10 نتیجه برای یزدی
اکبر فتوحی، شاهرخ ایزدی، مهشید ناصحی، کورش هلاکویی نائینی، سیدرضا مجدزاده،
دوره 1، شماره 3 - ( 3-1382 )
چکیده
سوء تغذیه و اختلال رشد شاخص گویایی از وضعیت بهداشتی جامعه است و براساس مطالعه ای که بر روی شاخص های تن سنجی کودکان زیر پنج سال ایرانی انجام شده است، از این لحاظ استان هرمزگان از ضعیفترین استان های کشور است، بطوری که 23.8% کودکان زیر پنج سال این استان دچار کم وزنی متوسط و شدید هستند. مطالعه حاضر با روش مورد شاهدی به بررسی علل سوء تغذیه در کودکان 6 تا 30 ماهه مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهرستان بندرعباس پرداخته است. در این مطالعه 158 کودک (مورد) با شاخص وزن برای سن زیر 1- انحراف معیار از میانگین استاندارد NCHS/WHO و 258 کودک (شاهد) دارای شاخص وزن برای سن بالای 1- انحراف معیار، مورد بررسی قرار گرفته اند. هیچ فاکتوری بین دو گروه یکسان نشده است، با این حال توزیع جنسی دو گروه به هم شبیه بوده و تنها سن گروه مورد، بطور متوسط 2.62 ماه بیشتر از گروه شاهد بوده است (P=0.000). از بین فاکتورهای مورد بررسی، سنوات تحصیلی مادر و پدر رابطه معنی داری با اختلال رشد کودکان نشان داده است (P=0.005)، بطوری که در گروه مورد، متوسط تحصیلات مادر و پدر پایین تر از گروه شاهد بود. وضعیت اشتغال مادر در دو گروه شبیه هم بوده است، درحالی که وضعیت اشتغال پدر در دو گروه که بعنوان شاخصی از وضعیت اقتصادی اجتماعی آنها است متفاوت بوده است (P=0.083). در این مطالعه بین بعد خانوار، رتبه تولد کودک، فاصله سنی کودک مورد مطالعه از کودک قبلی، سن شروع تغذیه کمکی، نوع تغذیه کمکی، سابقه واکسیناسیون، سابقه مصرف سیگار توسط پدر و مادر و سابقه استفاده از مهدکودک با سوء تغذیه ارتباطی مشاهده نشده، اما گروه مورد بطور متوسط 1.7 بار بیشتر از گروه شاهد سابقه بیماری اخیر داشته است (CI95%: 1.07-2.57 و OF=1.66). دفعات توزین ثبت شده کودکان در کارت رشد آنان در 6 ماه گذشته، در دو گروه مقایسه شد و بعد از حذف اثر سن، میانگین دفعات توزین در کودکان گروه مورد 0.64 بار کمتر از کودکان شاهد بوده است (P=0.000). این امر بیانگر پایش ضعیفتر کودکان دچار سوء تغذیه می باشد. در تفسیر نتایج این مطالعه باید طیف محدود سنی مطالعه شده (6 تا 30 ماه) که عمدتا در دوران شیرخوارگی می باشد مورد توجه قرار گیرد. در مجموع تحصیلات و شغل پدر و مادر به عنوان شاخصی از وضعیت اقتصادی اجتماعی، وجود سابقه بیماری های اخیر در کودک و پایش وضعیت رشد کودک رابطه معنی داری با اختلال رشد کودکان مورد مطالعه داشته است که این نتایج دلالت بر اهمیت عوامل غیر تغذیه ای در مبارزه با سوء تغذیه کودکان دارد.
محسن محمودی، مهدی محبعلی، سیدحسین حجازی، حسین کشاورز، امیرمنصور علوی نائینی، شاهرخ ایزدی،
دوره 3، شماره 1 - ( 1-1384 )
چکیده
باتوجه به شیوع قابل توجه ملاحظه انگل توکسوپلاسما در سطح جهان و امکان سقط جنین، زایمان زودرس و سایر ناهنجاری های مادرزادی در کودکانی که از مادران آلوده به این انگل بدنیا می آیند و از طرف دیگر شیوع متفاوت آن در اقشار جامعه، اطلاع از جمعیت زنان و دختران غیر ایمن به انگل توکسوپلاسما، ضروری بنظر می رسد. روش IFAT، روش مناسبی جهت تعیین آلودگی به این تک یاخته است. در این مطالعه توصیفی-تحلیلی که طی سال های 82-1381 در مرکز آموزش و تحقیقات بهداشتی اصفهان صورت گرفت، تعداد 414 نفر از دختران دبیرستانی مناطق مختلف شهر اصفهان به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و از هرکدام به میزان دو لوله هماتوکریت نمونه خون گرفته شد و با روش ایمونوفلورسانس غیر مستقیم در رقت 1:100 آنتی بادی های موجود در سرم ارزیابی شد. نمونه های مثبت با تیتر 1:100 از لحاظ تیتر رقیق تر مورد آزمایش قرار گرفت. در این پژوهش، ملاک تعیین آلودگی و یا سابقه آلودگی تیتر 1:100 بود. جهت تعیین برخی از عوامل موثر بر آلودگی، پرسشنامه ای تنظیم و اطلاعاتی از قبیل سن، شغل پدر و مادر، سابقه تماس با گربه، سابقه خوردن گوشت های کم پخته، خوردن جگر خام، سابقه نگهداری طیور در منزل، میزان آگاهی افراد در مورد بیماری و سابقه بیماری توکسوپلاسموز در فرم های اطلاعاتی ثبت شد. میزان پادتن توکسوپلاسما گونده ای در بین دختران دبیرستانی در محدوده سنی 19-14 ساله برابر با 18.4% بود. این میزان در نواحی مختلف متفاوت و بیشترین آن در ناحیه یک آموزش و پرورش معادل 27.5% و کمترین آن در ناحیه 5 برابر 14.5% بود. نتایج بررسی نشان داد که از بین متغیرهای مورد آزمون، تنها بین سابقه تماس با گربه و سابقه نگهداری طیور در منزل با میزان پادتن توکسوپلاسما اختلاف معنی دار وجود دارد (P<0.05) و در مورد سایر عوامل مثل میزان آگاهی افراد، عادات غذایی، شغل پدر و مادر و غیره هیچ ارتباط معنی داری یافت نشد. در هیچکدام از افراد مورد مطالعه، علائمی مانند تب و لنفادنوپاتی و غیره دیده نشد. براساس نتایج حاصله ملاحظه می شود که بیش از 80% از افراد مورد مطالعه از لحاظ سرولوژیک IFAT منفی می باشند و باتوجه به حساسیت این افراد احتمال ابتلا آنان و فرزندانشان در آینده به بیماری توکسوپلاسموز وجود دارد، ضمنا مطالعات نشان می دهند
رضا رادگودرزی ، آفرین رحیمی موقر ، الهه سهیمی ایزدیان، محمدرضا محمدی ، محسن وزیریان ،
دوره 3، شماره 3 - ( 3-1384 )
چکیده
در دی ماه سال 1382 در شهر بم زلزله ای به وقوع پیوست که موجب کشته شدن بیش از 30000 نفر شد. در این شهر مصرف تریاک در مردان شایع بوده و مشکلاتی را پس از زلزله ایجاد کرد. هدف این مطالعه بررسی آمادگی و نحوه عملکرد سیستم بهداشتی - درمانی در برخورد با علایم محرومیت معتادان به مواد افیونی پس از زلزله، بررسی روشهای شناسایی معتادان و سنجش نظرات پرسنل درمانی و معتادان در خصوص روشهای مناسب برخورد با اعتیاد پس از بلایا بوده است. این مطالعه کیفی در شهرستان بم و هشت بیمارستان کرمان و تهران که زلزله زدگان را پذیرفته بودند، انجام شد. 163 نفر مورد مصاحبه قرار گرفتند (61 معتاد و بقیه از خانواده معتادان، مردم بم، پزشکان، پرستاران، امدادگران، و مسوولین) و روش انتخاب نمونه ها از طرق فرصت طلبانه و ارجاع همتایان بود. پرسشگری به شیوه مصاحبه عمیق (با پرسشنامه نیمه ساختار یافته) انجام گرفت. قبل و پس از زلزله، آموزش ویژه ای برای پرسنل درمانی یا برنامه ای جامع برای پیشگیری و درمان وابستگی به موارد وجود نداشت. نگرش اکثریت پرسنل سیستم درمانی نسبت به درگیر شدن در درمان معتادان منفی بود. سیستم درمانی در دو هفته اول پس از زلزله بدون برنامه ای معین پوشش دارویی ناکاملی را ارایه دادند. پیشنهاد اکثر مصاحبه شوندگان این بود که در شرایط بلایای احتمالی بعدی در روزهای اول برای جلوگیری از علایم محرومیت از داروهای اپیوییدی استفاده و پس از رفع بحران و بهبود صدمات جسمی اقدام به ترک شود. عواقب ناگوار عدم رسیدگی به مشکلات اعتیاد پس از بحران می تواند شامل تغییر بروز مصرف مواد به ویژه در گروه های خاص؛ تغییر در شدت سو مصرف؛ و احتمالا تغییر نوع مواد و روش مصرف به اشکال پر خطر باشد. در نتیجه برای پیشگیری و درمان صحیح مشکلات مربوط به مصرف مواد وجود برنامه ای جامع و مدون ضرورت دارد تا در شرایط خاص بحران براساس آن عمل شود.
منصوره شایقی ، نورایر پیازک ، فریبرز یزدی ، ماندانا ابوالحسنی ،
دوره 3، شماره 3 - ( 3-1384 )
چکیده
به منظور تعیین انتشار و پراکندگی جغرافیایی کنه های نرم و سخت در شهرستان آمل، بابل و نور استان مازندران مطالعاتی از شهریور ماه 1379 لغایت اسفند ماه 1380 انجام گردید. در این بررسی طی 15 نوبت عملیات صحرایی در فصول مختلف، 10% روستاهای سه شهرستان ذکر شده به طور تصادفی انتخاب و نمونه برداری از لانه ماکیان، منازل مسکونی، محل نگهداری دامها، از روی بدن دامها به عمل آمد. و جمعا 3897 عدد کنه جمع آوری گردید. از این تعداد 2049 کنه متعلق به خانواده آرگازیده (کنه های نرم) که شامل دو جنس اورنیتودوروس (اورنیتودوروس لاهورنسیس 15.65%) و آرگاس (آرگاس پرسیکوس 35.95% و آرگاس رفلکسوس 0.97%) بود. تعداد 1848 کنه از خانواده ایکسودیده (کنه سخت) شامل 6 جنس بوئوفیلوس (بوئوفیلوس آنولاتوس 8.34%)، همافیزالیس (همافیزالیس سولکاتا، 5%) ایگزودس (ایگزودس ریسینوس 27.45%)، هیالوما (هیالوما مارژیناتوم 1.66%، هیالوماآناتولیکم 1.33% و هیالوماشولزه ای 0.75%) ریپی سفالوس (ریپی سفالوس سانگینوس 1.18%) و درماسنتور (درماسنتور مارژیناتوس 1.76%) از روی دام (گوسفند، بز، گاو و...) و محل نگهداری آنها جمع آوری گردید.
بتول احمدی ، معصومه علی محمدیان ، بنفشه گلستان ، سیدعباس باقری یزدی ، داوود شجاعی زاده ،
دوره 4، شماره 2 - ( 2-1385 )
چکیده
زمینه و هدف: خشونت علیه زنان در سراسر جهان یکی از اولویتهای بهداشت همگانی است. اگر چه نتایج تحقیقات و اطلاعات جمع آوری شده موجب افزایش آگاهی و حساسیت جامعه نسبت به این معضل سلامتی زنان گردیده، ولی شرم، حیا و ترس زنان و عدم پاسخگویی و مسوولیت پذیری نظام بهداشتی - درمانی جامعه نسبت به آن موجب سکوت و انزوای زنان قربانی و غفلت از پیامدهای آن بر سلامت جسمی و روانی آنان شده است. پیامدهای خشونت خانگی بر سلامت روان زنان شامل افسردگی، اضطراب، استرس و رفتارهای خودکشی و آسیب به خود می باشد./ هدف این مطالعه مقطعی تعیین میزان فراوانی انواع خشونت خانگی و تاثیر آن بر وضعیت بهداشت روان زنان متاهل تهرانی است.
روش کار: از 1189 نفر نمونه زن متاهل 15 سال به بالای ساکن شهر تهران که در محل سکونتشان پرسشگری شده اند.
نتایج: 35.7% تحت انواع خشونت خانگی قرار گرفته اند که به تفکیک 30% تحت خشونت جسمی، 29% خشونت روانی و 10% خشونت جنسی بوده اند. لازم به ذکر است که در این مطالعه بعضی از افراد نیز تحت انواع مختلف خشونت خانگی قرار داشته اند. مشت، لگد و سیلی با بیشترین فراوانی (91%) و هل دادن (80%) شایعترین نوع خشونت جسمی، تحقیر، توهین و یا ناسزا با فراوانی (93%)، تهدید و ارعاب (83%) شایعترین انواع خشونتهای روانی اعمال شده بر علیه زنان نمونه بوده است. از لحاظ وضعیت سلامت روان، 34.1% نمونه ها مشکوک به اختلال روانی (اضطراب و افسردگی) بوده اند. این میزان در افرادی که تحت خشونت خانگی قرار داشته اند 3.5 برابر افرادی است که تحت خشونت خانگی نبوده اند (OR=3.5, CI:%95 2.72- 4.58, P<0.0001) .
نتیجه گیری: بررسی برخی عوامل موثر در ارتکاب خشونت علیه زنان نشانگر وجود ارتباط معنی دار آماری بین اعتیاد همسر، وضعیت اقتصادی پایین و تعداد بیشتر فرزندان در خانواده می باشد (P<0.0001). می توان گفت زنان تحت خشونت خانگی احتمالا بیشتر دچار اختلالات روانی از قبیل افسردگی و اضطراب هستند و با توجه به این نتایج خشونت به عنوان یک شاخص سلامت زنان اهمیت زیادی دارد. بنابراین افزایش آگاهی و هوشیاری ارایه دهندگان مراقبتهای بهداشتی در غربالگری قربانیان و انجام اقدامات حمایتی و اطلاع رسانی عمومی می تواند در کاهش آسیبهای جسمی و روانی در زنان تحت خشونت موثر باشد.
رضا رادگودرزی ، ونداد شریفی ، آفرین رحیمی موقر ، علی فرهودیان ، ایزدیان الهه سهیمی ، محمدرضا محمدی ، نغمه منصوری ، علی اکبر نجاتی صفا ،
دوره 4، شماره 3 - ( 3-1385 )
چکیده
زمینه و هدف: بررسی و تحلیل روند مقالات پژوهشی بهداشت روان کشور منتشره در سالهای 1352- 1381.
روش کار: کلیه مقالات پژوهشی داخلی و خارجی در حوزه علوم روان پزشکی، روان شناسی و علوم عصب پایه در ایران، در شش دوره پنج ساله متوالی (از 1352 تا 1381)، با استفاده از بانک اطلاعات بهداشت روان کشور (IranPsych) مورد بررسی قرار گرفتند. در این مطالعه، روند مقالات در زمینه های زیر بررسی شد: اطلاعات مقاله نگاری، حوزه های اصلی، موضوعات، روش، محل پژوهش، منبع حمایت مالی و همکاری بین نویسندگان.
نتایج:3031 مقاله بررسی شد و تعداد کل مقالات در هر دوره و هر حوزه، روندی رو به افزایش داشته است. از نظر سهم هر یک از حوزه ها (فراوانی نسبی)، حوزه عصب پایه در سه دوره آخر رشد چشمگیرتری داشته است. در حوزه اپیدمیولوژی، روند، فرودی در دوره سوم داشته و سپس افزایش یافته است. حوزه های روانشناختی و بالینی با وجود نوساناتی، روند نسبتا ثابتی داشته اند. حوزه خدمات بهداشتی، سهم کمتری نسبت به سایر حیطه ها داشته است. از نظر روان شناسی پژوهش، نسبت مطالعات مروری، کاهش و مطالعات مشاهده ای مقطعی و کارآزمایی بالینی، افزایش داشته است.
نتیجه گیری: افت سهم تحقیقات خدمات بهداشتی از یافته های مهمی است که توجه مسوولان بهداشت روان کشور را می طلبد. شناخت روند پژوهش های انجام شده در بهداشت روان کشور می تواند مبنایی برای سیاستگذاری و برنامه ریزی پژوهش های بهداشت روان قرار گیرد.
محمدمهدی سلطان دلال، نرگس ترکاشوند، محمد کاظم شریفی یزدی، مریم موسیوند، مریم هاشمی،
دوره 13، شماره 2 - ( 6-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: زایلانازها به طور گستردهای در صنایع مختلف غذایی، خوراک دام و طیور، کاغذ و خمیر کاغذ، صنایع دارویی کاریرد دارند. میکروارگانیسم های متعددی قادرند با مکانیسم های متفاوت، آنزیم زایلاناز را تولید نمایند که در بین آنها باسیلوس ها یکی از منابع مهم تولید آنزیم های تجاری هستند. نظر به اینکه محیط کشت زایلان محیط گران قیمتی است و از نظر اقتصادی جهت تولید آنزیم زایلاناز توسط Bacillus subtilis S7e مقرون به صرفه نمی باشد؛ لذا در این مطالعه تلاش گردید تا با جایگزین نمودن پسماندهای کشاورزی- صنعتی در تخمیر غوطه ور به عنوان منابع کربن و ازت، تولید آنزیم زایلاناز بالاتر از سطح محیط زایلان ( U/l 10048 ) باشد.
روش کار: در این بررسی سویه بومی Bacillus subtilis S7e ابتدا در محیط کشت پابه با زایلان کشت داده شد، سپس در 3 دمای 30، 37 و 40 درجه سانتی گراد گرمخانه گذاری صورت گرفت. سپس منابع ازت (کنجاله کلزا، کنجاله سویا، بذر گوجه فرنگی، بذر چای، پپتون، ویناس الکل، کازئین و آمونیوم سولفات) جایگزین عصاره مخمر و عصاره گوشت و منابع کربن (ملاس، سبوس گندم، سبوس برنج، ضایعات شالی کوبی، پسماند گلوتن، پسماند مالت، پودر آب پنیر و باگاس) جایگزین زایلان محیط کشت شدند.
نتایج: در این بررسی بیشترین فعالیت آنزیمی در دمای 30 درجه سانتی گراد بعد از 48 ساعت گرمخانه گذاری مشاهده شد
( U/l 6183). کنجاله کلزا با فعالیت آنزیمی ( U/l 10048) بهترین منبع ازت Bacillus subtilis S7e و ملاس با فعالیت آنزیمی ( U/l 3759) بهترین منبع کربن گزارش گردید.
نتیجه گیری: از آنجا که یکی از عوامل مهم در مدیریت تولید آنزیم استفاده از محیطی مقرون به صرفه از نظر اقتصادی است به منظور کاهش هزینه های تولید، ضایعات کشاورزی- صنعتی (کنجاله کلزا و ملاس) گزینه بسیار مناسبی به شمار می آیند.
ساجده ودودی، سوگند قاسم زاده، سیده منور یزدی،
دوره 16، شماره 3 - ( 9-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف طراحی و بررسی اثربخشی برنامه بهبود بخشی روابط والد-کودک به منظور کاهش مشکلات برونی سازی شده در کودکان سندرم داون انجام شد. در این پژوهش ابتدا برنامه بهبود بخشی روابط والد-کودک طراحی، سپس به ارزیابی اثربخشی برنامه از طریق پژوهش شبه آزمایشی با انتساب نمونه تصادفی با پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری پرداخته شد.
روش کار: در این طرح والدین به همراه فرزندانشان به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. جامعه پژوهش حاضر همه دانش آموزان سندرم داون در حال تحصیل در سال 95-96 مدارس استثنایی شهر تهران به همراه والدینشان بود و در نهایت 36 مادر از بین 56 مادر دارای فرزند سندرم داون با مصاحبه تشخیصی و ملاک های ورود و خروج پژوهش غربال شدند، و به پرسشنامهCBCL و پرسشنامه مقیاس رابطه والد-کودک هم در مرحله پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری پاسخ دادند. تحلیل داده ها به روش تحلیل کوواریانس چند متغیره از نوع اندازهگیری های مکرر بود.
نتایج: یافته ها نشان داد که میانگین پس آزمون در دو گروه کنترل و آزمایش با یکدیگر تفاوت معنی داری داشته و میانگین نمرات گروه آزمایش به صورت معنی داری کمتر از گروه کنترل بوده که این امر حاکی از تاثیر مثبت مداخله خانواده محور بوده است.
نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که برنامه بهبود بخشی روابط والد-کودک باعث کاهش خرده مقیاس های تعارض و وابستگی و افزایش خرده مقیاس نزدیکی در روابط والد-کودک گردید و همچنین منجر به کاهش مشکلات رفتاری در کودکان سندرم داون شد.
حسین ایزدی راد، فرشته نارویی، پریسا محمدی،
دوره 21، شماره 4 - ( 12-1402 )
چکیده
زمینه و هدف: زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی یکی از مهمترین گروه های در معرض خطر بیماری می باشند. جهت داشتن سطح بالای سلامت نیازمند دارا بودن سواد سلامت می باشند. لذا هدف از انجام این تحقیق، پیش بینی کننده های جمعیت شناختی سواد سلامت در زنان مراجعه کننده به مراکز خدمات جامع سلامت شهر زاهدان بود.
روش کار: در این مطالعه توصیفی-تحلیلی، تعداد 400 زن به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای، از مراکز بهداشتی شهر زاهدان سال 1401 انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها از فرم کوتاه پرسشنامه استاندارد HELIAجهت سنجش سواد سلامت استفاده شد. داده ها به کمک نرم افزار SPSS-22 و آزمون هایANOVA و همبستگی کندال و رگرسیون چندگانه مورد تحلیل قرار گرفت.
نتایج: افراد مورد مطالعه دارای بازه سنی 18 تا 60 سال بوده است. بیشترین اطلاعات مربوط به سلامت و بیماری در زنان مورد مطالعه از طریق پرسیدن از پزشک و کارکنان بهداشتی درمانی (حدود 52/25%) گزارش شد میانگین سواد سلامت کل زنان 23/34±69/91، خواندن 29/80±72/17، دسترسی 91/ ±27 34/73 ، فهم 29/43±71/41، ارزیابی 25/51±62/10، و حیطه تصمیم گیری و رفتار 20/27±71/49 بدست آمد. همچنین قویترین پیش بینی کننده سواد سلامت، تحصیلات می باشد، به طوری که با افزایش سطح تحصیلات، 0/53 واحد سواد سلامت فرد افزایش می یابد. همچنین متغیر های تحصبلات، میزان درآمد، سن و قومیت 55% از سطح سواد سلامت را پیش بینی می کنند.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد نمره سواد سلامت با سن، سطح تحصیلات، وضعیت تاهل، شغل، وضعیت اقتصادی و قومیت ارتباط دارد. به طوری که سطح تحصیلات قوی پیش بینی کننده سطح سواد سلامت می باشد. بنابراین با توجه به شواهد بسیار در زمینه اهمیت سواد سلامت و عوامل مرتبط با آن و عواقب آن و با توجه به پایین بودن سطح سواد سلامت زنان در این مطالعه این افراد جهت کسب، پردازش و درک اطلاعات اولیه خدمات بهداشتی و درمانی جهت تصمیم گیری مناسب نیاز به دریافت اطلاعات ساده و قابل فهم و زمان بیشتر جهت برقراری ارتباط و درک اطلاعات سلامت دارند.
عابدین ایرانپور، نوذر نخعی، علی بهرام نژاد، علی کارآموزیان، طاهره یزدی نژاد،
دوره 22، شماره 2 - ( 6-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: یکی از مهمترین پیش بینی کننده های تمایل و اقدام به سوء مصرف مواد میزان تاب آوری افراد است. این پژوهش با هدف تعیین ارتباط بین تابآوری و سوءمصرف مواد (ATOD) در میان جوانان 18 تا 29 سال شهر کرمان در سال 1401 انجام شده است.
روش کار: این مطالعه مقطعی به روش نمونه گیری چند مرحله ای بر روی 407 نفر از جوانان 18 تا 29 سال شهر کرمان از بهار تا زمستان 1401 انجام شد. در هر منطقه شهرداری شهر کرمان پنج آرایشگاه زنانه و پنج آرایشگاه مردانه و همچنین چهار مرکز درمان نگهدارنده با متادون نیز در همان مناطق انتخاب و از آنها نمونهگیری بهعمل آمد. ابزار های اندازه گیری در این پژوهش، پرسشنامه های فرم کوتاهمقیاس تابآوری RS-14، مقیاس تجارب دوران کودکی ACE-8 ، پرسشنامه سنجش سوء مصرف مواد به انضمام متغیرهای زمینه ای بودند که از طریق مصاحبه حضوری تکمیل شدند.
نتایج: با افزایش سن، جنسیت مرد، سابقه خشونت خانگی و همچنین تحصیلات پایین میزان سوء مصرف مواد و احتمال مراجعه به مراکز درمان نگهدارنده با متادون افزایش مییابد و هرچه میزان تابآوری بالاتر باشد، شانس سوء مصرف مواد و مراجعه به این مراکز جهت درمان کاهش مییابد( 05/0 (p ≤ .
نتیجه گیری: این یافتهها اهمیت ایجاد برنامههای مؤثر بهمنظور افزایش تابآوری برای جوانان را نشان داده که با کاهش خطر سوءمصرف مواد همراه است و از نتایج حاصل از این پژوهش میتوان برای برنامهریزیهای مناسب بهمنظور تنظیم راهکارهای پشتیبانی از سلامت جوانان استفاده کرد.