پژوهش حاضر، مطالعه ای توصیفی - تحلیلی است که با هدف تعیین ارتباط بین متغیرهای فیزیولوژیک در زمان پذیرش نوزاد به بخش مراقبتهای ویژه و میزان مرگ و میر نوزادان ارجاع شده به یک مرکز فوق تخصصی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان انجام شد . پژوهش بر روی 70 نوزاد که بطور تصادفی مدل پواسن انتخاب شده بودند انجام گردید. به محض ورود نوزاد به این مرکز ، علایم حیاتی ، قند خون و تجزیه گازهای شریانی انجام شد و نتایج در فرم مخصوص ، ثبت گردید و تا مرحله ترخیص یا فوت نوزاد ، پیگیری شد . ابزار مورد استفاده شامل اندازه گیریهای بیولوژیک و فرم ارجاع نوزاد بود . برای تجزیه و تحلیل داده ها از شاخصهای آمار توصیفی و ضریب همبستگی اسپیرمن استفاده شد . نرم افزار SPSS در این زمینه بکار گرفته شد . نتایج بدست آمده نشان داد 4/31 % نوزادان ارجاع شده فوت نمودند . ارتباط بین متغیرهای فیزیولوژیک نوزاد در زمان پذیرش در بخش مراقبتهای ویژه، همچنین ارتباط بین وزن تولد و میزان مرگ و میر معنی دار شد . (01/0 › p) از یافته های تحقیق می توان در مدیریت خدمات پرستاری، آموزش پرستاری و برنامه ریزی کشوری جهت ایجاد تیمهای انتقال ویژه نوزادان ، استفاده نمود .
اصطلاح سندرم SID به مرگ ناگهانی و غیر منتظره شیرخوار گفته میشود که هیچ عامل کشنده تشخیصی برای آن پیدا نشود یا به مرگ ناگهانی شیرخوار زیر یکسال اطلاق میگردد که علت آن بعد از بررسی کامل به وسیله کالبد شکافی و مرور بر سابقه بیماری، نامشخص باشد. این نوع مرگ تجربه بسیار تلخ و غمانگیزی برای خانواده بوده و لازم است پرستاران در این گونه مواقع به حمایت روحی و روانی از خانواده بپردازند.
مقدمه: وقوع مرگ بیمار مرحلهای اجتنابناپذیر در حِرف گروه پزشکی به خصوص پرستاران است. در بسیاری از موارد پرستار تنها فردی است که در هنگام مرگ مراقب بیمار میباشد. یک پرستار با تجربه و مقید خود را ملزم میسازد که اصول مراقبت از بیمار و خانوادهی وی را قبل و پس از مرگ به نحوی مطلوب اجرا نماید و لازمهی این امر داشتن آگاهی از این گونه مراقبتها است.
روش کار: این پژوهش یک مطالعهی توصیفی است که به منظور تعیین میزان آگاهی و نگرش پرستاران مجتمع بیمارستانی امام خمینی شهر تهران در مورد مراقبتهای قبل و پس از مرگ بیمار در سال 1382 انجام گرفت. نمونهها شامل 221 پرستار شاغل در مجتمع بیمارستانی امام خمینی (بیمارستانهای امام خمینی، ولیعصر و معراج) بود. تعداد نمونههای هر بیمارستان با استفاده از روش تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه بود که اعتبار آن به روش اعتبار محتوا و اعتماد علمی آن توسط روش آزمون مجدد تعیین و تأیید گردید. برای توصیف یافتهها از آمار توصیفی استفاده و محاسبات آماری، توسط نرم افزار کامپیوتری SPSS انجام شد.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد که میزان آگاهی اکثریت واحدهای پژوهش نسبت به مراقبتهای قبل از مرگ در سطح متوسط و نسبت به مراقبتهای پس از مرگ در سطح ضعیف بود. همچنین اکثریت واحدهای پژوهش در مورد مراقبتهای قبل از مرگ نگرش مثبت و در مورد مراقبتهای پس از مرگ نگرش تاحدودی مثبت داشتند و هیچ نگرش منفی نسبت به مراقبتهای قبل و پس از مرگ وجود نداشت.
نتیجهگیری: با توجه به نامطلوب بودن میزان آگاهی و مثبت بودن نگرش پرستاران مورد مطالعه نسبت به مراقبتهای قبل و پس از مرگ بیمار، با در نظر داشتن این موضوع که لازمه بهبود دانش، آموزش میباشد این پژوهش میتواند به مسئولین آموزش کمک کند تا برنامههای آموزشی لازم جهت ارتقاء دانش پرستاران در مورد مراقبتهای قبل و پس از مرگ را تدوین نمایند.
مقدمه: حاملگی گر چه یک بیماری نیست و پدیدهای طبیعی محسوب میشود ولی میتواند برای مادر وجنین خطراتی به همراه داشته باشد. مادر هسته اصلی خانواده و عامل سلامت و موفقیت سایر اعضاء، است و مرگ او صدمات جبرانناپذیری را به خانواده و جامعه وارد میسازد. به طور متوسط سالیانه 10100 کودک در استان کردستان متولد میشوند و دوازده مورد مرگ مادر در استان رخ میدهد؛ بدین ترتیب میزان مرگ مادران باردار استان کردستان 118 مورد به ازای هر 000/100 تولد زنده است که در مقایسه با مرگ و میر مادران باردار در کل کشور که 37 مورد به ازای هر 000/100 تولد زنده است، بیش از سه برابر است.
روش کار: این مطالعه از نوع مورد - شاهدی بوده، گروه شاهد از نظر محل سکونت و زمان حاملگی (سال) با گروه مورد همسان بودند. نمونههای گروه مورد از طریق سرشماری و نمونههای گروه شاهد به روش تصادفی ساده انتخاب شدند و نسبت مورد به شاهد 1 به 4 بود. دادههای مورد نیاز با استفاده از پرسشنامه که اعتبار آن به روش محتوی تأیید شده بود، جمعآوری گردید. دادهها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS.Win و آمار توصیفی و آمار تحلیلی تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: از 55 مورد مرگ مادری که در زمان مطالعه اتفاق افتاده بود بیشترین درصد متعلق به گروه سنی 35-18 سال، بیسواد و خانهدار و روستایی بودند و شهرستان مریوان با 1/29 درصد بالاترین میزان مرگ مادری را دارا بود. در بین متغیرهای بررسی شده، مراقبتهای دوران بارداری (7/22=OR)، عامل زایمان (85/9=OR)، استفاده از یکی از روشهای تنظیم خانواده (4/5=OR)، تعداد بارداری (5/2=OR) و روش زایمان (3/2=OR) با مرگ مادری ارتباط داشتند.
نتیجهگیری: با توجه به عواملی که در مرگ مادری شناخته شدهاند، میتوان با انجام اقداماتی نظیر افزایش مراقبتهای دوران بارداری، افزایش پوشش تنظیم خانواده، جلوگیری از انجام زایمانها توسط ماماهای دوره ندیده و جلوگیری از انجام سزارینهای غیر ضروری، میزان مرگ مادری را در استان کردستان به نحوی چشمگیر کاست.
مقدمه: نوزادان تازه تولد یافته در معرض خطر هیپوترمی (درجه حرارت مرکزی کمتر از 5/36درجه سانتیگراد) قرار دارند و تا چندین هفته بعد از تولد این خطر آنان را تهدید میکند.
مواد و روش کار: مطالعه حاضر یک پژوهش توصیفی - تجربی است. درجه حرارت بدن 898 نوزاد تازه متولد شده که در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان پذیرفته میشدند در بدو ورود توسط دماسنج Low Reading از طریق رکتوم اندازهگیری شد. درجه حرارت مرکزی بدن کمتر از 5/36درجه سانتی گراد به عنوان هیپوترمی در نظر گرفته شد و درجه حرارت 5/36-35 درجه سانتیگراد به عنوان هیپوترمی خفیف و درجه حرارت کمتر از 35 هیپوترمی متوسط تا شدید تلقی شد.
یافتهها: شیوع کلی هیپوترمی 3/53% بود. از 456 نوزاد که دچار هیپوترمی خفیف بودند 34 نوزاد (6/7%)، از 22 نوزاد که دچار هیپوترمی متوسط تا شدید بودند 8 نوزاد (1/42%) و از 420 نوزاد بدون هیپوترمی 11 نوزاد (7/2%) فوت نمودند.
نتیجهگیری: شیوع و شدت هیپوترمی از نظر آماری به طور معناداری با وزن تولد و سن حاملگی در ارتباط بود. بنابراین با توجه به نتایج این پژوهش و انجام اقدامات به موقع از هیپوترم شدن نوزادان میتوان پیشگیری کرد.
زمینه و هدف: ماماها به عنوان یکی از اعضای تیم بحران، ارایه خدمات به مادر و نوزاد را در شرایط بحران به عهده دارند، لذا تعیین نیازهای آموزشی آنان در این شرایط، اساس برنامهریزی در این زمینه است. هدف این مطالعه شناخت نیازهای آموزشی دانشجویان مامایی برای ارایه خدمات پیشگیری از افزایش مرگ و میر مادر و نوزاد در شرایط بحران میباشد .
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی در سال 1393، تعداد 235 نفر از دانشجویان مقاطع مختلف رشته مامایی از چهار دانشگاه علوم پزشکی شهر تهران، با روش سرشماری انتخاب و پس از اعلام رضایت آگاهانه، پرسشنامه محققساخته نیازهای آموزشی مرتبط با ارایه خدمات پیشگیری از مرگومیر مادر و نوزاد در شرایط بحران را به شیوه خودگزارشدهی تکمیل نمودند . دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای آنالیز واریانس یک طرفه، t تست و همبستگی پیرسون در نرمافزار SPSS v.17 تحلیل شد.
یافتهها : میانگین و انحراف معیار نمره نیاز آموزشی دانشجویان در حیطه مادری 5/21 ± 70، از حداکثر 105 نمره، و در حیطه نوزادی 9 ± 7/46، از حداکثر 65 نمره بود و در سطح نیازآموزشی زیاد قرار گرفت. دانشجویان کارشناسی در مقایسه با کارشناسیارشد، در هر دو حیطه، نیاز آموزشی بیشتری را گزارش کردند (046/0= p ). 8/86% دانشجویان اظهار کردند تحصیلات دانشگاهی آنها را برای ایفای نقش در شرایط بحران آماده نکرده، 6/10% در این مورد آموزش قبلی دیده بودند و 5/11% تجربه مواجهه با بحران را داشتند. بین سن دانشجویان (001/0 p< )، سابقه کار بالینی آنان (001/0 p< )، گذراندن دوره آموزشی قبلی (001/0 p< ) و تجربه حضور در بحران (05/0 p< ) با میزان نیاز آموزشی درباره بحران ارتباط معناداری وجود داشت. در حالی که بین دانشگاه محل تحصیل دانشجویان با میزان نیازآموزشی آنها این ارتباط معنادار نبود (51/0= p ) .
نتیجهگیری: با توجه به نیاز آموزشی زیاد دانشجویان برای ارایه خدمات در شرایط بحران و عدم کفایت تحصیلات دانشگاهی برای آمادهسازی آنان برای ایفای نقش، بازنگری برنامهریزی آموزشی دانشجویان مامایی، ضرورت دارد .
زمینه و هدف: جهت فراهم کردن مراقبت با کیفیت افزایش درک از اضطراب مرگ میان فرهنگهای مختلف و جمعیتهای بیمار ضروری است. برای بررسی اضطراب مرگ ابزار روا و پایا و سازگار با فرهنگ لازم است. هدف مطالعه حاضر بررسی ویژگیهای روانسنجی مقیاس گسترده شده اضطراب مرگ تمپلر در نمونهای از جانبازان شیمیایی جنگ ایران - عراق بوده است.
روش بررسی: در این مطالعه روششناسی، 300 نفر از جانبازان، مقیاس 51 گویهای اضطراب مرگ تمپلر را در سال 1393 تکمیل کردند. روایی صوری، محتوا و سازه (روایی همگرا و واگرا) اضطراب مرگ مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ، پایایی سازه و همبستگی درون طبقهای سنجیده شد.
یافتهها: نتایج تحلیل عامل اکتشافی و تأییدی، چهار عامل پایدار مجزا شامل ترس از آخرت، ترس از مواجهه با مرگ، ترس از کوتاهی زندگی و ترس از مردن به دنبال حادثه و اتفاق ناگوار را استخراج کرد. برازش مدل چهار عاملی سازه اضطراب مرگ تمپلر براساس شاخصهای استاندارد (078/0=RMSEA ، 612/0=PNFI ، 657/0=PCFI ، 873/0=AGFI ، 915/0=GFI ، 832/2=c2/df) تأیید شد. روایی همگرا و واگرا برای تمام عاملها مورد پذیرش بود. همچنین پایایی ابزار با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ (88/0)، پایایی سازه (بالاتر از 70/0 و همبستگی درون طبقهای (87/0) تأیید شد.
نتیجهگیری: سازه چهار عاملی مقیاس گسترده شده اضطراب مرگ تمپلر از روایی و پایایی مناسبی در میان جانبازان شیمیایی ایرانی برخوردار است. با توجه به ویژگیهای روانسنجی مناسب، این ابزار میتواند در مطالعات بعدی در این جمعیت به کار رود.
زمینه و هدف: افزایش سطح درک در زمینه اضطراب مرگ میان فرهنگهای مختلف و جمعیتهای بیمار جهت فراهم کردن یک مراقبت با کیفیت ضروری است. محققانی که موضوع اضطراب مرگ را بررسی میکنند، به دنبال یک ابزار روا و پایا و سازگار با فرهنگ جهت دستیابی به این هدف هستند. هدف مطالعه حاضر بررسی ویژگیهای روانسنجی مقیاس گسترده شده اضطراب مرگ تمپلر در نمونهای از جانبازان شیمیایی جنگ ایران - عراق بوده است.
روش بررسی: در این مطالعه روششناسی، 300 نفر از جانبازان، مقیاس 51 گویهای اضطراب مرگ تمپلر را در سال 1393 تکمیل کردند. روایی صوری، محتوا و سازه (روایی همگرا و واگرا) اضطراب مرگ مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ، پایایی سازه و همبستگی درون طبقهای سنجیده شد.
یافتهها: نتایج تحلیل عامل اکتشافی و تأییدی، چهار عامل پایدار مجزا شامل ترس از آخرت، ترس از مواجهه با مرگ، ترس از کوتاهی زندگی و ترس از مردن به دنبال حادثه و اتفاق ناگوار را استخراج کرد. برازش مدل چهار عاملی سازه اضطراب مرگ تمپلر براساس شاخصهای استاندارد (078/0=RMSEA ، 612/0=PNFI ، 657/0=PCFI ، 873/0=AGFI ، 915/0=GFI ، 832/2=c2/df) تأیید شد. روایی همگرا و واگرا برای تمام عاملها مورد پذیرش بود. همچنین پایایی ابزار با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ (88/0)، پایایی سازه (بالاتر از 70/0 و همبستگی درون طبقهای (87/0) تأیید شد.
نتیجهگیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داد سازه چهار عاملی مقیاس گسترده شده اضطراب مرگ تمپلر از روایی و پایایی مناسبی در میان جانبازان شیمیایی ایرانی برخوردار بوده است. با توجه به ویژگیهای روانسنجی مناسب، این ابزار میتواند در مطالعات بعدی که به منظور ارزیابی اضطراب مرگ این جمعیت طراحی میشود به کار گرفته شود.
زمینه و هدف: نگرانیها در مورد مرگ ممکن است اثرات منفی بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بگذارد. با وجود این اطلاعات کمی در مورد رابطه اضطراب مرگ و کیفیت زندگی در بیماریهای تهدیدکننده حیات به ویژه بیماران همودیالیزی وجود دارد. هدف مطالعه حاضر تعیین ارتباط بین اضطراب مرگ و کیفیت زندگی در بیماران تحت درمان با همودیالیز است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی همبستگی است. 200 بیمار تحت درمان با همودیالیز به روش تصادفی- طبقهای از بیمارستانهای وابسته به دانشگاه علوم پزشکی زنجان در فاصله فروردین تا اردیبهشت 1395 در مطالعه شرکت کردند. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی، مقیاس اضطراب مرگ تمپلر و پرسشنامه کیفیت زندگی مکگیل بود. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای همبستگی رگرسیون و مدل رگرسیون خطی در نرمافزار SPSS v.22 انجام یافت.
یافتهها: میانگین امتیاز نمره اضطراب مرگ و کیفیت زندگی بیماران به ترتیب 85/10±54/46 و 01/19±55/82 بود. رابطه معناداری بین اضطراب مرگ و کیفیت زندگی یافت نشد (044/0=r، 05/0< p). در مدل رگرسیونی پیشبینی اضطراب مرگ تنها، جنس عامل معنادار بود. این مدل 3/11% از تغییرات اضطراب مرگ را توضیح داد. همچنین نتایج مدل رگرسیونی نشان داد حمایت اجتماعی و اعتقادات مذهبی تنها پیشبینیکنندههای کیفیت زندگی بیماران تحت درمان با همودیالیز بودند و 2/17% از تغییرات آن را تبیین کردند.
نتیجهگیری: در مطالعه حاضر رابطه معناداری بین اضطراب مرگ و کیفیت زندگی بیماران همودیالیزی مشاهده نشد. لذا پیشنهاد میشود تحقیقات بیشتری در این زمینه صورت گیرد.
آمارها نشان میدهد که مرگ مغزی 4-1% مرگهای بیمارستانی و 10% مرگهای رخ داده در بخش ویژه را تشکیل میدهد (1). در ایالات متحده آمریکا کمتر از 1% (در حدود 15 تا 20 هزار) از همه مرگها، مرگ مغزی میباشد (2). طبق آمارهای موجود در ایران، یکی از عمدهترین علل مرگ مغزی، حوادث رانندگی است (5-3) و بیش از 15000 مرگ مغزی در هر سال رخ میدهد (6)، این در حالی است که این بیماران در بخشهای مراقبت ویژه مورد مراقبت و حمایت پرستاران قرار میگیرند (7).
با توجه به آمار بالای مرگ مغزی سالانه در ایران و آمار بالای افراد نیازمند به پیوند عضو در کشور و مرگ و میر سالیانه تعداد زیادی به علت نرسیدن عضو مناسب پیوندی، دستورالعمل شماره 54/100 مورخ 23/01/1394 از طرف وزیر بهداشت به دانشگاههای علوم پزشکی کشور ابلاغ شده است که در بند 4 آن بر مراقبت دقیق و مطابق با دستورات تخصصی دارویی، حفظ ارگانهای حیاتی فرد مرگ مغزی (حفظ الکترولیتها، فعالیت کلیهها، کبد، قلب، ریهها و پایدار نگه داشتن علایم حیاتی) تأکید شده است که همه این موارد ضرورت و اهمیت آموزش صحیح از بیمار مرگ مغزی به کارکنان درگیر در این فرایند، به خصوص پرستاران مراقبتکننده از این بیماران را مورد توجه قرار میدهد.
با توجه به آمارهای بالای مرگ مغزی، پرستاران بخش ویژه بیشترین مواجهه را با بیماران مرگ مغزی دارند (8). فرایند مراقبت از بیمار مرگ مغزی به علت ماهیت پیچیده و دشوار آن دارای ابعاد مختلف پرچالش و بعضاً کشف نشدهای است که باعث شده، این فرایند از ابعاد و زوایای مختلف مورد بررسی و توجه محققان مختلف در سرتاسر دنیا قرار گیرد. برخی از مهمترین چالشهای فعلی مطرح شده توسط پرستاران بخشهای ویژه در فرایند مراقبت از بیماران مرگ مغزی که در مطالعات به آنها اشاره شده به شرح زیر است: یکی از ابعاد پرچالش این فرایند، درک مفهوم مرگ مغزی در نزد پرستاران بخش ویژه است (9). گرچه مفهوم مرگ مغزی و مراقبت از این بیماران به عنوان یک جزء حیاتی عملکرد پرستاری در بخش مراقبت ویژه محسوب میشود (10)، ولی درک مفهوم مرگ مغزی برای بیشتر پرستاران بسیار مشکل است و تمام باورهای قبلی آنها در مورد مرگ و مردن را به چالش میکشد (11). چرا که مفاهیم و استنباطهای مربوط به درک مرگ مغزی فراتر از فهم مرگ عادی یک فرد است، زیرا این عبارت به عنوان مرگ واقعی ترجمه شده و به این معنی که دیگر هیچ امیدی برای بهبودی وجود ندارد، در نظر گرفته میشود، در حالی که ظاهر فیزیکی بیمار مرگ مغزی، حضور اعضای خانواده و عملکرد مراقبتی پرستاران در کنار تخت بیمار، به نحوی که گویی آنها زنده هستند و همه این موارد به این ابهام میافزایند. اما این تعارض برای پرستاران ماهیتاً احساسی و تجربی است (12). Ronayne در مطالعهاش دریافت که علیرغم دانش فیزیولوژی در مورد مرگ مغزی، تجربه به جامانده حتی مدتها بعد از مواجهه با این بیماران، برای پرستاران درگیر استرسزا است (8).
از دیگر چالشها، اعلام خبر مرگ مغزی به خانواده بیمار است که هرچند از وظایف پزشک میباشد، ولی برای پرستاران به علت حضور مداوم در بخش و دسترسی خانواده بیمار به آنها نیز به عنوان یکی دیگر از ابعاد پرچالش این فرایند مراقبتی مطرح بوده که بسیار مشکل و استرسزا است (13)؛ چرا که مراقبت پرستاری فقط محدود به بیمار نبوده، بلکه مواجهه با نیازهای اختصاصی خانواده بیمار که در بحران بوده و این موقعیت کلینیکی حاد، پیچیده و پراسترس را سپری میکنند، نیز بر عهده دارد (14). از چالشهای دیگر پرستاران در فرایند مراقبت از بیمار مرگ مغزی، جنبههای اخلاقی و قانونی به خصوص در زمینه مرگ مغزی و اهدای عضو میباشد (4). بررسیها در ایران نشان داده که تنها نیمی از پزشکان و کادر درمان درباره اهدای اعضا و قوانین آن آگاهی کافی داشتهاند که علاوه بر مسایل قانونی آن، آنها از ترس افزایش فشار روانی نزدیکان بیمار، اقدامی برای تشویق پیوند اعضا نمیکنند (4). در حالی که سطح آموزش به عنوان عوامل مؤثر بر تسهیل اهدای عضو، در نظر گرفته میشود (15).
مسأله مراقبت از بیمار مرگ مغزی و در واقع مراقبت از اعضای بالقوه احتمالی برای اهدا، از دیگر چالشهای پرستاران در فرایند مراقبت از بیمار مرگ مغزی است. پرستاران بخش ویژه از تجربه مراقبت بیماران مرگ مغزی، به عنوان یک چالش بزرگ یاد میکنند (14). مطالعات مختلف نشان داده که اکثر پرستاران اعتقاد دارند که آنها آمادگی کافی برای ارایه مراقبت از بیماران کاندید اهدای عضو ندارند (16). به طوری که پس از رضایت خانواده به اهدای اعضای بیمار، مراقبت از بیمار مرگ مغزی کاندید اهدای عضو یکی از سنگینترین وظایف پرستار بخش ویژه میباشد (12). در مطالعات مختلف پرستاران به دنبال مراقبت از بیمار مرگ مغزی؛ احساس ناامیدی، ناکارآمدی و افسردگی دارند. این احساسات ممکن است در کیفیت مراقبت از بیمار اختلال ایجاد کرده و منجر به تحلیل پرستار شود (17). Ronayne دریافت که به علت استرسزا بودن مراقبت از بیمار مرگ مغزی، عدهای از پرستاران دچار ناسازگاری شناختی میشوند (8). در این میان یکی از مهمترین جنبههای بحث برانگیز فرایند مراقبت، مواجهه با خانواده بیمار مرگ مغزی و ارایه درخواست اهدای عضو است. تمرکز مراقبت در بخشهای ویژه علاوه بر بیمار، کل خانواده بیمار را نیز در بر میگیرد (18). یکی از مهمترین این عوامل نگرش کارکنان بخش ویژه به خصوص پرستاران به اهدای عضو است، چرا که نگرش مثبتتر پرستاران باعث تلاش بیشتر آنها برای آماده کردن خانواده برای اجازه به اهدای عضو میشود (13). نتایج برخی تحقیقات نشان داد که آموزش پرستاران و ایجاد موقعیت آموزشی در این زمینه، باعث پیشرفت آمار اهدای اعضا و پیوند، با تشخیص و معرفی به موقعدهندگان بالقوه به بانک اعضا، میسر میشود (19). پرستاران دریافتند که در مورد همه جنبههای مراقبت از بیمار مرگ مغزی، اهدای عضو و حمایت از خانواده بیمار نیاز به آموزش و حمایت دارند (15). لذا شناخت دقیق و همه جانبه فرایند مراقبت از بیماران مرگ مغزی به خصوص از دیدگاه پرستاران اهمیت به سزایی در ارایه مراقبتهای جامع و با کیفیت خواهد داشت. با توجه به کمبود اهدای عضو و اهمیت سالم ماندن اعضا برای پیوند، لازم است مراقبت با دقت و کیفیت بالایی از بیمار در جهت سالم ماندن اعضای پیوندی انجام یابد. لذا ضروری است که فرایند مراقبت از بیمار مرگ مغزی مورد توجه عمیق قرار گیرد، تا با بررسی و در نظر گرفتن این فرایند، یک برنامهریزی مناسب در مراقبت از این بیماران انجام گیرد.
با توجه به این که پرستاران یکی از پراسترسترین فرایندهای مراقبتی را که شامل: مراقبت از بیماران مرگ مغزی، برخورد با خانواده بیماران (که ممکن است هنوز تشخیص مرگ مغزی بیمارشان را نپذیرفته باشند) بر عهده دارند و با توجه به ضرورت افزایش آمار اهدای عضو و نیز فقدان آموزش هدفمند در زمینه فرایند مراقبت از بیماران مرگ مغزی و نقصان دانش پرستاران در این زمینه، نیاز به آموزش صحیح این فرایند مراقبتی بیش از پیش احساس میشود.
زمینه و هدف: کیفیت زندگی نشاندهنده میزان رضایت یا نارضایتی افراد از ابعاد مختلف زندگی است و در هر مرحله از زندگی ویژگیهای خاص خود را دارد. کیفیت زندگی سالمندان ممکن است تحت تأثیر افسردگی و اضطراب مرگ قرار گیرد. هدف این مطالعه تعیین ارتباط بین افسردگی و اضطراب مرگ با کیفیت زندگی سالمندان است.
روش بررسی: این مطالعه یک پژوهش مقطعی است که در سال 1395 در مورد 294 سالمند ساکن شهر سقز انجام یافته است. نمونهها به صورت در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامههای کیفیت زندگی SF-12، افسردگی سالمندان (GDS) و اضطراب مرگ استفاده شد. دادهها با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای کولموگروف - اسمیرنوف، همبستگی پیرسون، رگرسیون خطی به روش Enter انجام یافت. سطح معناداری 05/0p< در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار نمره کیفیت زندگی، افسردگی و اضطراب مرگ سالمندان مورد مطالعه به ترتیب برابر 81/7±22/33، 82/3±92/4 و 40/7±63/33 بود. بین کیفیت زندگی با افسردگی (0001/0p<) ارتباط وجود داشت اما بین کیفیت زندگی با اضطراب مرگ ارتباط آماری معنادار مشاهده نشد.
نتیجهگیری: افسردگی مشکلی شایع در سالمندان است که با کیفیت زندگی آنها ارتباط دارد. در بررسی کیفیت زندگی سالمندان توجه به افسردگی آنها ضروری به نظر میرسد. تشخیص و درمان مناسب افسردگی میتواند کیفیت زندگی سالمندان را ارتقا بخشد.
صفحه 1 از 1 |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به حیات می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb