646 نتیجه برای نوع مطالعه: پژوهشي
مینو محمد شیرازی، فروغ اعظم طالبان، معصومه غفارپور،
دوره 2، شماره 1 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: مولتیپل اسکلروز یا اماس شایعترین بیماری عصبی در بزرگسالان جوان و شایعترین بیماری خودایمنی دستگاه عصبی در همهی سنین است. در حال حاضر بیش از سی هزار بیمار مبتلا به اماس در ایران وجود دارد که تعداد آنان روبه افزایش است. با وجود نقش شناخته شدهی تغذیه در سیر بیماری و کنترل عوارض آن، بررسی وضعیت تغذیه در این گروه از بیماران در ایران از نظرها دور مانده است.هدف از پژوهش حاضر ارزیابی میزان دریافت ویتامینها و مواد معدنی در بیماران ایرانی مبتلا به اماس و مقایسهی آن با مقادیر مرجع است.
روش کار: 108 بیمارمبتلا به اماس عود کننده ـ تخفیف یابنده به طور تصادفی ازمیان بیماران انجمن اماس ایران ( سال 84-1383) انتخاب شدند. برای هر بیمار یک پرسشنامهی اطلاعات فردی و بیماری تکمیل شد. میزان دریافت مواد غذایی توسط سه یادآمد 24 ساعته خوراک و یک بسامد مصرف کمی یکساله ثبت شد. مقادیر بهدست آمده با استفاده از راهنمای تبدیل مقیاسهای خانگی به مقادیر وزنی بر اساس گرم تبدیل و توسط برنامه Nutritionist-3 پردازش شد. مقادیر بدست آمده با نرمافزار SPSS محاسبه گردید. میانگین، انحراف معیار و حداقل و حداکثر دریافت برای هریک از ویتامینها و املاح برآورد شد. برای مقایسه با مقادیر مرجع از آزمون t استفاده شد.
نتایج: دریافت روزانهی ویتامینهای A و C در زنان مبتلا به اماس از مقادیر توصیه شده بیشتر و دریافت فولات، ویتامینهای D و E، املاح منیزیم، آهن، روی، ید و کلسیم کمتر از مقادیر مورد نیاز روزانه بود. مردان مبتلا به اماس، ویتامین A، املاح آهن، فسفر و منگنز را بیش از مقادیر توصیه شدهی روزانه و فولات، ویتامینهای D و E و عناصر منیزیم، روی، کلسیم، و سلنیم را کمتر از مقادیر مرجع دریافت میکردند
عارف امیرخانی، مسعود حکیم نژاد، نور امیر مظفری، مهدی آسمار،
دوره 2، شماره 1 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: تیفوئید از بیماریهای بومی قدیمی کشور ماست. علیرغم تلاشهایی که برای کاهش بیماری در کشور صورت گرفته، همچنان شیوع آن در مناطق مختلف آب و هوایی مطرح است. به دلیل افزایش گزارش موارد بیماری در شهرستان رشت، به منظور دستیابی به الگوی اپیدمیولوژیک بیماری در استان گیلان مطالعهای توصیفی در این ناحیه انجام گرفت.
روش کار: این بررسی به مدت یک سال (82-1381) با تعداد 2031 نفر از مراجعان مشکوک به بیماری و ارجاع شده توسط پزشکان به آزمایشگاههای تشخیص پزشکی رشت انجام پذیرفت. شاخص موارد مثبت عیار1:80 و بیشتر در دو آزمایش ویدال به فاصلهی یک هفته و یا مثبت بودن در آزمایشهای باکتری شناسی تعیین گشت. دادههای پرسشنامههای تکمیلی پس از انجام آزمایشهای سرولوژیک و کشف خون به کمک نرم افزار EPI-INFO آنالیز آماری شدند.
نتایج: میزان شیوع سرولوژیک بیماری درشهرستان رشت در بین موارد مشکوک ارجاع شده به آزمایشگاهها 49/3 % بود که 25% موارد مثبت سرمی درکشف مثبت بودند. میانگین هندسی عیارهای مثبت (GMRT) ، 1:180 حاصل شد. توزیع آلودگی بر حسب گروههای سنی و جنسی یکسان اما بر حسب سواد، شغل (بیشترین موارد آلودگی در زنان خانه دار با 75/58 %)، محل سکونت، آب مصرفی و نشانهی تب (5/77 %) اختلاف معنی داری را با 05/0P< نشان داد.
نتیجهگیری: میزان شیوع تیفوئید از نظر ویژگیهای اکولوژیک مناسب موجود در منطقه برای رشد، تکثیر و انتشار باکتری احتمال همهگیری بیماری را مطرح میکند که نیاز به مطالعات وسیعتری در سطح استان دارد.
پروین یاوری، محمدامین پورحسینقلی،
دوره 2، شماره 1 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: برآورد اثر متقابل ژن-محیط، در مطالعات مورد-شاهد، به طور گستردهای مورد توجه محققان قرار گرفته است. به دلیل برخی از مشکلات و محدودیتهای مربوط به نمونهگیری گروه شاهد، روشهای نوینی برای برآورد اثر متقابل ژن-محیط ابداع شده است که بدون نیاز به گروه شاهد، اثر متقابل ژن-محیط را برآورد میکند. یکی از این روشها، مطالعه فقط-مورد است که در آن اثر متقابل ژن-محیط فقط براساس اطلاعات موجود در گروه مورد به دست میآید. هدف از این تحقیق برآورد اثر متقابل ژن-محیط در بیماران مبتلا به سرطان پستان مراجعهکننده به بیمارستان، با استفاده از روش آنالیز فقط-مورد و مقایسه نتایج حاصل با روش آنالیز مورد-شاهد است.
روش کار: در این تحقیق، متغیرهای باروری شامل سن در اولین بارداری، تعداد تولدهای زنده، یائسگی و تعداد سالهای بعد از یائسگی به عنوان فاکتورهای محیطی انتخاب شدند. همچنین سابقهی فامیلی سرطان پستان در بستگان درجه اول به عنوان فاکتور ژنتیکی انتخاب شد. از دو روش آنالیز فقط-مورد و آنالیز مورد-شاهد برای برآورد اثرات متقابل ژن-محیط استفاده شد. برای مقایسهی کارایی آماری دو روش آنالیز مورد-شاهد و آنالیز فقط-مورد، خطای استاندارد و فاصلههای اطمینان 95% و نیز -2loglikelihood مورد استفاده قرار گرفت.
نتایج: اثر معنیداری بین متغیر یائسگی و سابقهی فامیلی سرطان پستان در هر دو روش آنالیز مشاهده شد (90/16-10/1=CI، 32/4=OR در آنالیز مورد-شاهد و 87/9-17/1=CI، 40/3=OR در آنالیز فقط-مورد). همچنین اثر معنیداری بین متغیر تعداد سالهای پس از یائسگی و سابقهی فامیلی سرطان پستان در هر دو روش آنالیز مشاهده شد (16/1-98/0=CI، 07/1=OR در آنالیز مورد-شاهد و 12/1-01/1=CI، 07/1=OR در آنالیز فقط-مورد). تمام فواصل اطمینان برآوردشده برای نسبتهای شانس اثرات متقابل در آنالیز فقط-مورد از آنالیز مورد-شاهد کمتر بودند و -2loglikelihood مدلهای آنالیز فقط-مورد از مدلهای متناظر خود در آنالیز مورد-شاهد نیز کمتر بود.
نتیجهگیری: با توجه به کوتاهتر بودن فواصل اطمینان و -2
oglikelihood مدلها، آنالیز فقط-مورد نسبت به آنالیز مورد-شاهد برای برآورد اثر متقابل ژن-محیط در بیماران مبتلا به سرطان پستان از نظر آماری کاراتر است.
مریم سادات وجدانی نیا، علی منتظری،
دوره 2، شماره 1 - ( 1-1385 )
چکیده
اصطلاح «نابرابریهای بهداشتی» یک مفهوم توصیفی صرف نیست و به تفاوت میزان مرگ، ابتلا به بیماری، امید به زندگی، سالهای زندگی بهسرشده با ناتوانی و ... با سه منشا طبقهی اجتماعی، جنسیت و قومیت/نژاد میپردازد. این مقاله فقط به موضوع نابرابری بهداشتی با منشا اقتصادی-اجتماعی میپردازد. نابرابریهای بهداشتی با منشا طبقهی اجتماعی به صورت تفاوت در میزان بروز یا شیوع مشکلات بهداشتی بین افراد جمعیت در موقعیت اقتصادی-اجتماعی پایینتر و بالاتر تعریف میشود. در حالیکه اندازهگیری نابرابریهای اقتصادی اجتماعی در سلامتی در اروپا دارای قدمتی کهن است. در این زمینه در سایر مناطق، به ویژه جهان در حال توسعه کار تجربی محدودتری صورت گرفته است. در سلسله مراتب اجتماعی، اندازهگیری وضعیت اقتصادی-اجتماعی بر اساس وضعیت شغلی، سطح تحصیلی و درآمد افراد صورت گرفته است و اثر هر یک از این عوامل در ارتباط با سلامتی باید به طور جداگانه مطالعه شود.
منابع اصلی داده در مورد وضعیت سلامتی و اندازهگیری نابرابریهای بهداشتی جمعیت در سطح بینالمللی مراکز ثبت و مطالعات مقطعی طراحیشده خاص هستند.
به نظر میرسد مطالعات اپیدمیولوژیک در ارزیابی، پایش و پیشگیری از نابرابریهای بهداشتی به ویژه با تمرکز بر گروههای اقتصادی-اجتماعی در بسیاری از مناطق رو به توسعه، از جمله ایران، محدود بوده است. با توجه به فقدان مراکز ثبت منسجم، انجام مطالعات مقطعی طراحی شدهی خاص و مطالعات جمعیتی در ارزیابی و پیشگیری از نابرابریهای بهداشتی توصیه میشود.
سید مرتضی صفوی، ربابه شیخ الاسلام، زهرا عبدالهی، محسن نقوی، سعید صادقیان شریف، الهام صادق زاده، سمیه محمدیان،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: عنصر آهن یکی از مهمترین عناصر ضروری مورد نیاز در طی دوران بارداری میباشد که در رشد و تکامل جنین در داخل رحم و زایمان سالم و بیخطر نقش اساسی دارد. این مطالعه به هدف بررسی وضعیت کمخونی، فقر آهن و کمخونی ناشی از آن در زنان باردار ایرانی به جهت اتخاذ استراتژیهای هدفمند از سوی سیاستگذاران حوزهی سلامت طراحی و اجرا شده است.
روش کار: در این مطالعه مقطعی، 4368 زن باردار حاضر در ماههای 5 تا 9 حاملگی به روش خوشهای از 11 اقلیم مختلف کشور انتخاب شدند. سطوح هموگلوبین، هماتوکریت، متوسط حجم گلبول قرمز و فریتین سرم اندازهگیری شد. و شیوع کمخونی، کمخونی فقر آهن و فقر آهن در کل کشور و به تفکیک اقلیمها تعیین شد. 5/21% از زنان باردار با سن حاملگی 5 تا 9 ماههی ایرانی مبتلا به کمخونی هستند، 7/42% آنها مبتلا به فقر آهن بوده و نسبت ابتلا به کمخونی فقر آهن در آنان 4/10% برآورد میشود. شیوع کمخونی در زنان باردار مناطق روستائی کشور به طور معنیداری بیش از مناطق شهری است (به ترتیب 8/27%-2/22% در مقایسه با
6/21%-1/17%=CI95%) و بیشترین شیوع کمخونی و هماتوکریت پائین در زنان باردار اقلیم 5 (سیستان و بلوچستان، جنوب کرمان و جنوب خراسان) مشاهده شد (به ترتیب2/44% ،5/40%) و کمترین میزان شیوع کمخونی در زنان باردار اقلیم 6 (اصفهان، یزد، کهکیلویه و بویراحمد و شمال کرمان) وجود داشت (به ترتیب 0/9% ،8/10%).
نتایج: مصرف مکمل آهن (حتی به صورت نامنظم) نیز در کاهش احتمال ابتلا به کمخونی مؤثر بود اما تأثیر آن بر کمبود هماتوکریت فقط در نمونههایی دیده شد که مصرف مکمل آهن را به صورت منظم گزارش نموده بودند.
نتیجهگیری: کمخونی همچنان یکی از مشکلات بهداشتی زنان باردار کشور به حساب میآید و گرچه تداوم برنامه مکمل یاری در آنان باید مد نظر قرار گرفته شود اما رفع پایدار کمخونی در زنان باردار کشور نیازمند ارائه مداخلات جامعتر به گونهای میباشد که تمامی گروههای هدف به خصوص زنان سنین باروری را مورد هدف قرار دهد.
مینو محمد شیرازی، فروغ اعظم طالبان، معصومه غفارپور،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: مولتیپل اسکلروز یا اماس شایعترین بیماری عصبی در بزرگسالان جوان و شایعترین بیماری خودایمنی دستگاه عصبی در همه سنین است. در حال حاضر بیش از چهلهزار بیمار مبتلا به اماس در ایران وجود دارد که تعداد آنان روبه افزایش است. علیرغم نقش شناخته شده تغذیه در سیر بیماری و کنترل عوارض آن، بررسی وضعیت تغذیه این گروه از بیماران در ایران از نظرها دور مانده است. هدف از پژوهش حاضر ارزیابی میزان دریافت روزانه درشتمغذیها در بیماران تهرانی مبتلا به اماس و مقایسه آن با مقادیر مرجع است.
روش کار: یکصد و هشت بیمار به طور تصادفی از میان بیماران انجمن اماس ایران (سال 1384-1383) انتخاب شدند. برای هر بیمار یک پرسشنامه اطلاعات فردی و بیماری تکمیل شد. میزان دریافت مواد غذایی توسط سه یاد آمد 24 ساعته خوراک و یک بسامد مصرف نیمه کمی یکساله ثبت گردید. مقادیر به دست آمده با استفاده از راهنمای تبدیل مقیاسهای خانگی به مقادیر وزنی بر اساس گرم تبدیل و توسط برنامه 3Nutritionist- پردازش شد. سپس میانگین، انحراف معیار و حداقل و حداکثر دریافت برای هر یک از
درشت مغذیها توسط نرم افزار SPSS محاسبه گردید. جهت مقایسه با مقادیر مرجع از آزمون T استفاده شد.
نتایج: انرژی حاصل از چربی تام و چربیهای اشباع در بیماران مبتلا به اماس ساکن تهران بیش از مقادیر توصیه شده روزانه و انرژی حاصل از چربیها دارای یک پیوند دوگانه کمتر از مقادیر توصیه شده بود. همچنین مقدار مطلق دریافت پروتئین در این گروه از بیماران بیش از مقادیر مرجع و دریافت روزانه فیبر کمتر از مقادیر توصیه شده روزانه گزارش شد. نمایه توده بدن در 8/14% بیماران کمتر از حد طبیعی و در 38% بیماران بیش از میزان طبیعی بود.
نتیجه گیری: با توجه به یافتههای پژوهش حاضر، توصیه به کاهش دریافت چربی کل، چربیهای حیوانی و اشباع، جایگزین کردن منابع پروتئینی حیوانی با منابع گیاهی و دریافت کافی فیبر منطقی به نظر میرسد. در راستای تأمین این اهداف، مصرف بیشتر میوه، سبزی، غلات کامل و حبوبات در رژیم غذایی روزانه این بیماران پیشنهاد میگردد. بررسی وضعیت تغذیه، محاسبه نیاز روزانه و آموزش روش تغذیه صحیح در بیماران ایرانی مبتلا به اماس ضروری به نظر میرسد.
سحرناز نجات، علی منتظری، کاظم محمد، سید رضا مجدزاده، نازنین سادات نبوی، فرهاد نجات، سید مسعود نبوی، کورش هلاکویی نایینی،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: افرادی که از بیماریهای مزمن رنج میبرند علاوه بر ناتوانیهای جسمانی دچار عوارض روانی این شرایط محدود کننده میگردند لذا تنها اندازهگیری سلامت جسمانی این بیماران کافی نیست، کیفیت زندگی مفهومی فراتر از سلامت جسمانی است و لازم است به عنوان یکی از پیامدهای مهم به صورت مستقل سنجیده شود. این مطالعه نیز به منظور بررسی کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در مقایسه با جمعیت سالم و عوامل مؤثر بر آن با استفاده از ابزار عمومی و کلی WHOQOL-BREF
(World Health Organization Quality of Life-BREIF) انجام شد. این پرسشنامه 4 دامنهی سلامت جسمانی، سلامت روان، رابطه اجتماعی، و سلامت محیط را شامل میشود. هر دامنه امتیازی بین 4 تا 20 دارد که امتیاز بالاتر نشاندهنده کیفیت زندگی بهتر است.
روش کار: این مطالعه به صورت مقطعی انجام شد. در این مطالعه 145 پرونده به صورت سیستماتیک از بین 2250 پرونده افراد ساکن تهران عضو انجمن بیماران مولتیپل اسکلروزیس انتخاب گردید و پرسشنامه WHOQOL-BREF از طریق مصاحبه تلفنی برای آنان تکمیل شد. برای بررسی عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی این گروه از بیماران از رگرسیون چند متغیره استفاده شد. امتیاز دامنههای مختلف بیماران با نتیجهی حاصل از تکمیل این پرسشنامه در نمونهای تصادفی از جمعیت سالم شهر تهران که در مطالعهای که به صورت
همزمان و جهت روانسنجی پرسشنامه WHOQOL-BREF انجام گرفته بود، مقایسه شد.
نتایج: میزان پاسخگویی در این مطالعه 97% بود. 8/73% شرکتکنندگان را زنان تشکیل میدادند. میانگین سنی شرکتکنندگان 5/36 با انحراف معیار 4/10 بود. میانگین امتیازات دامنه سلامت جسمانی در این گروه از بیماران 5/11 (2/3SD=)، دامنه سلامت روان 8/11 (2/3SD=)، دامنه رابطه اجتماعی 7/12 (1/3SD=) و در نهایت دامنه سلامت محیط 5/11 (7/2SD=) به دست آمد. امتیاز هر چهار دامنهی کیفیت زندگی در این بیماران کمتر از گروه سالم بود. در رگرسیون خطی، متغیرهای شدت بیماری و میزان تحصیلات متغیرهای مؤثر بر امتیاز این دامنهها بودند.
نتیجهگیری: در این گروه از بیماران امکان استفاده از پرسشنامه WHOQOL-BREF جهت سنجش کیفت زندگی وجود دارد، هرچند توصیه میگردد برای فراهم نمودن امکان اندازهگیری پیامدهای بالینی در کارآزماییهای بالینی سؤالاتی مخصوص این بیماران به این پرسشنامه اضافه شود. از طرفی طراحی مداخلاتی مانند آموزش و اشتغال جهت بالا بردن کیفیت زندگی این گروه از بیماران توصیه
میشود.
علی اردلان، کورش هلاکویی نایینی، اریک نوجی، رونالد لابورته، محمدرضا افلاطونیان، محمود نکویی مقدم،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: تفاوت چشمگیر تعداد مرگ و مصدومیت در زلزلههای مختلف، حتی با بزرگی یکسان، نیاز به بررسی عوامل مؤثر را ایجاد میکند. هدف این مطالعه تعیین عوامل مؤثر سازهای و برخی خصوصیات فردی در وقوع مرگ و صدماتی است که در ارتباط مستقیم با زلزله 5 دیماه 1382 بم روی دادهاند.
روش کار: جمعیت مطالعه، ساکنین منطقه زلزلهزدهی بم در روزهای نوزدهم و بیستم پس از زلزله بودند. در یک مطالعهی مقطعی 420 خانوار ساکن منطقه زلزلهزده بم در روزهای نوزدهم و بیستم پس از زلزله با روش نمونهگیری خوشهای مبتنی بر موقعیت جغرافیایی بررسی شدند و اطلاعات مربوط به اعضاء خانواری که در زمان زلزله در داخل ساختمان قرار داشتند از نظر خصوصیات ساختمان و بروز مرگ و صدمات سرپایی و بستری جمعآوری شدند. تحلیل دادهها با نرم افزار 0/8STATA و با استفاده از رگرسیون لجستیک انجام گرفت.
نتایج: در این مطالعه 2089 نمونه، شامل 1089 مرد (1/52%) و 1000 زن (9/47%) بررسی شدند. در این موارد، 369 مورد مرگ (1/21%-3/14=CI95%، 7/17%) و 122 مورد (1/7%-5/4=CI95%، 8/5%) مصدومیت منجر به بستری و 319 مورد مصدومیت سرپایی (8/17%-6/12=CI95%، 3/15%)در ارتباط مستقیم با زلزله روی داده بود. عوامل مؤثر بر بروز مرگ عبارت بودند از: تخریب ساختمان (29/11%-56/3=CI95%، 34/6%=OR)، حضور در ساختمانهای خشت و گلی (40/3-03/1=CI95%، 87/1%=OR)، سن زیر 6 سال (11/7-17/2=CI95%، 93/3%=OR) و سن 65-56 سال (15/5-23/1=CI95%، 52/2%=OR) الگوی مشابه، به جز تاثیر نوع مادهی اصلی ساختمان، در عوامل مؤثر بر مصدومیت بستری و سرپایی مشاهده شد.
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این مطالعه عوامل مؤثر بر مرگ، تخریب کامل ساختمان، حضور در ساختمانهای ساخته شده با مواد سنتی و سن پایین و بالا بودند. عوامل مؤثر بر صدمات بستری و سرپایی نیز عبارت بودند از تخریب کامل ساختمان و سن پایین و بالا. این مطالعه اولین مطالعه اپیدمیولوژی تحلیلی است که به بررسی عوامل مؤثر بر مرگ و صدمات در کشور زلزله خیز ایران پرداخته است.
نفیسه عبدالهی، عباسعلی کشتکار، شهریار سمنانی، غلامرضا روشندل، سیما بشارت، حمیدرضا جوشقانی، عبدالوهاب مرادی، خدابردی کلوی، صبا بشارت، علی جباری، محمدجواد کبیر، سیداحمد حسینی، سیدمهدی صداقت، احمد دانش، دانیال روشندل،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: هر چند که مطالعات متعددی در رابطه با عفونت هپاتیت B انجام شده است ولی همچنان جنبههایی از اپیدمیولوژی بیماری ناشناخته باقی مانده است. مطالعات مبتنی بر جمعیت کمی در این خصوص در ایران انجام شده است لذا مطالعه فوق به منظور بررسی شیوع سرولوژیک هپاتیت B در استان گلستان انجام شده است.
روش کار: جمعیت مورد مطالعه کلیه افراد 65-25 ساله ساکن در مناطق شهری و روستائی استان گلستان بودند که بر اساس نمونه گیری خوشهای تعداد 1850 نفر از آنان انتخاب و با مراجعه به درب منازل، از آنان جهت تکمیل پرسش نامه و انجام آزمایشات دعوت به عمل آمد. نمونه خون گرفته شده از نظر نشانگرهای سرمی ویروس هپاتیت B (HBsAg، (HBcAb به وسیله روش الیزا بررسی و نتایج در
گروههای مختلف سنی و جنسی مقایسه شد. برای آنالیز دادهها از نرم افزارهای آماری SPSS و Stata استفاده شد.
نتایج: هزار و هشتصد و پنجاه نفر از افراد، تحت غربال گری مارکرهای هپاتیتB قرار گرفتند. شیوع استاندارد شده سنی و جنسی
(Age & Sex Standardized Prevalence) برای موارد HBsAg مثبت، 7/9% (7/11-6/7 =CI95%) بود. شیوع استاندارد شده سنی برای موارد HBsAg مثبت در مردان (8/10%) بیشتر از زنان (6/8%) بود (7/1-9/0=CI95% ،28/1=OR). شیوع موارد HBsAg مثبت در افراد مجرد به طور معنی داری بالاتر از افراد متأهل بود (5/3-29/1=CI95% ،13/2=OR). شیوع موارد مثبت HBsAg در افراد ساکن شهر بالاتر از روستاییها بود (3/2-9/0=CI95% ،46/1=OR). شیوع استاندارد شده سنی و جنسی برای موارد HBcAb مثبت دراین مطالعه، 1/36% بود. این یافته در زنان بیشتر از مردان (8/1-19/1=CI95% ،46/1=OR) و در افراد متأهل بیشتر از افراد مجرد بود (45/2-02/1=CI95% ،58/1=OR). همچنین شیوع موارد HBcAb مثبت در مناطق شهری بالاتر از مناطق روستائی بود (6/1-09/1=CI95% ،34/1=OR).
نتیجهگیری: بر اساس این مطالعه شیوع موارد مثبت HBsAg در استان گلستان بالاتر از سطح گزارش شده توسط سازمان جهانی بهداشت برای ایران بوده است. این میزان حتی از مقادیر مطالعات قبلی انجام شده در ایران نیز بالاتر است. این مسئله به خصوص برای
سیاستگذاران امر سلامت در استان گلستان حائز اهمیت بوده و برنامهریزیهای اساسی برای پیشگیری از آن را میطلبد.
حمید سوری، محسن رحیمی، حسین محسنی،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: شواهد زیادی وجود دارد که مدیریت را یکی ازمشاغل پر استرس معرفی میکند. به مسئلهی استرسهای شغلی در میان مدیران صنایع کمتر پرداخته شده است. هدف تحقیق، تعیین میزان شیوع انواع استرسهای شغلی در مدیران گروه صنعتی سایپا و نیز ارتباط این استرسها با عوامل شغلی دموگرافیک، تعیین عوامل ایجادکنندهی استرسهای شغلی در مدیران و عوارض ناشی از استرسهای شغلی بر سلامت و عملکرد آنان میباشد.
روش کار: استرسهای شغلی مدیران برای انواع عوامل استرسزا در محیط کار بر اساس معیارهای مختلف با استفاده از پرسشنامه خود تکمیلی و در جلسات گروهی اندازهگیری و سنجیده شدند. در مجموع از تعداد 496 مدیر واجد شرایط جهت این مطالعه 440 نفر پرسشنامهها را تکمیل کردند. در این مطالعه از 12 ابزار سنجش استرس شغلی برای تعیین استرسهای شغلی مدیران گروه صنعتی سایپا استفاده شد. استرسهای شغلی مدیران برای انواع عوامل استرسزا در محیط کار بر اساس معیارهای مختلف، از جمله عوامل شغلی هم چون فشار زمان، ساعت کار و برنامهی زمانی، مدیریت محیط کار، تصمیمگیری در محیط کار، عوامل استرسزای مدیریتی شامل عوامل ذاتی شغل، نقش سازمانی، توسعهی سازمان، ساختار و جو سازمانی، روابط با سازمان و تلاقی سازمانی با محیط خارج کار و سایر عوامل مانند شرایط کار، عوامل ارتباطی، عوامل مربوط به شغل، سازماندهی و تقابل امور خانه و محل کار تعیین شد.
نتایج: میانگین سنی افراد مورد مطالعه 6/43 سال با انحراف معیار 3/7 سال و محدودهی 27 تا 65 سال بود. بهطور کلی بیش از 98% مدیران مورد مطالعه خود را در معرض استرسهای شغلی میدانستند و میزان شیوع استرس شغلی بهطور کلی معادل 5/49% بود. مهمترین عوامل استرسزای شغلی بین افراد مورد مطالعه به ترتیب استرس ناشی از تصمیمگیری در کار(1/99%)، فشار زمان (3/97%)، ساعت کار و برنامهی زمانی (5/73%)، استرس ناشی از مدیریت محیط کار (5/50%)، مشکلات استرسزای شغلی یا مدیریتی اخیر (1/21%)، و استرس ناشی از عوامل فیزیکی محیط کار (1/23%) بود. مدیران حوزههای خدمات فنی / نگهداری - تعمیرات، مهندسی و تولید بیشتر در معرض استرسهای شغلی بودهاند. شیوع استرسهای شغلی در افراد پایینتر در ردههای مدیریتی بیشتر از سایرین بود و مدیران جوانتر نیز بیشتر در معرض استرسهای شغلی بودند.
نتیجهگیری: نتایج این تحقیق و مقایسهی آن با تحقیقات قبلی نشان داد که مدیران بسیار بیشتر از سایر کارکنان در معرض استرسهای شغلی قرار دارند و میزان شیوع استرس شغلی در مدیران گروه سایپا نسبت به سایر جوامع بالاتر است. از آن جا که استرسهای شغلی مدیران میتواند تأثیرات نامناسبی بر سلامت افراد و تولید در سازمان داشته باشد، لازم است به مسئلهی مورد پژوهش از طرف مدیریت ارشد گروه توجه بیشتری شود و برنامهریزیهای مداخلهای مناسب در سطح سازمان و اقدامات موثر در سطح افراد برای کنترل و پیشگیری استرسهای شغلی در مدیران مورد مطالعه صورت پذیرد.
جواد رفیع نژاد، ایوب نوراللهی، عزت الدین جوادیان، انوشیروان کاظم نژاد، خدیجه شمشاد،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: پدیکولوزیس عفونت جهانی و مسری پوستی در دنیا میباشد. در تمام دنیا آلودگی به شپش سر Pediculus humanus capitis غالباً بین دانشآموزان سنین 11-6 سال شایعتر است. به منظور تعیین شیوع Pediculus humanus capitis و بررسی برخی فاکتورهای دخیل در اپیدمیولوژی pediculiosis مطالعهای توصیفی - تحلیلی در سال 1383 در بین بچههای دبستانی در شهرستان املش، استان گیلان انجام شد.
روش کار: به منظور تعیین وضعیت اپیدمیولوژیکی، کلیه 4244 نفر از دانشآموزان مقطع ابتدایی از 95 مدرسه به صورت تمام شماری مورد ارزیابی قرار گرفته و نتایج حاصله بر اساس آزمون آماری کای دو (chi-squre) و نسبت شانس Odds Ratio مورد مقایسه قرار گرفتند. جهت بررسی وجود شپش از شانههای مناسب استفاده شد و شرایط مو و فاکتورهای مورد مطالعه شامل نوع مدرسه، موقعیت مدرسه، سطح تحصیلات والدین، شغل والدین، تعداد دفعات استحمام در هر هفته، تعداد افرادیکه از یک اتاق خواب مشترک استفاده میکنند، تعداد دفعات شانه زنی، حساسیت میزبان، تعداد افراد خانوار، مدل مو، جنس و طول مو از طریق پر کردن پرسشنامه کسب شد.
نتایج: نتایج این مطالعه نشان داد که بین نوع مدرسه، موقعیت مدرسه، تحصیلات و شغل والدین، وجود آب دائم لوله کشی، تعداد هم اتاقی، دفعات شانهزنی، محل و دفعات استحمام، جنس دانشآموز، احساس خارش، تعداد اعضاء خانواده، وجود مربی بهداشت، اندازه و حالت مو با آلودگی به شپش سر ارتباط معنیداری وجود دارد (05/0P<). در حالیکه بین میزان آلودگی و شوره سر، بافته بودن مو، رنگ مو، سن دانشآموز، پایه تحصیلی و فصل ارتباط معنیداری وجود نداشت (05/0P>). متوسط آلودگی در شهرستان20/9% برآورد شد.
نتیجه گیری: دلیل میزان بالای شیوع پدیکولوزیس در بین بچههای مقطع ابتدایی را میتوان شرایط بهداشتی ضعیف و نیز عدم دسترسی به آب لوله کشی دائم ذکر نمود. کنترل بهداشتی موی سر بچهها توسط مربیان بهداشتی امری ضروری است. این مطالعه اولین مطالعه اپیدمیولوژیکی انجام شده در شهرستان املش با شرح جزئیات دخیل در اپیدمیولوژی این آلودگی است و نشان میدهد که آلودگی به شپش سر هنوز به عنوان یک مشکل اساسی در جوامع با امکانات زندگی و سطح بهداشت پایین و وضعیت بد اقتصادی مطرح است.
عباس فدائی، فرهاد مصدق، منصور علیمرادی، محمدامین پورحسینقلی،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه و اهداف: سالانه حدود دو میلیون نفر از مسلمانان جهان در مراسم حج شرکت مینمایند. حجاج بایستی در مدت زمان محدود اعمال خود را در یک فضای فیزیکی محدود انجام دهند، لذا تراکم جمعیت باعث ایجاد تماسهای نزدیک غیرقابل اجتناب میشود، که خود میتواند باعث شیوع بیماریهای مختلف عفونی و مسری شود.
با توجه به اینکه شایعترین شکایت حجاج در این سفر علائم تنفسی شبه آنفلوانزا است که باعث اختلال در انجام اعمال حج میشود، با مطالعه حاضر، اثر بخشی واکسیناسیون آنفلوانزا بر سندرم تنفسی شبه آنفلوانزا حجاج را میتوان اندازهگیری نموده و از آن جهت برنامهریزیهای آتی استفاده نمود.
روش کار: در این مطالعه که به صورت کارآزمائی بالینی تصادفی دو سوکور بر روی 156 زائر شهرستان ابهر انجام شد، به ترتیب ورود به جلسات توجیهی در مسجد و نیز به تفکیک جنس به صورت یک در میان واکسن و دارونما تزریق شد و اطلاعات توسط فرد واکسیناتور به عنوان گیرنده داروی A یا B ثبت گردید. سپس این افراد در طول سفر حج از نظر علائم سندرم تنفسی حاد مورد بررسی قرار گرفته و روزانه در پرونده فردی حجاج ثبت گردید. پروندهها پس از بازگشت از حج توسط فرد سوم (مجری طرح) بر اساس قرار گرفتن زائر در گروه A یا B طبقه بندی شده و اطلاعات پرونده استخراج و در نهایت با مشخص شدن واکسن و دارونما در مورد نتایج بحث و آنالیز صورت گرفت.
نتایج: یکصد و چهل و هفت نفر از زائران طی مدت حج بیماری سندرم تنفسی حجاج را تجربه کردند که 5/90% از کل زائران را تشکیل میدادند. در گروه مورد 93% زائران و در گروه شاهد 96% زائران بیمار شدند و اختلاف معنیداری از نظر درصد ابتلا مشاهده نشد.
نتیجه گیری: واکسیناسیون آنفلوانزا در پیشگیری از بیماری سندرم تنفسی حجاج سال 1381 تاثیری نداشت، لذا میتوان توصیه نمود که واکسن آنفلوانزا فقط برای کسانیکه اندیکاسیون دیگری غیر از سفر حج ندارند تجویز نشود. لیکن جهت اخذ سیاستهای مناسب
پیشگیرانه، همچنان به تحقیقات بیشتری نیاز است.
سمراد محرابی، علیرضا دلاوری، قباد مرادی، نادر اسماعیلنسب، آرش پولادی، سیامک عالیخانی، فرشید علاءالدینی،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: مصرف دخانیات به عنوان یکی از عوامل افزایش دهندهی بار کلی بیماریها مطرح میباشد که سالانه باعث مرگ 4 میلیون نفر در جهان میشود. مطالعه حاضر به دنبال لزوم تغییر در روند رو به افزایش بیماریهای وابسته به شیوهی زندگی و کمبود مطالعات وسیع در رابطه با الگوی مصرف دخانیات در ایران انجام پذیرفته است.
روش کار: روش مطالعه به صورت مقطعی
(Cross-Sectional) با استفاده از پرسشنامه بوده است. انتخاب نمونهها با شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای از کل استانها بود که در نهایت تعداد 84706 نفر از کل 89457 مورد رکورد اولیه، پس از غربالگری دادهها و حذف موارد مخدوش مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
نتایج: از میان افراد مورد مطالعه، 7/49% نفر مرد و بقیه زن بودند. از نظر وضعیت تحصیلی 52% بیسواد یا کم سواد و بقیه باسواد بودند. محل سکونت 8/64% شهر و بقیه روستا بود. 9/79% افراد غیرسیگاری، 3/15% سیگاری فعال، 1/2% سیگاری غیرفعال و 7/2% سیگاری ترک کرده بودند. بیشترین فراوانی نسبی مصرف سیگار در گروههای سنی 35 تا 64 سال بود (001/0>P)، درصد ترک سیگار با افزایش سن، به ویژه در زنان افزایش مییابد (001/0>P). فراوانی نسبی مصرف سیگار در مردان بیشتر از زنان است (001/0>P). فراوانی نسبی مصرف سیگار در شهرنشینان پایینتر بود (001/0>P). میانگین تعداد نخ مصرفی سیگار در روز 69/14 بود. فراوانی نسبی مصرف سیگار با افزایش سطح تحصیلات کاهش مییابد (001/0>P).
نتیجه گیری: این مطالعه که در سطحی وسیع انجام گرفته توانسته است اطلاعاتی پایه را برای مطالعات طولی در آینده فراهم سازد. نیاز به وجود و اشاعه برنامههای کنترلی در مورد توقف و یا کاهش مصرف و پیشگیری از مصرف سیگار در جامعه به خوبی احساس
می شود.
اکبر فتوحی، مهدی خباز خوب، حسن هاشمی، کاظم محمد،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: شناسایی زودرس اختلالات بینایی سنین پایین با میزان پاسخ مناسبتری همراه است. یکی از راههای شناسایی این اختلالات غربالگری دید در بدو ورود به مدرسه میباشد. با توجه به اهمیت این برنامهها هدف از این گزارش تعیین اعتبار معاینات چشم بدو ورود به مدرسه در دانشآموزان دزفول میباشد.
روش کار: طی یک مطالعه مقطعی و با استفاده از نمونهگیری تصادفی خوشهای، تعداد 5721 نفر دانش آموز دزفولی از 39 خوشه انتخاب شدند. از افراد شرکت کننده در این مطالعه اطلاعات مربوط به معاینات دید 2158 دانشآموز که در زمان آغاز سال تحصیلی توسط مربیان و معلمان صورت گرفته بود از پروندههای آنان استخراج شد و با نتایج به دست آمده از معاینات اپتومتریستها مقایسه شد. سنجش حدت بینایی اصلاح نشده، توسط اپتومتریستها و مربیان بوسیله چارت E صورت گرفت.
نتایج: معاینات غربالگری انجام شده در دانشآموزان شهرستان دزفول بر اساس معاینات اپتومتریستها دارای 25% حساسیت و 6/96% ویژگی بود همچنین ارزش اخباری مثبت و منفی معاینات غربالگری به ترتیب 4/13% و 4/98% بود. اختلاف مشاهده شده حساسیت و ویژگی بین دو جنس از نظر آماری معنیدار نیست (۳۵۶/0=P و ۲۲۸/0=P). اختلاف مشاهده شده در شهر و روستا فقط در مورد ویژگی از نظر آماری معنیدار است به طوریکه این مقدار در روستا بیشتر است (001/0P<).
نتیجه گیری: یافتههای این مطالعه نشان میدهد که معاینات غربالگری صورت گرفته در مدارس دزفول برای اختلالات بینایی از اعتبار و صحت کافی برخوردار نبوده است و حساسیت کافی برای یافتن موارد را نداشته است. لازم است با همکاری ارگانهای مربوطه چارهای در این خصوص اندیشیده شود تا موارد منفی کاذب مشاهده شده را در معاینات بدو ورود به مدرسه با غربالگری هوشیارانهتر کاهش داد.
بیژن مقیمی دهکردی، عبدالرضا رجائی فرد، سیدحمید رضا طباطبائی، بهرام ضیغمی، آزاده صفائی، سیدضیاءالدین تابعی،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: سرطان به عنوان یک مسئله مهم بهداشتی در کشورهای صنعتی به شمار می رود و در کشورهای درحال توسعه شیوع بیماریهای واگیر ابعاد جدی این مسئله را پنهان داشته است. در کشور ما اهمیت بیماری در حال افزایش است و در این میان سرطان معده در اکثر پژوهش های انجام گرفته پس از سرطان پوست، رتبه اول یا دوم را دارا بوده است. این سؤال همیشه مطرح بوده است که پس از تشخیص وجود سرطان میزان بقاء در مبتلایان به عنوان یک شاخص در ارزشیابی کنترل سرطان چقدر است و تغییرات آن با مشخصات فرد بیمار، درجه پیشرفت بیماری و سایر عوامل مؤثر چگونه است.
روش کار: در این بررسی کلیه بیماران مبتلا به سرطان معده در فاصله زمانی 1/1/1380 تا 29/12/1384 ثبت شده در مرکز ثبت تومور استان فارس به صورت سرشماری انتخاب شدند. اطلاعات مربوط به بقاء بیماران به صورت تلفنی، مراجعه به منازل بیماران و
پروندههای پزشکی ایشان و سایر منابع به دست آمد. در نهایت توسط دو روش ناپارامتری برآورد تابع بقاء، کاپلان میر
(Kaplan-Meier) و مدل مخاطره متناسب کاکس (Cox proportional hazard model) و با در نظر گرفتن 05/0 به عنوان سطح معنیداری و با استفاده از نرم افزار آماری 13SPSS آنالیز دادهها صورت پذیرفت.
نتایج: از مجموع 442 بیمار مبتلا به سرطان معده 6/68% (303 نفر) مذکر می-باشند. میانگین سن مبتلایان 4/58 سال (انحراف معیار = 46/14) میباشد. در تحلیل تک متغیره با روش کاپلان - میر ارتباط معنیداری بین متغیرهایی از جمله سن تشخیص سرطان (001/0>P)، درجه تمایز یافتگی تومور (009/0=P)، متاستاز بیماری (001/0>P) و نوع اولین درمان (001/0>P) با بقاء بیماران مشاهده گردید. همچنین ارتباط معنیداری بین بقاء و جنسیت، گروه قومی، وزن، شاخص توده بدنی (BMI)، مصرف دخانیات، سابقه فامیلی ابتلا به یک نوع سرطان در بستگان نزدیک و دور، محل سکونت، بعد خانوار، وضعیت تأهل، شغل مردان و زنان، میزان درآمد ماهیانه به دست نیامد. درتحلیل چند متغیره با مدل کاکس تنها متغیرهای سن تشخیص بیماری، درجه تمایز یافتگی تومور و متاستاز معنیدار گردید.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج این بررسی نیاز به تشخیص زودرس سرطان در سنین پائینتر و در مراحل اولیه سرطان، جهت افزایش طول عمر بیماران ضروری به نظر میرسد.
محمدامین پورحسینقلی، ابراهیم حاجی زاده، علیرضا ابدی، آزاده صفایی، بیژن مقیمی دهکردی، محمد رضا زالی،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: در بسیاری از تحقیقات پزشکی، با هدف بررسی توزیع بقای بیماران سرطانی براساس گروهبندیهای دموگرافیک و کلینیکی از رگرسیون کاکس استفاده میشود حال آنکه مدلهای پارامتریک در برخی شرایط میتوانند جایگزین مناسبی باشند. هدف از مطالعه حاضر مقایسه کارایی رگرسیون کاکس و مدلهای پارامتریک در تحلیل بقای بیماران مبتلا به سرطان معده تحت مداوا در بخش گوارش بیمارستان طالقانی تهران است
روش کار: این تحقیق یک مطالعه گذشتهنگر بود که از طریق مراجعه به پرونده بیماران مبتلا به سرطان معده که از تاریخ بهمن 1381 لغایت دی 1385 در بخش گوارش بیمارستان طالقانی تهران تحت درمان بودند و از طریق تماس تلفنی، اطلاعات مربوط به بقای بیماران جمعآوری شد و مجموعاً اطلاعات 746 بیمار به مطالعه وارد شدند. برای بررسی عوامل مؤثر بر بقای بیماران از رگرسیون کاکس و مدلهای پارامتریک شامل وایبل، نمایی و لگ نرمال استفاده شد و معیار مقایسه کارایی مدلها ملاک آکائیکه بود. کلیه محاسبات با نرم افزار SAS انجام و سطح معنیداری 05/0 در نظر گرفته شد.
نتایج: نتایج حاصل نشان داد میزان بقا برای بیماران در گروه سنی زیر 35 سال، بیمارانی با تومورهای کوچک و بیمارانی که هنوز دچار متاستاز نشده بودند به طور معنیداری بالاتر است (05/0P<) همچنین طبق ملاک آکائیکه، کارایی کاکس و مدل نمایی در آنالیز چند متغیری مشابه بودند اما در آنالیز تک متغیری، جز در مدل مربوط به تحلیل اثر اندازه تومور، مدلهای پارامتریک از مدل کاکس کارایی بهتری داشتند و در میان آنها مدل لگ نرمال از همه مناسبتر به نظر میرسید.
نتیجه گیری: مدل کاکس و مدل نمایی در آنالیز چند متغیری مشابه بودند و اگر چه در آنالیز تک متغیری یک مدل مشخص به عنوان کاراترین مدل به دست نیامد اما نتایج نشان داد مدل لگ نرمال در میان مدلهای پارامتریک بهترین برازش را دارد و میتواند به عنوان جایگزین کاکس در تحلیل بقای بیماران سرطان معده به کار رود.
مهدی خباز خوب، اکبر فتوحی، محمدرضا مجدی، علی مرادی، زهرا حائری کرمانی، سیدمحسن سیدنوزادی،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: تعیین رابطه برخی عوامل دموگرافیک و محیطی مرتبط با شرایط زندگی با بیماری اسهال حاد در کودکان مراجعه کننده به بیمارستان دکتر شیخ مشهد میباشد.
روش کار: بیمارستان دکتر شیخ مشهد مرکز تخصصی اطفال در شهر مشهد میباشد. 220 مورد و 220 شاهد برای مطالعه انتخاب گردید. موارد کودکانی که طی سه روز قبل از مراجعه به بیمارستان مدفوع شل و آبکی داشتند و تشخیص پزشک مبنی بر اسهال حاد بود تعریف گردید و از میان موارد مراجعه کرده به اورژانس بیمارستان انتخاب شدند. گروه شاهد از همان جامعه موردها انتخاب شد. شاهدها در اورژانس از بیماران سوختگی، تصادفات، بیماریهای حاد تنفسی، و بیماریهایی که واجد شرایط بودند انتخاب شدند.
نتایج: متغیرهای شیر مصرفی تا 6 ماهگی، مصرف آنتی بیوتیک طی 15 روز گذشته، شاغل بودن مادر کودک، آشنایی مادر کودک با
ORS، محل سکونت و قطعی آب طی یک هفته قبل از بیماری، از عوامل مستقلی بودند که با استفاده از مدلهای رگرسیون لجستیک جداگانه رابطه معنیداری از نظر آماری با اسهال حاد در کودکان داشتند. در یک مدل رگرسیون لجستیک چندگانه رابطه بین عوامل فوق به عنوان متغیرهای مستقل و بیماری اسهال حاد مورد بررسی قرار گرفت. مصرف شیر خشک قبل از 6 ماهگی (79/5-77/1 :CI95% ،21/3OR=) و مستأجر بودن (71/2-24/1 :CI95% ،83/1OR=) و شاغل بودن مادر (06/5-2/1 :CI95% ،48/2OR=) عوامل مؤثر بر اسهال حاد بودند که در مدل لجستیک چندگانه باقی ماندند و رابطه معنیدار با بیماری داشتند.
نتیجه گیری: طی این مطالعه عوامل خطر محیطی مهمی شناخته شد. گروههای در معرض خطر و مادران اطفالی که کودک زیر 5 سال دارند باید از این عوامل مؤثر آگاه باشند تا بتوانند در جلوگیری از بروز بیماری در کودکشان اقدام کنند. جلوگیری از بروز اسهال حاد در کودکان میتواند از خسارتهای مالی سنگینی که به نظام بهداشتی وارد میشود محافظت کند.
علیرضا اکبرزاده باغبان، الهام مسرت، مریم همت،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: نقش و اهمیت اطلاعات و آمار صحیح در ارتقا امر بهداشت و درمان در سطح جامعه بر هیچ کس پوشیده نیست. در این میان وجود پایگاه اطلاعات صحیح از مرگ و میر در جامعه امری ضروری است. تشخیصنویسی پزشکان، به خصوص علت زمینهای مرگ ثبتشده در گواهی فوت، چنانچه دقیق و صحیح باشد، نقش مهمی در ایجاد چنین پایگاهی ایفا میکند. هدف از انجام این تحقیق ارزیابی میزان توافق تشخیص های مختلف در پرونده پزشکی بیماران فوتشده و مقایسه آن با علت مرگ ثبتشده در گواهی فوت است.
روش کار: پژوهش حاضر از نوع مقطعی می باشد که در آن از بین 659 پرونده مربوط به بیماران فوتی بیمارستان لقمان حکیم طی سال 1384، به صورت تصادفی سیستماتیک 290 پرونده بررسی شد. از پروندههای مورد بررسی که براساس شماره پرونده از بخش بایگانی بیمارستان انتخاب گردیدند، نوع تخصص پزشک معالج و اطلاعات هویتی بیماران استخراج گردید. به علاوه کد تشخیصهای اولیه، تشخیص نهایی و کد علت خارجی ثبت شده در فرم پذیرش وهمچنین کد علت زمینهای درج شده درگواهی فوت مطابق با کتاب دهمین ویرایش طبقه بندی بین المللی بیماریها (10ICD-) ثبت گردید. وضعیت توافق یا عدم توافق تشخیص اولیه با نهایی و همچنین تشخیص نهایی با علت زمینهای مرگ در رابطه با تخصص پزشکان به وسیله آزمون دقیق فیشر مورد سنجش قرار گرفت. ضمناً بررسی توافق بین تشخیص اولیه و نهایی همچنین توافق بین تشخیص نهایی و علت زمینه-ای مرگ به کمک ضریب کاپا انجام گرفت.
نتایج: در این بررسی ضریب توافق کاپا برای تشخیص اولیه و نهایی 83/0 و ضریب فوق برای تشخیص نهایی و علت زمینه ای مرگ 95/0 محاسبه گردید. آزمون دقیق فیشر نشان داد که بین وضعیت توافق تشخیص اولیه و نهایی و همچنین وضعیت توافق تشخیص نهایی و علت زمینه ای مرگ با تخصص پزشکان ارتباط معنی-دار آماری وجود ندارد. (در هر دو مورد 01/0P>). در62% از فوتشدگان علت خارجی در مرگ دخیل نبود. از 38% مرگ و میر با دخالت علل خارجی 21% مسمومیت به قسط خودکشی، 12% مسمومیت تصادفی توسط مواد زیان آور، 4% به علت تصادفات موتورسواران و 1% مربوط به سایر علل بود.
نتیجهگیری: در این تحقیق توافق بالایی میان تشخیص اولیه و نهایی و هم چنین تشخیص نهایی و علت زمینه ای مرگ در بعضی از تخصص ها دیده شد در حالی که چنین توافقی در سایر موارد مشاهده نشد. اگرچه این اختلاف از نظر آماری معنی-دار نبود ولی این امر معرف نقص سیستم ثبت مرگ در کشور ما (به خصوص در بعضی از تخصص ها) می باشد. با توجه به اهمیت تشخیص نویسی دقیق پزشکان، به خصوص تشخیص های مربوط به مرگ و میر، لازم است تا این تشخیصها به صورت صحیح و دقیق و در همه انواع تخصص ها ثبت شود تا زمینه صحیح مقایسه علت مرگ ثبت شده در کشور با آمارهای ثبت شده جهانی فراهم شود.
بابک عشرتی، علی اکبر رضایی آشتیانی، فیروزه خزاعی، فضه ترکمانی، مهین سادات عظیمی،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: از اواخر تیر ماه سال 1384 بر اساس گزارش مرکز مدیریت بیماریهای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی همهگیری موارد اسهال حاد آبکی ناشی از ویبریو کلرا سروتیپ اینابا در کشور شروع شد. در این زمینه در طی مدت همهگیری تعداد 16 بیمار وبایی از نوع اینابا در استان مرکزی نیز شناسایی شدند. هدف از این مطالعه بررسی عوامل مؤثر بر این همهگیری در استان مرکزی بوده است.
روش کار: مطالعه حاضر یک مطالعه مورد شاهد همسان شده بر اساس سن و جنس است که درآن موردها شامل تمام موارد اسهال حاد آبکی گزارش شده در تابستان 1384 و ساکن استان مرکزی و شاهدها از همسایههای آنها بودهاند. برای محاسبه مقدار اثر از محاسبه نسبت شانس جفتی با رگرسیون لجستیک شرطی استفاده شد. دراین مطالعه P-Value کمتر از 05/0 به عنوان سطح معنیداری آماری تلقی شد.
نتایج: تعداد 16 بیمار به عنوان مورد با 32 شاهد مقایسه شدند که بر اساس نتایج به دست آمده نسبت شانس محاسبه شده برای مصرف سبزی (98/35- 25/2:CI95% ،9=OR) بوده است. برای گرم کردن مناسب غذای مانده برای مصرف این مقدار (022/1- 015/0=CI95% ،12/0=OR)، نامناسب شستن سبزی و میوه (06/21-88/0=CI95% ،29/4=OR) و مصرف بستی غیرپاستوریزه (83/24- 99/=CI95% ،96/4=OR) بوده است.
نتیجهگیری: اگرچه در طی همهگیری اخیر تعداد کمی از موارد در استان بروز کرد ولی با توجه به نتایج حاصل از این مطالعه به نظر
میرسد آموزش بهداشت در زمینه پیشگیری از وبا میتواند نقش مؤثری در جلوگیری از همهگیریهای آینده داشته باشد. این آموزش بیشتر باید در جهت رعایت بهداشت فردی، استفاده مناسب از غذاهای قابل آلوده شدن باشد.
مصطفی قربانی، مسعود یونسیان، اکبر فتوحی، حجت زراعتی، سعید صادقیان، یوسف رشیدی،
دوره 3، شماره 1 - ( 6-1386 )
چکیده
مقدمه و اهداف: شواهد اخیر گویای این مطلب هستند که مواجهه طولانی مدت با آلودگی هوا موجب پیشرفت وتشدید آترواسکلروز، افزایش خطر بیماریهای قلبی - روقی و مرگ میشود. مواجهات کوتاه مدت ممکن است موجب ترمبوز و حوادث حاد ایسکمیک گردد. از آنجا که این یافتهها ناکامل و متناقضند مطالعات بیشتری مورد نیاز است. این مطالعه به منظور ارزیابی ارتباط میان آلودگی هوا
( PM10و CO) و پذیرش اورژانسی در بیمارستان به علت سندرم حاد قلبی (ACS) به صورت یک مطالعه مورد-متقاطع انجام شد.
همچنین در این مطالعه ویژگیهای فردی به عنوان تعدیل کننده اثر مورد بررسی قرار گرفت.
روش کار: دویست و پنجاه بیمار ساکن تهران که با تشخیص سندرم حاد قلبی از 15 فروردین تا 20 خرداد 1386 بستری شده بودند تحت مطالعه قرار گرفتند. اطلاعات فردی از جمله جنسیت، سن، تاریخ بستری، تاریخ شروع علائم، بیماریهای همراه (فشارخون، دیابت) و وضعیت سیگار کشیدن افراد در دسترس بود. دادههای روزانه و ساعتی آلودگی هوا از شرکت کنترل کیفیت هوا اخذ شد. در این مطالعه فاکتورهای هواشناسی، استرس، فعالیت فیزیکی و روز تعطیل هفته به عنوان متغیر مخدوش کننده در مطالعه وارد شد.
نتایج: ارتباط مثبت معنیداری بین سندرم حاد قلبی و میانگین 24 ساعته مونوکسید کربن (34/1-03/1
:CI95%، 18/1=OR) به ازای افزایش هر واحد مونوکسید کربن یافته شد ولی ارتباط سندرم حاد قلبی و میانگین 24 ساعته ذرات معلق کوچکتر از 10 میکرون (01/1-99/0 :CI95%، 005/1=OR) از لحاظ آماری معنیدار نبود. ارتباط میانگین 24 ساعته مونوکسید کربن و سندرم حاد قلبی در سطوح جنس متفاوت بود و زنان حساستر از مردان (26/2-25/1 :CI95%، 75/1=OR) بودند ولی ارتباط سندرم حاد قلبی و میانگین 24 ساعته ذرات معلق کوچکتر از 10 میکرون در سطوح متغیرهای تعدیل کننده اثر تغییری نکرد.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان داد که افزایش میانگین 24 ساعته
CO باعث افزایش خطرACS میگردد که این خطر برای زنان بیشتر از مردان بود. در این مطالعه هیچ ارتباطی میان ACSو میانگین 24 ساعته ذرات معلق کوچکتر از 10 میکرون یافت نشد.