یک پنجم، یا احتمالا بیشتر، از کودکان و نوجوانان دنیا از اختلالات خفیف تا شدید روانی رنج می برند. از آنها تنها 20%، یا حتی کمتر، خدمات سلامت روان مورد نیاز را دریافت می کنند. به دلایل بسیار مدرسه جایگاه اساسی برای سازماندهی و ارائه خدمات سلامت روان به است. پژوهش نشان داده است که مدارس و معلمان در ارتقای سلامت روان، شناسایی کودکان در معرض خطر اختلالات روان شناختی و ارجاع آنان برای دریافت کمک های تخصصی، نقش هایی اساسی دارند. این مطالعه، با پیشنهاد راهکاری برای سازماندهی خدمات سلامت روان در مدارس، برای ارزیابی نقش معلم بعنوان گام اول در آن راهکار، طراحی و اجرا گردیده است. هدف اصلی این مطالعه، تعیین تاثیر مداخله آموزشی بر آگاهی، نگرش، خود-کارآمدی و عملکرد معلمان در زمینه بهداشت روان دانش آموزان بوده است. در این مطالعه مداخله ای، 57 نفر از معلمان مدارس ابتدایی دولتی شهر خرم آباد در استان لرستان ایران، مشارکت داشتند. کارگاه آموزشی به مدت 3 روز برای معلمان گروه مداخله (27 نفر) برگزار گردید. سپس آنان نزدیک به 4.5 ماه به فعالیت (شامل اجرای رفتارهای الف و ب) پرداختند. اطلاعات پژوهش در سه مرحله: قبل و بعد از کارگاه آموزشی و در پایان فعالیت ها با استفاده از پرسشنامه های خود اجرا از معلمان و دانش آموزان جمع آوری گردید. داده ها در نرم افزار آماری SPSS و با استفاده از روش های آمار غیر پارامتری پردازش و تحلیل شدند. مقایسه نتایج قبل و بعد از مداخله آموزشی افزایش های بارزی را در آگاهی، نگرش، قصد و عملکرد معلمان در گروه مداخله نشان می دهد. در گروه شاهد تغییرات بارزی در ارتباط با متغیرهای مورد مطالعه مشاهده نگردید. معلمان گروه مداخله در طی این پروژه 106 دانش آموز را شناسایی و به مرکز مشاوره ارجاع کردند؛ روان شناسان وجود اختلال را در 79 نفر از آنها تایید نمودند. در همین مدت معلمان گروه شاهد تنها ارجاع 2 دانش آموز را گزارش دادند. سطح آگاهی دانش آموزان، معیار اصلی عملکرد معلمان در آموزش بهداشت روان، در گروه مداخله بطور بارز افزایش یافته بود؛ اما این شاخص در گروه شاهد تغییر بارزی را نشان نداد. همچنین نتایج حاکی از آگاهی، نگرش و عملکرد بالاتر معلمان زن نسبت به معلمان مرد بوده است. این پژوهش بخوبی نشان داده است که معلمان آموزش دیده از پتانسیل قابل توجهی برای مشارکت در ارائه خدمات سلامت روان در مدارس برخوردارند. از این رو پیشنهاد می شود برنامه ریزی کارگاه های آموزشی برای گسترش گام اول راهکار ارائه شده برای سازماندهی خدمات، یعنی توسعه مشارکت معلمان، انجام پذیرد.
شیوع گسترده چاقی در بزرگسالان و عوارض و مشکلات ناشی از آن برای فرد و جامعه، همواره از مسائل تغذیه ای و بهداشتی بوده است. افزایش ناگهانی شیوع چاقی کودکان در نقاط مختلف جهان در دهه گذشته توجه زیادی را به خود معطوف داشته است. اطلاعات زیادی از شیوع چاقی در کودکان نقاط مختلف ایران در دست نیست، بنابراین انجام مطالعات جهت تعیین شیوع چاقی در کودکان نقاط مختلف ایران ضروری می نماید. درعین حال وجود مرجع های مختلف برای تعیین چاقی کودکان، مشکلاتی را در مطالعه چاقی کودکان ایرانی ایجاد می نماید. هدف از مطالعه حاضر تعیین شیوع چاقی در دانش آموزان دبستانی شهر اهواز با استفاده از مرجع های حسینی و همکاران، CDC 2000 و IOTF 2000 بوده است. تعداد 3482 دانش آموز 12-6 ساله در سطح دبستان های شهر اهواز از طریق نمونه گیری خوشه ای دومرحله ای انتخاب شدند. قد و وزن اندازه گیری و BMI محاسبه گردید. دانش آموزانی که در مقایسه با مرجع های حسینی و همکاران و CDC 2000 دارای BMI بزرگتر و مساوی صدک 95 بودند بعنوان چاق تعیین گردیدند. همچنین با مقایسه BMI دانش آموزان با داده های مرجع IOTF 2000 افراد چاق مشخص شدند. یافته ها نشان داد که شیوع چاقی در دانش آموزان مورد بررسی برپایه سه مرجع ایرانی، CDC و IOTF بترتیب 10.9%، 5.2% و 3.6% می باشد. براین اساس، شیوع چاقی در دانش آموزان دبستانی اهواز بالا بوده و بررسی های بیشتر جهت تعیین عوامل مرتبط با چاقی ضروری است. همچنین، مراجع مختلف شیوع چاقی را بسیار متفاوت برآورد می نمایند.
تعداد مصرف کنندگان تزریقی مواد در کشور بیش از 200000 نفر تخمین زده می شود. در ایران HIV/AIDS ارتباط تنگاتنگی با مصرف تزریقی مواد دارد. حدود 60% از افراد آلوده از طریق رفتارهای پرخطر همراه با مصرف تزریقی مواد مبتلا شده اند. هدف از این مطالعه بررسی رفتارهای جنسی غیر بهداشتی معتادان، اقدامات موجود برای کاهش آسیب های ناشی از این رفتارها و شناسایی روش ها و اقدامات مطلوب بوده است. برای انجام این مطالعه از روش های مطالعه کیفی استفاده شد. این مطالعه در شش محله از شهر تهران با جمعیت حدود 400000 نفر انجام شد که از نظر شرایط فرهنگی، اجتماعی، تاریخچه، ساختار و میزان شیوع مصرف تزریقی مواد و ارتکاب جرم متفاوت بودند. 81 نفر از افراد کلیدی بخش های مختلف هر مرحله و 154 نفر از معتادان تزریقی به طرق هدفمند، فرصت طلب و گلوله برفی انتخاب و بطور فردی یا گروهی مورد مصاحبه قرار گرفتند. از مطالعه مردم نگاری (اتنوگرافیک) نیز برای مشاهده شرایط زندگی معتادان تزریقی استفاده شد. در یک مرحله با سطح بالاتر اقتصادی اجتماعی به معتاد تزریقی دسترسی پیدا نشد. در 5 مرحله دیگر روابط جنسی غیر قانونی در معتادان تزریقی، معمول و شایع گزارش شد. این روابط بیشتر با روسپیان بوده و داشتن شرکای متعدد جنسی نیز شایع است. دسترسی به روسپیان آسان است؛ اغلب آنها معتاد بوده و تقریبا در نیمی از موارد بطور تزریقی مواد مصرف می کنند. استفاده از کاندوم در این روابط معمول نیست. ارتباط جنسی معتادان تزریقی با همجنس نادر گزارش شده است. موردی از استفاده از کاندوم در اینگونه روابط گزارش نشد. خدمات بهداشتی جهت کاهش رفتارهای جنسی غیر بهداشتی معتادان بندرت وجود دارد. معتادان، عمدتا حمایت های مالی و دادن مواد به معتادان را جهت پیشگیری از خودفروشی و ساماندهی روسپیان و آموزش آنها و توزیع کاندوم را پیشنهاد نموده اند. وسعت و شدت یافتن مصرف تزریقی مواد در سال های اخیر و ارتباط آن با بیماری های عفونی منتقله از راه خون، ضرورت اقدامات سریع برای کنترل مصرف تزریقی مواد و عوارض آن را مطرح می نماید. باتوجه به شیوع بالای رفتارهای جنسی مخاطره آمیز و عدم استفاده از کاندوم در معتادان تزریقی، آموزش رفتارهای بهداشتی جنسی و توزیع کاندوم از طریق Outreach و مراکز درمانی معتادان، آموزش و موظف نمودن مراکز بهداشتی به برخورد فعال با عوارض بهداشتی مصرف مواد و در اختیار گذاشتن رایگان کاندوم به کلیه مراجعه کنندگان علاوه بر خانواده های تحت پوشش توصیه می شود.
مطالعات گذشته نگر و آینده نگر نشان داده اند که افزایش هموسیستئین خون، یک عامل خطرزای قوی و مستقل برای بیماری های قلبی عروقی است. برخی شواهد گویای این است که هموسیستئین خون در بیش از یک سوم بیماران قلبی بالاست. نیز افزایش 5 میکرومول در لیتر هموسیستئین خون با بالا رفتن خطر بیماری های قلبی (60% در مردان و 80% در زنان) همراه بوده است. در این مطالعه مقطعی، افزایش هموسیستئین خون در 348 بیمار 65-35 ساله (157 زن و 191 مرد) مبتلا به ایسکمی قلبی، مراجعه کننده به مطب یک پزشک فوق تخصص قلب و عروق در تهران، مورد بررسی قرار گرفت. غلظت هموسیستئین پلاسما با استفاده از دستگاه HPLC به روش استاندارد داخلی (تعدیل شده روش Vester and rasmussen) اندازه گیری و داده ها با بهره گیری از نرم افزار آماری SPSS 9 و آزمون T مستقل و آنالیز واریانس یکطرفه، تجزیه و تحلیل شد. میزان هموسیستئین خون در 18.96% نمونه طبیعی (<8µmol/l) در 27.52% نسبتا بالا (8µmol/l تا 12) و در 50.52% بالا (12µmol/l تا <25) بود. همچنین 2.8% بیماران دارای میزان هموسیستئین خون ?25µmol/l (بالا بودن غیر طبیعی به سبب نقص ژنتیکی در متابولیسم هموسیستئین) بودند. میانگین هموسیستئین خون مردان (µmol/l 6.04±12.05) بطور معنی دار بالاتر از زنان (µmol/l 5.6±10.58) بود (آزمون T مستقل، P=0.02). افزایش میزان هموسیستئین خون در بیماران مورد مطالعه 78.04% بود که بمیزان قابل توجهی بیش از مقادیر افزایش هموسیستئین خون در بین بیماران قلبی عروقی برخی کشورها (47-30%) است. نتایج این مطالعه بیانگر لزوم اجرای مطالعات جمعیتی گسترده تر بمنظور تعیین میزان هموسیستئین خون در جامعه و شناسایی و درمان افراد با مقادیر هموسیستئین خون بالا است. از سوی دیگر باوجود اینکه سن، جنس، شیوه زندگی و داروها، ممکن است سطح هموسیستئین پلاسما را تحت تاثیر قرار دهند، عوامل عمده تعیین کننده میزان هموسیستئین در بیشتر افراد تغذیه ای و ژنتیکی هستند. بنابراین این امر حائز اهمیت می باشد که دامنه تغییرات هموسیستئین پلاسما در بیماران قلبی و رابطه آن با نماگرهای ژنتیکی و دریافت رژیم های غذایی متفاوت مشخص شود.
بسیاری از بررسی ها و مطالعات نشان می دهند که آگاهی و عملکرد تغذیه ای دختران نوجوان ناکافی است. مطالعات اندکی در زمینه تاثیر آموزش تغذیه بر آگاهی، نگرش و عملکرد این گروه آسیب پذیر انجام گرفته است. با این وجود، کارایی روش های مختلف در این مطالعات مقایسه نشده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه تاثیر دو روش آموزش تغذیه (جزوه آموزشی و بحث گروهی) بر آگاهی، نگرش و عملکرد تغذیه ای دانش آموزان دختر سال اول راهنمایی منطقه 8 آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی 83-1382 انجام گرفت. در این مطالعه، 300 نفر دانش آموز به شکل سه گروه 100 نفری (آموزش از راه جزوه، آموزش از راه بحث گروهی و کنترل) از 11 مدرسه به طور تصادفی ساده انتخاب شدند. با استفاده از آزمون اولیه و ثانویه، قبل و چهار هفته بعد از اجرای آموزش که از طریق تکمیل سه پرسشنامه آگاهی، نگرش و عملکرد صورت گرفت، اطلاعات جمع آوری شد. آموزش بصورت ارائه جزوه و جلسات بحث گروهی طی 4 جلسه یک ساعت و نیمه در دو گروه اجرا و به گروه کنترل نیز آموزشی داده نشد. نتایج بررسی نشان داد، قبل از اجرای آموزش، سطح نمرات آگاهی، نگرش و عملکرد در سه گروه، تفاوت آماری معنی داری با یکدیگر نداشت. پس از اجرای آموزش، سطح نمرات آگاهی، نگرش و عملکرد در دو گروه تحت آموزش نسبت به قبل از آن دارای ارتقای معنی دار بود (P<0.001). میزان افزایش ایجاد شده در نمرات آگاهی و نگرش در بین گروه ها با یکدیگر دارای تفاوت آماری معنی دار بود (P<0.001) و افزایش در سطح نمرات عملکرد در بین گروه ها با یکدیگر تفاوت قابل ملاحظه ای نداشت (P=0.900) و بطورکلی مشخص گردید که هر دو روش جزوه و بحث گروهی، موجب افزایش سطح نمرات آگاهی و نگرش در گروه های تحت آموزش نسبت به قبل و نسبت به گروه کنترل و افزایش سطح عملکرد در گروه های تحت آموزش نسبت به قبل از اجرای آموزش گردید و روش بحث گروهی بدلیل مشارکت بیشتر دانش آموزان نسبت به روش جزوه آموزشی اثربخشی بیشتری در ارتقای سطح آگاهی داشت.
در این مطالعه با استفاده از مواد جاذب جامد، عوامل موثر بر تغلیظ و تخلیص ترانس، ترانس - موکونیک اسید مشتمل بر pH نمونه، غلظت نمونه، حجم و سرعت عبور نمونه از روی جاذب، نوع حلال شستشو (Washing solvent) و شویش (Elution solvent) و نوع جاذب مورد ارزیابی قرار گرفت. اسید مذکور به عنوان متابولیت بنزن می باشد که بعد از آماده سازی نمونه های آزمایشگاهی (Sample preparation)، با استفاده از دستگاه HPLC مجهز به ستون C18. 0.5µm) و (250 cm × 4.6 mm id و آشکارساز UV در طول موج 259 نانومتر و با به کارگیری فاز برنده (حامل): آب، متانول، اسید استیک v/v/v)؛(69:30:1 در سرعت جریان فاز برنده 1ml/min،تعیین گردید و راندمان بازیافت آن از فاز جامد به دست آمد. در این ارزیابی آزمایشگاهی، فاز جامد تبادل آنیونی قوی (SAX) در آماده سازی نمونه با جاذبهای غیرقطبی 8 C و C18مقایسه شد. راندمان بازیافت موکونیک اسید با نوع جاذب، نوع حلال شستشو، حجم نمونه، pH نمونه و سرعت عبور نمونه دارای ارتباط معنی داری بود (p<0.001). بهترین بازیافت در pH=7 و سرعت عبور 1ml/min و اسیداستیک 1% به عنوان حلال شستشو و اسیداستیک 10% به عنوان حلال شویش با استفاده از جاذب SAX به دست آمد. در این مطالعه بین غلظت نمونه و میزان بازیافت موکونیک اسید رابطه معنی داری وجود نداشت (P>0.05). بازیافت موکونیک اسید از نمونه های ادراری Spiked در غلظت 0.1-10 µg/ml بیش از 95% به دست آمد.حد تعیین (Limit of detection) این ماده با شرایط کروماتوگرافی ذکر شده فوق 0.01µg/ml (هفتاد مرتبه کمتر از استاندارد مواجهه بیولوژیکی) تعیین گردید. همچنین روش بهینه شده با استفاده از نمونه های Spiked در سه غلظت 0.1µg/ml و 1µg/ml و 10µg/ml معتبرسازی شد که قابلیت تکرارپذیری مناسب آن در شش روز متوالی (Day-to-day reproducibility) و در طول یک روز (Within-day reproducibility) مورد تایید قرار گرفت.
در دی ماه سال 1382 در شهر بم زلزله ای به وقوع پیوست که موجب کشته شدن بیش از 30000 نفر شد. در این شهر مصرف تریاک در مردان شایع بوده و مشکلاتی را پس از زلزله ایجاد کرد. هدف این مطالعه بررسی آمادگی و نحوه عملکرد سیستم بهداشتی - درمانی در برخورد با علایم محرومیت معتادان به مواد افیونی پس از زلزله، بررسی روشهای شناسایی معتادان و سنجش نظرات پرسنل درمانی و معتادان در خصوص روشهای مناسب برخورد با اعتیاد پس از بلایا بوده است. این مطالعه کیفی در شهرستان بم و هشت بیمارستان کرمان و تهران که زلزله زدگان را پذیرفته بودند، انجام شد. 163 نفر مورد مصاحبه قرار گرفتند (61 معتاد و بقیه از خانواده معتادان، مردم بم، پزشکان، پرستاران، امدادگران، و مسوولین) و روش انتخاب نمونه ها از طرق فرصت طلبانه و ارجاع همتایان بود. پرسشگری به شیوه مصاحبه عمیق (با پرسشنامه نیمه ساختار یافته) انجام گرفت. قبل و پس از زلزله، آموزش ویژه ای برای پرسنل درمانی یا برنامه ای جامع برای پیشگیری و درمان وابستگی به موارد وجود نداشت. نگرش اکثریت پرسنل سیستم درمانی نسبت به درگیر شدن در درمان معتادان منفی بود. سیستم درمانی در دو هفته اول پس از زلزله بدون برنامه ای معین پوشش دارویی ناکاملی را ارایه دادند. پیشنهاد اکثر مصاحبه شوندگان این بود که در شرایط بلایای احتمالی بعدی در روزهای اول برای جلوگیری از علایم محرومیت از داروهای اپیوییدی استفاده و پس از رفع بحران و بهبود صدمات جسمی اقدام به ترک شود. عواقب ناگوار عدم رسیدگی به مشکلات اعتیاد پس از بحران می تواند شامل تغییر بروز مصرف مواد به ویژه در گروه های خاص؛ تغییر در شدت سو مصرف؛ و احتمالا تغییر نوع مواد و روش مصرف به اشکال پر خطر باشد. در نتیجه برای پیشگیری و درمان صحیح مشکلات مربوط به مصرف مواد وجود برنامه ای جامع و مدون ضرورت دارد تا در شرایط خاص بحران براساس آن عمل شود.
زمینه و هدف: کودکانی که بدون مصرف صبحانه به مدرسه می روند و یا صبحانه آن ها از ارزش تغذیه ای بالایی برخوردار نیست نیازهای تغذیه ای آن ها در دوران رشد تامین نمی گردد. آموزش تغذیه می تواند نقش تعیین کننده ای در انتقال آگاهی و ایجاد نگرش مطلوب و نهایتا تغییر رفتار در مورد مصرف صبحانه و کیفیت آن داشته باشد.
روش کار: مطالعه حاضر با هدف مقایسه تاثیر دو روش آموزش تغذیه یکی کتابچه و دیگری سخنرانی بر عملکرد تغذیه ای دختران دانش آموزان کلاس چهارم منطقه 6 آموزش و پرورش تهران انجام شده است. تعداد 150 نمونه به طور تصادفی چند مرحله ای انتخاب و در سه گروه کتابچه و سخنرانی و شاهد بطور مساوی تقسیم شدند. در ابتدای مطالعه در هر سه گروه عملکرد تغذیه ای با استفاده از پرسشنامه بررسی شد سپس در یک گروه با استفاده از کتابچه خود آموز و در گروه دیگر به روش سخنرانی آموزش انجام گردید. عملکرد تغذیه ای دانش آموزان دو هفته پس از آموزش در هر سه گروه مورد مجددا بررسی گردید. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه عمومی و پرسشنامه عملکرد استفاده شد.
نتایج: در این بررسی میانگین تفاوت نمرات عملکرد دانش آموزان بعد از آموزش بین سه گروه اختلاف آماری معنی داری را نشان داد (p=0.002). میانگین نمرات عملکرد بعد از آموزش در گروه سخنرانی در مقایسه با گروه شاهد 0.76 نمره (p=0.005) و در گروه کتابچه در مقایسه با گروه شاهد 0.68 نمره (p=0.014) افزایش یافت ولی این افزایش در گروه سخنرانی در مقایسه با گروه کتابچه 0.08 نمره بود که از نظر آماری معنی دار نمی باشد. پس از کنار گذاشتن تاثیر متغیرهای مستقل مورد مطالعه باز هم آموزش باعث افزایش معنی داری در میانگین تفاوت نمرات عملکرد دانش آموزان گردید (P=0.05).
نتیجه گیری: استفاده از روش سخنرانی روش پویاتری برای آموزش تغذیه نسبت به کتابچه (خودآموز) می باشد ولی با توجه به تعداد کثیر دانش آموزان در نظام آموزشی و عدم امکان آموزش مستقیم به آنها، استفاده از کتابچه آموزشی می تواند فراگیر و مقرون به صرفه باشد.
زمینه و هدف: بررسی و تحلیل روند مقالات پژوهشی بهداشت روان کشور منتشره در سالهای 1352- 1381.
روش کار: کلیه مقالات پژوهشی داخلی و خارجی در حوزه علوم روان پزشکی، روان شناسی و علوم عصب پایه در ایران، در شش دوره پنج ساله متوالی (از 1352 تا 1381)، با استفاده از بانک اطلاعات بهداشت روان کشور (IranPsych) مورد بررسی قرار گرفتند. در این مطالعه، روند مقالات در زمینه های زیر بررسی شد: اطلاعات مقاله نگاری، حوزه های اصلی، موضوعات، روش، محل پژوهش، منبع حمایت مالی و همکاری بین نویسندگان.
نتایج:3031 مقاله بررسی شد و تعداد کل مقالات در هر دوره و هر حوزه، روندی رو به افزایش داشته است. از نظر سهم هر یک از حوزه ها (فراوانی نسبی)، حوزه عصب پایه در سه دوره آخر رشد چشمگیرتری داشته است. در حوزه اپیدمیولوژی، روند، فرودی در دوره سوم داشته و سپس افزایش یافته است. حوزه های روانشناختی و بالینی با وجود نوساناتی، روند نسبتا ثابتی داشته اند. حوزه خدمات بهداشتی، سهم کمتری نسبت به سایر حیطه ها داشته است. از نظر روان شناسی پژوهش، نسبت مطالعات مروری، کاهش و مطالعات مشاهده ای مقطعی و کارآزمایی بالینی، افزایش داشته است.
نتیجه گیری: افت سهم تحقیقات خدمات بهداشتی از یافته های مهمی است که توجه مسوولان بهداشت روان کشور را می طلبد. شناخت روند پژوهش های انجام شده در بهداشت روان کشور می تواند مبنایی برای سیاستگذاری و برنامه ریزی پژوهش های بهداشت روان قرار گیرد.
زمینه و هدف: سلامتی و دسترسی به امکانات بهداشتی و از جمله آن بهداشت باروری به عنوان یک حق انسانی و یک هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است و جزیی از حقوق انسانی به شمار می رود. به عبارت دیگر بهداشت باروری برای ارضای نیازهای باروری و بهبود کیفت زندگی انسان ضروری است و باید برای همه انسانها در دسترس باشد. هدف از این مطالعه مقطعی تعیین میزان فراوانی آگاهی و نگرش زنان 15-49 ساله تهرانی نسبت به حقوق باروری خود می باشد.
روش کار: مطالعه حاضر به صورت مقطعی، توصیفی - تحلیلی بوده که با ابزار پرسشنامه بر روی 430 زن در سن باروری که به مراکز بهداشتی درمانی شرق، غرب، شمال و جنوب تهران وابسته به دانشگاه های علوم پزشکی تهران، شهید بهشتی و ایران مراجعه کرده بودند، سنجیده شد. در این مطالعه برای تعیین متغیرهای کیفی از آزمون کای دو و در صورت لزوم از شاخص نسبت شانس (OR) و حدود اطمینان آن استفاده شد. پایایی (Reliability) سوالات در هر حیطه با استفاده از شاخص آلفای کرونباخ مورد بررسی قرار گرفت.
نتایج: در مجموع 430 زن در سن باروری مورد بررسی قرار گرفتند. به ترتیب %27.2 و %24.7 از افراد مورد بررسی دارای آگاهی و نگرش خوب در زمینه حقوق باروری بودند. نتایج این تحقیق نشان داد ارتباط آگاهی زنان مورد بررسی در مورد حقوق باروری با متغیرهای تحصیلات و شغل آنان (در سطح اطمینان 95%) معنی دار می باشد اما با سن و وضعیت تاهل آنها رابطه معنی داری دیده نشد. همچنین بین نگرش زنان با تحصیلات آنان (در سطح اطمینان 95%) رابطه معنی دار دیده شد.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد که در مجموع آگاهی و نگرش زنان در شهر نسبت به حقوق باروری ضعیف می باشد. اما تحصیلات و استقلال مالی زنان می تواند تاثیر مستقیم و بسزایی در ارتقا و توانمندسازی آنان در برخورداری از حقوق انسانی و اجتماعی شان در زمینه بهداشت باروری را داشته باشد.
زمینه و هدف : تغذیه با شیر مادر یکی از تعیین کننده های بهداشتی بسیار حساس و با اهمیت در دوران نوزادی و کودکی می باشد؛ زیرا که دراین دوران دو عامل رشد فیزیکی و تماس متقابل بین مادر و کودک می توانند قوای عقلی در دوران بزرگسالی رابرنامه ریزی نمایند. در این مطالعه هدف اصلی بررسی چگونگی حضور وماندگاری اثرتغذیه و رشد در اوان زندگی بر توانایی های عقلی در دوران بعدی زندگی بوده است.
روش کار: به منظور نشان دادن ارتباط بلند مدت فوق، یک تحقیق از نوع همگروهی توصیفی صورت گرفته است که در آن 5362 نوزاد متولد شده در یک هفته بین سوم تا نهم مارچ سال 1946 در انگلستان به عنوان نمونه و به روش نمونه گیری طبقه بندی شده بر اساس کلاس اجتماعی خانواده ها انتخاب گردیده است. داده های افراد همگروه در دوره های سنی 2، 8، 11، 15، 26، و 43 سالگی جمع آوری شده اند.این مطالعه بین سالهای 1384 و 1385در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران و با به کارگیری مدلهای آماری برای دستگاهی از روابط با ساختار خطی که در نرم افزارLISREL 8-12 وجود دارد انجام شده که در آن اثر شیر مادر بر نمرات توانایی عقلی در مقاطع سنی مذکور ردیابی شده است.
نتایج: یافته های توصیفی این مطالعه آشکار کرد که افراد با وزن تولد طبیعی 3500 گرم یا بیشتر در سنین پایین تری راه رفتن، حرف زدن، ایستادن، و نشستن را انجام داده اند. همچنین الگوی تغییرات در نمرات آزمون عقلی در طول حیات افراد همگروه متفاوت بوده است؛ به گونه ای که نتایج آنالیز واریانس نشان داد که پس از تعدیل برای اثر متغیرهای جنس، کلاس اجتماعی، و سنین حرف زدن یا راه رفتن ملاحظه می گردد که افرادی که با شیر مادر تغذیه شده اند در سنین 8 و 15 سالگی دارای میانگین نمرات بالاتری هم در آزمونهای شفاهی و هم درآزمون های غیر شفاهی بوده اند.
یافته های آنالیز مسیری نشان داد که تغذیه با شیر مادر و وزن تولد، دو تعیین کننده می باشند که به همراه یکدیگر می توانند تاثیرات تغذیه ای و روحی، بخاطر تماس با مادر، بر قوای ذهنی داشته و در برنامه ریزی آن در دوران 2، 8، 11، 15، 26، و 43 سالگی نقش داشته باشند. به طوریکه اثر بجای مانده شیر مادر بر قوای عقلی در زمان کودکی ممکن است در سنین بزرگسالی خود را به طورمستقیم یا غیرمستقیم ظاهر کند. به عنوان مثال ضرایب استاندارد شده آنالیز مسیری که به ترتیب بیانگر میزان اثرشیر مادر برمتوسط سنین حرف زدن یا راه رفتن ، سپس اثر این سنین بر میانگین نمرات شفاهی در سنین 8 تا 15 سالگی، و به دنبال آن اثر این نمرات بر میانگین نمره آزمون عقلی در 26 سالگی، و در انتها تاثیر این نمره بر میانگین نمرات آزمون های حافظه و بینایی در سن 43 سالگی به همراه خطای معیار آنها برای زنان این همگروه به ترتیب ازچپ براست(04/0 = se) 10/0 ، (05/0 = se) 71/0 ، (02/0 = se) 05/0- ، (02/0 = se) 12/0- و در مردان همگروه به ترتیب(06/0=se) 13/0 ، (06/0=se) 75/0 ، (01/0=se) 07/0- ، (02/0=se) 01/0- برآورد شده اند.
نتیجه گیری: یافته های این مطالعه با نشان دادن روابط معنی دار بین عمل بعضی ازتعیین کننده ها که در آغاز زندگی فعال می شوند با قوای عقلی در بزرگسالی این نتیجه گیری را ایجاب می کند که در بررسی های طولی همگروهی که نحوه عمل ذهن مطالعه می شود باید به اثر تغذیه در دوران نوزادی و کودکی توجه ویژه معطوف داشت.
زمینه و هدف: این مطالعه به منظور بررسی تاثیر بارداریهای ناخواسته بر وقوع آپگار پایین( کمتر از 8) نوزادان در دقیقه پنجم پس از تولد، در 1800 مادر باردار که برای مراقبت های دوران بارداری به مراکز بهداشتی درمانی شهری و روستایی و خانه های بهداشت شهرستان ری مراجعه کرده بودند انجام گرفت.
روش کار: در این مطالعه، 1800 مادر باردار در دو گروه بارداریهای خواسته و ناخواسته که هر گروه شامل 900نفر بود، مورد بررسی قرار گرفتند . برای ورود به مطالعه , سن بارداری بایستی کمتر از 28 هفته می بود. هر دو گروه تا زمان زایمان تحت مراقبت و پیگیری قرار گرفتند. پس از زایمان , با مشاهده کارت تولد نوزاد, نمره آپگار در دقیقه پنجم پس از تولد, ثبت گردید. جهت بررسی دقیق تر اثر عوامل مختلف بر احتمال وقوع آپگار پایین در نوزادان شامل زایمان طبیعی یا سزارین , زایمان زودرس, کم وزنی زمان تولد, ناهنجاریهای مادرزادی, محل تولد ( بیمارستان و مراکز بهداشتی , یا منزل) ،از مدل رگرسیون چند گانه لجستیک استفاده گردید.
نتایج: در میان 900 نوزاد حاصل ازحاملگی های ناخواسته،15 مورد( 7/1%) نمره آپگار پائین ( زیر 8) و در میان نوزادان حاصل از حاملگی های خواسته، 4 مورد( 4/0%) نمره آپگار زیر 8 داشتند. تفاوت بین دو گروه معنی دار بود (011/0 =P) و خطر منتسب وقوع آپگار زیر 8 در حاملگی های ناخواسته ،54/0 با فاصله اطمینان 95% بین 132/0 تا 813/0 بود. با استفاده از مدل رگرسیون چند گانه لجستیک وپس از در نظر گرفتن تاثیر عوامل مختلف موثر بر آپگار پایین نوزادان ،حاملگی ناخواسته باز هم بر وقوع آپگار پایین نوزادان تأثیر داشت و این احتمال را بیش از 3 برابر افزایش می داد.
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان می دهد که در صورت جلوگیری از بارداریهای ناخواسته, بین 2/13 تا 3/81 % از موارد نمره آپگار پائین در نوزادان قابل پیشگیری است. البته با توجه به عدم وجود مطالعات مشابه در این زمینه در ایران ، بهتر است مطالعات وسیع تری جهت تایید و یا رد این نتایج انجام شود.
روش کار : در این تحقیق, ما به بررسی شیوع کم شنوایی در نوزادان مراکز استانهای کشور و همچنین نقش عوامل خطرسازی که توسط کمیته مشترک شنوایی نوزادان ( JCIH ) پیشنهاد شده است, پرداختیم. در این تحقیق, تعداد 76500 نوزاد متولد شده در مراکزاستانهای کشور که در طرح غربالگری شنوایی سازمان بهزیستی کشور تحت آزمون شنوایی قرارگرفته بودند با استفاده از فرمهای جداگانه ای که به همین منظورطراحی و توسط شنوایی شناس های آموزش دیده پر شد، مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایج: شیوع کم شنوایی در شدت های مختلف پس ازآستانه گیری ، برحسب میزان افت شنوایی به صورت کم شنوایی متوسط (db 65-40)، کم شنوایی شدید (db 90-65 ) و کم شنوایی عمیق (بیش ازdb 90) تفکیک وثبت گردید. از کل نوزادان مورد بررسی ،362 مورد کم شنوا تشخیص داده شدند. بنابراین , شیوع کم شنوایی در مراکز استانهای کشوربرابر 7/4 درهزار می باشد که از این تعداد, 168 مورد دارای کم شنوایی متوسط ( 2/2 در هزار) ، 114 مورد دارای کم شنوایی شدید ( 5/1 در هزار) و 80 مورد دارای کم شنوایی عمیق ( 1/1 در هزار) بودند. میزان شیوع در استانها از 3-2 در هزار( استانهای همدان و مازندران) تا 8-7 در هزار (یزد و چهارمحال و بختیاری) متغیرمی باشد. شیوع کم شنوایی در نوزادان با سابقه خانوادگی کم شنوایی حسی- عصبی برابر 16 در هزار، در نوزادان با سابقه تعویض خون برابر 18 در هزار، در نوزادان با سابقه بستری درNICU 15 در هزار، در نوزادان با ناهنجاری های رانیوفاشیال برابر17 در هزار و درنوزادان با سابقه وزن زیر 1500 گرم در بدو تولد برابر 19 در هزار بوده است. از مجموع نوزادان مورد بررسی، 39376 پسر و 37124 دختر بودند که از این تعداد 193 نوزاد پسر( 5 در هزار) و 169 نوزاد دختر (6/4 در هزار) کم شنوا تشخیص داده شدند.
نتیجه گیری : نتایج بدست آمده برمعقول بودن غربال گری شنوایی نوزادان در کشور حکایت دارد. با توجه به تفاوت نسبت کم شنوایی در گروه پرخطر به گروه بدون عوامل خطرساز, شنوایی مستمر در این گروه از نوزادان مورد تاکید است.
روش کار: پس از تحلیل وظایف، با استفاده از چک لیست ارگونومیک طراحی شده، برای 268 کارگر شاخص های ارگونومیک محاسبه و در نهایت عوامل خطر شناسایی گردیدند. جهت تعیین میزان شیوع اختلالات اسکلتی- عضلانی از پرسشنامه ی نوردیک استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمونt-test و آزمون نسبت ها انجام گرفت.
نتایج: درد کمر و زانو به ترتیب با 4/38 و2/36 درصد در بین کارگران از بیشترین شیوع برخوردار بود. رابطه ی معنی داری بین شاخص محاسبه شده و اختلالات در نواحی مختلف بدن مشاهده شد (001/0p<). محاسبه نسبت برتری نیز نشان داد که شرایط ارگونومیک با نسبت برتری برابر با (24/5-61/1) 9/2 تا (61/34-60/2) 49/9 (در اندامهای مختلف بدن) عاملی تأثیر گذار در افزایش شیوع اختلالات اسکلتی- عضلانی بوده است. 46/32 درصد از کارکنان در شرایط نامطلوب از نظر ارگونومیک قرار داشتند.
نتیجه گیری: چک لیست تهیه شده ابزاری مناسب و کم هزینه برای ارزیابی ارگونومیک شناخته شد. همچنین نتایج نشان داد عمده ی مشکلات ارگونومیک در این کارگاه ها ناشی از شرایط عمومی نامطلوب، سازماندهی نادرست کار و ایستگاه کاری نامناسب می باشد.
روش کار: در این مطالعه گذشته نگر، اطلاعات مربوط به آسیب های مختلف در مراجعه کنندگان به اورژانس بیمارستان ها، در کاشمر و 44 شهرستان گروه شاهد و برای سه سال 1384 تا 1386 استخراج و با هم مقایسه شد.
نتایج: میزان آسیب ها در کاشمر در سه سال 1384، 1385 و 1386 به ترتیب 6/4654، 9/4570 و 2/4949 و در 44 شهرستان گروه شاهد به ترتیب 7/822 ، 0/1130 و 5/1245 مورد به ازای هر 100.000 نفر جمعیت بود. میزان مرگ ناشی از آسیب ها در بخش اورژانس بیمارستان ها در کاشمر در این سه سال به ترتیب 6/57، 9/52 و 2/44 و در گروه شاهد به ترتیب 2/12، 13 و 9/11 مورد به ازای هر 100.000 نفر جمعیت بود. مقایسه سال اول و سوم نشان از افزایش میزان آسیب ها و کاهش در میزان مرگ ناشی از آسیب ها در هر دو گروه داشت، ولی فقط تفاوت بین کاهش میزان مرگ ناشی از آسیب ها در کاشمر با گروه شاهد معنی دار بود (0001/0> p).
نتیجه گیری: اجرای برنامه ی جامعه ی ایمن در کاشمر تفاوت معنی داری در روند زمانی بروز آسیب ها ایجاد نکرد ولی میزان مرگ ناشی از آسیب ها را به میزان معنی داری در مقایسه با گروه شاهد کاهش داد. ارزیابی طولانی مدتی برای تایید این یافته ها ضروری است.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb