جستجو در مقالات منتشر شده


کاربران عمومی فقط به فهرست مقالات منتشر شده دسترسی دارند.
95 نتیجه برای موضوع مقاله:

محمد کریم شهرزاد، مریم اردشیری، شهریار آقاخانی،
دوره 1، شماره 2 - ( 4-1381 )
چکیده

جهان با بیش از 140 میلیون نفر مبتلا به دیابت پا به قرن بیست و یکم گذاشته است که در این میان سهم کشور ما ایران حدود یک و نیم میلیون نفر تخمین زده شده است. با توجه به شیوع بالا و رو به افزایش این بیماری در جامعه بشری به ویژه در کشورهای در حال توسعه و افزایش طول عمر بیماران دیابتی، نیاز به اعمال جراحی در این گروه افزایش یافته است. به علاوه، اعمال جراحی اختصاصی که جهت درمان دیابت و عوارض آن صورت می گیرد نظیر پیوند پانکراس و کلیه، درمان رتینوپاتی، بیماری عروق محیطی، دبریدمان و آمپوتاسیون اندام پایینی نیز رو به افزایش است. با القای بیهوشی و انجام اعمال جراحی تغییرات متابولیک ایجادشده، کنترل قند افراد دیابتی را با مشکلاتی مواجه می‎سازد. از طرفی کنترل دقیق‎تر قند خون قبل از عمل و طی عمل جراحی سبب کاهش خطر عفونت، حوادث قلبی عروقی، ناتوانی و مرگ و میر شده، باعث تسریع در بهبود زخم و کاهش طول مدت اقامت در بیمارستان می‎گردد. به منظور کنترل بهتر دیابت و رسیدن به چنین هدفی لازم است از نوع دیابت، وضعیت کنترل متابولیک و وجود عوارض مزمن دیابت قبل از عمل اطلاع دقیق حاصل شود و از بهترین روش کنترل و پایش همودینامیک و متابولیک طی عمل استفاده گردد. نوع بیهوشی در این بیماران ترجیحاً موضعی است، زیرا تغییرات متابولیک به حداقل می‎رسد. رژیم پیشنهادی برای کنترل قند خون حین عمل با نوع دیابت، کیفیت کنترل قبل از عمل و وسعت عمل جراحی ارتباط دارد. در بیماران دیابتی نوع 1 و همچنین بیماران نوع 2 که تحت درمان با انسولین یا قرصهای کاهنده قند خون هستند و تحت عمل جراحی توأم با بیهوشی عمومی قرار می‎گیرند، به‎منظور کنترل دقیق خون در حین عمل در بیشتر مطالعات رژیم گلوکز به علاوه انسولین و پتاسیم ( GIK) به عنوان بهترین روش‎ معرفی شده است، به شرط آنکه امکان کنترل ساعتی یا حداقل دو ساعت یک بار قند خون وجود داشته باشد. محدوده مطلوب قند خون در حین عمل180 - 120 است. در صورت عدم دسترسی به محدوده مطلوب قند خون در حین عمل 50% میزان NPH صبح قبل از عمل به‎صورت زیرجلدی همراه با انفوزیون گلوکز در حین عمل توصیه می‎گردد. در بیماران دیابتی نوع 2 با کنترل نامطلوب در صورت اورژانس نبودن عمل جراحی، لازم است چند روز قبل از عمل، فرد در بیمارستان بستری و رژیم قرصهای خوراکی ضد دیابت به انسولین تبدیل شود.


باقر لاریجانی، نریمان مصفا، پیمان‏ شوشتری‌زاده، مهدی نورایی، ابراهیم جوادی، علیرضا شفایی، علیرضا وثیق،
دوره 2، شماره 1 - ( 2-1382 )
چکیده

مقدمه: دیابت یک اپیدمی نهفته و شایعترین بیماری ناشی از اختلالات متابولیسم شناخته شده است. نقص در دستگاه ایمنی ذاتی و سلولی از مواردی است که پژوهشگران نسبت به رویداد آن در این بیماری اتفاق نظر دارند، از جمله در منابع به دفعات به نقص در سیستم فاگوسیتی اشاره شده که شامل اختلال کموتاکسی، فاگوسیتوز و کشندگی(killing) بوده است. با این حال گزارشهای مربوط به اختلال در فرایند انفجار تنفسی سیستم فاگوسیتی، که از مکانیسم‌های کشندگی آنها است، ضد و نقیض می‌باشد. هدف از این مطالعه بررسی فرایند انفجار تنفسی نوتروفیل‌ها ومونوسیت‌ها در خون محیطی به طور جداگانه و با استفاده از دو محرک fmlp Formyl-met-leu-phe)) و (Phorbol-12,13-myristate acetate) PMA بوده است.
روشها: از 36 بیمار دیابتی نوع2 با میانگین سنی 7 ± 53 سال و 20 فرد سالم با میانگین سنی 5 ± 50 سال، 15 میلی‌لیتر خون محیطی هپارینه گرفته شد. سلولهای فاگوسیتی ( نوتروفیل و مونوسیت) با استفاده از گرادیان غلظتی اختصاصی و کشت سلولی کوتاه‎مدت، به‎طور خالص (بیش از 95%) از خون محیطی جدا گردید. فرایند انفجار تنفسی نوتروفیل‌ها و مونوسیت‎ها به‎طور جداگانه به کمک آزمون (Nitro blue tetrazolium) NBT نیمه‎کمی و با استفاده از دو محرک PMA و fmlp انجام گرفت.
یافتهها: پس از تحریک با PMA در نوتروفیل‌های افراد دیابتی، فعالیت کمتری در فرایند انفجار تنفسی در مقایسه با گروه شاهد مشاهده شد (097/0=p). همچنین پس از تحریک با fmlp، نوتروفیل‌های افراد دیابتی، در مقایسه با گروه شاهد فعالیت کمتری از خود نشان دادند که این تفاوت از لحاظ آماری معنی‌دار بود (027/0=p) .برخلاف نوتروفیل‌ها، مونوسیت‌های گروه دیابتی و گروه شاهد، در ارائه پاسخ به محرکها در فرایند انفجار تنفسی تفاوتی نشان ندادند.
نتیجهگیری: برپایه نتایج به‎دست آمده، به نظر می‎رسد عدم پاسخ مناسب به محرکها و ناکارآمد بودن فرایند انفجار تنفسی سیستم فاگوسیتی، می‎تواند زمینه را برای پیدایش، تشدید و تداوم عفونتها در بیماران دیابتی فراهم سازد.


سید مهرداد صولتی، آرش قنبریان، مازیار رحمانی، نرگس سربازی، سیما اله وردیان، فریدون عزیزی،
دوره 2، شماره 2 - ( 3-1382 )
چکیده

مقـدمه: وجود عوامل خطرزای قلبی‌ ـ عروقی موضوع مورد بحث در مطالعات مختلف می‌باشد. مطالعاتی که برای یافتن یک ابزار ساده غربالگری که بتواند عوامل خطرزای نامعمول را پیش‌بینی کند اخیراً وجود همزمان بالا بودن دور کمر و افزایش تری‌گلیسرید سرم را به عنوان یک معیار برای پیش‌بینی اختلالات متابولیک که به بیماری عروق کرونرمنجرمی‌شود، پیشنهاد کرده اند. مطالعه حاضر جهت بررسی عوامل خطرزای قلبی ـ عروقی در چهرگون (phenotype) مذکور انجام شده است.

روشها: این بررسی در کلیه زنان سنین 18- 65 ساله که مبتلا به دیابت نبودند، از جمعیت تحت پوشش مطالعه قند و لیپید تهران انجام شد. افراد بر اساس تری‌گلیسرید ناشتای سرم و اندازه دور کمر به چهار گروه TgHWH (تری‌گلیسرید بالای 160 میلی‌گرم در دسی‌لیتر و دور کمر بالای 80 سانتی متر)، TgHWL (تری‌گلیسرید بالاتر از 160 میلی‌گرم در دسی‌لیتر و دور کمر کمتر از 80 سانتی متر)، TgLWH (تری‌گلیسرید کمتر از 160 میلی‌گرم در دسی‌لیتر و دور کمر بیشتر از 80 سانتی متر) و TgLWL (تری‌گلیسرید کمتر از 160 میلی‌گرم در دسی‌لیتر و دور کمر کمتر از 80 سانتی متر) تقسیم شدند. سپس عوامل خطرزای قلبی- عروقی شامل متغیرهای لیپیدی و تن سنجی(anthropometric) در گروهها مورد مقایسه آماری قرار گرفتند. همچنین شیوع افراد مبتلا به پرفشاری خون، LDL-C بالاتر از 130 میلی‌گرم در دسی‌لیتر، کلسترول تام بیشتر از 220 میلی‌گرم در دسی‌لیتر و HDL-C کمتر از 45 میلی‌گرم در دسی‌لیتر در گروهها بررسی شدند.

یافتهها: نمونه‌های مورد بررسی 5630 نفر بودند. 5/27% در گروه TgLWL و 9/31% در گروه TgHWH قرار داشتند. سن افراد در گروه TgHWH به طور معنی‌داری بالاتر از سایر گروه‌ها بود (10±28, 12±39, 12±36, 11±46 سال به ترتیب در TgLWL، TgLWH، TgHWL، TgHWH، 001/0(P<. فشارخون سیستولی و دیاستولی, شاخص توده بدنی و اندازه دور کمر در گروه TgHWH به طور معنی‌داری بالاتر از سایر گروهها بود. در بررسی متغیرهای آزمایشگاهی مشاهده شد که در گروه TgHWH غلظت سرمی کلسترول تام، تری‌گلیسرید، LDL-C (41±150، 41±131، 35±132، 32±111 میلی‌گرم در دسی‌لیتر به ترتیب در گروههای TgHWH، TgHWL، TgLWH، TgLWL، 001/0(P< بالاتر و HDL-C (10±40, 11±42, 11±47, 11±48 میلی‌گرم در دسی‌لیتر به ترتیب در گروههای TgHWH، TgHWL، TgLWH، TgLWL؛ 001/0(P< پایین‌تر از سایر گروهها بود. شیوع افرادی که حداقل چهار عامل خطرزا داشتند در گروه TgHWH 4/61% و در گروه TgLWL 1% بود.

نتیجــه‌گیری: از معیار ساده بالا بودن دور کمر به همراه افزایش تری‌گلیسرید (TgHWH) می‌توان در زنان به عنوان یک ابزار غربالگری برای پیش‌بینی دیگر عوامل خطرزای قلبی ـ عروقی استفاده کرد.


احمد اسماعیل زاده، پروین میرمیران، مسعود میرحسینی، فریدون عزیزی،
دوره 3، شماره 2 - ( 3-1383 )
چکیده

مقدمه: هرچند که راهنماهای غذایی مصرف بالای غلات را به منظور پیشگیری از ابتلا به بیماریهای مزمن توصیه می‌کنند، مطالعات همه‌گیرشناختی انجام شده در زمینه ارتباط مصرف غلات کامل با سندرم متابولیک نادر است. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی ارتباط مصرف غلات کامل با سندرم متابولیک و عوامل خطرزای متابولیک صورت گرفت.
روشها: در این مطالعه مقطعی 827 فرد 74-18 ساله از افراد شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران به‌طور تصادفی انتخاب شدند. دریافتهای غذایی افراد با استفاده از یک پرسشنامه نیمه‌کمی بسامد خوراک برای یک‌سال و یادآمد 24 ساعته خوراک برای دو روز ارزیابی گردید. طبقه‌بندی غلات به دو رده غلات کامل و تصفیه شده طبق روش Jacob انجام شد. وزن و قد طبق دستورالعمل‌های استاندارد اندازه‌گیری و شاخص توده بدن محاسبه شد. نمونه خون در حالت ناشتا از افراد گرفته شد و فشار خون با روش استاندارد اندازه گیری شد. هیپرتری‌گلیسریدمی، هیپرکلسترولمی، LDL بالا ، HDL پایین و سندرم متابولیک طبق معیارهای ATP III و پرفشاری خون براساس JNC VI تعریف شد. دیابت به‌صورت قند خون ناشتای mg/dl 126≤ یا قند خون دو ساعته mg/dl 200≤ تعریف گردید. چارک‌های غلات کامل و تصفیه شده دریافتی محاسبه شد و تحلیل آماری داده‌ها براساس رده‌بندی افراد مورد مطالعه به چارک‌های مختلف برپایه میزان دریافت غلات کامل و تصفیه شده صورت گرفت.
یافته‌ها: میانگین غلات کامل و تصفیه شده دریافتی در کل افراد 29±93 و 57±201 گرم در روز بود. در هر دو جنس میانگین غلات تصفیه شده دریافتی بیشتر از غلات کامل بود. میزان شیوع عوامل خطرزای متابولیک در افرادی که در چارک چهارم دریافت غلات کامل بودند کمتر از افرادی بود که در چارک اول قرار داشتند. در مورد غلات تصفیه شده شیوع همه عوامل خطرزای متابولیک، به استثنای دیابت در افرادی که در چارک چهارم بودند بیشتر از افرادی بود که در چارک اول قرار داشتند.
پس از تعدیل اثر عوامل مخدوش‌کننده، با افزایش دریافت غلات کامل، روند معنی‌داری در کاهش خطر ابتلا به هیپرتری‌گلیسریدمی (نسبت شانس به ترتیب در چارک‌ها: 1، 89/0، 74/0، 61/0)، پرفشاری خون (1، 99/0، 93/0، 84/0) و سندرم متابولیک (1، 84/0، 76/0، 68/0) مشاهده شد. هم‌چنین با افزایش دریافت غلات تصفیه شده روند معنی‌داری در افزایش خطر ابتلا به هیپرکلسترولمی (1، 07/1، 19/1، 23/1)، هیپرتری‌گلیسریدمی (1، 17/1، 49/1، 01/2)، پرفشاری خون (1، 22/1، 48/1، 69/1) و سندرم متابولیک (1، 68/1، 92/1، 25/2) مشاهده گردید.

نتیجه‌گیری: یافته‌ها حاکی از ارتباط معکوس بین مصرف غلات کامل با سندرم متابولیک، پرفشاری خون و هیپرتری‌گلیسریدمی هستند. هم‌چنین رابطه مثبتی بین مصرف بالای غلات تصفیه شده با عوامل خطرزای متابولیک مشاهده شد.


فرزاد حدائق، هادی هراتی، فریدون عزیزی،
دوره 4، شماره 3 - ( 2-1384 )
چکیده

مطالعات متعدد وجود تغییرات فصلی در میزان لیپیدهای سرمی را با سازوکارهای ناشناخته نشان داده‌اند. همچنین اختلاف در شیوع افراد دارای اختلالات لیپیدی در هر یک از فصول سال موضوع دیگری است که در سال‌های اخیر تحقیقات زیادی روی آن صورت گرفته است.
روش‌ها: مطالعه حاضر به شکل مقطعی بر روی 6894 نفر (2890 مرد و 4004 زن) از افراد 64-20 سال شرکت کننده در فاز اول مطالعه قند و لیپید تهران از فروردین ماه 1378 تا پایان شهریور 1379 انجام شده است.
میانگین سطوح لیپیدهای سرمی افراد در چهار فصل سال با استفاده از آزمون ANCOVA به تفکیک جنسی و پس از تعدیل با متغیرهای سن ـ میزان فعالیت فیزیکی ـ استعمال سیگار ـ شاخص توده بدنی و نسبت دور کمر به دور باسن مقایسه گردید. توزیع فراوانی افراد با اختلالات لیپیدهای سرمی نیز در گرم‌ترین و سردترین فصول سال برای زنان و مردان بطور جداگانه مشخص و بررسی شد.
یافته‌ها: 58% افراد تحت مطالعه را زنان تشکیل می‌دادند. میانگین سنی زنان و مردان به ترتیب 3/11±3/38 و 6/11±4/39 سال بود. تغییرات میانگین سطوح کلسترول، LDL و HDL در 4 فصل سال در مردان معنی دار بود (05/0P<) به شکلی که افزایش میزان کلسترول و LDL در زمستان نسبت به تابستان دیده شد (05/0P<). در زنان تنها مقادیر تری گلیسرید پلاسمایی اختلاف معنی داری را بین 4 فصل نشان داد، به شکلی که مقادیر آن طی زمستان کمتر از تابستان بود (05/0P<). افزایش میزان کلسترول بالا (≤ 240 mg/dl) در مردان به میزان 2/26% و افزایش LDL بالا (≤ 160 mg/dl) به میزان 7/26% در مردان و 9/24% در زنان طی زمستان نسبت به تابستان مشاهده گردید (05/P<). میزان تری‌گلیسرید بالا (≤ 200 mg/dl) در زنان در زمستان 8/23% کمتر از تابستان بود (001/0P<) .
نتیجه‌گیری: مطالعه حاضر نشان می‌دهد که تغییرات لیپیدهای سرمی در فصول مختلف سال وجود دارد و این تغییرات در مردان بیشتر از زنان است. از طرفی افزایش شیوع LDL بالا در هر دو جنس در زمستان را باید در ملاحظات غربالگری و پیگیری بیماران مد نظر قرار داد.


معصومه کورش آرامی، عبدالرحمان صریحی، ژیلا بهزادی، سیّد منصور ملکوتی، ایرج امیری، رفعت زارع اکباتانی،
دوره 4، شماره 3 - ( 2-1384 )
چکیده

هیپرتانسیون یکی از مشکلات افراد دیابتی می‌باشد که هنوز سازوکار تأثیر دقیق گلوکز بر این پدیده مشخص نشده است. شواهد نشان می‌دهد که نیتریک اکسید سنتز شده در دستگاه عصبی از جمله در هسته منزوی در تنظیم مرکزی قلب و عروق ، بارورفلکس و آزادسازی آمینو اسیدهای تحریکی دخالت دارد. در این مطالعه بر آنیم تا تأثیر هیپرگلیسمی را بر نورون‌های نیتریک اکسیدرژیک روی هسته منزوی در دیابت بررسی کنیم.
روش‌ها: به این منظور تعداد 18 عدد موش نر با نژاد ویستار دیابتی شده توسط استرپتوزوتوسین را با اورتان بیهوش کرده و پس از کانول گذاری در هسته منزوی، فشار خون را با استفاده از یک کانول داخل شریانی ثبت کردیم.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که تزریق یکطرفه گلوتامات ( 78) و سدیم نیتروپروساید (mM100 (به هسته منزوی فشار خون شریانی را کاهش می‌دهد . در صورتی‌که تزریق یکطرفه L-NAME (nm 1) فشار متوسط شریانی را افزایش می‌دهد .
نتیجه‌گیری: این نتایج نشان می دهد که بخشی از تأثیرگلوکز بر افزایش فشار خون در حیوانات دیابتی از طریق نورون‌های نیتریک‌اکسیدرژیک در هسته منزوی اعمال می شود


عسل عطایی جعفری، فریده طاهباز، حمید علوی مجد، حسن جودکی،
دوره 4، شماره 3 - ( 2-1384 )
چکیده

بیماری‌های قلبی عروقی، مهمترین عامل مرگ و میر در کشور هستند و هیپرکلسترولمی از عوامل خطر اصلی این بیماری‌ها محسوب می شود. تا حدس می‌توان این مشکل را با تغییراتی در برنامه غذایی و از جمله مصرف فرآورده های لبنی تخمیری و پروبیوتیک‌ها، کاهش داد. این تحقیق به منظور مقایسه اثر مصرف ماست معمولی و نوعی ماست پروبیوتیک بر سطح کلسترول سرم افراد مبتلا به هیپرکلسترولمی خفیف تا متوسط انجام شد.
روش‌ها: مطالعه به روش کارآزمایی بالینی متقاطع تصادفی بر روی 14 فرد 65-40 سال با سطح کلسترول سرم mg/dl 300-200 انجام شد. از این افراد خواسته شد به مدت 2 هفته، از ماست و دوغ استفاده نکنند و روزانه 300 گرم شیر به رژیم خود اضافه کنند. پس از آن، بطور تصادفی به دو گروه برای دریافت روزانه 300 گرم ماست معمولی (تخمیر شده توسط باکتری‌های استرپتوکوکوس ترموفیلوس و لاکتوباسیلوس بولگاریکوس) یا ماست پروبیوتیک (دارای دو باکتری موجود در ماست معمولی، لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس و بیفیدوباکتریوم لاکتیس) بصورت جایگزین شیر اضافه شده به رژیم، تقسیم شدند. 6 هفته پس از مصرف این دو نوع ماست، دوره استراحت به مدت 7 هفته برقرار شد و سپس گروه‌ها با هم جابجا شدند و مطالعه، 6 هفته دیگر ادامه یافت. در شروع (پس از پایان 2 هفته عدم مصرف ماست) و پایان هر مرحله از مطالعه، اندازه گیری های تن سنجی، یاد آمد غذایی 3 روزه و اندازه گیری سطح چربی های خون انجام شد.
یافته‌ها: مقایسه وزن، BMI و عوامل مداخله گر رژیمی در طول دو دوره مصرف ماست معمولی و ماست پروبیوتیک، تفاوت معنی داری را نشان نداد. مصرف ماست پروبیوتیک در مقایسه با ماست معمولی، موجب کاهش معنی داری در سطح کلسترول تام سرم گردید (049/0=P). مقایسه سایر شاخص های چربی خون، تفاوت معنی داری را بین این دو دوره نشان نداد.
نتیجه‌گیری: مصرف ماست حاوی دو باکتری پروبیوتیک لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس و بیفیدوباکتریوم لاکتیس در مقایسه با ماست معمولی، موجب کاهش سطح کلسترول تام در افراد مبتلا به هیپرکلسترولمی خفیف تا متوسط می شود.


فرزاد حدائق، هادی هراتی، آرش قنبریان، فریدون عزیزی،
دوره 4، شماره 4 - ( 3-1384 )
چکیده

هدف از این مطالعه بررسی نقش لیپیدهای پلاسمایی شامل کلسترول تام (TC)، تری گلیسرید (TG)، LDL-C و HDL-C در برابر شاخص‌های لیپیدی از جمله TC/HDL-C و non-HDL-C بعنوان متغیرهای پیشگویی کننده رخدادهای قلبی عروقی در کوتاه مدت و در افراد بالای 30 سال بوده است.
روش‌ها: در یک مطالعه مورد - شاهد، طی 3 سال پیگیری تعداد 207 واقعه قلبی عروقی (CVD) در شرکت کنندگان مطالعه قند و لیپید تهران (TLGS) ثبت گردید. از این تعداد، 132 نفر که در ابتدای مطالعه هیچ‌گونه سابقه CVD نداشتند به عنوان گروه مورد و 264 نفر بعد از تعدیل برای سن و جنس به‌عنوان گروه شاهد انتخاب گردیدند. از تمامی افراد اطلاعات دموگرافیک، بالینی و آزمایشگاهی شامل فشار خون و شاخص‌های تن سنجی و نیز لیپیدهای سرم و قند ناشتا و 2 ساعته از بانک اطلاعاتی مرحله اول TLGS در دسترس بود. خطر نسبی (RR) مرتبط با هر یک از شاخص‌های لیپیدی در یک مدل رگرسیون لجستیکی مرحله‌ای و پس از تعدیل برای سابقه خانوادگی بیماری قلبی زودرس، مصرف سیگار، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک، قند ناشتا و 2 ساعته و نسبت دور کمر به دور باسن، محاسبه گردید.
یافته‌ها: RR مرتبط با افزایش یک انحراف معیار (SD) در مقدار هر یک از لیپیدهای پیشگویی کننده مستقل CVD در آنالیز چند متغیری به این شرح بودند: TC(]0/2-2/1[5/1=RR و mg/dl 49=SD)، LDL-C (]0/2-1/1[5/1=RR و mg/dl 38=SD)، non-HDL-C (]1/2-2/1[6/1=RR و mg/dl 49=SD)، TC/HDL-C (]0/2-1/1[5/1=RR و mg/dl 8/1=SD). مقایسه این چهار متغیر مستقل با استفاده از آنالیز منحنی ROC نشان داد که هیچ تفاوت معنی داری میان قدرت پیشگویی آنها برای رخدادهای قلبی عروقی وجود ندارد. در آنالیز چند متغیری ارتباط معنی داری میان TG، HDL-C و LDL/HDL-C و رخدادهای قلبی عروقی مشاهده نگردید.
نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که در کوتاه مدت، TC، LDL-C، non-HDL-C و TC/HDL-C قدرت مشابهی در پیشگویی رخدادهای قلبی عروقی دارند. در این میان TC به علت هزینه های پایین‌تر می‌تواند انتخاب معقول‌تری جهت این پیشگویی باشد.


میترا نیافر، فاطمه اصفهانیان، علیرضا استقامتی، رامین حشمت، مهدی هدایتی، معصومه کرمی، مهرشاد عباسی، منوچهر نخجوانی،
دوره 4، شماره 4 - ( 3-1384 )
چکیده

سطح استرس اکسیداتیو در بیماران دیابتی بالا است و اکسیداسیون LDL-C ورود و تجمع آن در ماکروفاژها را تسهیل می نماید که شاید از علل افزایش آترواسکلروز و بیماری‌های قلبی عروقی در این بیماران باشد. از طرف دیگر ترکیبات اکسید شده LDL-C خاصیت ایمونوژنیک داشته و باعث تولید آنتی بادی می شوند. البته اثر این آنتی بادی‌ها در مهار یا تحریک روند آترواسکلروز به‌خوبی معلوم نیست. مطالعه حاضر سطح LDL-C اکسید شده و آنتی بادی ضد آن را در بیماران دیابتی و افراد سالم مقایسه می نماید.
روش‌ها: جمعیت مورد مطالعه81 بیمار دیابتی نوع دو 40 تا 65 ساله غیر سیگاری بودند که تحت درمان با داروهای پایین آورنده چربی خون و فشار خون نبوده و سابقه بیماری قلبی- عروقی و کلیوی نداشتند. به عنوان گروه شاهد 69 فرد سالم انتخاب شده و از نظر جنس و نمایه توده بدن با گروه مورد هماهنگ شدند. پس از اخذ رضایت برای ورود به مطالعه ، اطلاعات دموگرافیک و آنتروپومتریک افراد مورد مطالعه ثبت گردید. در نمونه خون ناشتا قند، کلسترول تام، HDL ، تری‌گلیسرید ، نیتروژن اوره ،اسید اوریک، الکترولیت‌ها، هموگلوبین گلیکوزیله(HbA1c)، LDL اکسید شده و آنتی بادی ضد آن اندازه گیری شده و میزان LDL ، نسبت LDL اکسید شده به خود LDL و نمایه توده بدن محاسبه گردید.
یافته‌ها: در دو گروه شاهد و بیمار، میزان LDL اکسید شده با LDL-C و کلسترول تام متناسب بود. سطح LDL اکسید شده و نسبت LDL اکسید شده به LDL در گروه شاهد بیش از بیماران دیابتی بود. در بیماران دیابتی آنتی بادی ضد LDL اکسیدشده با آن ارتباط معنی دار داشت. سطح LDL اکسید شده با سن و میزان کنترل قند خون ارتباط نداشت.
نتیجه‌گیری: سطح LDL اکسید شده در بیماران دیابتی کمتر از افراد سالم و متناسب با آنتی بادی ضد آن است. طبق مطالعات موجود به‌نظر می آید نوع و شدت اکسیداسیون در بیماران دیابتی به‌گونه‌ای است که برداشت آن توسط ماکروفاژ و سایر سلول‌ها را تسهیل و در نتیجه سطح خونی آن را کاهش می دهد.


فرانک کازرونی، ابراهیم جوادی،
دوره 5، شماره 1 - ( 5-1384 )
چکیده

خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی در بیماران دیابتی، 2 تا 4 برابر افراد غیر مبتلا به دیابت است. مطالعات انجام شده حاکی از آن است که عناصر دیس لیپیدمی، مستقل از یکدیگر دارای اثرات اتروژنیک می‌باشند؛ در شرایطی که به نظر می‌رسد LDL کوچک و چگال اتروژنیک‌ترین جزء این مجموعه باشد.در این تحقیق به منظور بررسی این‌که آیا کنترل گلیسمی (که توسط میزان HbAlc معین می‌شود) می‌تواند دارای اثرات مطلوب بر اندازه LDL باشد، ارتباط بین HbAlc با اندازه LDL در بیماران دیابتی مورد مطالعه قرار گرفت.
روش‌ها: در این تحقیق اندازه LDL در 81 نفر بیمار دیابتی در محدوده سنی 50 تا 70 سال به روش پلی اکریل امیدژل الکتروفورز (PAGE) با گرادیانت غلظتی تعیین شد. BMI داوطلبین پس از اندازه‌گیری قد و وزن آنها محاسبه شد. جهت تعیین غلظت تری گلسیرید و HDL-C از کیت‌های آنزیمی استفاده گردید. HbAlc به روش ایمونوتوربیدومتریک تعیین شد.
یافته‌ها: براساس نتایج، اندازه LDL همبستگی معنی‌داری با تری گلیسیرید (05/0P<، 281/0-=r)، جنسیت (05/0P<، 276/0=r)، HbAlc (05/0P<، 232/0-=r) و HDL-C (01/0P<، 215/0=r) نشان داد. به کمک آنالیز رگرسیون خطی نشان داده شد که تری‌گلسیرید (054/0P<، 192/0-= Standardized)، HDL-C (05/0P<، 214/0= Standardized) و جنس مؤنث (056/0P<، 196/0= Standardized) به عنوان عوامل مستقل در تعیین اندازه LDL نقش دارند. HbAlc با توجه به Colinearity شدید با HDL-C از مدل حذف شد.
نتیجه‌گیری: علی رغم همبستگی معکوس بین اندازه LDL و HbAlc،HbA1c به عنوان عاملی مستقل در تعیین اندازه LDL در بیماران دیابتی نقش ندارد . بنظر می‌رسد کاهش در میزان HDL-C در نتیجه کنترل ضعیف دیابت باعث کاهش اندازه LDL می‌شود.


احمد اسماعیل زاده، سید مسعود کیمیاگر، یدا... محرابی، لیلا آزادبخت،
دوره 5، شماره 1 - ( 5-1384 )
چکیده

بحث الگوی غذایی، مبحثی است که اخیراً مورد توجه متخصصین اپیدمیولوژی تغذیه قرار گرفته است اما هنوز به اندازه‌ای که به مواد مغذی یا غذاها توجه می‌شود به این مقوله توجه نشده است. هر چند که هنوز هم بررسی ارتباط بین مواد مغذی و غذاها با خطر بیماری‌ها در اپیدمیولوژی تغذیه حائز اهمیت است، اما شواهد متعدد نشان داده‌اند که کارآزمایی‌های بالینی که بر روی یک ماده مغذی خاص متمرکز شده‌اند در نشان دادن اثرات آن ماده مغذی چندان موفق نبوده‌اند اما مطالعاتی که اثر الگوهای غذاهایی را بررسی کرده‌اند, اثرات مشهودی از این الگوهای غذایی را گزارش نموده‌اند. بنابراین به کارگیری الگوهای غذایی یک روش موثر و کارآ جهت افزایش درک ما از نقش رژیم غذایی در خطر بیماری‌های مزمن است. اما باید توجه داشت که الگوهای غذایی غالب در جنس های مختلف, نژادها و فرهنگ‌های مختلف و مناطق جغرافیایی با هم متفاوتند. لذا توصیه می‌شود که محققین هر منطقه الگوهای غذایی غالب آن منطقه را شناسایی کنند و بهنگام آموزش افراد جهت تغییر شیوه زندگی بمنظور کاهش عوامل خطر بیماری‌های مزمن, بر این الگوها تأکید بورزند. مطالعه حاضر با هدف مرور مطالعات مربوط به الگوهای غذایی غالب و ارتباط آنها با خطر بیماری‌های مزمن انجام شده است.


آزاده ضابطیان، فرزاد حدائق، هادی هراتی، فریدون عزیزی،
دوره 5، شماره 2 - ( 6-1384 )
چکیده

هدف این مطالعه تعیین بهترین شاخص تن‌سنجی پیش‌بینی‌کننده بروز دیابت نوع 2 در دو گروه سنی کمتر و بیشتر از 60 سال درجمعیت ایرانی می‌باشد.
روش‌ها: مطالعه حاضر یک مطالعه آینده‌نگر است که در آن 4479 مرد و زن غیردیابتی بالای 20 سال شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران دارای اطلاعات کامل مربوط به فشار خون، قند خون بطور ناشتا و دو ساعت بعد از تزریق 75 گرم گلوکز ، لیپیدهای ناشتای سرم، شاخص‌های تن سنجی از جمله نمایه توده بدنی(BMI) ،اندازه دور کمر (WC) ونسبت دور کمر به دور باسن (WHR) و در نهایت اطلاعات دموگرافیک در متوسط دوره 6/3 سال پیگیری شدند. در پایان این دوره قند خون ناشتا و دو ساعته افراد اندازه‌گیری گردید. فراسنج‌های بیوشیمیایی در نمونه خون ناشتا اندازه‌گیری شدند. رگرسیون لجستیک با روش مرحله‌ای برای تخمین میزان خطر نسبی بروز دیابت در ارتباط با هر یک از شاخص‌های تن‌سنجی در 3 الگو یا طرح صورت گرفت.
یافته‌ها: در طی 6/3 سال پیگیری، 166 فرد دیابتی(7/3%) تشخیص داده شدند؛ بطوری‌که میزان بروز دیابت یک درصد در هر سال تخمین زده شد(مردان،7/3% و زنان،7/3%، 95/0P=). افرادی که در طی پیگیری دیابتی شدند؛ BMI، WC و WHR بیشتری نسبت به کسانی که غیردیابتی باقی ماندند داشتند. در افراد زیر 60 سال، WC چاق شاخص‌ پیش‌بینی کننده بروز دیابت فقط در الگوهای 1 و 2 بود در حالی‌که دو شاخص WHR چاق و BMI چاق در هر 3 الگوی این گروه سنی بروز دیابت را پیش‌بینی کردند. بطوریکه نسبت شانس ارایه شده و فاصله اطمینان آن در این 3 الگو به ترتیب برای BMI چاق(5/9-9/2)3/5، (3/6-8/1)4/3 و (1/5-1/1)4/2 و برای WHR چاق (8/5-1/2)5/3، (8/5-4/1)4/3 و (9/4-3/1)6/2 بوده است. در افراد دارای سن≤60 سال نمایه توده بدنی چاق در الگوهای 1 و 2 و WHR بالا فقط در الگوی 1، بروز دیابت را پیش‌بینی کردند ولی در این گروه سنی WC چاق پیش‌بینی کننده بروز دیابت در هر 3 الگو با نسبتهای شانس و فاصله اطمینان (1/4-3/2)6/4، (9/8-3/2)5/4 و (7/7-8/1)8/3 بود.
نتیجه‌گیری: چاقی عمومی (kg/m2 30 BMI≥) و WHR چاق، دو شاخص پیش‌بینی کننده بروز دیابت نوع 2 در جمعیت ایرانی زیر 60 سال شناخته شدند، در حالی‌که در ایرانی‌های بالای 60 سال، WC چاق به عنوان تنها شاخص پیش‌بینی کننده بروز دیابت یافت گردید. بنابراین هنگام بکارگیری شاخص های تن سنجی در پیش بینی دیابت نوع 2، سن را هم باید مد نظر داشت.


مریم السادات فروید، T.W.K Ng، Chan D.C، Barrett P.H.R. ، Watts G.F. ،
دوره 5، شماره 3 - ( 2-1385 )
چکیده

چاقی از جمله مشکلات اصلی سلامت به حساب می‌آید و یک عامل خطر اصلی برای آترواسکلروز، هیپرتانسیون و دیابت نوع 2 است. از آنجا که میزان آدیپوسیتوکین‌ها با چاقی و دیس‌لیپیدمی در ارتباط است، این مطالعه با هدف بررسی ارتباط میان غلظت پلاسمایی آدیپوسیتوکین‌ها با کینتیک VLDL apoB در مردان انجام شد.
روش‌ها: این مطالعه در 41 مرد داوطلب با نمایه توده بدن 22 تا 35 در استرالیا انجام شد. غلظت پلاسمایی آدیپونکتین، لپتین، رزیستین، تومور نکروز فاکتور آلفا (TNF-α) و اینترلوکین 6 (IL-6) با استفاده از روش الیزا اندازه‌گیری شد. مقاومت به انسولین با اسکور HOMA محاسبه شد. کینتیک VLDL apoB به روش stable isotope، با تزریق ایزوتوپ لوسین 13 و با دستگاه گاز کروماتوگرافی توسط مدل سه بعدی‌ تعیین شد. اجزای بافت آدیپوز شامل بافت آدیپوز احشایی و زیر جلدی با استفاده ازmagnetic resonance imaging (MRI) تعیین گردید. توده بافت آدیپوز تام (TATM) با استفاده از bioelectrical impedance اندازه گیری شد.
یافته‌ها: در رگرسیون یک متغیره، غلظت آدیپونکتین و لپتین پلاسما به ترتیب با تری گلیسرید و مقاومت به انسولین، همبستگی منفی و مثبت داشتند. همچنین، همبستگی مثبت میان آدیپونکتین با کاتابولیسم VLDL apoB و HDL-C و همبستگی منفی لپتین با این دو متغیر مشاهده شد (05/0P<). همبستگی معنی‌ داری میان رزیستین، TNF-α و IL-6 با کینتیک VDLD apoB‌ مشاهده نشد. در رگرسیون چند متغیره، آدیپونکتین به عنوان بهترین پیشگویی کننده میزان کاتابولیسم VLDL apoB مطرح شد (001/0P=) و به همراه بافت آدیپوز احشایی، بهترین پیشگویی کننده میزان VLDL apoB پلاسما(015/0P=) بود. مقاومت به انسولین بهترین تعیین کننده تولید کبدی VLDL apoB بود (049/0P=). اما، لپتین تعیین کننده مستقل برای کینتیک VLDL apoB نبود.
نتیجه گیری: کینتیک VLDL apoB پلاسما توسط آدیپونکتین و مقاومت به انسولین کنترل می‌شود. به این مفهوم که آدیپونکتین میزان کاتابولیسم VLDL apoB و مقاومت به انسولین میزان تولید کبدی VLDL apoB را در مردان تنظیم می‌نماید. اما لپتین، رزیستین، IL-6 و TNF-α اثر معنی داری بر تنظیم کینتیک VLDL apoB ندارند.


نادیا رضایی، فریده طاهباز، مسعود کیمیاگر، حمید علوی مجد،
دوره 5، شماره 3 - ( 2-1385 )
چکیده

مراقبت‌های پزشکی - تغذیه ای در بیماران مبتلا به دیابت، از بروز و پیشرفت عوارض جلوگیری می‌کند. یافته های متناقضی در زمینه تأثیر آگاهی بر بهبود کنترل متابولیک بیماران مبتلا به دیابت نوع 1 وجود دارد. این بررسی با هدف تعیین تأثیر آموزش تغذیه بر فراسنج‌های بیوشیمیایی، وضعیت تغذیه و آگاهی، نگرش وعملکرد مبتلایان به دیابت نوع 1 انجام شد.
روش‌ها: مطالعه از نوع نیمه تجربی مداخله گر self-control بود. نمونه گیری به روش سرشماری انجام شد. برای جمع آوری داده ها از روش مشاهده (اندازه گیری فشار خون فراسنج‌های بیوشیمیایی و آنتروپومتریک ) و مصاحبه و تجزیه و تحلیل داده‌ها با نرم افزارهای SPSS و Food processor و آزمون‌های آماری t مزدوج و مک نمار انجام شد. در شروع مطالعه فراسنج‌های بیوشیمیایی با روش‌های استاندارد اندازه گیری شد. پس از تکمیل پرسشنامه های KAP و یادآمد خوراک، بیماران به مدت 12 ساعت آموزش دیدند و سه ماه بعد از آموزش مجددا فراسنج‌های بیوشیمیایی اندازه گیری و پرسشنامه KAP و یادآمد خوراک تکمیل شد و داده های قبل و بعد از آموزش مقایسه شدند.
یافته ها: تعداد 30 بیمار مبتلا به دیابت با میانگین سنی 3/11 ± 8/30 (45-15) سال در این بررسی شرکت داشتند. میزان تحصیلات از ابتدایی تا فوق دیپلم متغیر بود. میانگین مدت ابتلا به بیماری 44/6 ± 9/10 سال بود. بعد از مداخله آموزشی، FBS، میزان HbA1C، کلسترول تام، LDL-C وتعداد دفعات هیپوگلیسمی در هفته کاهش یافت. دریافت درشت مغذی‌ها، درمحدوده توصیه شده برای افراد مبتلا به دیابت بود. دریافت کربوهیدرات ساده و کلسترول کاهش و فولات، ویتامین C وفیبر افزایش یافت. دریافت کلسیم کمتر از میزان توصیه شده روزانه بود. نمره آگاهی و عملکرد افزایش یافت. در حالی‌که آزمون مک نمار تغییر معنی داری در نگرش افراد در بعضی از موارد را نشان نداد.
نتیجه گیری: یافته های این بررسی نشان داد که آموزش تغذیه موجب تغییرات معنی داری در فراسنج‌های بیوشیمیایی، افزایش دریافت فیبر و ویتامین C و کاهش دریافت کلسترول و کربوهیدرات ساده شده و موجب بهبود کنترل متابولیک و هم چنین افزایش سطح آگاهی ، نگرش و عملکرد در این گروه از بیماران گردید. بنابراین آموزش تغذیه در کنار انسولین درمانی از عوامل مهم در کنترل بیماری دیابت نوع 1 می‌باشد.


فرزاد حدائق، آزاده ضابطیان، هادی هراتی، فریدون عزیزی،
دوره 5، شماره 4 - ( 3-1385 )
چکیده

مقدمه: شیوع عوامل خطر قلبی عروقی در نژاد قفقازی با محدوده طبیعی نمایه توده بدنی افزایش نشان می‌دهد و لذا مطالعه حاضر جهت تعیین شیوع و نسبت شانس سندرم متابولیک و عوامل خطر آن در افراد با وزن طبیعی طراحی شده است .
روش‌ها: در این مطالعه مقطعی و بر پایه جمعیت، 3444 شرکت کننده (1737 مرد و 1707 زن) بالای 20 سال ساکن شهر تهران با نمایه توده بدنی طبیعی (kg/m2 9/24-5/18 برای هر دو جنس) شرکت داشتند. اطلاعات دموگرافیک افراد جمع‌آوری گردید و فشار خون و شاخص‌های تن سنجی آنها مطابق پروتکل‌های استاندارد سنجیده و نمایه توده بدنی محاسبه شد. آنالیزهای بیوشیمیایی بر روی نمونه‌های خون ناشتا انجام گردید. سندرم متابولیک مطابق راهنمای پانل درمانی بزرگسالان (ATP III) به صورت وجود 3 عامل یا بیشتر از عوامل خطر متابولیک می‌باشد. میانگین‌ها و نسبت‌ها و نیز نسبت‌های شانس چند عاملی با تعدیل برای سن، فعالیت فیزیکی، استعمال سیگار و تحصیلات افراد که مبین ارتباط بین سندرم متابولیک و چارک‌های BMI طبیعی بودند، ارائه گردیدند.
یافته‌ها: شیوع کلی سندرم متابولیک در مردان و زنان با وزن طبیعی به ترتیب 9/9% (فاصله اطمینان 95% ، 3/11-5/8) و 11% (فاصله اطمینان 95%، 4/12-5/9)، 2/0=P می‌باشد. میانگین نمایه توده بدنی در مردان کمتر از زنان بود (8/1±4/22 در مقابل 7/1±5/22 kg/m2 ،001/0P<) و در مقابل میانگین دور کمر در مردان بالاتر از زنان دیده شد (6/6±8/79 در مقابل 7/7±3/79cm، 001/0P<). فشار خون بالا، سطح تری‌گلیسرید بالا و حضور حداقل دو عامل خطر در گروه مردان بیشتر بود در حالی‌که شیوع دور کمر بالا و HDL سرمی پایین در گروه زنان بیشتر بود. افراد در بالاترین چارک BMI طبیعی نسبت شانس بالاتری برای بروز سندرم متابولیک در مقایسه با اولین چارک آن داشتند (با نسبت شانس 21/5 برای مردان و 15/2 برای زنان). احتمال ابتلا به سندرم متابولیک و هر یک از عوامل خطر آن با افزایش چارک‌های BMI طبیعی در هر دو جنس افزایش داشت، بجز قندخون بالا و دور کمر بالا در مردان و قند خون بالا در زنان.
نتیجه‌گیری: در جمعیت بزرگسال ایرانی شیوع عوامل خطر قلبی ـ عروقی حتی در محدوده وزن نرمال نیز زیاد می باشد و لذا مداخلات برای پیشگیری از دیابت و بیماری‌های قلبی عروقی در افراد با وزن طبیعی نیز باید مد نظر قرار گیرد. از سوی دیگر حدود BMI منطبق بر توصیه‌های WHO، احتمالاً برای این جمعیت غیرمناسب می‌باشد.


احمد فرج‌زاده شیخ، صالح زاهدی‌اصل، نرگس عسکری ‌سبزکوهی، سمیه بریهمی،
دوره 6، شماره 1 - ( 5-1385 )
چکیده

مقدمه: با توجه به ارتباط هیپرکلسترولمی و بیماری‌های قلبی عروقی، مطالعه در جهت معرفی روغن‌هایی که نقش کمتری در افزایش کلسترول خون دارند ضروری می‌باشد. یکی از این روغن‌ها، روغن کنجد می‌باشد. در بررسی حاضر اثر ارده (حاوی روغن کنجد) بر لیپوپروتیین‌ها و تری‌گلیسرید خون موش صحرایی مورد بررسی قرار گرفت.
روش‌ها: شصت موش صحرایی نر از نوع آلبینو ویستار به وزن و سن تقریبی یکسان در 6 گروه 10 تایی تقسیم شدند. ابتدا هر 6 گروه به‌مدت 20 روز تحت رژیم عادی یکسان قرار گرفته و سپس گروه‌های 6 گانه به مدت 30 روز تحت رژیم‌های غذایی متفاوت قرار داده شدند.گروه 1 رژیم عادی، گروه 2 رژیم عادی به‌علاوه ارده، گروه 3 رژیم عادی به علاوه روغن آفتاب‌گردان، گروه 4 رژیم پرکلسترول (رژیم عادی به‌علاوه 5/0% اسیدکولیک و‌ 1% کلسترول)، گروه 5 رژیم پرکلسترول به علاوه ارده و گروه 6 رژیم پرکلسترول به علاوه روغن آفتاب گردان به مدت یک ماه مصرف کردند. در انتها، از طریق سینوس چشمی از موش‌ها خونگیری به عمل آمد و غلظت کلسترول، تری‌گلیسرید و HDL سرم اندازه‌گیری شد. VLDL با استفاده از فرمول محاسبه گردید.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که غلظت کلسترول خون موش‌های تغذیه شده با ارده (mg/dl 3/2±2/38) به‌طور معنی‌داری (01/0P<) نسبت به گروه 1 (9/5±5/49) کاهش داشت ولی این کاهش در گروه تغذیه شده با روغن آفتابگردان (گروه 3) معنی‌دار نبود. همچنین ارده به طور معنی‌داری باعث کاهش کلسترول موش‌های تغذیه شده با رژیم پرکلسترول (گروه 5) شد. کاهش کلسترول در موش‌های تغذیه شده با رژیم پرچرب به علاوه روغن آفتاب‌گردان نیز مشاهده گردید. نتایج حاصل از بررسی تری‌گلیسرید حاکی از کاهش معنی‌دار (05/0P<) تری‌گلیسرید در موش‌های گروه 2 در مقایسه با گروه کنترل (گروه 1) بوده است در صورتی که این کاهش در موش‌های تغذیه شده با روغن آفتابگردان (گروه 3) معنی‌دار نبود. در گروه‌های تغذیه شده با رژیم پرکلسترول (گروه‌های 5 و 6) روغن آفتابگردان قادر به کاهش معنی‌دار تری‌گلیسرید نسبت به گروه کنترل (گروه 4) نبود. در بررسی HDL، اختلاف معنی‌داری بین گروه‌های تغذیه شده با ارده و روغن آفتاب‌گردان با گروه کنترل مشاهده نشد. VLDL گروه2 به‌طور معنی‌داری نسبت به گروه 1 کاهش یافت (05/0P<) ولی این کاهش در گروه 3 نسبت به گروه 1 معنی‌دار نیست. تغییرات VLDL در گروهای 5 و6 نیز نسبت به گروه 4 معنی‌دار نمی‌باشد.
نتیجه‌گیری: نتایج بررسی، نشان دهنده اثر کاهش دهنده ارده بر کلسترول و تری‌گلیسرید سرم در رژیم عادی و همچنین کاهش کلسترول در سرم‌های هیپرکلسترولمی می‌‌باشد. با توجه به نتایج این مطالعه، پیشنهاد می‌گردد که اثر درمانی روغن کنجد در کاهش کلسترول افرادی که کلسترول خون بالا دارند مورد بررسی قرار گیرد.


پروین میرمیران، عذرا رمضانخانی، حمیرا حمایلی مهربانی، فریدون عزیزی،
دوره 6، شماره 2 - ( 6-1385 )
چکیده

مقدمه: مطالعه حاضر با هدف تعیین اثر مداخلات تغذیه ای بر روند تغییرات شاخص‌‌های تغذیه‌ای و غیر تغذیه ای مرتبط با بیماری‌های غیرواگیر در ساکنین منطقه 13 تهران صورت گرفت. روش‌ها: در مرحله اول مطالعه قند و لیپید تهران، 1474 نفر از ساکنین تحت پوشش3 مرکز بهداشتی درمانی به صورت تصادفی انتخاب و مورد ارزیابی تغذیه ای قرار گرفتند. در مرحله دوم این طرح، ساکنین تحت پوشش یکی از مراکز بهداشتی به عنوان گروه مداخله، و ساکنین تحت پوشش دو مرکز بهداشتی دیگربه عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شدند و مداخلات تغذیه ای در منطقه مداخله آغاز گردید. به طور متوسط پس از 8/3 سال ، 222 نفرازگروه مداخله و356 نفرازگروه کنترل به صورت تصادفی انتخاب و مورد ارزیابی تغذیه ای قرار گرفتند. میانگین نمایه توده بدنی، دریافت درشت مغذی‌ها، ریز مغذی‌ها، و شاخص‌های بیوشیمیایی در هر دو گروه، قبل و بعد از مداخله محاسبه و با آزمون t زوجی مقایسه شد. برای مقایسه نتایج پس از مداخله بین دو گروه از آنالیز کوواریانس استفاده شد. یافته ها : پس از تعدیل اثر سن، جنس و متغیرهای پایه، تفاوت معنی داری در میانگین گلوکز ناشتا ، کلسترول کل سرم و کلسترول دریافتی در دو گروه مشاهده گردید. به طوری‌که میانگین گلوکز ناشتای خون در گروه کنترل 14±92 و در گروه مداخله 17±90، (001/0P<)، میانگین کلسترول کل سرم در گروه کنترل 14±232 و در گروه مداخله 122± 214 میلیگرم در دسی لیتر، (05/0P<) و میانگین کلسترول دریافتی روزانه 232 و در گروه مداخله 214 میلی گرم بود)05/0(P<. نتیجه‌گیری: نتایج مطالعه حاکی از کاهش کلسترول کل سرم و قند خون ناشتا و کلسترول دریافتی روزانه پس از مداخلات تغذیه ای می باشد.
فرهاد حسین پناه، مهدی رامبد، فریدون عزیزی،
دوره 6، شماره 3 - ( 2-1386 )
چکیده

هدف از این مطالعه تعیین شیوع و ویژگی های مبتلایان به هیپرگلیسمی ایزوله (IPH) که به صورت گلوکز پلاسمای ناشتای(FPG) کمتر ازmg/dl 126 و گلوکز پلاسما پس از تست تحمل گلوکز خوراکی (OGTT) بیشتر از mg/dl 200 تعریف می‌شوند، بود.
روش‌ها: نتایج OGTT مربوط به 9745 فرد شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران (TLGS) (5589 زن و 4156 مرد) با سن بیشتر از 20 سال و بدون تشخیص قبلی دیابت، مورد ارزیابی قرار گرفت. مدل رگرسیون لوجستیک جهت پیش بینی وجود IPH در افراد با mg/dl 126< FPG مورد استفاده قرار گرفت.
یافته‌ها: شیوع کلی هیپرگلیسمی ایزوله بعد از تست تحمل گلوکز (IPH) 1/3 % (302n=) بود. در 5/26% (80n=) از افرادِ دارای IPH , گلوکز خون ناشتا کمتر از 100 میلی گرم در دسی لیتر بود. در آنالیز رگرسیون لوجیستیک، نسبت های شانس معنی دار از نظر آماری مربوط به این موارد بودند: گلوکز خون ناشتا(FPG) ≥mg/dl 100 (5/9OR=؛ فاصله اطمینان 95% معادل 5/12-1/7) ، سن ≥ 40 سال(6/2OR=؛ فاصله اطمینان 95% : 7/3-8/1)، تری گلیسیرید بیشتر یا مساوی 200 میلی گرم در دسی لیتر(1/2OR=؛ فاصله اطمینان 95% : 7/2-6/1)، فشار خون بالا (0/2OR=؛ فاصله اطمینان 95% : 6/2-8/1)، و دور کمر غیرطبیعی (9/1OR=؛ فاصله اطمینان 95% : 8/2-3/1).
  نتیجه گیری: این آنالیز نشان داد که در افراد شهرنشین تهرانی باmg/dl 126 FPG< ، متغیر هایی نظیر FPG ≥mg/dl 100، سن بالا، بالا بودن تری گلیسرید خون، فشار خون بالا و دور کمر غیرطبیعی، به طور معنی داری با وجود IPH ارتباط داشتند. بنا براین می توان OGTT را در افراد دارای خصوصیات فوق الذکر توصیه نمود.



پروین میرمیران، نازنین نوری، مریم بهشتی زواره، فریدون عزیزی،
دوره 6، شماره 4 - ( 3-1386 )
چکیده

از آنجا که تحقیقات کمی در مورد اثرات مفید سبزیجات و میوه‌جات بر روی عوامل خطر بیماری‌های قلبی عروقی در مطالعات جامعه‌نگر در دسترس است، هدف از این مطالعه ارزیابی میزان و چگونگی رابطه دریافت میوه و سبزی با عوامل خطر بیماری‌های قلبی و عروقی در بزرگسالان بود.
روش‌ها: در این مطالعه مقطعی جامعه نگر 840 فرد بزرگسال ساکن تهران(361 مرد و 479 زن) در سن بین 18 تا 74 سال به‌صورت تصادفی در سال 1378 انتخاب شدند. دریافت‌های غذایی با استفاده از پرسشنامه بسامد غذایی (FFQ) ارزیابی و مقادیر ذکر شده هر غذا با استفاده از راهنمای مقیاس‌های خانگی به گرم تبدیل و وارد برنامهNutritionist III شد. حدود مرزی برای دستجات میوه و سبزی 0-9/1، 2-9/2، 3-9/3و 4≤ سهم در روز انتخاب شدند .
یافته‌ها: بعد از تطبیق برای متغیرهای مخدوش گر در رگرسیون لوجستیک چند متغیره ، دریافت میوه و سبزی بطور معنی دار و معکوس با عوامل خطر CVD مرتبط بود. نسبت شانس تعدیل شده در مدل اول که برای سن، BMI، دریافت انرژی، وضیت کشیدن سیگار، کلسترول رژیم غذایی و شیوع دیابت یا بیماری‌ کرونر قلب تطبیق شده بود، برای غلظت LDL-C بالای سرمی1، 88/،81/0و 75/0 (01/0P<)بود و با تعدیل بیشتر برای تحصیلات، فعالیت بدنی، دریافت چربی اشباع، غیراشباع ، چربی کل، پتلسیم و ویتامین ث این روند مخدوش نشد. این ارتباط در تمام بخش‌های کشیدن سیگار، فعالیت بدنی و سه اک های Keys score مشهود بود.
نتیجه‌گیری: دریافت بیش از 4 سهم میوه و سبزی، با غلظت کمتر LDL-C و کلسترول تام سرم و در نتیجه خطر کمتر بیماری‌های قلبی عروقی مرتبط بود .



فرزاد حدائق، آزاده ضابطیان، فریدون عزیزی،
دوره 6، شماره 4 - ( 3-1386 )
چکیده

سندرم متابولیک توسط تعاریف مختلف بیان شده است. اخیرا در آپریل سال 2005، فدراسیون بین المللی دیابت (IDF) تعریف جدیدی از سندرم متابولیک را بر پایه دو تعریف قبلی WHO و ATPIII بیان کرده است. مطالعه حاضر با هدف تعیین شیوع سندرم متابولیک بر اساس این تعاریف و تعیین میزان هم خوانی تعریف IDF با معیارهای ATPIII و WHO طراحی شده است.
روش‌ها:
مطالعه حاضر یک مطالعه مقطعی است که در آن 10368 مرد و زن بالای 20 سال شرکت کننده در فاز اول مطالعه قند و لیپید تهران بررسی شدند. شیوع سندرم متابولیک بر اساس هر یک از سه تعریف محاسبه گردید. میزان هم خوانی تعاریف مختلف سندرم متابولیک با استفاده از تست کاپا محاسبه گردید.
یافته‌ها: شیوع سندرم متابولیک (فاصله اطمینان 95%) بر اساس تعاریفIDF ، ATPIII و WHO به ترتیب (0/33-2/31) 1/32%، (1/34-3/32) 2/33% و (2/19-6/17) 4/18% بود. حساسیت، ویژگی و هم خوانی تعریف IDF به ترتیب با تعریف ATPIII 91%، 89% و01/0±3/66 و با تعریف WHO 73%، 77% و 01/0±5/39 بود.
نتیجه‌گیری: در بالغین ایرانی تعریف IDF جهت تشخیص سندرم متابولیک هم خوانی بالا با تعریف ATPIII و هم خوانی ضعیف با معیار WHO دارد.



صفحه 1 از 5    
اولین
قبلی
1
 

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دیابت و متابولیسم ایران می‌باشد.

طراحی و برنامه نویسی: یکتاوب افزار شرق

© 2025 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by: Yektaweb