دشواری در انتقال دانش به حوزه عمل بالینی یا ترجمان دانش، به عنوان یکی از موانع اصلی بهرهمندی از تحقیقات در علوم پزشکی بیان شده است. برآورد شده است که تا 40% از بیماران، از دریافت مراقبتهای سازگار با بهترین شواهد علمی، محروم میباشند و 20% از مراقبتهای ارایه شده نیز غیرضروری و یا حتی مضر نیز میباشند. بهترین رویکرد برای مراقبت مبتنی بر شواهد، تدوین و اجرای راهنماهای بالینی است (1).
تنوع در شواهد بالینی ممکن است در بروندادهای مراقبتی از بیمار اثر بگذارد؛ وجود راهنماهای بالینی میتواند به متخصصان سلامت در امر مراقبتِ مناسب و مؤثر کمک کند. البته این تأکید بدین معنا نیست که راهنماها میتوانند جایگزینِ قضاوتهای حرفهای شوند. راهنمای بالینی، چارچوبی برای قضاوتهای بالینی، ترجیحات بیمار و موارد استثنایی فراهم میکند (2و3). در واقع، این راهنماها، موجبات تدارک درک روشنی از مدلهای تصمیمگیری در خصوص معماها و مسایل غامض سلامتی به همه ذینفعان میشوند (4). راهنماهای بالینی، میتوانند منجر به بهبود کیفیت سلامتی، زمینهسازی برای کاهش مداخلات غیرضروری، مضر و یا بیهوده از طریق فراهم کردن توصیههایی اثربخش برای اداره مسایل بیماران توسط مراقبان سلامت از مجرای توسعه و بسط روندهای استاندارد از منظر بررسی عملکرد بالینی متخصصان امر سلامت بشوند. همچنین، راهنمای بالینی میتواند محتوایی اثربخش و کاربردی برای آموزش مراقبان سلامت و مستندی در جهت کمک به تصمیمگیری آگاهانه توسط بیمار و خانواده وی قلمداد شود (5).