جستجو در مقالات منتشر شده


37 نتیجه برای آزاده

محب اله آزاده،
دوره 16، شماره 7 - ( 1-1338 )
چکیده


ساسان آزاده، محمدجواد ناظمی، شیدا شمس،
دوره 57، شماره 4 - ( 4-1378 )
چکیده

بیماری پسوریازیس بیماری پوسته دار التهابی مزمن پوست با تمایل به درگیری سطوح اکستنسور آرنج و زانو، ناحیه لومبوساکرال و اسکالپ است. این بیماری دارای انواع مختلفی می باشد که مهمترین آنها، انواع پلاک تایپ، اریترودرمیک، پوستولر و قطره ای می باشند. شایعترین نوع پسوریازیس، فرم پلاک تایپ آن است. در درمان فرم ژانرالیزه پلاک تایپ عملا درمانهای محدودی در دسترس است که شامل Oral PUVA، ترکیبات رتینوئید، متوترکسات می باشند. یکی از جدیدترین روش های درمانی این بیماری، روش Bath PUVA است. Bath PUVA عبارتست از استفاده از رادیاسیون UVA به دنبال مصرف متوکسالن موضعی در یک وان آب گرم. در این پروژه تحقیقاتی هدف تعیین میزان اثر روش درمانی Bath PUVA در درمان پسوریازیس پلاک تایپ بوده است. در این بررسی مشاهده گردید که از مجموع 30 بیمار مورد مطالعه، 25 نفر (83/3%) پاسخ عالی و 4 نفر (13/4%) پاسخ خوب به درمان Bath PUVA دادند. میانگین Score PASI ،34.767±8.432 بود که در خاتمه درمان به رقم 0.167±0.501 کاهش یافت که مقایسه مقادیر میانگین ابتدایی و انتهایی با آنالیز آماری، تفاوت معنی داری را نشان داد (P=0.00210) عوارض جانبی سیستمیک در بیماران دیده نشد و میزان شیوع عوارض جلدی مثل خارش، پیگمانتاسیون و اریتم در محدوده 27-10% بود.


محمدرضا عرب، آزاده شریف‌زاده، فریدون اول سرگلزایی، طاهره طلایی‌خوزانی،
دوره 63، شماره 4 - ( 4-1384 )
چکیده

مقدمه: فیومهای جوشکاری الکتریکی یکی از عوامل آلوده کننده محیط کار محسوب می‌شوند که موجب بروز اختلالات فراوانی از جمله تحریکات مخاطی، تغییرات کیفیت مایع سمن و حتی سرطان در کارگران می‌گردند. جذب این فیومها می‌تواند باعث کاهش اسپرمهای با شکل نرمال و کاهش قدرت نفوذ خطی اسپرم‌ها شود. علیرغم تحقیقات فراوانی که در این زمینه تاکنون صورت گرفته است. هنوز اطلاعات ما از تغییرات ساختمانی و مکانیسم عمل این فیومها بر اپی تلیوم ژرمینال بسیار محدود باقی مانده است. هدف از این مطالعه شناسائی تغییرات ساختمانی حاصل از تأثیر این فیومها بر اپی تلیوم ژرمینال در موش صحرایی به عنوان یک مدل حیوانی در شرایط قابل کنترل از نظر میزان آلودگی در محفظه گاز بود.
مواد وروشها: 60 سر موش صحرایی از نژاد Sprague Dawley انتخاب و در گروه آزمایش (40 سر) و کنترل (20 سر) قرار گرفتند. هر یک از گروههای آزمایش وکنترل به چهار زیر گروه 2، 4، 6 و 8 هفته‌ای تقسیم شدند، تعداد رتها در هر زیر گروه آزمایش و کنترل به ترتیب 10 و 5 سر بود. حیوانات پس از سازش با محیط در شرایط استاندارد نگهداری شدند. در گروه آزمایش رتها به مدت 2 ساعت در روز (ساعات 12-14), 5 روز در هفته (شنبه تا چهار شنبه) در اتاقک گاز تحت تأثیر فیومهای حاصل از جوشکاری با شدت 100 آمپر قرار گرفتند. الکترودها از نوع آما 2000 و سرعت جوشکاری cm/s 1/0 بود. با تنظیم هواکش حلزونی سرعت تعویض هوای درون اتاقک 12-15 بار ثابت نگه داشته شد. میزان گازهای No + No2, Co, Co2, O3 وهم چنین میزان عناصر فلزی هوای درون اتاقک انداره گیری شد. با توجه به زمان بندی هر زیر گروه آزمایش و کنترل، در موعد مقرر از بیضه رتها نمونه گیری شد و برشهایی به ضخامت 5-7 میکرومتر تهیه و با تکنیک‌های پاس، آلشین بلو (5/2 = pH) و لکتین PNA رنگ‌آمیزی و مطالعه شدند. ضخامت اپی تلیوم لوله‌های منی ساز اندازه گیری وبه کمک تست کروسکال والیس تجزیه و تحلیل شد.
یافته‌‌ها: نتایج حاصله از این مطالعه تغییرات کمی و کیفی فراوانی را در اپی تلیوم ژرمینال بیضه نشان داد. اتساعات عروقی در تونیکا واسکولازا، افزایش ضخامت غشاء پایه، از هم گسیختگی ارتباط سلولهای سرتولی و رده اسپرماتوزوئیدی، توقف اسپرماتوژنز در مرحله اسپرماتوسیتی تیپ I از یافته‌های گروه آزمایش بود. هم چنین اختلاف معنی داری میان گروههای آزمایش و کنترل برای ضخامت اپیتلوم ژرمینال (p<0.001) دیده شد.
نتیجه گیری و توصیه ها: به نظر می‌رسد علیرغم ایجاد نوعی پاسخ تطابقی در ارگانیسم برای مقابله با این گازها، تغییرات ساختمانی زیادی در پوشش ژرمینال بوجود می‌آید که میزان این اثرات وابسته به نوع مواد توکسیک، دوز آنها و مدت زمان آلودگی می‌باشد.


آزاده شادمهر، علی استکی، غلامرضا علیایی، فیروز مددی، گیتی ترکمان، شهره جلایی،
دوره 63، شماره 12 - ( 1-1384 )
چکیده

مقدمه: میزان ترمیم شکستگی استخوان به عواملی هم چون سن، شرایط هورمونی، نوع صدمه و به ویژه محیط مکانیکی اطراف آن بستگی دارد. مطالعات متعددی اثر کرنش های مکانیکی متناوب کنترل شده بر بهبود فرآیند ترمیم استخوان را نشان داده اند، اما هنوز پارامترهای بهینه این تحریکات مشخص نشده اند. هدف از این مطالعه نشان دادن اثر تحریکات مکانیکی تعریف شده در منطقه شکستگی، در جهت افزایش ترمیم استخوان می باشد.
مواد و روشها: 16 خرگوش بالغ به طور تصادفی در 4 گروه 4 تایی قرار داده شدند. هر یک از خرگوشها تحت استئوتومی مید دیافیز تیبیا قرار گرفته که توسط یک فیکساتور خارجی سفت با پهنای شکاف استئوتومی به میزان 2 میلیمتر ثابت شدند. نیمی از حیوانات یک هفته پس از عمل به طور روزانه تحت تحریکات مکانیکی (جابجایی فشاری 5/0 میلیمتر، فرکانس 1 هرتز، 15 دقیقه در روز) قرار گرفتند. حیوانات در هفته دوم و سوم پس از عمل کشته شدند و استخوان تیبیای هر یک تحت بررسی رادیوگرافی و تست خمش سه نقطه ای استخوان قرار گرفت.
یافته ها: در پایان هفته دوم و سوم پس از عمل مشاهده شد کمیت و کیفیت تشکیل کال، نیروی حداکثر برای شکست و انرژی جذب شده در گروه های آزمایش نسبت به گروه های کنترل بیشتر شده و تفاوت معناداری را نشان می دهد.
نتیجه گیری و توصیه ها: این مطالعه نشان داد که استفاده از فیکساتور سفت و محکم به همراه تحریکات مکانیکی با مشخصه های فوق به بهبود فر آیند ترمیم کمک می نماید این تغییرات در کمیت و کیفیت کال تشکیل شده و نیز نتایج حاصل از تست خمش استخوان مشاهده شد. 


فاطمه متانی، آزاده امین پور، هادی طبیبی،
دوره 64، شماره 7 - ( 5-1385 )
چکیده

اصلاح الگوی غذایی از جمله استفاده از سبوس غلات در رژیم غذایی از روشهای مؤثر در کاهش خطر بیماری های قلبی عروقی می باشد. این تحقیق به منظور مقایسه اثرات مصرف سبوس برنج و سبوس گندم بر چربی های خون زنان هیپرکلسترولمیک صورت گرفت.
روش بررسی: این مطالعه به روش کار آزمایی بالینی تصادفی بر روی نوزده زن سالم با محدوده سنی65-35 سال که غلظت کلسترول تام سرم آنها در حالت ناشتا mg/dl300 -240 بود صورت گرفت. تجزیه و تحلیل آماری داده ها با استفاده از آزمون های t-test و Paired t test انجام پذیرفت.
یافته ها: در این مطالعه دو گروه از نظر میانگین سن، وزن، BMI و عوامل مداخله گر رژیمی تفاوت آماری معنی داری با یکدیگر نداشتند. مصرف سبوس گندم در مدت چهار هفته توانست غلظت کلسترول تام و LDL-C سرم را به ترتیب به میزان 11% و 21% کاهش دهد (01/0 P< ). در حالیکه سبوس برنج هیچ اثری بر این فراسنج ها نداشت. هم چنین، در طول مطالعه تغییر معنی داری در غلظت تری گلیسرید، HDL-C، نسبت LDL-C/HDL-C و نسبت کلسترول تام به HDL-C سرم در دو گروه مورد مطالعه مشاهده نگردید.
نتیجه گیری: این مطالعه بطور کلّی نشان داد که مصرف سبوس گندم در مقایسه با سبوس برنج اثرات سودمندی بر روی غلظت کلسترول تام و LDL-C سرم در زنان هیپرکلسترولمیک دارد.


حسن راوری، محمد قائمی، آزاده وجدانی، پاتریشیا خشایار،
دوره 65، شماره 10 - ( 10-1386 )
چکیده

حدود یک چهارم بیماران پذیرش شده در بخش‌های اورژانس از درد حاد شکم شاکی هستند. براساس متون قدیمی جراحی، جراحان اعتقاد داشتند که در تسکین درد بیماران با درد حاد شکم، با نتایج حاصل از معاینات بالینی و تصمیم احتمالی نهایی مداخله نموده و به همین دلیل لازم است مصرف مسکن در این بیماران تا زمان دستیابی به تشخیص قطعی و رسیدن به برنامه درمانی مناسب به تعویق افتد. هدف از این مطالعه ارزیابی اثر مصرف مسکن‌ها در سیر بررسی درمان در درد حاد شکم می‌باشد.

روش بررسی: در مطالعه آینده‌نگر حاضر، 200 بیمار که با شکایت درد حاد شکمی در بخش اورژانس جراحی پذیرش شده بودند وارد شدند و به‌صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. در گروه اول شامل 98 نفر، مسکن تزریقی بلافاصله پس از بستری برای بیماران تجویز گردید، در حالی که در 102 نفر بقیه مصرف مسکن تا رسیدن به تشخیص علت درد شکم به تعویق افتاد. اقدامات تشخیصی و درمانی در دو گروه مشابه بود. تطابق تشخیص اولیه و نهایی، فاصله بین زمان بستری و زمان دستیابی به تشخیص قطعی و همچنین فاصله بین زمان بستری تا زمان انجام عمل جراحی جمع‌آوری شده و مورد آنالیز قرار گرفت.

یافته‌ها: متوسط زمانی رسیدن به تشخیص قطعی در گروه دریافت‌کننده مسکن و گروه کنترل به ترتیب 7/1 و 04/2 ساعت بود. آزمون 2 رابطه معنی‌داری بین تزریق مسکن، جنس و سن بیماران از نظر مدت زمان طول کشیده تا رسیدن به تشخیص قطعی و نیز صحت تشخیص نهایی نشان نداد. زمان لازم برای دستیابی به تشخیص قطعی در گروهی که مسکن مصرف کرده بودند، کوتاه‌تر بود. به‌علاوه، فاصله میان زمان بستری تا زمان انجام جراحی در گروه مذکور طولانی‌تر گزارش گردید.

نتیجه‌گیری: استفاده درست از مخدرها علی‌رغم کاهش درد بیمار تأثیری در صحت تشخیص علت درد حاد شکمی ندارد.


مرجان لعل، لعبت گرانپایه، فرانک خدادادی، آزاده صلواتـی‌پور، احمدرضا صادقی،
دوره 66، شماره 6 - ( 6-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: در تشخیص آپاندیسیت حاد، روش‌های تصویربرداری متعددی و همچنین روش‌های نمره‌دهی مختلفی (scoring) با تکیه بر علائم و نشانه‌های بیمار به‌کار می‌رود. هدف از این مطالعه مقایسه بین سیستم نمره‌دهی MANTRELS که توسط آقای Alfredo Alvarado پیشنهاد شده، با یافته‌های سونوگرافی بود.

روش بررسی: این مطالعه به صورت مشاهده‌ای و آینده‌نگر طی سال 83-84، برروی 106 بیمار مراجعه‌کننده به بیمارستان سینا با درد حاد شکم مشکوک به آپاندیسیت حاد انجام شد.

یافته‌ها: بیماران بیشتر در گروه سنی 20 تا 29 سال با ارجحیت آقایان بودند. از 106 بیماری که تحت عمل آپاندکتومی قرار گرفتند، 100 بیمار آپاندیسیت حاد داشته و شش نفر آپاندکتومی منفی شدند. از 100 بیماری که آپاندکتومی مثبت شدند 88% بیماران نمره آلوارادو ≥6 و 12% نمره ≤5 داشتند و از شش بیماری که آپاندکتومی منفی شدند 7/66% نمره آلوارادو ≤5 و 3/33% نمره ≥6 داشتند، که این تفاوت از نظر آماری معنی‌دار بود (005/0=p). در بیمارانی که سونوگرافی شدند در 9/71% از بیمارانی که آپاندیسیت حاد داشته و در 25% از بیمارانی که آپاندیسیت حاد نداشتند، نتایج سونوگرافی غیرطبیعی گزارش شده بود که این تفاوت معنی‌دار نبود (08/0=p). در مطالعه ما دقت تشخیصی نمره آلوارادو مساوی یا بالاتر از شش، 88% و یافته‌های سونوگرافی 9/71% بود. با در نظر گرفتن نمره آلوارادو 6≤ و یافته‌های غیرطبیعی سونوگرافی این دقت تشخیصی به 2/97% افزایش می‌یابد.

نتیجه‌گیری: در این مطالعه نشان داده شد که نقش معاینه بالینی و یافته‌های آزمایشگاهی در تشخیص آپاندیسیت حاد مهم‌تر از سونوگرافی به تنهایی می‌باشد.


فرزاد حدایق، آزاده ضابطیان، مریم توحیدی، فریدون عزیزی،
دوره 66، شماره 8 - ( 8-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: اگر چه سندرم متابولیک مورد توجه پزشکان می‌باشد، اطلاعات پیرامون ارتباط این سندرم با بیماری‌های کرونری قلبی Coronary Heart Diseases CHD در جمعیت ایرانی محـدود می‌باشد. هدف این مطالعه تعیین ارتباط سندرم متابولیک و اجزای آن بر اساس تعاریف مختلف با CHD است.

روش بررسی: در طی یک مطالعه مقطعی، جهت بررسی نسبت شانس سندرم متابولیک براساس هر یک از تعاریف IDF، ATP III و WHO با CHD، در 5981  شرکت کننده 30 سال و بالاتر، در هر دو جنس، تحلیل رگرسیون لجستیک (با استفاده از نرم‌افزار SPSS نسخه 5/11) در سه الگو انجام شد. الگوی یک، تعدیل شده برای سن و الگوی دو تعدیل‌شده برای سن، مصرف سیگار، سابقه CHD زودرس در بستگان درجه اول و LDL- کلسترول بود. الگوی سه علاوه بر برای عوامل فوق، برای اجزای سندرم متابولیک نیز تعدیل گردید.

یافته‌ها: سندرم متابولیک بر اساس هر سه تعریف فوق در الگوهای یک و دو با CHD ارتباط نشان داد. بالاترین نسبت شانس (95% فاصله اطمینان) سندرم متابولیک برای  CHDدر الگوی دو توسط تعریف WHO در مـردان (3-8/1)3/2 و تعریف ATP III در زنان (2-3/1)6/1 به‌دست آمد. در الگوی سه، سندرم متابولیک ارتباط خود را با CHD از دست داد ولی در مردان، قند پلاسمای ناشتای بالا و فشارخون بالا (به‌علاوه چاقی طبق تعریف WHO) و در زنان فشار خون بالا (به‌علاوه دور کمر بالا براساس ATP III، چاقی و قند مختل براساس WHO) ارتباط خود را با CHD حفظ کردند.

نتیجه‌گیری: در مردان و زنان ایرانی، با در نظر گرفتن عوامل خطرساز شناخته‌شده قلبی- عروقی، هر سه تعریف سندرم متابولیک با CHD ارتباط داشتند. بعد از تعدیل فراتر برای اجزای سندرم متابولیک، هیچ یک از تعاریف فوق، ارتباطی با CHD نشان ندادند و فقط فشارخون بالا در هر دو جنس و تمامی تعاریف، ارتباط خود را با CHD حفظ کرد.


لیلا شیرانی بید آبادی، محسن محمودی، صدیقه صابری، آزاده ذوالفقاری باغبادرانی، محمد‌علی نیلفروش‌زاده، حمید عبدلی، فریبرز معطر، سید‌حسین حجازی،
دوره 66، شماره 11 - ( 11-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: داروهای متعددی در درمان لیشمانیوز جلدی به کار گرفته شده و علیرغم تأثیر، عوارض ناشی از آنها و مقاومت دارویی توجه بیشتر به داروها با منشاء طبیعی معطوف شده است. در این تحقیق ماد های موسوم به بره موم که حاصل فعالیت زنبور عسل بر روی گیاهان می باشد، همچنین عصاره های گیاهی بومادران و آویشن پیشنهاد می گردد. هدف این مطالعه دسترسی به فرمولاسیون دارویی فاقد مواد شیمیایی مضر و بدون عوارض جانبی و موثر 0/1ml مطالعه شد. آلوده کردن مو شها با تلقیح Balb/c می باشد.
روش بررسی: هفت گروه موش آزمایشگاهی نژاد بوده و در قاعده دم (MRHO/IR/75/ER) سوسپانسیون که حاوی دو میلیون پروماستیگوت لیشمانیا ماژور سوش موش ها صورت گرفت. با استعمال دارو در محل زخم روزی دو نوبت به مدت شش هفته و سپس با انداز هگیری قطر زخم های ایجاد شده اثر درمانی دارو در بهبودی زخم بررسی شد.
یافته ها: اختلاف معن یداری بین میانگین قطر این آزمون بین .(p<0/ زخم ها قبل و پس از درمان در گروه شاهد، بو مادران، آویشن و بره موم مشاهده شد ( 05 میانگین قطر زخم ها پس از درمان در گرو ههای تحت درمان با عصار ههای گیاهی، گرو ههای سه گانه شاهد و گروه
نتیجه گیری: عصاره هیدروالکلی آویشن و بومادران در التیام .(p>0/ گلوکانتیم اختلاف معن یداری نشان نداد ( 05 زخم سالک تاثیر خوبی داشته اند، لذا پیشنهاد م یگردد که این مطالعه با عصاره هیدروالکلی گیاهان آویشن و بومادران در پایه ژل یا پماد و در مراحل ابتدایی ظهور ضایعه در مو شهای بالب سی تکرار گردد.
آزاده میرفیض‌‌اللهی، شیرین فریور، محمد مهدی آخوندی، محمد حسین مدرسی، مهشید حجت، محمدرضا صادقی،
دوره 66، شماره 12 - ( 12-1387 )
چکیده

زمینه و هدف: ایزوآنزیم GSTM و GSTP آنزیم گلوتاتیون S-ترانسفراز در سطح اسپرم انسان وجود دارند که در محافظت علیه استرس اکسیداتیو نقش دارد. هدف این مطالعه بررسی پلی‌مورفیسم ژن GSTP1 و GSTM1 و ارتباط آن با فعالیت آنزیم گلوتاتیون S-ترانسفراز و پارامترهای اسپرمی می‌باشد.

روش بررسی: این مطالعه روی 95 مرد مبتلا به الیگوآستنو تراتواسپرمی و 26 مرد نورمواسپرمی انجام گردید. آنالیز مایع منی بر اساس روش استاندارد WHO برای هر دو گروه انجام گرفت.پس از استخراج DNA ژنومی خون با استفاده از روش Salting out، پلی‌مورفیسم ژن GSTM1 با استفاده از Multiplex-PCR و پلی‌مورفیسم ژن GSTP1  به کمک روش PCR-RFLP بررسی گردید. سپس فعالیت آنزیم گلوتاتیون S-ترانسفراز در سطح اسپرم اندازه گیری شد.

یافته‌ها: فراوانی ژنوتیپ نول GSTM1 در گروه مورد و کنترل به ترتیب 1/52% و 8/53% بود. اختلاف فعالیت آنزیم گلوتاتیون S-ترانسفراز بین دو ژنوتیپ مثبت و نول GSTM1 در دو گروه معنی‌دار نبود. نتایج پلی‌مورفیسم ژن  GSTP1 نشان داد همه نمونه‌های مورد بررسی دارای ژنوتیپ Ile/Ile در کدون 105 می‌باشند. فراوانی ژنوتیپ هموزیگوت Ala/Ala) 114 (، هتروزیگوت (Ala/Val 114)، هموزیگوت (Val/Val114) ژن GSTP1 در گروه الیگوآستنوتراتواسپرمی به ترتیب 1/81% و 9/17% و 1/1% و در گروه نورمو اسپرمی به ترتیب 5/88% و 5/11% و صفر بود.

نتیجه‌گیری: فقدان فعالیت آنزیمی مربوط به ژنوتیپ نول GSTM1 تاثیری بر پارامترهای اسپرمی و میزان فعالیت آنزیمی ندارد که ممکن است به دلیل فعالیت جبرانی سایر ایزوزیم‌های موجود در سطح اسپرم از جمله GSTP1 باشد که خود میتواند مربوط به افزایش بیان ژن GSTP1 در مواجهه با استرس اکسیداتیو باشد.


هایده سمیعی، زهرا طاولی، زینت قنبری، غلامرضا پورمند، شروین تسلیمی، بیتا اسلامی، آزاده طاولی،
دوره 67، شماره 9 - ( 9-1388 )
چکیده

زمینه و هدف: بی‌اختیاری استرسی ادرار شایع‌ترین مشکل بی‌اختیاری زنان است که روش‌های جراحی مختلفی در درمان آن وجود دارد. هدف مطالعه مقایسه روش لاپاراسکوپیک Burch با Trans-Obturator Tape (TOT) می‌باشد.
روش بررسی: این مطالعه به‌صورت کارآزمایی بالینی تصادفی در 40 بیمار مبتلا به بی‌اختیاری استرسی ادرار در بیمارستان آرش در سال 87-1385 صورت گرفته است. کلیه بیماران به‌طور تصادفی در دو گروه تحت جراحی لاپاراسکوپیک Burch و TOT قرار گرفتند. اطلاعات بیماران توسط پرسشنامه‌های دموگرافیک، 22 سوالی کیفیت زندگی، UDI-6 مربوط به علائم ادراری، ISI مربوط به شدت بی‌اختیاری ادراری و بررسی ارودینامیک به‌دست آمد.
یافته‌ها: داده‌های مطالعه با 19 نفر در گروه TOT و 16 نفر در گروه لاپاراسکوپیک Burch بررسی شد. بهبود ابژکتیو به‌صورت عدم وجود لیک ادراری در تست استرس سرفه و بررسی ارودینامیک نرمال شش ماه بعد از عمل در گروه لاپاراسکوپیک Burch 75% و در گروه TOT 2/84% بود (53/0p=). نتایج پرسشنامه ISI با تعیین بهبود سابژکتیو در هر دو گروه نسبت به‌هم تفاوت معنی‌داری نداشت (23/0p=). پاسخ به سوالات UDI-6 به‌صورت تغییر نسبت به قبل از عمل نشان می‌دهد که علایم Urgency بعد از عمل در گروه TOT نسبت به لاپاراسکوپیک Burch کاهش یافت (04/0p=). نمره کیفیت زندگی IQOL، شش ماه بعد از عمل نسبت به مقدار پایه در هر دو گروه افزایش قابل ملاحظه‌ای داشته است (05/0p<) ولی تفاوت مشاهده شده در دو گروه از لحاظ آماری معنی‌دار نبود.
نتیجه‌گیری: بر اساس معیارهای سابژکتیو و ابژکتیو TOT با کولپوساسپنشن لاپاراسکوپیک Burch تفاوت معنی‌داری ندارد.


نازنین اشراقی، محمدکاظم طرزمنی، عباس افراسیابی، ناصر صفائی، منیره حلیمی، آزاده اشراقی،
دوره 68، شماره 7 - ( 7-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: ارتباط بین بیماری عروق کرونری با آترواسکلروز شرایین محیطی و تعیین شاخص‌های غیرتهاجمی جهت وجود و شدت این بیماری مورد توجه می‌باشد. برخی مطالعات گزارش کرده‌اند که ضخامت انتیما- مدیای شرایین محیطی می‌تواند کمک‌کننده باشد. هدف این مطالعه بررسی ارتباط بین ضخامت انتیما- مدیای شرایین کاروتید و فمورال مشترک با شدت آترواسکلروز در قوس آئورت و شدت بیماری عروق کرونری در افراد کاندید بای‌پس عروق کرونری است.

روش بررسی: در یک مطالعه مقطعی توصیفی- تحلیلی، شدت بیماری عروق کرونری، درجه آترواسکلروز قوس آئورت و ضخامت انتیما- مدیای شرایین کاروتید و فمورال مشترک روی 115 کاندید بای‌پس کرونری تعیین شد.

یافته‌ها: رابطه مستقیم ضعیف و معنی‌داری بین ضخامت انتیما- مدیای شریان کاروتید مشترک (193/0ρ=، 039/0p=) و فمورال مشترک (206/0ρ=، 028/0p=) با تعداد عروق کرونری درگیر وجود داشت؛ همچنین ارتباط مستقیم و ضعیفی بین ضخامت انتیما- مدیا شرایین و کاروتید مشترک و تعداد عروق کرونر درگیر وجود دارد. متوسط این دو متغیر بین سه گروه بیماری عروق کرونری تفاوت معنی‌داری نداشت. رابطه معنی‌داری بین‌ضخامت انتیما- مدیای شرایین کاروتید و فمورال مشترک با شدت آترواسکلروز قوس‌آئورت مشاهده نشد. بین وجود پلاک آترواسکلروتیک در شرایین کاروتید و فمورال مشترک با شدت بیماری عروق کرونری ارتباط معنی‌داری وجود نداشت. موارد با آترواسکلروز شدید قوس آئورت در بیماران 3VD به‌طور معنی‌داری بیشتر بود.

نتیجه‌گیری: ضخامت انتیما- مدیای شرایین کاروتید و یا فمورال مشترک ممکن است با افزایش شدت بیماری عروق کرونر بیشتر شود، ولی این متغیرها جایگزینی برای پیش‌بینی شدت بیماری عروق کرونر نیستند.


علی عبداللهی، زهرا حلاجی، مریم غیاثی، آزاده افضل‌زاده،
دوره 68، شماره 11 - ( 11-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: ویتیلیگو یک بیماری شایع اکتسابی است که با پچ‌های پوستی دپیگمانته و فاقد ملانوسیت مشخص می‌شود. در این بیماری ریسک اختلالات چشمی نیز وجود دارد. تاکنون گزارشات کمی در مورد یافته‌های چشمی در بیماری ویتیلیگو و همچنین همراهی‌ها و ریسک فاکتورهای احتمال درگیری چشمی در این بیماری منتشر شده است.

روش بررسی: در این مطالعه مورد- شاهدی 72 بیمار مبتلا به ویتیلیگو و 50 فرد سالم به‌عنوان گروه شاهد مورد معاینه کامل چشم پزشکی قرار گرفتند. همچنین ارتباط فاکتورهایی مانند سن، جنس، مدت زمان ابتلا به ویتیلیگو، وجود بیماری‌های اتوایمیون همراه، نوع ویتیلیگو و محل ضایعات ویتیلیگو با وجود یافته‌های چشمی در بیماران بررسی شد.

یافته‌ها: از بین 72 بیمار مبتلا به ویتیلیگو 11 نفر (3/15%) یافته چشمی داشتند شامل: هیپوپیگمانتاسیون اپیتلیوم پیگمانته شبکیه، تغییرات پیگمانی در قطب خلفی چشم، آتروفی محیط عنبیه، آتروفی اپیتلیوم پیگمانته شبکیه و هیپرپیگمانتاسیون عنبیه. از بین 50 فرد گروه کنترل فقط دو نفر (4%) یافته چشمی داشتند که هیپرپیگمانتاسیون عنبیه بود. ارتباط بین وجود یافته چشمی و ویتیلیگو از نظر آماری معنی‌دار بود (04/0p=). ما در این مطالعه هیچ فاکتور کلینیکی خاصی را مانند سن، جنس، سن شروع ویتیلیگو، نوع ویتیلیگو، وجود ضایعات پری اربیتال و سطح درگیر پوست توسط ویتیلیگو به‌عنوان همراهی یا ریسک فاکتور وجود درگیری چشمی پیدا نکردیم.

نتیجه‌گیری: اگرچه حجم نمونه و فراوانی یافته‌های چشمی در این مطالعه به اندازه‌ای نبود که برای نتیجه‌گیری قطعی کافی باشد، ولی در مطالعه ما یافته‌های چشمی در افراد مبتلا به ویتیلیگو بیشتر از گروه کنترل بود.


افسانه قاسمی، آتوسا جهانلو، کبری حمدی، آزاده رضایی،
دوره 69، شماره 4 - ( 4-1390 )
چکیده

800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 زمینه و هدف: تلقیح داخل رحمی اسپرم (IUI) روشی ارزان و غیرتهاجمی در مقایسه با سایر روش‌های کمک باروری به شمار می‌رود که به طور گسترده در زوج‌های نابارور به کار گرفته می‌شود. پیامد تلقیح داخل رحمی اسپرم تحت تاثیر عوامل متعددی قرار می‌گیرد. در این مطالعه سعی شده است اثر حذف موکوس سرویکس قبل از تلقیح داخل رحمی اسپرم بر روی میزان بارداری مورد بررسی قرار گیرد.

روش بررسی: در این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده، زنان با ناباروری که کاندیدای انجام IUI بوده و پس از تحریک تخمک‌گذاری و شرایط مناسب برای IUI به درمانگاه ناباروری شهید اکبرآبادی، طی نیمه اول سال 1388 تا پایان سال 1389مراجعه کرده بودند به طور تصادفی به دو گروه حذف موکوس سرویکس و بدون حذف موکوس سرویکس قبل از IUI تقسیم شدند. پیامد اصلی مورد انتظار حاملگی بود.

یافته‌ها: در مجموع 291 نفر در دو گروه IUI با حذف موکوس سرویکس (148 نفر) و IUI بدون حذف موکوس سرویکس (143 نفر) مطالعه را تکمیل کردند. میزان وقوع حاملگی در گروه حذف موکوس سرویکس 2/14% (21 نفر) و در گروه کنترل 7% (10 نفر) به‌دست آمد (شانس ابتلا: 199/2 با حدود اطمینان 95% برابر با 85/4-997/0) (04/0=P). 

نتیجه‌گیری: یافته‌های این مطالعه نشان داد که حذف موکوس سرویکس می‌تواند شانس باروری را تا دو برابر افزایش دهد. بنابراین از آن‌جایی‌ که این روش غیرتهاجمی و هزینه اضافی بر بیمار تحمیل نمی‌کند لذا توصیه می‌شود که قبل از انجام تلقیح داخل رحمی اسپرم به منظور افزایش احتمال باروری، حذف موکوس سرویکس انجام گیرد.


علی قلعه‌ایها، آزاده سیدیان، مهردخت مزده، محمد علی سیف ربیعی، محمد کاظم ضرابیان،
دوره 69، شماره 12 - ( 12-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: میگرن شایع‌ترین علت سردرد است که حدود 15% زنان و 6% مردان را گرفتار می‌کند. مبتلایان به سردرد میگرنی ممکن است مشکلات روان‌پزشکی همراه داشته باشند. از جمله این اختلالات، اختلال وسواسی- جبری (OCD) است. بررسی رابطه بین اختلال وسواسی- جبری با سردرد میگرنی است. روش بررسی: این مطالعه موردی- شاهدی و تحلیلی بر روی 120 بیمار مبتلا به سردرد میگرنی و هم‌چنین 120 همراه به عنوان گروه کنترل در مراجعه‌کنندگان به بیمارستان فرشچیان شهر همدان طی سال‌های 88-1387 انجام شده است. بیماران گروه مورد بر اساس مصاحبه بالینی و معاینه دارای معیارهای IHS جهت تشخیص سردرد میگرنی بودند. جهت تشخیص اختلالات وسواسی- جبری پرسش‌نامه مادزلی توسط نمونه‌ها در هر دو گروه تکمیل شد. گروه شاهد مورد مصاحبه قرار گرفتند و مبتلایان به میگرن از مطالعه خارج شدند. یافته‌ها: در مطالعه ما مجموعاً 240 نفر شرکت داشتند که 120 نفر از آن‌ها به میگرن مبتلا بوده و 120 نفر غیر مبتلا به میگرن بوده و به ‌عنوان گروه کنترل در مطالعه شرکت داشتند. از مجموع بیماران گروه کنترل سه نفر (5/2%) مبتلا به اختلالات وسواسی- جبری و از مجموع بیماران مبتلا به میگرن 11 نفر (17/9%) مبتلا به اختلالات وسواسی- جبری بودند (24/0P=). بررسی بقیه متغیرها ارتباط معنی‌داری را نشان نداد. نتیجه‌گیری: بررسی حاضر تاییدکننده وجود ارتباط بین سردرد میگرنی و وسواسی- جبری است. وجود چنین ارتباطی چه از نظر تئوری و چه از نظر عملی حایز اهمیت است. از نظر عملی، توجه به اختلالات روان‌پزشکی همراه، از جمله وسواسی- جبری، در مبتلایان به میگرن سبب بهبود نتایج درمان خواهد شد.
مرضیه مهرافزا، آزاده رئوفی، پروانه عبدالهیان، زهرا نیکپوری، کیمیا شادمانی، مریم نجفی، الهام وجودی، احمد حسینی،
دوره 70، شماره 6 - ( 6-1391 )
چکیده

زمینه و هدف: در سال‌های اخیر نشان داده شده است که سطح سرمی هورمون ضد مولری (Anti-Mullerian Hormone, AMH) گزینه مناسبی برای برآورد ذخیره تخمدانی است. در واقع بین ذخیره فولیکولی تخمدان و سطح سرمی AMH یک رابطه مثبت وجود دارد. در مطالعه حاضر، مقایسه بین هورمون ضد مولری و سایر متغیرهای پیشگویی‌کننده پاسخ تخمدان در درمان‌های مربوط به لقاح آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفت.
روش بررسی: مطالعه ما از نوع مشاهده‌ای و گذشته‌نگر می‌باشد. با بررسی پرونده 101 بیمار شرکت‌کننده در این مطالعه، اطلاعاتی نظیر سطح AMH، هورمون تحریک‌کننده فولیکول (FSH)، سن، سطح پایه استرادیول (E2) و هورمون لوتیینی (LH)، سطح E2 در روز تزریق گنادوتروپین کوریونی انسانی (Human Chorionic Gonadotropin, HCG) و نیز تعداد اووسیت‌های مرحله متافاز دو جمع‌آوری گردید.
یافته‌ها: از میان بیماران مورد مطالعه در این تحقیق، 20% به عنوان پاسخ‌گوی ضعیف، 71% پاسخ‌گوی طبیعی و 10% پاسخ‌گوی بیش از حد در نظر گرفته شد. تفاوت معنی‌داری در سطح AMH، FSH، E2 در روز تزریق HCG، اووسیت‌های مرحله متافاز دو و سن بین سه گروه بیماران مشاهده شد. تعداد اووسیت‌های مرحله متافاز دو همبستگی معنی‌دار و مثبتی با AMH (487/0=Coefficient of correlation r)، E2 (275/0=r)، LH (07/0=r) نشان دادند. این همبستگی برای FSH (26/0-=r) و سن (04/0-=r) منفی بود. فضای زیر منحنی (AUC) Area Under Curve، برای AMH (799/0AUC=)، FSH (32/0AUC=)، LH (429/0AUC=)، E2 (558/0AUC=) و سن (304/0AUC=) محاسبه شد. حد تفسیر محاسبه شده برای هورمون AMH جهت شناسایی افرادی با پاسخ‌گویی ضعیف در این تحقیق، ng/ml85/0 با ویژگی 71% و حساسیت 79% است.
نتیجه‌گیری: نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که هورمون ضد مولری راهنمای مناسبی برای انتخاب بهترین دستورالعمل جهت تحریک تخمدان می‌باشد.


کامران آقاخانی، سعید محمدی، امیر مولانایی، آزاده معماریان، مریم عامری،
دوره 71، شماره 7 - ( مهرماه 1392 )
چکیده

زمینه و هدف : آسیب‌های ناشی‌از سوختگی آب‌جوش و غذای داغ شایع بوده و از عوامل منجر به مرگ و عوارض شدید می‌باشد. هدف این مطالعه بررسی اپیدمیولوژیک مصدومین بستری‌شده به‌دلیل سوختگی آب جوش و غذای داغ بود تا از این طریق گروه خطر شناسایی و روش‌های پیشگیری و درمانی مناسب با گروه خطر طراحی و اجرایی گردد.

روش بررسی: برای انجام این مطالعه توصیفی گذشته‌نگر، اطلاعات لازم با بررسی پرونده بیماران بستری‌شده در بیمارستان شهید مطهری تهران از سال 1386 الی 1390 گردآوری شد. متغیرهای جمع‌آوری‌شده شامل سن، جنس، عامل سوختگی، درجه، نحوه، درصد سوختگی و سرنوشت نهایی مصدومین ناشی‌از آب‌جوش و غذای داغ بودند.

یافته‌ها: از 1150 بیمار سوخته با آب‌جوش و غذای داغ، 1/42% مؤنث بودند. شایع‌ترین سن سوختگی یک‌سالگی بود و 50% بیماران زیر سه سال سن داشتند. 1011 مورد (9/87%) سوختگی با آب‌جوش و 139 مورد (1/12%) سوختگی با غذای داغ را تجربه کردند. انگیزه سوختگی در 3/0% (سه مورد) دگرسوزی و 7/99% (1147 مورد) حادثه بود. بیش‌ترین تعداد سوختگی در کودکان مذکر 12 سال و کم‌تر 484 نفر (1/42%) و کم‌ترین تعداد در افراد مذکر بالای 12 سال 180 نفر (7/15%) دیده شد. میانگین درصد سوختگی در گروه بالای 12 سال 11% و در گروه 12 سال و کم‌تر 9/30% به‌دست آمد. میانگین مدت بستری بیمارستانی 4/11 روز و میزان مورتالیتی مطالعه 8/4% بود.

نتیجه‌گیری: در افراد 12 سال و کوچک‌تر خطر بروز سوختگی با مایعات داغ بیش از سایرین بود. هم‌چنین درصد سوختگی نیز در این جمعیت بیش‌تر بود. بنابراین توصیه می‌شود در اماکنی که کودکان 12 سال و یا کوچک‌تر به‌ویژه جنس مذکر حضور دارند به مسایل ایمنی در رابطه با احتمال سوختگی با مایعات داغ توجه خاص شود.


مرضیه مهرافزا، آزاده رئوفی، پروانه عبدالهیان، زهرا نیکپوری، مهری نصیری، احمد حسینی،
دوره 71، شماره 8 - ( آبان 1392 )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به روش‌های نوین درمان ناباروری، هنوز هیچ اتفاق نظری بر روی انتخاب بهترین روش درمانی برای زنان نابارور مبتلا به سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (PCOS) وجود ندارد. هدف از مطالعه حاضر، مقایسه‌ی روش آهسته‌رهش آگونیست هورمون آزادکننده گنادوتروپین‌ها ‏(GnRH) با مقادیر کاهش یافته‌ی 2/1 و 3/1 دوز استاندارد در مقابل روش آنتاگونیست در بیماران مبتلا به PCOS می‌باشد.
روش بررسی: در مطالعه گذشته‌نگر حاضر 119 بیمار مبتلا به PCOS مورد بررسی قرار گرفتند. بر اساس روش مورد استفاده جهت مهار ترشح گنادوتروپین‌ها از هیپوفیز، بیماران به سه گروه تقسیم شدند: روش‌های آهسته‌رهش آگونیست GnRH با مقادیر کاهش یافته 2/1 و 3/1 دوز استاندارد و روش آنتاگونیست GnRH. صفات پایه و صفات مربوط به تحریک در بین این سه گروه مورد آنالیز آماری قرار گرفتند. 
یافته‌ها: بیماران تحت روش آنتاگونیست GnRH کاهش معنا‌داری از نظر مدت زمان تحریک تخمدان، تعداد آمپول‌های ‏گنادوتروپین و تعداد اووسیت‌های مرحله متافاز دو نسبت به دو گروه دیگر نشان دادند (به ترتیب 001/0P<، 001/0P< و 045/0P=) در حالی که این کاهش برای میزان حاملگی بیوشیمیایی (083/0P=) و تولد زنده (169/0P=) معنادار نبود. احتمال بروز سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (OHSS) در بین سه گروه تفاوت معناداری نشان نداد (5%، 9/4% و 8/12%، 308/0P=).
نتیجه‌گیری: مطالعات ما پیشنهاد می‌کند که روش آهسته‌رهش آگونیست GnRH با 3/1 دوز استاندارد، به علت میزان کم‌تر بروز OHSS در مقایسه با روش آگونیست GnRH با 2/1 دوز استاندارد و هم‌چنین میزان حاملگی بیش‌تر در مقایسه با روش آگونیست GnRH گزینه مناسبی جهت تیمار زنان نابارور مبتلا به PCOS می‌باشد.

مرضیه مهرافزا، آزاده رئوفی، طلیعه رحیمیان، پروانه عبدالهیان، زهرا نیکپوری، رحیم توکل‌نیا، ابوالفضل گل‌محمدی، احمد حسینی،
دوره 72، شماره 4 - ( تیر 1393 )
چکیده

زمینه و هدف: با معرفی تزریق درون سیتوپلاسمی اسپرم (Intracytoplasmic Sperm Injection, ICSI) و روش‌های استخراج اسپرم از بیضه (Testicular Sperm Extraction, TESE) یا اپیدیدیم (PESA)، نقطه عطفی در درمان مبتلایان به آزواسپرمی حاصل گردید. هدف از مطالعه حاضر، مقایسه‌ی نتایج بالینی تزریق درون سیتوپلاسمی اسپرم کسب شده از سمن انزالی مبتلایان به الیگوآستنوتراتوزوسپرمی شدید (OAT) و اسپرم‌های استخراج شده از بیضه یا اپیدیدیم مبتلایان به آزواسپرمی بود. روش بررسی: پس از بررسی گذشته‌نگر بیش از 400 پرونده پزشکی مربوط به جمعیت بیماران تحت ICSI، 45 سیکل با علت OAT شدید و 34 سیکل با علت آزواسپرمی، وارد مطالعه شدند. بیماران با استفاده از آگونیست GnRH تحت تیمار قرار گرفتند. صفات بالینی و نیز میزان لقاح، لانه‌گزینی و حاملگی بالینی به عنوان نتایج اصلی ICSI در بین دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج کسب شده به صورت میانگین± انحراف‌معیار و تعداد (درصد) ارایه گردید. یافته‌ها: میانگین سنی، BMI، سطح استرادیول در روز تزریق hCG، تعداد کل اووسیت‌های کسب شده و مرحله متافاز 2 و میزان لقاح در بین دو گروه با OAT و آزواسپرمی مشابه بود. تفاوت معناداری در تعداد جنین‌های انتقال یافته با کیفیت عالی (09/0P=)، میزان لانه‌گزینی (238/0P=) و حاملگی بالینی (199/0P=) در بین دو گروه یافت نشد. نتیجه‌گیری: تزریق درون سیتوپلاسمی اسپرم کسب شده از طریق PESA و TESE، روش‌های مفیدی جهت کمک به مردان نابارور مبتلا به آزواسپرمی بود و نتایج حاصل، قابل قیاس با تزریق درون سیتوپلاسم اسپرم کسب شده از سمن انزالی مردان مبتلا به OAT شدید می‌باشد. بنابراین به نظر می‌رسد که تاثیر کیفیت اسپرم و منبع کسب آن بر نتایج حاصل از ICSI مشابه باشد.
سعیده سادات شبیری، سعید عابدیان کناری، زهرا رحمانی، هادی حسين نتاج هادی حسین نتاج، حسین آزاده،
دوره 73، شماره 2 - ( اردیبهشت 1394 )
چکیده

زمینه و هدف: جنین نیمه آلوژن در تماس مستقیم با سیستم ایمنی مادر قرار دارد. عدم تنظیم سیستم ایمنی، سبب دفع جنین توسط مادر می‌گردد. مولکول HLA-G1، که در القای تحمل در دوران بارداری نقش داشته، با مهار سلول‌های کشنده طبیعی، از تهاجم به سلول‌های تروفوبلاست جنینی جلوگیری می‌کند. هدف از این مطالعه، بررسی تعداد سلول‌های NK و بیان HLA-G1 در خانم‌های باردار تهدید به سقط در مقایسه با گروه کنترل بود. روش بررسی: این مطالعه به صورت مورد- شاهدی، از بهمن 1392 تا مهر 1393 در کلینیک باغبان شهر ساری انجام شد و طی آن 21 خانم باردار تهدید به سقط در مقایسه با 21 خانم باردار طبیعی پیش از هفته بیستم بارداری، مورد بررسی قرارگرفتند. سلول‌های تک هسته‌ای خون محیطی افراد تحت مطالعه، جدا شده و درصد سلول‌های کشنده طبیعی با روش فلوسایتومتری مورد بررسی قرار گرفت. همچنین، بیان HLA-G1 در دو گروه به روشReal time polymerase chain reaction (RT-PCR) ارزیابی گردید. یافته‌ها: تعداد سلول‌های کشنده خون محیطی به‌طور معناداری بالاتر از خانم‌های باردار طبیعی بود (03/0P=). همچنین، کاهش معناداری در بیان ایزوفرم HLA-G1 در گروه تهدید به سقط نسبت به گروه کنترل مشاهده شد (004/0P=). نتیجه‌گیری: کاهش HLA-G1 همزمان با افزایش سلول‌های NK در خانم‌های تهدید به سقط نشان‌دهنده عدم تنظیم سیستم ایمنی مادر می‌باشد. بنابراین، پیشنهاد می‌شود که در بیماران تهدید به سقط، بیان HLA-G1 همراه با درصد سلول‌های NK به‌عنوان شاخص تشخیصی مورد بررسی قرار گیرد.

صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb