19 نتیجه برای افشار
باقر لاریجانی، محمدحسن باستان حق، محمد پژوهی، مژگان افشاری، منصوره خانی، معصومه شجریان،
دوره 1، شماره 1 - ( 4-1380 )
چکیده
مقدمه: دیابت یکی از بیماریهای مزمن شایع با عوارض متعدد ناتوان کننده میباشد که تا اندازه زیادی این عوارض قابل پیشگیری و کنترل میباشند و از طرفی کنترل عوارض آن و بهویژه عوارض مربوط به پا, با صرف وقت و هزینههای بسیار همراه است.
روشها: در این مطالعه توصیفی- تحلیلی گذشتهنگر، پرونده بیماران دیابتی بستری شده در بیمارستانهای امام خمینی و شریعتی تهران بررسی شد.
یافتهها: از بین 101 بیمار ( 4/56% مرد و 6/43% زن) بستریشده بهدلیل زخم پای دیابتی, در 7/34% موارد آمپوتاسیون انجام شده بود.
نتیجهگیری: شیوع بالای آمپوتاسیون در بیماران مورد مطالعه، نشاندهنده نیاز به رسیدگی و برنامهریزی مراقبتی بیشتر برای کاهش عوارض و عوامل خطرزای زخم پای دیابتی است.
مریم رزاقی آذر، نازنین نوری، کامران افشاریان،
دوره 4، شماره 3 - ( 2-1384 )
چکیده
نقش تغذیه در کنترل متابولیک بیماران مبتلا به دیابت به اثبات رسیده است. کنترل خوب متابولیک، از عوارض دیررس بیماری دیابت پیشگیری میکند. بیماران دیابتی از خوردن مواد شیرین محروم هستند و با توجه به اثر کربوهیدراتهای مختلف بر قند خون، پزشکان و بیماران با پرسشهای زیادی در مورد مصرف مواد غذایی حاوی کربوهیدرات روبرو هستند که از جمله این مواد غذایی خرماست. هدف از این مطالعه تعیین میزان قند خون بعد از مصرف خرما از نوع رطب و مقایسه آن با اثر قند حبه بر روی قند خون بیماران دیابتی نوع 1بوده است.
روشها: در این مطالعه تعداد 20 نفر از بیماران مبتلا به دیابت نوع 1به روش متوالی انتخاب شدند و به دو گروه 10 نفری تقسیم گردیدند و سپس بهروش متقاطع مورد کارآزمایی بالینی قرارگرفتند. قند خون آنها در دو روز به فاصله یک هفته، قبل و در دقایق 30، 60، 90 و 120 بعد از مصرف یک خرمای 10 گرمی و قند حبه 5 گرمی اندازهگیری شد و ارقام بدست آمده با روش paired t test باهم مقایسه گردید.
یافتهها: یافته های حاصل از این مطا لعه تفاوت معنی داری را بین میزان قند خون بعد از خوردن قند حبه و بعد از خوردن خرما نشان نداد . همچنین سطح زیر منحنی قند خون طی 2 ساعت بعد از مصرف قند حبه و خرما محاسبه شد که برای قند حبهmg.min/dl614±6/1619 و برای خرما mg.min/dl967±1572 بدست آمد و با هم مقایسه گردید که آنها نیز تفاوت معنیداری با هم نداشتند.
نتیجهگیری: در بیماران دیابتی افزایش قند خون برای مقدار یک عدد خرمای 10 گرمی از نوع رطب که 5 گرم کربوهیدرات دارد با یک قند حبه 5 گرمی یکی است ولذا خوردن خرما در یک بیمار دیابتی برتری بر خوردن قند حبه ندارد.
غلامعباس محمدی، مریم دارابی امین، محمد جواد ثابت جهرمی، رضا ملک پور افشار، حسن شیبانی، محمد نصری،
دوره 6، شماره 4 - ( 3-1386 )
چکیده
بیماریهای عروق کرونر و آترواسکلروز از مهمترین عوامل مرگ و میر در جوامع پیشرفته و در حال توسعه محسوب می شوند. یکی از باورهای عامه در جامعه ما این است که مصرف تریاک باعث کاهش چربیهای خون و پیشگیری از ابتلا به بیماریهای قلبی می شود. در این مطالعه اثر اعتیاد به تریاک بر چربیهای سرم و ضایعات آترواسکلروزی در خرگوشهای طبیعی و هیپر کلسترولمیک مورد بررسی قرار گرفت.
روشها : این مطالعه بر روی 32 سر خرگوش سفید نر نیوزلندی در چهار گروه کنترل، هیپرکلسترولمیک، معتاد و هیپرکلسترولمیک معتاد انجام شد. جهت بررسی چربیهای خون طی یک دوره 3 ماهه، هر ماه یکبار خونگیری انجام شد و جهت بررسی تغییرات وزنی،حیوانات هر دو هفته یکبار وزن شدند. در نهایت حیوانات کشته و از لحاظ وجود و وسعت پلاک آئورتی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها :میانگین وزن همه گروههای مورد مطالعه با گذشت زمان افزایش یافت. میزان کلسترول، تری گلیسرید ، کلسترول LDL و نمایه آتروژنیک گروه هیپر کلسترولمیک و هیپر کلسترولمیک معتاد به طور معنی داری با گذشت زمان افزایش یافت(001/0P<) که این افزایش در گروه هیپر کلسترولمیک معتاد بیشتر از گروههای دیگر بود. در گروههای هیپر کلسترولمیک و هیپر کلسترولمیک معتاد ضایعات آترواسکلروزی مشاهده شد که این ضایعات نیز در گروه هیپر کلسترولمیک معتاد به طور معنی داری بیشتر بود(001/0P<).
نتیجه گیری:بر اساس یافته های این مطالعه مصرف خوراکی تریاک باعث تشدید اثرات آتروژنیک غذاهای پرچرب می شود. احتمالا اثر تریاک بر متابولیسم کلسترول وابسته به وضعیت تغذیه ای بوده و از این طریق با آترواسکلروز مرتبط می باشد.
خدیجه میرزایی، محمدجواد حسین زاده، آرش حسین نژاد، نازیلا جعفری، اعظم نجم افشار، مظاهر رحمانی، باقر لاریجانی،
دوره 8، شماره 3 - ( 1-1388 )
چکیده
مقدمه: ارتباط بین ابتلا به دیابت نوع 2 و بیماری استئوپروز مورد تردید است. به نظر میرسد علاوه بر نقش آدیپوکین ها در متابولیسم گلوکز، بر متابولیسم استخوان نیز موثر باشند و باعث ایجاد تغییر در تراکم استخوان شوند. هدف از این مطالعه ارزیابی ارتباط بین سطح سرمی ویسفاتین، آدیپونکتین و پلی مورفیسم (rs2110385) ژن ویسفاتین با تراکم معدنی استخوان است.
روشها: این مطالعه به صورت مقطعی بر روی 32 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 انجام شد . ارزیابیهای آزمایشگاهی شامل FBS ، HbA1C، پروفایل چربی ، سطح سرمی ویسفاتین و آدیپونکتین بود.BMD لگن و ستون فقرات با DEXA اندازه گیری شد. از روش PCR-RFLP برای تعیین ژنوتیپ ژن ویسفاتین استفاده گردید.
یافتهها: تراکم معدنی استخوان لگن و Z-score آن در ژنوتیپ GG به طور معناداری پایینتر از سایر ژنوتیپها بود. نتایج حاصل از این مطالعه ارتباط معناداری بین سطح سرمی ویسفاتین با تراکم معدنی لگن (31/0- r = ) نشان داد. سطح سرمی آدیپونکتین و ویسفاتین مستقل از سن و نمایه توده بدنی، ارتباط معنا داری با تراکم معدنی استخوان لگن داشتند.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نقش احتمالی آدیپوکین ها را در تغییرات تراکم استخوان بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 پیشنهاد می کند و ممکن است تغییرات ساختاری در ژن ویسفاتین در تعیین سطح سرمی آن و در نهایت تراکم معدنی استخوان تاثیرگذار باشد.
آرش حسین نژاد، خدیجه میرزایی، محمدجواد حسین زاده، نازیلا جعفری، اعظم نجم افشار، مظاهر رحمانی، باقر لاریجانی،
دوره 8، شماره 3 - ( 1-1388 )
چکیده
مقدمه : بیماری دیابت نوع 2 با افزایش ابتلا به سایر بیماریهای مزمن و نیز افزایش میزان مرگ و میر مرتبط است. درمان این بیماری با داروهای خوراکی آنتی دیابتیک ، تحت تاثیر تفاوت های فردی در پاسخ های فارماکوکینتیک و بالینی است. از جمله عوامل مهم مرتبط با تفاوت های فردی نقش عوامل ژنتیکی در زیست دسترسی ،انتقال ، متابولیسم و عملکرد داروست. هدف از این مطالعه بررسی نقش پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی (rs2110385) ژن ویسفاتین بر میزان نیاز به داروهای خوراکی کنترل کننده قند خون در حفظ هموستاز گلوکز در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 بود.
روشها: در یک مطالعه مقطعی، 94 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 مورد بررسی قرار گرفتند. تست های آزمایشگاهی شامل FBS ، G2h ، HbA1C، سطح سرمی ویسفاتین ، انسولین و آدیپونکتین بود. شاخص های مقاومت به انسولین (HOMA) و حساسیت به انسولین (QUICKI) محاسبه شد. ژنوتیپ پلی مورفیسم مورد مطالعه با استفاده از روش PCR-RFLP انجام گردید.
یافتهها: بین سطوح FBS،G2h ،HbA1C ،غلظت انسولین ناشتا، شاخص های HOMA و QUICKI و نیز دوز مصرف متفورمین در میان انواع ژنوتیپ اختلاف معناداری یافت نشد. مقدار دوز مصرفی داروی گلیبن کلامید برای حفظ هموستاز گلوکز در سطوح یکسان ، در ژنوتیپ GG نسب به سایر ژنوتیپها به طور معناداری کمتر بود. حال آنکه اختلاف معناداری در مورد دوز مصرفی متفورمین در میان ژنوتیپها مشاهده نشد.
نتیجه گیری : از آنجایی که گلیبن کلامید در دسته داروهای ترشح کننده انسولین طبقه بندی می شود، به نظر می رسد واریانتهای ژن ویسفاتین تنظیم کننده ترشح انسولین باشند. پیشنهاد میشود در مطالعات آینده تاثیر پلی مورفیسم واقع در پروموتر ژن ویسفاتین ،روی بیان آن مورد ارزیابی قرار گیرد.
محمدجواد حسین زاده، خدیجه میرزایی، آرش حسین نژاد، مهرداد کریمی، نازیلا جعفری، محمد کمالی نژاد، اعظم نجمافشار، مظاهر رحمانی، محمدرضا اشراقیان،
دوره 8، شماره 3 - ( 1-1388 )
چکیده
مقدمه: هدف از این مطالعه ارزیابی تاثیر واریانت های پروموتر ژن ویسفاتین (SNP rs2110385) بر عملکرد عصاره چای سبز در کنترل بیماری دیابت در میان بیماران بود.
روشها: در یک مطالعه بالینی دو سوکور کنترل شده با دارونما با استفاده از روش تصادفی Stratified ، 105 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2، به 2 گروه مداخله با چای سبز و کنترل تقسیم شدند. به گروه مداخله به مدت 8 هفته روزانه 3 کپسول عصاره چای سبز500 میلی گرمی پس از هر وعده غذایی اصلی داده شد. گروه کنترل نیز به همین نحو در طول زمان مداخله کپسول دارونما دریافت می نمودند. ارزیابی های آزمایشگاهی و تن سنجی شامل FBG، 2hPP، HbA1C، پروفایل چربی، غلظت ویسفاتین، آدیپونکتین و انسولین در حالت ناشتا و نیز محاسبه BMI و WHR قبل و بعد از انجام مداخله بودند. ژنوتیپ پلی مورفیسم مورد مطالعه با استفاده از روش PCR- RFLP انجام گردید.
یافتهها: ارزیابی تاثیر عصاره چای سبز بر تغییرات پارامترهای بالینی اختلاف معناداری در کاهش سطوح تری گلیسرید، LDL و کلسترول تام بیماران با ژنوتیپ TT در مدت مداخله نشان داد. در ژنوتیپ GG فقط تغییرات کلسترول تام اختلاف معناداری پس از مداخله داشت. شواهد حاصل از مطالعه حاضر تغییرات معناداری در سطوح تری گلیسرید و آدیپونکتین با مداخله در میان دو گروه نشان داد که این تغییرات در میان ژنوتیپ ها معنادار نبود.
نتیجه گیری: پلی مورفیسم ژن ویسفاتین در اثرات چای سبز بر تعدیل اختلالات چربی خون در بیماران دیابتی موثر است. برای فهم چگونگی این ارتباط، انجام مطالعات تجربی پیشنهاد می گردد.
مریم مظاهریون، محمدجواد حسینزاده، بفنشه گلستان، علی واشقانی فراهانی، اعظم نجمافشار، ندا رضوان،
دوره 9، شماره 0 - ( ويژه نامه عوامل خطرسازديابت و بيماريهاي قلبي- عروقي 1389 )
چکیده
مقدمه: ویسفاتین به عنوان یک آدیپوسیتوکین جدید شناسایی شده است و در مطالعات اخیر نشان داده شده که این آدیپوسیتوکین دارای خاصیت پیش التهابی میباشد. از آنجایی که جنبههای بالینی ویسفاتین در بیماریهای قلبی- عروقی کمتر مورد توجه قرار گرفته است، لذا در مطالعه حاضر سعی شده با اندازهگیری سطح ویسفاتین در سرم بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد، همراهی این آدیپوکین با انفارکتوس میوکارد بررسی شود
. روشها: مطالعه حاضر به صورت مقطعی بر روی 47 بیمار65-40 سال مراجعه کننده به مرکز قلب تهران با تشخیص انفارکتوس میوکارد انجام گرفت. 47 نفراز افراد غیر مبتلا و سالم به روش Frequency Matched Selection انتخاب شدند.
از بیماران در حالت 10-12 ساعت ناشتایی و با رعایت حداکثر 8 ساعت پس از بروز علایم حاد انفارکتوس میوکارد،10سیسی خون دریافت شد. ارزیابیهای آزمایشگاهی شامل FBG، پروفایل چربی و غلظت ویسفاتین، در حالت ناشتا برای کلیه افراد انجام شد. با استفاده از اندازهگیریهای تنسنجی، BMI و WHR محاسبه شد.
یافتهها: میزان ویسفاتین سرم در بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد به طور معنیداری در مقایسه با گروه کنترل بالاتر بود (به ترتیب ng/ml2/1±13 وng/ml3/0±6، 001/0P=). بین میزان ویسفاتین سرم با متغیرهای اندازهگیری شده ارتباط آماری معنیداری مشاهده نشد.
نتیجهگیری: میزان ویسفاتین پلاسما به طور معنیداری در بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد افزایش مییابد. یافتههای مطالعه حاضر پیشنهاد میکند که میزان ویسفاتین میتواند به منظور پیشبینی احتمال خطر انفارکتوس میوکارد مفید باشد.
سلاله امامقلیپور، آرش حسیننژاد، اعظم نجمافشار، مظاهر رحمانی، باقر لاریجانی،
دوره 9، شماره 2 - ( 9-1388 )
چکیده
مقدمه: همراهی پلیمورفیسمهای ژن آدیپونکتین با چاقی، سندرم متابولیک و دیابت نوع 2 در مطالعات قبلی مشاهده شده است. مطالعه حاضر با هدف بررسی احتمال همراهی پلیمورفیسمهای ژن آدیپونکتین در جمعیت دیابتی و سالم ایرانی برحسب جنس انجام شد.
روشها: در این مطالعه 243 بیمار دیابتی و 173 فرد سالم از شهر رفسنجان، به روش مورد - شاهدی به منظور تعیین احتمال همراهی پلیمورفیسمهای T/G 45 + و G/A 11391- ژن آدیپونکتین با نمایه توده بدنی (BMI)، دور کمر و فشار خون در دو جنس زن و مرد، مورد بررسی قرار گرفتند.
یافتهها: همراهی معنیداری بین پلیمورفیسمهای T/G 45 + و G/A 11391- ژن آدیپونکتین با فشار خون سیستولی یا دیاستولی بر حسب جنس مشاهده نشد. در مردان حامل آلل T پلیمورفیسم T/G 45+ همراهی معنیداری باBMI (018/0 =P) داشت. همراهی معنیداری بین آلل G پلیمورفیسم G/A 11391- با نمایه توده بدنی در مردان (041/0 = P) و با دور کمر در زنان (038/0 = P) وجود داشت.
نتیجهگیری: ما هیچگونه همراهی معنیداری بین پلیمورفیسمهای T/G 45+ و G/A 11391- ژن آدیپونکتین و پرفشاری خون برحسب جنس مشاهده نکردیم. آلل G پلیمورفیسم T/G 45+ و آلل A پلیمورفیسم G/A 11391- آللهای محافظت کننده در برابر افزایش وزن بدن در هر دو جنس بودند، ولی هر دوی این تأثیرات فقط در مردان قابل ملاحظه بود. در ضمن آللهای فوق، اثر حمایتی در برابر افزایش دور کمر در هر دو جنس داشتند، ولی نقش حمایتی آلل A پلیمورفیسم G/A 11391- در برابر افزایش دور کمر فقط در زنان از نظر آماری معنیدار بود. بهنظر میرسد که همراهی بین این پلیمورفیسمها و افزایش وزن یا دور کمر در جمعیت ایرانی، توزیع جنسی خاصی دارد.
آرش حسیننژاد، خدیجه میرزایی، محمدجواد حسینزاده، مهرداد کریمی، نازیلا جعفری، اعظم نجمافشار، مظاهر رحمانی، باقر لاریجانی،
دوره 9، شماره 2 - ( 9-1388 )
چکیده
مقدمه: این مطالعه به منظور ارزیابی تاثیر عصاره چای سبز بر شاخصهای واگردش استخوان در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 طراحی شد.
روشها: در یک مطالعه کار آزمایی بالینی دو سوکور کنترل شده با دارونما، 72 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 بر اساس روش تصادفی Stratified به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. به گروههای مورد بررسی به مدت 8 هفته کپسولهای حاوی 500 میلیگرم عصاره چای سبز و کپسولهای دارونما تجویز شد. تستهای آزمایشگاهی و ارزیابیهای تنسنجی شامل قند ناشتا، قند خون 2 ساعته، HbA1C، پروفایل چربی، استئوکلسین، کراس لپس، انسولین ناشتا، نمایه توده بدن، نسبت دور کمر به باسن بودند که قبل و پس از مدت مداخله در تمام شرکت کنندگان اندازهگیری و ثبت شدند.
یافتهها: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که تغییرات سطح سرمی استئوکلسین و لگاریتم آن در گروه دریافت کننده عصاره چای سبز به ترتیب نزدیک معنادار و معنادار بود. نمایه توده بدن، نسبت دور کمر به باسن، قند ناشتا، قند خون 2 ساعته، HbA1C و نیز سطوح کراس لپس و انسولین ناشتا در گروه مداخله با چای سبز تغییر معناداری نداشتند. کاهش سطح کراس لپس در گروه مداخله با عصاره چای سبز 10 برابر گروه کنترل بود. همچنین یافتههای مطالعه حاضر در بیمارانی که سطوح قند ناشتا و HbA1C پایینتر و نیز سطح انسولین ناشتای بالاتر داشتند، بهبود وضعیت شاخصهای استخوانی را نشان دادند.
نتیجهگیری: شواهد حاصل از بررسی حاضر، کاهش شاخصهای باز جذب استخوان در بیماران دیابتی دریافت کننده چای سبز نسبت به گروه دارونما را پیشنهاد میکند که ممکن است باعث بهبود وضعیت واگردش استخوانی در این بیماران گردد.
محمد جعفر گلعلیپور، انه محمد غراوی، ثریا غفاری، رامین آذرهوش، محمد افشار،
دوره 9، شماره 3 - ( 5-1389 )
چکیده
مقدمه: از علل مهم مرگ و میر افراد دیابتی، عوارض کلیوی دیابت میباشد. مطالعات قبلی نشان دادهاند که هیپرگلیسمی سبب تغییرات هیستولوژیکی و مورفومتریک در کلیه میشود. این مطالعه به منظور بررسی اثر درمانی عصاره هیدروالکلی برگ گیاه گزنه (Urtica dioica) بر تغییرات هیستولوژیک و مورفومتریک کلیه در موشهای صحرایی دیابتی شده با استرپتوزوتوسین انجام شد.
روشها: در این مطالعه تجربی،30 سر موش صحرایی نر ویستار به سه گروه شاهد، دیابتی و درمانی تقسیم شدند. دیابت با تزریق داخل صفاقی استرپتوزتوسین (mg/kg80) در موشهای گروه دیابتی و درمانی القا شد. در گروه درمانی، پس از دیابتی شدن موشها با استرپتوزتوسین، به مدت چهار هفته عصاره هیدروالکلی برگ گیاه گزنه (day/mg/kg100) از طریق تزریق داخل صفاقی داده شد. در پایان هفته پنجم، پس از انجام آزمایش ها، کلیه حیوانات در محلول بافر فرمالین فیکس و رنگآمیزی گردید. آنالیز آماری مربوط به دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و آزمون آماری آنالیز واریانس یکطرفه انجام گرفت.
یافتهها: میانگین گلوگز خون در پایان هفته پنجم در گروه کنترل، دیابتیک و درمانی به ترتیب 4/99 ، 7/454 و 4/447 تعیین شد که در گروه درمانی در مقایسه با گروه دیابتی، تغییری نداشت. نسبت وزن کلیه به وزن بدن در گروه شاهد، دیابتی و درمانی به ترتیب 42/0 ، 51/0 و 67/0 بدست آمد (05/0 < P). مساحت گلومرول در گروه شاهد، دیابتیک و درمانی به ترتیب 3/1335 ، 8/1441 و 59/1477 میکرومتر مربع تعیین گردید. قطر گلومرولها در گروه دیابتی 2/162 میکرومتر نسبت به گروههای شاهد (1/156) و درمانی(08/154) افزایش یافت. قطر لولههای نزدیک در گروه شاهد و دیابتی و درمانی به ترتیب 37/14، 26/15 و 47/16 میکرومتر تعیین گردید. قطر لولههای نزدیک در گروه دیابتیک و درمانی نسبت به گروه شاهد افزایش یافت. نسبت وزن کلیه به بدن، مساحت و قطر گلومرولها، لولههای دور و نزدیک در گروههای دیابتی و درمانی نسبت به گروه کنترل افزایش داشت. در گروه دیابتی، یافتههای آسیب شناسی به نفع گلومرولو اسکلروز بود. ساختار کلیه در گروه درمانی مانند گروه دیابتی بود و یافتههای آسیب شناسی به نفع گلومرولو اسکلروز بود.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که تجویز عصاره هیدروالکلی برگ گیاه گزنه، پس از القای دیابت، تأثیری بر شاخصهای مورفومتریک و هیستوپاتولوژیک نسج کلیه در اثر دیابت ندارد.
آرش حسیننژاد، خدیجه میرزایی، پریسا شعبانی، اعظم نجمافشار، سلاله امامقلیپور، مظاهر رحمانی، باقر لاریجانی،
دوره 9، شماره 3 - ( 5-1389 )
چکیده
مقدمه: نتایج مطالعات پیشین احتمال ابتلا به عدم تحمل گلوکز و دیابت نوع 2 را با کمبود ویتامین D گزارش نمودهاند. از آنجایی که چند شکلی بر روی ژن گیرنده ویتامین D با تغییر عملکرد گیرنده بر زیست دسترسی ویتامین D تاثیر میگذارد، هدف از مطالعه حاضر بررسی ارتباط چند شکلی ژن گیرنده ویتامین D با شاخصهای مختلف متابولیسم گلوکز در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 میباشد.
روشها: در این مطالعه، 105 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 شرکت نمودند. سن ابتلا به دیابت، نمایه توده بدن، قند خون ناشتا، پروفایل چربی، سطح انسولین ناشتا و نیز HbA1C اندازهگیری و HOMA-IR به عنوان شاخص مقاومت به انسولین محاسبه گردید. ژنوتایپ VDR با روش PCR-RFLP تعیین شد.
یافتهها: از مجموع 105 بیمار شرکت کننده، 4/79% موارد را زنان تشکیل میدادند (با میانگین سنی 10±55 سال). توزیع ژنوتایپهای FF، ffو Ff چند شکلی FolkI بیماران به ترتیب 4/71، 7/5 و 8/22 درصد بود. ابتلای زود هنگام به دیابت، نمایه توده بدنی بیش از 27 و وضعیت نامطلوب کنترل قند خون در بیماران با آلل f در مقایسه با آلل F شایعتر بود. مقایسه بیماران با ژنوتایپ ffو Ff با FF، شیوع بالاتر چاقی، سن پایینتر ابتلا به دیابت، سطح بالاتر HbA1C، HOMA-IR و وضعیت نامطلوبتر کنترل قند خون را نشان داد (04/0=P). در بیماران با ژنوتایپ ff نسبت شانس و خطر نسبی وضعیت نامطلوب کنترل قند خون با فاصله اطمینان %95 به ترتیب 54/2 (05/1 تا 17/6) و 68/1 (97/0 تا 89/2) برآورد گردید.
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه حاضر حاکی از ارتباط چند شکلی ژن گیرنده ویتامین D با سن تشخیص دیابت و مقاومت به انسولین در بیماران دیابتی است.
اعظم نجمافشار، صدرالدین کلانتری، کوروش فولادساز، سعیده مظلومزاده، فرانک شریفی، علی اوسط ملتی، آرش حسیننژاد،
دوره 9، شماره 4 - ( 6-1389 )
چکیده
مقدمه: چاقی از دغدغه های مهم نظام سلامت در دنیای امروز است.این اختلال در نتیجه عدم بالانس در تنظیم اشتها ومتابولیسم انرژی است.مسیرهای انتقال پیام لپتین به همراه انسولین درمغزشامل جنبه های کنترل مثبت ومنفی از دریافت غذایی ومتابولیسم انرژی می باشد. هدف این مطالعه ارزیابی sdLDL ولپتین وانسولین بطور همزمان و ارتباط آنها با اضافه وزن می باشد.
مواد وروشها: این مطالعه بصورت موردی شاهدی در افراد سالم مراجعه کننده به آزمابشگاه بوعلی زنجان انجام شد.مجموعا 213 نفر از افراد بالای 20سال شامل 122 نفر با شاخص توده بدنی بزرگتر ومساوی 25 بعنوان گروه مورد ، و91 نفر با شاخص توده بدنی کوچکتر از 25 به عنوان گروه شاهد مورد بررسی قرار گرفته ،اندازه گیری قد و وزن و فشارخون ودور کمردر این افراد انجام شد وپس از خونگیری ،اندازه گیری کمی لپتین وانسولین سرم با روش الایزا واندازه گیری sdLDL با روش ستونی و میزان قند خون ،تری گلیسیرید ، کلسترول وHDL سرم نیز با روشهای آنزیمی انجام شد.
یافتهها: بررسی همبستگی این عوامل با شاخص توده بدنی نشان داد که هر کدام ازعوامل باشاخص توده بدنی ارتباط دارند اما در آنالیز رگرسیون لجستیک نشان داد که تنها سن ،جنس ،تری گلیسیرید ودور کمر بصورت مستقل با اضافه وزن ارتباط داشتند.
نتیجه گیری: از مجموع متغیرهای اندازه گیری شده ، تنها میزان تری گلیسیرید و دور کمر از عوامل مستقل مرتبط با چاقی بوده و سایر متغیرها با اینکه ارتباط مستقیمی باشاخص توده بدنی داشتند ولی تاثیر آنها وابسته به سن وجنس بوده وبطور مستقل ارتباطی با چاقی ندارند.
خدیجه میرزایی، هستی انصاری، آرش حسیننژاد، ژیلا مقبولی، مهتاب خسروفر، سودابه اعلیتاب، اعظم نجمافشار،
دوره 11، شماره 1 - ( 10-1390 )
چکیده
مقدمه: یافتههای موجود در مورد ارتباط بین چاقی و تراکم توده استخوان (BMD) هنوز ضد و نقیض هستند. از آنجایی که در نقش گیرنده فعال تکثیر پراکسیزوم γ (PPAR γ) در فرایندهای آدیپوژنز و استئوژنز مسیرهای مشترک زیادی دیده شده است، در این تحقیق میزان بیان ژن PPARγ و سطوح سیتوکینهای مختلف در افراد چاق استئوپنیک و غیر استئوپنیک اندازهگیری شدند. همچنین تراکم توده استخوان و میزان سیتوکینها در افراد با مقادیر متفاوت بیان ژن PPARγ نیز مقایسه گردید.
روشها: در مجموع 265 نفر در این مطالعه مورد شاهد شرکت کردند. در تمام افراد BMD در نواحی مهرههای کمری و لگن ارزیابی شده و اساس، شرکت کنندگان به دو گروه استئوپنیک و غیر استئوپنیک تقسیم شدند.
یافتهها: از این 265 نفر، 77 (05/29%) نفر مبتلا به استئوپنی بوده و 188 (70/95%) نفر در گروه غیر استئوپنیک قرار گرفتند. غلظت بالاتری از کراس لپس و اینترلوکین 6 و بالعکس توده بدون چربی کمتری در گروه استئوپنیک نسبت به گروه غیر استئوپنیک مشاهده شد. همچنین بیان ژن PPARγ به طور معنیداری در این گروه در مقایسه با گروه غیر استئوپنیک بیشتر بود. به دنبال آن شرکت کنندگان براساس بیان نسبی ژن به دو گروه طبقهبندی شدند: افراد با بیان ژن پایین (75%≤) و افراد با بیان ژن بالا (75%>). در گروه با بیان ژن PPARγ بالا میزان درصد چربی بدنی، تریگلیسرید، LDL، HDL و کلسترول تام بیشتر بود. علاوه بر این در گروه مذکور غلظت اینترلوکین 10 و 6، α TNF بالاتر گزارش شد. مقادیر کم BMD، T-score و score Z- در گروه بیان ژن بالا، معنیدار بود.
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه حاضر پیشنهاد میکنند که بیان زیاد ژن PPARγ در سلولهای تک هستهای خون محیطی (PBMC) افراد چاق، میتواند به عنوان یک شمشیر دو لبه عمل کند به طوری که از یک طرف التهاب را مهار و از طرف دیگر کاهش تراکم استخوان را تحریک کند. البته تعیین نقش دقیق PPARγ در استئوپنی از طریق تاثیر بر تحلیل استخوان در افراد چاق، نیازمند مطالعات بیشتری است.
هاله افشار، فرزاد حدائق، ناهید بلادی مقدم، رضا محبی، فرهاد شیخالاسلام، فریدون عزیزی،
دوره 11، شماره 6 - ( 8-1391 )
چکیده
1024x768 هدف: مقایسه توانایی تعاریف مختلف سندرم متابولیک (Mets) در برابر هریک از اجزای تشکیل دهنده آنها در پیشبینی
میزان بروز سکته مغزی و این که آیا سندرم متابولیک، مستقل از اجزایش، خطری دارد.
روشها: این مطالعه در بین 2548 فرد ایرانی، بالای 50 سال و بدون
سابقه حوادث قلبی عروقی در ابتدای مطالعه، انجام شد. جهت تعریف سندرم متابولیک از
معیارهای WHO,IDF و JIS استفاده شد. از آنالیز Cox proportional hazards
regression
جهت تخمین نسبت خطر (HR)
و فاصله اطمینان (cl) 95% میزان بروز سکته مغزی برای هر یک
از تعاریف و اجزایشان استفاده شد.
یافتهها: در طی 3/9 سال پیگیری، 72 مورد سکته مغزی رخ داد. نسبت خطر مولتی واریانت (فاصله اطمینان 95%) بروز سکته
مغزی 71/2 (68/4-57/1)، 04/2 (27/3-27/1) و 87/1(00/3-17/1) به ترتیب برای JIS، IDF، WHO به دست آمد. در تعاریف JIS
و IDF، فشار خون بالا، سطح بالای گلوکز پلاسما
و چاقی مرکزی پیشبینی کنندههای مهمی بودند. (نسبت خطر مولتی واریانت به ترتیب
98/3 (88/7-01/2)، 01/2 (22/3-25/1) و 73/1 (79/2-08/1) بود). تفاوتی بین تعاریف
مختلف سندرم متابولیک در پیشبینی بروز سکته مغزی وجود نداشت. با استفاده از تست paired homogeneity
مشخص شد که تعریف کامل سندرم در مقایسه با فشار خون بالا، سطح بالای
گلوکز پلاسما و چاقی مرکزی قادر به پیشبینی بهتری نمیباشد. در تمام تعاریف، بعد
از تعدیل هریک از اجزای سندرم متابولیک، ارتباط آن با سکته مغزی از بین رفت؛ در این مدل فقط فشار خون بالا به عنوان یک عامل
پیشبینی کننده باقی ماند.
نتیجهگیری: تمام تعاریف سندرم متابولیک با سکته مغزی ارتباط داشتند.
بعد از تعدیل هر یک از اجزای سندرم، این ارتباط از بین رفت و فقط فشار خون بالا به
عنوان یک عامل پیشبینی کننده باقی ماند.
Normal
0
false
false
false
مهدی زارعی، محمدرضا حامدی نیا، امیرحسین حقیقی، رها نورافشار، سارا امینی،
دوره 16، شماره 1 - ( 10-1395 )
چکیده
مقدمه: هدف مطالعهی حاضر بررسی تأثیر سه برنامهی تمرینات هوازی- مقاومتی با شدتهای مختلف بر کنترل متابولیک و سطوح ویسفاتین در مردان مبتلا به دیابت نوع دو بود.
روشها: 43 بیمار مبتلا به دیابت نوع دو بهصورت تصادفی در 4 گروه (سه گروه تمرینات ترکیبی 1، 2 ،3 و گروه کنترل) تقسیم شدند. گروههای تمرینی بهمدت 12 هفته، 3 جلسه در هفته تمرینات ترکیبی هوازی- مقاومتی را با شدتهای مشخص (گروه 1: مقاومتی60-50% یک تکرار بیشینه- هوازی 80-70 % ضربان قلب بیشینه، گروه 2: مقاومتی70-60% یک تکرار بیشینه- هوازی70-60% ضربان قلب بیشینه و گروه 3: مقاومتی80-70% یک تکرار بیشینه- هوازی 60-50% ضربان قلب بیشینه) اجرا کردند. فرآیند خونگیری بهمنظور تعیین سطوح ویسفاتین، انسولین، گلوکز ناشتا و هموگلوبین گلیکوزیله قبل و پس از 12 هفته، اجرا شد.
یافتهها: پس از 12 هفته تمرین سطوح ویسفاتین و مقادیر هموگلوبین گلیکوزیله در هرسه گروه تمرینی و گلوکز ناشتا در گروه 2 تمرینات ترکیبی نسبت به گروه کنترل بهطور معنیداری کاهش یافت (05/0>P). در هر سه گروه تمرینی حداکثر اکسیژن مصرفی بهطور معناداری افزایش یافت (05/0>P). تفاوت معنیداری در وزن، نمایهی تودهی بدنی، درصد چربی، سطوح انسولین و مقاومت به انسولین بین گروهها مشاهده نشد.
نتیجهگیری: 12 هفته تمرینات ترکیبی با شدتهای اجرا شده بهواسطهی کاهش سطوح ویسفاتین و هموگلوبین گلیکوزیله و بهبود توان هوازی میتواند در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو مفید باشد. علاوه بر فواید فوق، تمرینات ترکیبی با شدت70-60 % یکتکراربیشینه، 70-60 % ضربان قلب بیشینه بهواسطهی کاهش گلوکز ناشتا میتواند مزیتهای مثبت بیشتری را نصیب این بیماران نماید.
هادی افشار بکشلو، احمد عبدی، محمدعلی اذربایجانی، علیرضا براری،
دوره 19، شماره 2 - ( 11-1398 )
چکیده
مقدمه: بیماری دیابت یک اختلال متابولیکی مزمن و پیشرونده است که منجر به عوارض شدیدتر قلبی میشود. هدف از مطالعهی حاضر بررسی اثرات بربرین کلراید با دوز mg/kg 50 بر بافت قلب موشهای دیابتی شده با استرپتوزوتوسین به همراه تمرین هوازی است.
روشها: 56 موش صحرایی نر ویستار بهطور تصادفی به هفت گروه (8=n): کنترل (C)، شم(S)، کنترل تمرین (TC)، دیابت (DM)، دیابت-بربرین(BDM)، دیابت-تمرین هوازی(TDM)، و هوازی-بربرین (TBDM) تقسیم شدند. دیابت با تزریق استرپتوزوتوسین در موشهای نر القا شد. گروههای تمرین بهمدت شش هفته برنامهی تمرین هوازی (18-10 متر در دقیقه، 40-10 دقیقه پنج روز در هفته) را روی تردمیل انجام دادند. برای ارزیابی بافت شناسی با استفاده از هماتوکسیلین و ائوزین(H&E) ، تریکروم ماسون و رنگ آمیزی ایمونوهیستوشیمیایی برای سنجش میزان تغییر قطر، پارگی الیاف کاردیومیوسیت، تغییر در هستههاو میزان رسوب کلاژن در تارهای عضلانی قلب با استفاده از واریانس یکطرفه و آزمون آماری ANOVA و آزمون تعقیبی Tukey با نرمافزار SPSS نسخهی 21 استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که در گروه DM بیماری موجب پارگی الیاف کاردیومیوسیت و میزان رسوب کلاژن و کاهش قطر تارها نست به گروه C، S و TCگردیده و آسیب آن در بافت قلب در گروه TBDM نسبت به گروههای BDM و TDM کمتر بوده است.
نتیجهگیری: نتایج نشان داد مکمل بربرین ضمن کاهش این اثرات و هم افزایی با تمرین هوازی این سنتز را کاهش داده و ضمن افزایش قطر رشتههای عضلانی کاردیومیوست قلبی، موجب کاهش میزان رسوب کلاژنها و نظم بهتر هستهها گردیده است.
نگین بزرگ نژاد، حمید رضا آقایی میبدی، مهدی افشاری، نگار سرهنگی، ماندانا حسن زاد،
دوره 19، شماره 3 - ( 12-1398 )
چکیده
مقدمه: دیابت نوع دو شایعترین نوع دیابت است که بهطور کلاسیک با اختلال عملکرد سلولهای β پانکراس مشخص میشود. یکی از دلایلی که باعث افزایش بروز دیابت میشود، تغییر در الگوها و ریتمهای شبانهروزی است. ملاتونین یکی از مولکولهای بیولوژیکی است که نقش مهمی در تنظیم ساعت شبانهروزی و همچنین اثر مهاری بر ترشح انسولین در سلولهای β دارد. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط واریانت rs10830962 ژن MTNR1B و خطر ابتلا به دیابت نوع دو در گروهی از بیماران ایرانی است.
روشها: تعیین ژنوتیپ 208 نفر شامل 108 بیمار مبتلا به دیابت نوع دو و 100 نمونه کنترل بهعنوان گروه شاهد با استفاده از تکنیک واکنش زنجیرهای پلیمراز- چند شکلیِ طول قطعه محدود شونده (PCR-RFLP) انجام شد.
یافتهها: فراوانی ژنوتیپهایCC ، GC و GG در بیماران بهترتیب 6/54، 1/85 و 5/43 درصد و در گروه شاهد بهترتیب 81 ، 0 و 19 درصد بود. فراوانی آلل G در بیماران دیابتی بهطور معنیداری بیشتر از افراد غیر دیابتی بود (3/3 OR=، 3/5-1/2CI= ، 001/0P<).
نتیجهگیری: شواهد مطالعه نشان داد که واریانت rs10830962 ژن MTNR1B میتواند مستقیماً با دیابت نوع دو در ارتباط باشد.
افشار جعفری، علی ضرغامی خامنه، سعید نیکوخصلت، پوران کریمی،
دوره 19، شماره 4 - ( 2-1399 )
چکیده
مقدمه: اتوفاژی راهبرد درمانی جدیدی با هدف کاهش ناهنجاریهای دیابتی است. در حالیکه، فعالیت اتوفاژی تشدید شده یا ناکافی در طی دیابت منجربه تغییر در هومئوستاز سلولی میگردد. لذا، پژوهش حاضر بهمنظور تعیین اثرات هشت هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) همراه با تزریق مکمل کافئین بر بیان برخی پروتئینهای مرتبط با اتوفاژی در میوکارد موشهای صحرایی دیابتی شده انجام شد.
روشها: در طرحی نیمهتجربی، 50 سر موش صحرایی نر بالغ ویستار 3-2 ماهه (با میانگین وزنی 25±250 گرم) بهطور تصادفی در 5 گروه همگن 10 سری شامل: کنترل سالم (C: تزریق درون صفاقی سرم سالین)، کنترل دیابتی (D: دیابتی شده با رژیم غذایی پُرچرب همراه با تزریق درون صفاقی استرپتوزوتوسین)، دیابتی تمرین کرده (D+T: دویدن با شدت 90-85% سرعت بیشینه در 5 الی 12 وهلۀ 2 دقیقهای؛ 5 روز در هفته به مدت 8 هفته)، دیابتی با مکملدهی کافئین (D+CA: تزریق درون صفاقی کافئین خالص بهمیزان 70 میلیگرم در کیلوگرم وزن بدن در 5 روز هفته بهمدت 8 هفته) و دیابتی تمرین کرده با مکملدهی کافئین (D+T+CA) تقسیم شدند. برای بررسی تغییرات در نیمرخ بیان پروتئینهای مرتبط با مسیر پیامرسانی اتوفاژی (LC3-II,ULK-1,Beclin1) در میوکارد (بطن چپ) از روش مبتنیبر روش وسترن بلات استفاده شد. از تحلیل واریانس یکطرفه (ANOVA) و آزمون تعقیبی توکی برای تحلیل دادهها استفاده گردید.
یافتهها: بیان تمامی پروتئینهای اتوفاژیک در گروههای دیابتی تمرین نکرده و تمرین کرده بیشتر از گروه سالم بود (05/0˂P). از سویی، بیان پروتئینهای مرتبط اتوفاژی در گروه تمرین کرده همراه با مکملدهی کافئین بهطوری معنیداری بیشتر از گروه تمرین کرده بدون دریافت کافئین بود (001/0=P).
نتیجهگیری: براساس یافتههای این مطالعه میتوان اظهار داشت که تجویز مکمل کافئین باعث تشدید بیان پروتئینهای اتوفاژیک ناشی از بروز دیابت میشود؛ از طرفی، تمرین تناوبی شدید میتواند بهعنوان یک راهکار پیشگیرانه، باعث تعدیل اتوفاژی میوکاردی ناشی از دیابت شود.
آناهیتا فخرایی نسب، حمید رضا آقایی میبدی، مهدی افشاری، نگار سرهنگی، ماندانا حسن زاد،
دوره 19، شماره 4 - ( 2-1399 )
چکیده
مقدمه: دیابت نوع دو یک بیماری پلیژنیک است که بهدلیل اختلال در ترشح انسولین، مقاومت به انسولین و عملکرد نادرست سلولهای β ایجاد میشود. ملاتونین یک تنظیم کنندهی ریتم شبانهروزی است و عدم تعادل در سطح آن میتواند ناشی از اختلالات متابولیکی باشد. بررسیها نشان داده است که ملاتونین و واریانتهای ژنتیکی MTNR1B با ابتلا به دیابت نوع دو مرتبط هستند. ما در این مطالعه ارتباط بین واریانت rs4753426 ژن MTNR1B و خطر ابتلا به دیابت نوع دو را در گروهی از بیماران ایرانی بررسی کردیم.
روشها: در این مطالعهی مورد-شاهدی 108 فرد مبتلا به دیابت نوع دو و 100 فرد سالم جهت تعیین ژنوتیپ با استفاده از تکنیک RFLP-PCR انتخاب شدند.
یافتهها: تفاوت معنیدار در فراوانی ژنوتیپهای TT،CT و CC بین دو گروه مبتلا به دیابت نوع دو و نرمال مشاهده شد (001/0P<). فراوانی آلل C در بین افراد بیمار بهطور معنیداری پایینتر از افراد سالم بود (3/8 در مقابل 5/42 درصد و001/0P<) و ناقلین آلل C در مقایسه با T، 88 درصد خطر کمتری برای ابتلا به دیابت نوع دو داشتند.
نتیجهگیری: نتایج حاصل نشان داد که واریانت rs4753426 در ژن MTNR1B میتواند خطر ابتلا به دیابت نوع دو را کاهش دهد.