در سالهای اخیر الگوی مرگ و میر در ایران تغییر یافته و سرطانها نقش عمده تری را به خود اختصاص داده اند. گزارشهای مختلف نشان داده است که سرطان معده در ایران وفور بالایی دارد، و در مردان در مرتبه دوم و در کل در رتبه چهارم قرار دارد . این مطالعه با هدف تعیین بقای 5 ساله مبتلایان به سرطان معده جراحی شده در مهمترین مرکز درمان سرطان ایران (انستیتو کانسر) و بررسی برخی عوامل موثر بر آن طراحی و اجرا شده است. در این مطالعه ما 330 بیمار مبتلا به سرطان معده را که از ابتدای سال 1374 تا فروردین 1378 در بخشهای جراحی انستیتو کانسر ایران بستری و تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند ، مورد بررسی قرار دادیم. طول عمر این بیماران پس از عمل جراحی تعیین شد ، و اثر متغیرهای فردی مانند سن (در هنگام جراحی) ، جنس ، و اطلاعاتی در مورد بیماری مانند محل درگیری ، نوع پاتولوژی، مرحله پیشرفت بیماری (Stage) ، وجود متاستاز و محل متاستاز بر طول عمر بیماران مورد ارزیابی قرار گرفت. احتمال بقای 5 ساله بیماران مورد بررسی 6/23 % ، و میانه طول عمر در این بررسی 90/19 ماه بوده است . آزمونهای یک متغیره نشان داد که جنس بیماران ، محل درگیری ، نوع پاتولوژی اثر معنی داری بر طول عمر بیماران نداشته است . اما احتمال بقای 5 ساله با افزایش سن بیماران بطور معنی داری کاهش می یابد ، و همانگونه که انتظار می رفت آنهایی که دچار متاستاز بوده اند بطور معنی داری احتمال بقای 5 ساله کمتری داشته اند ، و مرحله بیماری نیز بطور معنی داری بر طول عمر بیماران موثر بوده است (001/0 p< ). بررسی همزمان اثر متغیرهای مختلف بر احتمال بقای بیماران با استفاده از مدل مخاطرات متناسب کاکس نشان داد که متغیرهای سن ، متاستاز دوردست و مرحله بیماری بر شانس زنده ماندن بیماران تاثیرگذار بوده اند. بقای 5 ساله مبتلایان به سرطان معده در ایران اندک است . به نظر می رسد یکی از مهمترین دلایل پایین بودن شانس زنده ماندن این بیماران دیر مراجعه کردن بیماران برای تشخیص و درمان است . اکثر بیماران در مراحل نهایی بیماری مراجعه می کنند و در این وضعیت اکثرا دچار متاستازهای غدد لنفاوی ، کبد و حتی دوردست هستند که در نتیجه درمان آنها مشکل تر خواهد شد .بنابر این آموزشهای فراگیر از طریق رسانه های عمومی در مورد علائم اولیه این بیماری و نیز انجام معاینات دوره ای ضروری است .
زمینه و هدف: ظهور مجدد برخی از بیماری های عفونی گذشته و پیدایش بیماری های عفونی جدید توجه ویژه سامانه های بهداشتی را به مسایل مربوط به بیماری های عفونی معطوف ساخته است. هدف از انجام این پژوهش ارایه روشی آماری برای مدل یابی بروز بیماری های عفونی، بر اساس رویکرد بیزی است.
روش کار: از آنجا که بیماری های عفونی عمدتا در یکی از دو فاز اپیدمی و یا غیراپیدمی قرار دارند، به نظر می رسد مدل سازی بروز این بیماری ها با استفاده از توابع توزیع آمیخته (Mixed distributions) در مقایسه با مدل های متکی بر برازش یک تابع توزیع واحد، دارای ارجحیت باشد. در این پژوهش مدل های مارکف پنهان (Hidden Markov Models) که ابزاری مناسب برای کار با توزیع های آمیخته است برای تعیین مدل آبیاری بیماری های عفونی تشریح شده و برای برآورد پارامترهای مدل از رویکرد بیزی (Bayesian approach) استفاده شده است. سپس روش آماری ارایه شده بر روی داده های میزان بروز ماهیانه بیماری مالاریا به کار گرفته شده تا قابلیت عمل این روش در کار با داده های واقعی مورد آزمایش قرار داده شود.
نتایج: مجموع مجذور مربعات خطای مدل برازش شده برای میزان های بروز ماهیانه بیماری مالاریا 190.59 و مربع ضریب همبستگی پیرسن بین مقادیر مشاهده شده و مقادیر حاصل از مدل 0.84 به دست آمده است. مقادیر این دو معیار موید آن است که مدل مارکف پنهان به همراه معادله رگرسیون دوره ای برای مدل سازی میزان بروز ماهیانه بیماری مالاریا دارای نیکویی برازش (Goodness of fit) مناسبی است.
نتیجه گیری: روش آماری مدل های مارکف پنهان از کارآیی لازم برای مدل یابی بروز بیماری های عفونی برخوردار است.
زمینه و هدف: در نظام های مراقبت و ثبت وقایع مرتبط با تندرستی، کم شماری پدیده ای رایج است. یکی از روش هایی که برای تعیین حساسیت نظام مراقبت یا ثبت در شناسایی موارد به کار می رود، روش صید-بازصید می باشد. هدف مطالعه حاضر تخمین تعداد موارد مرگ ناشی از حوادث ترافیکی با روش صید-بازصید با استفاده از داده های سه منبع پلیس، پزشکی قانونی و بیمارستان بوده است.
روش کار: به این منظور کلیه موارد مرگ ناشی از حوادث ترافیکی در محدوده شهرستان کرمان که در سال 1381 توسط پلیس، پزشکی قانونی و بیمارستان شهید باهنر ثبت شده بود، استخراج گردید. موارد مشترک بین فهرست ها براساس تشابه سه خصوصیت نام، نام خانوادگی و تاریخ تصادف شناسایی شدند و در نهایت داده ها با استفاده از روش صید-بازصید و مدل آماری Loglinear مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایج: درمجموع 471 مورد غیر تکراری مرگ ناشی حوادث ترافیکی از سه منبع شناسایی شدند. با روش صید-بازصید برآورد محافظه کارانه تعداد موارد مرگ حوادث ترافیکی در سال 1381 در شهرستان کرمان 596 نفر (حدود اطمینان 95%: 686-543) تخمین زده می شود. با در نظر گرفتن جمعیت شهرستان کرمان در سال 1381 که براساس برآورد مرکز آمارایران 644673 ذکر شده است، میزان مرگ ناشی از حوادث ترافیکی در شهرستان کرمان 92% هزار نفر (حدود اطمینان 95%: 107-84) برآورد می شود. به این ترتیب نسبت موارد مرگ حوادث ترافیکی ثبت شده در پلیس، پزشکی قانونی و بیمارستان شهید باهنر شهرستان کرمان به کل مرگ های تخمین زده شده به ترتیب 16%، 58% و 48% بوده است. مجموع موارد گزارش شده (471نفر) نیز حدود 79% کل موارد را شامل می شود.
نتیجه گیری : نتایج این مطالعه نشان می دهد که هیچ یک از منابع سه گانه پلیس، پزشکی قانونی و بیمارستان، به تنهایی و یا در مجموع، پوشش کاملی از موارد مرگ ناشی از حوادث ترافیکی نداشتند و استفاده از روش صید-بازصید می تواند به تخمین تعداد واقعی موارد کمک کند.
روش کار : این داده های مطالعه آینده نگر از طریق مرکز ثبت سرطان بابل که زیر نظر دانشکده ی بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار داشت، جمع آوری شده است. طی این مطالعه که بین سالهای 1369 تا 1370 انجام شد، سعی شد موارد سرطان های دستگاه گوارش شناسایی شوند. مجموعا اطلاعات 484 بیمار به همراه مشخصه های فردی(مانند ، سن ، جنس، سابقه خانوادگی، وضعیت تاهل، وضعیت سیگار کشیدن، شغل، نژاد، وضعیت سواد، محل سکونت، نوع سرطان، وضعیت اقامت) به مطالعه وارد شدند و برای یک دوره 15 ساله تا سال 1385 پیگیری شدند. برای بررسی عوامل مؤثر بر بقای بیماران از رگرسیون کاکس و مدل های پارامتری نمایی، وایبل، لگ نرمال و لگ لجستیک استفاده شد و معیار مقایسه کارایی مدلها، ملاک آکایکه(Akaike) و بررسی مانده ها بود . کلیه محاسبات با نرم افزار SAS و STATA انجام و سطح معنی داری 05/0 در نظر گرفته شد .
نتایج : نتایج حاصل نشان داد که 66 درصد از بیماران مرد و 34 درصد زن بودند میانگین سنی در بیماران مرد 59 سال و در زنان 55 سال بود.از تعداد 484 بیمار، 359 نفر(2/74 درصد) مبتلا به سرطان مری و 110 نفر (7/22 درصد) مبتلا به سرطان معده و 15 نفر(1/3 درصد) مبتلا به سرطان کولون بودند. احتمال بقای یک، سه و پنج ساله بیماران به ترتیب 24% ، 16% و 15% می باشد. طبق ملاک آکایکه و نیز غیر یکنوا بودن میزان خطر، مدل پارامتری لگ لجستیک در آنالیز یک متغیری و نیز در آنالیز چند متغیری از مدل کاکس و دیگر مدل های پارامتری کارایی بهتری داشت.
نتیجه گیری: نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که سابقه خانوادگی سرطان و جنسیت بیماران می تواند به عنوان عوامل خطر قوی در ایجاد سرطان دستگاه گوارش مد نظر قرار گیرد. با توجه به اینکه فرض خطرات متناسب در مورد داده های مورد مطالعه رد می شود و نیز با توجه به مقایسه های انجام شده، مدل لگ نرمال و مدل لگ لجستیک هم در تحلیل چند متغیری و هم در تحلیل تک متغیری نتایج تقریبا مشابهی داشتند. اما بر اساس معیار آکایکه و نیز بررسی نمودار مانده ها، مدل لگ لجستیک در میان مدل های پارامتری بهترین برازش را دارد و می تواند به عنوان جایگزین مدل کاکس در تعیین عوامل موثر بر بقای بیماران مبتلا به سرطان دستگاه گوارش به کار رود.
روش کار: لولهای U373-MG بعنوان مدل سلولی سیستم عصبی(آستروسایتوما)بیماری MS کشت داده شده وبا ماده 4-APدر غلظتهای مختلف تیمارشدند. سپس اثر سایتوتوکسیک (ایجاد مرگ سلولی) و پرولیفراتیو ماده4-AP با استفاده از روش کالریمتریکMTT بررسی گردید و همچنین تاثیر این ماده برروی فعالیت MMP-9 در سلولهای تیمارشده با روش زایموگرافی ارزیابی گردید.
نتایج: نتایج نشان میدهد که این دارو در غلظتهای 1/0 . 1 اثرات سایتوتوکسیک ناچیز داشته ولی در همین غلظتها اثرات ممانعتی آن بر فعالیت بسیار چشمگیر میباشد(01/0 (p<. علاوه برآن بررسی نقش احتمالی پرولیفراتیو نشاندهنده پایداری اثرات دارو بر سلولهای تیمار شده میباشد.
نتیجه گیری: بطور کلی نتایج این پژوهش نشاندهده تاثیر واضح داروی بر عملکرد سلولی و پایداری این اثرات در غلظتهای با سایتوتوکسیسیته ناچیز بوده که میتواند روشنگر کاربردهای درمانی آتی آن باشد.
روش کار: این مطالعه، مطالعهای است توصیفی-تحلیلی که در آن، تعداد 3421 پرونده بستری مربوط به کلیه بیماران بستری شده در سه بخش آنکولوژی، جراحی و زایمان و ترخیص شده از آنها در سال 1387 بررسی شدند. با استفاده از فرم ثبت اطلاعات و مصاحبه، اطلاعات مورد نیاز جمع آوری گردید. سپس با استفاده از مدل چندگانه مخاطرات متناسب کاکس، عوامل مؤثر بر مدت اقامت بیمارانی که با بهبودی از بیمارستان مرخص شده بودند، تعیین شدند و نتایج آن با نتایج مدل چندگانه رگرسیون خطی مقایسه گردید. ضمناٌ، سطح معنی داری مورد نظر، 05/0 تعیین گردید.
نتایج: میانه مدت اقامت در بیمارستان، 8/50 ساعت و در بخشهای زایمان، جراحی و آنکولوژی به ترتیب 5/48، 4/54 و 2/94 ساعت بود. از 3421 پرونده بیمار مورد بررسی، 2632 نفر (9/76%) با بهبودی و بقیه یعنی 789 نفر (1/23%) با عدم بهبودی از بیمارستان مرخص شده بودند. نتایج حاصل از مدل رگرسیون چندگانه مخاطرات متناسب کاکس نشان دادند که فاصله بیش از 200 کیلومتر محل سکونت بیماران مراجعه کننده تا بیمارستان، بستری در بخش جراحی و آنکولوژی، پذیرش و بستری در روز پنجشنبه، پذیرش و بستری توسط پزشک متخصص داخلی و بستری به دلیل بیماریهای نیوپلاسمی، غدد درونریزی و تغذیه ای و سیستم ادراری-تناسلی بستری شده در بیمارستان (05/0p<) و نیز افزایش تعداد کل آزمایشها، رادیوگرافیها و سونوگرافیها (001/0p<)، مدت اقامت بیماران در بیمارستان را افزایش دادهاند. اما بیمارانی که به صورت اورژانس در بیمارستان پذیرش و بستری شده اند دارای مدت اقامت کمتری بوده اند (001/0 p<). در حالی که نتایج حاصل از مدل رگرسیون چندگانه خطی، متغیرهای کارگر-کشاورز-دامدار-بازنشسته بودن همسر بیمار، پذیرش در روز پنجشنبه، ابتلا به بیماریهای نیوپلاسمی و افزایش تعداد کل آزمایشها، رادیوگرافیها و سونوگرافیها را موجب افزایش، و بستری توسط رزیدنت را موجب کاهش مدت اقامت بیماران نشان داد (05/0p< ).
نتیجه گیری: با توجه به وجود دادههای سانسور شده، مدل رگرسیون چندگانه مخاطرات متناسب کاکس، مدلی مناسب تر از مدل رگرسیون چندگانه خطی در تعیین متغیرهای مؤثر بر طول مدت اقامت بیماران در بیمارستان میباشد. مدیران و سیاست گذاران جهت بهبود و اصلاح مدت و میزان اقامت بیماران در بیمارستان، از بین متغیرهای معنی دار و تأثیرگذار بر مدت اقامت بیماران حاصل از مدل کاکس در این مطالعه، تنها در مورد روز پذیرش بیمار و تعداد کل آزمایشها، رادیوگرافیها و سونوگرافیهای انجام شده برای وی میتوانند تصمیم گیری کنند بدین ترتیب که از پذیرشهای غیرضروری و غیراورژانس در روز آخر هفته جلوگیری به عمل آورند و از سوی دیگر، فرایندها و آزمونهای تشخیصی که جهت تشخیص بیماری بیمار انجام میشود را حتی الامکان قبل از پذیرش و بستری شدن بیمار بر روی تخت انجام دهند تا از تختها و سایر منابع بیمارستانی به نحو بهتری استفاده گردد.
روش کار: اطلاعات این مطالعه درسال 1385، در جریان یک مطالعه مقطعی و با پیگیری دانش آموزان در سال 1388 جمع آوری شد. جمعیت مورد مطالعه شامل844 دانش آموز دختر و پسر مقطع دبیرستان (51% پسرو 49% دختر) با میانگین سنی 73/1± 42/16بود. سازه های فواید، موانع وخود کارآمدی درک شده، تاثیرات بین فردی درک شده، و نیز رفتار فعالیت جسمانی با استفاده از پرسشنامه های خود گزارشی اندازه گیری و توسط نرم افزار SPSS نسخه 16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایج: تجزیه وتحلیل داده ها تفاوتهای معنی داری بر حسب جنس برای فعالیت جسمانی و بیشتر متغیرهای روانشناختی و تاثیرات بین فردی مرتبط با فعالیت های ورزشی نشان داد. در هر دو مرحله دختران از پسران فعالیت فیزیکی کمتری داشتند. درزمان اول متوسط فعالیت جسمانی دختران(82/ 31 دقیقه) و پسران( 75/53 دقیقه) و در زمان پیگیری (07/23 دقیقه) و (7/44 دقیقه) بود( 001/0p< (دختران در مقایسه با پسران موانع درک شده بیشتر و فواید و خودکارآمدی درک شده کمتری برای انجام فعالیت فیزیکی از زمان شروع تا پیگیری داشتند. تست ضرایب همبستگی عوامل روانشناختی، تاثیرات بین فردی و فعالیت بدنی ازشروع مطالعه تا پیگیری بیانگر ثبات نسبی بیشترتاثیرات بین فردی خانوادگی برای دختران در مقایسه با پسران بود.
نتیجه گیری: نتایج این بررسی شواهدی برای کاهش فعالیت فیزیکی در دانش آموزان پسر و دختر و نیز تفاوتهای جنسی در متغیرهای شناختی و تاثیرات بین فردی ارایه می کند.
روش کار: در این پژوهش توصیفی کلیه رابطان (60 نفر) مناطق آندمیک شهر یزد که به روش سرشماری انتخاب شدند، پرسشنامه محقق ساخته را طی مصاحبه تکمیل نمودند. از خانواده های تحت پوشش هر رابط نیز دو خانواده به طور تصادفی انتخاب شده و پرسشنامه توسط سرپرست خانواده (120 نفر) طی مصاحبه تکمیل شد. روایی و پایایی پرسشنامه مورد تأیید بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی انجام شد.
نتایج: آگاهی رابطان و نگرش آنها با نمره آگاهی خانواده ها ارتباط مستقیم داشت. قصد رفتار رابطان با رفتار خانواده ها همبستگی مستقیم داشت. همچنین بین عوامل قادر کننده رابطان با آگاهی، قصد، عوامل قادرکننده و رفتار خانواده ها و رفتار آموزشی رابطان با آگاهی، نگرش و رفتار خانواده ها همبستگی مستقیم مشاهده شد.
نتیجه گیری: با توجه به نقش رابطان در پیشگیری و بیماریابی و درمان بموقع لیشمانیوزها و از آنجا که دادن آگاهی به تنهایی نمی تواند رفتار آموزشی در رابطان ایجاد کند، فراهم کردن آموزش مؤثر، نگرش و عوامل قادرکننده برای رابطان، تأثیر قابل ملاحظه ای بر رفتار خانواده ها و کنترل لیشمانیوزها خواهد داشت.
روش کار: این مطالعـه بر روی 403 نفر از دانشآموزان مقاطع دوم و سوم دبیرستان شهرستان مریوان که طی نمونهگیری تصادفی-خوشهای چندمرحلهای در سال تحصیلی 89-1388 بدست آمدند، انجام شد. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامهای استاندارد مبتنی بر سازههای مدل ارتقای سلامت پندر بود که مشتمل بر سازههای خودکارآمدی و منافع و موانع درک شده، تعهد به طرح عمل، احساسات مرتبط با رفتار، تأثیرگذارندههای بین فردی و وضعیتی همراه با رفتارهای بهداشت دهان و دندان بود و بصورت خودایفاء تکمیل گردید. جهت تجزیه وتحلیل دادهها از آزمونهای ANOVA، T-test، Pearson Correlation Coefficientو Linear Regression استفاده شد.
نتایج: رفتارهای بهداشت دهان و دندان در دوجنس تفاوت معنیدار داشت به طوری که دختران وضعیت بهتری نسبت به پسران داشتند (01/0> p). همبستگی مثبت و معنیداری بین رفتارهای بهداشت دهان و دندان و دیگر متغیرهای الگوی ارتقای سلامت (01/0> p) وجود داشت. درمجموع متغیرهای مدل ارتقای سلامت 2/42% از واریانس رفتارهای بهداشت دهان و دندان را پیش بینی نمودند و از میان این عوامل، تعهد به طرح عمل و خودکارآمدی درک شده قویترین پیش بینی کنندهها بودند (223/0≥β).
نتیجه گیری: کارشناسان بهداشـت مدارس می بایست برنامـههای مداخلهای مرحـله به مرحـله بر اساس مدل HPM طرحریـزی نمایند که در آن ارتقـای خودکـارآمدی درک شده، تعهد به طرح عمل و تأثیرگذارنده های بین فـردی از اولویتهای برنامـه باشند. بایـد هنگـام برنامهریزی جهت ارتقای بهداشت دهان و دندان در دانشآمـوزان، راهبردهایی را جهت غلبه بر موانـع انجام رفتـارهای بهداشـت دهـان و دندان پیشنهـاد داد تا اینکه منافع انجام این رفتارها را برای آنهـا بازگـو نمود. نتایج نشـان دهنده آن است که میتوان این الگو را در شهر مریوان به عنوان چارچوبی جـهت برنامهریزی مداخلات در جهـت پیش بینی، بهبود و ارتقای رفتـارهای بهداشت دهان و دندان دانشآموزان بکارگرفت.
زمینه و هدف: این پژوهش با هدف تعیین عوامل مرتبط با زمان عود و بنابراین افزایش میزان ماندگاری در درمان در بیماران تحت درمان نگهدارنده با متادون با استفاده از مدلهای بقا، در مرکز ملی مطالعات اعتیاد انجام گرفته است.
روش کار: در این مطالعه 198 بیمار وابسته به مصرف اپیوییدها که همگی از سال 1385 در مرکز ملی مطالعات اعتیاد (اینکاس) تحت درمان نگهدارنده با متادون قرار داشتند وارد مطالعه شدند. بیماران در بین سالهای 1385 تا 1389 مورد پیگیری قرار گرفتند. برای تحلیل عوامل موثر بر زمان عود از مدل نیمهپارامتری مخاطرات متناسب کاکس استفاده شد.
نتایج: مطالعه نشان داد 86 نفر از بیماران تحت درمان در طول درمان عود و بازگشت به مصرف مجدد مواد داشتهاند. شرط تناسب خطرات برای کلیه متغیرهای توضیحی برقرار بود. تخمین مدل کاکس نشان داد با افزایش مصرف متادون به میزان یک میلیگرم، مخاطره (Hazard) 15/0 کمتر شده و طول دوره ماندگاری در درمان افزایش یافته است (001/0> p ). برای بیماران که بنا به اظهار خود مبتلا به بیماریهای روانی بوهاند، نسبت به بیمارانی که سلامت روانی داشتند، نسبت مخاطره (Hazard Ratio) 29/2 برابر بود (001/0> p ). همچنین نسبت مخاطره برای افرادی که به طور همزمان چند ماده مصرف میکردند نسبت به معتادان تک مصرفه ، 8/4 محاسبه شد (001/0> p ). برای بیمارانی که در گذشته سابقه ترک داشتهاند ، در مقایسه با افرادی که سابقه درمان قبلی نداشتند، این نسبت برابر 9/1 بود (05/0> p ). سایر متغیرهای توضیحی وارد شده در مدل از جمله متغیرهای اجتماعی و جمعیتشناختی اثر معنیداری بر نسبت مخاطره نداشتند.
نتیجهگیری: اگر چه با افزایش مصرف متادون، زمان عود در بیماران افزایش یافته، اما بیماران مبتلا به بیماریهای روانی، بیمارانی چند مصرفه، همچنین افرادی که در گذشته سابقه درمان داشتهاند، باید از خدمات درمانی و مشاورهای بیشتری در مراکز ترک اعتیاد بهره مند شوند.
زمینه و هدف: در بسیاری از مطالعات پزشکی، همراه با دادههای طولی که مرتباً تحت یک دوره زمانی معین اندازهگیری میشوند، اطلاعات مربوط به بقا، نیز جمع آوری می گردد. در چنین شرایطی استفاده از مدل هایی مثل مدل آمیخته خطی یا روش GEE برای داده های طولی ومدل کاکس برای داده های زمان تا رخداد، به دلیل عدم برقراری پیش فرض های لازم امکان پذیر نمی باشند. در مقابل، مدل های توأم جهت در نظر گرفتن 1- خطای اندازه گیری متغیر وابسته به زمان 2- داده های گمشده جزئی یکنوا بعد از رخداد پیشامد و3- رابطه توأم پاسخ های طولی وبقا به طور همزمان، معرفی می شوند. جهت بررسی بقا بیماران، مدل توأم مد نظر در این پژوهش طی فرآیندی پاسخ طولی(کراتیینین) را به صورت یک متغیر وابسته به زمان همراه با سایر متغیر های مستقل در مدل بقا قرار می دهد .
روش کار: این پژوهش شامل اطلاعات 417 نفر از مبتلایان به نارسایی مزمن کلیه تحت درمان با روش دیالیز صفاقی بود. بیماران از سال 1376 تا ابتدای سال 1388 به سه مرکز درمانی (شریعتی، مدرس و شفا) درشهر تهران مراجعه نمودند . در این مطالعه، داده های طولی و متغیرهای وابسته به زمان مورد استفاده قرار گرفته، لذا برای هر فرد متغیرهای مختلفی در زمان های معین اندازه گیری گردید. در ابتدا برخی اطلاعات از پرونده بالینی بیماران جمعآوری گردید، سپس با بکارگیری مدل توأم به تعیین عوامل مؤثر بر روی بقا بیماران دیالیز صفاقی پرداخته شد. یافتهها با آنالیز ابتدایی (کاکس تعمیم یافته) مقایسه گردید. جهت تحلیل دادهها از نرم افزار R استفاده وسطح معنیداری 05/0 در نظرگرفته شد.
نتایج: با بکار گیری مدل توأم، متغیر های جنسیت، سن، دیابت، فشار خون دیاستولیک، هموگلوبین، اوره ، LDL وکراتینین معنیدار میباشند؛ در مدل کاکس تعمیم یافته تنها متغیرهای سن وفشار خون دیاستولیک به عنوان عوامل موثر بر ریسک رخداد مرگ بیماران به شمار می آیند.
نتیجه گیری: مدل توأم، عوامل موثر بردو پاسخ را به طور همزمان مورد بررسی قرار میدهد. همچنین دادههای گمشده ای که به علت رخداد یک پیشامد بوجود آمده و متغیر های مستقل که با خطای اندازهگیری روبرو هستند را نیز مد نظر قرار میدهد. بنابراین در چنین مواردی استفاده از مدل های توأم که منجر به نتایج بهتر و بالا رفتن آگاهی در مورد بیماری می گردد ضروری می باشد.
زمینه و هدف : شناخت عوامل موثر بر وقوع متاستاز در بیماران اهمیت بالایی در فرآیند شناخت و درمان بیماری سرطان دارا می باشد. بروز متاستاز به عنوان عاملی برای شکننده تر شدن بیمار، سبب در معرض خطر قرار گرفتن بیشتر بیمار و کاهش طول عمر بیمار می شود. همچنین کیفیت زندگی وی را در ابعاد جسمی و روانی کاهش میدهد. هدف این مطالعه بررسی عوامل پیش آگهی دهنده بروز متاستاز در بیماران سرطان پستان توسط مدل رگرسیونی شرطی برای داده های بازگردنده است.
روشکار: داده های مورد استفاده در این مطالعه از پرونده بیمارستانی 246 زن مبتلا به سرطان پستان که برای عمل جراحی و درمان به بیمارستان فیاض بخش تهران مراجعه نمودند استخراج گردید. بیماران تا اریبهشت 1391 مورد پیگیری قرار گرفته و آخرین وضعیت آنان ثبت گردید. برآورد زمان بدون بقای متاستاز به روش کاپلان مایر برآورد گردید. برای تعیین عوامل پیش آگهی دهنده متاستاز مدل شرطی چندگانه به داده ها برازش شد. تحلیل داده ها در نرم افزار R انجام شد.
نتایج: 202 بیمار (1/82%) تا پایان مطالعه زنده ماندند و 44 بیمار (9/17%) فوت کردند. 54 بیمار متاستاز داشتند و 11 نفر (7/4%) دو متاستاز را تجربه کردند. بیشتر متاستازها در استخوان، کبد، ریه و مغز مشاهده شد. میانه بقای بدون متاستاز 64 ماه برآورد گردید. نرخ یکساله، دو ساله و سه ساله بقای بدون متاستاز به ترتیب 88، 1/80، 6/76درصد بود. تعداد گره های لنفی درگیر(016/0 p< ) و فاکتور رشد اپیدرمی انسانی( HER2 ) (048/0 p< ) پیش آگهی دهنده متاستاز تعیین شدند و متغیرهای سن، گیرنده استروژن، گیرنده پروستروژن، درجه بدخیمی تومور و اندازه تومور معنی دار نشدند(05/0 p> ) .
نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که عامل پیشآگهی دهنده معنیدار تعداد گرههای لنفی درگیر بیشتر، به عنوان عاملی شناخته می شود که سبب افزایش مخاطره بروز متاستاز و کاهش بقای بیمار، در نتیجه فوت وی میشود. همچنین تشخیص و درمان بیماری در مراحل اولیه بیماری سبب افزایش بقای بیماران میگردد. بنابراین ایجاد زمینه برای غربالگریهای سرطان پستان و دادن آگاهی به زنان در مورد اهمیت معاینات دورهای و تشخیص زود هنگام بیماری می تواند عامل مهمی جهت درمان بیماری و پیشگیری از بروز متاستاز بیماران سرطان پستان می باشد.
زمینه وهدف : هدف از این پژوهش، ارزیابی ادراکات مراجعان از کیفیت خدمات در آزمایشگاههای تشخیص طبی می باشد.
روش کار : در این تحقیق با استفاده از مدل سروایمپرف، ابعاد کیفیت خدمات از نظر عملکرد (وضعیت موجود) واهمیت (وزن) هر یک از ابعاد، بوسیله ابزار پرسشنامه از 328 نفر از مراجعان آزمایشگاه های تشخیص طبی تهران با روش نمونه گیری طبقه ای-تصادفی مورد ارزیابی قرار گرفت.
نتایج : در ارزیابی وضعیت(عملکرد) ابعاد کیفیت، ادراکات مراجعان از کیفیت خدمات و ابعاد آن بالاتر از حد متوسط بوده است و بعد، قابلیت اعتماد با میانگین49/3 بیشتر از سایر ابعاد و بعد همدلی با میانگین73/2 کمتر از سایر ابعاد مطلوب ارزیابی شده اند. در ارزیابی اهمیت(وزن) ابعاد کیفیت، ادراکات مراجعان در بعد اطمینان خاطر با میانگین45/4 بیشتر از سایر ابعاد و در بعد عوامل ملموس با میانگین 98/3کمتر از سایر ابعاد دارای اهمیت می باشند.
نتیجه گیری : نتیجه اینکه مشتریان از ابعاد مختلف کیفیت خدمات درک یکسانی ندارند و اهمیتی یکسان نیز به آن نمی دهند. لذا در برنامه های ارتقاء کیفیت خدمات این تفاوتها را باید در نظر داشت و اولویت ها را بر اساس آنها تعیین نمود . همچنین به نظر می رسد بعد اطمینان خاطر در ادراک کیفیت خدمات بهداشتی درمانی از نظر مراجعان از سایر ابعاد کیفیت خدمات اهمیت بیشتری دارد.
زمینه و هدف: دختران نوجوان، مادران آینده هستند.مفاهیم تغذیه ای آموخته بوسیله آنها به دوران بزرگسالی منتقل می شود و نقش مهمی در سلامت خانواده و کودکان دارد. مطالعه حاضر با هدف تاثیر برنامه آموزشی بررفتارهای تغذیه ای دانش آموزان دختر دوره راهنمایی بر اساس مدل بزنف انجام گرفت.
روش کار: این پژوهش یک مطالعه مداخله ای بود . نمونه مورد بررسی160نفر از دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی در شهر کرمانشاه بودند که بصورت روش خوشه ای دو مرحله ای انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند. جمع آوری دادهها در این پژوهش پرسش نامه بود. و 4 جلسه 60 دقیقهای آموزش در مورد تغذیه سالم و اهمیت آن به روش سخنرانی، پرسش و پاسخ، بحث گروهی و در اختیار قرار دادن پمفلت آموزشی در گروه مداخله، توسط پژوهشگر اجرا گردید. و تجزیه و تحلیل داده ها با نرمافزار spss نسخه 18 و با آزمون های آماری کای دو ،فیشر، t مستقل، t زوجی انجام شد.
نتایج : میانگین امتیاز آگاهی و اجزای مربوط به مدل بزنف بین دو گروه مداخله و شاهد در خصوص رفتارهای تغذیهای بعد از آموزش ارتباط معنی داری وجود داشت. مهم ترین هنجارهای انتزاعی بعد از مداخله آموزشی برای گروه مورد پدر و مادر بود.
نتیجه گیری : مداخله آموزشی در چارچوب الگوی بزنف در فرصت سه ماهه، تغییرات مطلوبی را در برخی از رفتارهای نامطلوب تغذیهای به وجود آورد و نقش دست اندرکاران بهداشت و مداخلات آموزشی در این زمینه به ویژه در چارچوب الگوی آموزشی مورد تاکید قرار گرفت.
زمینه و هدف: با توجه به عدم وجود پرسشنامه استاندارد در زمینه مراقبت مادران از نشانه های خطر در کودکان بر اساس الگوهای رفتاری، پژوهش حاضر با هدف طراحی و روان سنجی ابزار مراقبت از نشانه های خطر کودکان کمتر از پنج سال بر اساس مدل اعتقاد بهداشتی صورت پذیرفته است.
روش کار: در این مطالعه مقطعی که بر روی 350 نفر از مادران شهر اراک انجام شد، پس از بررسی متون، ابزار لازم طراحی، و روایی و پایایی آن بر اساس کسب نظر پانل خبرگان، محاسبه نسبت روایی محتوی، شاخص روایی محتوی، روایی صوری و نیز تعیین اعتماد ابزار با روش همسانی درونی انجام گرفت. کلیه تحلیل ها با استفاده از نرم افزار SPSS انجام شد.
نتایج: روایی 81 آیتم با شاخص نسبت روایی محتوای بالاتر از 79/0 و شاخص روایی بالاتر از 62/0 ارزیابی و در 7 عامل دستهبندی شدند. پایایی کلی ابزار تحقیق با محاسبه آلفا کرونباخ برابر 86/0 تایید شد. پایایی پرسشنامه آگاهی 66/0، حساسیت درک شده 65/0، شدت درک شده 83/0، منافع درک شده 90/0، موانع درک شده 68/0، راهنماهای عمل 56/0، خودکارآمدی 63/0 و چک لیست عملکرد با 99% تعیین گردید.
نتیجه گیری: نتایج حاصل از انجام این فرایند روان سنجی ایجاد ابزاری پایا و روا در خصوص سنجش رفتارهای مراقبت از نشانههای خطر در گروه آسیب پذیر کودکان بر اساس سازههای مدل اعتقاد بهداشتی می باشد که در تحقیقات علوم بهداشتی و کمک به حفظ سلامت کودکان جامعه موثر می باشد.
زمینه و هدف: کودکان، آسیب پذیرترین گروهها در جوامع هستند. کودک آزاری پدیده ای پیچیده است. هدف از این مطالعه، تحلیل عامل تأییدی ابزار کودک آزاری در کودکان اهوازی است.
روش کار: این مطالعه توصیفی - تحلیلی است. جامعه آماری پژوهش حاضر، تمامی دانش آموزان 8 -13 ساله شهر اهواز بود که در سال تحصیلی 1395-1394 در مقطع ابتدایی مشغول تحصیل بودند. حجم نمونه آماری بر اساس تعداد سؤال ها تعیین شد. از شاخص های میانگین واریانس استخراج شده و پایایی مرکب برای انجام الگوی معادلات ساختاری در قالب دو رویکرد تحلیل عاملی تاییدی مرتبه اول و دوم استفاده شد.
نتایج: یافته های تحلیل عاملی تأییدی نشان داد الگوی فرم کوتاه سه عاملی سازه کودک آزاری، شامل حیطه های روانشناختی، بدنی و غفلت دارای برازندگی مناسبی بود. همچنین، الگوی تحلیل عامل تاییدی مرتبه اول نسبت به تحلیل عامل تاییدی مرتبه دوم از وضعیت مطلوب تری برخوردار بود.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد نسخه اهوازی پرسشنامه کودک آزاری از روان سنجی قابل قبولی برخوردار است.لازم است تفاوت دیدگاه والدین و کودکان در مطالعات آینده مد نظر قرار گیرد.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb