شاهد (50=n)، مداخلهای دریافت نکردند. ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامه لیندابرگ بود که در دو نوبت قبل از مداخله و در پایان هفته 16 در دو گروه تکمیل گردید. دادهها در نرمافزار SPSS v.18 با استفاده از آزمونهای کایدو و t-test مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: نتایج پژوهش اختلاف معناداری را در میزان رضایتمندی جنسی، بعد از 16 هفته ورزش Kegel در دو گروه شاهد و مداخله نشان داد (001/0p<).
نتیجهگیری: با توجه به تأثیر تمرینات ورزشی عضلات کف لگن بر افزایش رضایتمندی جنسی در زنان نخستزا میتوان این روش آسان و بیهزینه را به منظور ارتقای سطح زندگی زناشویی و دوام هرچه بیشتر خانوادهها در زمره آموزشهای اساسی بعد از زایمان قرار داد.
زمینه و هدف: یکی از فنآوریهای کمک باروری استفاده از تخمک اهدایی است. اگرچه اطلاعات در مورد جنبههای پزشکی اهدای تخمک در دسترس میباشد، اما آگاهی در مورد مسایل روانی مربوط به این درمان وجود ندارد. مفاهیم خودپنداره و خودگسستگی میتواند ابعاد روانی فرد را بررسی کند. لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی خودپنداره و خودگسستگی در زنان اهدا کننده و دریافتکننده تخمک انجام یافته است.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی- تحلیلی تعداد 53 زن با توجه به محدود بودن جامعه پژوهش به روش نمونهگیری در دسترس در هر یک از گروههای اهدا کننده و دریافتکننده تخمک مراجعهکننده به مرکز ناباروری رویان در سال 1394، مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها شامل سه پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی، پرسشنامه خودپنداره راجرز و پرسشنامه خودگسستگی (خودگسستگی از بایستهها و خودگسستگی از ایدهآل) بود. دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای آماری کایدو و تیتست در نرمافزار SPSS v.16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: خودپنداره و خودگسستگی هر دو گروه ضعیف بود. نمرات گروه زنان دریافتکننده بیشتر (نمرات پرسشنامه به صورت معکوس است) از زنان اهدا کننده تخمک بود ولی بین میانگین نمرات خودپنداره دو گروه اختلاف معناداری وجود نداشت (53/0=p). اختلاف دو گروه در خودگسستگی از بایستهها معنادار بود (02/0=p) ولی در خودگسستگی از ایدهآل اختلاف معناداری وجود نداشت (15/0=p).
نتیجهگیری: با توجه به نتایج به دست آمده باید اذعان داشت که در فرآیند اهدای تخمک ارزیابی جسمی به تنهایی کافی نیست و توجه به نیازهای روانی افراد نیز لازم است. لذا مسؤولان باید تمهیداتی جهت ارزیابی ابعاد روانی زنان کاندید اهدا و دریافت تخمک در نظر بگیرند.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb