16 نتیجه برای کیفیت زندگی
حسین صافیزاده، سیمین شمسیمیمندی، یلدا بنیهاشمی،
دوره 1، شماره 4 - ( 10-1389 )
چکیده
زمینه و هدف: ملاسما یک هیپرپیگمانتاسیون قرینه اکتسابی قهوهای رنگ بر روی صورت یا گردن میباشد که تأثیرات واضح احساسی و روانی بر بیماران مبتلا دارد. با وجود اینکه این بیماری در زنان بهویژه در سنین باروری شیوع دارد تأثیر آن بر کیفیت زندگی این جمعیت ناشناخته است. هدف این مطالعه بررسی کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی در مبتلایان به ملاسمای مراجعهکننده به درمانگاههای تخصصی پوست در شهر کرمان میباشد.
روش اجرا: این مطالعه از نوع مقطعی بوده و با انجام معاینهی بالینی و تکمیل پرسشنامه روی 200 بیمار مبتلا به ملاسما انجام شد. جهت بررسی شدت ملاسما از شاخص (MASI (Melasma Area and Severity Index و برای ارزیابی کیفیت زندگی از پرسشنامههای سنجش کیفیت زندگی در بیماریهای پوست (DLQI (Dermatology Life Quality Index و سنجش کیفیت زندگی در ملاسما (MELASQOL (Melasma Quality of Life Scale استفاده شد.
یافتهها: 200 نفر با میانگین سنی 6.42 ± 31.86 سال (با دامنهی سنی 55-18 سال) بررسی شدند. میانگین نمرات DLQI و MELASQOL بهترتیب 4.48 ± 6.90 و 14.95 ± 40.24 بود. در 113 نفر (65.5%) ملاسما تأثیر واضـحی در کیفـیت زنـدگـی بیمـاران گذاشته بود. ارتباط معنادار بین نمرات پرسشنامههای کیفیت زندگی و شاخص شدت بیماری مشاهده شد (
P<0.001).براساس پرسشنامهی DLQI بیشترین اختلال مربوط به احساسات و عواطف بود و براساس پرسشنامهی MELASQOL نیز عصبیشدن و دستپاچگی بهعلت وضعیت پوست بر کیفیت زندگی تأثیر گذاشته بود.
نتیجهگیری: ملاسما بهوضوح بر کیفیت زندگی مبتلایان تأثیر داشته از اینرو پزشک معالج علاوه بر درمانهای دارویی و فیزیکی بایستی به تأثیر مخرب روانی ـ اجتماعی اختلالات رنگدانهای نیز توجه نماید.
سودابه زندی، سیمین شمسی میمندی، صادق هاشمینسب گرجی، فاطمه صبوری شهر بابک،
دوره 2، شماره 3 - ( 7-1390 )
چکیده
زمینه و هدف: پسوریازیس یک بیماری مزمن و عودکننده است که دارای تأثیراتی بر روی جسم، روح و کیفیت زندگی بیماران است. هدف از این مطالعه بررسی کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پسوریازیس بود.
روش اجرا: در این مطالعهی مقطعی که در سال 1388 انجام شد، 97 بیمار مبتلا به پسوریازیس مراجعهکننده به درمانگاه و مرکز PUVA درمانی بیمارستان افضلیپور در شهر کرمان انتخاب شدند. کیفیت زندگی بیماران با استفاده از پرسشنامهی شاخص کیفیت زندگی (DLQI) Dermatology Life Quality Index و شدت بیماری آنان با PASI) Psoriasis Area Severity Index مورد ارزیابی قرار گرفت و نمرهی اطلاعات بهدستآمده با استفاده از آزمونهای آماری One-way AVONA و مربع کای مورد تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: 55.7% بیماران مذکر بودند و میانگین سنی افراد 35.3سال (از 16 تا 75 سال) بود. شایعترین نوع بیماری، پسوریازیس ولگاریس (76.3%) بود و 3.1% مبتلا به آرتروپاتی بودند. متوسط مدت ابتلا به بیماری 21 ماه (از 11ماه تا 30سال)، میانگین نمرهی کیفیت زندگی افراد 14.1 (حداقل 1 و حداکثر 29) و میانگین نمرهی شدت بیماری 18.6 (حداقل 0.6 و حداکثر66.6) بود. نمرهی DLQI با شدت بیماری، وضیعت تأهل و نوع بیماری از لحاظ آماری ارتباط معنیداری داشت (P<0.05).
نتیجهگیری: بیماری پسوریازیس با تخریب کیفیت زندگی بیماران همراه است، بنابراین برای کاهش اثرات سوء بیماری بر زندگی بیماران باید اقدامات حمایتی روانی و اجتماعی صورت گیرد.
مهسا قجرزاده، شهربانو خیرخواه، مریم غیاثی،
دوره 2، شماره 4 - ( 10-1390 )
چکیده
زمینه و هدف: ویتیلیگو یکی از بیماریهای مزمن پوستی است که با لکههای بدون رنگ ناشی از ازبینرفتن ملانوسیتهای پوست مشخص میشود. ویتیلیگو اختلال فیزیکی زیادی به همراه ندارد، اما مشکلات زیبایی فراوانی را بهوجود میآورد که با اختلالات روحی و روانی بسیاری برای بیماران همراه است. هدف مطالعهی کنونی بررسی افسردگی و اختلال کیفیت زندگی در بیماران ویتیلیگو مراجعهکننده به بیمارستان رازی در سالهای 1388و 1389 بود.
روش اجرا: از دی ماه 1388 تا دی ماه 1389، از 100 بیمار مبتلا به ویتیلیگو که به روش تصادفی ساده از درمانگاه سرپایی بیمارستان رازی انتخاب شده بودند، درخواست شد که به پرسشنامههای روا و پایای Beck Depression Inventory، SF-36 و DLQI (Dermatology Life Quality Index) پاسخ دهند.
یافتهها: میانگین سنی بیماران 11.5±28.9 سال و میانگین زمان ابتلا به بیماری 5.5±5.7 سال بود. میانگین نمرهی Beck، SF-36، DLQI همهی بیماران 11.8±15.9، 19.4±63.8 و 6.9±8.4 بود. درحالی که ارتباط معنیداری بین نمرههای DLQI و SF-36 و طول مدت بیماری وجود داشت (به ترتیب 0.3=r ،001.0< P و 263.0=r ،01.0=P)، نمرههای هیچیک از پرسشنامهها با سن ارتباطی نداشت.
نتیجهگیری: توصیه میشود ارزیابی کیفیت زندگی و افسردگی در بیماران مبتلا به ویتیلیگو جهت بررسی مشکلات ناشی از بیماری بر زندگی آنها انجام گیرد.
رضوان طلایی، محمدرضا معیری، طاهره مازوچی، سید علیرضا مروجی، محدثه اردستانی،
دوره 3، شماره 3 - ( 7-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: کیفیت زندگی یک مفهوم تجربی گسترده است که منعکسکنندهی دیدگاه فرد در سطح رضایت از زندگی در یکی از موقعیتهای مختلف از جمله مسکن، تفریح و سرگرمی، شرایط محیطی، سلامت و کار میباشد. براساس این تعریف، کیفیت زندگی یک معیار ذهنی است که تحت تأثیر عوامل بسیار فراتر از وضعیت سلامت قرار دارد. بیماریهای پوستی اثرات مهمی بر حالتهای روانی اجتماعی و فعالیتها دارند. این مطالعه برای بررسی کیفیت زندگی در بیماران با اختلالات شایع پیگمانتاسیون پوست شامل ویتیلیگو، ملاسما و ککومک مراجعهکننده به کلینیکهای پوست شهرستان کاشان در سالهای1390-1389 انجام شد.
روش اجرا: در این مطالعهی مقطعی، 142 بیمار بالای 18 سال مبتلا به اختلالات رنگدانهای، پرسشنامه DLQI) Dermatology Life Quality Index) را کامل کردند. این پرسشنامه شامل 10 سؤال در 6 بخش احساسات، فعالیتهای روزانه، فراغت، کار و تحصیل، ارتباطات شخصی و درمان میباشد. امتیازدهی بر طبق راهنمای Finlay انجام شد و دادهها با استفاده آزمونهای آماری t، ANOVA و بررسی ضریب همبستگی پیرسون تحلیل شد. در این پرسشنامه هر فرد امتیاز بالاتری بهدست آورد از کیفیت زندگی پایینتری برخوردار میباشد.
یافتهها: میانگین (
± انحراف معیار) امتیاز کیفیت زندگی جمعیت مورد مطالعهی ما (03/5±) 64/5 بود. میانگین امتیاز کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به ویتیلیگو بیش از دو بیماری دیگر بود. در این مطالعه امتیازات کیفیت زندگی در زنان، افراد زیر 25 سال، افراد مجرد و بیماران با درگیری پوستی در نواحی در معرض دید بالاتر از سایرین بود اما بین امتیاز کیفیت زندگی و طول مدت بیماری، شغل، تحصیلات، محل سکونت ارتباط قابل توجهی یافت نشد.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان میدهد که اختلالات پیگمانتاسیون پوست تأثیر بسزایی بر روی همهی جنبههای کیفیت زندگی به خصوص جنبهی روانیاجتماعی دارد که این امر توجه ویژه به بیماریهای پوستی را برای یافتن روشهای درمانی بهتر جهت کاهش بار روانی این بیماران نشان میدهد.
اکرم انصار، لیلا جهانگرد، پویان پهلوانی، بهمن رسولی، سعادت ترابیان، سحر رسولی،
دوره 4، شماره 3 - ( 7-1392 )
چکیده
زﻣﻴﻨﻪ و ﻫدف: پسوریازیس یکی از بیماریهای
پوستی مزمن و شایع بوده که روی ﺟﺴﻢ و زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﻤﺎران تأثیرگذار است. امروزه کیفیت
زندگی، یکی از مهمترین موضوعات تحقیقات بالینی بوده و بررسی آن بهمنظور ارزشیابی
مداخلات درمانی انجام میشود. هدف از این مطالعه شناخت بهتر ابعاد مختلف کیفیت زندگی
بیماران مبتلا به پسوریازیس ولگاریس میباشد.
روش اﺟﺮا: در اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪی مورد ـ شاهدی
ﻛﻪ در ﺳﺎل 1391 اﻧﺠﺎم ﺷﺪ، 100 ﺑﻴﻤﺎر ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﭘﺴﻮرﻳﺎزﻳﺲ و 100 نفر نیز که بیماری خاصی
در آنها وجود نداشت بهعنوان گروه شاهد در نظر گرفته شدند. ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﻤﺎران ﺑﺎ
اﺳﺘﻔﺎده از ﭘﺮﺳﺶﻧﺎﻣﻪی استاندارد ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ (SF-36)
ﻣﻮرد ارزﻳﺎﺑﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و ﻧﻤﺮهی اﻃﻼﻋﺎت ﺑﻪدﺳﺖآﻣﺪه ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده
از آزمونهای آﻣﺎری مربع کای و t ﻣﻮرد ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ.
ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎ: ﻣﻴﺎﻧﮕﻴﻦ ﻧﻤﺮهی کلی ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ
گروه بیماران مبتلا به پسوریازیس برابر 65.05±15.51 و بهطور معناداری
از گروه شاهد (78.31±11.93) پایینتر
بود (P<0.001) کیفیت زندگی بیماران در همهی ابعاد غیر از دو بعد
نقش فیزیکی و نقش عاطفی اختلاف معناداری با گروه شاهد داشت (P<0.05).
ﻧﺘﻴﺠﻪﮔﻴﺮی: در مطالعهی حاضر نیز
بیماران مبتلا به پسوریازیس ولگاریس کاهش قابلتوجهی در کیفیت زندگی در مقایسه با
گروه شاهد داشتند. لذا توجه ویژه به بیماران و یافتن تدابیری برای مدیریت و بهبود بخشی
جنبههای مختلف زندگی بیماران اعم از مادی و روحی ضروری است.
آمنه یزدانفر، محمدرضا احمدپناه، زهره خردمند،
دوره 5، شماره 1 - ( 1-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: ویتیلیگو و آکنه از بیماریهای مزمن پوستی شایع با تأثیرات زیباییشناختی بوده که جنبههای مختلف کیفیت زندگی را متأثر میسازند. این مطالعه جهت ارزیابی کیفیت زندگی در مبتلایان به آکنه یا ویتیلیگو و بررسی متغیرهای مؤثر برآن طراحی شد.
روش کار: این مطالعهی مقطعی بر روی 132 بیمار مبتلا به ویتیلیگو و 136 بیمار مبتلا به آکنه انجام گرفت. دادههای بیماران با استفاده از پرسشنامهای برای جمعآوری اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامهی کیفیت زندگی (Dermatology Life Quality Index [DLQI]) گردآوری شد. سپس دادهها با استفاده از نسخهی 16 نرمافزار SPSS مورد توصیف و تحلیل آماری قرار گرفتند.
یافتهها: میانگین سنی مبتلایان به ویتیلیگو و آکنه بهترتیب 7/5±8/22 و 5/11±9/28 سال بود. فراوانی نسبی زنان در مبتلایان ویتیلیگو و آکنه بهترتیب برابر 5/54% و 8/83% بود که بیماران ازنظر سن و جنس به روش طبقهبندی همسان شدند. بین نمرهی کیفیت زندگی با سن، تأهل، شغل، سکونت، تحصیلات و سن ابتلا در گروه بیماران ویتیلیگو ارتباط معنادار آماری پیدا نشد. بین نمرهی کیفیت زندگی با سن، تأهل، شغل، سکونت، تحصیلات و سن ابتلا در گروه بیماران آکنه نیز ارتباط معنادار آماری پیدا نشد. میانگین نمرهی کیفیت زندگی در گروه ویتیلیگو و آکنه بهترتیب 75/6 و 05/7 بود که ازنظر آماری معنادار نبود (08/0P=)، ولی در دو خردهمقیاس احساسات و علائم (002/0P=) و خردهمقیاس روابط شخصی (02/0P=) تفاوت معنادار وجود داشت. مبتلایان به ویتیلیگوی مزمنتر بهطور قابل ملاحظهای کیفیت زندگی پایینتری داشتند (008/0P=). بین کیفیت زندگی و شکل درگیری در ویتیلیگو رابطهی معنادار آماری یافت شد و مبتلایان به فرم منتشر نسبت به فرم موضعی نمرهی کیفیت زندگی بالاتری کسب کردند (032/0P=). در مبتلایان به آکنه، در صورت ابتلا به فرم شدید آکنه کیفیت زندگی افت بیشتری کرده بود (002/0P=). میانگین نمرهی کیفیت زندگی برحسب جنس در هیچیک از بیماریها تفاوت معنیدار نداشت. اختلاف میانگین نمرهی کیفیت زندگی بین دو گروه ویتیلیگو و آکنه برحسب متغیرهای شغل، سکونت و تحصیلات ازطریق آزمون آنالیز واریانس دوطرفه نیز ازنظر آماری معنادار نبود.
نتیجهگیری: در این مطالعه کیفیت زندگی مبتلایان به آکنه و ویتیلیگو تحت تأثیر ماهیت، شدت و وسعت بیماری و مدت ابتلا قرار دارد. این نتایج لزوم توجه پزشکان و روانشناسان را در ادارهی این بیماران به گروههای در معرض خطر ازنظر کیفیت زندگی جهت مؤثرتربودن درمان مشخص میسازد.
لیدا بهرامی، حمزه احمدیان، غلامرضا عشقی،
دوره 5، شماره 3 - ( 8-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: ویتیلیگو یک بیماری شایع پوست است و به نظر میرسد شناخت و مبارزه با پیامدهای اجتماعی و روانی آن حائز اهمیت باشد. بنابراین مطالعهای با هدف بررسی رابطهی بین ادراک بیماری با افسردگی و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به ویتیلیگو مراجعهکننده به درمانگاه پوست بیمارستان فرشچیان شهر همدان انجام شد.
روش اجرا: این پژوهش مقطعی روی مبتلا به ویتیلیگو مراجعهکننده به درمانگاه پوست بیمارستان فرشچیان شهر همدان در سال 1393 بود. نمونهی پژوهش شامل 100 بیمار (32 بیمار مرد و 68 بیمار زن) مبتلا به ویتیلیگو بود که بهروش نمونهگیری آسان، داخل مطالعه شدند. ابزارهای سنجش شامل پرسشنامهی تجدیدنظرشدهی ادراک بیماری (IPQ-R)، پرسشنامهی کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت فرم کوتاه (WHOQOL-BREF) و ویرایش دوم پرسشنامهی افسردگی Beck (BDI-II) بود. دادهها ازطریق تحلیل همبستگی پیرسون تحلیل شدند.
یافتهها: نتایج این مطالعه نشان داد که ادراک بیماری، ارتباط معنیداری با افسردگی و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به ویتیلیگو دارد. براساس این یافتهها، بیماران مرد و زن مبتلا به ویتیلیگو در ادراک مثبت و منفی از بیماری تفاوت معنیداری با یکدیگر دارند (بهترتیب 031/0P= و 002/0P=). همچنین بیماران مرد و زن مبتلا به ویتیلیگو در یکی از ابعاد کیفیت زندگی(سلامت محیط) تفاوت معنیداری با یکدیگر دارند (031/0P=).
نتیجهگیری: توصیه میشود ارزیابی کیفیت زندگی و افسردگی در بیماران مبتلا به ویتیلیگو جهت بررسی مشکلات ناشی از بیماری بر زندگی آنها انجام گیرد.
یوسف فکور، امیرهوشنگ احسانی، سعیده محمدی،
دوره 7، شماره 3 - ( 8-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری پسوریازیس از بیماریهای مزمن و شایع پوست میباشد که با ناتوانی (morbidity) و بار مالی زیادی برای بیماران و نظام سلامت کشور همراه است. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر سن، شدت بیماری پسوریازیس و رژیم درمانی داروهای بیولوژیک مورد استفاده روی کیفیت زندگی مبتلایان به پسوریازیس بود.
روش اجرا: این مطالعهی مقطعی در سالهای 1394 و 1395 انجام شد و 110 بیمار مبتلا به پسوریازیس مراجعهکننده به درمانگاه و بخش پوست بیمارستان رازی در شهر تهران در آن وارد شدند. برای بررسی کیفیت زندگی از ترجمهی فارسی پرسشنامهی DLQI (Dermatology Life Quality Index) بهره گرفته و دادهها با استفاده از نسخهی ۲۲ نرمافزار آماری IBM SPSS Statistics (IBM Corp., Armonk, NY, USA) و آزمون مربع کای توصیف و تحلیل شد.
یافتهها: هفتاد و چهار مرد و ۳۶ زن وارد مطالعه شدند. میانگین سنی افراد 8/38 (دامنه: ۱۸ تا ۷۳) سال بود. میانگین نمرات DLQI برابر 51/6 و انحراف معیار آن 66/6 بود. همبستگی میان سن و شدت بیماری، کیفیت زندگی و سن، و کیفیت زندگی و شدت بیماری و کیفیت زندگی با رژیم درمانی معنیدار نبود (05/0P>).
نتیجهگیری: سن، شدت بیماری پسوریازیس و داروهای بیولوژیک مورد استفاده با کیفیت زندگی مبتلایان به پسوریازیس ارتباط نداشت.
سارا شریفیپور، محمدحسن دوازدهامامی، مریم بختیاری، ابوالفضل محمدی، محسن صابری،
دوره 8، شماره 2 - ( 5-1396 )
چکیده
روش اجرا: در این پژوهش با روش نمونهگیری در دسترس 6 نفر انتخاب شدند و از پرسشنامههای علائم کندن مو MGH-HPS، افسردگی، اضطراب، استرس DASS-21، کیفیت زندگی WHOQOL-26 و دشواری در تنظیم هیجان DERS استفاده شد. پروتکل 8 جلسهای درمان تنظیم هیجان مبتنی بر مدل گراس بهصورت هفتگی (هر جلسه 90 دقیقه) برای هر شرکتکننده بهصورت انفرادی اجرا شد. دادهها ازطریق تحلیل چشمی، درصد بهبودی، آزمون ناپارامتری فریدمن و آزمون مقایسههای جفتی ویلکاکسون تجزیه و تحلیل شد.
زمینه و هدف: اختلال کندن مو اختلال مزمنی است که مشخصهی آن کندن مکرر مو است که کمابیش سبب ازدستدادن مو میشود. این اختلال با وجود داشتن عوارض متعدد جسمانی، اقتصادی و اجتماعی کمتر مورد تشخیص و درمان قرار گرفته است. در پژوهش حاضر به بررسی اثربخشی درمان تنظیم هیجانی بر شدت علائم موکنی، اضطراب، افسردگی، استرس و کیفیت زندگی در افراد مبتلا به اختلال کندن مو میپردازیم.
یافتهها: درمان تنظیم هیجان در کاهش علائم اختلال کندن مو، افسردگی، اضطراب، استرس، دشواری در تنظیم هیجان و افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال کندن مو مؤثر است.
نتیجهگیری: درمان تنظیم هیجان بهطور معناداری مشکلات هیجانی و علائم کندن مو را در افراد مبتلا به وسواس کندن مو بهبود میبخشد، درنتیجه درمانگران میتوانند از این درمان بهعنوان یک درمان مؤثر برای اختلال کندن مو استفاده کنند.
حمید خراطزاده، ابوالفضل محمدی، فریبا جعفری، سیدمحسن حسینی،
دوره 9، شماره 2 - ( 5-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: ویتیلیگو یک اختلال شایع رنگدانهای پوست است که تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی افراد مبتلا دارد. هدف از انجام این مطالعه، بررسی ارتباط بین کیفیت زندگی این بیماران با شفقت به خود و اجتناب تجربی بود.
روش اجرا: در این مطالعهی مقطعی ـ تحلیلی، پرسشنامههای شفقت به خود
(self-compassion and experiential avoidance [SCS])، نسخهی دوم پذیرش و عمل (AAQ-II) و شاخص کیفیت زندگی بیماران مبتلا به ویتیلیگو (VitiQoL) توسط 105 نفر از بیماران مبتلا به ویتیلیگو (5/49% مرد) که به شیوهی نمونهگیری در دسترس انتخاب شده بودند، تکمیل گردید. تحلیل دادهها نیز با استفاده از روشهای آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، t-test، تحلیل آنوا و تحلیل کوواریانس انجام گرفت.
یافتهها: میانگین نمرهی کیفیت زندگی افراد شرکتکننده در پژوهش 14/32 بود. بین نمرهی کیفیت زندگی با نمرههای اجتناب تجربی (28/0=R)، قضاوتکردن خود (36/0=R)، انزوا (52/0=R) و همانندسازی افراطی (42/0=R) در سطح 01/0>P ارتباط معنیداری وجود دارد. پس از حذف اثر مخدوشکننده متغیرها بر یکدیگر نیز، ارتباط بین نمرهی کیفیت زندگی با محل ضایعه (04/0=P) و نمرهی انزوا (001/0=P) معنیدار بود.
نتیجهگیری: شفقت به خود و اجتناب تجربی نقش مهمی در کیفیت زندگی بیماران مبتلا به ویتیلیگو ایفا میکنند و هدف قراردادن این دو مؤلفه بهوسیلهی درمانهای روانشناختی، میتواند در افزایش کیفیت زندگی این بیماران مؤثر باشد.
سارا هاشمی، علیاکبر یحیایی،
دوره 9، شماره 3 - ( 8-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان پوست از بدخیمیهای شایع در دنیا است که با ناتوانیهایی همراه است. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی آموزش ایمنسازی در برابر استرس بر کیفیت زندگی و امید به زندگی در مبتلایان به سرطان پوست انجام شد.
روش اجرا: پژوهش از نوع مطالعات نیمهآزمایشی با پیشآزمون ـ پسآزمون پیگیری با گروه آزمایش و کنترل بود. از میان مردان مبتلا به سرطان پوست مراجعهکننده به مرکز بالینی نگاه شهر ساوه در سال 1396، 30 نفر تصادفی انتخاب شده و بهصورت تصادفی در دو گروه 15 نفری تقسیم شدند. شش جلسهی آموزشی در هفته برگزار شد. آزمودنیها در آغاز و پایان طرح پرسشنامههای کیفیت زندگی و امید به زندگی را پر نمودند. دادهها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: میانگین نمرات در گروه آزمایش تفاوت معناداری نسبت به گروه کنترل نشان داد (001/0P<). آزمودنیهای گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل بهطور معناداری نمرات بهتری داشتند که اثربخشی مداخله را نشان داد.
نتیجهگیری: آموزش ایمنسازی در برابر استرس میتواند بهعنوان مداخلهای مفید و کاربردی در درمان روانشناختی مبتلایان به سرطان پوست و افزایش کیفیت زندگی و امید به زندگی آنها بهکار رود.
شیرین ایرانی،
دوره 10، شماره 2 - ( 5-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: ذهنیتهای طرحوارهای مجموعهای از طرحوارههای خاص و سبکهای مقابلهای هستند که در پاسخ به موقعیتهای هیجانی فعال شده و به شکلگیری الگوهای رفتاری منطبق با طرحوارهها جهت میدهند. پژوهش حاضر با هدف پیشبینی کیفیت زندگی بیماران ویتیلیگو براساس ذهنیتهای طرحوارهای صورت پذیرفت.
روش اجرا: در این مطالعهی توصیفی ـ همبستگی، 170 بیمار مبتلا به ویتلیگو به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب گردیده و به پرسشنامههای ذهنیتهای طرحوارهای (Schema Modes Inventory) و فرم کوتاه پرسشنامهی کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (WHOQOL-BREF) پاسخ دادند. تحلیل دادهها با استفاده از روشهای آمار توصیفی، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون به روش گامبهگام صورت پذیرفت.
یافتهها: نتایج حاصل از تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد کیفیت زندگی با تمام ذهنیتهای طرحوارهای غیر از ذهنیت خودآرامبخش بیتفاوت ارتباط دارد. ذهنیت کودک شاد و بزرگسال سالم با کیفیت زندگی رابطهی مثبت و معنادار و رابطهی سایر ذهنیتها (بهجز ذهنیت خودآرامبخش بیتفاوت) با کیفیت زندگی منفی و معنادار است و رگرسیون گامبهگام نشان داد ذهنیتهای کودک آسیبپذیر، ذهنیت محافظ بیتفاوت، ذهنیت تسلیم شده مطیع و ذهنیت کودک شاد بهترتیب بیشترین تأثیر را در پیشبینی کیفیت زندگی دارند.
نتیجهگیری: با توجه به اهمیت نقش ذهنیتهای طرحوارهای در کیفیت زندگی بیماران ویتیلیگو، درنظرگرفتن درمانهای روانشناختی نظیر طرحواره درمانی جهت تعدیل ذهنیتهای ناکارآمد و ارتقای ذهنیتهای کارآمد در این بیماران ضروری بهنظر میرسد.
آذین آیتاللهی، الناز ایرجی، علیرضا فیروز، سیدابراهیم اسکندری، علی فرزانگان، اعظم فتاحی،
دوره 10، شماره 2 - ( 5-1398 )
چکیده
اونیکومایکوزیس از اختلالات شایع ناخنها است که درصورت عدم درمان منجر به تغییر شکل ناخن و حتی تخریب صفحهی ناخن میشود. از آنجا که ناخنها در ظاهر شخص اهمیت دارند اونیکومایکوزیس با تغییر در ظاهر ناخن و تخریب آن و همچنین اختلال در عملکرد فرد در فعالیتهای ظریفی که با دست انجام میشود میتواند بر روی کیفیت زندگی فرد تأثیرگذار باشد. هدف از این مطالعه بررسی کیفیت زندگی افراد مبتلا به اونیکومایکوزیس میباشد.
سیدمجید غضنفری، جمشید جمالی، آزاده ساکی، محمدرضا نورس، روشنک سالاری، علی خرسند وکیلزاده، فرزانه شریفیپور،
دوره 10، شماره 3 - ( 8-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: خارش یکی از مشکلات شایع بیماریهای مزمن کلیوی است. تداوم روشهای درمانی مختلف ضمن افزایش طول عمر بیماران باعث تغییراتی در شیوهی زندگی، وضعیت سلامتی و نهایتاً کیفیت زندگی آنان میشود. شناخت ابعاد مختلف کیفیت زندگی بیماران، باعث ارائهی خدمات بهتر توسط کادر درمانی و عاملی برای ارتقای سطح سلامت و بهبود کیفیت زندگی بیماران میشود. هدف این مطالعه ارزیابی کیفیت زندگی بیماران همودیالیزی دارای خارش اورمیک در شهر مشهد در سال 1396 با گذری بر دیدگاههای طب ایرانی بود.
روش اجرا: مطالعهی توصیفی ـ تحلیلی حاضر بر روی 52 بیمار انجام شد. جمعآوری دادهها توسط پرسشنامهی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی و سؤالات دموگرافیک پژوهشگرساخته انجام و تحلیل دادهها توسط نسخهی 16 نرمافزارSPSS انجام شد.
یافتهها: میانگین سنی بیماران 73/51 سال و میانگین مدت دیالیز آنها 42/41 ماه بود. نمرهی کلی کیفیت زندگی بیماران 56 بود. کمترین و بیشترین نمره، در ابعاد جسمی و محیطی دیده شد. بین برخی ابعاد کیفیت زندگی با متغیرهای هموگلوبین و کراتینین، ارتباط آماری معنادار معکوس و با سن، بیماریهای دیابت، فشارخون و چربی خون ارتباط آماری معنادار مستقیم وجود داشت (005/0>P).
نتیجهگیری: سطح کیفیت زندگی بیماران همودیالیزی پایینتر از بقیهی افراد بوده و عوامل متعددی میتواند باعث ارتقای آن شود. توجه خاص به ویژگیهای فردی بیماران دیالیزی ازنظر مزاجشناسی میتواند در پیشبینی نیازهای اساسی آنان کمککننده باشد.
میثاق نوروزی، حمیدطاهر نشاط دوست، فریبا جعفری،
دوره 14، شماره 2 - ( 5-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی رواندرمانی مبتنیبر بهبود کیفیت زندگی بر افسردگی و عزت نفس زنان مبتلا به ویتیلیگو انجام شد.
روش اجرا: پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی (پیشآزمون ـ پسآزمون با پیگیری و گروه کنترل) بود که با استفاده از طرح پیشآزمون ـ پسآزمون با پیگیری با گروه کنترل انجام گرفت. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زنان مبتلا به بیماری پوستی ویتیلیگو مراجعهکننده به مرکز تحقیقات بیماریهای پوستی و سالک اصفهان بود که در این میان تعداد 20 نفر با روش نمونهگیری دسترس انتخاب و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و گروه کنترل (10 نفر برای هر گروه) جایگزین شدند. هر دو گروه پرسشنامههای افسردگی بک (1996) و عزتنفس روزنبرگ (1965) را بهعنوان پیشآزمون تکمیل و پس از اتمام دوره هشت جلسهای رواندرمانی مبتنیبر بهبود کیفیت زندگی (هفتهای یک جلسه ۹۰ دقیقهای به مدت هشت هفته) مجدداً پسآزمون و یک ماه بعد پیگیری برای گروه کنترل و آزمایش اجرا شد. دادههای گردآوریشده با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر در نرمافزارSPSS مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: براساس یافتههای تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر مشخص شد که رواندرمانی مبتنیبر بهبود کیفیت زندگی میانگین، نمرات افسردگی را کاهش و عزتنفس زنان مبتلا به ویتیلیگو را افزایش داد.
نتیجهگیری: با توجه به اینکه رواندرمانی مبتنیبر بهبود کیفیت زندگی بر افسردگی و عزتنفس زنان مبتلا به ویتیلیگو تأثیر دارد؛ لذا آموزش این رویکرد درمانی بهعنوان یک روش مداخلهای مؤثر برای کاهش افسردگی و افزایش عزتنفس زنان مبتلا به ویتیلیگو توصیه میشود.
پروانه دلکآبادی، سارا هاشمی،
دوره 15، شماره 2 - ( 5-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: ویتیلیگو بهعنوان یکی از شایعترین اختلالات تولید رنگدانهای پوست، پیامدهای روانی ـ اجتماعی قابلتوجهی برای بیماران به همراه دارد؛ لذا کشف مسیرها و متغیرهای تأثیرگذار بر سلامت روان در این افراد مهم است. پژوهش حاضر با هدف مطالعه نقش واسطهای شرم درونیشده در رابطه بین اجتناب شناختی و دشواریهای بین فردی در پیشبینی کیفیت زندگی بیماران مبتلا به ویتیلیگو انجام گرفت.
روش اجرا: پژوهش از نوع توصیفی ـ همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمام بیماران مبتلا به ویتیلیگو بیمارستان رازی تهران بودند که 170 نفر به روش هدفمند براساس معیارهای ورود انتخاب و وارد مطالعه شدند. از پرسشنامههای اجتناب شناختی سکستون و داگاس، مشکلات بین فردی بارخام، کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی و شرم درونیشده کوک استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها با آزمون ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون و تحلیل مسیر با استفاده از نسخه 26 نرمافزار SPSS و PLS انجام شد.
یافتهها: براساس نتایج متغیر شرم درونی در ارتباط بین مشکلات بین فردی با کیفیت زندگی بهعنوان یک متغیر میانجی نسبی شناخته شد؛ اما در مسیر بین اجتناب شناختی با کیفیت زندگی اثری نشان نداده و مسیر اجتناب شناختی با کیفیت زندگی و شرم درونی بهعنوان متغیر میانجی در سطح معنیداری کمتر از 05/0 معنیدار نبود.
نتیجهگیری: متخصصان سلامت روان میتوانند در مداخلات با درنظرگرفتن نقش شرم درونی بین عوامل بررسیشده، نقش مهمی در کمک به بیماران ویتیلیگو برای عبور از چالشها، بهبود وضعیت سلامت روان و بهزیستی ایفا کنند.