جواد نوروزی، افسانه خسروی، بابک هوشمند مقدم، عباسعلی گائینی،
دوره 15، شماره 1 - ( 1-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: تولید بیشازحد رادیکالهای آزاد و انباشت آسیبهای اکسایشی نقش مهمی در تسریع فرایند پیری دارد. بااینحال، یکی از راهکارهای مبارزه با پیری و بیماریهای وابسته به آن، فعالیت بدنی است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر 12 هفته تمرین مقاومتی بر شاخص های استرس اکسیداتیو ( 8-iso PGF2α:8-iso-prostaglandin-F2α) و آسیب اکسایشی DNA (8-hydroxydeoxyguanosine: 8-OHdG) در مردان سالمند بود.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی، 30 مرد سالمند به شکل داوطلبانه و هدفمند بهعنوان نمونه آماری انتخاب و تصادفی در دو گروه تجربی(15 نفر) و کنترل(15 نفر) تقسیم شدند. شرکتکنندگان گروه تجربی به مدت 12 هفته و سه جلسه در هفته به انجام تمرینات مقاومتی پرداختند. در ابتدا و انتهای پژوهش، مقادیر سرمی 8-iso PGF2α و 8-OHdG به روش الایزا سنجش شد. برای مقایسه میانگینهای درونگروهی و بین گروهی به ترتیب از روش آماری تی همبسته و مستقل استفاده شد.
یافتهها: مقادیرسرمی -iso PGF2α (P=0/007)8 و 8-OHdG (P=0/013) پس از 12 هفته تمرین مقاومتی کاهش معناداری را نشان داد. همچنین اختلاف معناداری در مقادیر سرمی 8-iso PGF2α (P=0/009) و 8-OHdG (P=0/02) بین گروه تجربی و کنترل مشاهده شد.
نتیجهگیری: به نظر می رسد که 12 هفته تمرین مقاومتی باعث کاهش مقادیر شاخص های استرس اکسیداتیو (8-iso PGF2α) و آسیب اکسایشی DNA (8-OHdG) در مردان سالمند میگردد. از این رو انجام تمرین مقاومتی منظم میتواند در پیشگیری از آسیبهای ناشی از استرس اکسایشی بهخصوص در سنین پیری نقش بسزایی داشته باشد.
اسما ملکی، زهرا کاشانی خطیب، شعبان علیزاده، امیرعلی حمیدیه، علی اکبر پورفتح اله،
دوره 15، شماره 2 - ( 3-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: بدخیمیهای خونی بهعنوان یکی از شایع ترین سرطانهای جهان، سالانه موجب مرگ ومیر تعداد فراوانی از بیماران میشوند. عوامل ارثی و اکتسابی زیادی در ایجاد این بیماری دخیل میباشند. اگزوزومها مدل بسیارکوچکی از سلولها هستند که توسط اکثر سلولهای بدن در شرایط فیزیولوژیک و پاتولوژیک ترشح میشوند. از طرفی بهدلیل ساختار بسیارکوچک و زیستپذیری که دارند، در درمان این بیماری نیز جایگاه ویژهای پیدا کردهاند.
روش بررسی: این پژوهش یک مقالهی مروری نظاممند است. بهمنظور انجام این مطالعه، پایگاههای الکترونیکی Pubmed ،Scopus و Web of Science بررسی گردید و تعداد ۱۱۰ مقالهی مروری و اصیل در بازهی سالهای ۲۰۲۰-۲۰۰۰ میلادی مطالعه گردید. از کلمات کلیدی اگزوزوم، بدخیمیهای خونی و ایمونوتراپی بهعنوان کلمات کلیدی اصلی همراه با تعدادی از اصطلاحات مرتبط دیگر همچون ریزمحیط تومور، لوکمی میلوئیدی حاد، لوکمی لنفوئیدی حاد، لوکمی لنفوئیدی مزمن و مالتیپل میلوما (Exosome AND Cancer ،Leukemia AND Immunotherapy ،Exosome AND Leukemia ،AML AND Exosome) برای جستجو در این پایگاهها استفاده گردید. در نهایت، تعداد ۵۱ مقالهی مرتبط با اگزوزوم و بدخیمیهای خونی میلوئیدی و لنفوئیدی مورد استفاده قرارگرفت.
یافتهها: در شرایط بیماری پروفایل ژنومی سلولهای بدخیم و ریزمحیط تومور تغییر میکند. محتویات اگزوزومهای آزادشده توسط سلولهای لوکمیک ازجمله پروتئینهای آنتیآپاپتوتیک، میکروRNAهای مختلف، عوامل آنژیوژنیک، پروتئینهای شوک حرارتی و انکوژنها که در ایجاد یک فنوتایپ التهابی در سلولهای هدف نقش دارند، بهعنوان عوامل دخیل در پاتوژنز لوکمی شناخته میشوند. تنوعی از مواد درمانی ازقبیل داروهای ضدالتهاب، پروتئینهای نوترکیب، siRNA ومهارکنندهی میکروRNAهای مختلف نیز میتوانند به شکل اگزوزوم از چندین روش مختلف بستهبندی و در درمان لوکمی مورد استفاده قرار گیرند.
نتیجهگیری: اگزوزومهای ترشح شده از سلولهای بدخیم با تغییر ریزمحیط تومور نقش مهمی در رشد و تکثیر، آنژیوژنز، متاستاز، مقاومت به داروهای شیمیدرمانی و نیز فرار سلولهای سرطانی از سیستم ایمنی ایفا میکنند. نقش اگزوزومها در ایجاد و کمک به رشد و پیشرفت بدخیمیهای خونی اثبات شده است. بنابراین استفاده از آنها در درمان این اختلالات در شکلهای مختلف، احتمالا بسیار کمککننده و امیدبخش خواهد بود.
سعید میرزائیان، خلیل خاشعی ورنامخواستی،
دوره 15، شماره 2 - ( 3-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان پستان به منزلهی یکی از شایعترین انواع سرطان و دومین علت شایع مرگ ناشی از سرطان در زنان است. در مطالعه حاضر، اثر لیگوستیلید (ماده مؤثر کلوس) بر روی ردهی سلولهای سرطان پستان MCF-7 در مقایسه با ردهی سلولهای طبیعی فیبروبلاست انسانی HDF1BOM مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت.
روش بررسی: سلولهای ردهی MCF-7 و HDF1BOM پس از کشت، با غلظتهای مختلف لیگوستیلید (Z)-3-butylidene-4,5-dihydrophthalide (Z-Ligustilide) (0، 50، 100، 150 و 200 میلیگرم/ میلیلیتر) به مدت 48 و 72 ساعت تیمار شدند. سپس توانایی زیستی با استفاده از دستگاه الایزا ریدر با روش رنگسنجی MTT و میزان وقوع آپوپتوز با استفاده از دستگاه فلوسیتومتری و کیت انکسین-پروپیدیوم یدید (Annexin-PI) در دو زمان بررسی گردید. تحلیل آماری با استفاده از نرمافزارهای SPSS و FlowJo و آزمونهای ANOVA و Huynh-Feldt انجام شد.
یافتهها: نتایج آزمون MTT برای رده سلولی MCF-7 کاهش درصد توانایی زیستی در همه غلظتها را نشان داد(در تیمار 48 ساعته؛ از 70/60% (mg/ml 50) به 6/80 % (mg/ml 200)، در تیمار 72 ساعته؛ از 61/95% (mg/ml 50) به 5/84% (mg/ml 200)). همچنین نتایج آزمون Annexin نشان داد که میزان القای آپوپتوز وابسته به زمان و غلظت نبوده و در بیشتر گروهها افزایشیافته است. بیشترین درصد آپوپتوز در تیمار 48 ساعته؛ 98/3% (mg/ml 50) و در تیمار 72 ساعته؛ 97/4% (mg/ml 100) بود. نتایج آزمون MTT برای رده سلولی HDF1BOM کاهش درصد توانایی زیستی در هر دو زمان نسبت به گروه کنترل را نشان داد(در تیمار 48 ساعته؛ از 97/24% (mg/ml 50) به 5/97% (mg/ml 200 )، در تیمار 72 ساعته؛ از 90/93% (mg/ml 50) به 5/26% (mg/ml 200)). همچنین طبق نتایج آزمون Annexin سلولهایی که در مرحله ابتدایی آپوپتوز قرار دارند درصد بیشتری را نشان میدهد(در تیمار 48 ساعته؛ 4/21% (mg/ml 150)، در تیمار 72 ساعته؛ 1/67% (mg/ml 200)). لیگوستیلید سمیّت سلولی قابلتوجهی را در سلولهای HDF1BOM نشان نداد.
نتیجه گیری: با توجه به اینکه لیگوستیلید از طریق القای آپوپتوز اثر مهاری بر رشد، تکثیر و تهاجم سلولهای سرطانی دارد؛ به نظر میرسد آن میتواند برای کاهش تکثیر سلولی در سرطان پستان استفاده شود.
خلیل خاشعی ورنامخواستی، لیلا روحی، مهدی آل مومن،
دوره 15، شماره 3 - ( 5-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: آدنوکارسینومای کولورکتال به علت پاسخ ضعیف مبتلایان به درمانهای رایج، یکی از علل شایع مرگ و میر میباشد. در این مطالعه اثر اسیدسیتریک بر توان زیستی و میزان وقوع آپوپتوز در رده سلولی آدنوکارسینومای کولورکتال انسان (HT-۲۹) بررسی شده است. اسیدسیتریک یک اسید آلی طبیعی است که عموما در عصارهی مرکبات یافت میشود و بهعنوان یک مهارکنندهی فیزیولوژیکی آنزیمهای دخیل در مسیر گلیکولیز، در راستای حذف سلولهای سرطانی مورد توجه میباشد.
روش بررسی: در این مطالعه سلولهای سرطانی کولورکتال ردهی HT-۲۹ در محیط کشت DMEM با ۱۰ درصد سرم جنین گاوی کشت داده شدند. سلولها در غلظتهای ۴۰۰، ۸۰۰ و ۱۶۰۰ میکروگرم/میلیلیتر اسیدسیتریک تیمار شدند و برای مدت زمان ۲۴، ۴۸ و ۷۲ ساعت انکوبه گردیدند. میزان رشد سلولی با روش رنگسنجی MTS بررسی شد، میزان القا آپوپتوز به وسیلهی دستگاه فلوسیتومتری با کیت آنکسین-پروپیدیوم یدید (Annexin-PI) طبق دستورالعمل کیت در هر سه زمان انکوباسیون بررسی گردید.
یافتهها: نتایج بررسی توان زیستی سلولهای ردهی HT-۲۹ تیمارشده با غلظتهای مختلف اسیدسیتریک(۴۰۰، ۸۰۰ و ۱۶۰۰ میکروگرم/میلیلیتر)، بعد از گذشت زمانهای سهگانهی انکوباسیون(۲۴، ۴۸ و ۷۲ ساعت) با استفاده از تست MTS حاکی از آن است که توان زیستی سلولهای ردهی HT-۲۹ در تمام غلظتهای اسیدسیتریک بهصورت وابسته به دوز و زمان کاهش مییابد. همچنین نتایج القای آپوپتوز در رده سلولی HT-۲۹ تیمار شده با غلظتهای مختلف اسیدسیتریک(۴۰۰، ۸۰۰ و ۱۶۰۰ میکروگرم/میلیلیتر)، بعد از گذشت زمانهای سهگانهی انکوباسیون(۲۴، ۴۸ و ۷۲ ساعت) با استفاده از تست Annexin V-FITC، نشان میدهد که درصد سلولهایی که در مرحلهی ابتدایی و انتهایی آپوپتوز هستند با افزایش غلظت اسیدسیتریک و طول زمان انکوباسیون افزایش یافتهاند، که این افزایش درصد آپوپتوز نیز نسبت به گروه کنترل در هر سه زمان ۲۴، ۴۸ و ۷۲ ساعت قابل ملاحظه میباشد.
نتیجهگیری: نتایج بیان میکنند که اسیدسیتریک قادر است از طریق القای مسیر آپوپتوزی توان زیستی سلولهای آدنوکارسینومای کولورکتال را کاهش دهد.
شهلا علیخانی، ظاهر اعتماد، کمال عزیزبیگی،
دوره 15، شماره 3 - ( 5-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: سبک زندگی بیتحرک، خطر بیماریهای قلبی-عروقی را افزایش میدهد. فعالیتهای فیزیکی و مکمل چای سبز میتوانند با بهبود در التهاب و ترکیب بدنی، عوامل خطرزای قلبی-عروقی را کاهش دهند. هدف این پژوهش تعیین فواید ۸ هفته تمرینات اسپنینگ و مکملدهی چای سبز بر عوامل خطرزای قلبی-عروقی و ترکیب بدنی زنان دارای اضافه وزن بود.
روش بررسی: در کل ۳۲ زن دارای اضافه وزن بر اساس شاخص توده بدنی(۱/۶±۲۷/۱) کیلوگرم بر مترمربع و (میانگین سنی ۳/۶±۲۴/۹ سال) بهطور تصادفی به سه گروه اسپنینگ+چای سبز(۱۱=n) اسپنینگ+دارونما(۱۱=n) و کنترل(دارونما بدون تمرین)(۱۰=n) تقسیم شدند. گروههای تمرینی، به مدت هشت هفته تمرینات اسپنینگ را با شدت ۱۷-۱۱ میزان درک فشار انجام دادند. نمونهگیری خونی ۴۸ ساعت قبل از شروع مداخلات و سپس ۴۸ ساعت پس از آخرین جلسهی تمرینی انجام شد. غلظت سرمی hs-CRP (high sensitive C-reactive protein) و سطح خونی فیبرینوژن اندازهگیری شد. بهعلاوه شاخص تودهی بدنی و درصد چربی بدن به روش تجزیه و تحلیل بیوالکتریکال ایمپدانس انجام شد.
یافتهها: پس از هشت هفته مداخلات، hs-CRP فقط در گروه اسپنینگ+چای سبز کاهش معنادار داشت(۰/۰۰۵=P). بهعلاوه فیبرینوژن(۰/۰۰۱=P)، درصد چربی بدن(۰/۰۰۱=P) و شاخص تودهی بدن(۰/۰۰۱=P) در هر دو گروه تمرینی کاهش معنادار داشتند. همچنین تفاوت معنادار hs-CRP بین گروههای تمرینی وجود داشت(۰/۰۲۸=P) اما بین گروه اسپنینگ+مکمل با کنترل تفاوت معنادار شد(۰/۰۰۱=P). هر چند تفاوت غیرمعنادار فیبرینوژن و درصد چربی بدن بین گروههای تمرینی دیده نشد. در مورد فیبرینوژن در گروههای اسپنینگ+مکمل و اسپنینگ+دارونما با گروه کنترل تفاوت معنادار که بهترتیب(۰/۰۰۴=P) و (۰/۰۱۴=P) داشت. درصد چربی بدن و BMI تنها بین گروه اسپنینگ+مکمل و کنترل معنادار بود که بهترتیب (۰/۰۰۶=P) و (۰/۰۰۷=P).
نتیجهگیری: به نظر میرسد که تمرینات اسپنینگ موجب بهبود عوامل خطرزای قلبی-عروقی و ترکیب بدنی شده است. در واقع مکملدهی چای سبز اثربخشی تمرینات اسپنینگ را افزایش داده است.
علی اصغر شریعتی آقامحلی، معصومه حبیبیان،
دوره 15، شماره 3 - ( 5-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: التهاب سیستمیک درجه پایین، شیوهی زندگی غیرفعال و کمبود ویتامین D، از عوامل خطرزای کمردرد مزمن غیراختصاصی محسوب میشوند. هدف این مطالعه، بررسی تاثیر تمرینات منتخب ثباتدهندهی کمری و مصرف ویتامین D بر سطح پروتئین واکنشی C با حساسیت زیاد (high-sensitivity C-reactive protein :hs-CRP) و وضعیت ویتامین D در زنان مبتلا به کمردرد مزمن غیراختصاصی بود.
روش بررسی: در این مطالعهی نیمه تجربی با طرح پیش و پس آزمون، ۴۸ زن دارای کمردرد مزمن در ابتدا به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و سپس بهطور تصادفی به گروههای کنترل، تمرین، ویتامین D و ترکیبی تقسیم شدند. تمرینات ثباتدهندهی مرکزی در سطوح مختلف برای ۸ هفته انجام شد. گروههای ویتامین D و ترکیبی، ۵۰۰۰۰ واحد ویتامین D هفتگی دریافت نمودند. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای t زوجی، آنوا یک طرفه و کروسکال والیس در سطح معناداری کمتر از ۰۵/۰ انجام شد.
یافتهها: ۲۵/۶۴% و ۷۴/۲۶% از آزمودنیها بهترتیب دارای سطوح ناکافی(۲۹-۲۰ نانوگرم/میلی لیتر) و کمبود ویتامین D (کمتر از ۲۰ نانوگرم/میلی لیتر) بودند. ۸ هفته تمرینات ثباتدهندهی کمری، مصرف ویتامین D و مداخلهی ترکیبی به کاهش hs-CRP و افزایش ۲۵-هیدروکسی ویتامین D منجر شد. بهعلاوه مداخلهی ترکیبی تاثیر قویتری در کاهش سطوح hs-CRP در مقایسه با دو مداخلهی دیگر داشت. تاثیر مصرف ویتامین D و مداخلهی ترکیبی بر بهبود وضعیت ویتامین D در مقایسه با تمرینات ثباتدهنده کمری بیشتر بود.
نتیجهگیری: روشهای درمانی تمرینات ثباتدهندهی کمری، مصرف ویتامین Dو مداخلهی ترکیبی میتوانند منجر به بهبود التهاب سیستمیک درجه پایین در افراد مبتلا به کمردرد با سطوح پایین ویتامینD ، بهواسطه کاهش hs-CRP و تنظیم مثبت ۲۵-هیدروکسی ویتامین D شوند، اما مداخلهی ترکیبی با اثربخشی بیشتری بر کاهش hs-CRP همراه میباشد.
زینب السادات موسوی، فرشاد غزالیان، ماندانا غلامی، حسین عابد نطنزی، خسرو ابراهیم،
دوره 15، شماره 4 - ( 7-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: عدم تحرک و کاهش فعالیت بدنی، ریسک ابتلا به بیماریهای مزمن را افزایش میدهد. هدف از مطالعهی حاضر بررسی تغییرات حاد نورمتانفرین و گلوکز در بازی بوکس با دستگاه کینکت ایکسباکس با و بدون محدودیت جریان خون بهعنوان جایگزین تمرین هوازی در دوران قرنطینه در جوانان غیر ورزشکار است.
روشبررسی: ۱۴ فرد سالم غیر ورزشکار با محدوده سنی ۲۰ تا ۴۰ سال بهطور تصادفی و هدفمند انتخاب شدند و در دو روز مختلف با و بدون محدودیت جریان خون بهمدت ۲۰ دقیقه به بازی بوکس با ایکسباکس ۳۶۰ پرداختند. قبل و بلافاصله بعد از بازی نمونههای خونی از آنها گرفته شد.
یافتهها: افزایش معنیدار میزان سرمی نورمتانفرین نسبت به پیش از آزمون در دو گروه تمرینی مشاهده شد، اما مقدار تغییرات آن بین دو گروه با و بدون محدودیت جریان خون معنیدار نبود(۰/۰۵≥P). همچنین یک جلسه بازی ویدیویی همراه با حرکت، در حالت بدون محدودیت جریان خون بر گلوکز اثر معناداری دارد اما محدودیت جریان خون منجر به تفاوت معناداری در میزان گلوکز نگردید(۰/۰۵≥P).
نتیجهگیری: انجام بازیهای ویدیویی همراه با حرکت، محرک لازم را برای ترشح کاتکول آمینها و پاسخ گلوکز فراهم میکند و انجام آنها با محدودیت جریان خون برای افراد توصیه میشود. مطالعات بیشتر در زمینهی اثر محدودیت جریان خون بهعنوان روش تمرینی نوین بر بازی ویدیویی همراه با حرکت لازم است.
سکینه عباسی، شهرزاد شریف پور واجاری،
دوره 15، شماره 5 - ( 11-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان دهانهی رحم چهارمین علت اصلی مرگ و میر در میان زنان بوده و سالانه حدود نیم میلیون مورد جدید در کشور های توسعه یافته شناسایی میشود. بر اساس بررسیهای انکلوژیک، HPV به دو دستهی پر خطر (high risk) و کم خطر (low risk) طبقه بندی شده و بیشتر موارد ابتلا مرتبط به نوع پرخطر ویروس پاپیلومای انسانی هستند. پاپیلومای نوع 16 و نوع 18 از انواع پرخطر در این سرطان به شمار میروند. پاپیلوما ویروس انسانی، گروه کوچکی از ویروسهای بدون پوشش با DNA دو رشته ای هستند که جزو خانواده پاپیلوما ویریده (papilloma viridae) میباشند.
روش بررسی: در این مطالعهی مروری بیش از 200 مقالهی مرتبط با ویروس پاپیلومای انسانی و عملکرد سیستم ایمنی در برابر این ویروس از پایگاههای Google Scholar، Scopus و Pubmed از سال 2015 تا 2020 بررسی گردید که در نهایت از میان آنها 34 مقاله در رابطه با مارکرها و سایتوکاین ها درسرطان دهانه رحم، انتخاب شدند.
یافته ها: یکی از این روشهای In-vitro در شناسایی مارکرها، استفاده از وکتور برای آلودهسازی سلولهای دندریتیک جهت ارایه آنتیژن، افزایش بیان مارکرها و بلوغ سلول T بکر (Native T cell) میباشد که منجر به شناسایی انواعی از مارکرها و سایتوکاینهایی مانند PD ،PDL ،CD ،MHC ،FASL ،IFN ،IL ،TLR در ارتباط با سرطان دهانهی رحم شده است.
نتیجهگیری: پیشگیری از سرطان رحم میتواند بار اقتصادی و همچنین بار اجتماعی ناشی از ابتلا به این بیماری را در جامعه کاهش دهد. از سایتوکاینهای مهم و اصلی بیان شده در هنگام مواجهه با HPV میتوان به 6-IL و 8-IL اشاره کرد. چندین اپی توپ آگونیست با قدرت اتصالی بهبود یافته به آلل آنتی ژن لکوسیت انسانی (HLA-A2) A2 کلاس I برای تقویت پاسخهای لنفوسیت T سیتوتوکسیک و استفاده در ساخت واکسنهای موثر علیه HPV توصیف شده است؛ زیرا از قبل مشخص شده بود که اپیتوپهای مختلف از 16 HPV مانند E6 و E7، قادر به برانگیختن پاسخهای لنفوسیت T سیتوتوکسیک (CTL) انسانی از طریق اتصال به HLA-A2 هستند.
رضوان عزیزی، محمد عزیزی، وریا طهماسبی، هادی عبداله زاد،
دوره 15، شماره 6 - ( 12-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: شیوع چاقی بهعنوان یک مشکل بهداشتی در سراسر جهان شناخته شده است. سندروم متابولیک بهعنوان مهمترین فاکتور چاقی یکی از معضلات سلامتی در تمامی جوامع محسوب میشود. مداخلات ورزشی و استفاده از مکملها از جمله رویکردهای بهبود وضعیت افراد دارای سندروم متابولیک میباشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثرات هشت هفته مکمل یاری آلژینات سدیم همراه با تمرینات تناوبی شدید بر سطوح پروفایل لیپیدی و آنزیمهای کبدی در زنان دارای سندروم متابولیک بود.
روش بررسی: ۳۰ زن مبتلا به سندروم متابولیک بهصورت تصادفی به ۴ گروه: تمرین تناوبی با شدت بالا (High Intensity Interval Training)+مکمل(۹ نفر)، تمرین تناوبی (HIIT)(۸ نفر)، گروه مکمل(۷ نفر) و گروه کنترل(۶ نفر) تقسیم شدند. آزمودنیهای هر دو گروه تمرین تناوبی و تمرین تناوبی+مکمل بهمدت هشت هفته و هر هفته سه جلسه تمرین تناوبی با شدت ۸۵ تا ۹۵ درصد حداکثر ضربان قلب را اجرا کردند. مصرف مکمل آلژینات سدیم بهصورت سه نوبت در روز و ۳۰ دقیقه قبل از وعده غذایی به مقدار ۱/۵ گرم آلژینات سدیم حل شده در ۱۰۰ میلیگرم آب بود. نمونهبرداری خون آزمودنیهای هر ۴ گروه ۴۸ ساعت قبل و بعد از پروتکل تمرین در دو مرحله پیش و پسآزمون انجام شد. از روش تحلیل واریانس یک راهه و تی همبسته برای تجزیه و تحلیل دادهها استفاده شد(۰/۰۵≥P).
یافتهها: نتایج نشان داد که در گروه تمرین+مکمل پروفایل لیپیدی(۰/۰۰۵=P) و آسپارتات آمینوترانسفراز(۱۷/۸ درصد)(۰/۰۱۲=P)، درصد چربی(۰/۰۰۱=P)(۹/۷ درصد)، BMI (P=۰/۰۰۰) و آلانین آمینوترانسفراز (ALT)(۱۲/۷ درصد)(۰/۰۳۵=P) در مقایسه با سایر گروهها کاهش معناداری یافت که نشاندهندهی تاثیر تمرین تناوبی و مکمل در بهبود علایم سندروم متابولیک در زنان شرکتکننده در این تحقیق است.
نتیجهگیری: با توجه به نتایج تحقیق حاضر، به نظر میرسد که تمرین تناوبی شدید همراه با مصرف مکمل آلژینات سدیم میتواند در پیشگیری از بروز برخی بیماریهای مرتبط با چاقی و درمان سندروم متابولیک موثر واقع شود.
منیره رحیم خانی، علیرضا مردادی،
دوره 15، شماره 6 - ( 12-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: استافیلوکوکهای اورئوس جزو مهمترین عوامل عفونتهای بیمارستانی بهشمار رفته و میتوانند عفونتهای سطحی و یا عمقی ایجاد نمایند. در این بین سویههای مقاوم به متیسیلین (Methicillin-Resistant Staphylococcus Aureus (MRSAاز اهمیت ویژهای برخوردار هستند. در سالهای اخیر مقاومت باکتریها به آنتیبیوتیکهای موجود یکی از نگرانیهای اصلی میباشد. بسیاری از باکتریها امروزه به حداقل یکی از عوامل آنتیبیوتیکی و در بیشتر موارد به چندین آنتیبیوتیک از گروههای مختلف مقاومت نشان میدهند. هدف از مطالعهی حاضر، اثر کشندگی محلول رویی جدا شده از استافیلوکوک اورئوس متاثر از سیپروفلوکسازین بر روی سویههای بالینی MRSA بوده است.
روش بررسی: در تحقیق حاضر، تعداد ۸۳ سویه استافیلوکوکوس اورئوس که بر روی محیط BHI براث کشت داده شده بود از بیمارستانهای تابع دانشگاه علوم پزشکی همدان جمعآوری و به آزمایشگاه محل تحقیق ارسال شد. سویههای MRSA بالینی از نظر فنوتیپ و ژنوتیپ تاییدشده و سپس (MIC) Minimum Inhibitory Concentration و (Minimum Bactericidal Concentration (MBC تعدادی از سویههای بالینی MRSA را بهطور جداگانه در مجاورت آنتیبیوتیک سیپروفلوکسازین و همچنین محلول رویی (supernatant) که از محیط کشت مایع استافیلوکوکوس اورئوس زیر فشار سیپروفلوکسازین استخراج شده بود، بهدست آمد.
یافتهها: تستهای تشخیصی استافیلوکوکوس اورئوس از جمله رنگآمیزی گرم بر روی کلنیها و انجام تستهای کاتالاز و کوآگولاز لولهای انجام گرفت و مشخص شد که تمامی سویهها استافیلوکوکوس اورئوس بودند. در مرحلهی بعدی با استفاده از PCR و پرایمر mecA هر ۸۳ سویه دارای ژن mecA بوده و از نظر ژنوتیپی نیز وجود سویههای MRSA تایید گردید. میزان متوسط MIC سیپروفلوکسازین و محلول رویی برای سویههای مختلف MRSA بهترتیب mg/ml ۰/۰۳۲ و ml/ml ۰/۰۲ و میزان متوسط MBC سیپروفلوکسازین و محلول رویی برای سویههای مختلف MRSA بهترتیب mg/ml ۰/۰۶۴ و ml/ml ۰/۰۴ بهدست آمد.
نتیجهگیری: مقادیر MIC و MBC در مورد سویههای MRSA در مجاورت سیپروفلوکسازین و در مجاورت محلول رویی از نظر عددی تقریبا مشابه بودند که این نشاندهندهی تاثیر کشندگی ماده پروتئینی ترشح شده از استافیلوکوکهای کشت داده شده در مجاورت مقادیر بسیار کم سیپروفلوکسازین بر روی خود باکتریها میباشد.
زهرا واحدپور، محمدجواد آزادچهر، طه باغبانی، طیبه فلفلیان فینی، مهدی ناظری،
دوره 16، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: ولوواژینیت کاندیدایی عفونت قارچی ناحیه واژن و ولو میباشد که کاندیدا آلبیکنس بهعنوان عامل اصلی آن مطرح است. در میان درمانهای مختلف و نتایج بحث برانگیز آن، فلوکونازول خوراکی بهعنوان یکی از درمانهای رایج برای موارد حاد و مزمن بیماری، پذیرفته شده است. این مطالعه با هدف بررسی پاسخ به درمان فلوکونازول و ارزیابی همزمان حساسیت دارویی صورت پذیرفت.
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی از ۱۰۷ نفر بیمار مبتلا به ولوواژینیت مراجعهکننده به کلینیک تخصصی زنان دانشگاه علوم پزشکی کاشان در سال(۱۴۰۰-۱۳۹۹) پس از کسب رضایت وثبت اطلاعات و تکمیل پرسشنامه، نمونهبرداری صورت پذیرفت. نمونههای گرفته شده بر روی محیط کشت کروم آگار کاندیدا و سابرو دکستروز آگار تلقیح و در دمای ۳۰ درجه سانتی گراد انکوبه گردید. کلنیهای مخمری با توجه به رنگ ایجادشده، شناسایی گردیدند. بیماران شناسایی شده بر حسب عدم و یا وجود سابقه عود، تحت درمان با تک دوز فلوکونازول (mg/ml ۱۵۰) یا دو دوز اضافه مستمر قرار گرفتند. بیماران، بعد از ۳۵-۳۰ روز از جهت بهبود علایم بالینی و قارچشناسی مجدد ارزیابی شدند. حساسیت دارویی نسبت به فلوکونازول با روش میکرو دایلوشن و مطابق با (A۳-CLSI, document M۲۷) صورت پذیرفت.
یافتهها: ۱۰۷ بیمار با ولوواژینیت کاندیدایی شناسایی شد و کاندیدا آلبیکنس(۷۹/۴ درصد) بیشترین گونه جدا شده بود. در کل، پاسخ به درمان با فلوکونازول بر حسب یافتههای قارچشناسی(لام مستقیم و کشت منفی) ۶۲/۶ درصد بود(۰/۰۱۲=P) که این میزان برحسب گونه، کاندیدا آلبیکنس(۶۴/۷ درصد) و غیرآلبیکنس(۵۴/۵ درصد)، نوع عفونت کاندیدایی(عودکننده و غیرعودکننده) و حساسیت دارویی(۸≥MIC) تفاوت معنیداری نداشتند(۰/۰۵ نتیجه گیری: با توجه به درمان مبتنی برتجربه، ولوواژینیت کاندیدایی تشخیص آزمایشگاهی و ارزیابی همزمان حساسیت دارویی میتواند در انتخاب پروتکل درمانی مناسب کمک شایانی نماید و از ظهور و یا افزایش گونههای مقاوم جلوگیری نماید.
امین جلیلی سرقلعه، محمد عزیزی، کیانوش خاموشیان،
دوره 16، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS: Multiple Sclerosis) یک بیماری مزمن تخریب غلاف میلین است که سبب کاهش کیفیت زندگی در بیماران میشود. مطالعات اخیر به تأثیر تمرینات ورزشی و مکملهای طبیعی بر روند بهبود علایم بیماری و کیفیت زندگی تاکید میکنند. هدف از این پژوهش، بررسی تأثیر هشت هفته تمرینات ترکیبی در خانه همراه با مکملدهی آب انگور قرمز بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
روش بررسی: در این مطالعه ۴۸ زن مبتلا به MS با دامنه سنی ۴۰-۲۰ سال بهصورت داوطلبانه انتخاب شده و در ۴ گروه تمرین(۱۲=n)، مکمل(۱۲=n)، تمرین+مکمل(۱۲=n) و کنترل(۱۲=n) قرار گرفتند. آزمودنیها تمرینات ترکیبی را به مدت ۸ هفته و ۳ جلسه در هفته انجام دادند. هر جلسه تمرین شامل ۶۰ دقیقه تمرین استقامتی و مقاومتی با شدت ۱۲-۱۰ میزان درک فشار بود. مکملدهی آب انگور قرمز نیز به مدت ۸ هفته و ۳ بار در هفته بود، هر آزمودنی ۲۵۰ سیسی مکمل آب انگور را با غلظت ۶۸ درصد مصرف میکرد. گروه کنترل نیز به فعالیتهای روزمرهی خود پرداختند. کیفیت زندگی توسط پرسشنامهی استاندارد (WHOQOL-BREF) ۴۸ ساعت قبل از شروع و ۴۸ ساعت پس از پایان پژوهش صورت گرفت.
یافتهها: هشت هفته مداخله تغییر معناداری در کیفیت زندگی ایجاد کرد. بر اساس نتایج t همبسته گروههای تمرین(۰/۰۰۱=P) (۷/۱%)، مکمل(۰/۰۰۱=P) (۱۰/۵%) و تمرین+مکمل(۰/۰۰۰=P) در پیشآزمون تا پسآزمون اختلاف معناداری داشتند(۰/۰۵≥P). اما تغییرات در گروه تمرین+مکمل نسبت به سایر گروهها تغییرات بیشتری داشت(۰/۰۰۰=P)(۱۳/۳%). همچنین براساس نتایج تحلیل واریانس یکراهه میزان تغییرات بین گروهها نیز معنیدار بود(۰/۰۵≥P). گروه تمرین با گروه کنترل، گروه مکمل و گروه مکمل+تمرین اختلاف معناداری داشت(۰/۰۵≥P). همچنین گروه مکمل با گروه تمرین و گروه کنترل اختلاف معناداری داشت، اما با گروه مکمل+تمرین اختلاف معناداری وجود نداشت(۰۵ /۰≤P). در گروه مکمل+تمرین نیز با همه گروهها بهجز گروه مکمل اختلاف معناداری مشاهده شد(۰/۰۵≥P).
نتیجهگیری: باتوجه به نتایج مطالعهی حاضر، زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس میتوانند از تمرینات ترکیبی در خانه به همراه مکمل آب انگور قرمز برای بهبود کیفیت زندگی خود استفاده کنند.
حسین حسنی، مریم عرب مورچگانی، نرگس پارسایی، مهشید رضایی، خدیجه میرزایی، حسین ایمانی، میرسعید یکانی نژاد،
دوره 16، شماره 2 - ( 3-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه استفاده از شاخصهای مختلف تغذیهای جهت بررسی ارتباط وضعیت رژیمی با بیماریهای مختلف مورد توجه میباشد. طی مطالعات گذشته دیده شده است که شاخص و بار انسولینی با برخی بیماریهای مزمن ارتباط دارد؛ با وجود این تاکنون هیچ مطالعهای به بررسی ارتباط بین شاخصهای موردنظر با میزان متابولیسم در حالت استراحت (RMR: Resting Metabolic Rate) نپرداخته است. بنابراین، مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین شاخص و بار انسولینی رژیم غذایی با میزان متابولیسم در RMR در زنان دارای اضافه وزن و چاقی صورت گرفته است.
روش بررسی: در این مطالعهی مقطعی، ۲۸۰ نفر از زنان بزرگسال(۵۰-۱۸ سال) دارای اضافه وزن و چاقی که به مراکز بهداشتی و درمانی تهران مراجعه نمودهاند، انتخاب شدند. ویژگیهای جمعیتشناختی این افراد علاوه بر نمایههای تنسنجی آنها از جمله وزن، قد و دور کمر، نسبت دور کمر به دور باسن، نمایه توده بدنی، و درصد چربی بدن، توده بدون چربی ارزیابی شدهاند. علاوه بر این، دریافتهای غذایی یک سال گذشته آنها با پرسشنامهی نیمهکمی حاوی ۱۴۷ آیتم بسامد خوراک گردآوری شد. سپس با استفاده از مقادیر شاخص انسولینی مواد غذایی مختلف و فرمول استاندارد، شاخص و بار انسولینی رژیم غذایی آنها محاسبه گردید.
یافتهها: میانگین سنی شرکتکنندگان در این مطالعه ۸/۳۸±۳۶/۴۹ سال بود. تمام آنالیزهای آماری برای سن، انرژی، فعالیتبدنی و تودهی بدنی تعدیل شدند. همچنین انرژی برای سن تعدیل گردید. در زمینهی شاخص انسولینی رژیم غذایی، اگرچه ارتباط معکوس معناداری میان این شاخص و میزان متابولیسم در حالت استراحت در مدل خام(۰/۰۴=p) مشاهده گردید، اما بعد از تعدیل مخدوشکنندهها تعدیلشده سن در مدل یک(۰/۴۴=p) و سن، انرژی و فعالیت بدنی در مدل دو(۰/۷۲=p) این اثر معنادار دیگر مشاهده نشد. علاوه بر این شاخص انسولین رژیم غذایی فاقد ارتباط معنادار با میزان (۰/۶۳=p) RMR/kg و (۰/۷۳=p) RMR/FFM بود.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج بهدست آمده از این مطالعهی مقطعی، به نظر میرسد که شاخص انسولینی و بار انسولینی رژیم غذایی با میزان متابولیسم استراحت ارتباط ندارد؛ با وجود این بهدلیل محدودیتهای این مطالعه نیاز به مطالعات بیشتر جهت تایید یا رد این نتایج و همچنین تعیین نقش شاخصهای انسولینی رژیم غذایی بر سلامت افراد، مخصوصاً با طراحی آیندهنگر موردنیاز میباشد.
مبینا نوری، لیلا فزونی، آنیا آهنی آذری،
دوره 16، شماره 3 - ( 5-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: فاضلاب ﻳﻜﻲ از خطرناکترین و مهمترین منابع اﻧﺘﺸﺎر ﺑﺎﻛﺘﺮیهای بیماریزاست و تصفیه و تیمار آنها همواره مؤیدحذف باکتریهای بیماریزا نیست. انتروکوکها بهعنوان باکتریهای بیماریزای فرصتطلب، سخترشد و عامل عفونتهای بیمارستانی، پراکندگی محیطی وسیعی دارند که یکی از مسیرهای انتقال آنها به انسان، آب و فاضلاب میباشد. افزایش میزان مقاومت آنتیبیوتیکی در بین باکتریها نشان دهنده نیاز به بررسی عوامل ضدباکتریایی جدید یا اثرات ترکیبی آنهاست. این ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ با هدف بررسی اثر ترکیبی لینزولید و ریفامپین در حذف انتروکوکهای ﻣﻘﺎوم به چند آﻧﺘﻲﺑﻴﻮﺗﻴﻚ در دو پایگاه تصفیه ﻓﺎﺿﻼب استان گلستان انجام شد.
روش بررسی: گونههای انتروکوک از ۸۰ نمونهی حاصل از پایگاههای تصفیه فاضلاب در دو شهر استان گلستان (شمال ایران) شامل گرگان و بندرترکمن طی بهمن ۱۳۹۹ تا تیر۱۴۰۰ جدا شدند. جدایه ها بر اساس روشهای تعداد احتمالی باکتریها، فیلتراسیون، تستهای میکروبیولوژیک و نهایتاً با استفاده از ردیابی ژن اختصاصی توسط پرایمر ddlE با روش واکنش زنجیرهای پلیمراز شناسایی شدند. الگوی مقاومت آنتیبیوتیکی با روش کربی بائر و طبق دستورالعمل ۲۰۲۰-CLSI نسبت به شش کلاس آنتیبیوتیکی انجام شد. تعیین حداقل غلظت لینزولید در حالت منفرد و در ترکیب با ریفامپین با روش میکرودایلوشن براث انجام شد.
یافتهها: پس از بررسی فنوتیپی و تشخیص مولکولی (PCR) نمونههای فاضلاب خام و تیمارشده، در۴۰% نمونههای فاضلاب(۳۲ نمونه) گونههای انتروکوک شناسایی گردیدند. تتراسایکلین کماثرترین آنتیبیوتیک گزارش شد؛ بهطوریکه حدود ۱۰۰ درصد جدایههای انتروکوکوسفکالیس و انتروکوکوسفاسیوم به آن مقاومت نشان دادند. فراوانی انتروکوکوسفکالیس مقاوم به لینزولید ۱۱% تایید شد. در مجموع، ۲۰ جدایه انتروکوکی(۶۲/۵%) دارای مقاومت چندگانه بودند. حداقل غلظت مهاری لینزولید و ریفامپین که رشد ۹۰% جدایهها را مهار کرد(MIC۹۰) ۱ میکروگرم بر میلیلیتر و ۴ برابر کمتر از فرم منفرد لینزولید(۴ میکروگرم بر میلیلیتر= MIC۹۰) بود. ضمن اینکه هیچ یک از جدایههای انتروکوکی به ترکیب لینزولید/ ریفامپین مقاومتی نشان ندادند(۰/۰۰۱=P).
نتیجه گیری: ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺣﺎﺻﻞ از اﻳﻦ ﺗﺤﻘﻴﻖ، ﺣﻀﻮر انتروکوکسیهای ﻣﻘﺎوم به ونکومایسین و سایر آنتیبیوتیکها را در تصفیهخانه ﻓﺎﺿﻼب تایید نمود. اثر مطلوب ترکیب لینزولید و ریفامپین در مهار کامل جدایههای انتروکی مقاوم به چند دارو، دلالت بر همافزایی آنها داشت.
نیلوفر مرادی، محمد عزیزی، الهام نیرومند، وریا طهماسبی،
دوره 16، شماره 3 - ( 5-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: دیابت یک بیماری چندعاملی است که با قند خون بالای مزمن و مقاومت به انسولین مشخص میشود. بهطورکلی افزایش جهانی شیوع دیابت نوع ۲ در اثر تغذیه ضعیف و عدم فعالیتبدنی ایجاد میشود. لذا هدف از مطالعهی حاضر، تأثیر ۸ هفته تمرین ترکیبی همراه با مکمل دانهی کینوا بر قندخون ناشتا، اشتها و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به دیابت نوع ۲ است.
روش بررسی: در این مطالعه ۳۶ زن مبتلا به دیابت نوع ۲ بهصورت داوطلبانه انتخاب و به ۳ گروه: تمرین+مکمل(۱۲=n)، مکمل(۱۲=n) و کنترل(۱۲=n) تقسیم شدند. گروه تمرین+مکمل و گروه مکمل ۸ هفته به مقدار ۲۵ گرم دانهی کینوای پخته را بهمدت ۳ روز در هفته مصرف کردند. گروه تمرین+مکمل نیز تمرین ترکیبی را بهمدت ۸ هفته و ۳ بار در هفته انجام دادند. تمرین با شدت ۱۲-۱۰ میزان درک فشار انجام شد. جهت اندازهگیری شاخص کیفیت زندگی از نسخهی فارسیشدهی پرسشنامهی کیفیت زندگی و جهت ارزیابی اشتها نیز از پرسشنامهی اشتها استفاده شد. ۴۸ ساعت قبل و بعد از مداخلات، نمونهگیری خون، اندازهگیریها و تکمیل پرسشنامهها انجام شد. از آزمونهای (One Way ANOVA)، تعقیبی LSD و t همبسته در سطح معناداری ۰/۰۵≥P استفاده شد.
یافتهها: طبق نتایج ۸ هفته مداخله در گروه تمرین+مکمل(۰/۰۰۱=P)(%۲/۵۹) و گروه مکمل(۰/۰۴=P)(۱/۵۴%) نسبت به گروه کنترل(۰/۳۲=P)(%۱/۵۴) باعث کاهش معنیدار قندخون ناشتا شد. همچنین کاهش معنیداری نیز در شاخص اشتهای گروه تمرین+مکمل(۰/۰۰۱>P)(%۵۴/۲۰) و گروه مکمل(۰/۰۰۱=P)(%۶۰/۳۱) نسبت به گروه کنترل(۰/۱۱=P)(%۷/۹۱) صورت گرفت. دادههای کیفیت زندگی نیز حاکی از افزایش معنیدار این شاخص در گروه تمرین+مکمل(۰/۰۰۸=P)(%۵/۹۵) و گروه مکمل(۰/۰۰۲=P)(%۳/۸۰) نسبت به گروه کنترل(۰/۱۰=P)(%۰/۹۹) بود.
نتیجهگیری: ۸ هفته تمرین ترکیبی بههمراه مصرف دانهی کینوا تاثیر مثبت و بسزایی بر روی شاخص قند خون ناشتا، کیفیت زندگی و اشتها در بیماران مبتلا به دیابت نوع ۲ دارد.
علیرضا منادی سفیدان، رضا افریشم،
دوره 16، شماره 3 - ( 5-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: مطالعاتقبلی نشان دادهاند که miRNA های ویروسی و انسانی در فرایند کنترل و یا پیشرفت بیماری نقش داشته و حتی میتوانند بهعنوان اهداف درمانی در نظر گرفته شوند. بر این اساس، مطالعهی مروری حاضر جهت ارزیابی نقش miRNA های میزبان و ویروس کووید-19 در روند بیماری طراحی شد.
روش بررسی: مطالعهی حاضر یک مطالعهی مروری بود که در بازه زمانی 2022-2012 انجام شد. مطالعات از پایگاه دادههای علمی PubMed، Google scholar، Web of science و Scopus بازیابی شدند. منابع مرتبط توسط محققان انتخاب و خلاصهای از آنها در این مطالعه مروری ارایه شد.
یافتهها: مطالعهی مروری حاضر نشان داد که برخی miRNA های میزبان مانند miR-200c ،miR-23b-5p، و miR-125a-5p اثر مهاری بر روی گیرنده ACE2 داشتند، درحالیکه miR، miR-3909 و miR-133a بر روی این گیرنده اثر تحریکی داشتند. علاوه بر این، miR-98-5p میزبان بر روی بیان ژن TMPRSS2 اثر مهاری داشت. از سویی دیگر، miR-21 ،miR-146a و 142-miR میزبان، التهاب را از طریق سیگنالینگ MAPK و NF-Ƙβ، القا کرد. درحالیکه miR-124 ، miR-410، miR-1336 میزبان فاکتور STAT3 را مهار کرده و مانع التهاب شد. بهعلاوه، miR-302b و 372-miR میزبان، پروتئین سیگنالینگ ضدویروسی میتوکندری (MAVS) را هدف قرار داد که منجر به خاموش شدن سیگنالهای اینترفرون نوع 1 شد. همچنین ثابت شده است که miR-145-5p ،miR-24-3p ،miR-7-5p، و miR-322-3p اگزوزومی میزبان، تکثیر 2-SARS-CoV و بیان پروتئین S را مهار کرده و کاهش بیان آنها در افراد مسن و دیابتی با کاهش مهار تکثیر 2-SARS-CoV مرتبط بود. همچنین miR-359-5p ویروسی بیان MYH9 (زنجیره سنگین میوزین غیرعضلانی 9) را تنظیم کرده که باعث تهاجم و رهاسازی ویروس در سلول میزبان شد.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که miRNA های فراوانی در کنترل و یا پیشرفت بیماری کووید-19 نقش دارند و احتمالاً با تغییر بیان miRNA ویروسی و میزبان، بتوان بیماری کووید-19 را درمان کرد. با اینحال، تحقیقات بیشتری در این خصوص موردنیاز است.
علیرضا منادی سفیدان، زیبا مجیدی،
دوره 16، شماره 4 - ( 7-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: درک اینکه چگونه التهاب ناشی از کووید-19 بر بیماران تأثیر میگذارد و منجر به عوارض و بیماریهای بیشتر میشود، بسیار مهم است. با توجه به اهمیت کنترل عوارض مرتبط با کووید-19، مطالعهی فعلی برای ارزیابی التهاب ناشی از کووید-19 و عوارض مربوط به آن طراحی شده است.
روش بررسی: مطالعهی حاضر یک مطالعهی مروری است. مطالعات از پایگاه دادههای علمی PubMed، Web of Science، Scopus و Google Scholar بازیابی شدهاند. در نهایت، منابع مرتبط با توجه به هدف مطالعه توسط محققان انتخاب و خلاصهای از نتایج آنها در این مطالعه ارایه شد.
یافتهها: مطالعهی مروری حاضر نشان داد که ویروسهای 2-SARS-CoV پس از ورود به سلول توسط پروتئین اسپایک (S) و گیرندهی مهم کروناویروسها یعنی آنزیم مبدل آنژیوتانسین 2 (2-ACE)، ژنوم خود را به داخل سلول میزبان وارد میکنند و موجب آغاز توفان سایتوکاینی و در نتیجه افزایش سایتوکاینهای اولیه درگیر در التهاب میشوند. سایتوکاینهای IL-6 ،IL-8 ،TNF-α و 1-IL از فاکتورهای کلیدی هستند؛ که این عوامل به نوبهی خود ماکروفاژها، سلولهای دندریتیک (DC) و سایر سلولهای ایمنی را فعال میکنند. مطالعات نشان داد التهاب ناشی از 2-SARS-CoV در کبد با القای 6-IL، مسیر JAKs/STAT3 را فعال میکند که گیرندهی آن فقط در کبد و سلولهای ایمنی وجود دارد و باعث ایجاد سندرم آزادسازی سایتوکاینها میشود. سایتوکاینها نیز باعث آزاد شدن گونههای فعال اکسیژن (ROS)، آنیون سوپراکسید و اکسید نیتریک میشوند بهطوریکه همه آنها میتوانند به سلولهای میوکارد آسیب برسانند و موجب مقاومت به انسولین و ایجاد دیابت شوند. علاوه بر این افزایش سایتوکاینهای التهابی نظیر IL4، IL10 و IL6 و سلولهای ایمنی منجر به اختلالات قلبی مانند آریتمی میشوند. ورود ویروس به سیستم گوارش، باکتریهای ترشح کننده بوتیرات(دارای اثرات ضدالتهابی) را کاهش میدهد و منجر به القای التهاب شدید میشود. همچنین ویروس کرونا با افزایش سایتوکاینهای پیش التهابی و افزایش فعالیت ایندولآمین 2 و 3 دیاکسیژناز (IDO) اختلال وسواس فکری عملی، افسردگی و سایراختلالات عصبی را موجب میشود.
نتیجهگیری: مطالعات نشان دادهاند که التهاب ناشی از کووید-19 نقش مهمی در پیشرفت عوارض مرتبط مانند اختلال در سیستم گوارش، کبدی، قلبی، عصبی-روانی، پانکراس و سایر اندامها دارد. بنابراین، هدف قراردادن سایتوکاینها احتمالاً میتواند بقا را بهبود بخشد و مرگ و میر را کاهش دهد.
نازلی ابراهیم نتاج، مریم رضایی دستجردی، سهام انصاری، کامران امیریان چایجان، مهدی سپیدارکیش، جلال جعفرزاده، اکبر حسین نژاد، مجتبی تقی زاده ارمکی،
دوره 16، شماره 4 - ( 7-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: استوماتیت دندان مصنوعی شایعترین ضایعه مخاطی دهان در بین استفادهکنندگان از پروتز است. از آنجاییکه در دو دهه اخیر گزارشهای متعددی مبنی بر مقاومت گونههای کاندیدا آلبیکنس نسبت به داروهای ضدقارچی وجود دارد، در صورت تأیید اثرات ضدقارچی گیاه بومادران و زنیان، این ترکیبات ممکن است داروی کمکی مناسبی در کنار مصرف داروهای ضدقارچی رایج باشند. از اینرو مطالعهی حاضر با هدف بررسی فعالیت ضدقارچی عصارههای الکلی بومادران معمولی و زنیان رومی علیه کاندیدا آلبیکنس جدا شده از استوماتیت دندان مصنوعی انجام شد.
روش بررسی: حساسیت دارویی ۵۰ ایزوله کاندیدا آلبیکنس با منشا دنچر استوماتیت نسبت به عصارههای الکلی گیاهان بومادران، زنیان و نیز داروهای ضد قارچی میکونازول و نیستاتین به روش میکرودایلوشن براث و بر اساس دستورالعمل CLSI-M۲۷S۴ انجام گرفت. دامنهی رقت برای تمامی ترکیبات ۱۶-۰/۰۱۶ میکروگرم/میلی لیتر بود. غلظتی از ترکیبات که حداقل ۵۰% مهار رشد را نسبت به گروه کنترل مثبت نشان داد بهعنوان MIC (حداقل غلظت مهاری رشد) در نظر گرفته شد. آنالیز آماری با استفاده از نرم افزار SPSS انجام گردید و سطح معنیداری بهصورت ۰/۰۵>P در نظر گرفته شد.
یافتهها: دامنهی MIC بهدست آمده در روش میکروبراث دایلوشن برای داروهای ضدقارچی میکونازول، نیستاتین و نیز عصارههای الکلی گیاهان بومادران و زنیان بر روی کاندیدا آلبیکنس، نزدیک به هم بوده که نشان میدهد تاثیرگذاری آنها بر روی گونههای کاندیدا آلبیکنس تفاوت معنیداری ندارد(۰/۰۵P).
نتیجهگیری: باتوجه به MIC ها بهدست آمده، تاثیرگذاری عصارههای الکلی گیاهان بومادران و زنیان در مقایسه با داروهای ضدقارچی نیستاتین و میکونازول کمتر بوده اما امکان دارد نسبت به داروهای شیمیایی دیگر MIC کمتر و تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند.
علی ملکی، مریوان نوری، رضوان زمردی، فخرالدین صبا،
دوره 16، شماره 5 - ( 9-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: شناسایی ژنوتیپ گروههای خونی در جوامع مختلف، این فرصت را به تصمیمگیرندگان نظام سلامت خواهد داد که در پیشگیری و شناسایی عوارض ناخواسته ی انتقال خون از جمله تولید آلوآنتیبادی ها اقدام نمایند. گروه خونی دافی به دلیل انواعی از ژنوتیپ با شیوع متفاوت، احتمال تولید آلوآنتی بادی را در بیماران بتاتالاسمی ماژور که به طور منظم نیازمند انتقال خون هستند، افزایش داده است. با این حال تاکنون مطالعه ای در ارتباط با فراوانی توزیع گروه خونی دافی در بیماران بتاتالاسمی وابسته به انتقال خون در نژاد کُرد انجام نشده است.
روش بررسی: این مطالعه مورد-شاهدی بر روی ۱۰۰ بیمار مبتلا به بتاتالاسمی ماژور، به عنوان گروه مورد و ۵۰ فرد سالم، به عنوان گروه شاهد در کلینیک بوستان دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، انجام شد. پس از جمعآوری نمونه خون محیطی از افراد شرکتکننده در مطالعه، DNA از سلولهای مونونوکلوئرها خون محیطی استخراج شد. سپس با استفاده از روش PCR-RFLP و الکتروفورز ژنوتیپ های دافی شامل FYB/B ،FYA/A و FYA/B شناسایی شدند.
یافتهها: نتایج آزمون کای دو نشان داد در گروه بیمار، بین دو جنس از نظر فراوانی توزیع ژنوتیپ های دافی اختلاف آماری معنیداری وجود ندارد(۵۸۸/P=۰). از سوی دیگر در گروه سالم نیز، بین دو جنس از نظر فراوانی توزیع ژنوتیپ های دافی اختلاف آماری معنی داری مشاهده نشد(۷۰۷/P=۰). طبق نتایج رگرسیون اسمی، با اینکه نسبت شانس(فاصله اطمینان ۹۵%) رخداد ژنوتیپ FYA/FYA و ژنوتیپ FYB/FYB نسبت به ژنوتیپ FYA/FYB (رده مرجع) در گروه بیمار نسبت به افراد سالم به ترتیب ۲/۴۲(۰/۷۰ تا ۸/۳۴) و ۰/۷۶(۰/۳۶ تا ۱/۶۴) بود؛ اما بین گروه مورد و شاهد از نظر فراوانی توزیع این ژنوتیپ ها تفاوت آماری معنیداری وجود نداشت(P<۰/۰۵).
نتیجهگیری: نحوهی توزیع فراوانی ژنوتیپ های دافی در بیماران کُرد بتاتالاسمی ماژور مشابه افراد سالم است و بین نحوه توزیع ژنوتیپ های دافی و بیماری بتاتالاسمی، ارتباطی وجود ندارد. ژنوتیپ FYB در هر دو گروه مورد و شاهد، دارای بیشترین فراوانی می باشد.
شیما درخشان، نگار یاوری طهرانی فرد، ناهید ابوطالب، مریم ناصرالاسلامی،
دوره 17، شماره 2 - ( 3-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه میتوان از ترکیبات طبیعی مانند پپتیدها و پروبیوتیکها بهعنوان مکمل درمان بیماریهایی چون سرطان نام برد. این ترکیبات با اثر بر برخی مسیرهای مولکولی از جمله التهاب، ممکن است در جلوگیری از پیشرفت و یا درمان سرطان موثر باشند. هدف از این مطالعه بررسی اثر دیپپتید-B و لایزت پروبیوتیک بیفیدوباکتریوم بیفیدوم بر بیان ژنهای TNF-α و ۱-IL در سلولهای سرطانی معده ردهی سلولی AGS بود.
روش بررسی: در این مطالعه، سلولهای AGS و HEK در محیط کشت DMEM با ۱۰ درصد سرم جنین گاوی کشت داده شدند. سلولها با غلظتهای مختلف دیپپتید-B و لایزت باکتری بیفیدوباکتریوم بیفیدوم تیمار شدند و برای مدت ۲۴ساعت انکوبه گردیدند. درصد زندهمانی سلولی با روش رنگسنجی MTT بررسی شد. بهمنظور بررسیهای مولکولی پس از استخراج RNA و سنتز cDNA با استفاده از واکنش تشخیص مولکولی PCR (Real time PCR) بیان نسبی ژنهای TNF-α و ۱-IL ارزیابی گردید و دادهها با استفاده از روش آماری آزمون واریانس یکطرفه بین گروهها مقایسه شدند.
یافتهها: نتایج MTT نشان داد که تیمار سلولها با دیپپتید-B و لایزت باکتری بیفیدوباکتریوم بیفیدوم سبب کاهش زندهمانی سلولهای سرطانی AGS نسبت به سلول کنترل HEK گردید(IC۵۰) و سطح بیان نسبی ژنهای TNF-α و ۱-IL در سلولهای سرطانی معده که با دیپپتید-B، لایزت باکتری و همچنین هردو ماده بهطور همزمان تیمار شدهاند نسبت به نمونه کنترل دارای افزایش معنادار بود(۰/۰۵≥P). میزان افزایش بیان معنادار در ژن ۱-IL بهترتیب برای پپتید ۳۰۰%(۴ برابر)، باکتری ۱۰۰%(۲ برابر)، پپتید همراه باکتری ۶۵۰%(۷ و نیم برابر) و در ژن TNF-α بهترتیب برای پپتید ۳۵۰%(۴ و نیم برابر)، باکتری۱۰۰%(۲ برابر)، پپتید همراه باکتری۵۲۰%(۶/۲ برابر) بود. بنابراین احتمالاً این ترکیبات با تاثیر بر دیگر مسیرهای مولکولی موجب مرگ سلولهای سرطانی شدهاند.
نتیجهگیری: باتوجه به اینکه دیپپتید-B و لایزت باکتری روی سلولهای ردهی سلولی سالم HEK سمیت معنیداری نداشتند و سبب کاهش زندهمانی سلولهای سرطانی AGS بهصورت معناداری شدند که این سمیت وابسته به دوز بود، در نظر گرفتن این ترکیبات طبیعی در درمان سرطان معده ممکن است حائز اهمیت باشد.