جستجو در مقالات منتشر شده


18 نتیجه برای طاهری

جمشید رحیمی، علی کابلی زاده، علی طاهری نیا، حسین مشفق،
دوره 2، شماره 3 - ( 9-1391 )
چکیده

مقدمه: امروزه تجهیزات معیوب، بخش اعظم انرژی خود را به صورت صدا و ارتعاش از دست می‌دهند که علاوه بر خسارت مادی به سرمایه‌ها، سلامتی افراد را نیز دچار مخاطره می‌نماید. ارتعاش به عنوان یک عامل زیان آور فیزیکی باعث بروز اثرات سوء بر سلامت کارگران از طریق سیستم اعصاب می‌گردد. این اثرات با توجه به ارتعاش اندام‌ها و بافت‌های بدن به صورت اختصاصی و عمومی وجود دارند. سیستم گوارشی با فرکانس Hz 8-3 دارای نوسان است. هنگامی‌که در محیط‌کار چنین ارتعاشی از سوی تجهیزات به بدن وارد گردد، سیستم گوارش دچار اختلال خواهد شد. این تحقیق به بررسی تاثیر ارتعاش بر اختلالات گوارشی پرداخته است. روش کار: پژوهش به صورت مورد شاهدی گذشته نگر در یک کارخانه تولید مواد غذایی صورت پذیرفت. تعداد 103 نفر به عنوان گروه مورد با عارضه گوارشی و 431 نفر گروه شاهد بدون عارضه گوارشی از لحاظ مواجهه با ارتعاش در گذشته مورد مقایسه قرار گرفتند. ارتعاش موجود در قسمت‌های مختلف اندازه گیری و میزان مواجهه افراد مشخص گردید. افرادی که در ارتعاش بالاتر از dB 100 فعالیت داشتند، مواجهه یافته در نظر گرفته شدند. تعداد مورد و شاهدهای با و بدون مواجهه مشخص و با روش‌های آماری مورد تحلیل قرار گرفتند. نتیجه گیری: میزان تراز شتاب ارتعاش موجود در قسمت بسته بندی معادل dB 8/109 بوده که از حد مجاز(dB 8/ 118) کمتر می باشد. افراد مورد مطالعه دارای حدود سنی57-24 سال با سابقه 15-4 سال بودند. 2/59 درصد از افراد مورد و 7/22 درصد از افراد گروه شاهد با ارتعاش مواجهه داشته‌اند. با توجه به نسبت شانس ابتلا، افراد در مواجهه با ارتعاش، (1/4-8/9=CI) 3/6 بار بیشتر از سایر افراد در خطر عوارض گوارشی بودند. بحث: علاوه بر عوامل موثر در ایجاد عوارض گوارشی ، ارتعاش نیز می تواند عامل موثری در بروز این عوارض باشد. با توجه به استاندارد ارتعاش، در مقادیر کمتر از استاندارد نیز ممکن است عوارض گوارشی مشاهده گردد. از این رو پیشنهاد می گردد در محیط‌های کاری که در آنها ارتعاش وجود دارد، کارگران علاوه بر معاینات دوره ای، تست‌های گوارشی نیز انجام دهند. تحقیقات در این زمینه گسترش یافته، در صورت اطمینان از بروز عوارض ناشی از ارتعاش در مقادیر کمتر از حد مجاز شغلی توصیه شده، مقادیر مجاز مواجهه شغلی ارتعاش نیز تغییر می‌یابند
حامد آقائی، حسین کاکویی، سید جمال الدین شاهطاهری، فریبرز امیدی، صفورا عارفیان، کمال اعظم،
دوره 3، شماره 4 - ( 11-1392 )
چکیده

مقدمه: PAHها، ترکیباتی با حلقه های بنزنی ناشی از سوخت ناقص مواد آلی هستند که از آسفالت داغ متصاعد می‌شوند. این ترکیبات به دلیل پایداری، تجمع پذیری زیستی، اثرات سرطان‌زایی و جهش زایی به عنوان یکی از نگرانی های جوامع علمی در محیط کار و محیط زیست به‌شمار می‌روند. از آنجایی که آسفالت‌کاران نیز به واسطه شغل خود با این ترکیبات مواجه هستند، لذا در این تحقیق سعی شده است با اندازه‌گیری غلظت PAH ها در منطقه تنفسی‌شان میزان مواجهه آنها را موردارزیابی قرار دهیم.

.

روش کار: در این مطالعه نمونه های هوای تنفسی کارگران با روش 5506 NIOSH و با استفاده از فیلتر PTFE و جاذب XAD-2 جمع آوری گردید. به منظور استخراج آنالیت ها از فیلتر و جاذب از حمام التراسونیک و حلال استونیتریل استفاده شد. همچنین جهت آنالیز نمونه ها HPLC-UV مورد استفاده قرار گرفت.

.

یافته ها: در نمونه های مورد مطالعه حداکثر میزان مواجهه با ∑PAH مربوط به وظیفه کمک فینیشر با 48/1754 نانوگرم برمتر مکعب و حداقل میزان مواجهه مربوط به وظیفه چرب کن با 65/24 نانوگرم بر مترمکعب به دست آمد. در میان آسفالت‌کاران میزان مواجهه با نفتالین بیش از سایر هیدروکربن های چند حلقه ای آروماتیک بود (دامنه 72/648-35/2 نانو گرم بر متر مکعب). در وظایف مختلف آسفالت‌کاری میزان مواجهه با PAH ها در وظیفه کمک فینیشر با اکثر وظایف دیگر اختلاف معناداری را نشان داد.

.

نتیجه گیری: برآورد غلظت هیدروکربن های چند حلقه ای آروماتیک در منطقه تنفسی آسفالت‌کاران نشان داد که میزان مواجهه با این ترکیبات پایین تر از حدود مجاز اعلام شده توسط NIOSH ،ACGIH ،OSHA و ایران می باشد. با توجه به پتانسیل سرطان‌زایی بالای برخی از این ترکیبات و عدم تعیین حدود مجاز شغلی برای آنها مانند کریزن و بنزو آلفا آنتراسن پیشنهاد می شود که ضمن استفاده از راهکارهای فنی برای کنترل مواجهه با PAH ها از وسایل حفاظت فردی مناسب از قبیل ماسک تنفسی و لباس های مناسب استفاده شود. این مطالعه همچنین نشان داد که بین میزان مواجهه در اکثر وظایف آسفالت‌کاری با هیدروکربن های چند حلقه آروماتیک اختلاف معناداری وجود دارد که می تواند ناشی از نزدیکی به منبع آسفالت داغ و همچنین گازهای خروجی از اگزوز ماشین الات راهسازی باشد.


رضوان عابدینلو، سید جمال‌الدین شاه طاهری، روح الدین مرادی، راضیه دیوانی، کمال اعظم،
دوره 5، شماره 3 - ( 6-1394 )
چکیده

مقدمه: هیدروکربن‌های چندحلقه‌ای آروماتیک (PAHs) متعلق به گروهی از آلاینده‌های آلی پایدار (POPs)هستند که در محیط زیست نتیجهی احتراق ناقص مواد آلی، فوران آتش فشان‌ها و آتش سوزی جنگل‌ها و مزارع کشاورزی می‌باشند، اما عمده منبع تولید این آلودگی‌ها عامل انسانی است. این ترکیبات امروزه جزء نگرانی‌های اصلی در موضوع آلاینده‌ها بوده و می‌توانند به راحتی وارد سیستم‌های خشکی و آبی شوند. جذب مولکول‌های هیدروکربن‌های آروماتیک و پلی آروماتیک بر روی سطوح نانوتیوب‌های کربنی (CNTs) در طی سال‌های اخیر افزایش یافته است.

روش کار: دراین مطالعه جذب فنانترن (به عنوان نماینده‌ای از گروه هیدروکربن‌های چندحلقه‌ای آروماتیک) برروی نانو تیوب کربنی چنددیواره در محیط آلی بررسی شد. تمام آزمایشات در محیط آزمایشگاه با دمای 2± 24 صورت گرفت. متغیرهای مختلف شامل نوع حلال، حجم حلال، pH محیط، زمان جذب و غلظت فنانترن بهینه و بیشترین راندمان جذب تحت عوامل بهینه سازی شده به‌دست آمد. نمونه‌ها با دستگاه HPLC آنالیز شد.

یافته ها: نتایج نشان دادکه متانول با حجم 10میلی لیتر، با زمان جذب 5/1 ساعت و غلظت ppm 3/1 بیشترین راندمان جذب را دارد. pH محیط تاثیری در راندمان جذب نشان نداد.

نتیجه گیری: نانوتیوب‌های کربنی چنددیواره ظرفیت جذب بالایی برای جذب فنانترن دارند. در محیط آلی میزان جذب فنانترن برروی جاذب نانویی کربنی ازنوع چنددیواره بالاتر از 90% و باتوجه به ماده مصرفی دراین مطالعه 92% به‌دست آمد. تکرارپذیری روز به روز و درطول یک روز نتیجه فوق الذکر را تاییدکردند.


منیره خادم، فرنوش فریدبد، پرویز نوروزی، عباس رحیمی فروشانی، محمد رضا گنجعلی، سید جمال الدین شاه طاهری، رسول یاراحمدی،
دوره 7، شماره 1 - ( 1-1396 )
چکیده

مقدمه: با توجه به مصرف فراوان سموم آفت کش و اثرات مخرب آ‌ن‌ها روی انسان و محیط زیست، استفاده از روش‌های دقیق و معتبر جهت شناسایی و اندازه گیری این سموم ضروری می‌باشد. این مطالعه با هدف طراحی سنسوری با گزینش پذیری بالا برای پایش شغلی و محیطی دیازینون به روش الکتروشیمیایی در نمونه‌های محیطی و بیولوژیکی انجام شد.

روش کار: نانولوله‌های کربنی و پلیمر قالب مولوکولی (MIP) به عنوان اصلاح کننده در ساختار الکترود خمیر کربنی (سنسور) استفاده شدند. روش الکتروشیمیایی ولتامتری موج مربعی جهت تعیین مقدار به‌کار رفت. پارامترهای تأثیر گذار بر پاسخ سنسور مانند pH استخراج، pH آنالیز، غلظت الکترولیت و شرایط دستگاهی مانند فرکانس و دامنه موج مربعی طی آزمایشاتی بهینه سازی شده، سپس پاسخ سنسور برای دیازینون ثبت گردید.

یافته ها: براساس نتایج، سنسور توانایی تشخیص گزینش پذیر دیازینون در نمونه‌های محیطی و بیولوژیکی را داشت. بازه‎ی خطی برای منحنی کالیبراسیون 10-10×5 تا 6-10×1 مولار و حد تشخیـص روش10-10×7/2 مولار محاسبه گردید. سایر ترکیبات موجود در ماتریکس نمونه اثر مداخله کننده ای بر پاسخ سنسور نداشتند. در نهایت سنسور برای تعیین مقدار دیازینون در نمونه‌های ادرار، آب آشامیدنی و آب رودخانه بدون نیاز به مرحله آماده سازی خاص و پیچیده‌ای استفاده شد.

نتیجه گیری: قابلیت کاربرد سنسورها در تعیین مقدار سموم می‌تواند نوید بخش پایش‌های سریع در محل آلودگی بوده و امکان انجام پایش را بدون مراحل آماده سازی خاص‎ برای نمونه فراهم آورد.


بهرام هراتی، سید جمال الدین شاه طاهری، علی کریمی، کمال اعظم، علیرضا احمدی، مریم افضلی راد، علی هراتی،
دوره 7، شماره 2 - ( 3-1396 )
چکیده

مقدمه: در طول ده سال گذشته، بسیاری از گروه‌های متخصص ملی و بین المللی جهت بهبود وضعیت محیط کار از روش ارزیابی ریسک استفاده می‌کنند. این مطالعه با هدف بررسی ریسک مواجهه کارکنان با آلاینده‌های هوا در یکی از صنایع خودروسازی به منظور ارزیابی ریسک بهداشتی در منطقه تنفسی کارکنان انجام گرفت.  

روش کار: مطالعه حاضر به صورت مقطعی در سال 1394 انجام گرفت. روش‌های شماره 7602 و NIOSH 1501 جهت نمونه برداری و آنالیز ترکیبات BTEX و سیلیس از منطقه تنفسی کارکنان استفاده گردید. تعداد 40 نمونه از ترکیبات BTEX اندازه‌گیری و آنالیز آنها توسط گازکروماتوگرافی مجهز به آشکارساز شعله ای یونی انجام گرفت. تعداد 6 نمونه هوا برای برآورد تراکم سیلیس در منطقه تنفسی کارکنان اندازه‌گیری شد. آنالیز نمونه‌های سیلیس با استفاده از روش اسپکتروفتومتری انجام گرفت. درجه خطر (HR) و درجه مواجهه کارکنان با مواد شیمیایی (ER) محاسبه شده و سپس سطح ریسک بهداشتی مواجهه با مواد شیمیایی تعیین گردید. در نهایت، برآورد ریسک نسبی ابتلا به سرطان خون ناشی از مواجهه با بنزن تعیین گردید.

یافته ها: کارکنان واحد مورد بررسی در طول فعالیت کاری خود با 5 ماده شیمیایی سیلیس، بنزن، تولوئن، اتیل بنزن و زایلن مواجهه داشتند. در میان آلاینده‌های موجود در منطقه تنفسی کارکنان، سیلیس و بنزن به عنوان خطرناک ترین آلاینده و دارای سطح ریسک بالا شناسایی شدند. با توجه به نتایج برآورد ریسک نسبی ابتلا به سرطان خون ناشی از مواجهه با بنزن، مواجهه تجمعی کارکنان برابر 1/23 پی پی ام در سال برآورد گردید که ریسک نسبی ابتلا به سرطان خون کارکنان مواجهه یافته با بنزن برابر 1/1 محاسبه شد. نتایج آزمون‌های آماری اختلاف معنی داری بین مواجهه کارکنان با آلاینده ها، با سن و سابقه کار را نشان داد به طوری که با افزایش سن و سابقه کار میزان مواجهه کاهش می‌یابد (P<0.001).

نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که در صنعت خودروسازی بنزن و سیلیس دارای بالاترین ریسک می‌باشند. هم‌چنین کارکنان سالن رنگ صنایع خودروسازی که به طور مستقیم در مواجهه با بنزن هستند، در معرض خطر ابتلا به سرطان خون می‌باشند.


اصغر قهری، فریده گلبابایی، لیلا وفاجو، سیدمحمد میراسکندری، مهدی یاسری، سیدجمالدین شاه طاهری، فرانک نجاریان،
دوره 8، شماره 2 - ( 3-1397 )
چکیده

مقدمه: گازهای بیهوشی مورد استفاده در بیمارستان ها شامل اکسید نیتروز و هیدروکربن های هالوژن دار مانند سووفلوران بوده که می توانند از طریق نشتی های موجود در مدار بیهوشی و بازدم کنترل نشده بیمار، به هوای تنفسی کارکنان اتاق عمل انتشار یابند. این گازها دارای اثرات گل خانه ای در محیط زیست و مخاطرات جدی مانند بیماری های تولیدمثلی، زایمان زودرس، ناهنجاری های جنینی و افزایش ریسک سقط خودبه خودی بر سلامتی کارکنان اتاق عمل می باشند. با توجه به مطالب فوق، حذف این گازها از هوای محیط کار  به ویژه مراکز درمانی امری واجب است. هدف از مطالعه حاضر جذب سطحی سووفلوران از هوا با استفاده از کربن فعال و هم چنین تاثیر اصلاح اسیدی بر عمل کرد آن می باشد.
 

روش کار: در این مطالعه از دو جاذب زغال فعال اصلاح نشده و اصلاح شده با اسید نیتریک جهت حذف سووفلوران استفاده گردید. پس از تهیه و آماده سازی، جاذب های مورد مطالعه با استفاده از آزمایشات تفرق اشعه ایکس، ایزوترم های جذب، اسپکتروفتومتری مادون قرمز- انتقال فوریه و میکروسکوپ الکترونی روبشی تعین ویژگی شدند. پس از مشخصه یابی، نقطه شکست و متعاقباً ظرفیت جذب سطحی سووفلوران بر روی هر دو جاذب سطحی با استفاده از معادله ویلر اصلاح شده تعیین گردید.
 

یافته ها: نتایج مشخصه یابی بسترها نشان داد که اصلاح اسیدی بر ساختار کریستالی زغال فعال تاثیر تخریبی نداشته و موجب افزایش مساحت سطحی ویژه و میانگین حجم منافذ میکروبی به ازاء گرم زغال فعال اصلاح شده با اسید در مقایسه با زغال فعال اصلاح نشده می گردد. هم چنین موجب کاهش گروه های عاملی سطحی کربن فعال می شود. نتایج تعیین ظرفیت جذب سطحی سووفلوران نشان دهنده افزایش ظرفیت جذب زغال فعال اصلاح شده با اسید در مقایسه با زغال فعال اصلاح نشده است.
 

نتیجه گیری: از مطالعه حاضر نتیجه گیری می شود که هر دو بستر کربنی مورد مطالعه توانایی جذب سطحی سووفلوران را داشته و زغال فعال اصلاح شده با اسید دارای عمل کرد بهتری در این فرآیند می باشد. این اثر می تواند در نتیجه سطح جذب و حجم منافذ میکرو  بیش تر بستر فوق نسبت به زغال فعال اصلاح نشده باشد.


مریم رامین ثابت، مهران پورحسین، منیره خادم، فریبرز امیدی، فریده گلبابایی، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 8، شماره 4 - ( 10-1397 )
چکیده

مقدمه: تعیین مقدار سموم در مایعات زیستی به خاطر غلظت ناچیز سموم و پیچیدگی ترکیب نمونه ، یک مشکل جدی برای محققان می باشد. هدف مطالعه حاضر توسعه یک روش جدید آماده سازی نمونه با صحت و دقت بالا و مدت زمان کوتاه برای تعیین مقدار سم دیازینون می باشد.
روش کار: برای استخراج و تعیین مقادیر سم دیازینون در نمونه های ادرار، از روش میکرو استخراج مایع-مایع پخشی و دستگاه کروماتوگرافی مایع با عمل کرد بالا مجهز به شناساگر ماورا بنفش استفاده شد. برای بهینه سازی عوامل موثر بر استخراج دیازینون از روش یک عامل در یک زمان بهره برداری گردید. عوامل مختلف مانند نوع  و حجم حلال استخراج کننده، نوع و حجم حلال پخش کننده، مدت زمان و سرعت سانتریفیوژ کردن، افزودن نمک و تاثیر pH، مورد مطالعه و بهینه سازی قرار گرفت.
یافته ها: بر اساس نتایج بهینه سازی به دست آمده، سطوح بهینه متغیرهای نامبرده برای آفت کش دیازینون شامل 150 میکرولیتر تتراکلرید کربن به عنوان حلال استخراج کننده، 5/1 میلی لیتر متانول به عنوان حلال پخش کننده، pH برابر 6، 5 دقیقه زمان سانتریفوژ با سرعت 4000 دور در دقیقه و 0% وزنی-حجمی نمک افزوده شده به دست آمد.
ضریب هم بستگی معادل 9965/0 حاصل شد که نشان دهنده خطی بودن در محدوده وسیعی از غلظت سم می باشد. LOD و LOQ به ترتیب کم تر از 7/0 و 5 میکروگرم بر لیتر محاسبه شد. مقادیر انحراف معیار برای تکرار پذیری روز به روز و هم چنین تکرار پذیری در یک روز برای سه غلظت انتخاب شده (50، 200 و 1000 میکروگرم در لیتر)، کم تر از 4 درصد بود که نشان دهنده صحت و دقت بالای روش بهینه سازی است. مقادیر غنی سازی و راندمان استخراج برای دیازینون به ترتیب به طور میانگین معادل 245 و 99% می باشد.
نتیجه گیری: مطابق نتایج به دست آمده، روش میکرو استخراج مایع-مایع پخشی با موفقیت برای استخراج دیازینون از نمونه های ادرار توسعه یافته است. هم چنین در مقایسه با سایر روش های استخراج، روش ارایه شده در مطالعه حاضر دارای مزایایی از قبیل زمان استخراج کوتاه تر، تکرارپذیری بهتر و عامل غنی سازی بالاتر می باشد.
امیدرضا هروی زاده، منیره خادم، رامین نبی زاده، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 9، شماره 3 - ( 6-1398 )
چکیده

مقدمه: هم زمان با تولید و استفاده گسترده از آفت کش ها جهت کنترل انواع آفات و افزایش بهره ورری در تولید محصولات کشاورزی، نگرانی رو به رشدی در رابطه با اثرات مضر این ترکیبات بر سلامتی انسان وجود دارد. لذا توسعه روش های حساس و دقیق جهت ارزیابی مداوم غلظت آفت کش ها در سطوح شغلی و محیطی و مقایسه مقادیر موجود با استاندارد های ملی و بین المللی از اهمیت بالایی برخوردار است. مطالعه حاضر با هدف سنتز و استفاده از پلیمر قالب مولکولی به عنوان یک جاذب نوین و اختصاصی در تشخیص مقادیر اندک دو نوع از ایزومر های پیرتروییدی در نمونه بیولوژیکی به انجام رسید.
روش کار: پلیمر قالب مولکولی به روش غیر کووالانسی و با استفاده از پرمترین به عنوان ملکول الگو، کلروفرم به عنوان حلال پلیمریزاسیون، متاکریلیک اسید به عنوان مونومر عاملی و اتیلن گلیکول دی متاکریلات به عنوان پیوند دهنده عرضی و تحت دمای 55 درجه سانتی گراد در حمام روغن آماده سازی شد. جهت بررسی ساختار و اندازه ذرات پلیمری حاصل از میکروسکوپ الکترونی روبشی استفاده گردید. پس از آن فاکتور های حیاتی تاثیر گذار بر ویژگی های تشخیصی پلیمر سنتز شده با در نظر گرفتن یک بازه عملیاتی مشخص جهت دست یابی به بالاترین راندمان جذب و بازیافت پرمترین از نمونه بیولوژیکی مورد ارزیابی و بهینه سازی قرار گرفتند.   
یافته ها: با استفاده از روش پلیمریزاسیون رسوبی ذرات پلیمر قالب مولکولی یکنواخت با ساختار کروی و در محدوده ابعادی نانو (کمتر از 2/21 نانومتر) حاصل شد. تحت شرایط بهینه سازی شده روش جداسازی از طریق فاز جامد به کمک پلیمر قالب مولکولی توانایی بالایی برای جذب و بازیافت ایزومر های آفت کش مورد نظر از نمونه بیولوژیکی از خود نشان داد و بیش از 93 درصد بازیافت از نمونه اسپایک حاصل گردید. هم چنین منحنی کالیبراسیون خطی در بازه غلظتی 20 تا 120 میکروگرم بر لیتر به دست آمد و حد تشخیص روش برای هر دو ایزومر مورد بررسی کم تر از 6 میکروگرم بر لیتر محاسبه شد. در نهایت وجود ترکیبات مزاحم تا میزان 100 برابر آنالیت اصلی تاثیر معنا داری در ویژگی انتخابی روش نداشت.
نتیجه گیری: کاربرد پلیمر قالب مولکولی به عنوان فاز استخراج کننده جامد به همراه روش آنالیز کروماتوگرافی مایع با کارکرد بالا مزایایی از جمله حساسیت و انتخاب پذیری بالا را نشان داد که این مساله روش مذکور را به انتخابی قابل اعتماد جهت ارزیابی کمی و دقیق آفت کش مورد نظر در نمونه بیولوژیکی پیچیده  تبدیل می کند. 
حجت الله کاکایی، مجتبی بیگزاده، فریده گلبابایی، محمدرضا گنجعلی، مهدی جهانگیری، سید جمالدین شاه طاهری،
دوره 9، شماره 4 - ( 10-1398 )
چکیده

مقدمه: سولفید هیدروژن یکی از مهمترین ناخالصی های موجود در گاز طبیعی است. با توجه به این واقعیت که این گاز بسیار خطرناک، سمی، خورنده و آتش زا می باشد، لذا حذف سولفید هیدروژن به روش های مختلفی مورد مطالعه قرار گرفته است که یکی از شناخته شده ترین آنها روش جذب سطحی می باشد. در مطالعه حاضر از کربن فعال و کامپوزیت کربن فعال داربست آلی-فلزی (MOF-5) جهت حذف سولفید هیدروژن از هوای تنفسی به روش جذب سطحی استفاده شد.
روش کار: ابتدا کربن فعال (AC) توسط آسیاب گلوله ای تبدیل به پودر گردید و کامپوزیت  AC/MOF-5بر پایه کربن با مقادیر10، 25 و 40 درصد وزنی از داربست آلی فلزی MOF-5 سنتز شد. سپس بررسی میزان جذب و زمان عبور آلاینده در دما، رطوبت و غلظت های مختلف با استفاده از سیستم شبیه ساز دستگاه تنفسی انسان طراحی شده مورد آزمایش قرار گرفت. برای تعیین ویژگی جاذب های کامپوزیتی تهیه شده از روش های دستگاهی XRD، SEM و BET استفاده گردید.برای سنجش میزان دقیق گاز سولفید هیدروژن از سنسور اختصاصی دستگاه قرائت مستقیم aeroqual S500 با دقت
 ppm 01/0 برای گاز سولفید هیدروژن استفاده شد.   
یافته ها: کامپوزیت AC/MOF-5 نسبت به سایر جاذب ها میزان جذب و زمان عبور آلاینده بالاتری را نشان داد. سطح ویژه (BET) برای این نمونهm2/g  814، متوسط قطر حفره ها 6795/1 نانومتر و حجم کل حفرات برابر cm3/g 342/0 بدست آمد. نمودار ایزوترم نشان داد که بر اساس تقسیم بندی اتحادیه جهانی شیمی محض و کاربردی ( IUPAC ) بیشتر اندازه حفرات این جاذب در دسته میکرو متخلخل قرار گرفت. بیشترین میزان جذب (میلی گرم بر گرم جاذب) و زمان عبور آلاینده (دقیقه) مربوط به جاذب  با 41/60 (08/1=SD) میلی گرم بر گرم جاذب و 26/56 (38/2=SD) دقیقه در دمای 15 درجه سانتی گراد، غلظت ppm 88/9 (70/0=SD) ، رطوبت 06/51 (15/0=SD) و افت فشار 34/51 میلی متر آب بود. با افزودن بیش از  25 درصد وزنی از داربست آلی-فلزی MOF-5 به کربن فعال مقدار جذب و زمان عبور آلاینده افزایش یافت، اگرچه افت فشار آن نیز بیشتر گردید.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد که جاذب کامپوزیتی AC/MOF-5 ، باتوجه به ساختار متخلخل، سطح ویژه بالا، و از همه مهمتر داشتن گروه های Zn-O-C، باعث افزایش میزان جذب و همچنین زمان عبور آلاینده شد. با این حال افت فشار نسبتا بالاتری را نسبت به کربن فعال تجاری  (AC)نشان داد.
 
سمیه کم گو، خسرو عبدی، منیره خادم، محمود حیدری، امید هروی زاده، علی دانیالی، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 10، شماره 1 - ( 1-1399 )
چکیده

مقدمه: امروزه افزایش مواجهه زیست محیطی و شغلی با فلزات سنگین نظیر کادمیوم و ترکیبات آن، ضرورت ارزیابی محیطی و بیولوژیکی این دسته از آلاینده ها را ایجاب می کند. کاربرد کادمیوم در صنعت  باطری سازی، آبکاری، در ساخت رنگدانه ها و همچنین صنایع پلاستیک و سرامیک سازی می باشد. سمیت مزمن این فلز سنگین تلاش فزاینده ای در جهت کاهش حد آشکارسازی و بالا بردن حساسیت روش های تجزیه ای جهت ارزیابی کادمیوم در نمونه های بیولوژیکی را باعث شده است.
روش کار: محلول استاندارد حاوی غلظت های معین یون  فلزی کادمیوم ساخته شد پس از تنظیم pH  مشخص و اضافه شدن دی تیزون کمپلکس بین فلز و کلیت کننده ایجاد شد. سپس جهت انجام فرایند استخراج از مخلوط حلال های استخراج کننده و پخش کننده استفاده شد. با تکمیل فرایند اختلاط از طریق ورتکس و انجام جداسازی توسط سانتریفوژ ، محلول وارد حمام آب سرد گردید و حلال آلی شناور بر روی حلال آبی منجمد شد. حلال آلی و آبی جدا شده و بخش آلی که حاوی آنالیت بود به دستگاه تزریق گردید. متغیرهای مورد بررسی جهت دستیابی به بالاترین راندمان جذب و بازیافت کادمیوم از نمونه بیولوژیکی مورد ارزیابی و بهینه سازی قرار گرفتند.  
یافته ها: نتایج حاصل در این فرایند نقش متغیرهای مورد بررسی شامل pH نمونه، حلال کمپلکس کننده، حلال استخراج کننده، اثر سانتریفوژ و زمان استخراج را به اثبات رساند و در نهایت روش بهینه سازی شده با کمترین حد تشخیص (LOD) برابر با 2میکروگرم برلیتر و فاکتور تغلیظ (EF) برابر با 50 و همچنین بازیافت نسبی (RR) برابر با 26.101 به طور موفقیت آمیزی جهت استخراج فلز کادمیوم از نمونه ادرار مورد استفاده قرار گرفت.
نتیجه گیری: بررسی های بعمل آمده نشان داد روش میکرو استخراج مایع-مایع پخش شونده با استفاده از حلال آلی منجمد شده شناور در تعیین مقادیر جزئی کادمیوم در نمونه ادرار کارگران در مواجهه شغلی روشی ارزشمند است و pH نمونه و حجم حلال استخراج کننده از متغیر های مهم در استخراج کادمیوم از نمونه می باشند.
رضا پوربابکی، منیره خادم، سجاد سمیعی، حمید حسن پور، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 10، شماره 2 - ( 3-1399 )
چکیده

مقدمه: کلرپیریفوس یک حشره کش ارگانو فسفره است که میتواند باعث تولید گونه های اکسیژن فعال و استرس اکسیداتیو شود. با توجه به اینکه عصاره گیاه رزماری یک ماده آنتی اکسیدانی است و نقش محافظت کننده ای در برابر رادیکال های آزاد ایفاء می کند، بنابراین هدف از انجام این مطالعه حیوانی، بررسی استرس اکسیداتیو در کلیه موش های صحرایی، ناشی از مواجهه با سم کلرپیریفوس در نتیجه تاثیر مصرف عصاره رزماری در دو غلظت مختلف100 و 200 میلی گرم بر کیلوگرم، به دلیل خاصیت آنتی اکسیدانی این گیاه می باشد.
روش کار: در این مطالعه از 30 راس موش صحرایی نر نژاد ویستار با محدوده وزنی 200-220 گرم استفاده شد. در ابتدا حیوانات به طور تصادفی به پنج گروه (هر گروه 6 سر) تقسیم شدند. پنج گروه شش تایی شامل، گروه کنترل تیمار با آب مقطر، گروه مواجهه با کلرپیریفوس (دوز mg/kg 5/13صفاقی)، گروه مواجهه با عصاره رزماری (غلظت mg/kg100)، گروه مواجهه توام با سم (دوز mg/kg 5/13)و رزماری (غلظت mg/kg 100) ، گروه مواجهه همزمان سم و رزماری (غلظت
 mg/kg 200 خوراکی) به عنوان گروه های مورد مطالعه انتخاب شدند و بعد از 30 روز، موش ها وزن و کشته شدند. قسمتی از بافت کلیه به منظور بررسی تغییرات مالون دی آلدئید و گلوتاتیون پراکسیداز و قسمتی از بافت کلیه جهت بررسی های هیستوپاتولوژی مورد بررسی قرار گرفت.  
یافته ها: نتایج تست های آماری نشان داد که کلرپیریفوس به طور معنی داری باعث تغییر در میزان فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز و مالون دی آلدهید نسبت به گروه کنترل و همچنین آسیب به بافت کلیه می شود همچنین مواجهه همزمان با کلرپیریفوس و عصاره رزماری با غلظت mg/kg 100به طور معنی داری باعث تعدیل در سطوح مالون دی آلدئید و گلوتاتیون پراکسیداز و کاهش آسیب ناشی از کلرپیریفوس میگردد. و با افزایش دوز از 100 به mg/kg 200 تغییرات سطح مالون دی آلدئید و گلوتاتیون پراکسیداز به گروه کنترل نزدیک می شود.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج فوق مشخص گردید که سم کلرپیریفوس می تواند باعث آسیب شدید کلیوی شود. به نظر می رسد که عصاره رزماری می تواند باعث کاهش استرس اکسیداتیو ناشی از  کلرپیریفوس گردد و از این عصاره می توان جهت پیشگیری و بهبود مسمومیت های ناشی از این سم استفاده نمود.
سیده مریم طاهری، منیره خادم، فریبرز امیدی، علیرضا صدیقی، محدثه دل آرام، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 11، شماره 1 - ( 1-1400 )
چکیده

مقدمه: آفت کش ها جزء وسیع ترین ترکیبات شیمیایی مورد استفاده در دنیا بوده و همچنین در میان خطرناک ترین ترکیبات برای موجودات زنده جای می گیرند. اگرچه آفت کش ها تاثیرات بسزایی در بهبود بهره وری در کشاورزی و افزایش تولید غذا دارند، فرآیند های تولید، فرمولاسیون، دخیره، انتقال و بازاریابی محصولات کشاورزی و استفاده وسیع از این مواد منجر به بروز مواجهه های شغلی و آلودگی زیست محیطی و حضور باقی مانده آن ها در مواد غذایی می شود .علف کش بنتازون از جمله سموم رایج مورد استفاده در کشاورزی و باغبانی می باشد که اثرات مهم آن بر سلامتی انسان مورد نگرانی و مطالعه گسترده می باشد لذا ارزیابی مواجهه های شغلی و محیطی توسط روش های دقیق و معتبر ضروری به نظر می رسد. هدف از مطالعه حاضر سنتز و تعیین ساختار پلیمر قالب مولکولی به عنوان یک جاذب نوین و اختصاصی در فرآیند آماده سازی، آنالیز انتخابی و سریع علف کش بنتازون به عنوان آلاینده شغلی و محیطی در نمونه بیولوژیکی بود.
روش کار: برای سنتز پلیمر قالب مولکولی از روش پلیمریزاسیون ترسیبی استفاده شد این روش برای تهیه ذرات با توزیع اندازه و شکل مناسب به کار برده شده است بدین شکل اندازه ذرات به حد زیر میکرون و نانو رسیده و نیازی به خرد کردن و غربال نمودن در اکثر موارد وجود نخواهد داشت. به دلیل کاهش اندازه ذرات وتخلخل پذیری زیاد، جذب و بازیافت ترکیبات الگو سریعتر و با کارایی بالاتر انجام می گردد. جهت سنتز پلیمر از نسبت 1:4:30 مولکول الگو ( بنتازون) : مونومر عاملی ( متاکریلیک اسید): اتصال دهنده عرضی ( اتیلن گلیکول دی متا کریلات) استفاده گردید. عوامل بسیاری در قابلیت جذب و  بازیافت و کارایی پلیمرهای قالب مولکولی تاثیر دارند که عواملی مانند pH نمونه، مقدار پلیمر قالب مولکولی، مدت زمان جذب بوسیله امواج فراصوت، درصد اسید، حجم حلال شویش و مدت زمان بازیافت بوسیله امواج فراصوت را می توان نام برد.  
یافته ها: عوامل مؤثر در جذب و بازیافت بنتازون بهینه سازی شدند و نتایج حاصل از بهینه سازی نشان داد که بالاترین جذب در2=pH، مقدار پلیمر814/30 میلی گرم، مدت زمان جذب 3/7 دقیقه، درصد اسید 1/1 حجم حلال شویش 7/2 میلی لیتر و مدت زمان واجذب 165 ثانیه بدست می آید. جهت استخراج نمونه‌های بیولوژیکی، روش ارائه شده بر روی نمونه‌ی ادرار بررسی گردیدو میزان باز یافت %100 محاسبه شد.    
نتیجه گیری: نتایج بررسی ها برای نمونه بیولوژیک نشان داد که آنالیت بدون تاثیر پذیری از عوامل موجود در بستر با راندمان بالا اندازه گیری شده است . و این نشان از گزینش پذیری بالای این پلیمر سنتز شده برای مولکول هدف دارد.
مقداد کاظمی، ویدا رضایی هاچه سو، رجبعلی حکم آبادی، سیدجمال الدین شاه طاهری،
دوره 11، شماره 1 - ( 1-1400 )
چکیده

مقدمه: آماده سازی نمونه ها، یکی از مهم ترین مراحل لازم برای تعیین مقدار آنالیت ها در فرآیند تجزیه و تحلیل نمونه های بیولوژیکی در ارزیابی مواجهه با سموم است. این فرآیند باعث افزایش میزان خلوص نمونه، استخراج و غنی سازی آنالیت ها و درصورت لزوم، اصلاح نمونه احتمالی برای تطبیق آن با نیازهای دستگاه های تجزیه می شود. مطالعه حاضر بصورت ساختار یافته، به مرور مطالعات انجام گرفته در زمینه تدوین و توسعه روش های آماده سازی نمونه های بیولوژیکی انسانی پرداخته است.
روش کار: در این مطالعه مروری ساختار یافته، کلیه مقالاتی که بین سال های 2009 تا 2019 در زمینه توسعه  و تدوین روش های آماده سازی نمونه، به منظور آنالیز مقادیر جزئی فلزات سنگین در نمونه های بیولوژیکی شغلی، به زبان انگلیسی چاپ شده بودند وارد مطالعه شدند. برای جستجوی مقالات، با تمرکز بر روی روش های فیزیکو-شیمیایی آماده سازی نمونه و از ترکیب کلیدواژه های Mesh و غیرMesh ، بدون اعمال محدودیت در نوع مطالعه، در پایگاه داده های Pubmed، Web of science، Scopus و Embase استفاده شد. لازم به ذکر است که تنها مطالعاتی که مربوط به نمونه های بیولوژیکی انسانی و مرتبط با شغل بودند مورد بررسی قرار گرفتند و وارد مطالعه شدند.  
یافته ها: با توجه به نتایج مطالعه، پس از بررسی کلید واژه ها در پایگاه های داده ای، تعداد 2964 مقاله جمع آوری شد. پس از حذف مقالات تکراری و بررسی مقالات با توجه به عنوان و چکیده آن ها، تعداد 59 مقاله باقی ماند که متن کامل آن ها به دقت مورد مطالعه قرار گرفت و از این تعداد تنها 8 مقاله با توجه به معیارهای مطالعه، وارد مرور سیستماتیک شدند. 5 مورد از 8 مقاله مورد مطالعه (5/62%)، اختصاص به توسعه و تدوین روش های آماده سازی نمونه جهت استخراج فلز جیوه از نمونه های بیولوژیکی داشت. درحالی که مهمترین و بیشترین نمونه بیولوژیکی مورد استفاده در بین مطالعات مورد نظر، نمونه ادرار (در 75% مطالعات) بود. براساس نتایج، روش استخراج فاز جامد (SPE)که در 5/37% از مطالعات به کار رفته بود به عنوان پرکاربردترین روش در بین روش های آماده سازی نمونه در این مطالعه معرفی شد.
نتیجه گیری: به طور کلی با تدوین و توسعه روش های مختلف آماده سازی نمونه و همچنین اختصاصی کردن این روش ها برای فلزات مختلف، می توان ضمن کاهش قابل ملاحظه هزینه ها و زمان استخراج، باعث افزایش کارایی و ساده سازی مراحل آماده سازی و تشخیص نمونه ها شد.
امیرحسین خوش اخلاق، فریده گلبابایی، مجتبی بیگزاده، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 11، شماره 4 - ( 10-1400 )
چکیده

مقدمه: تولوئن یکی از آلاینده های شیمیایی تلقی می شود که می تواند مشکلاتی را بر سلامتی افراد بویژه کارگران شاغل در معرض ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ آن ایجاد نماید و به علت سرعت تبخیر بالا و انتشار سریع در محیط پیرامون، منجر به مواجهه بسیاری از شاغلین و افراد در معرض و متعاقب آن اثرات جبران ناپذیر بر سلامت آنان در مشاغل مختلف می گردد. بنابراین حذف آن بسیار حائز اهمیت می باشد. در تحقیق حاضر با استفاده از چارچوب فلز-آلی مس، تحت شرایط مختلف عملیاتی به مطالعه روش حذف این آلاینده پرداخته شده است.
روش کار: در این مطالعه چارچوب فلز-آلی مس با استفاده از روش تک ظرف و درجا سنتز شد. ویژگی های فیزیکی و مورفولوژی جاذب توسط تکنیک های BET، XRD، FTIR و SEM مورد بررسی قرار گرفت. کارائی جاذب در حذف تولوئن از جریان هوا تحت سیستم جذبی دینامیک با بررسی تاثیر متغیرهای وزن جاذب، غلظت آلاینده و رطوبت صورت پذیرفت. برای ارزیابی داده ها از معادلات ایزوترم، ترمودینامیک و سینتیک استفاده گردید.  
یافته ها: نتایج آزمایش های تعیین ویژگی های چارچوب فلز-آلی مذکور، بیانگر تشکیل کریستال های خالص 
Cu-BDC با میانگین و توزیع اندازه ذرات برابر nm 95/1 بود. سطح ویژه محاسبه شده به روش BET برای نمونه مذکور برابر m2 g-1 686 و حجم کلی حفرات ساختاری cm3 g-1 335/0 بود. وجود میکروپورها باعث افزایش ظرفیت جذب دینامیک تولوئن شد. براساس یافته ها، جذب سطحی تولوئن بر روی جاذب مذکور از مدل ایزوترم لانگمویر و مدل سینتیک شبه درجه دو پیروی می نماید. براساس نتایج مطالعات ترمودینامیک، تغییرات آنتروپی (°ΔS) برابر 
kJ mol-1 K-1 044/0- و تغییرات آنتالپی  (°ΔH)برابر kJ mol-1 67/15- محاسبه شد. همچنین میزان انرژی آزاد گیبس (ΔG°) منفی محاسبه گردید که بیانگر خودبه خودی و گرمازا بودن فرآیند جذب سطحی می باشد. واجذب دمایی تولوئن از جاذب پس از سه آزمایش 77% حاصل شد.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج این مطالعه می توان از چارچوب فلز-آلی میکروپروس مس بدلیل ارزان بودن، دسترسی بالا، ظرفیت جذب بالا و واجذب دمایی مناسب در شرایط عملیاتی مختلف برای جذب سطحی تولوئن استفاده نمود.
اسماعیل کرمی، زهرا گودرزی، رضا چهاردولی، محمود قاضی خوانساری، مهرآفرین کیانی، سید جمال‌الدین شاه طاهری،
دوره 12، شماره 2 - ( 4-1401 )
چکیده

مقدمه: نانو ذرات اکسید آلومینیوم (Al2O3 NPs) ازجمله پرکاربردترین نانو مواد در صنایع هستند. بااین‌حال، اطلاعات نسبتاً کمی در مورد سم‌شناسی آن‌ها در دسترس است. هدف از این مطالعه بررسی سمیت بالقوه نانو ذرات اکسید آلومینیوم و نقش حفاظتی افسنطین بر آسیب‌های حاصل از نانو مواد بر روی ریه موش‌های صحرایی است.
روش کار: در مطالعه تجربی حاضر، 36 سر موش صحرایی به‌طور تصادفی در 6 گروه قرار گرفتند. موش‌ها شامل؛ گروه 1 یا کنترل (روزانه 1 میلی‌لیتر نرمال سالین)، گروه 2 (روزانه دوز 30 میلی‌گرم بر کیلوگرم گاما نانو آلومینیوم به مدت دو هفته داخل صفاقی)، گروه 3 (روزانه دوز 30 میلی‌گرم بر کیلوگرم آلفا نانو آلومینیوم به مدت دو هفته داخل صفاقی)، گروه 4 (روزانه دوز 30 میلی‌گرم بر کیلوگرم گاما نانو آلومینیوم در دو هفته داخل صفاقی و 200 میلی‌گرم بر کیلوگرم افسنطین به مدت 15 روز به‌صورت گاواژ)، گروه 5 (روزانه دوز 30 میلی‌گرم بر کیلوگرم آلفا نانو آلومینیوم به مدت دو هفته داخل صفاقی و 200 میلی‌گرم بر کیلوگرم افسنطین به مدت 15 روز به‌صورت گاواژ). گروه 6 (روزانه 200 میلی‌گرم بر کیلوگرم افسنطین به مدت 15 روز به‌صورت گاواژ) در معرض قرار گرفتند. در طول دوره آزمایش، علائم بالینی، تغییر وزن بدن، پارامترهای بیوشیمیایی بافت، تغییرات بیان ژن، ضریب وزن ریه، یافته‌های هیستوپاتولوژی و محتوی غلظت فلز بافت ریه ارزیابی گردید. معنی‌داری نتایج توسط آنالیز واریانس (ANOVA) به همراه تست توکی تعیین شد.  
یافته ها: بررسی نتایج نشان داد که نانو ذرات اکسید آلومینیوم باعث تغییرات در لیپید پراکسیداسیون، آنزیم‌های آنتی‌اکسیدانی مانند، سوپر اکسید دیسموتاز، کاتالاز، گلوتاتیون پراکسیداز، ظرفیت کل آنتی‌اکسیدانی و نیتریک اکسید سنتاز القایی در موش‌های تحت درمان شد. این اختلالات بیوشیمیایی با تغییرات در بیان ژن‌های اکسیداتیو متالوتیونین-1 و هم اکسیژناز-1 و تغییرات بافت‌شناسی در ریه تأیید شد. مواجهه هم‌زمان با افسنطین و نانو ذرات اکسید آلومینیوم در موش‌های صحرایی به‌طور معنی‌داری باعث بهبود تغییرات در پارامترهای آزمون گردید (P<0/05).
نتیجه گیری: یافته‌های حاصل از این مطالعه نشان می‌دهد که فرم گاما نانو ذرات اکسید آلومینیم سمی‌تر از فرم آلفا هستند که تغییر در اندازه و شکل نانوذره باعث تفاوت در سمیت آن‌ها شده است. همچنین، گیاه افسنطین می‌تواند نقش محافظتی در برابر سمیت ریوی ایجادشده توسط نانو ذرات اکسید آلومینیوم در موش صحرایی داشته باشد.
علی‌محمد مصدق‌راد، علیرضا صدرایی، محمدرضا منظم اسماعیل‌پور، سید جمال‌الدین شاه طاهری، سید ابوالفضل ذاکریان، عادل مظلومی، منیره خادم، محیا عباسی، علی کریمی، فریده گلبابایی،
دوره 12، شماره 4 - ( 10-1401 )
چکیده

مقدمه: دانشگاه‌ها نقش کلیدی در ایجاد جامعه دانش‌محور و توسعه پایدار آن بر عهده دارند. برنامه‌ریزی استراتژیک با تقویت ساختارها، فرآیندها و پیامدهای سازمانی موجب دستیابی به مزیت برتری می‌شود. مطالعه حاضر با هدف تدوین برنامه استراتژیک گروه بهداشت حرفه‌ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران انجام شد.
روش کار: در این مطالعه اقدام پژوهی مشارکتی، کمیته برنامه‌ریزی استراتژیک با حضور اساتید گروه بهداشت حرفه‌ای و گروه علوم مدیریت و اقتصاد بهداشت دانشکده بهداشت تشکیل شد. کمیته برنامه‌ریزی استراتژیک با استفاده از ماتریس قوت، ضعف، فرصت و تهدید، به ارزشیابی استراتژیک محیط داخلی و خارجی گروه بهداشت حرفه‌ای پرداخت. سپس، مأموریت، دورنما، ارزش‌ها، اهداف کلی و اختصاصی برای ارتقای عملکرد گروه بهداشت حرفه‌ای تدوین شد. همچنین، برنامه عملیاتی شامل اقدامات دستیابی به اهداف تدوین گردید.  
یافته ها: وجود اساتید و کارشناسان مجرب، آزمایشگاه‌های تخصصی، مجلات تخصصی، دانشجویان تحصیلات تکمیلی و شورای ارتباط با صنعت از مهم‌ترین نقاط قوت و سرفصل دروس تئوریک و غیرکاربردی، نقص پروتکل‌های آموزشی، ارتباط ضعیف با صنایع، کمبود منابع، انگیزه پایین کارکنان و ضعف تعاملات بین‌المللی از مهم‌ترین نقاط ضعف گروه بهداشت حرفه‌ای بودند. حمایت هیئت‌رئیسه دانشکده بهداشت، وجود شورای ارتباط با صنعت دانشکده و دانشگاه، امکان استفاده از کارکنان و امکانات دانشکده‌های دانشگاه، وجود آزمایشگاه جامع تحقیقات دانشگاه، امکان استفاده از قابلیت‌های بخش خصوصی و افزایش تقاضا برای پژوهش در صنعت از فرصت‌های موجود برای پیشرفت گروه بهداشت حرفه‌ای بودند. تورم بالا، تحریم سیاسی، عدم وجود شرکت‌های مهندسی مشاور و نامشخص بودن اولویت‌های تحقیقاتی صنایع، تهدیدهای مهمی برای گروه بهداشت حرفه‌ای هستند؛ بنابراین، گروه بهداشت حرفه‌ای در موقعیت استراتژیک احتیاطی (محافظه‌کارانه) قرار دارد. جهت استراتژیک گروه شامل مأموریت، دورنما، ارزش‌ها و اهداف کلی تا سال 1404 مشخص شد. بهبود ساختارها، فرایندهای کاری و عملکرد گروه بهداشت حرفه‌ای به‌عنوان اهداف اختصاصی تعیین شدند و 81 اقدام برای دستیابی به این اهداف در نظر گرفته شد.
نتیجه گیری: گروه آموزشی، دانشکده و دانشگاه برای پیشرفت و توسعه باید دارای برنامه استراتژیک باشند. برنامه استراتژیک گروه بهداشت حرفه‌ای دانشکده بهداشت در راستای برنامه چهارساله دانشگاه و هماهنگ با برنامه‌های عملیاتی معاونت‌های آموزشی، بهداشتی و پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی تهران و دانشکده بهداشت نوشته شد. اجرای درست این برنامه منسجم و مبتنی بر شواهد موجب بهبود عملکرد گروه بهداشت حرفه‌ای خواهد شد.
 
علی محمد مصدق راد، محمدرضا منظم اسمعیل پور، سید جمال الدین شاه طاهری، سید ابوالفضل ذاکریان، عادل مظلومی، منیره خادم، محیا عباسی، علی کریمی، حسن کریمی، فریده گلبابایی،
دوره 14، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده

مقدمه: هدف سلامت شغلی، حفظ و ارتقای سلامت کارکنان و بهبود رفاه فیزیکی، روانی و اجتماعی آنها از طریق پیشگیری، کنترل و حذف مخاطرات شغلی است. در این راستا، هماهنگی و ادغام فعالیت‌های آموزشی، پژوهشی و خدماتی به منظور پیشگیری و کنترل مخاطرات بالقوه سلامت شغلی جامعه تحت پوشش ضروری است. این مطالعه با هدف تدوین برنامه جامع اقدام مشترک بهداشت حرفه‌ای دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی تهران انجام شد. 
روش کار: در این مطالعه اقدام پژوهی مشارکتی، کمیته برنامه ریزی استراتژیک با حضور اساتید گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت و مدیران و کارشناسان گروه بهداشت حرفه ای معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی تهران تشکیل شد. کمیته برنامه‌ریزی استراتژیک به ارزشیابی استراتژیک محیط داخلی و خارجی گروه‌های بهداشت حرفه ای در دانشکده بهداشت و معاونت بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران پرداخت و نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت ها و تهدیدهای موجود را شناسایی کرد. سپس، اهداف کلی و اختصاصی در زمینه ارتقای سلامت شغلی جامعه تحت پوشش دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی تهران تدوین ‌شد. همچنین، استراتژی‌ها و اقدامات ممکن برای دستیابی به اهداف تعیین شده شناسایی و بهترین و موثرترین استراتژی ها انتخاب ‌شدند. در نهایت، برنامه عملیاتی دستیابی به اهداف برای سال 1400 تدوین شدند.  
یافته ها: انجام این پژوهش کاربردی منجر به ارزشیابی استراتژیک محیط درونی و بیرونی گروه‌های بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت و معاونت بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران، تعیین جهت استراتژیک و اهداف کلی و اختصاصی و در نهایت، تدوین برنامه عملیاتی دستیابی به اهداف شد.
نتیجه گیری: برنامه جامع اقدام مشترک بهداشت حرفه‌ای دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی تهران با رویکرد مشارکتی و سیستمی تدوین شد. اجرای درست این برنامه می‌تواند منجر به بهبود شاخص‌های بهداشت حرفه‌ای در منطقه تحت پوشش دانشگاه شود. همکاری دانشگاه و صنعت برای توسعه پایدار جامعه ضروری است.
 
زهرا بیگ زاده، فریده گل بابایی، مهدی نیکنام شاهرک، فریبرز امیدی، سید جمال الدین شاه طاهری،
دوره 14، شماره 3 - ( 7-1403 )
چکیده

مقدمه: داروهای آنتی‌نئوپلاستیک که برای درمان سرطان استفاده می‌شوند به دلیل عملکرد غیرانتخابی، علاوه بر سلول‌های سرطانی، سلول‌های سالم را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهند و پیامدهای نامطلوبی برای سلامتی دارند. با توجه به خطرات بالقوه، ارزیابی و کنترل آلودگی محیطی این داروها در محیط‌های شغلی ضروری است. این مطالعه به بررسی کارایی Wipeهای تجاری موجود برای نمونه‌برداری از داروی آنتی‌نئوپلاستیک 5-فلورواوراسیل از سطوح مختلف می‌پردازد.
روش کار: این مطالعه کارایی پنج نوع Wipe تجاری (فیلتر سلولزی Whatman، سواپ پنبه‌ای، فیلتر MilliporeTM، پد گاز استریل و پد الکلی) را برای نمونه‌برداری از داروی 5-فلورواوراسیل از سطوح مختلف (استیل، وینیل و سرامیک) بررسی کرده است. محل نمونه‌برداری با استفاده از قاب‌های یک‌بار مصرف مقوایی مشخص شد و 1000 میکرولیتر از محلول µg/ml 1 داروی 5-فلورواوراسیل بر روی سطح پخش گردید. فرآیند نمونه‌برداری و استخراج طبق الگوی توصیه‌شده توسط NIOSH انجام شد. ابعاد قاب مورد استفاده 10 × 10 سانتی‌متر بود که مساحت نمونه‌برداری را به 100 سانتی‌متر مربع محدود می‌کرد. آنالیز توسط کروماتوگرافی با عملکرد بالا (HPLC) انجام گرفت. نتایج با استفاده از نرم‌افزار Prism GraphPad نسخه 8 تحلیل شدند.  
یافته ها: کارایی جمع‌آوری انواع Wipe بر روی سطوح مختلف بین 2/11% تا 2/86% متغیر بود. کمترین بازیابی مربوط به فیلتر Millipore بر روی سطح وینیل و بیشترین بازیابی مربوط به پد الکلی بر روی سطح استیل بود. میانگین کارایی استخراج برای Wipeهای مختلف بین 8/43% تا 8/98% متغیر بود؛ که کمترین میزان بازیابی مربوط به فیلتر Millipore و بیشترین مربوط به پد الکلی بود.
نتیجه گیری: نتایج نشان دادند که پد الکلی نسبت به سایر Wipeها عملکرد بهتری در جمع‌آوری و استخراج داروی 5-فلورواوراسیل از سطوح مختلف دارد. همچنین، سطوح سخت و صاف، مانند استیل و سرامیک، مناسب‌ترین سطوح برای نمونه‌برداری به‌شمار می‌روند. این نتایج می‌تواند به بهبود روش‌های نمونه‌برداری و کاهش مواجهه با داروهای آنتی‌نئوپلاستیک کمک کند. 
 

صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به بهداشت و ایمنی کار می‌باشد.

طراحی و برنامه نویسی: یکتاوب افزار شرق

© 2025 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb