بیان مسأله: پاکسازی و شکلدهی کانال یکی از گامهای مهم در درمان ریشه دندان میباشد. در این مورد هر روزه وسایل جدیدی توسط شرکتهای مختلف طراحی و وارد بازار میشوند.
هدف: مطالعه حاضر با هدف مقایسه میزان کارایی روشهای چرخشی Profile، Protaper، Flex Master و دستی NiTi K-File در آمادهسازی کانال ریشه انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی آزمایشگاهی 80 ریشه مزیال دندانهای مولر فک پایین انسان که تازه بیرون آورده شده بودند، انتخاب شدند. در هر ریشه یکی از کانالها به عنوان شاهد و کانال دیگر به عنوان مورد در نظر گرفته شد. این ریشهها به چهار گروه مساوی تقسیم شدند و هر یک از آنها توسط یکی از فایلهای Profile، Protaper، Flex Master و فایل دستی NiTi Kآماده شدند. پس از دکلسیفیکاسیون, مقاطع میکروسکوپی از ریشهها در فاصله 3 و 5 میلیمتری از انتهای اپکس تهیه شد و با استفاده از میکروسکوپ نوری ارزیابی شد. معیار ارزیابی بر اساس میزان دبری و پرهدنتین باقیمانده و میزان صاف شدن دیوارههای کانال بود. اطلاعات به دست آمده با استفاده از آزمون آماری Kruskal- Wallis تحلیل گردید.
یافتهها: میزان دبری باقیمانده در مقطع 3 میلیمتری، در گروه Protaper، Flex Master به طور معنیداری کمتر بود (05/0P<) ولی در مقطع 5 میلیمتری اختلاف معنیداری مشاهده نشد. از نظر میزان پرهدنتین باقیمانده در مقاطع 3 و 5 میلیمتری اختلاف معنیداری مشاهده نشد. Protaper به طور معنیداری دیوارههای صافتری نسبت به گروههای دیگر در مقاطع 3 و 5 میلیمتری ایجاد نمود
(05/0P<).
نتیجهگیری: به نظر میرسد برای پاکسازی کانال ریشه استفاده از فایل Protaper، مناسبتر باشد.
بیان مسأله: از دست دادن بینایی متعاقب صدمات وارده به ناحیه فک و صورت یکی از بدترین عوارضی میباشد که در صورت عدم درمان و دائمیشدن، آینده بیمار را به طور جدی تحت تأثیر قرار خواهد داد.
هدف: مطالعه حاضر با هدف تعیین فراوانی اختلال شدید بینایی (کوری) متعاقب صدمات ناحیه میانی صورت انجام شد.روش بررسی: این تحقیق توصیفی و گذشتهنگر بر روی 207 بیمار دارای صدمات ناحیه میانی صورت مراجعهکننده به بیمارستان باهنر کرمان از مهر ماه سال 1375 تا مهرماه سال 1381 انجام شد.
یافتهها: خطر وقوع کوری یک طرفه متعاقب شکستگیهای ناحیه میانی صورت 3/5% و عامل اتیولوژیک وقوع کوری در بیشتر بیماران (8/81%) حوادث جادهای بود. شایعترین نواحی دارای شکستگی همراه با از دست دادن بینایی بیمار در این تحقیق شکستگیهای لفورت III، لفورت II و NOE بود.
نتیجهگیری: فراوانی وقوع کوری متعاقب صدمات ناحیه میانی صورت در این مطالعه با بیشتر مطالعات انجامشده مشابه بود اما از نظر عامل اتیولوژیک با کشورهای پیشرفته متفاوت ولی با کشورهای در حال توسعه مشابه بود.
زمینه و هدف: لامپهای هالوژنه از کاربردیترین دستگاههای تابش در دندانپزشکی میباشند. دستگاههای تابش جدید ازجمله دیودهای منتشر کننده نور, اخیرأ به بازار عرضه شده است. یکی از عوارض جانبی پلیمریزاسیون نوری، افزایش دما است که اگر از حد مشخصی بیشتر شود، تهدید و خطری برای سلامتی پالپ محسوب میشود. در این افزایش دما علاوه بر نوع دستگاه، نوع کامپوزیت مورد استفاده نیز ممکن است تأثیر داشته باشد. هدف از این مطالعه ارزیابی میزان افزایش دما در دو نوع کامپوزیت دندانی، پلیمریزه شده با دو نوع دستگاه تابشی با روشهای مختلف تابش بود.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی دو نوع کامپوزیت هیبرید (Tetric Ceram) ونانوفیلد (Filteke Supreme) با رنگ A2 و دو دستگاه تابشی هالوژنه، Coltolux 50 با توان تابشی mW/cm2350 وOptilux 501 با توان تابشی mW/cm21030-100 و یک دستگاه تابشی دیود Ultralume-2 با شدت تابشی mW/cm2620 استفاده شد. Optilux 501با دو نوع روش تابشی استاندارد وRamp مورد استفاده قرار گرفت. 5 نمونه از هر کامپوزیت در قالبی با ابعاد مشخص قرار داده شد و تحت تابش با دستگاههای تابشی مختلف قرار گرفتند. میزان تغییرات دمایی، توسط ترموکوپل نوع K اندازهگیری شد. دادههای به دست آمده توسط تحلیل واریانس یک طرفه و دو طرفه وآزمون مقایسه چندگانه توکی مورد بررسی آماری قرار گرفتند. 05/0P< به عنوان سطح معنی داری در نظر گرفته شد.
یافتهها: نوع دستگاه و روش تابش نور در کامپوزیت تتریک سرام از نظر افزایش دمای کلی و ناشی از تابش تفاوتهای معنی داری داشت (بیشترین مقدار دردستگاه هالوژنه با توان بالا با روش تابشی استاندارد ودستگاه LED و کمترین مقدار در دستگاه هالوژنه با توان پایین)؛ ولی افزایش دمای ناشی از واکنش، اختلاف معنی داری نشان نداد. در کامپوزیت سوپریم نیز افزایش دمای کلی و ناشی از تابش مانند کامپوزیت تتریک سرام بود؛ ولی در افزایش دمای ناشی از واکنش، تنها بین دستگاه هالوژنه توان بالای Ramp و دستگاه هالوژنه توان پایین اختلاف معنی دار به دست آمد. نوع کامپوزیت در حداکثر افزایش دمای کلی، ناشی از تابش و ناشی از واکنش تأثیر معنی داری داشت و کامپوزیت تتریک سرام مقادیر بیشتری نسبت به سوپریم نشان داد. در مورد زمان رسیدن به حداکثر دمای ناشی از واکنش بین دستگاهها و روشهای مختلف تابش در هر دو نوع کامپوزیت تتریک سرام و سوپریم تفاوتهای معنی داری به دست آمد (در دستگاه هالوژنه با توان بالا با روش استاندارد، کمترین زمان و در دستگاه هالوژنه توان بالا با روش Ramp، بیشترین زمان بود). نوع کامپوزیت نیز در زمان رسیدن به حداکثر دمای ناشی از واکنش تأثیر معنی داری داشت و در کامپوزیت سوپریم بیشتر از تتریک سرام بود.
نتیجهگیری: بر طبق یافتههای مطالعه حاضر، دستگاه تابشی هالوژنه با توان بالا و دیود منتشر کننده نور آبی در طی پلیمریزاسیون کامپوزیتهای دندانی حرارت قابل ملاحظهای ایجاد میکنند که احتمال دارد به پالپ دندان صدمه برسانند.
زمینه و هدف: استفاده از رستوریشنهای موقت، یکی از فازهای مهم درمانی در بیماران نیازمند پروتز ثابت میباشد. موادی که جهت ساخت این گونه رستوریشنها مورد استفاده قرار میگیرند، باید دارای خصوصیات فیزیکی مطلوبی باشند. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی برخی خواص فیزیکی رزینهای Tempron، Trim، Duralay (آریادنت) و Acropars TRII از نظر استحکام خمشی (TS)، زمان سخت شدن (ST)، میزان انقباض در هنگام پلیمریزیشن (PS) و تغییرات دما در حین پلیمریزیشن (TR) انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی از چهار آزمون استفاده گردید. در آزمون بررسی TS، از هر گروه از رزینها، 5 نمونه هم اندازه مکعب مستطیل شکل تهیه شد. نمونههای مذکور در دستگاه اینسترون تحت اِعمال نیرو قرار گرفتند. پس از اِعمال نیرو توسط دستگاه اینتسترون بر نمونههای مزبور و وقوع شکستگی در آنها، میزان TS محاسبه گردید. در آزمون بررسی ST (در هر گروه 5 نمونه)، توسط دستگاه Gilmore needle، میزان ST محاسبه گردید. در آزمون بررسی PS، از هر گروه از رزینها، 11 نمونه استوانهای شکل تهیه و در مدت 24 ساعت میزان انقباض ناشی از پلیمریزیشن توسط میکرومتر دیجیتالی محاسبه شد. در آزمون بررسی افزایش دمای ناشی از پلیمریزیشن TR، پس از مخلوط نمودن پودر و مایع رزین (در هر گروه 8 نمونه)، توسط ترمومتر دیجیتالی به فاصله هر 10 ثانیه و به مدت 15 دقیقه، افزایش دما ثبت گردید. از آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون Tukey HSD جهت تجزیه و تحلیل دادهها استفاده و 05/0p به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: در آزمون بررسی TS، نمونههای رزین Trim صرفاً خم شده و دچار یک دفورمیشن پلاستیک شدند، ولی شکستگی در آنها ایجاد نگردید. در این آزمون، دو گروه Tempron و Duralay (آریادنت) اختلاف آماری معنیداری نداشتند (5/0P=)، ولی Acropars TRII با دو رزین دیگر اختلاف معنیدار داشت و TS آن به طور قابل توجهی کمتر بود (01/0P<). در آزمون بررسی ST، اختلاف بین همه گروهها معنیدار بود (01/0P<). کمترین ST مربوط به Acropars TRII (7 دقیقه) و بیشترین مربوط به Tempron (53/9 دقیقه) بود. در آزمون بررسی PS خطی، فقط اختلاف بین Trim و Acropars TRII معنیدار بود (01/0P<)، ولی بین بقیه گروهها اختلاف معنیدار نبود (05/0P<). پس از 120 دقیقه، روند انقباض در Trim و Tempron تقریباً متوقف شده بود، ولی این روند در دو رزین دیگر به میزان کم ادامه داشت. در آزمون بررسی افزایش دما حین پلیمریزیشن، اختلاف بین رزینها معنیدار بود (05/0P<). متوسط بیشترین افزایش دما مربوط به Duralay و کمترین دما مربوط به Trim بود.
نتیجهگیری: در مطالعه حاضر، در مجموع رزین Trim بر بقیه رزینها برتری داشت. Acropars TRII از نظر استحکام خمشی، ضعیفتر از بقیه بود و Duralay و Tempron به ترتیب بیشترین افزایش دما در هنگام پلیمریزیشن را نشان دادند.
زمینه و هدف: روشهای درمانی رژنریتیو یکی از راههای درمانی ضایعات پریودنتال میباشند که سعی در بازسازی کامل انساج ازدست رفته در اثر بیماریهای پریودنتال را دارند. استفاده از فرآوردههای ماتریکس مینا (Emdogain) امروزه به واسطه تواناییهای خاص این ماده، در بین روشهای رژنریتیو از توجه خاصی برخوردار است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه تأثیر فرآوردههای ماتریکس مینا و دبریدمان ساده در درمان ضایعات استخوانی دو و سه دیواره پریودنتال انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه کارآزمایی بالینی (Clinical Trial)، 24 ضایعه استخوانی دو و سه دیواره پریودنتال مشابه با عمق پاکت 5 میلیمتر یا بیشتر و حد چسبندگی کلینیکی 6 میلیمتر یا بیشتر و عمق ضایعه استخوانی 3 میلیمتر یا بیشتر، مورد بررسی قرار گرفت. ضایعات به صورت تصادفی به دو گروه تست و کنترل تقسیم شدند. قبل از درمان، بیماران گروه تست و کنترل از لحاظ Plaque Index، Gingival Index و متغیرهای عمق پاکت، حد چسبندگی کلینیکی و بازسازی استخوانی (Bone level) تفاوت معنیداری نشان ندادند. در گروه کنترل ضایعات با روش دبریدمان ساده و در گروه تست با استفاده از EDTA و فرآوردههای ماتریکس مینا (Emdogain) درمان شدند. یافتههای به دست آمده از اندازهگیریهای متغیرها قبل و بعد از درمان در دو گروه با استفاده از آزمون آماری Greenhouse-Geisser از گروه General Linear Model ارزیابی و میزان تأثیر دو روش با هم مقایسه گردید. 05/0P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: متوسط تغیرات حاصل در سه متغیر، عمق پاکت (Probing Pocket Depth)، سطح چسبندگی کلینیکی (Clinical Attachment Level) و بازسازی استخوان (Bone Level) در ارزیابیهای 3 و 6 ماه پس از جراحی در گروه تست به صورت معنیداری از گروه کنترل مطلوبتر بود.
نتیجهگیری: استفاده از فرآوردههای ماتریکس مینا به عنوان یک روش مطلوب در درمان ضایعات استخوانی دو و سه دیواره پریودنتال پیشنهاد میشود.
زمینه و هدف: یکی از شاخصهای ارزشیابی در مؤسسات درمانی که در سالهای أخیر مورد توجه قرار گرفته است ارزشیابی سازمان براساس میزان رضایتمندی مراجعین میباشد. هدف از مطالعه حاضر مقایسه میزان رضایتمندی بیماران از ارایه خدمات به صورت درمان جامع در مقایسه با روش سنتی ارایه خدمات در کلینیک آموزشی دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود.
روش بررسی: پژوهش حاضر یک بررسی توصیفی- مقطعی بر روی 308 بیمار دریافت کننده خدمات دندانپزشکی در بهار 1389 در دانشگاه علوم پزشکی تهران بود. دادهها از بیماران بخش درمان جامع علاوه بر سایر بخشهای درمانی مستقل دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران شامل بخشهای (ترمیمی و زیبایی، پریودنتیکس، اندودنتیکس، رادیولوژی، پروتز متحرک و پروتز ثابت) با استفاده از نسخه ترجمه شده پرسشنامه رضایتمندی دندانی Dental Satisfaction Questionnaire (DSQ) شامل 19 سؤال در سه حیطه و اطلاعات دموگرافیک جمعآوری گردید. آمار توصیفی به صورت درصد پاسخدهی گزارش شد. به منظور مقایسه میانگین نمرات کسب شده بین حیطهها آنالیز واریانس محاسبه گردید.
یافتهها: میانگین استاندارد شده Dental Satisfaction Index (DSI) نمره حیطههای مختلف به طور متوسط به شرح زیر میباشد: کنترل درد 17 ± 58، دسترسی 12 ± 59، کیفیت درمان 11 ± 68 و رضایت کلی 10 ± 62 بود. 5/92% از پرسش شوندگان عنوان نمودهاند که دانشجویان هنگام معاینه بیماران بسیار با دقت هستند. 8/96% از بیماران اظهار داشتند که دانشجویان برخورد محترمانهای با بیماران خود دارند. مهمترین علل نارضایتی بیماران علاوه بر سیستم نوبتدهی و مدت انتظار، عدم ارایه خدمات پیشگیرانه و تلاش در جهت کاهش درد بود .
نتیجهگیری: میزان رضایتمندی بیماران مراجعهکننده به کلینیکهای درمانی دندانپزشکی در اندازه نسبتاً مطلوبی قرار دارد. به منظور ارتقاء سیستم ارایه خدمات پیشگیری و تلاش در جهت کنترل درد پیشنهاد میگردد.
زمینه و هدف: تغییرات دمایی قابل توجه در محیط دهان میتواند به ایمپلنتهای قرار گرفته در درون استخوان نیز منتقل و پیشآگهی درمان را تحت تأثیر قرار دهد. تا بدان جا که برخی محققان، تصحیح عادات تغذیه افراد بعد از دریافت درمان ایمپلنت را توصیه کردهاند. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثر تغییرات دمایی محیط دهان به دنبال مصرف مواد غذایی مختلف بر دمای ایمپلنت انجام شد.
روش بررسی: در یک کارآزمایی بالینی، 3 بیمار واجد شرایط برای دریافت ایمپلنت انتخاب و 2 ماه بعد از جراحی قرار دادن ایمپلنت، مورد آزمایش قرار گرفتند. دمای داخلی ایمپلنتها در بیماران و به دنبال مصرف مایعات سرد و گرم با استفاده از سنسور متصل به ترمومتر اندازهگیری شد. سپس تغییرات دمایی اندازهگیری شده در طول زمان با استفاده از آزمون ناپارامتری Friedman مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
یافتهها: به دنبال مصرف مایعات گرم، دمای ایمپلنتها به صورت معنیدار و صعودی در طول زمان افزایش پیدا کرده بود (009/0 P= ). همچنین، بعد از مصرف نوشیدنیهای سرد، دمای ایمپلنتها به صورت معنیدار و نزولی در طول زمان کاهش یافته بود (004/0 P= ). بیشترین دمای ثبت شده در ایمپلنتها بعد از نوشیدن مایعات گرم برابر 57/41 درجه سانتیگراد و حداقل آن برابر 77/36 درجه سانتیگراد گزارش شد. همچنین، حداکثر دمای ایمپلنتها بعد از نوشیدن مایعات سرد برابر 13/34 درجه سانتیگراد و حداقل آن نیز برابر 83/26 درجه سانتیگراد بود.
نتیجهگیری: به نظر نمیرسد دماهای ثبت شده در تحقیق حاضر بتواند پیشآگهی درمانهای ایمپلنت را تضعیف نماید، هرچند نوشیدن مایعات خیلی داغ و سرد ممکن است یکی از عوامل تضعیف کننده پیشآگهی درمان ایمپلنت بوده و درنتیجه، باید هشدارهای لازم به بیماران داده شود.
زمینه و هدف: صدمات دندانی یکی از شایعترین مشکلات دندانی در بین کودکان و نوجوانان است که معمولاً در بخشهای قدامی دهان روی داده و تأثیر زیادی بر سلامت فیزیکی و روانی بیمار دارند. اقدام فوری در درمان دندانهای صدمه دیده سبب بالا رفتن ظرفیت بازسازی این دندانها میشود، به همین دلیل دانش دندانپزشکان و اقدامات مؤثر آنها در زمینه درمان صدمات دندانی از مهمترین عوامل مؤثر در ارتقای پروگنوز این دندانها به شمار میرود. هدف از انجام این مطالعه ارزیابی دانش دندانپزشکان عمومی در زمینه تشخیص و درمان صدمات دندانی بود.
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی، پرسشنامه تنظیم شده شامل اطلاعات شخصی و سؤالاتی در رابطه با آگاهی دندانپزشکان عمومی شهر گرگان در مورد نحوه مواجهه با صدمات مختلف دندانی به روش سرشماری، در اختیار 131 دندانپزشک عمومی قرار گرفت. پس از تکمیل پرسشنامه، اطلاعات گردآوری شده مورد تحلیل و بررسی آماری قرار گرفت. برای بررسی ارتباط میزان آگاهی با جنسیت از T-test، ارتباط میزان آگاهی با محل کار از آزمون ANOVA، ارتباط میزان آگاهی با سن و سابقه کار از ضریب همبستگی پیرسون و برای بررسی ارتباط میزان آگاهی و میزان مواجهه با بیماران صدمه دیده از تست اسپیرمن استفاده شد.
یافتهها: میانگین نمره آگاهی دندانپزشکان 5/1±5/8 از 10 نمره و در هر دو جنس فاقد تفاوت معنیداری بود (083/0=P). محل کار در میزان آگاهی دندانپزشکان تأثیری نداشت (133/0=P). بین سن و سابقه کار و میزان آگاهی رابطه آماری معنیداری به دست نیامد (805/0=P). در این مطالعه میزان مواجهه با بیماران صدمه خورده نیز در میزان آگاهی دندانپزشکان تأثیر گذار نبود (507/0=P).
نتیجهگیری: با توجه به نتایج سطح آگاهی دندانپزشکان عمومی در حد نسبتاً خوبی قرار دارد و این میتواند چشم انداز مناسبی در جهت درمان صدمات دندانی توسط دندانپزشکان در نظر گرفته شود. از آن جا که مسئله صدمات دندانی حائز اهمیت بوده و دانش مربوط به آن در حال افزایش و تغییر میباشد، لازم است تا برای به روز رسانی سطح آگاهی دندانپزشکان عمومی در زمینه مدیریت و درمان صدمات دندانی، برنامهریزیهای مناسبی انجام شود.
زمینه و هدف: ضربه به دندانهای ثنایای دایمی و شیری در دوره کودکی بسیار شایع است. کنترل اورژانس چنین شرایطی وابسته به دانش افراد غیر حرفهای، مانند آموزگارانی است که معمولاً در محل حادثه حضور دارند. هدف این مطالعه ارزیابی دانش و عملکرد خوداظهار آموزگاران مدارس ابتدایی شهرستان اراک در رابطه با نحوه اداره اورژانس صدمات دندانی بود.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی- مقطعی 624 نفر از آموزگاران مدارس ابتدایی شهرستان اراک به صورت سرشماری مورد ارزیابی قرار گرفتند. پرسشنامهای بدون نام حاوی سؤالاتی در رابطه با اطلاعات دموگرافیک، سابقه مواجهه قبلی با صدمات تروماتیک دندانی، دانش معلمان در رابطه با نحوه مدیریت اورژانس صدمات دندانی و نیز عملکرد معلمان در برخورد با صدمات تروماتیک دندانی در اختیار آموزگاران قرارگرفت. پرسشنامهها در بین آموزگاران شرکت کننده پخش شد و پس از تکمیل توسط آموزگاران در همان روز جمعآوری شد. دادهها با استفاده از آمار توصیفی و توسط آزمون رگرسیون خطی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند.
یافتهها: در مجموع 292 پرسش نامه تکمیل شده (با درصد پاسخگویی 8/46%) جمع آوری شد. میانگین نمره دانش کسب شده از مجموع 10 نمره قابل کسب، 69/1±65/2 و میانگین نمره عملکرد از مجموع 8 نمره قابل کسب، 04/2±46/3 بود. در بین متغیرهای دموگرافیک در خصوص اداره اورژانس ترومای دندانی، تنها میزان تحصیلات با دانش آموزگاران ارتباط معنیدار داشت (001/0>P). رابطه معنیداری بین عملکرد آموزگاران با هیچ یک از عوامل دموگرافیک مشاهده نشد. ضریب همبستگی بین نمره دانش و نمره عملکرد آموزگاران 2/0 بود.
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه حاضر بیانگر ناکافی بودن سطح آگاهی آموزگاران مدارس ابتدایی در زمینه آسیبهای ناشی از ضربه به دندانها است. به علاوه نقص آشکاری در عملکرد درصد بالایی از افراد به هنگام مواجهه با صدمات دندانی مشاهده شد.
صفحه 1 از 1 |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دندانپزشکی میباشد.
طراحی و برنامه نویسی: یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by: Yektaweb