کاربران عمومی فقط به فهرست مقالات منتشر شده دسترسی دارند.
58 نتیجه برای موضوع مقاله:
صدیقه عسگری، زهرا فتاحی، غلامعلی نادری، شیرین اعظم پناه،
دوره 6، شماره 4 - ( 3-1386 )
چکیده
مطالعات گوناگون از LDL اکسید شده (OX-LDL) به عنوان یکی از آنتیژنهایی که دارای نقش اساسی در ایجاد آسیبهای اولیه آترواسکلروز میباشد، نام میبرند. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر ایمونیزاسیون با دو آنتیژن متفاوت تهیه شده از OX-LDL در خرگوش، سعی در شناخت بیشتر ارتباط سیستم ایمنی و آترواسکلروز دارد.
روشها: ابتدا LDL از پلاسمای انسانی استخراج و خالص شده سپس با دو روش مالون دی آلدئید (MDA) و یا مس (CU++) اکسید شد. خرگوشها به سه گروه 6 تایی تقسیم شده و پس از دو هفته که همگی تحت رژیم غذایی پایه بودند، اقدام به ایمونیزاسیون توسط MDA-LDL یاCU-LDL در آنها شد. در گروه کنترل نیز از بافر فسفات نمکی (PBS) استفاده گردید. ایمونیزاسیون در هفتههای2، 4، 6 و 8 نیز مجددا با همین مواد تکرار شد و در هر مرحله میزان آنتی بادی OX-LDL اندازهگیری شد. در پایان هفته هشتم، هر گروه به مدت دو ماه تحت رژیم غذایی پرکلسترول قرار گرفت. در ابتدا و انتهای مطالعه، فاکتورهای بیوشیمیایی آنها مورد ارزیابی قرار گرفت و در انتهای مطالعه نیز میزان رگه چربی (Fatty Streak) در عروق کرونر (راست و چپ) و آئورت آنها مورد ارزیابی پاتولوژیک قرار گرفت.
یافتهها: ایمونیزاسیون با MDA-LDL در رژیم پرکلسترول موجب کاهش معنیدار میانگین کلسترول و LDL-C و قندخون ناشتا(FBS) در انتهای مطالعه شد و به طور معنیداری از میزان رگه چربی در آئورت و کرونر راست این گروه نسبت به گروه پر کلسترول (کنترل) کاسته شد. ایمونیزاسیون باCU-LDL در رژیم پرکلسترول موجب کاهش معنیدار میانگین FBS، تریگلیسرید و کلسترول در انتهای مطالعه شد ولی تاثیر معنیداری بر کاهش رگه چربی در این گروه نسبت به گروه پرکلسترول (کنترل) مشاهده نشد. در گروه تحت رژیم پرکلسترول ایمونیزه شده با CU-LDL تغییرات میانگین CRP هم نسبت به گروه پرکلسترول (کنترل) و هم نسبت به گروه پرکلسترول ایمونیزه شده با MDA-LDL به طور معنیداری کاهش نشان داد .
نتیجهگیری: نتایج حاصل از این مطالعه نشان میدهد که فرضیه اثرات حفاظتی پاسخهای ایمنی بر آترواسکلروز بستگی به نوع اتوآنتیبادی همراه دارد، به طوریکه ایمونیزاسیون با MDA-LDL نسبت به CU-LDL با سازوکاری متفاوت در پیشگیری از آترواسکلروز موثر بوده است.
غلامعباس محمدی، مریم دارابی امین، محمد جواد ثابت جهرمی، رضا ملک پور افشار، حسن شیبانی، محمد نصری،
دوره 6، شماره 4 - ( 3-1386 )
چکیده
بیماریهای عروق کرونر و آترواسکلروز از مهمترین عوامل مرگ و میر در جوامع پیشرفته و در حال توسعه محسوب می شوند. یکی از باورهای عامه در جامعه ما این است که مصرف تریاک باعث کاهش چربیهای خون و پیشگیری از ابتلا به بیماریهای قلبی می شود. در این مطالعه اثر اعتیاد به تریاک بر چربیهای سرم و ضایعات آترواسکلروزی در خرگوشهای طبیعی و هیپر کلسترولمیک مورد بررسی قرار گرفت.
روشها : این مطالعه بر روی 32 سر خرگوش سفید نر نیوزلندی در چهار گروه کنترل، هیپرکلسترولمیک، معتاد و هیپرکلسترولمیک معتاد انجام شد. جهت بررسی چربیهای خون طی یک دوره 3 ماهه، هر ماه یکبار خونگیری انجام شد و جهت بررسی تغییرات وزنی،حیوانات هر دو هفته یکبار وزن شدند. در نهایت حیوانات کشته و از لحاظ وجود و وسعت پلاک آئورتی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها :میانگین وزن همه گروههای مورد مطالعه با گذشت زمان افزایش یافت. میزان کلسترول، تری گلیسرید ، کلسترول LDL و نمایه آتروژنیک گروه هیپر کلسترولمیک و هیپر کلسترولمیک معتاد به طور معنی داری با گذشت زمان افزایش یافت(001/0P<) که این افزایش در گروه هیپر کلسترولمیک معتاد بیشتر از گروههای دیگر بود. در گروههای هیپر کلسترولمیک و هیپر کلسترولمیک معتاد ضایعات آترواسکلروزی مشاهده شد که این ضایعات نیز در گروه هیپر کلسترولمیک معتاد به طور معنی داری بیشتر بود(001/0P<).
نتیجه گیری:بر اساس یافته های این مطالعه مصرف خوراکی تریاک باعث تشدید اثرات آتروژنیک غذاهای پرچرب می شود. احتمالا اثر تریاک بر متابولیسم کلسترول وابسته به وضعیت تغذیه ای بوده و از این طریق با آترواسکلروز مرتبط می باشد.
لیلا آزادبخت، مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، احمد اسماعیل زاده،
دوره 7، شماره 1 - ( 4-1386 )
چکیده
گرچه مطالعات مختلفی مزایای مصرف سویا را نشان دادهاند، اما هیچ مطالعهای این اثرات را در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک مورد بررسی قرار نداده است. هدف از این بررسی تعیین اثر جایگزینی دانه کامل سویا و پروتئین فرآوری شده سویا در رژیم غذایی بر اجزای سندرم متابولیک، چربیهای خون، لیپوپروتئینها، مقاومت به انسولین و کنترل قند خون در زنان یائسه مبتلا به سندرم متابولیک بود.
روشها: این مطالعه تجربی، تصادفی و متقاطع روی 42 زن یائسه مبتلا به سندرم متابولیک انجام شد. سندرم متابولیک طبق راهنمای ATP III تعریف شد. تمامی بیماران در سه دوره غذایی شرکت کردند: رژیم غذایی کنترل، رژیم غذایی پروتئین سویا و رژیم غذایی حاوی دانه کامل سویا. رژیم غذایی مربوط به راهکارهای غذایی برای توقف پرفشاری خون
(DASH: Dietary Approaches to Stop Hypertension) در هر سه دوره استفاده شد . در دوره مصرف پروتئین سویا و دانه کامل سویا، پروتئین سویا و دانه کامل سویا جایگزین یک واحد گوشت قرمز شدند.
یافتههـا: سطح سرمی کلسترول تام پس از مصرف دانه کامل سویا به طور معنی داری در مقایسه با دوره کنترل (01/0P<) و دوره مصرف پروتئین فرآوری شده سویا کاهش یافت (01/0P<). چنین تفاوتهایی در مورد انسولین ناشتا (01/0P< در مقایسه با هر دو گروه کنترل و پروتئین فرآوری شده سویا)، HOMA-IR (01/0P< در مقایسه با هر دو گروه کنترل و پروتئین فرآوری شده سویا) ، قند خون ناشتا(01/0P< در مقایسه با هر دو گروه کنترل و پروتئین فرآوری شده سویا) و LDL-C (01/0P< در مقایسه با گروه کنترل و 05/0P< در مقایسه با پروتئین فرآوری شده سویا) نیز مشاهده گردید. مصرف دانه کامل سویا و پروتئین فراوری شده سویا منجر به کاهش میزان Apo B100 در مقایسه با گروه کنترل (01/0P<) گردید.
نتیجهگیری: مصرف کوتاه مدت دانه کامل سویا مقاومت به انسولین را کاهش داد و کنترل قند خون و پروفایل کلسترول را در زنان مبتلا به سندرم متابولیک بعد از دوران یائسگی بهبود بخشید .
احمد اسماعیل زاده، لیلا آزادبخت،
دوره 7، شماره 2 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه: هرچند که فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک در سالهای اخیر توجه زیادی را به علت مرتبط بودن با بیماریها به خود جلب کرده است، اما معلوم نیست که آیا این ارتباط از طریق ایجاد تغییر در سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی صورت میگیرد یا نه؟ لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک با سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی در زنان معلم تهرانی صورت گرفت.
روشها: در یک مطالعه مقطعی، شاخصهای تن سنجی و بیوشیمیایی در 507 زن 40 تا 60 ساله معلم تهرانی که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده بودند، ارزیابی گردید. فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک بصورت داشتن همزمان دور کمر بالای 89 سانتی متر و تری گلیسرید سرمی مساوی یا بالاتر از mg/dl150 تعریف شد.
یافتهها: شیوع فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک در بین زنان 2/32% (فاصله اطمینان 95%: 4/27 تا 4/37%) بود. افراد دارای فنوتیپ دور کمر هیپر تری گلیسریدمیک، سن و شاخصهای تن سنجی بالاتری داشته و از فعالیت فیزیکی کمتری برخوردار بودند. پس از کنترل اثر عوامل مخدوش کننده، زنان در سطوح مختلف دور کمر، دارای تفاوت معنی داری از نظر سطح پلاسمایی CRP (001/0=P)، TNF-α (01/0=P)، IL-6 (001/0=P)، E-selectin (007/0=P)، sICAM-1 (01/0=P) و sVCAM-1 (02/0=P) بودند. هنگامیکه در این مدلها اثر نمایه توده بدن تعدیل شد، تفاوتهای معنیدار در sICAM-1 و sVCAM-1 از بین رفت. در بین رده های مختلف سطح تریگلیسرید سرم پس از تعدیل اثر عوامل مخدوش کننده، تفاوتهای معنیداری در CRP (01/0=P)، TNF-α (008/0=P)، SAA (03/0=P)، IL-6 (01/0=P)، E-selectin (02/0=P) و sICAM-1 (01/0=P) مشاهده شد. بیشتر این تفاوتهای معنی دار، به استثنای E-selectin، حتی پس از کنترل اثر نمایه توده بدن معنی دار باقی ماندند. تداخل معنی داری بین دور کمر و سطح تری گلیسرید سرم در مورد CRP، IL-6، SAA و E-selectin وجود داشت.
نتیجهگیری: یافته های حاضر حاکی از ارتباط مثبت فنوتیپ دور کمر هیپرتری گلیسریدمیک با سطح پلاسمایی بیومارکرهای التهابی در زنان معلم تهرانی است.
نجماهه محوری فر، مرضیه صادقی، لیلا آزادبخت، مریم زارع، احمد اسماعیل زاده، مسعود امینی،
دوره 7، شماره 3 - ( 4-1387 )
چکیده
مقدمه: در بین بیماریهای مزمن، سندرم متابولیک از جمله مواردی است که با بروز آن، خطر ابتلا به دیابت و بیماریهای قلبی ـ عروقی افزایش می یابد. لذا هدف مطالعه حاضر، بررسی شیوع سندرم متابولیک و سایر عوامل خطر متابولیکی نظیر چاقی، پرفشاری خون، هیپرلیپیدمی و تاثیر آنها در خویشاوندان سالم درجه 1 بیماران دیابتی نوع 2 در اصفهان میباشد.
روش ها: این مطالعه به روش مقطعی بر روی 1817 فرد 55-35 سال با سابقه خانوادگی درجه 1 بیماران دیابتی نوع 2 انجام گرفت. از افراد آزمایشهای بیوشیمیایی و شاخصهای تن سنجی طبق معیارهای استاندارد گرفته شد. افراد دیابتی، IFG و IGT از مطالعه خارج و 952 نفر که سالم بودند در مطالعه باقی ماندند. تشخیص سندرم متابولیک طبق معیارهای NCEP-ATPIII، که عبارت است از وجود 3 عامل یا بیشتر از موارد چاقی شکمی، پرفشاری خون، TG بالا، HDL پایین و FBS بالا انجام شد.
یافتهها: در این مطالعه، شیوع سندرم متابولیک در کل افراد 7/18 درصد (34/0-3/0 :95%CI) برآورد شد. این شیوع در زنان نسبت به مردان تفاوت چشمگیری نداشت. از اجزای سندرم متابولیک، فاکتور پرفشاری خون کمترین شیوع و HDL پایین و TG بالا بیشترین فراوانی را دارا بودند. شیوع TG بالا در مردان بیشتر از زنان بود (05/0P<). از عوامل خطر بیماریهای قلبی عروقی، 30-25 =BMI بیشترین فراوانی را داشت.
نتیجه گیری: شیوع سندرم متابولیک، اجزاء آن و تمامی عوامل خطر متابولیکی در افراد سالم با سابقه خانوادگی دیابت نوع 2 نسبتاًً بالا می باشد.
احمد اسماعیل زاده، مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، لیلا آزادبخت،
دوره 7، شماره 3 - ( 4-1387 )
چکیده
مقدمه: هر چند ارتباط غذاها و مواد مغذی با سندرم متابولیک تا حدودی شناخته شده است، این که آیا الگوهای غذایی حاصل از تحلیل عاملی نیز با سندرم متابولیک مرتبط میباشند یا نه هنوز ناشناخته است. بنابراین مطالعه حاضر با هدف شناسایی الگوهای غذایی غالب با روش تحلیل عاملی و تعیین ارتباط آن با سندرم متابولیک و مقاومت انسولینی در زنان معلم تهرانی انجام شد.
روشها: در این مطالعه مقطعی، 486 فرد 60-40 ساله از معلمان زن تهرانی به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و بصورت تصادفی انتخاب شدند. دریافتهای غذایی افراد ارزیابی، وزن و قد اندازهگیری و نمایه توده بدن محاسبه شد. نمونه خون سیاهرگی جهت اندازهگیری سطح متغیرهای متابولیکی جمعآوری و فشار خون اندازه گیری شد. سندرم متابولیک طبق معیارهای ATP III و مقاومت انسولینی به صورت بالاترین چارک HOMA-IR تعریف شد.
یافتهها: با استفاده از روش تحلیل عاملی، سه الگوی غذایی غالب شناسایی شد: الگوی غذایی سالم، الگوی غذایی غربی و الگوی غذایی سنتی. پس از تعدیل اثر عوامل مخدوش کننده، افرادی که در بالاترین پنجک الگوی غذایی سالم قرار داشتند، شانس کمتری جهت ابتلا به سندرم متابولیک (نسبت شانس 61/0 و فاصله اطمینان 95%: 30/0 تا79/0) و مقاومت انسولینی (51/0: 24/0 تا 88/0) در مقایسه با افراد پایین ترین پنجک داشتند، در حالیکه آنهایی که در بالاترین پنجک الگوی غذایی غربی قرار داشتند بترتیب 68% (68/1: 10/1 تا 95/1) و 26% (26/1: 00/1 تا 78/1) شانس بالاتری جهت ابتلا به سندرم متابولیک و مقاومت انسولینی در مقایسه با افراد پایین ترین پنجک داشتند. مصرف بالای الگوی غذایی سنتی فقط با اختلال در هموستاز گلوکز همراه بود (19/1: 04/1 تا 59/1).
نتیجهگیری: یافته های این مطالعه حاکی از ارتباط معنی دار بین الگوهای غذایی حاصل از تحلیل عاملی با سندم متابولیک و مقاومت انسولینی میباشند.
الهام فقیه ایمانی، مسعود امینی، غلامرضا بارانی، پروین مرادمند، پیمان ادیبی،
دوره 7، شماره 4 - ( 8-1387 )
چکیده
مقدمه: اسکیزوفرنیا یک بیماری روانی است که 6/4-4/1 از هر 1000 نفر جمعیت را مبتلا میسازد. برخی مطالعات به شیوع بیشتر سندرم متابولیک در این بیماران اشاره کردهاند. در مطالعه حاضر به بررسی شیوع این سندرم در نمونهای از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا در ایران پرداختهایم .
روشها: مطالعه به صورت مورد- شاهد بر روی 100 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا و 100 فرد سالم انجام شد. شیوع کلی سندرم متابولیک و تک تک عوامل سندرم متابولیک (چاقی، پرفشاری خون و دیس لیپیدمی) مورد بررسی قرار گرفت. آنالیز اطلاعات با استفاده از آزمونهای ANCOVA ، Chi-Square و نرم افزار SPSS انجام شد .
یافتهها: شیوع کلی سندرم متابولیک در بیماران مورد مطالعه 18% و در افراد شاهد 6/5% بود (05/0 P<). در رابطه با دیابت اختلاف معنیداری بدست نیامد. ولی قند خون ناشتا در افراد بیمار به طور معنیداری بالاتر از افراد شاهد بود. همچنین متوسط دور کمر در بیماران بیش از افراد شاهد گزارش شد (001/0 P<) ولی در مورد سایر عوامل سندرم متابولیک نتایج معنیداری بدست نیامد .
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان میدهد که شیوع سندرم متابولیک به عنوان عامل خطر بیماریهای قلبی ـ عروقی در بیماران اسکیزوفرنیا بیشتر است و این یافته با مطالعات قبلی همخوانی دارد. لازم است قبل از شروع و حین درمان، بررسیهایی از این نظر بر روی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا انجام شود.
غلامرضا شریفی راد، محمد حسن انتظاری، عزیز کامران، لیلا آزادبخت،
دوره 7، شماره 4 - ( 8-1387 )
چکیده
مقدمه: بیماری دیابت از جمله بیماریهایی است که سهم عمده درمان و کنترل آن به عهده بیماران است، لذا آگاهی آنان در زمینه های مختلف به ویژه رژیم غذایی از اهمیت بالایی برخوردار است. این مطالعه با هدف بررسی کارایی مدل اعتقاد بهداشتی (Health Belief Model ) جهت آموزش رژیم غذایی به بیماران دیابتی نوع 2 انجام گردید.
روشها: جمعیت مورد مطالعه، تعداد 88 نفر از بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 تحت پوشش انجمن دیابت ایران بودند که به طور تصادفی به دو گروه مداخله (44 نفر) و کنترل (44 نفر) تقسیم شدند. اطلاعات از طریق تکمیل پرسشنامه طی مصاحبه مستقیم و در دو نوبت قبل از مداخله آموزشی و یکماه بعد از آن جمعآوری گردید.
یافته ها: پس از مداخله، نمرات آگاهی در گروه مداخله در مقایسه با گروه شاهد افزایش یافت (001/0 >P ). شدت درک شده نیز پس از مداخله در گروه مداخله در مقایسه با شاهد افزایش یافت ( 001/0>P ). این افزایش درگروه مداخله در خصوص حساسیت درک شده ، تهدید درک شده و منافع درک شده صادق بود(001/0P<). افزایش نمرات عملکرد در گروه مداخله نیز به میزان بیشتری از گروه شاهد بود (001/0 >P ). میانگین قند خون در گروه مداخله به میزان معنی داری در مقایسه با گروه شاهد کاهش یافت (001/0 > P ).وزن و BMI در دو گروه تفاوت معنی داری نداشت.
نتیجهگیری: کارایی مدل اعتقاد بهداشتی در آموزش رژیم غذایی به بیماران دیابتی مورد تایید قرار میگیرد.
صدیقه عسگری، پریوش رحیمی، حسین مدنی، پروین محزونی، نجمه کبیری،
دوره 7، شماره 4 - ( 8-1387 )
چکیده
مقدمه: دیابت یک ناهنجاری متابولیکی است که با هیپرگلیسمی ناشی از نقص در ترشح، عملکرد انسولین و یا هردو مشخص میگردد. برگ گردو در طب سنتی ایران برای درمان دیابت کاربرد داشته است. در این مطالعه اثر عصاره هیدروالکلی برگ خشک گردو در پیشگیری از دیابت در موشهای صحرایی مورد بررسی قرارگرفت.
روشها: در این تحقیق 18 موش صحرایی نر با وزن متوسط 240 - 180گرم به طور تصادفی در سه گروه شش تایی تقسیم شدند: گروه اول(کنترل غیردیابتی)، گروه دوم( کنترل دیابتی)، گروه سوم(پیشگیری با عصاره هیدروالکلی). برای ایجاد دیابت از آلوکسان با دوز mg/kg 120 وزن بدن استفاده شد و تزریقات به صورت درون صفاقی انجام گرفت. موشهای صحرایی برای 16 ساعت ناشتا بوده، سپس خون در لولههای هپارینه برای تعیین میزان انسولین، قند، HbA1c، LDL، HDL و VLDL جمعآوری شد.
یافتهها : نتایج حاکی از کاهش معنیدار میزان قند و LDLدر گروههای تیمار شده با عصاره هیدروالکلی برگ خشک گردو بود(05/0 P<). علاوه بر این، در گروههای تیمار شده، میزان انسولین افزایش معنیداری نسبت به گروه دیابتی یافته بود(05/0 P<). آزمایشهای بافتشناسی نشان دادند که این عصاره در موشهای صحرایی دیابتی سبب جلوگیری از تخریب بافت پانکراس شده است.
نتیجهگیری: این نتایج نشان میدهند که عصاره هیدروالکلی برگ خشک گردو ممکن است در درمان و پیشگیری از دیابت موثر بوده باشد. تاثیر این عصاره احتمالاً به دلیل وجود فلاونوییدها و خواص آنتی اکسیدانی آنهاست.
حسن رضوانیان، حسن صفایی، مسعود امینی، منصوره کبیر زاده، طاهره میرزایی،
دوره 8، شماره 1 - ( 9-1387 )
چکیده
مقدمه: ریپاگلینید، فرآورده جدیدی از گروه داروهای محرک ترشح انسولین است که از نظر ساختمان ملکولی ، چگونگی اثر و دفع، از ترکیبات سولفونیل اوره متفاوت می باشد. این مطالعه به منظور بررسی تاثیر این دارو بر کنترل قند خون در بیماران دیابتی نوع 2 که با مصرف حداکثر مقدار مجاز گلی بنکلامید قند خونشان کنترل نشده بود انجام گردید.
روش ها : در یک مطالعه کارآزمایی بالینی، تعداد 50 بیمار دیابتی نوع 2 که با مصرف حد اکثر میزان مجاز گلی بنکلامید قند خون آنها کنترل نشده بود و حاضر به تزریق انسولین هم نبودند، بررسی شدند. بیماران به دو گروه تقسیم شدند. به گروه اول(20نفر) بجای گلی بنکلامید، داروی ریپاگلینید داده شد و در گروه دیگر، درمان با گلی بنکلامید ادامه یافت(30 نفر شاهد). چون تمام بیماران متفورمین هم مصرف می کردند، بدون تغییر تا پایان مطالعه تجویز شد. ریپاگلینید به مقدار اولیهmg 5/1 منقسم در سه نوبت قبل از هر وعده غذا شروع گردید و در مدت یک ماه به حداکثر دوز ( mg12)رسانده شد. نحوه افزایش دارو بدین صورت بود که هر هفته، قند خون حداقل در سه نوبت آزمایش و در صورت نیاز ، از هفته دوم تا چهارم مقدار دارو به 3 ، 6 و12 میلی گرم در هفته افزایش یافت. حداکثر مقدار داروی مصرفی برای مدت دو ماه دیگر بطور ثابت ادامه یافت و در پایان ماه سوم، HbA1c ، قند خون ناشتا و پس از غذا در دو گروه مقایسه گردید.
یافتهها: میانگین سن ،مدت زمان ابتلا به دیابت و HbA1c در شروع مطالعه به ترتیب 9/7±5/56 ، 3/4±8/10 سال و 6/1±8/9% بودند. در پایان بررسی ، سطح قند خون و هموگلوبین گلیکوزیله در مقایسه با شروع تفاوتی معنی داری در دو گروه نداشت. در گروه تحت درمان با ریپاگلینید، قند خون ناشتا نسبت به شروع مطالعه کاهش یافته بود (از6/47±6/227 mg/dl به 5/60±8/195 ، 05/0 P < ) اما HbA1c و قند بعد از غذا تفاوتی نداشت.
نتیجهگیری: در بیماران دیابتی نوع 2 که دچار شکست درمانی با گلی بنکلامید شده اند، تغییر روش درمان به ریپاگلینید ، اثر مفیدی بر کنترل گلیسمی ندارد.
زهرا پورنقشبند، اسفندیار حیدریان، شیرین اعظم پناه، تاج الملوک امامی، پیوند امینی، مسعود امینی،
دوره 8، شماره 1 - ( 9-1387 )
چکیده
مقدمه : هم اکنون دیابت مهمترین عامل ایجاد آسیب کلیوی، بیماریهای قلبی ـ عروقی و مرگ و میر در بیماران دیابتی میباشد. این بیماران از خطر بالا برای ابتلای به کم خونی برخوردار هستند. یکی از عوامل ایجاد کم خونی، کاهش سطح اریتروپوئتین (Epo) در این بیماران است. مطالعات جامعی پیرامون تغییرات سطح سرمی Epo در طی مراحل بیماری دیابت نوع 1 غیرآنمیک صورت نگرفته است. لذا هدف از این تحقیق بررسی و مقایسه سطح اریتروپوئتین در بیماران دیابتی نوع 1 غیرآنمیک با و بدون میکروآلبومینوری و افراد سالم بود.
روشها : این مطالعه به صورت مقطعی و به روش نمونهگیری آسان بر روی 47 بیمار دیابتی نوع 1 (شامل 23 نفر دارای آلبومینوری و 24 نفر بدون آلبومینوری) و 25 فرد سالم انجام گرفت. Epo به روش رادیو ایمنواسی و هموگلوبین (Hb )، هماتوکریت(Hct )، کراتینین (Cr)، BUN و آلبومین ادرار با دستگاه اتوآنالیزور تعیین مقدار شدند.
یافتهها :نتایج حاصل از این بررسی نشان داد که سطح سرمی Epo بطور معنیداری در بیماران دیابتی با و بدون میکروآلبومینوری نسبت به افراد شاهد افزایش یافته بود (05/0 P<). هر چند در گروه دیابتی بدون میکروآلبومینوری سطح سرمی Epoنسبت به گروه با میکروآلبومینوری بالاتر بود ولی تفاوت مشاهده شده معنی دار نبود (05/0 P>).
نتیجهگیری : در بیماران دیابتی نوع1 غیرآنمیک با و بدون میکروآلبومینوری ، یک افزایش اولیه Epo نسبت به افراد سالم رخ میدهد.
وجیهه استادی، زهرا پورنقشبند، مسعود امینی،
دوره 8، شماره 4 - ( 4-1388 )
چکیده
مقدمه: آدیپونکتین، یک پروتئین اختصاصی بافت چربی و متعلق به خانواده کالکتین می باشد که در پلاسمای انسان در سطح بالایی وجود دارد، این پروتئین از طریق مهار تولید TNF-a
1 توسط ماکروفاژها و مهار بیان sICAM-1
2 و sVCAM-1
3 و sE-Selectin
4 از اتصال مونوسیتها به سلولهای اندوتلیال جلوگیری کرده، میتواند در محافظت در برابر ضایعات عروقی نقش داشته باشد. در این مطالعه غلظت سرمی آدیپونکتین در بیماران دیابتی با و بدون بیماری قلبی عروقی بررسی شده است.
روشها: این تحقیق مورد- شاهدی در سال 85-84 بر روی 95 بیمار مبتلا به دیابت نوع 2 مراجعه کننده به مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم اصفهان انجام گرفت. این افراد بر اساس نتایج آنژیوگرافی به دو گروه دارای بیماری قلبی و عروقی و بدون بیماری قلبی و عروقی تقسیم شدند. این بیماران از نظر جنس و نمایه توده بدنی (BMI) همسان شدند. سطح سرمی آدیپونکتین به روش RIA اندازهگیری شد. در این بیماران علاوه بر آدیپونکتین، شاخصهایی مانند FBS، کلسترول، تری گلیسرید و HDL هم اندازهگیری گردید.
یافتهها: سطح سرمی آدیپونکتین در افراد دیابتی بدون بیماری قلبی و عروقی بالاتر از بیماران دیابتی با بیماری قلب و عروقی بود اما این اختلاف از نظر آماری معنیدار نبود.
نتیجهگیری: کاهش غلظت آدیپونکتین در افراد دیابتی میتواند عاملی برای ایجاد ماکروآنژیوپاتی باشد بنابراین میتوان پیشگویی کرد که تولید آدیپونکتین نوترکیب میتواند در معالجه و محافظت از بیماری قلبی عروقی در این بیماران مفید باشد. برای دستیابی به این هدف مطالعات بیشتری مورد نیاز است.
[1]- Tumor Necrosis Factor-a
[2] - Intracellular Adhesion Molecule-1
[3] - Vascular Cell Adhesion Molecule-1
[4] - Endothelial- Leukocyte Adhesion Molecule-1
احمد اسماعیلزاده، فهیمه حقیقت دوست، فاطمه زریباف، گلگیس کریمی، لیلا آزادبخت،
دوره 9، شماره 0 - ( ويژه نامه عوامل خطرسازديابت و بيماريهاي قلبي- عروقي 1389 )
چکیده
اضافه وزن و چاقی، عوامل خطر مستقلی برای بیماریهای قلبی عروقی (CVD) محسوب میشوند. به علاوه بسیاری از عوامل خطر بیماریهای قلبی عروقی مثل دیس لیپیدمی و التهاب در افراد چاق و دارای اضافه وزن نسبت به سایر افراد بیشتر دیده میشوند. در این افراد توصیههای تغذیهای رایج، بر روی کاهش دریافت چربی کل، اسیدهای چرب اشباع و کلسترول متمرکزند تا بتوانند سطح LDL-C و کلسترول تام (TC) را کاهش دهند. مطالعات اخیر نشان میدهند که سطح چربیهای خون در پاسخ به درشت مغذیها تغییر میکنند، لذا میتوان رژیمهایی را ارائه کرد که فراسنجهای خاص لیپیدی را تحت تأثیر قرار دهند. البته ممکن است این رژیمهای غذایی در افراد چاق و دارای اضافه وزن که التهاب یا مقاومت به انسولین دارند، کمتر مؤثر باشد. در نتیجه شناسایی و تنظیم یک رژیم غذایی کاهنده سطح کلسترول خون برای کاهش التهاب و افزایش حساسیت به انسولین در افراد چاق یا دارای اضافه وزن، توجه زیادی را به خود جلب کرده است.
سکینه رخشندهرو، محتشم غفاری، علیرضا حیدرنیا، اسدالله رجب،
دوره 9، شماره 0 - ( ويژه نامه عوامل خطرسازديابت و بيماريهاي قلبي- عروقي 1389 )
چکیده
مقدمه: نتایج مطالعات مربوط به عوارض و کنترل دیابت، به طور واضح ثابت کردهاند که کنترل متابولیکی خوب و آموزش کافی میتوانند پیامد بالینی افراد دیابتی را بهبود بخشند. آموزش بیمار به عنوان یک بخش اساسی از کنترل دیابت محسوب میشود. مطالعه حاضر با هدف بررسی میزان تأثیر آموزش بر ارتقای آگاهی، نگرش و رفتارهای خود مراقبتی بیماران دیابتی مراجعه کننده به انجمن دیابت ایران و متعاقب آن کنترل متابولیک آنها انجام گرفته است.
روشها: پژوهش حاضر، تحقیقی نیمه تجربی از نوع پرسشنامه قبل و بعد از مداخله میباشد. در این مطالعه 44 بیمار دیابتی مراجعه کننده به انجمن دیابت ایران (24 مرد و 20 زن) که باسواد و ساکن شهر تهران و مبتلا به دیابت نوع2 بودند، به روش نمونهگیری غیر تصادفی به عنوان واحدهای پژوهش انتخاب گردیدند (سن 40 تا 65 سال). ابزار گردآوری دادهها در این تحقیق پرسشنامه سنجش آگاهی، نگرش و رفتار و همچنین بررسی آزمایشگاهی HbA1C بودند که روایی و پایایی پرسشنامه به ترتیب با روشهای اعتبار صوری/ محتوی و آزمون - آزمون مجدد بررسی و مورد تأیید قرار گرفت. جمعآوری اطلاعات از واحدهای تحت مطالعه (تکمیل پرسشنامه و نمونهگیری خون) در دو مرحله انجام شد، به این صورت که پس از انجام آزمون اولیه، مداخله آموزشی انجام گرفت. 3 ماه بعد از اتمام آموزش، آزمون ثانویه صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده ها در این مطالعه، از نرم افزار آماریSPSS ویرایش 12 (آزمونهای آماری پارامتریک و ناپارامتریک شامل تی زوجی و ویلکاکسون) بهره گرفته شد. مشارکت افراد در این تحقیق با رضایت آگاهانه و کاملاً داوطلبانه بود.
یافتهها: در پژوهش حاضر، 45% (18 نفر) از افراد تحت مطالعه را مردان تشکیل میدادند. میانگین و انحراف معیار افراد از نظر سنی در این مطالعه 7 ± 52 سال بود. همه افراد تحت بررسی متأهل بودند. میانگین و انحراف معیار مدت ابتلای افراد تحت مطالعه به بیماری دیابت 4 ± 6 سال بود. همچنین از نظر سابقه بیماری در خانواده افراد، 5/62% (25 نفر) بیماران دارای سابقه خانوادگی بیماری دیابت بودند. یافتههای حاصله نشانگر تأثیر مثبت و معنیدار آموزش بر آگاهی، نگرش و عملکرد افراد دیابتی تحت مطالعه بود (001/0 P <). همچنین طبق نتایج، میانگین HbA1C از 2/2±1/13 درصد (قبل از آموزش) به 6/1±5/10 درصد (بعد از آموزش) کاهش یافت و تفاوت حاصله معنیدار بود.
نتیجهگیری: برنامههای آموزشی منسجم؛ آگاهی، نگرش و عملکرد بیماران دیابتی را به طور قابل ملاحظهای ارتقا میدهد و نیز باعث بهبود کنترل متابولیک آنها میگردد. با ایجاد چنین تغییراتی در بیماران دیابتی، میتوان نتایج خوبی را برای آنان انتظار داشت.
فهیمه حقیقت دوست، فاطمه زریباف، احمد اسماعیلزاده، لیلا آزادبخت،
دوره 9، شماره 3 - ( 5-1389 )
چکیده
گذر تغذیهای و اپیدمیولوژیکی در جهان با افزایش مرگ و میر ناشی از بیماریهای غیر واگیر و همچنین بروز این بیماریها همراه است، به طوری که پیشبینی میشود در پانزده سال آینده، بیماریهای قلبی- عروقی اولین علت مرگ در جهان خواهند بود. در کشور ما نیز با افزایش میزان انرژی در دسترس افراد، گذر تغذیهای به وقوع پیوست که درپی آن غلات تصفیه شده، کربوهیدراتهای تصفیه شده، روغنها و چربیها، نقش حائز اهمیتی در افزایش انرژی در دسترس بر عهده داشتهاند. به دنبال این تغییرات، شیوع چاقی در کشور افزایش یافته است و مطالعات حاکی از شیوع بالای چاقی شکمی بین زنان و مردان ایرانی است. علاوه بر این، در سالهای اخیر با افزایش شیوع بیماریهای مزمن همچون دیابت و بیماریهای قلبی- عروقی در کشور مواجه بودهایم که هزینههای درمانی کلانی را نیز به خود اختصاص دادهاند. طبق بررسیهای انجام گرفته، گروه غلات که بخش اعظم رژیم ایرانیان را تشکیل میدهند، در بین گروههای غذایی کمترین تنوع را دارا میباشند. از سوی دیگر مطالعات متعددی نشان دادهاند که رژیم غذایی 73% از ایرانیان نیاز به اصلاح و تغییر دارد. گزارشهای مربوط به ارتباط دریافتهای غذایی و بیماریهای مزمن حاکی از ارتباط معکوس بین مصرف غلات کامل و سندرم متابولیک، دور کمر هیپرتریگلیسریدمیک، دیابت، بیماریهای قلبی- عروقی و نشانگرهای التهابی میباشند. لذا با توجه به پیامدهای سلامتی و اقتصادی الگوی غذایی سالم و بیماریهای مزمن، بر آنیم تا در مقاله حاضر به ارتباط مصرف غلات کامل با بیماریهای مزمنی همچون بیماریهای قلبی- عروقی، پرفشاری خون، دیابت، سندرم متابولیک و سطح نشانگرهای التهابی بپردازیم.
سمیه السادات رجایی، احمد اسماعیلزاده،
دوره 10، شماره 1 - ( 10-1389 )
چکیده
مقدمه: فشارخون بالا، شایعترین عامل خطرساز برای بیماریهای قلبی عروقی است. در بطن گذر تغذیهای رژیم غذایی ایرانیان طی چند دهه اخیر، مصرف نوشیدنیهای شیرین نیز افزایش چشمگیری یافته است؛ لذا هدف از بررسی حاضر، مروری بر پژوهشهای انجام شده در زمینه ارتباط بین دریافت نوشیدنیهای شیرین شده قندی با خطر پرفشاریخون میباشد.
روشها: به این منظور از جستجو در Pub Med بین سالهای 1970 تا 2009 با کلید واژههای Sugar Sweetened Beverages(SSB), Blood pressure, Hypertension, Uric acid, Cardiovascular disease و Soft drink استفاده شد. مطالعات حیوانی و انسانی با طراحی مقطعی، آیندهنگر و کارآزماییهای بالینی در این بررسی وارد شدند.
یافتهها: بنابر نتایج، در اغلب مطالعات افزایش مصرف نوشیدنیهای شیرین با افزایش فشارخون سیستولی، دیاستولی و نیز پیشرفت پرفشاریخون همراه بود. مصرف SSB ها میتواند از طریق افزایش برون ده قلبی، سطح تریگلیسرید پلاسما، مقاومت انسولینی، خطر چاقی، استرس اکسیداتیو و سطح اسیداوریک سرم، موجب افزایش فشارخون افراد گردد. به نظر میرسد SSB ها به واسطه دارا بودن فروکتوز، موجب افزایش سطح اسید اوریک سرم میگردند. البته میزان افزایش اسید اوریک سرم با مصرف SSB ها در مطالعات متعدد در مردان بیشتر از زنان بوده است. برخلاف نوشابههای رژیمی، تنها مصرف SSB ها با افزایش خطر "هایپراوریسمیا" که خود پیشگویی کننده پرفشاریخون است، همراه بود.
نتیجهگیری: یافتههای موجود حاکی از وجود ارتباط مثبت بین مصرف SSB ها با افزایش فشارخون سیستمیک میباشد. بهتر است مطالعات آینده به شناسایی سازوکارهای مربوطه بپردازند.
اکرم کبیری، محمدجواد حسینزاده عطار، فهیمه حقیقت دوست، احمد اسماعیلزاده،
دوره 11، شماره 1 - ( 10-1390 )
چکیده
مقدمه: هنوز هیچ مطالعهای در زمینه تاثیر مصرف روغن زیتون بر سطح سرمی امنتین و آدیپونکتین منتشر نشده است. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثر مصرف رژیم غذایی غنی از روغن زیتون بر سطح سرمی hs-CRP، امنتین و آدیپونکتین در زنان دارای اضافه وزن میباشد.
روشها: این مطالعه به صورت یک کارآزمایی بالینی متقاطع طراحی شد که در آن 17 زن سالم دارای اضافه وزن در محدوده سنی 50-20 سال و محدوده kg/m2 9/29-25BMI= شرکت کردند. افراد مورد مطالعه با روش تخصیص تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول رژیم غذایی معمولی محدود از انرژی (51% کربوهیدرات، 15% پروتئین، 34% چربی کل،16% SFA، 8%MUFA و10%PUFA) و گروه دیگر رژیم محدود از انرژی که غنی از روغن زیتون بود (ترکیب درشت مغذیها شبیه رژیم معمولی بود ولی میزان SFA و MUFA آن به ترتیب 8 و 16% بود) مصرف کردند. پس از 6 هفته تبعیت از رژیمهای مذکور، 2 هفته wash-out برقرار شد و سپس گروهها رژیم غذایی خود را تغییر دادند و به مدت 6 هفته از رژیمی که در فاز اول مصرف نکرده بودند تبعیت کردند. سطوح سرمی hs-CRP، امنتین و آدیپونکتین در ابتدا و انتهای هر دو فاز اندازهگیری شد. تغییرات شاخصهای ذکر شده در طول هر فاز مطالعه محاسبه و با استفاده از آزمون t مزدوج مقایسه گردیدند.
یافتهها: ارزیابی دریافتهای واقعی افراد نشان داد که میزان دریافت SFA و MUFA در گروه مصرف کننده رژیم غذایی غنی از روغن زیتون به ترتیب 5/8 % و 13% و در رژیم غذایی معمولی 14% و 7% انرژی بود. مقایسه تغییرات ایجاد شده در سطح hs-CRP سرمی به دنبال مصرف دو نوع رژیم غذایی غنی از روغن زیتون و معمولی تفاوت آماری معنیداری را نشان نداد (7/0±6/0 در مقابل mg/dL 7/0±2/1، 6/0= P). در مورد سطح سرمی امنتین و آدیپونکتین هرچند مقایسه دو رژیم غذایی غنی از روغن زیتون و معمولی تفاوت معنیداری از نظر آماری نداشت اما این مقادیر به سطح معنی دار شدن نزدیک شده بود (برای امنتین 32±6/40 در مقابل ng/mL 32±1/56-، 056/0= P؛ برای آدیپونکتین 3 ±4/13 در مقابل g/mLµ 3± 8/4، 06/0= P).
نتیجهگیری: هر چند رژیم غذایی غنی از روغن زیتون در مقایسه با رژیم معمولی تاثیر معنیداری بر سطح سرمی hs-CRP، امنتین و آدیپونکتین نداشت، اما به علت نزدیک بودن مقادیرP به سطح معنیداری لزوم انجام مطالعات طولانی مدت با حجم نمونه بالا جهت مشخص کردن اثرات قطعی این رژیم غذایی لازم به نظر میرسد.
مرجان تابش، حسین خسروی بروجنی، نضال صرافزادگان، نوشین محمدیفرد، حسن علی خاصی، فیروزه سجادی، صدیقه عسگری، مریم تابش، جهانگیر کریمیان، احمد اسماعیل زاده،
دوره 11، شماره 2 - ( 11-1390 )
چکیده
مقدمه: در زمینه
ارتباط مصرف نوشیدنیهای شیرین شده قندی و سندرم متابولیک اطلاعات بسیار کمی در
دسترس است و نتایج موجود بسیار متناقض اند. اکثر مطالعات انجام شده در این زمینه مربوط
به جوامع غربی است و اطلاعات در این زمینه در ناحیه خاورمیانه وجود ندارد. این مطالعه
با هدف بررسی ارتباط بین مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی و سندرم
متابولیک در بزرگسالان ایرانی انجام گردید.
روشها: این مطالعه به
صورت مقطعی و بر روی 1752 فرد (782 مرد و 970 زن) مبتلا به سندرم متابولیک انجام
گردید. نمونهها به روش تصادفی خوشهای چند مرحلهای از سه شهر اصفهان، نجفآباد و
اراک انتخاب شدند. جهت بررسی دریافتهای معمول غذایی از پرسشنامه بسامد خوراک
معتبر استفاده شد. مصرف نوشیدنیهای شیرین شده قندی به صورت مجموع میزان مصرف
نوشیدنیهای غیر الکلی و آبمیوههای صنعتی بدست آمد. افراد از نظر میزان مصرف
نوشیدنیهای شیرین شده قندی به سه دسته تقسیم شدند؛ مصرف کمتر از 1 بار در هفته،
مصرف 1تا 3 بار در هفته و مصرف بیش از 3 بار در هفته. ارزیابیهای بیوشیمیایی بر
روی نمونه خون ناشتا انجام گردید. سندرم متابولیک بر طبق راهنمای Adult Treatment Panel III تعریف گردید.
یافتهها: افرادی که
مصرف بالای نوشیدنیهای شیرین شده قندی را داشتند (بیش از 3 بار در هفته) جوانتراز
افرادی بودند که مصرف پایین (کمتر از 1 بار در هفته) داشتند. میانگین شاخص نمایه توده
بدنی (BMI) تفاوت معنیداری در بین گروهها
نداشت. مصرف بالای نوشیدنیهای شیرین شده قندی با دریافت بالاتر انرژی و مصرف
بیشتر اکثر گروههای غذایی همراه بود. تفاوت معنیداری بین سطح سرمی تریگلیسرید
در مردانی که 1-3 بار در هفته نوشیدنی شیرین مصرف میکردند و آنهایی که کمتر از 1
بار در هفته استفاده میکردند مشاهده گردید. اما پس از تعدیل عوامل مخدوشگر این
ارتباط از بین رفت. در مدل خام ارتباط معنیداری بین میزان مصرف نوشیدنیهای شیرین
و شیوع سندرم متابولیک در هر دو جنس مشاهده نشد. پس از تعدیل BMI، احتمال ابتلا به سندرم متابولیک در مردان موجود
در بالاترین دسته مصرف نوشیدنیهای شیرین در مقایسه با مردان موجود در پایینترین
دسته مصرف 17% بیشتر بود (56/0-46/2CI: ؛95% ،17/1OR:) در حالی که این احتمال در زنان 20% کمتر بود (46/0-42/1CI: ؛95% ،80/0OR:).
این ارتباط در مردان و زنان معنیدار نبود.
نتیجهگیری: مطالعه
حاضر، از یافتههای قبلی مبنی بر وجود ارتباط بین مصرف نوشیدنیهای شیرین شده قندی
و سندرم متابولیک حمایت نمیکند. انجام مطالعات آیندهنگر جهت بررسی این ارتباط لازم
است.
پروانه صانعی، سیدسعید خیاط زاده، ذاتاله عاصمی، زهره طبسی، منصوره صمیمی، طاهرا فهیمینژاد، احمد اسماعیلزاده،
دوره 12، شماره 1 - ( 10-1391 )
چکیده
مقدمه: دیابت بارداری باعث افزایش خطر بسیاری از بیماریها در مادر و جنین میشود و دست یابی به یک رژیم غذایی مناسب برای درمان این اختلال از اولویتهای سیستمهای بهداشتی میباشد. هدف از این مطالعه، ارزیابی اثر رژیم غذایی کاهنده فشار خون (Dietary Approach to Stop Hypertension: DASH) بر تحمل گلوکز و شاخصهای لیپیدی در زنان مبتلا به دیابت بارداری.
روشها: در این کارآزمایی بالینی کنترل شده تصادفی شده، 34 زن مبتلا به دیابت بارداری به طور تصادفی در دوگروه کنترل
(17 نفر) و مصرف کننده رژیم غذایی DASH (17 نفر) برای مدت 4 هفته قرار گرفتند. هر دو رژیم غذایی حاوی 55-45 درصد کربوهیدرات، 20-15 درصد پروتئین و 30-25 درصد چربی بودند؛ رژیم غذایی DASH غنی از میوه جات، سبزیجات، غلات کامل، لبنیات کم چرب بود و مقادیر کمتری از چربیهای اشباع، کلسترول و غلات تصفیه شده با سطح سدیم کمتر از 2400 میلیگرم/روز را شامل میشد. برای اندازهگیری قند خون ناشتا و شاخصهای لیپیدی، نمونه خون ناشتا گرفته شد. از شرکت کنندگان تست تحمل گلوکز خوراکی 3 ساعته هم گرفته شد و قند نمونههای خون دقایق 60، 120 و 180 اندازهگیری شدند.
یافتهها: تبعیت از رژیم غذایی DASH در مقایسه با رژیم کنترل، باعث کاهش قند خون در 60 دقیقه بعد (02/0P=)، 120 (001/0P=)، 180 دقیقه بعد (002/0P=) در تست تحمل گلوکز خوراکی شد. میانگین تغییرات برای کلسترول تام سرم (01/0P=)، LDL-کلسترول (007/0P=)، تری گلیسیرید (01/0P=) به طور معناداری بین دو رژیم غذایی متفاوت بود. به علاوه رژیم غذایی DASH اثر مطلوبی بر فشار خون سیستولیک گذاشته بود (001/0P=).
نتیجهگیری: مصرف رژیم غذایی DASH برای 4 هفته در بیماران مبتلا به دیابت بارداری باعث اثرات سودمندی بر تحمل گلوکز و شاخصهای لیپیدی در مقایسه با رژیم کنترل شد.
پروانه صانعی، امین صالحی ابرقویی، احمد اسماعیلزاده،
دوره 12، شماره 1 - ( 10-1391 )
چکیده
مقدمه: اگر چه بسیاری از مطالعات مقطعی ارتباط میان سطوح ویتامین D سرمی و نمایه توده بدنی را مورد بررسی قرار دادهاند، یافتههای آنها ضد و نقیض است. این مرور سیستماتیک و متاآنالیز به منظور جمعبندی رابطه میان سطوح ویتامین D سرمی و نمایه توده بدنی در بزرگسالان در مطالعات مقطعی به چاپ رسیده انجام شد.
روشها: تمامی مطالعات منتشر شده تا مارس 2012 میلادی با استفاده از پایگاههای اطلاعاتی Pub Med، ISI Web of Science، SCOPUS و Google scholar مورد جست و جو قرار گرفت. از میان 41 مطالعهای که همبستگی بین سطوح ویتامین D سرمی و نمایه توده بدنی را گزارش کرده بودند، 8 مطالعه که روش نمونهگیری تصادفی در بزرگسالان سالم را به کار برده بودند در این مرور سیستماتیک و متاآنالیز گنجانده شدند.
یافتهها: در مجموع 10 ضریب همبستگی از 8 مطالعه استخراج شد. به طور کلی این مطالعات 8046 نفر را شامل میشدند. ارتباط معکوس معنیداری بین 25- هیدروکسی ویتامین D و نمایه توده بدنی وجود داشت (10/0fisher's Z=- و 15/0- و 06/0-CI= 95% و 04/0= P)؛ البته عدم تجانس بین مطالعات معنیدار بود. آنالیز زیر گروهها بر اساس جنس آشکار ساخت که ضریب همبستگی کلی در گروه زنان 08/0- (0001/0- و 17/0-CI= 95% و 001/0> P) و در مردان 11/0- بود (08/0- و 14/0-CI= 95% و 001/0> P)؛ اگر چه عدم تجانس در گروه زنان همچنان به چشم میخورد. در گروه زنان، آنالیز زیر گروهها بر اساس محل مطالعه نشان داد که همبستگی معکوس معنیداری بین 25- هیدروکسی ویتامین D و نمایه توده بدنی در کشورهای پیشرفته وجود دارد (16/0 fisher's Z=-و 11/0- و 21/0-CI= 95% و 0001/0> P) اما این ارتباط در زنان کشورهای در حال پیشرفت معنیدار نبود (03/0 fisher's Z=و 10/0 و 04/0-CI= 95% و 45/0= P).
نتیجهگیری: ارتباط معکوس معنیداری بین 25- هیدروکسی ویتامین D و نمایه توده بدنی در این جمعیت نمایانگر بزرگسال - به جز در زنان کشورهای در حال پیشرفت- وجود داشت. مطالعات بیشتر به خصوص در کشورهای در حال پیشرفت و مردمانی که نزدیک به خط استوا زندگی میکنند، مورد نیاز است.
Normal 0 false false false