اخیرا با کاربرد ترمیمهای همرنگ غیرمستقیم، تحقیقات جهت یافتن ماده مناسب جهت چسباندن این ترمیمها وسعت زیادی یافته است. سیمانهای رزینی به لحاظ استحکام، زیبایی، و ضخامت لایه ای مطلوب، کاربرد مناسبی در این زمینه دارند و انواع آنها با سیستمهای مختلف پلیمریزاسیون (شیمیایی، نوری، Dual) بدین منظور توصیه شده اند؛ لیکن سیمانهای Dual cure به دلیل ادعای کارخانه ها مبنی بر این که پس از قطع نور، پلیمریزاسیون ادامه می یابد و در مناطقی که نور با شدت کافی نرسیده است، پلیمریزاسیون قادر به انجام است، توجه بیشتری را به خود جلب نموده است. استحکام و دوام ترمیمهای زیبایی غیرمستقیم تا حد زیادی به پلیمریزاسیون کافی سیمان چسباننده اش بستگی دارد و در صورتی که سیمان نوری و یا Dual cure مصرف شده، پلیمریزاسیون کافی نیابد، دوام ترمیم به خطر می افتد؛ لذا بررسی روند پلیمریزاسیون این سیمان در زمانهای پس از قطع نور و مقایسه آن با سیستمهای Self cure حائز اهمیت است. در این مطالعه روند پلیمریزاسیون سیمان Dual cure در دو حالت تحت تابش نور و بدون تابش نور مورد بررسی قرار گرفت و با رزینهای Self cure و Light cure مقایسه شد. نمونه هایی از سه ماده به ابعاد 1×5×10 میلیمتر ساخته شد. از هر گروه 3 نمونه و در مجموع 12 نمونه تهیه گردید. نمونه های Dual cure با تابش نور و Light cure به مدت 60 ثانیه تحت تابش نور از ورای بلوک پرسلنی به ابعاد 2×6×12 میلیمتر قرار گرفتند. نمونه ها در زمانهای مشخص Post mixing شامل 5، 10، 20، 30، 45 و 60 دقیقه و نیز 24 ساعت با روش طیف سنجی مادون قرمز (FTIR) مورد بررسی قرار گرفتند؛ سپس میانگین DC) Degree of Conversion) هر گروه محاسبه شد. با استفاده از آزمون آنالیز واریانس و آزمون Tukey-HSD با P<0.05 نتایج زیر به دست آمد: پلیمریزاسیون رزین Light cure پس از قطع نور بطور معنی دار ادامه پیدا نکرد، سیمان Dual cure پس از قطع نور به واکنش پلیمریزاسیون ادامه داد و روند آن با رزین Light cure و Self cure متفاوت بود. سیمان Dual cure بدون تابش نور به میزان محدودی پلیمریزه شد؛ ولی با نمونه Dual cure با تابش نور تفاوت معنی دار داشت. روند پلیمریزاسیون سیمان Dual cure با تابش نور با نمونه بدون تابش نور متفاوت بود؛ بنابراین رسیدن مقدار کافی نور برای پلیمریزه شدن سیمان Dual cure لازم است.
بیان مساله: اخیرا محققان روشهایی را برای کاهش انقباض پلیمریزاسیون ترمیم های کامپوزیتی ارائه نموده اند و مدعی هستند با قدرتهای بالاتر انرژی دستگاههای لایت کیور و تغییر الگوی تابش اشعه خواص مکانیکی ترمیم و بهبود می یابد و در عین حال ریزنشت آن نیز کاهش می یابد. هدف: این مطالعه با هدف بررسی اثر دو روش سخت کنندگی Soft-Start و Pulse-Delay بر میزان ریزنشت و درجه تبدیل ترمیم های کامپوزیتی انجام شد.
روش بررسی: به منظور بررسی ریزنشت از روش نفوذ رنگ در حفره های کلاس 5، در 30 دندان مولر کشیده شده انسان استفاده گردید و سخت نمودن ترمیم های کامپوزیتی به سه روش Conventional و Soft-Start و Pulse-Delay انجام شد. برای ارزیابی درجه تبدیل در این سه گروه از روش طیفی سنجی FTIR بلافاصله پس از سخت شدن نمونه ها استفاده گردید؛ مقایسه گروهها با استفاده از آزمونهای آماری Kruskal-Wallis و Mann-Whitney انجام گردید.
یافته ها: میزان ریزنشت در سه گروه در عاج و مینا تفاوت معنی داری نداشت. میزان ریزنشت در دیواره های اکلوزالی و ژنژیوالی در گروههای Pulse-Delay با (P=0.001) و Soft-Start با (P=0.28) دارای اختلاف معنی داری بود؛ به نحوی که ریزنشت در دیواره ژنژیوالی بیشتر از اکلوزالی بدست آمد، اما در گروه Conventional این اختلاف معنی دار نبود؛ میزان درجه تبدیل نیز در سه گروه تفاوت معنی داری را نشان نداد (P=0.909).
نتیجه گیری: روش سخت نمودن Soft-Start و Pulse-Delay با شدت نور آغازگر کم، تطابق لبه ای ترمیم های کامپوزیتی را در حفرهای کلاس 5 بهبود نمی بخشد، اما درجه پلیمریزاسیون نیز در روشهای مذکور کاهش نمی یابد.
هدف: مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر آزیترومایسین سیستمیک بر روی افزایش حجم لثه ناشی از مصرف سیکلوسپورین در بیماران دریافتکننده کلیه پیوندی انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه مورد- شاهدی و کارآزمایی بالینی 18 بیمار (6 زن و 12 مرد) پیوند کلیه که افزایش حجم لثه در آنها مشاهده شد، مورد مطالعه قرار گرفتند. بیماران به طور تصادفی در دو گروه درمانی قرار گرفتند: گروه مورد با مصرف آزیترومایسین سیستمیک و گروه شاهد با مصرف پلاسبوی سیستمیک. شاخصهای خونریزی در حین پروبکردن (BOP)، طول تاج کلینیکی (CL)، عمق پاکت (PPD)، شاخص افزایش حجم لثه (GOI) و Stent-IDP (فاصله عمودی یک Stent یا Plate در تماس با سطح اکلوزال دندانها در حداقل سه نقطه از قدامیترین نقاط تماس تا نوک پاپی مزیال) قبل از درمان و دو و شش هفته پس از درمان اندازهگیری شدند. به منظور تحلیل دادههای به دست آمده، از آزمونهای Wilcoxon و Mann-Whitney استفاده شد.
یافتهها: بیشتر شاخصهای اندازهگیریشده در دو گروه مورد و شاهد پس از دو هفته به میزان معنیداری بهبود یافتند (05/0P<). تفاوت میان دو گروه از نظر تغییر در متغیرهای مورد بررسی در زمانهای مختلف معنیدار نبود و بین دو گروه تنها از نظر شاخص BOP تفاوت معنیداری وجود داشت (05/0P<)؛ به عبارت دیگر این شاخص پس از شش هفته در گروه مورد بهبود بیشتری را نسبت به گروه شاهد نشان داد.
نتیجهگیری: در مجموع از یافتههای این مطالعه، چنین استنباط میشود که تأثیر آزیترومایسین بر افزایش حجم لثه ناشی از مصرف سیکلوسپورین که در مطالعات قبلی گزارش شده تا حدودی اغراقآمیز است و احتمالاً تأثیر این دارو فقط کاهش التهاب بوده است.
زمینه و هدف: لامپهای هالوژنه از کاربردیترین دستگاههای تابش در دندانپزشکی میباشند. دستگاههای تابش جدید ازجمله دیودهای منتشر کننده نور, اخیرأ به بازار عرضه شده است. یکی از عوارض جانبی پلیمریزاسیون نوری، افزایش دما است که اگر از حد مشخصی بیشتر شود، تهدید و خطری برای سلامتی پالپ محسوب میشود. در این افزایش دما علاوه بر نوع دستگاه، نوع کامپوزیت مورد استفاده نیز ممکن است تأثیر داشته باشد. هدف از این مطالعه ارزیابی میزان افزایش دما در دو نوع کامپوزیت دندانی، پلیمریزه شده با دو نوع دستگاه تابشی با روشهای مختلف تابش بود.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی دو نوع کامپوزیت هیبرید (Tetric Ceram) ونانوفیلد (Filteke Supreme) با رنگ A2 و دو دستگاه تابشی هالوژنه، Coltolux 50 با توان تابشی mW/cm2350 وOptilux 501 با توان تابشی mW/cm21030-100 و یک دستگاه تابشی دیود Ultralume-2 با شدت تابشی mW/cm2620 استفاده شد. Optilux 501با دو نوع روش تابشی استاندارد وRamp مورد استفاده قرار گرفت. 5 نمونه از هر کامپوزیت در قالبی با ابعاد مشخص قرار داده شد و تحت تابش با دستگاههای تابشی مختلف قرار گرفتند. میزان تغییرات دمایی، توسط ترموکوپل نوع K اندازهگیری شد. دادههای به دست آمده توسط تحلیل واریانس یک طرفه و دو طرفه وآزمون مقایسه چندگانه توکی مورد بررسی آماری قرار گرفتند. 05/0P< به عنوان سطح معنی داری در نظر گرفته شد.
یافتهها: نوع دستگاه و روش تابش نور در کامپوزیت تتریک سرام از نظر افزایش دمای کلی و ناشی از تابش تفاوتهای معنی داری داشت (بیشترین مقدار دردستگاه هالوژنه با توان بالا با روش تابشی استاندارد ودستگاه LED و کمترین مقدار در دستگاه هالوژنه با توان پایین)؛ ولی افزایش دمای ناشی از واکنش، اختلاف معنی داری نشان نداد. در کامپوزیت سوپریم نیز افزایش دمای کلی و ناشی از تابش مانند کامپوزیت تتریک سرام بود؛ ولی در افزایش دمای ناشی از واکنش، تنها بین دستگاه هالوژنه توان بالای Ramp و دستگاه هالوژنه توان پایین اختلاف معنی دار به دست آمد. نوع کامپوزیت در حداکثر افزایش دمای کلی، ناشی از تابش و ناشی از واکنش تأثیر معنی داری داشت و کامپوزیت تتریک سرام مقادیر بیشتری نسبت به سوپریم نشان داد. در مورد زمان رسیدن به حداکثر دمای ناشی از واکنش بین دستگاهها و روشهای مختلف تابش در هر دو نوع کامپوزیت تتریک سرام و سوپریم تفاوتهای معنی داری به دست آمد (در دستگاه هالوژنه با توان بالا با روش استاندارد، کمترین زمان و در دستگاه هالوژنه توان بالا با روش Ramp، بیشترین زمان بود). نوع کامپوزیت نیز در زمان رسیدن به حداکثر دمای ناشی از واکنش تأثیر معنی داری داشت و در کامپوزیت سوپریم بیشتر از تتریک سرام بود.
نتیجهگیری: بر طبق یافتههای مطالعه حاضر، دستگاه تابشی هالوژنه با توان بالا و دیود منتشر کننده نور آبی در طی پلیمریزاسیون کامپوزیتهای دندانی حرارت قابل ملاحظهای ایجاد میکنند که احتمال دارد به پالپ دندان صدمه برسانند.
زمینه و هدف:کلرهگزیدین دهانشویهای است که اثر ضد باکتریایی آن ثابت شده است؛ ولی اثر ضد قارچ آن در حال بررسی میباشد. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی اثرات ضد قارچی دهانشویههای نیستاتین وکلرهگزیدین تولید داخل بر سوش استاندارد و نمونه ایزوله بومی قارچ کاندیدا البیکنس و مقایسه آن با دهانشویههای خارجی مشابه انجام شد.
روش بررسی: در این بررسی آزمایشگاهی از سوشهای کاندیدا البیکنس که شامل یک سوش استاندارد) 5027 (PTCC و 10 نمونه بومی ایزوله شده بود، استفاده شد. نمونهها از بیماران مراجعه کننده به درمانگاههای مختلف دندانپزشکی در شهر کرمان، تهیه شد. نمونهها از ناحیه لثه و کام بیماران با سوابهای استریل تهیه شدند و در محیط انتقالی استوارت قرار گرفتند؛ سپس ظرف مدت یک ساعت به آزمایشگاه منتقل و بر روی محیط SDA کشت داده شدند. کلنی های ایجاد شده، مشخصات ویژه کاندیدا را در محیط کشت آشکار کردند و آزمونهای متداول افتراقی شامل تشکیل لوله زایا برای تأیید تشخیص کاندیدا البیکنس انجام شد؛ سپس یک سوسپانسیون سلول میکروبی با غلظت 5/0 مک فارلند تهیه گردید. هر سوسپانسیون سلولی بر سطح یک پلیت حاوی SDA تلقیح و چهار چاهک به قطر 5 میلیمتر با استفاده از چوب پنبه سوراخ کن استریل ایجاد شد. دهانشویههایی که قبلاً شمارهگذاری شده بودند، به صورت کور (blind) در چاهک خاص خود وارد و پس از 24-48 ساعت قطر هاله عدم رشد توسط خطکش اندازهگیری شد. حداقل غلظت باز دارنده (MIC) مربوط به هر کدام از دهانشویهها برای هر کاندیدا البیکنس با استفاده از روش رقت لولهای تعیین گردید. دادههای تحقیق با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و آزمون های کروسکال والیس، من ویتنی و t مورد تحلیل قرار گرفتند. 05/0P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج مربوط به روش انتشار چاهک اختلاف معنی داری را بین اثرات ضد میکروبی چهار دهانشویه استفاده شده نشان داد. به عبارت دیگر دهانشویه نیستاتین ایرانی بیشترین اثر را داشت و متوسط هاله عدم رشد از بیشترین به کمترین به ترتیب مربوط به نیستاتین ایرانی، نیستاتین خارجی، کلرهگزیدین ایرانی و گلرهگزیدین خارجی بود. بررسی MIC نشان داد که نیستاتین از کلرهگزیدین تأثیر بیشتری داشته و هیچ گونه اختلاف معنی داری بین نیستاتین ایرانی و خارجی یا کلرهگزیدین ایرانی و خارجی مشاهده نشد (05/0P>).
نتیجهگیری: باوجود اثرات ضد قارچی کلرهگزیدین، قبل از آنکه مصرف بالینی آن به عنوان یک دهانشویه ضدکاندیدا توصیه شود، مطالعات بیشتر در مورد اثر آن بر روی سویههای مختلف کاندیدا البیکنس در نقاط مختلف دنیا توصیه میشود.
زمینه و هدف: به دست آوردن چسبندگی مواد ترمیمی با عاج دندان به عنوان یک بستر مرطوب و دینامیک یکی از موضوعات مهم دندانپزشکی ترمیمی به خصوص دندانپزشکی محافظهکارانه است. چسبندگی اغلب سیستمهای باندینگ عاجی کنونی براساس تشکیل لایه هیبرید و ایجاد گیر میکرومکانیکال است. یافتههای جدید در ارتباط با مکانیسم چسبندگی به عاج بیانگر افزایش پایداری باند در صورت برداشت کلاژن از سطح عاج دمینرالیزه میباشند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر برداشت کلاژن بر روی استحکام باند چهار سیستم باند عاجی یک جزیی با توجه به تفاوتهای ساختاری آنها انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه به روش تجربی و با تکنیک مشاهدهای بر روی56 دندان پرهمولر سالم انسان انجام گرفت. در سطوح باکال و لینگوال دندانها، سطح صافی از عاج ایجاد شد. نمونهها به هشت گروه 14 تایی تقسیم شدند به نحوی که در هر گروه،7 سطح باکالی از 7 دندان و 7 سطح لینگوالی از 7 دندان پرهمولر دیگر قرار گرفت. سطح عاج توسط اسید فسفریک 37% به مدت 15 ثانیه اچ و سپس شستشو داده شد. در چهار گروه به عنوان کنترل، سیستمهای باند یک جزیی(3M) Single Bond ،(Dentsply) Prime & Bond NT ،(Vivadent) Excite و (Bisco)One Step با تکنیک باند مرطوب به کار برده شد. سپس یک استوانه از کامپوزیت (3M)Z100 به قطر 3 میلیمتر و ارتفاع 2 میلیمتر به دندان باند گردید. در چهار گروه دیگر پس از دمینرالیزاسیون عاج با اسید، از هیپوکلریت سدیم 25/5% جهت برداشت مواد آلی سطح عاج به مدت یک دقیقه استفاده شد. پس از آن سیستمهای ذکر شده با روش باند مرطوب جهت باند استوانه کامپوزیتی به کار رفت. پس از یک هفته نگهداری در آب مقطر با دمای اتاق (24 درجه سانتیگراد) نمونهها تحت 3000 سیکل حرارتی در حمام آب بین 5-55 درجه سانتیگراد قرار گرفتند. استحکام باند برشی نمونهها به وسیله دستگاه تست مکانیکی اینسترون و توسط یک تیغه به فرم چیزل و با سرعت 5/0 میلیمتر در دقیقه اندازهگیری شد. دادهها به وسیله آزمونهایTwo Way ANOVA و Tukey HSD مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند و 05/0p< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار استحکام باند برشی به عاج (بر حسب Mpa) تمامی گروهها به ترتیب زیر بود:
83/1 60/19One Step= 01/2 72/19One Step +H=
93/3 44/21Single Bond= 85/2 26/18Single Bond +H=
02/5 51/26= Prime & bond NT 70/5 98/26 Prime & bond NT+H=
85/3 78/29 Excite = 94/8 07/19Excite+H =
تجزیه و تحلیل دادهها نشان داد که استفاده از هیپوکلریت سدیم 25/5% به مدت 1 دقیقه در سطح عاج دمینرالیزه استحکام باند برشی سیستمهای Excite و Single Bond را به طور قابل ملاحظهای کم نمود (05/0P<). استحکام باند برشی سیستمهای One Step وPrime & Bond NT با این روش افزایش یافت؛ ولی این اختلاف از نظر آماری معنی دار نبود (05/0P>).
نتیجهگیری: براساس یافتههای مطالعه حاضر، برداشت کلاژن سطح عاج دمینرالیزه با هیپوکلریت سدیم موجب کاهش معنیدار استحکام باند برشی سیستمهای با پایه آب/الکل میگردد؛ در حالی که استحکام باند سیستمهای استونی تغییر نمینماید، بنابراین بسته به نوع سیستم باندینگ و حلال آن، این روش، استحکام باند متفاوتی را ایجاد مینماید.
روش بررسی: در این تحقیق تجربی آزمایشگاهی از دو دستگاه هالوژنه Coltolux 50 با توان تابش mW/cm2 330 و Optilux 501 با توان تابش mW/cm2 1030- 100 و یک دستگاه LED با توان تابش mW/cm2 620 استفاده شد. دستگاه هالوژنه Optilux 501 با دو روش پخت استاندارد و Ramp مورد استفاده قرار گرفت. در روش پخت استاندارد از توان mW/cm2 820 و در روش Ramp از توان mW/cm2 1030- 100 استفاده شد. آزمایشها بر روی دو نوع کامپوزیت هایبرید (Tetric ceram) و نانوفیلد (Filteke supreme) انجام شد. از هر کامپوزیت سه نمونه با روشهای مختلف پخت شد، سپس درجه تبدیل آنها به روش FTIR اندازهگیری گردید. دادهها توسط آزمونهای واریانس یک طرفه و دو طرفه و مقایسه چندگانه توکی موردتجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. 05/0P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: کامپوزیت هایبرید تتریک سرام درجه تبدیل بالاتری نسبت به کامپوزیت نانوفیلد سوپریم نشان داد. Optilux 501 و LED تأثیر معنیداری در DC تتریک سرام نداشت، ولی Coltolux 50 پلیمریزاسیون پایینتری ایجاد کرد. میزان درجه تبدیل کامپوزیت تتریک سرام در همه دستگاهها به طور معنیداری بیشتر از سوپریم بود (05/0P<). سوپریم در روشهای مختلف پخت تفاوت معنیداری در DC نداشت.
نتیجهگیری: بر طبق یافتههای این مطالعه درجه تبدیل در کامپوزیت هایبرید بیشتر از نانوفیلد بود. دستگاههای هالوژنه با شدت بالا و همچنین دستگاه LED به طورمعنیداری باعث بهبود درجه تبدیل کامپوزیت هایبرید در مقایسه با دستگاه کانونشنال Coltolux 50 میشوند.
روش بررسی: تعداد 40 عدد دندان تک کانال یک هفته در محلول تیمول 1/0% و سپس در آب مقطر نگهداری شد. تاج دندان از فاصله 2 میلیمتری از CEJ قطع شد. سپس تمام دندانها تا شماره 70 فایل شدند. شستشوی کانالها در نیمی از دندانها به صورت تصادفی با هیپوکلریت 6/2% و در نیم دیگر با نرمال سالین انجام شد. سپس دندانها خشک و با گوتاپرکا به روش تراکم جانبی شدند. پس از تهیه فضای پست ، D.T. light در یک زیر گروه با سیمان و باندینگ Multi link و در زیر گروه بعدی با سیمان رزینی Seal bond cement dual II و باندینگ Seal bond ultima در کانال قرار گرفت. پس از ترمو سایکل به فاصله 1سانتیمتری CEJ به سمت آپکس دندان قطع و طول باقیمانده به نه قسمت مساوی تقسیم شد و هر قسمت توسط دستگاه universal testing machine در معرض نیروی shear قرارگرفت. تنش لازم برای جدا شدن پست از دیواره ریشه محاسبه شد. از آنالیز واریانس سه طرفه و تست post hoc برای بررسی نتایج استفاده شد و 05/0>p بعنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد. سپس مدل شکست نمونهها توسط استریو میکروسکوپ بررسی گردید. در انتها میزان %DC سیمان ها در شرایط مورد آزمایش توسط دستگاه FTIR اندازه گیری شد.
یافتهها: عمق و نوع سیمان اثر معنی داری بر میزان استحکام باند داشت: به ترتیب (001/0p=) و (03/0p=)، ولی محلول شوینده کانال اثر معنیداری بر میزان استحکام باند نداشت(46/0=p). میزان باند با افزایش عمق کاهش یافت و سیمان dual-cure استحکام بالاتری از سیمان self-cure ایجاد نمود. همچنین %DC (درجه پخت سیمان) در سیمانdual-cure در عمق های مختلف دارای اختلاف معنیدار بود.
نتیجهگیری: در پست D.T. Light استحکام باند سیمان dual-cure از سیمان self-cure بیشتر بود و این میتواند به علت خاصیت انتقال نور از طریق پست باشد. کاربرد هیپوکلریت سدیم6/2 % تاثیری در باند نداشت.
روش بررسی: در این مطالعه آزمایشگاهی ادهزیوهای دندانی با مخلوط کردن داکسی سایکلین مونوهیدرات (با درصدهای وزنی 0، 25/0، 5/0 و 1) با مونومرها تهیه شد. ادهزیوهای دندانی به چهار گروه برحسب درصد داکسی سایکلین تقسیم شدند. مونومر چسبها شامل 12% وزنی Bis-GMA، 10% وزنی TMPTMA، 28% وزنیHEMA و 50% وزنی اتانول برای کلیه گروه بود.کمفورکینون و آمین بعنوان آغازگر نوری بکار گرفته شدند. DC تمام ادهزیوها توسط FTIR اسپکتروسکوپی اندازهگیری شد. تجزیه و تحلیل آماری نتایج با استفاده از آزمونهای آماری one way ANOVA وTukey انجام گرفت.
یافتهها: نتایج نشان داد که درجه تبدیل مونومر به پلیمر با افزودن مقادیر مختلف وزنی داکسی سایکلین به ادهزیو بطور معنیداری نسبت به گروه کنترل 0/0% تغییر نمیکند (p>0.05).
نتیجهگیری: افزودن مقادیر 25/0%، 5/0% و 1% داکسی سایکلین به ادهزیو آزمایشگاهی اثر سوء بر DC ندارد.
روش بررسی: در این مطالعه آزمایشگاهی نمونههای حاوی دارو در دو درصد مختلف بارگذاری شامل 25/0 و 5/0 درصد وزنی از داروی داکسی سایکلین تهیه شدند. نمونهها در قالبهای استوانهای شکل به قطر 12 میلیمتر و ضخامت تقریبی 2 میلیمتر پخت شدند. مونومر چسبها شامل 12% وزنی Bis-GMA، 10% وزنی TMPTMA، 28% وزنیHEMA و 50% وزنی اتانول برای کلیه گروه بود. کمفورکینون و آمین بعنوان آغازگر نوری بکار گرفته شدند.
یافتهها: افزودن 25/0 و 5/0درصد وزنی داکسی سایکلین به ادهزیو رهایش خطی را در هر دو گروه نشان داد. با بارگذاری بیشتر، رهش بیشتر شد و در طول زمان مطالعه ادامه داشت.
نتیجهگیری: رهش داکسی سایکلین از ادهزیو آزمایشگاهی مشاهده شد. اما مطالعات بیشتر در این زمینه میتواند کمکی در جهت تولید سیستمهای ادهزیو بادوام کلینیکی بیشتر باشد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی، 5 نمونه دیسکی شکل از هر کامپوزیت رزین در مرکز یک رینگ فلزی باند شده به لام میکروسکوپ قرار گرفت. سطح رویی رینگ با لامل پوشانده شد. لام همراه نمونه کامپوزیتی روی پایه مخصوص دستگاه LVDT (linear variable differential transformer) طراحی شده برای این منظور قرار گرفت تا امکان تابش و کیورینگ نمونهها از سطح تحتانی لام فراهم شود. در این آزمایش، برای بررسی تغییرات ابعادی نمونه حین پلیمریزاسیون، از روش Deflecting Disk و دستگاه LVDT استفاده شد. ضمناً در این مطالعه، از دو دستگاه تابشی LED با شدتهای مختلف، برای پلیمریزاسیون کامپوزیتها استفاده شد.
یافتهها: میزان انقباض پلیمریزاسیون درمورد کامپوزیت Z250 کیور شده با LED وHigh Power LED به ترتیب mµ08/0±15/11 و mµ17/0±51/11 و درمورد کامپوزیت P90 کیور شده با LED و High Power LED به ترتیب mµ06/0±08/1 و mµ12/0±16/1 بود. تفاوت معنیداری بین دستگاههای تابشی LED و High Power LED در میزان انقباض پلیمریزاسیون هر دو نوع کامپوزیت دیده نشد (P-value در مورد Z250 و P90 به ترتیب 094/0 و 019/0 بود).
نتیجهگیری: مقدار انقباض پلیمریزاسیون در کامپوزیتهای با بیس سیلوران با هر دو دستگاه تابشی، کمتر از کامپوزیتهای با بیس متاکریلات بود.
زمینه و هدف: مواد بلیچینگ علاوه بر تأثیر روی ساختمان دندان، روی خصوصیات ترمیمها و مواد ترمیمی نیز مؤثر هستند. هدف از این مطالعه in vitro ارزیابی اثر رژیمهای بلیچینگ مختلف روی سختی سطحی چهار ماده ترمیمی همرنگ دندان بود.
روش بررسی: تعداد 80 نمونه از 4 ماده ترمیمی کامپوزیت رزین میکروهیبرید Z250 (3M, ESPE) ، نانوهیبرید Z350 (3M, ESPE) ، پکشونده P60 (3M, ESPE) و یک گلاسآینومر اصلاح شده با رزین Vitremer (3M, ESPE) ساخته شده و بعد از 24 ساعت با دیسکهای پالیش (3M, ESPE) Soflex پالیش شدند. سپس نمو ن هها در دو گروه Office bleach و Home bleach قرار داده شدند: در گروه Office bleach تعداد 40 نمونه (10 نمونه از هر ماده) با هیدروژن پراکساید 5/37% به مدت 30 دقیقه در دو جلسه با فاصله 7 روز بلیچ شد. در گروه Home bleach تعداد 40 نمونه (10 نمونه از هر ماده) با کاربامید پراکساید 22% به مدت 6 ساعت در روز برای 2 هفته بلیچ شدند. تست سختی سنجی ویکرز قبل از شروع بلیچینگ (Baseline) و پس از آن بر روی نمونهها انجام شد و دادهها توسط آنالیزهای آماری واریانس بررسی شد.
یافتهها: دو رژیم بلیچ تست شده به طور معنیداری سختی سطحی چهار ماده ترمیمی را کاهش دادند که در کامپوزیت Z250 در گروه Office bleach عدد سختی قبل و بعد از بلیچ به ترتیب 30/95 و 67/92 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (011/0 P= ) و در گروه Home bleach ، 38/95 و 39/92 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (001/0 P< ) بود. در کامپوزیت Z350 در گروه Office bleach عدد سختی قبل و بعد از بلیچ به ترتیب 29/98 و 41/92 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (001/0 P< ) و در گروه home bleach ، 35/97 و 44/93 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (001/0 P< ) بود. در کامپوزیت P60 در گروه Office bleach عدد سختی قبل و بعد از بلیچ به ترتیب 10/103 و 19/96 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (045/0 P= ) و در گروه Home bleach ، 61/102 و 16/98 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (001/0 P= ) بود. در گلاسآینومر نوری Vitremer در گروه Office bleach عدد سختی قبل و بعد از بلیچ به ترتیب 79/56 و 41/49 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (004/0 P= ) در گروه Home bleach ، 17/54 و 50/46 کیلوگرم بر میلیمتر مربع (001/0 P< ) بود. تفاوتی بین دو ماده بلیچ مشاهده نشد ( 365/0 P= ) .
نتیجهگیری: عوامل سفیدکننده دندان میتوانند باعث کاهش سختی سطحی مواد ترمیمی همرنگ دندان شوند.
صفحه 1 از 1 |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دندانپزشکی میباشد.
طراحی و برنامه نویسی: یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by: Yektaweb