جستجو در مقالات منتشر شده


8 نتیجه برای بابائی

مسعود بابائی،
دوره 26، شماره 1 - ( 2-1347 )
چکیده


زهرا راهنورد، علیرضا حیدرنیا، غلامرضا بابائی، محمود محمودی، حمیدرضا خلخالی،
دوره 59، شماره 5 - ( 6-1380 )
چکیده

افزایش جمعیت جهان یکی از نگرانیهای عمده دانشمندان و برنامه ریزان ممالک گوناگون بوده است. افزایش جمعیت اثرات گوناگون بر جامعه در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و حتی سیاسی داشته و علاج آن کنترل جمعیت است. در یک مطالعه مقطعی عوامل موثر بر داشتن فرزندان ناخواسته، 1527 زن شوهردار شهر تهران به روش نمونه گیری دو مرحله ای در سال 1377 انتخاب گردید و اطلاعات مطابق پرسشنامه اصلی جمع آوری شد. در این مطالعه تاثیر عواملی مانند سن همسر و زن، سطح تحصیلات زن، شغل زن و همسر، تعداد فرزندان، سن اولین ازدواج و آخرین حاملگی، داشتن فرزند فوت شده، طول مدت شیر دهی به آخرین کودک و اهمیت جنس نوزاد در تنظیم خانواده بر روی ناخواسته بودن فرزندان بررسی می شود. نتایج نشان می دهد که عواملی مانند سن همسر، تعداد فرزندان، سن اولین ازدواج، سن آخرین حاملگی، شغل همسر، داشتن فرزند فوت شده، طول مدت شیردهی و تاثیر جنس در تنظیم خانواده، شانس داشتن فرزند ناخواسته را افزایش می دهد و متغیرهایی مانند سن زن، تحصیلات زن، سن اولین حاملگی و شغل زن، شانس داشتن فرزندان ناخواسته را کاهش می دهد. مطابق نتایج مدل رگرسیون لجستیک، سن زن یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار است، بطوریکه با افزایش یکسال به سن زن، شانس ناخواسته بودن فرزندان 89 درصد می شود. عامل بعدی تعداد فرزندان است که با افزایش یک فرزند به خانواده شانس ناخواسته بودن 116/8 برابر می گردد. به نظر می رسد که خانواده ها آگاهی کافی از روشهای پیشگیری و نحوه استفاده صحیح از آنها را ندارند. طول مدت شیردهی، عامل موثر بعدی شانس ناخواسته بودن فرزندان را برای زنانی که بیش از 6 ماه به آخرین کودک خود شیر داده اند 1/02 برابر زنان با طول کمتر از 6 ماه افزایش میدهد که می تواند در تایید مطلب فوق باشد.


مسعود ایروانی، مژگان شایگان، غلامرضا بابائی، علی طالبیان، اردشیر قوام زاده، بابک بهار، مهناز آقائی پور،
دوره 62، شماره 3 - ( 3-1383 )
چکیده

مقدمه: بیماری حاد پیوند علیه میزبان (acute Graft-Versus-Host Disease: aGVHD) یکی از عوارض اصلی پس از پیوند مغز استخوان (Bone marrow transplantations: BMT) است که پیش بینی وقوع آن مشکل می باشد. تصور می شود سایتوکائین های آزاد شده از لنفوسیت های TH1 نقش اساسی در آن ایفا می کنند. توانایی پیش بینی وقوع این عارضه بسیار ارزشمند است. با اندازه گیری دوره ای مقادیر سرمی گیرنده اینترلوکین-2 (IL-2R) و اینترلوکین-18 (IL-18) پس از پیوند آلوژن مغز استخوان تلاش نمودیم رابطه آنها را با aGVHD و بعنوان شاخص مفیدی برای پیشگویی آن تعیین نماییم.

مواد و روش ها: غلظت سرمی IL-2R و IL-18 با استفاده از روش ELISA در 219 نمونه بدست آمده از 39 بیمار (مبتلا به بدخیمی های خونی، قبل و بعد از BMT) و 28 فرد سالم بعنوان کنترل تعیین شدند. همه بیماران پیوند را از خواهر یا برادر خود دریافت نموده بودند.

یافته ها: نتایج ما نشان دادند که 25 بیمار به aGVHD مبتلا شده و غلظت سرمی IL-2R و IL-18 در نمونه های قبل از پیوند در آنها در مقایسه با بیماران فاقد این عارضه aGVHD و گروه کنترل افزایش یافته و بین غلظت سرمی IL-2R و IL-18 در نمونه های قبل از پیوند در بیماران -aGVHD و گروه کنترل تفاوت معناداری مشاهده نمی شود. غلظت سرمی IL-18 در گروه +aGVHD طی روزهای 24-3 پس از پیوند بصورت معناداری نسبت به قبل از پیوند افزایش یافت و براساس شدت aGVHD بین (III GVHD-0 GVHD) نیز متفاوت بود. در اکثر بیماران +aGVHD (شصت درصد) غلظت های سرمی IL-2R و IL-18 در روز دهم پس از پیوند به حداکثر مقدار خود رسید و افزایش غلظت آن دو بر ظهور علائم aGVHD (با میانگین 15 روز پس از پیوند) پیشی گرفته است. غلظت سرمی IL-18 در روز دهم رابطه معناداری برحسب شدت aGVHD دارد (با افزایش شدت عارضه غلظت آن نیز افزایش می یابد). غلظت سرمی IL-18 در بیمارانی که تحت درمان با فلودارابین و بوسولفان بودند نسبت به بیماران تحت درمان با سیکلوفسفامید و بوسولفان کمتر می باشد.

نتیجه گیری و توصیه ها: این نتایج نشان دادند که IL-18 نقش مهمی در گسترش aGVHD پس از پیوند مغز استخوان ایفا می کند و مقدار آن ممکن است یکی از شاخص ها برای aGVHD و منعکس کننده شدت آن باشد همچنین این یافته ها مطرح می کنند IL-18 در بیماری زایی این عارضه موثر بوده و اندازه گیری مقادیر سرمی آن میتواند معیار مناسبی در پیش بینی aGVHD باشد.


مژگان شایگان، علی اکبر پور فتح الله، مهرناز نمیری، غلامرضا بابائی، فروغ اعظم طرآبادی،
دوره 62، شماره 4 - ( 4-1383 )
چکیده

مقدمه: از آنجا که افزایش سایتوکائین هایی نظیر: IL-1? و IL-6 و IL-8 و TNF-?، طی نگهداری کنسانتره های پلاکتی مسئول ایجاد واکنش های غیر همولیتیک تب زا (Febrile non-heamolytic transfusion reactions=FNHTRs) پس از تزریق پلاکتها می باشند، هدف این مطالعه بررسی غلظت این سایتوکائین ها در کنسانتره های پلاکتی تولید شده در پایگاه انتقال خون تهران می باشد.  

مواد و روش ها: این مطالعه جهت تعیین اثر کاهش گلبول های سفید، با استفاده از فیلترهای کاهش دهنده لکوسیتی (قبل از ذخیره سازی)، بر تولید سایتوکائین ها طی نگهداری کنسانتره های پلاکتی انجام شده است. 54 کنسانتره پلاکتی به روش پلاسمای غنی از پلاکت (PRP) از اهداکننده منفرد، تهیه و در 4 گروه تقسیم شدند: 1) کنسانتره پلاکتی فیلتر نشده و اشعه ندیده (N=13) و 2) کنسانتره پلاکتی فیلتر نشده و اشعه دیده (N=16) و 3) کنسانتره پلاکتی فیلتر شده و اشعه ندیده (N=14) و 4) کنسانتره پلاکتی فیلتر شده و اشعه دیده (N=11). غلظت سایتوکائین ها در مایع روئی کنسانتره های پلاکتی به روش الایزا تعیین گردید.    

یافته ها: نتایج ما نشان داد، IL-8 در نمونه های فیلتر نشده اشعه دیده و اشعه ندیده در روز سوم نگهداری افزایش یافته اند. در مقایسه با کنسانتره های پلاکتی فیلتر نشده، فیلتراسیون قبل از ذخیره سازی باعث مهار تولید IL-8 و TNF-? در نمونه های فیلتر شده طی نگهداری شده است. غلظت IL-6 فقط در 7 نمونه از کل نمونه های فیلتر شده قابل اندازه گیری بود. غلظت IL-1? از حداقل مقدار قابل اندازه گیری توسط کیت های مصرفی کمتر بود.                                       

نتیجه گیری و توصیه ها: نتایج این مطالعه نشان دادند که کاهش گلبول های سفید قبل از ذخیره سازی کنسانتره های پلاکتی از انباشته شدن IL-6 و IL-8 و TNF-? طی نگهداری آنها ممانعت بعمل می آورد.


مژگان شایگان، علی اکبر پورفتح اله، مهرناز نمیری، غلامرضا بابائی،
دوره 63، شماره 4 - ( 4-1384 )
چکیده

مقدمه: عامل نکروز دهنده تومور (TNF-) یک واسطه التهابی مهم در پاسخ‌های التهابی است و در بروز واکنشهای غیر همولیتیک تب زا ((Febrile Non-Heamolytic Transfusion Reactions = FNHTRs پس از تزریق پلاکتهای متراکم نقش ایفا میکند. تصور میشود لکوسیتهای باقیمانده منبع ابن سایتوکائین هستند لذا غیرفعال کردن یا کاهش تعداد آنها در کاهش این سایتوکائین مؤثر میباشند. با توجه به اختلاف روشهای متعدد اندازه گیری TNF- ، هدف این مطالعه مقایسه تعیین TNF- در مایع روئی پلاکتهای متراکم (Platelet Concentrates = PCs) به دو روش Immunoassay (سنجش ایمنی) و Bioassay (سنجش زیستی) میباشد.
مواد وروشها: غلظت TNF- با دو روش ELISA (سنجش ایمنی) و تجزیه سلولی (Cell Lysis) رده L929 (سنجش زیستی) در مایع روئی پلاکتهای متراکم تهیه شده بروش پلاسمای غنی از پلاکت (Pletelet Rich Plasma =PRP) از اهداکننده منفرد اندازه گیری شد. پلاکتهای متراکم در 4 گروه تقسیم شدند :‌
1- پلاکتهای متراکم صاف نشده (un flitered) و اشعه ندیده (13 n=)‌
2- پلاکتهای متراکم صاف نشده و اشعه دیده یا -irradiated (16 n=)‌
3- پلاکتهای متراکم صاف شده و اشعه ندیده (14 n=)‌
4- پلاکتهای متراکم صاف شده و اشعه دیده (11 n=)‌
یافته‌‌ها: مقدار TNF- اندازه گیری شده (بروش ELISA) در نمونه‌های صاف نشده و اشعه ندیده طی دوره نگهداری افزایش می‌یابد ، اما در مورد نمونه‌های تحت تابش اشعه گاما و صاف شده صادق نمیباشد. در مقایسه با نمونه‌های صاف نشده ، تابش اشعه و عبور از صافی (filtration) قبل از دوره نگهداری ، از افزایش TNF- در روز سوم جلوگیری میکنند. ارتباطی بین اندازه گیری غلظت TNF- به دو روش ELISA و سنجش زیستی وجود ندارد.
نتیجه گیری و توصیه ها: قبلا نیز گزارش شده است که در صورت اندازه گیری TNF- در مایعات بیولوژیک بوسیله سنجش ایمنی و سنجش زیستی نتایج کمی مختلفی حاصل میشود. تصور میشود این اختلاف به حضور اشکال آنتی ژنیک مختلف (نظیرشکل مونومر یا مجموعه TNF- با پذیرنده‌های محلول) مربوط میباشد که بوسیله سنجش زیستی غیرقابل تشخیص هستند.


مریم کشاورز، غلامرضا بابائی، جان دایتر،
دوره 67، شماره 5 - ( 5-1388 )
چکیده

800x600

زمینه و هدف: در بعضی مطالعات، اجرای ده روز لمس درمانی، وزن نوزادان نارس را افزایش داده است. تحقیقات اخیر اجرای پنج روز تحریک حرکتی لمس را در وزن‌گیری نوزادان نارس موثر می‌داند.

روش بررسی: تعداد 51 نوزاد نارس که در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان به بخش مراقبت‌های بینابینی نوزادان بیمارستان فاطمیه شاهرود منتقل شده و شرایط ورود به مطالعه را داشتند به‌طور تصادفی در دو گروه لمس درمانی و کنترل (به‌ترتیب 24 و 27 نوزاد) قرار گرفتند. لمس درمانی با فشار متوسط به‌‌مدت پنج روز سه‌بار در روز، هر بار20 دقیقه، در وضعیت قرارگیری نوزاد در پهلوی راست و چپ و تکنیک حرکتی با استفاده از فلکسیون و اکستانسیون اندام‌ها اجرا گردید. نوزادان از نظر تغییر در پارامترهای فیزیولوژیک و وزن‌گیری در طی پنج روز اجرای لمس‌درمانی در بیمارستان مقایسه شدند.

یافته‌ها: پنج روز لمس‌درمانی، وزن نوزادان گروه‌تجربی را به‌طور معنی‌داری افزایش داد (1/43 در مقابل 4/5 گرم، 018/0p=). دو گروه از نظر مشخصات نوزادی، از جمله میانگین وزن نوزاد قبل از مطالعه، روزهای فتوتراپی، دریافت آنتی‌بیوتیک و میزان تغذیه دریافتی همچنین میانگین درجه‌حرارت و درصد اشباع اکسیژن تفاوت معنی‌داری نداشتند. هرچند میانگین تعداد تنفس (9/32 در مقابل 5/32، 047/0p=) و تعداد ضربان قلب (148 در مقابل 7/145، 001/0p<) در گروه تجربی افزایش معنی‌دار داشت، اما این افزایش در حدود فیزیولوژیک بود، به طوری‌که هیچ‌یک از نمونه‌ها در ضمن اجرای لمس‌درمانی شرایط خروج از مطالعه را نداشتند.

نتیجه‌گیری: روش تحریک حرکتی لمس ضمن نداشتن تاثیر منفی بر پارامترهای فیزیولوژیک، تاثیر مثبتی بر وزن‌گیری نوزادان نارس داشت، لذا اجرای روش موثر و بدون هزینه لمس و ماساژ درمانی می‌تواند در برنامه‌های مراقبتی کشور قرار گیرد.

Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

800x600


مهدی عقیلی، محمد بابائی، فرید آزموده اردلان، فرشید فرهان، پیمان حداد، مریم السادات گنجعلی خانی،
دوره 68، شماره 7 - ( 7-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: سرطان‌های کولورکتال سومین بدخیمی شایع در جهان و چهارمین سرطان شایع در ایران می‌باشند. کمورادیوتراپی نئوادجوانت برای سرطان پیشرفته لوکال رکتوم (Stage II & III) درمان ارجح می‌باشد. در این مطالعه سعی بر بررسی اثر یک مهارکننده انتخابی آنزیم سیکلواکسیژناز II همراه با کمورادیوتراپی نئوادجوانت سرطان‌های پیشرفته موضعی رکتوم در میزان پاسخ پاتولوژیک و میزان حفظ اسفنکتر و میزان عوارض حاد درمان شده است.

روش بررسی: 36 بیمار از بین بیماران مبتلا به آدنوکارسینوم رکتوم در بخش رادیوتراپی- ‌انکولوژی انستیتو کانسر تهران از تاریخ 2/87 تا 7/88 انتخاب شدند. این بیماران تحت سونوگرافی اندورکتال و CT scan شکم و لگن و قفسه‌سینه برای Staging قرار گرفته و درمان با کمورادیوتراپی نئوادجوانت (Xeloda با دوز mg/m2/bd825) همراه با Celecoxib (mg/qid100 در تمام دوره کمورادیاسیون) و بیماران تحت رادیوتراپی (F28-25GY/4/50-50) قرار گرفتند. عمل جراحی چهار تا هشت هفته پس از خاتمه کمورادیوتراپی انجام می‌شد. میزان پسرفت تومور گزارش شد.

یافته‌ها: از 36 بیمار 30 بیمار تحت عمل جراحی Total Mesorectal Excision (TME) قرار گرفتند. میزان پاسخ کامل پاتولوژیک (pCR)، هشت بیمار از 30 بیمار بود (7/26%). میزان پسرفت تومور Tumor Regression Grade (TRG) 7/60% TRG1، 6/28% TRG2 و 7/10% TRG3 بود.

نتیجه‌گیری: در مقایسه با مطالعات مشابه سلکوکسیب در ترکیب با کمورادیوتراپی نئوادجوانت می‌تواند به‌صورت مطمئن و بدون عارضه تجویز شده و میزان پاسخ کامل پاتولوژیک و T&N down staging و میزان پسرفت تومور TRG را ارتقا دهد.


ندا نوروزی، مرتضی بنیادی، اسماعیل بابائی، محمد حسین جبارپور بنیادی،
دوره 75، شماره 5 - ( مرداد 1396 )
چکیده

زمینه و هدف: بیماری دژنراسیون ماکولای وابسته به سن، علت اصلی نابینایی در کشورهای پیشرفته است که به‌وسیله‌ی تحلیل پیش‌رونده‌ی اپی‌تلیوم رنگدانه‌ای شبکیه و از دست دادن فتورسپتور ثانویه مشخص می‌شود و در نهایت منجر به از دست دادن بینایی می‌شود. مطالعات در زمینه‌ی اتیولوژی این بیماری پیشنهاد می‌کند که یک بیماری پیچیده می‌باشد که در اثر میانکنش‌های چندین ژن و عوامل محیطی ایجاد می‌شود. پلی‌مورفیسم‌های، ژن‌هایی که کد کننده‌ی مسیر فرعی کمپلمان هستند مانند ژن CFI با خطر بیماری دژنراسیون ماکولای وابسته به سن در ارتباط می‌باشند. هدف این مطالعه بررسی همراهی پلی‌مورفیسم p.Gly119Arg ژن CFI با بیماری دژنراسیون ماکولای وابسته به سن در جمعیت ساکن در شهر تهران بود.
روش بررسی: در این مطالعه‌ی مورد-شاهدی که از خرداد سال ۱۳۹۴ تا خرداد ۱۳۹۵ در دانشگاه تبریز انجام گرفت، ۱۵۰ بیمار مبتلا به دژنراسیون ماکولای وابسته به سن و ۱۵۰ فرد سالم مشارکت داشتند. ژنوتیپ آن‌ها با واکنش زنجیره‌ای پلی‌مراز و چند‌شکلی طول قطعات هضم شونده تعیین شد.
یافته‌ها: بررسی رابطه پلی‌مورفیسم p.Gly119Arg در ژن CFI با بیماری دژنراسیون ماکولای وابسته به سن نشان داد که ارتباط معناداری بین فراوانی ژنوتیپی و آللی این پلی‌مورفیسم بین افراد بیمار و گروه کنترل وجود دارد (ژنوتیپ TT با ۰/۰۰۵P= و ۶/۶۸OR=، ژنوتیپ CC با ۰/۰۴P= و ۰/۶۱OR=، آلل T با ۰/۰۳P= و ۱/۷۶OR=، آلل C با ۰/۰۴P= و ۰/۵۶OR=).
نتیجه‌گیری: پلی‌مورفیسم p.Gly119Arg ژن CFI با افزایش خطر ابتلا به دژنراسیون ماکولای وابسته به سن در جمعیت ساکن در شهر تهران در ارتباط است.


صفحه 1 از 1     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0

Designed & Developed by : Yektaweb