13 نتیجه برای اسماعیل زاده
احمد اسماعیل زاده، پروین میرمیران، مسعود میرحسینی، فریدون عزیزی،
دوره 3، شماره 2 - ( 3-1383 )
چکیده
مقدمه: هرچند که راهنماهای غذایی مصرف بالای غلات را به منظور پیشگیری از ابتلا به بیماریهای مزمن توصیه میکنند، مطالعات همهگیرشناختی انجام شده در زمینه ارتباط مصرف غلات کامل با سندرم متابولیک نادر است. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی ارتباط مصرف غلات کامل با سندرم متابولیک و عوامل خطرزای متابولیک صورت گرفت.
روشها: در این مطالعه مقطعی 827 فرد 74-18 ساله از افراد شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران بهطور تصادفی انتخاب شدند. دریافتهای غذایی افراد با استفاده از یک پرسشنامه نیمهکمی بسامد خوراک برای یکسال و یادآمد 24 ساعته خوراک برای دو روز ارزیابی گردید. طبقهبندی غلات به دو رده غلات کامل و تصفیه شده طبق روش Jacob انجام شد. وزن و قد طبق دستورالعملهای استاندارد اندازهگیری و شاخص توده بدن محاسبه شد. نمونه خون در حالت ناشتا از افراد گرفته شد و فشار خون با روش استاندارد اندازه گیری شد. هیپرتریگلیسریدمی، هیپرکلسترولمی، LDL بالا ، HDL پایین و سندرم متابولیک طبق معیارهای ATP III و پرفشاری خون براساس JNC VI تعریف شد. دیابت بهصورت قند خون ناشتای mg/dl 126≤ یا قند خون دو ساعته mg/dl 200≤ تعریف گردید. چارکهای غلات کامل و تصفیه شده دریافتی محاسبه شد و تحلیل آماری دادهها براساس ردهبندی افراد مورد مطالعه به چارکهای مختلف برپایه میزان دریافت غلات کامل و تصفیه شده صورت گرفت.
یافتهها: میانگین غلات کامل و تصفیه شده دریافتی در کل افراد 29±93 و 57±201 گرم در روز بود. در هر دو جنس میانگین غلات تصفیه شده دریافتی بیشتر از غلات کامل بود. میزان شیوع عوامل خطرزای متابولیک در افرادی که در چارک چهارم دریافت غلات کامل بودند کمتر از افرادی بود که در چارک اول قرار داشتند. در مورد غلات تصفیه شده شیوع همه عوامل خطرزای متابولیک، به استثنای دیابت در افرادی که در چارک چهارم بودند بیشتر از افرادی بود که در چارک اول قرار داشتند.
پس از تعدیل اثر عوامل مخدوشکننده، با افزایش دریافت غلات کامل، روند معنیداری در کاهش خطر ابتلا به هیپرتریگلیسریدمی (نسبت شانس به ترتیب در چارکها: 1، 89/0، 74/0، 61/0)، پرفشاری خون (1، 99/0، 93/0، 84/0) و سندرم متابولیک (1، 84/0، 76/0، 68/0) مشاهده شد. همچنین با افزایش دریافت غلات تصفیه شده روند معنیداری در افزایش خطر ابتلا به هیپرکلسترولمی (1، 07/1، 19/1، 23/1)، هیپرتریگلیسریدمی (1، 17/1، 49/1، 01/2)، پرفشاری خون (1، 22/1، 48/1، 69/1) و سندرم متابولیک (1، 68/1، 92/1، 25/2) مشاهده گردید.نتیجهگیری: یافتهها حاکی از ارتباط معکوس بین مصرف غلات کامل با سندرم متابولیک، پرفشاری خون و هیپرتریگلیسریدمی هستند. همچنین رابطه مثبتی بین مصرف بالای غلات تصفیه شده با عوامل خطرزای متابولیک مشاهده شد.
احمد اسماعیل زاده، سید مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، لیلا آزادبخت،
دوره 5، شماره 1 - ( 5-1384 )
چکیده
بحث الگوی غذایی، مبحثی است که اخیراً مورد توجه متخصصین اپیدمیولوژی تغذیه قرار گرفته است اما هنوز به اندازهای که به مواد مغذی یا غذاها توجه میشود به این مقوله توجه نشده است. هر چند که هنوز هم بررسی ارتباط بین مواد مغذی و غذاها با خطر بیماریها در اپیدمیولوژی تغذیه حائز اهمیت است، اما شواهد متعدد نشان دادهاند که کارآزماییهای بالینی که بر روی یک ماده مغذی خاص متمرکز شدهاند در نشان دادن اثرات آن ماده مغذی چندان موفق نبودهاند اما مطالعاتی که اثر الگوهای غذاهایی را بررسی کردهاند, اثرات مشهودی از این الگوهای غذایی را گزارش نمودهاند. بنابراین به کارگیری الگوهای غذایی یک روش موثر و کارآ جهت افزایش درک ما از نقش رژیم غذایی در خطر بیماریهای مزمن است. اما باید توجه داشت که الگوهای غذایی غالب در جنس های مختلف, نژادها و فرهنگهای مختلف و مناطق جغرافیایی با هم متفاوتند. لذا توصیه میشود که محققین هر منطقه الگوهای غذایی غالب آن منطقه را شناسایی کنند و بهنگام آموزش افراد جهت تغییر شیوه زندگی بمنظور کاهش عوامل خطر بیماریهای مزمن, بر این الگوها تأکید بورزند. مطالعه حاضر با هدف مرور مطالعات مربوط به الگوهای غذایی غالب و ارتباط آنها با خطر بیماریهای مزمن انجام شده است.
احمد اسماعیل زاده، لیلا آزادبخت،
دوره 6، شماره 3 - ( 2-1386 )
چکیده
اطلاعات محدودی در زمینه ارتباط مصرف میوه ها و سبزیها با سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی و شیوع سندرم متابولیک وجود دارد. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی ارتباط مصرف میوه ها و سبزیها با سطح پلاسمایی CRP و سندرم متابولیک در زنان تهرانی صورت گرفت.
روشها: در این مطالعه مقطعی 486 زن 60-40 ساله از معلمان زن تهرانی که مبتلا به بیماریهای مزمن نبوده و انرژی دریافتی خود را در حد معقول گزارش کرده بودند به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و بصورت تصادفی انتخاب شدند. دریافتهای غذایی افراد با استفاده از یک پرسشنامه نیمه کمی بسامد خوراک برای یکسال ارزیابی گردید. وزن و قد طبق دستورالعملهای استاندارد اندازهگیری و نمایه توده بدن محاسبه شد. نمونه خون سیاهرگی پس از 14-12 ساعت ناشتا بودن، جهت اندازهگیری سطح گلوکز خون، انسولین و لیپیدهای سرم جمعآوری گردید و فشار خون طبق روش استاندارد اندازهگیری شد. سندرم متابولیک طبق معیارهای ATP III (Adult Treatment Panel-III) تعریف شد.
یافتهها: میانگین مصرف میوه ها و سبزیها در افراد مورد مطالعه بترتیب 79±228 و 88±186 گرم در روز بود. هم مصرف میوهها و هم مصرف سبزیها، هر دو ارتباط معکوسی با سطح پلاسمایی CRP داشتند. بعد از کنترل اثر سن، نمایه توده بدن و دور کمر، میانگین پلاسمایی CRP در بین پنجکهای مصرف میوهها بترتیب 94/1، 79/1، 65/1، 61/1، و 56/1 میلی گرم در لیتر (مقدار P برای روند کمتر از 01/0) و در بین پنجکهای مصرف سبزیها بترتیب 03/2، 82/1، 58/1، 52/1 و 47/1 میلی گرم در لیتر بود (مقدار P برای روند کمتر از 01/0). این ارتباطهای معکوس پس از کنترل اثر سایر عوامل مخدوش کننده و عوامل تغذیه ای همچنان معنی دار بود. پس از کنترل اثر عوامل مخدوش کننده، افرادی که در بالاترین پنجک مصرف میوه ها بودند دارای 34% (فاصله اطمینان 95%: 20% تا 46%) و افرادی که در بالاترین پنجک مصرف سبزیها قرار داشتند، دارای 30% (فاصله اطمینان 95%: 16% تا 39%) شانس کمتر جهت ابتلا به سندرم متابولیک در مقایسه با افراد پایین ترین پنجک بودند.
نتیجهگیری: یافته های این مطالعه ارتباط معکوسی را بین مصرف بالای میوه ها و سبزیها با خطر سندرم متابولیک نشان داد، شاید قسمتی از این ارتباط از طریق سطح پلاسمایی CRP میانجیگری شود. این یافته ها از توصیه های کنونی تغذیه ای مبنی بر افزایش مصرف میوه ها و سبزیها برای پیشگیری از بیماریهای قلبی عروقی حمایت میکند.
لیلا آزادبخت، مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 6، شماره 4 - ( 3-1386 )
چکیده
امروزه سندرم متابولیک را یک بیماری التهابی قلمداد می کنند لذا توجه به عوامل تاثیر گذار بر میزان عوامل التهابی در این بیماری حایز اهمیت است. هدف از این تعیین اثرات مصرف سویا بر شاخص های التهابی و عملکرد آندوتلیالی در زنان یائسه مبتلا به سندرم متابولیک می باشد.
روشها: این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی متقاطع و تصادفی بر روی 42 زن یائسه مبتلا به سندرم متابولیک انجام شد. شرکت کنندگان به طور تصادفی برای مدت 8 هفته از رژیم غذایی DASH (رژیم با هدف کنترل فشار خون ، یا رژیم غذایی حاوی پروتیین سویا و یا رژیم حاوی دانه کامل سویا استفاده کردند. مارکر های التهابی با استفاده از روش ELISA اندازه گیری شدند.
یافتهها: تفاوت میزان E-selectin (از جمله عوامل التهابی نشاندهنده عملکرد آندوتلیال) متعاقب دوره دانه کامل سویا در مقایسه با دوره کنترل 4/11%- (01/0 P<) و تفاوت آن در دوره پروتیین سویا در مقایسه با دوره کنترل 7/4%- (19/0P= ) بود. مصرف دانه کامل سویا سطح اینترلوکین 18 را در مقایسه با دوره کنترل کاهش داد( تفاوت از دوره کنترل : 2/9%- ، 01/0 P<). در مورد میزان C-Reactive Protein تفاوت دوره مصرف دانه کامل سویا از دوره کنترل 9/8%- (01/0 P<) و این تفاوت در مورد دوره پروتیین سویا از دوره کنترل 6/1%- (01/0 P<) بود.
نتیجهگیری: مصرف کوتاه مدت دانه کامل سویا باعث کاهش برخی از عوامل التهابی و افزایش سطح اکسید نیتریک پلاسما در زنان یائسه مبتلا به هر پنج جزء سندرم متابولیک گردید.
لیلا آزادبخت، مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 7، شماره 1 - ( 4-1386 )
چکیده
گرچه مطالعات مختلفی مزایای مصرف سویا را نشان دادهاند، اما هیچ مطالعهای این اثرات را در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک مورد بررسی قرار نداده است. هدف از این بررسی تعیین اثر جایگزینی دانه کامل سویا و پروتئین فرآوری شده سویا در رژیم غذایی بر اجزای سندرم متابولیک، چربیهای خون، لیپوپروتئینها، مقاومت به انسولین و کنترل قند خون در زنان یائسه مبتلا به سندرم متابولیک بود.
روشها: این مطالعه تجربی، تصادفی و متقاطع روی 42 زن یائسه مبتلا به سندرم متابولیک انجام شد. سندرم متابولیک طبق راهنمای ATP III تعریف شد. تمامی بیماران در سه دوره غذایی شرکت کردند: رژیم غذایی کنترل، رژیم غذایی پروتئین سویا و رژیم غذایی حاوی دانه کامل سویا. رژیم غذایی مربوط به راهکارهای غذایی برای توقف پرفشاری خون
(DASH: Dietary Approaches to Stop Hypertension) در هر سه دوره استفاده شد . در دوره مصرف پروتئین سویا و دانه کامل سویا، پروتئین سویا و دانه کامل سویا جایگزین یک واحد گوشت قرمز شدند.
یافتههـا: سطح سرمی کلسترول تام پس از مصرف دانه کامل سویا به طور معنی داری در مقایسه با دوره کنترل (01/0P<) و دوره مصرف پروتئین فرآوری شده سویا کاهش یافت (01/0P<). چنین تفاوتهایی در مورد انسولین ناشتا (01/0P< در مقایسه با هر دو گروه کنترل و پروتئین فرآوری شده سویا)، HOMA-IR (01/0P< در مقایسه با هر دو گروه کنترل و پروتئین فرآوری شده سویا) ، قند خون ناشتا(01/0P< در مقایسه با هر دو گروه کنترل و پروتئین فرآوری شده سویا) و LDL-C (01/0P< در مقایسه با گروه کنترل و 05/0P< در مقایسه با پروتئین فرآوری شده سویا) نیز مشاهده گردید. مصرف دانه کامل سویا و پروتئین فراوری شده سویا منجر به کاهش میزان Apo B100 در مقایسه با گروه کنترل (01/0P<) گردید.
نتیجهگیری: مصرف کوتاه مدت دانه کامل سویا مقاومت به انسولین را کاهش داد و کنترل قند خون و پروفایل کلسترول را در زنان مبتلا به سندرم متابولیک بعد از دوران یائسگی بهبود بخشید .
احمد اسماعیل زاده، لیلا آزادبخت،
دوره 7، شماره 2 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه: هرچند که فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک در سالهای اخیر توجه زیادی را به علت مرتبط بودن با بیماریها به خود جلب کرده است، اما معلوم نیست که آیا این ارتباط از طریق ایجاد تغییر در سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی صورت میگیرد یا نه؟ لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک با سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی در زنان معلم تهرانی صورت گرفت.
روشها: در یک مطالعه مقطعی، شاخصهای تن سنجی و بیوشیمیایی در 507 زن 40 تا 60 ساله معلم تهرانی که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده بودند، ارزیابی گردید. فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک بصورت داشتن همزمان دور کمر بالای 89 سانتی متر و تری گلیسرید سرمی مساوی یا بالاتر از mg/dl150 تعریف شد.
یافتهها: شیوع فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک در بین زنان 2/32% (فاصله اطمینان 95%: 4/27 تا 4/37%) بود. افراد دارای فنوتیپ دور کمر هیپر تری گلیسریدمیک، سن و شاخصهای تن سنجی بالاتری داشته و از فعالیت فیزیکی کمتری برخوردار بودند. پس از کنترل اثر عوامل مخدوش کننده، زنان در سطوح مختلف دور کمر، دارای تفاوت معنی داری از نظر سطح پلاسمایی CRP (001/0=P)، TNF-α (01/0=P)، IL-6 (001/0=P)، E-selectin (007/0=P)، sICAM-1 (01/0=P) و sVCAM-1 (02/0=P) بودند. هنگامیکه در این مدلها اثر نمایه توده بدن تعدیل شد، تفاوتهای معنیدار در sICAM-1 و sVCAM-1 از بین رفت. در بین رده های مختلف سطح تریگلیسرید سرم پس از تعدیل اثر عوامل مخدوش کننده، تفاوتهای معنیداری در CRP (01/0=P)، TNF-α (008/0=P)، SAA (03/0=P)، IL-6 (01/0=P)، E-selectin (02/0=P) و sICAM-1 (01/0=P) مشاهده شد. بیشتر این تفاوتهای معنی دار، به استثنای E-selectin، حتی پس از کنترل اثر نمایه توده بدن معنی دار باقی ماندند. تداخل معنی داری بین دور کمر و سطح تری گلیسرید سرم در مورد CRP، IL-6، SAA و E-selectin وجود داشت.
نتیجهگیری: یافته های حاضر حاکی از ارتباط مثبت فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک با سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی در زنان معلم تهرانی است.
نجماهه محوری فر، مرضیه صادقی، لیلا آزادبخت، مریم زارع، احمد اسماعیل زاده، مسعود امینی،
دوره 7، شماره 3 - ( 4-1387 )
چکیده
مقدمه: در بین بیماریهای مزمن، سندرم متابولیک از جمله مواردی است که با بروز آن، خطر ابتلا به دیابت و بیماریهای قلبی ـ عروقی افزایش می یابد. لذا هدف مطالعه حاضر، بررسی شیوع سندرم متابولیک و سایر عوامل خطر متابولیکی نظیر چاقی، پرفشاری خون، هیپرلیپیدمی و تاثیر آنها در خویشاوندان سالم درجه 1 بیماران دیابتی نوع 2 در اصفهان میباشد.
روش ها: این مطالعه به روش مقطعی بر روی 1817 فرد 55-35 سال با سابقه خانوادگی درجه 1 بیماران دیابتی نوع 2 انجام گرفت. از افراد آزمایشهای بیوشیمیایی و شاخصهای تن سنجی طبق معیارهای استاندارد گرفته شد. افراد دیابتی، IFG و IGT از مطالعه خارج و 952 نفر که سالم بودند در مطالعه باقی ماندند. تشخیص سندرم متابولیک طبق معیارهای NCEP-ATPIII، که عبارت است از وجود 3 عامل یا بیشتر از موارد چاقی شکمی، پرفشاری خون، TG بالا، HDL پایین و FBS بالا انجام شد.
یافتهها: در این مطالعه، شیوع سندرم متابولیک در کل افراد 7/18 درصد (34/0-3/0 :95%CI) برآورد شد. این شیوع در زنان نسبت به مردان تفاوت چشمگیری نداشت. از اجزای سندرم متابولیک، فاکتور پرفشاری خون کمترین شیوع و HDL پایین و TG بالا بیشترین فراوانی را دارا بودند. شیوع TG بالا در مردان بیشتر از زنان بود (05/0P<). از عوامل خطر بیماریهای قلبی عروقی، 30-25 =BMI بیشترین فراوانی را داشت.
نتیجه گیری: شیوع سندرم متابولیک، اجزاء آن و تمامی عوامل خطر متابولیکی در افراد سالم با سابقه خانوادگی دیابت نوع 2 نسبتاًً بالا می باشد.
احمد اسماعیل زاده، مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، لیلا آزادبخت،
دوره 7، شماره 3 - ( 4-1387 )
چکیده
مقدمه: هر چند ارتباط غذاها و مواد مغذی با سندرم متابولیک تا حدودی شناخته شده است، این که آیا الگوهای غذایی حاصل از تحلیل عاملی نیز با سندرم متابولیک مرتبط میباشند یا نه هنوز ناشناخته است. بنابراین مطالعه حاضر با هدف شناسایی الگوهای غذایی غالب با روش تحلیل عاملی و تعیین ارتباط آن با سندرم متابولیک و مقاومت انسولینی در زنان معلم تهرانی انجام شد.
روشها: در این مطالعه مقطعی، 486 فرد 60-40 ساله از معلمان زن تهرانی به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و بصورت تصادفی انتخاب شدند. دریافتهای غذایی افراد ارزیابی، وزن و قد اندازهگیری و نمایه توده بدن محاسبه شد. نمونه خون سیاهرگی جهت اندازهگیری سطح متغیرهای متابولیکی جمعآوری و فشار خون اندازه گیری شد. سندرم متابولیک طبق معیارهای ATP III و مقاومت انسولینی به صورت بالاترین چارک HOMA-IR تعریف شد.
یافتهها: با استفاده از روش تحلیل عاملی، سه الگوی غذایی غالب شناسایی شد: الگوی غذایی سالم، الگوی غذایی غربی و الگوی غذایی سنتی. پس از تعدیل اثر عوامل مخدوش کننده، افرادی که در بالاترین پنجک الگوی غذایی سالم قرار داشتند، شانس کمتری جهت ابتلا به سندرم متابولیک (نسبت شانس 61/0 و فاصله اطمینان 95%: 30/0 تا79/0) و مقاومت انسولینی (51/0: 24/0 تا 88/0) در مقایسه با افراد پایین ترین پنجک داشتند، در حالیکه آنهایی که در بالاترین پنجک الگوی غذایی غربی قرار داشتند بترتیب 68% (68/1: 10/1 تا 95/1) و 26% (26/1: 00/1 تا 78/1) شانس بالاتری جهت ابتلا به سندرم متابولیک و مقاومت انسولینی در مقایسه با افراد پایین ترین پنجک داشتند. مصرف بالای الگوی غذایی سنتی فقط با اختلال در هموستاز گلوکز همراه بود (19/1: 04/1 تا 59/1).
نتیجهگیری: یافته های این مطالعه حاکی از ارتباط معنی دار بین الگوهای غذایی حاصل از تحلیل عاملی با سندم متابولیک و مقاومت انسولینی میباشند.
مرجان تابش، حسین خسروی بروجنی، نضال صرافزادگان، نوشین محمدیفرد، حسن علی خاصی، فیروزه سجادی، صدیقه عسگری، مریم تابش، جهانگیر کریمیان، احمد اسماعیل زاده،
دوره 11، شماره 2 - ( 11-1390 )
چکیده
مقدمه: در زمینه
ارتباط مصرف نوشیدنیهای شیرین شده قندی و سندرم متابولیک اطلاعات بسیار کمی در
دسترس است و نتایج موجود بسیار متناقض اند. اکثر مطالعات انجام شده در این زمینه مربوط
به جوامع غربی است و اطلاعات در این زمینه در ناحیه خاورمیانه وجود ندارد. این مطالعه
با هدف بررسی ارتباط بین مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی و سندرم
متابولیک در بزرگسالان ایرانی انجام گردید.
روشها: این مطالعه به
صورت مقطعی و بر روی 1752 فرد (782 مرد و 970 زن) مبتلا به سندرم متابولیک انجام
گردید. نمونهها به روش تصادفی خوشهای چند مرحلهای از سه شهر اصفهان، نجفآباد و
اراک انتخاب شدند. جهت بررسی دریافتهای معمول غذایی از پرسشنامه بسامد خوراک
معتبر استفاده شد. مصرف نوشیدنیهای شیرین شده قندی به صورت مجموع میزان مصرف
نوشیدنیهای غیر الکلی و آبمیوههای صنعتی بدست آمد. افراد از نظر میزان مصرف
نوشیدنیهای شیرین شده قندی به سه دسته تقسیم شدند؛ مصرف کمتر از 1 بار در هفته،
مصرف 1تا 3 بار در هفته و مصرف بیش از 3 بار در هفته. ارزیابیهای بیوشیمیایی بر
روی نمونه خون ناشتا انجام گردید. سندرم متابولیک بر طبق راهنمای Adult Treatment Panel III تعریف گردید.
یافتهها: افرادی که
مصرف بالای نوشیدنیهای شیرین شده قندی را داشتند (بیش از 3 بار در هفته) جوانتراز
افرادی بودند که مصرف پایین (کمتر از 1 بار در هفته) داشتند. میانگین شاخص نمایه توده
بدنی (BMI) تفاوت معنیداری در بین گروهها
نداشت. مصرف بالای نوشیدنیهای شیرین شده قندی با دریافت بالاتر انرژی و مصرف
بیشتر اکثر گروههای غذایی همراه بود. تفاوت معنیداری بین سطح سرمی تریگلیسرید
در مردانی که 1-3 بار در هفته نوشیدنی شیرین مصرف میکردند و آنهایی که کمتر از 1
بار در هفته استفاده میکردند مشاهده گردید. اما پس از تعدیل عوامل مخدوشگر این
ارتباط از بین رفت. در مدل خام ارتباط معنیداری بین میزان مصرف نوشیدنیهای شیرین
و شیوع سندرم متابولیک در هر دو جنس مشاهده نشد. پس از تعدیل BMI، احتمال ابتلا به سندرم متابولیک در مردان موجود
در بالاترین دسته مصرف نوشیدنیهای شیرین در مقایسه با مردان موجود در پایینترین
دسته مصرف 17% بیشتر بود (56/0-46/2CI: ؛95% ،17/1OR:) در حالی که این احتمال در زنان 20% کمتر بود (46/0-42/1CI: ؛95% ،80/0OR:).
این ارتباط در مردان و زنان معنیدار نبود.
نتیجهگیری: مطالعه
حاضر، از یافتههای قبلی مبنی بر وجود ارتباط بین مصرف نوشیدنیهای شیرین شده قندی
و سندرم متابولیک حمایت نمیکند. انجام مطالعات آیندهنگر جهت بررسی این ارتباط لازم
است.
غزاله ولیپور، ذاتاله عاصمی، منصوره صمیمی، زهره طبسی، سیما سادات صبیحی، پروانه صانعی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 13، شماره 4 - ( 2-1393 )
چکیده
مقدمه: بر طبق دانش ما هیچ گزارشی مبنی بر اثرات رژیم غذایی DASH (Dietary Approaches to Stop Hypertension) بر مقاومت انسولینی، التهاب، و استرس اکسیداتیو در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری (GDM) در دست نیست. این مطالعه با هدف بررسی اثرات رژیم غذایی DASH بر مقاومـت انسولینی، hs-CRP (high-sensitivity C-reactive protein) و شـاخـصهای استرس اکسیداتیو در بین زنان مبتلا به دیابت بارداری انجام شد.
روشها: این کارآزمایی بالینی تصادفی بر روی 32 زن باردار که در هفته 24 تا 28 بارداری تشخیص دیابت بارداری برای آنها داده شده بود، اجرا شد. شرکت کنندگان بهصورت تصادفی به یکی از گروههای کنترل (16 نفر) یا رژیم غذایی DASH (16 نفر) برای 4 هفته تخصیص داده شدند. رژیم غذایی DASH غنی از میوهها، سبزیها، غلات کامل، و محصولات لبنی کمچرب بوده و مقادیر اندکی چربی اشباع، چربی کل، کلسترول، غلات تصفیه شده و شیرینیها، بههمراه 2400 میلیگرم سدیم در روز را شامل میشد. در رژیم غذایی گروه کنترل40% تا 55% انرژی از کربوهیدرات، 10% تا 20% از پروتئین و 25% تا 30% از چربی بود. نمونههای خون ناشتا در ابتدا و پس از 4 هفته مداخله جهت اندازهگیری گلوکز پلاسما ناشتا (FPG)، انسولین سرم، hs-CRP، مدل هموستاز ارزیابی مقاومت انسولینی (HOMA-IR)، ظرفیت تام آنتی اکسیدانی پلاسما (TAC) و سطح تام گلوتاتیون (GSH) جمعآوری شد.
یافتهها: مصرف رژیم غذایی DASH در مقایسه با رژیم کنترل منجر به کاهش FPG (62/7- در برابر 68/3 میلیگـرم در دسیلیتر؛ 02/0=P)، سطوح انسولین سرم (62/2- در برابر 32/4 µIU/mL؛ 03/0=P) و امتیاز HOMA-IR (8/0- در برابر 1/1؛ 03/0=P) شد. همچنین غلظت TAC پلاسما (2/45 در برابر 2/159- mmol/L؛ 0001/0>P) و GSH (1/108 در برابر 9/150-µmol/L؛ 0001/0>P)در گروه DASH در مقایسه با گروه کنترل افزایش یافته بود. تفاوت معنیداری در میانگین تغییرات سطح سرمی hs-CRP بین دو رژیم غذایی یافت نشد. مقایسههای درونگروهی کاهش معنیداری در سطح TAC و GSH پلاسمایی در رژیم کنترل نشان داد، درحالیکه این شاخصها در گروه رژیم غذایی DASH افزایش معنیداری داشتند.
مصرف رژیم غذایی DASH در زنان باردار مبتلا به GDM اثرات سودمندی بر FPG، سطح سرمی انسولین، امتیازHOMA-IR، TAC پلاسما، و سطح تامGSH داشت. اثرات این الگوی غذایی بر پیامدهای بارداری نیاز به بررسی در مطالعات آینده دارد.
مهدی صادقیان، ذات الله عاصمی، مریم کرم علی، پروانه صانعی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 15، شماره 1 - ( 10-1394 )
چکیده
مقدمه: این مطالعه با هدف ارزیابی تأثیرات مکمل یاری کلسیم و ویتامین D بر وضعیت متابولیک زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری (GDM) طراحی شده است.
روشها: این مداخله بهصورت تصادفی سازی شده و کنترل شده با پلاسبو در کلینیکهای بارداری وابسته به دانشگاه علوم پزشکی کاشان انجام شده است. شرکت کنندگان شامل 56 خانم مبتلا به GDM در هفته 28-24 بارداری (محدوده سنی 18 تا 40 سال) بودند. افراد بهطور تصادفی به دو گروه تخصیص داده شدند. به افراد گروه کلسیم بهعلاوه ویتامین D (28 نفر) 1000 میلیگرم کلسیم در روز و یک قرص ویتامین D IU 50000 دوبار در طول مطالعه (یک بار در ابتدای مطالعه و یک بار در روز 21 مداخله) داده شد و افراد در گروه دارونما (28 نفر) دو عدد دارونما در زمانهای ذکر شده دریافت کردند. نمونههای خون بهصورت ناشتا و در ابتدا و هفته 6 مداخله گرفته شد.
یافتهها: 51 نفر (گروه دارونما 26 نفر، گروه مداخله 25 نفر) در مطالعه شرکت نمودند. آنالیز براساس یک رویکرد intention-to-treat (به قصد درمان) بود و همه 56 خانم مبتلا به GDM (28 نفر در هر گروه) در آنالیز نهایی وارد شدند. در مقایسه با گروه دارونما کاهش معنیداری در گلوکز ناشتای پلاسما (mmol/L 69/0±89/0- در مقابل mmol/L 92/0±26/0+، 001/0>P)، سطح انسولین سرمی (pmol/L 25/32±55/13- در مقابل pmol/L 5/380±17/9+، 02/0=P) و HOMA-IR (18/1±91/0- در مقابل 01/2±63/0+، 001/0=P) و افزایش معنیداری در QUICKI (03/0±02/0+ در مقابل 02/0±002/0-، 003/0=P) مشاهده شد. بهعلاوه، بعد از مداخله کاهش معنیداری در گروه مداخله در سطح سرمی LDL کلسترول و نسبت کلسترول تام به HDL کلسترول و افزایش معنیداری در سطوح HDL کلسترول در مقایسه با گروه دارونما مشاهده شد. همچنین مکمل یاری با کلسیم بهعلاوه ویتامین D سطح GSH را افزایش (µmol/L 64/131±14/51+ در مقابل µmol/L 63/203±27/47-، 03/0=P) و سطح MDA را در مقایسه با گروه دارونما کاهش داد (µmol/L 66/0±06/0+ در مقابل µmol/L 2±93/0+، 02/0=P).
نتیجهگیری: مکمل یاری با کلسیم بهعلاوه ویتامین D در زنان مبتلا به GDM اثرات مفیدی بر پروفایل متابولیکی آنها داشت.
پریسا حاجی هاشمی، لیلا آزادبخت، مهین هاشمی پور، رویا کلیشادی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 15، شماره 6 - ( 4-1395 )
چکیده
مقدمه: اگرچه گزارش شده است که غذاهای غنی از غلات کامل سطوح سرمی مارکرهای التهابی را تحت تأثیر قرار میدهد. هرچند، طبق دانش کنونی ما هیچ مطالعهای به بررسی مصرف غلات کامل بر سطح سرمی مارکرهای التهابی در کودکان چاق نپرداخته است. این مطالعه با هدف بررسی تأثیر مصرف غلات کامل بر سطوح بیومارکرهای التهابی و آدیپوسیتوکینهای سرم در کودکان چاق صورت گرفت.
روش ها: در این کارآزمایی بالینی تصادفی متقاطع (cross-over) 44 دختر چاق یا دارای اضافه وزن (نمایهی تودهی بدنی بالاتر از صدک 85 برای قد و وزن) 8-15 ساله شرکت کردند. پس از یک دورهی دو هفتهای run-in، افراد بهصورت تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. به افراد گروه مداخله لیستی از غلات کامل داده شد و از آنان خواسته شد که برای مدت 6 هفته روزانه 50% از تعداد سروینگ غلات بهدست آمده را به غلات کامل اختصاص دهند. به افراد گروه کنترل نیز لیست کاملی از غلات کامل داده شد و از آنان خواسته شد که اقلام ذکر شده در این لیست را تا زمان پایان مرحلهی مداخله دریافت نکنند. پس از یک دوره 4 هفتهای wash-out فاز دوم مطالعه شروع شد و گروههای مداخله جابجا شدند. نمونههای خون ناشتا قبل و بعد از هر فاز مطالعه برای اندازهگیری فاکتورهای التهابی جمع آوری شدند.
یافته ها: میانگین سنی افراد مورد مطالعه 5/0±2/11 سال بود. میانگین وزن و نمایهی تودهی بدنی (BMI) افراد به ترتیب 27/10±26/51 کیلوگرم و 5/2±57/23 کیلوگرم بر متر مربع بود. تفاوت معنیداری در تغییرات ایجاد شده از نظر شاخصهای تن سنجی در دو گروه وجود نداشت. تأثیر معنیداری از مصرف غلات کامل بر وزن و نمایهی تودهی بدنی (BMI) در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل دیده نشد. یافته های ما حاکی از تأثیر معنیدار مصرف غلات کامل بر کاهش سطح سرمی پروتئین واکنشگر با ماده C با حساسیت بالا (hs-CRP) (55/0- در مقایسه با 20/0 میلیگرم در لیتر P=0.03)، مولکول چسبنده بین سلولی نوع 1 (sICAM) (121- در مقایسه با 23 میکروگرم در لیترP=0.02 )، سرم آمیلوئید A (SAA) (59/0- در مقایسه با 32/0 میلیگرم در لیتر P=0.02) و لپتین (5/11- در مقایسه با 8/36 نانوگرم در لیترP=0.02) در مقایسه با گروه کنترل پس از 6 هفته بود. افراد گروه مداخله تمایل به کاهش بیشتر در سطح سرمی مولکول چسبنده سلولهای عروقی نوع 1 (sVCAM) در مقایسه با گروه کنترل داشتند (166- در مقایسه با 32- میکروگرم در لیترP=0.07).
نتیجهگیری: نتایج حاصل از این مطالعه از تأثیر مثبت مصرف غلات کامل بر سطوح بیومارکرهای التهابی و آدیپوسیتوکینها در کودکان چاق حمایت میکند.
سیده سوگند حسینی، محمدرضا اسماعیل زاده طلوعی،
دوره 21، شماره 1 - ( 1-1400 )
چکیده
مقدمه: پروتئین TORC1 عاملی مهم در تنظیم سوخت و ساز بافت چربی است. دیابت نوع دو میتواند منجر به نقص در عملکرد آن و توسعهی چاقی شود. بنابراین، هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر هشت هفته تمرینات تناوبی با شدت بالا (HIIT) و استقامتی بر میزان قند خون و محتوای پروتئین TORC1 در بافت چربی زیرجلدی موشهای صحرایی چاق مبتلا به دیابت نوع دو است.
روشها: در این مطالعه، 18 سر موش صحرایی نر 2 ماههی نر از نژاد اسپراگداولی با میانگین وزن 30±270 گرم انتخاب شدند. پس از دیابتی شدن از طریق محلول استرپتوزوتوسین و نیکوتینآمید، به روش تصادفی به 3 گروه: 1) تمرین HIIT 2) تمرین استقامتی و 3) کنترل (هر گروه 6 سر) تقسیم شدند. گروههای تمرینی 4 روز در هفته مطابق با برنامههای تمرینی HIIT و استقامتی بهمدت 8 هفته به تمرین ورزشی پرداختند. برای تجزیهوتحلیل دادهها از نرمافزار SPSS نسخهی 23، آزمون آنوای-یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی استفاده شد.
یافتهها: هشت هفته تمرین HIIT و استقامتی منجر به کاهش معنیدار سطوح قند خون (0001/0>P) و افزایش معنیدار در محتوای پروتئین TORC1 (0001/0>p) نسبت به گروه کنترل شدند.
نتیجهگیری: تمرین HIIT و استقامتی، سطوح قند خون را کاهش و محتوای پروتئین TORC1 را افزایش داده اند، که این تمرینهای ورزشی میتواند راه درمانی مناسب و غیرتهاجمی برای کنترل دیابت و همچنین تنظیم سوخت و ساز بافت چربی در افراد دیابتی نوع 2 که مستعد چاقی هستند، باشند.