26 نتیجه برای صادقی
پدیده قائلی، محمد زمان کامکار، مژده مصباحی، سیمین دشتی خویدکی، اسماعیل شاهسوند، مجید صادقی،
دوره 3، شماره 2 - ( 3-1383 )
چکیده
مقدمه: این مطالعه بهمنظور مقایسه آثار فلوکستین و ایمیپرامین روی قند خون ناشتا در بیماران افسرده طراحی گردید.
روشها: 60 بیمار غیر دیابتی که بر مبنای معیارهای DSM-IV مبتلا به افسردگی بودند در این مطالعه تصادفی دو سویه کور (double blind) وارد شدند. این بیماران هیچگونه دارویی که روی گلوکز خون ناشتا FBG)) اثر بگذارد از دو هفته قبل از شروع مطالعه و در طی پژوهش دریافت نکردند. بیماران به طور تصادفی در یکی از دو گروه تحت درمان با فلوکستین ( 40-20 میلیگرم روزانه) یا ایمیپرامین ( 200-75 میلیگرم روزانه) بهمدت 8 هفته قرار گرفتند. قند خون ناشتا برای هر بیمار درشروع دریافت داروی ضد افسردگی و سپس 4و8 هفته بعد از شروع درمان ضدافسردگی اندازهگیری میشد. 19 بیمار در گروه فلوکستین و 24 بیمار در گروه ایمیپرامین مطالعه را به پایان رسانیدند.
یافتهها: در گروه تحت درمان با فلوکستین میانگین غلظت FBG پایهmg/dL 5/88 بود که در هفته چهارم به mg/dL79/85 (73/0=p ) و در هفته هشتم به mg/dL 82/79 (001/0P<) کاهش یافت. در گروه بیماران مصرف کننده ایمیپرامین میانگین قند خون ناشتا قبل از شروع درمان mg/dL 96/86 بود که در هفته چهارم درمان به mg/dL 71/89 ( 079/0 P= ) و در هفته هشتم بهmg/dL 90/96 (001/0 ( P< افزایش یافت.
نتیجهگیری: این مطالعه 8 هفتهای نشان داد که درمان بیماران افسرده با فلوکستین ممکن است به کاهش FBG منجر گردد در حالیکه درمان این بیماران با ایمیپرامین به مدت 8 هفته میتواند FBG را افزایش دهد. بنابراین پیشنهاد می شود که FBG در شروع و طی درمان با فلوکستین یا ایمیپرامین پایش گردد.
صدیقه عسگری، اکرم پورشمس، سیما ذوالفقاری، معصومه صادقی، غلامعلی نادری، نازیلا عسکری، مریم فاضلی،
دوره 4، شماره 1 - ( 4-1383 )
چکیده
در مسیر خارجی انعقاد یا مسیر وابسته به فاکتور بافتی، کمپلکسی بین فاکتور VII، کلسیم و فاکتور بافتی که یک لیپوپروتئین در غشاء سلولی است و پس از آسیب سلولی در معرض تماس قرار میگیرد، تشکیل میشود. فاکتور VII برای فعالیت بیولوژیک خود نیاز به کلسیم و ویتامین K دارد. افزایش سطح سرمی و فعالیت فاکتورهای انعقادی VII، VIII و IX ، باعث پیدایش بیماریهای عروق کرونر میشود. استروژن بعد از یائسگی با اصلاح چربیهای خون، خطر ابتلا به بیماریهای عروق کرونر را کاهش میدهد. اما اثر استروژن بر سایر عوامل زمینهساز استعداد به بیماری عروق کرونر از جمله سیستم انعقادی به خوبی شناخته نشده است. هدف این مطالعه بررسی اثر رژیمهای هورمون درمانی خوراکی بر فیبرینوژن و فاکتورهای انعقادی میباشد.
روشها: 60 زن منوپوز هسیتوکتومی شده بطور تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. در یک گروه استروژن کونژوگه mg/d625/0 و در گروه دیگر استروژن کونژوگه mg/d625/0 و mg/d5/2 مدروکسی پروژسترون دریافت نمودند. قبل و سه ماه پس از هورمون درمانی، سطح سرمی فیبرینوژن، فعالیت فاکتورهای انعقادی VII، VIII و IX و سطح سرمی چربیهای خون اندازهگیری شد.
یافتهها: در گروهی که استروژن دریافت نمودند، میانگین فعالیت فاکتور VII، سه ماه پس از هورمون درمانی، افزایش معنیداری نسبت به قبل از هورمون درمانی پیدا نمود(05/0p<). میانگین فعالیت فاکتورهای انعقادی VIII و IX و میانگین سطح سرمی فیبرینوژن قبل و سه ماه پس از هورمون درمانی، با استروژن ± مدروکسی پروژسترون تفاوت معنیداری نداشت (05/0p>). در هر دو گروه بعد از مصرف هورمون، سطح سرمی کلسترول و LDL - C کاهش و HDL - C افزایش معنیداری دارد (000/0p>)، اما میزان تریگلیسرید در گروه استروژن بدون پروژسترون افزایش پیدا کرد.
نتیجهگیری: افزایش معنیدار فعالیت فاکتور VII با افزایش معنیدار تریگلیسرید سرم در دریافت کنندگان استروژن در این مطالعه قابل توجیه است. این مطالعه نشان میدهد که هورمون درمانی با روش به کار برده شده تغییر معنیداری در میانگین فیبرینوژن سرم و فعالیت فاکتور VIII و IX ایجاد نمیکند. این یافته ممکن است، بهطور واقعی یا ناشی از محدود بودن تعداد نمونهها با توجه به وسیع بودن محدوده طبیعی فعالیت فاکتورهای انعقادی و فیبرینوژن سرم باشد که با انجام مطالعات طولانیتر و با تعداد نمونه بیشتر قابل بررسی میباشد
زهرا عبدیزدان، نرگس صادقی، بدرالملوک فرقانی، مهین هاشمی پور، منصوره کبیرزاده، مرضیه حسن پور، مریم معروفی،
دوره 4، شماره 2 - ( 5-1383 )
چکیده
توصیههای غذایی در کودکان مبتلا به دیابت نوع 1 با هدف کاهش عوارض دراز مدت دیابت به انجام می رسد. با این حال اطلاعات دقیقی در مورد نحوه به کارگیری توصیه های غذایی در این کودکان وجود ندارد. لذا این مطالعه با هدف بررسی وضعیت تغذیه ای کودکان مبتلا به دیابت نوع 1 به انجام رسیده است.
روشها: در یک مطالعه توصیفی دو گروه کودک 18-4 ساله مبتلا به دیابت قندی نوع یک و سالم با استفاده از پرسشنامه از نظر وضعیت تغذیهای مورد بررسی قرار گرفتند. پایایی پرسشنامه طی یک مطالعه مقدماتی و روایی آن از طریق اعتبار محتوی تعیین گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمونهای آماری t و محاسبه ضریب همبستگی پیرسون انجام شد.
یافتهها: در کودکان 6-4 ساله مبتلا به دیابت کالری تام و فیبر مصرفی بیشتر از گروه غیر دیابتی بود. در گروه سنی 10-7 سال میزان فیبر،چــــربی تام، پروتیین، شکر و کلـسترول ،PUFA ،SFA مصرفی ، همچنین درصد کالری مصرفی مربوط به چربی تام، پروتیین، کربوهیدرات، شکر و SFA درکودکان مبتلا به دیابت نسبت به گروه شاهد بیشتر بود. در گروه سنی 14-11 سال، میانگین میزان شکر و فیبر مصرفی همچنین درصد کالری مصرفی مربوط به PUFA و شکر درکودکان دیابتی به طور معنیداری بیشتر از غیر دیابتی ها بود. در گروه سنی 18-15 سال، کودکان دیابتی مقــادیر بیشتری از کالری تـــــام ، پروتیین، کربوهیـــدرات، شکر و فیبر را دریافت نموده بودند .
نتیجهگیری: درکلیه گروههای سنی در دو گروه تحت مطالعه، توزیع کالری مربوط به کربوهیدرات و چربی از توصیه های استاندارد پیروی می کرد درحالی که درصد انرژی مربوط به پروتیین مصرفی مختصری بالاتر از مقادیر توصیه شده استاندارد بود، که درکودکان خطر نفروپاتی دیابتی را به همراه دارد، لذا پیشنهاد میشود مصرف پروتیین کاهش یابد. از آنجا که در کودکان تحت مطالعه با افزایش سن مصرف فیبر کمتر شده است، توصیه میشود آموزشهای لازم در این زمینه در سطح وسیع در جامعه انجام گیرد تا با تغییر سبک زندگی در جامعه، کودکان دیابتی در سن مدرسه احساس انزوای اجتماعی کمتری داشته باشند.
مهری دلوریانزاده، حسین باقری، فریده صادقیان،
دوره 5، شماره 4 - ( 3-1385 )
چکیده
مقدمه: بیماری دیابت از جمله بیماریهای مزمنی است که به مراقبت پزشکی مداوم و آموزش خود مراقبتی نیاز دارد و تغذیه درمانی جزء جدا نشدنی از مدیریت دیابت می باشد. پژوهش حاضر به منظور بررسی تأثیر مشاوره رژیم غذایی دیابتی بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا دیابت نوع دو مراجعه کننده به کلینیک تغذیه بیمارستان امام حسین(ع) شاهرود صورت گرفته است.
روشها: در پژوهش حاضر که یک مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده (Randomized Clinical Trial) است، تعداد 144بیمار 65 - 35 ساله مبتلا به دیابت نوع دو، مراجعه کننده به کلینیک تغذیه بیمارستان امام حسین (ع) شاهرود انتخاب گردیدند و به طور تصادفی در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. سپس برای نمونه های گروه مورد، برنامه مشاوره رژیم غذایی حاوی: 60-50% کل کالری از کربوهیدرات، 20-10% پروتیین و کمتر از 30 درصد چربی، به صورت شفاهی طی یک جلسه 30 دقیقه ای انجام شد و به صورت مکتوب نیز در اختیار آنان قرار گرفت و در گروه شاهد مداخله ای صورت نگرفت. کیفیت زندگی بیماران هر دو گروه، در دو مرحله قبل از مشاوره رژیم غذایی و یکماه پس از آن توسط پرسشنامه کیفیت زندگی SF-36، سنجیده شد و در پایان میانگین نمره کیفیت زندگی و ابعاد آن در دو گروه مقایسه گردید. تجزیه و تحلیل یافته ها توسط برنامه SPSS انجام شد. از آزمون آماری t جهت آنالیز دادهها استفاده شد.
یافتهها: میانگین سنی واحدهای مورد پژوهش 10±1/52 سال بود. قبل از مشاوره، کیفیت زندگی کل در 46% از واحدهای پژوهش در سطح ضعیف برآورد گردید و 2/54% از واحدها اظهار داشتند که وضعیت سلامت آنها نسبت به سال گذشته بدتر است. آزمون آماری تی مستقل با 05/0 P< تفاوت معنی داری را از لحاظ میانگین وزن، فشارخون سیستولیک و دیاستولیک، قند خون ناشتا، قند خون غیر ناشتا، کلسترول و تریگلیسرید خون، پس از مشاوره رژیم غذایی در دو گروه مورد و شاهد نشان داد. همچنین با 05/0 P< تفاوت معنی داری از لحاظ میانگین نمره کیفیت زندگی کل و ابعاد مختلف آن، پس از مشاوره رژیم غذایی در دو گروه مورد و شاهد مشاهده شد. آزمون آماری تی مزدوج نیز افزایش معنیداری از لحاظ میانگین نمره کیفیت زندگی کل و ابعاد مختلف آن قبل و بعد از مشاوره رژیم غذایی در گروه مورد نشان داد، ولی در گروه شاهد مشاهده نگردید.
نتیجه گیری: برنامه مشاوره رژیم غذایی باعث بهبود کیفیت زندگی بیماران دیابت نوع دو در ابعاد مختلف آن می گردد، لذا استفاده از برنامه مشاوره رژیم غذایی جهت پیشگیری و کاهش بروز عوارض و افزایش سازگاری بیماران با بیماری دیابت توصیه میگردد.
نجماهه محوری فر، مرضیه صادقی، لیلا آزادبخت، مریم زارع، احمد اسماعیل زاده، مسعود امینی،
دوره 7، شماره 3 - ( 4-1387 )
چکیده
مقدمه: در بین بیماریهای مزمن، سندرم متابولیک از جمله مواردی است که با بروز آن، خطر ابتلا به دیابت و بیماریهای قلبی ـ عروقی افزایش می یابد. لذا هدف مطالعه حاضر، بررسی شیوع سندرم متابولیک و سایر عوامل خطر متابولیکی نظیر چاقی، پرفشاری خون، هیپرلیپیدمی و تاثیر آنها در خویشاوندان سالم درجه 1 بیماران دیابتی نوع 2 در اصفهان میباشد.
روش ها: این مطالعه به روش مقطعی بر روی 1817 فرد 55-35 سال با سابقه خانوادگی درجه 1 بیماران دیابتی نوع 2 انجام گرفت. از افراد آزمایشهای بیوشیمیایی و شاخصهای تن سنجی طبق معیارهای استاندارد گرفته شد. افراد دیابتی، IFG و IGT از مطالعه خارج و 952 نفر که سالم بودند در مطالعه باقی ماندند. تشخیص سندرم متابولیک طبق معیارهای NCEP-ATPIII، که عبارت است از وجود 3 عامل یا بیشتر از موارد چاقی شکمی، پرفشاری خون، TG بالا، HDL پایین و FBS بالا انجام شد.
یافتهها: در این مطالعه، شیوع سندرم متابولیک در کل افراد 7/18 درصد (34/0-3/0 :95%CI) برآورد شد. این شیوع در زنان نسبت به مردان تفاوت چشمگیری نداشت. از اجزای سندرم متابولیک، فاکتور پرفشاری خون کمترین شیوع و HDL پایین و TG بالا بیشترین فراوانی را دارا بودند. شیوع TG بالا در مردان بیشتر از زنان بود (05/0P<). از عوامل خطر بیماریهای قلبی عروقی، 30-25 =BMI بیشترین فراوانی را داشت.
نتیجه گیری: شیوع سندرم متابولیک، اجزاء آن و تمامی عوامل خطر متابولیکی در افراد سالم با سابقه خانوادگی دیابت نوع 2 نسبتاًً بالا می باشد.
الهام نورصادقی، اصغر قاسمی، فرزانه فرجی، صالح زاهدیاصل،
دوره 7، شماره 4 - ( 8-1387 )
چکیده
مقدمه :یافتههای متناقضی در مورد ارتباط کمبود منیزیم و دیابت و همچنین نقش درمانی مکملهای منیزیم در دیابت وجود دارد، از این رو این مطالعه به بررسی کمبود منیزیم و نیز اثر منیزیم خوراکی بر میزان گلوکز، انسولین، منیزیم و کلسیم پلاسما پرداخته است.
روشها: شصت عدد موش صحرایی نر با نژاد ویستار (250-180 گرم) به 2 دسته دیابتی و 2 دسته کنترل تقسیم شدند. یک گروه از هر دسته حیوانات، سولفات منیزیم اضافه شده در آب آشامیدنی و گروه دیگر تنها آب معمولی دریافت کردند. در طول 6 هفته، هر 2 هفته از حیوانات جهت اندازهگیری غلظتهای گلوکز، انسولین، منیزیم و کلسیم پلاسما خونگیری به عمل آمد.
یافتهها: کمبود منیزیم و افزایش کلسیم پلاسما در گروه دیابتی مشاهده نگردید. همچنین مصرف منیزیم فاقد تاثیر قابل ملاحظهای بر میزان گلوکز، انسولین و کلسیم پلاسما بود.
نتیجهگیری: به نظر میرسد مصرف خوراکی منیزیم به مدت 6 هفته، تأثیر بارزی در میزان گلوکز و انسولین مدل تجربی دیابت نوع 1 ندارد.
زهرا بهادران، پروین میرمیران، فرهاد حسینپناه، محبوبه صادقی، فریدون عزیزی،
دوره 11، شماره 2 - ( 11-1390 )
چکیده
مقدمه: استفاده از آنتی اکسیدانها رویکرد جدید در بهبود مقاومت
انسولینی و التهاب در دیابت نوع 2 بشمار میرود. هدف از مطالعه حاضر، بررسی اثر
پودر جوانه بروکلی به عنوان منبع غنی ترکیب آنتی اکسیدانی سولفورفان بر مقاومت
انسولینی و شاخصهای التهابی در مبتلایان به دیابت نوع 2 بوده است.
روشها: 81 فرد مبتلا به دیابت واجد شرایط پس از تکمیل فرم رضایتنامه،
بصورت تصادفی در سه گروه مداخله قرار گرفتند؛ گروه 1 (10 گرم/ روز پودر جوانه
بروکلی، 27n=)، گروه 2 (5 گرم/ روز پودر جوانه
بروکلی، 29n=) و گروه 3
(5 گرم/ روز دارونما، 25n=). طول مدت مداخله 4 هفته (28 روز)
بود. غلظت سرمی گلوکز، انسولین، پروتئین واکنشگر C،
اینترلوکین-6 و فاکتور نکروزه کننده تومور آلفا و شاخص مقاومت انسولینی در ابتدا و
انتهای مطالعه اندازهگیری شدند.
یافتهها: 72 نفر مطالعه را کامل کردند (23 نفر در گروه 1، 26 نفر در
گروه 2، و 23 نفر در گروه 3). در پایان هفته چهارم، گلوکز ناشتای سرم، غلظت سرمی
انسولین، شاخص مقاومت انسولینی و پروتئین واکنشگر C
در گروه مصرف کننده 10 گرم در روز پودر جوانه بروکلی، کاهش معنیدار داشت
(05/0>P برای همه). همچنین تاثیر مکمل یاری
با پودر جوانه بروکلی در دوز 10 گرم در مقایسه با گروه دارونما در کاهش انسولین
سرم، مقاومت انسولینی، پروتئین واکنشگر C و اینترلوکین-6
معنیدار بود (05/0>P برای تاثیر درمان).
نتیجهگیری: جوانه بروکلی به عنوان منبع غنی سولفورفان میتواند در
بهبود مقاومت انسولینی و شاخصهای التهابی در مبتلایان به دیابت سودمند باشد.
حمید محمدصادقی، امیرحسین منصورآبادی، سپهر امامی، محمدرضا نحوی نژاد، مریم موگویی،
دوره 14، شماره 6 - ( 6-1394 )
چکیده
مقدمه: دیابت یک اختلال متابولیک است که در اثر تولید ناکافی انسولین یا نیود گیرندههای انسولین ایجاد میگردد. این بیماری در حال حاضر عامل مهمی در ناتوانی و بستری شدن بیماران بوده و فشار مالی قابل توجهای را به جامعه تحمیل میکند. هدف از مطالعه حاضر بررسی تاثیر عصاره هیدروالکلی کاکوتی کوهی بر تعداد سلولهای فعال بتای پانکراس در موشهای سوری دیابتی شده توسط استرپتوزوتوسین میباشد.
روشها: در این مطالعه از 36 سر موش سوری نر استفاده گردید که هر6 سر در 6 گروه کنترل، کنترل دیابتی و گروههای تجربی با دوز 150،100،200 و300 قرار داده شدند. استرپتوزوتوسین بهروش درونصفاقی با دوز mg/kg 55 تزریق گردید. بهمنظور تعیین تعداد سلولهای فعال بتای پانکراس، پس از گذشت 18 روز از دریافت عصاره، حیوانات توسط دیاتیلاتر، بیهوش و پانکراس آنها خارج شد و پس از فیکسشدن در فرمالدئید 4 درصد، برای برشگیری آماده شدند. از نمونههای پانکراس، برشهای 2 میکرونی تهیه و تعداد سلولهای بتای فعال، با استفاده از کیت ایمونوسیتوشیمی بررسی گردید. دادهها با استفاده از آنالیز واریانس یکطرفه و تست Tukey از نظر آماری بررسی گردید. همه دادهها بهصورت Mean ± S.E.M. ارائه شدند. اختلاف در سطح معنیداری 05/0p< تعیین شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که تیمار عصاره هیدروالکلی در غلظتهای 100، 150، 200 و 300 میلیگرم بر کیلوگرم، موجب افزایش تعداد سلولهای بتا با فعالیت ترشحی انسولین، در مقایسه با موشهای سوری کنترل میشود.
نتیجهگیری: عصاره هیدروالکلی کاکوتی کوهی، در موشهای سوری دیابتی شده، با آزادسازی انسولین از سلولهای بتای پانکراس دارای خاصیت کاهش دهندگی قند خون می باشد و احتمالاً کاربرد سنتی آن تایید میگردد
فرانک صادقی پور وجدانی، رضا قراخانلو، منصوره موحدین، مسعود رحمتی،
دوره 15، شماره 1 - ( 10-1394 )
چکیده
مقدمه: نوروپاتی دیابت از عوارض شایع بیماری دیابت است. از سوی دیگر گلیکوژن سنتازکیناز3 بتا، کلید تنظیمی است که خروجی بسیاری از مسیرهای پیامرسانی را تعیین میکند و مهار آن در افزایش بقای نورونی مؤثر گزارش شده است. لذا پژوهش حاضر به بررسی اثر تمرین استقامتی بر بیان ژن GSK-3β در بخش حسی نخاع رتهای نر ویستار با نوروپاتی دیابت میپردازد.
روشها: بدین منظور 16 سر رت نر ویستار بهطور تصادفی به 4 گروه سالم کنترل، سالم تمرین، نوروپاتی کنترل و نوروپاتی تمرین تقسیم شدند. القای دیابت با تزریق درون صفاقی محلول استرپتوزوسین (45 میلیگرم/کیلوگرم) انجام شد. 2 هفته بعد از تزریق استرپتوزوسین، با اثبات نوروپاتی دیابت توسط آزمونهای آلودینای مکانیکی و هایپرآلژزیای حرارتی، برنامه تمرین استقامتی تداومی با شدت 50-55 % Vo2max بهمدت 6 هفته اجرا شد. 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی، رتها تشریح و نورونهای حسی L4-L6 بافت نخاع استخراج گردید. بررسی بیان ژن نیز با روش Real Time-PCR صورت گرفت.
یافتهها: در مقایسه با گروه نوروپاتی کنترل، نوروپاتی تمرین کاهش بیان GSK-3β را تجربه میکند (016/0 P=)؛ از سوی دیگر اختلاف معنیداری بین گروههای سالم کنترل و نوروپاتی کنترل دیده شد (0001/0 P=) بهطوریکه بیان ژن در گروه نوروپاتی کنترل افزایش نشان داد؛ اما اختلاف گروه کنترل سالم و نوروپاتی تمرینی معنیدار نبود.
نتیجهگیری: یکی از عوامل احتمالی درگیر در گسترش آسیب نورونهای حسی نوروپاتی دیابت، تنظیم افزایشی mRNAGSK-3β بوده و ورزش میتواند آن را تعدیل و به سطوح نرمال نزدیک نماید. بنابراین، پیشنهاد میشود GSK-3β بهعنوان یک هدف درمانی و غیردارویی بدیع در بیماری دیابت مورد توجه قرار گیرد.
مهدی صادقیان، ذات الله عاصمی، مریم کرم علی، پروانه صانعی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 15، شماره 1 - ( 10-1394 )
چکیده
مقدمه: این مطالعه با هدف ارزیابی تأثیرات مکمل یاری کلسیم و ویتامین D بر وضعیت متابولیک زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری (GDM) طراحی شده است.
روشها: این مداخله بهصورت تصادفی سازی شده و کنترل شده با پلاسبو در کلینیکهای بارداری وابسته به دانشگاه علوم پزشکی کاشان انجام شده است. شرکت کنندگان شامل 56 خانم مبتلا به GDM در هفته 28-24 بارداری (محدوده سنی 18 تا 40 سال) بودند. افراد بهطور تصادفی به دو گروه تخصیص داده شدند. به افراد گروه کلسیم بهعلاوه ویتامین D (28 نفر) 1000 میلیگرم کلسیم در روز و یک قرص ویتامین D IU 50000 دوبار در طول مطالعه (یک بار در ابتدای مطالعه و یک بار در روز 21 مداخله) داده شد و افراد در گروه دارونما (28 نفر) دو عدد دارونما در زمانهای ذکر شده دریافت کردند. نمونههای خون بهصورت ناشتا و در ابتدا و هفته 6 مداخله گرفته شد.
یافتهها: 51 نفر (گروه دارونما 26 نفر، گروه مداخله 25 نفر) در مطالعه شرکت نمودند. آنالیز براساس یک رویکرد intention-to-treat (به قصد درمان) بود و همه 56 خانم مبتلا به GDM (28 نفر در هر گروه) در آنالیز نهایی وارد شدند. در مقایسه با گروه دارونما کاهش معنیداری در گلوکز ناشتای پلاسما (mmol/L 69/0±89/0- در مقابل mmol/L 92/0±26/0+، 001/0>P)، سطح انسولین سرمی (pmol/L 25/32±55/13- در مقابل pmol/L 5/380±17/9+، 02/0=P) و HOMA-IR (18/1±91/0- در مقابل 01/2±63/0+، 001/0=P) و افزایش معنیداری در QUICKI (03/0±02/0+ در مقابل 02/0±002/0-، 003/0=P) مشاهده شد. بهعلاوه، بعد از مداخله کاهش معنیداری در گروه مداخله در سطح سرمی LDL کلسترول و نسبت کلسترول تام به HDL کلسترول و افزایش معنیداری در سطوح HDL کلسترول در مقایسه با گروه دارونما مشاهده شد. همچنین مکمل یاری با کلسیم بهعلاوه ویتامین D سطح GSH را افزایش (µmol/L 64/131±14/51+ در مقابل µmol/L 63/203±27/47-، 03/0=P) و سطح MDA را در مقایسه با گروه دارونما کاهش داد (µmol/L 66/0±06/0+ در مقابل µmol/L 2±93/0+، 02/0=P).
نتیجهگیری: مکمل یاری با کلسیم بهعلاوه ویتامین D در زنان مبتلا به GDM اثرات مفیدی بر پروفایل متابولیکی آنها داشت.
زکیه احمدی، تابنده صادقی، مرضیه لری پور،
دوره 15، شماره 6 - ( 4-1395 )
چکیده
مقدمه: آموزش در دیابت از جنبههای مهم مدیریت بیماری و از بخشهای مهم مراقبت محسوب میشود. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر آموزش توسط همتا بر رفتارهای خودمراقبتی بیماران مبتلا به دیابت انجام شد.
روشها: در این کارآزمایی با گروه کنترل تصادفی، 80 بیمار دیابت نوع دو انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل قرار گرفتند. به افراد گروه مداخله، علاوه بر آموزشهای روتین مرکز توسط فرد همتا آموزشهای سلامتی و خودمراقبتی در زمینه دیابت ارائه گردید. گروه کنترل فقط آموزشهای روتین مرکز یعنی آموزش توسط پزشک و پرستار کلینیک و آموزش از طریق پوسترها و پمفلتهای موجود در مرکز را دریافت نمودند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامهی رفتارهای خودمراقبتی دیابت SDSCA(Summary of Diabetes Self-care Activities) بود که روایی و پایایی آن در مطالعات قبل تایید شده است. جمعآوری اطلاعات در بدو ورود به مطالعه و 12 هفته بعد صورت گرفت. در نهایت دادهها توسط نرم افزار SPSS نسخه 18 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: پس از مداخله بین دو گروه از نظر میانگین رفتارهای خودمراقبتی اختلاف آماری معناداری وجود داشت و میانگین نمره گروه مداخله بالاتر بود(تی مستقل،001/0=p). در گروه مداخله، بین میانگین نمره رفتارهای خودمراقبتی قبل و بعد از مداخله نیز اختلاف معنی دار وجود داشت(تی زوج،001/0=p، در حالی که این اختلاف در گروه کنترل معنادار نبود(تی زوج، 28/0=p).
نتیجه گیری: آموزش توسط همتا باعث ارتقاء رفتارهای خودمراقبتی میشود، لذا استفاده از این روش آموزشی برای بیماران دیابتی در کنار سایر روشهای آموزشی پیشنهاد میشود.
ملیحه اکبری عبدل آبادی، بهرام محبی، رویا صادقی، آذر طل، محمود محمودی مجدآبادی،
دوره 16، شماره 1 - ( 10-1395 )
چکیده
مقدمه: غلبه بر موانع مرتبط با مراقبت از دیابت بهعنوان زیرساختی منطقی در راستای توانمندسازی بیماران مبتلا در مدیریت زندگی با دیابت و شناخت عوامل مؤثر بر این موانع به شمار میآید. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر مداخلهی آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر موانع آگاهی، سبک زندگی، سازگاری و حمایتی در زندگی با دیابت در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو و عوامل مؤثر بر آن طراحی و اجرا شد.
روشها: این مطالعه یک مداخلهی نیمه تجربی دو گروهی بود که روی 168 نفر از بیماران مبتلا به دیابت نوع دو تحت پوشش مراکز بهداشتی درمانی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طی ماههای مرداد و شهریور سال 94 انجام شد. قبل از اجرای مداخله، پرسشنامه موانع زندگی با دیابت و پرسشنامه براساس سازههای الگوی بزنف تکمیل گردید که بعد از انجام پیش آزمون با تخصیص تصادفی به دو گروه مداخله و مقایسه با روش بلوکهای چهارتایی تصادفی شده انتخاب شدند و در دو گروه مداخله و کنترل تحت بررسی قرار گرفتند. بیماران مبتلا به دیابت گروه مداخله، تحت شش جلسهی آموزشی 45 تا 60 دقیقهای بهعنوان مداخله آموزشی قرار گرفتند و آموزش جلسهی پنجم را به همراه خانواده خود و کادر درمانی مربوطه دریافت کردند. طراحی برنامهی آموزشی براساس سازههای مدل بزنف (آگاهی، نگرش، نرمهای انتزاعی، عوامل قادر کننده و قصد رفتاری) و محتوی آموزشی براساس موانع زندگی با دیابت (آگاهی و باور، سبک زندگی، حمایتی و سازگاری) تدوین گردید. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 20 و آزمونهای آماری T مستقل و T زوجی تجزیه، ویلکاکسون، مک نمار و من یو ویتنی تحلیل شدند. سطح معناداری در مطالعه، کمتر از 5% در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج نشان داد، بین نمرهی دریافتی مربوط به مؤلفههای آگاهی، سبک زندگی، سازگاری و حمایتی موانع زندگی با دیابت و آگاهی، نگرش، نرمهای انتزاعی، عوامل قادر کننده و قصد رفتاری متغیرهای اجزای مدل بزنف در گروه مورد قبل و بعد از مداخله آموزشی اختلاف معناداری وجود داشت (05/0P<).
نتیجهگیری: آموزش بیماران دیابتی نوع دو بر اساس الگوی بزنف بهعنوان الگوی آموزشی مؤثر میتواند به کاهش مؤلفههای آگاهی، سبک زندگی، حمایتی و سازگاری موانع زندگی با دیابت منجر شود.
آذر طل، بهرام محبی، رویا صادقی، مهدی یاسری، ملیحه اکبری عبدل آبادی، فاطمه دادراست، پروین عباسی بروجانی،
دوره 16، شماره 1 - ( 10-1395 )
چکیده
مقدمه: خودکارآمدی با بهبود رفتارهای خودمراقبتی موجب ارتقاء کیفیت زندگی بیماران میگردد. مطالعهی حاضر با هدف تعیین عوامل مرتبط با خودکارآمدی سازگاری درک شده در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو اجرا گردید.
روشها: این مطالعهی مقطعی، از نوع توصیفی – تحلیلی بود که بهمدت 9 ماه در سال 1394 انجام شد. 536 نفراز بیماران مبتلا به دیابت نوع دو مراجعه کننده به مراکز بهداشتی- درمانی تابعهی دانشگاه علوم پزشکی تهران بهصورت تصادفی انتخاب و از طریق پرسشنامه روایی و پایای خودکارآمدی سازگاری درک شده، وضعیت خودکارآمدی سازگاری و عوامل مرتبط با آن، در آنها مورد بررسی قرار گرفت. برای آنالیز دادهها از آزمونهای آماری تی تست، من - ویتنی، آنالیز واریانس و نرمافزار آماری SPSS نسخهی 23 استفاده شد.
یافتهها: میان سن (013/0P=)، تحصیلات (036/0P=)، درآمد (002/0P=) و میزان HbA1c (049/0P=) با خودکارآمدی سازگاری درک شده کل رابطهی آماری معنادار وجود داشت. اما متغیرهای جنس، شغل، مدت زمان ابتلا، وضعیت تأهل و سابقهی خانوادگی و سابقهی بیماری مزمن با هیچ کدام از ابعاد خودکارآمدی سازگاری درک شده ارتباط آماری معنیداری نداشتند.
نتیجهگیری: مداخلات مبتنی بر نظریههای سازگاری جهت افزایش خودکارآمدی سازگاری درک شده بیماران دیابتی بیشتر بر روی بیمارانی که دارای شرایط اقتصادی- اجتماعی پایین، سن بالا و با کنترل نامطلوب دیابت پیشنهاد میگردد.
زهرا صادقیان فر، عبدالکریم شیخی، سید محمد غیبی حیات،
دوره 16، شماره 6 - ( 7-1396 )
چکیده
مقدمه: بهطور معمول مازاد تغذیه، در بدن بهصورت چربی ذخیره و به چاقی منجر میشود. یکی از عوامل ابتلا به دیابت نوع دو، چاقی است. سایتوکاینهای پیش التهابی مانند Tumor necrosis factorγ (TNF- α) و Interferon gamma (IFNγ) به پیامرسانی انسولین در بافتهای حساس انسولین آسیب میزنند. در این مطالعه تأثیر عصاره سیر بر بیان سایتوکاینهای IFNγ و TNF- α مترشحه از سلولهای منونوکلئار اندازهگیری شد.
روشها: پس از گرفتن خون محیطی بیماران مبتلابه دیابت نوع دو، سلولهای منونوکلئار آن با روش فایکول جداسازی گردید و با دو غلظت عصاره سیر (30% و 10%)، برای مدت 48 و 72 ساعت کشت داده شد. سپس برای اندازهگیری میزان ترشح سایتوکاین IFNγ و TNF- α از روش الایزا استفاده شد.
یافتهها: عصارهی سیر سبب کاهش میزان ترشح TNF-α از سلولهای منونوکلئار شد هرچند که زمان و غلظت عصاره بر نتایج بیتأثیر بود همچنین عصارهی سیر در میزان ترشح IFNγ نقشی نداشت.
نتیجهگیری: با استفاده از عصارهی سیر میتوان استراتژیهای درمانی را در پیش گرفت که هدف آنها هم التهاب و هم مقاومت به انسولین بافت چربی است که برای پیشگیری و درمان دیابت نوع دو مفید است.
نگار فانی، بهرام محبی، رویا صادقی، آذر طل، احمدرضا شمشیری،
دوره 17، شماره 1 - ( 12-1396 )
چکیده
مقدمه: تبعیت از یک برنامه و رژیم غذایی در بیماران مبتلا به دیابت، یکی از ارکان مدیریت فردی دیابت است. سبک زندگی و از جمله آنها رفتارهای تغذیهای نقش مهمی در پیشگیری و درمان دیابت دارد. با این وجود تبعیت از رژیم غذایی دیابتی، یکی از مهمترین چالشها در کنترل دیابت است. لذا هدف این مطالعه تعیین تأثیر آموزش براساس مدل اعتقاد بهداشتی بر بهبود تبعیت از تغذیه درمبتلایان به دیابت نوع دو بود.
روشها: در این مطالعه مداخلهای جمعیت مورد مطالعه، بیماران دیابتی نوع دو مراجعه کننده به مراکز بهداشت جنوب تهران بود. تعداد نمونهها 216 نفر در نظر گرفته شد که به 2 گروه مداخله و مقایسه تقسیم شدند. برای گروه مداخله طی یک ماه 6 جلسهی آموزشی برگزار شد. اطلاعات لازم توسط پرسشنامه طی سه مرحلهی قبل، سه و شش ماه پس از آموزش از هر دو گروه جمعآوری گردید و با استفاده از نرمافزار SPSS نسخهی 22 و با استفاده از آنالیز واریانس برای تکرار مشاهدات و آزمون تی تست در سطح معناداری کمتر از 05/0 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: قبل از مداخله آموزشی دو گروه از نظر اطلاعات دموگرافیک وسازههای مدلHBM و تبعیت تغذیه تفاوت معناداری نداشت. اما بعد از مداخله اختلاف معناداری بین همه اجزا مدل اعتقاد بهداشتی حساسیت درک شده، شدت درک شده ،منافع درک شده ،موانع درک شده، راهنما برای عمل، تبعیت تغذیه و شاخص کنترل دیابت در گروه مداخله وجود داشت (001/0P<).
نتیجهگیری: یافتههای پژوهش حاکی از آن است که آموزش براساس مدل اعتقاد بهداشتی موجب بهبود تبعیت تغذیه بیماران مبتلا به دیابت خواهد شد و این تأثیرات مدت طولانی پس از پایان آموزش نیز برقرار میباشد.
الهام ابراهیمی، بهمن صادقی سده، محمد رضا رضوانفر،
دوره 17، شماره 3 - ( 12-1396 )
چکیده
مقدمه: نیاز به تزریق مکرر انسولین که درمان تأیید شدهی دیابت بارداری در نظر گرفته میشود، پذیرش آن را در زنان باردار مشکل، و تمایل به استفاده از داروی خوراکی متفورمین را بیشتر کرده است. اثرات احتمالی متفورمین بر تکامل مغزی جنین از دغدغههای مصرف این دارو در طی بارداری میباشد که نیاز به بررسی دارد. هدف از مطالعه پیش رو، مقایسه شاخصهای تکاملی شش ماهگی شیرخواران مادران دیابتی تحت درمان انسولین یا متفورمین میباشد.
روشها: در این مطالعهی مقطعی، زنان مبتلا به دیابت بارداری بهطور تصادفی در دو گروه انسولین (64 نفر) و متفورمین (64 نفر) قرار گرفته و از نظر پیامدهای بارداری و نوزادی و همچنین از نظر شاخصهای تکاملی شیرخوارگی در شش ماهگی مورد پیگیری و مقایسه قرار گرفتند. درصورت 05/0≥P، نتایج معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: نمایهی تودهی بدنی مادر، شش ماه بعد از زایمان در گروه انسولین بالاتر بود (05/0 = P)، ولی تفاوتی از نظرمیزان نیاز به سزارین ، زایمان زودرس، زایمان سخت، پره اکلامپسی، مرده زایی بین دو گروه مشاهده نشد. نیاز به بستری نوزاد، ویژگیهای موقع تولد، و شش ماه بعد نوزاد و همچنین نتایج آزمون ASQ نیز تفاوت معنیداری بین دو گروه نشان نداد.
نتیجهگیری: مصرف متفورمین در مقایسه با انسولین با عوارض مادری و جنینی همراه نبود و بر شاخصهای تکاملی شیرخوارگی در شش ماهگی نیز تأثیر سوئی نشان نداد.
مریم سید حیدری، عباس صادقی، علی همتی عفیف،
دوره 19، شماره 2 - ( 11-1398 )
چکیده
مقدمه: سایتوکاینها از عوامل مرتبط با سیستم ایمنی هستند. تولید سایتوکاینهای پیش التهابی در بیماران دیابتی افزایش مییابد و با انجام تمرینات شدید ورزشی نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. پژوهش حاضر به بررسی پاسخ شاخص پیش التهابی اینترلوکین 2 (IL-2)و شاخص ضدالتهابی اینترلوکین 4 (IL-4) به یک دوره تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف کافئین در رتهای دیابتی شده با استرپتوزوتوسین (STZ) میپردازد.
روشها: در یک مطالعهی حیوانی بالینی-مداخلهای 50 سر موش صحرایی نر به 5 گروه مساوی کنترل (C)، دیابت (D)، دیابت با مکمل (D+Ca)، دیابت با تمرین (D+T)، دیابت با مکمل و تمرین (D+Ca+T)) تقسیم شدند. برنامهی تمرین شامل 8 هفته و هفتهای 5 جلسه (6 تا 12 وهلهی 2 دقیقهای با شدت 90 -85 درصد سرعت ماکسیمم) بود که هر هفته پنج روز mg/kg70 کافئین بهصورت هیدراته تزریق شد. 48 ساعت پس از آخرین جلسهی تمرینی، فاکتورهای ایمونولوژیک سرم شامل IL-2 و IL-4 اندازهگیری شدند. تحلیل آماری متغیرها با آزمونهایOne-way و ANOVA و Tukey در سطح معناداری (P<0.05.) انجام گردید.
یافتهها: نتایج تحقیق نشان داد که گروه D+Ca بهطور معناداری دارای کمترین میانگین غلظت IL2 نسبت به گروه D بود (001/0P=). IL-4 بیشترین غلظت را در دو گروه D+Ca و D+Ca+T داشت (001/0P=). ولی این تفاوتها در دو بین گروه D+T و D+Ca+T نسبت به هم معنادار نبود (67/0P=).
نتیجهگیری: بهنظر میرسد کافئین بر بهبود وضعیت IL-2 و IL-4 در رتهای مبتلابه دیــابت ناشی از استرپتوزوتوسین نقشی مؤثر دارد ولی تمرینات HIITدر این مورد موثر نیست.
مرتضی خلیلی، عباس صادقی، محمد جواد ملکی،
دوره 19، شماره 5 - ( 4-1399 )
چکیده
مقدمه: رابطهی بین بیان پایین PGC-1α و چندین بیماری متابولیکی نظیر دیابت و چاقی مشخص شده است. پژوهش حاضر به بررسی تأثیر هشت هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف کافئین بر بایوژنز میتوکندری در عضلهی نعلی موشهای صحرایی دیابتی شده با استرپتوزوتوسین میپردازد.
روشها: در یک مطالعهی حیوانی بالینی-مداخلهای 50 سر موش صحرایی نر ویستار به 5 گروه مساوی کنترل (C)، دیابتی (D)، دیابتی با مکمل (D+CAF)، دیابتی با تمرین (D+T)، دیابتی با مکمل و تمرین (D+CAF+T) تقسیم شدند. برنامهی تمرین شامل هشت هفته، هفتهای 5 جلسه (6 تا 12 وهله 2 دقیقهای با شدت 90 -85 درصد سرعت ماگزیمم) بود و هفتهای پنج روز mg/kg70 کافئین بهصورت هیدراته تزریق شد. برای سنجش میزان گلوگز خون مستقیماً از بطن چپ قلب جمعآوری شد؛ و عضلهی نعلی پای چپ استخراج و به روش وسترن بلات میزان PGC-1α آن مورد سنجش قرار گرفت. برای تحلیل دادهها از آزمونهای t مستقل، تحلیل واریانس دو راهه و مجذور اتا در سطح معناداری (P<0.05.) استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که القای دیابت باعث افزایش معنیدار گلوگز خون (۰۱/۰>P) و کاهش معنیدار میزان mRNAPGC-1α (۰۰۲/۰=P) گردید. همچنین، هم تمرین تناوبی با شدت بالا (001/0p=) و هم مصرف مکمل کافئین (03/0p =) موجب افزایش معنیدار mRNAPGC-1α شدند.
نتیجهگیری: با توجه به نتایج ابن تحقیق، احتمالاً بتوان اجرای تمرینات HIIT و مصرف کافئین را بهعنوان یک مداخلهی مؤثر در افزایش بایوژنز میتوکندری در افراد دیابتی پیشنهاد داد. هر چند اظهار نظر صریح در این مورد مستلزم انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه است.
لیلا صادقیان، محبوبه چین آوه، علیرضا فیلی،
دوره 20، شماره 2 - ( 11-1399 )
چکیده
مقدمه: هدف از این مطالعه مقایسه اثربخشی تکنیکهای مقابله با استرس و راهبردهای خودتنظیمی بر میزان قند خون بیماران دیابتی میباشد.
روشها: روش تحقیق حاضر از نظر هدف، کاربردی و بهصورت تجربی از نوع پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل بوده است. بدین منظور از بین بیماران مبتلا به دیابت مراجعهکننده به مرکز دیابت شهر بوشهر، 45 نفر به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر در هر گروه) و در یک گروه کنترل (15 نفر) به روش نمونهگیری هدفمند با جایگزینی تصادفی انتخاب شدند. به گروههای آزمایش تکنیکهای مقابله با استرس و راهبردهای خودتنظیمی بهمدت 8 جلسه 90 دقیقهای آموزش داده شد. در این تحقیق برای سنجش قندخون از دستگاه گلوکومتر اکیوچک اکتیو استفاده شد. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS ویرایش 25 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. مرحلهی پیگیری با فاصله دو ماه پس از مداخله درمانی انجام شد.
یافتهها: آموزش به دو شیوهی تکنیکهای مقابله با استرس و راهبردهای خودتنظیمی سبب کاهش قندخون بیماران دیابتی شده است (0001/0=P) و تأثیر آن در طول زمان پایدار بوده است (05/0>P). همچنین بین اثربخشی تکنیکهای مقابله با استرس و راهبردهای خودتنظیمی بر میزان قند خون بیماران دیابتی تفاوت معنیداری وجود دارد (05/0>P)؛ بهطوریکه آموزش تکنیکهای مقابله با استرس تأثیر بیشتری بر کاهش میزان قند خون بیماران دیابتی داشته است.
نتیجهگیری: نتایج حاصل از پژوهش حاضر بیانگر آن است که آموزش تکنیکهای مقابله با استرس و راهبردهای خودتنظیمی میتواند بهطور قابل توجهی میزان قندخون بیماران دیابتی را کاهش دهد و در درمان دیابت مؤثر واقع شود.
رضا صادقی، سعید کشاورز، مهدی کارگرفرد، جمشید بنایی،
دوره 20، شماره 3 - ( 12-1399 )
چکیده
مقدمه: نشان داده شده است که پروتئین مربوط به C1q/TNF-α (CTRP5)، یک آدیپوکین جدید ومولکول مهم مربوط به تنظیم متابولیسم گلوکز است. اهداف این مطالعه ارزیابی اثر بخشی پروتکلهای تمرینی مختلف بر روی بهبود سطوح سرمی CTRP5، قند خون، انسولین و مقاومت انسولین در مردان به مبتلا به دیابت نوع دو بود.
روشها: 60 مرد بیماران مبتلا به دیابت نوع دو (سن: 26/4±45/51 سال) بهصورت تصادفی در سه گروه تمرین ترکیبی (15 نفر)، گروه هوازی (15 نفر)، مقاومتی (15 نفر) و یا گروه کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. برنامههای تمرینی شامل تمرین هوازی با شدت (75%-50% ضربان قلب ذخیرهی بیشینه) و مقاومتی (80%-40% یک تکرار بیشینه) با حجم برابر، 3 بار در هفته، 30 تا 60 دقیقه در هر جلسه برای مدت 12 هفته بود. سطوح سرمی CTRP5، قند خون، انسولین، مقاومت انسولین وزن و نمایهی تودهی بدن در حالت پایه و در پایان مطالعه اندازهگیری شد. دادهها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازهگیری تکراری در سطح کمتر از 05/0 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: پس از 12 هفته مداخله، کاهش معناداری در سطوح پارامترهای قند خون، مقاومت انسولین و نمایهی تودهی بدن و افزایش معناداری در سطوح سرمی CTRP5 در گروههای تمرین ترکیبی، هوازی و مقاومتی در مقایسه با گروه کنترل یافت شد (05/0p<).
نتیجهگیری: بهنظر میرسد افزایش سطوح CTRP5 پس از مداخلههای ورزشی در کاهش خطر دیابت نوع دو نقش دارد.