۱۵ نتیجه برای مصطفوی
ابراهیم دهگان، علی مصطفوی،
دوره ۱۴، شماره ۷ - ( ۱-۱۳۳۶ )
چکیده
سید محمد باقر مصطفوی کاشانی،
دوره ۲۹، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۵۰ )
چکیده
داریوش سامی، محمد پیراسته، فریدون مصطفوی، حسن زمانی،
دوره ۳۳، شماره ۱۰ - ( ۱-۱۳۵۵ )
چکیده
گیتی نوذری، ایران مصطفوی،
دوره ۳۶، شماره ۷ - ( ۱-۱۳۵۹ )
چکیده
محمود فرزان، امیر عباس مصطفوی،
دوره ۵۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۰ )
چکیده
بین سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۹، از ده بیمار مبتلا به سندرم تونل رادیال، ۹ بیمار تحت عمل جراحی آزادسازی شاخه عمقی عصب رادیال قرار گرفتند که ۸ نفر از آنها به مدت حداقل ۱۰ ماه تحت پی گیری و معاینات بعدی بودند. یک بیمار بدون عمل جراحی بهبود یافت. نیمی از بیماران دچار درد و همگی آنها دچار درجاتی از فلج در مسیر شاخه عمقی عصب بین استخوانی خلفی بودند. بیماری بطور متوسط ۲۶ ماه بعد از شروع علایم تشخیص داده شده بود. ۳ نفر از بیماران دچار بیماری اندوکرین همراه و ۲ نفر از بیماران دچار نوروپاتی فشاری بصورت همراه بودند. ۸ نفر از بیماران به صورت روزمره کارهای سنگین و حرکات چرخشی مکرر با دست مبتلا انجام می دادند. در تمامی بیماران الکترومیوگرافی تایید کننده سندرم تونل رادیال بود. محل درگیری عصب در ۴ بیمار در ناحیه قوس Frohse و در یک مورد به علت تومور بدخیم نسج نرم واقع شده بود. در ۴ مورد عصب در بیش از یک ناحیه تحت فشار قرار داشت. بعد از عمل جراحی در ۸ بیماری که تحت پی گیری طولانی مدت قرار داشتند، درد در تمام موارد از بین رفت ولی فلج تنها در نیمی از موارد بهبود یافت. براساس معیارهای Ritts، در ۵۰% از این ۸ بیمار نتیجه خوب و در ۵۰% نتیجه بد بدست آمد. تمام نتایج بد به علت عدم بهبودی در فلج عضلات مبتلا بود. یک نفر از ۴ بیماری که بدنبال آزادسازی عصب، فلج آنها بهبود پیدا نکرده بود، به علت انجام تاندون ترانسفر همزمان، از نتیجه عمل جراحی راضی بود. در عمل جراحی آزاد کردن تونل رادیال، لازم است که تمام مسیر کانال تحت بررسی قرار گیرد و عصب در سرتاسر مسیر آزاد شود.
فریدون مصطفوی، محمدجواد توکلی،
دوره ۶۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۲ )
چکیده
بیماری دیابت قندی شایعترین بیماری متابولیک اندوکرین دوران کودکی و نوجوانی است که اثرات قابل توجه بر تکامل جسمی و روانی بیماران برجای می گذارد. در مطالعات متعدد، مشخص شد که در بیماران دیابتی نوع یک، کاهش واضح توده استخوانی و نیز رشد قدی در درازمدت ایجاد می شود. برای بررسی این مشکلات، تحقیقات وسیعی انجام گردیده و مشخص شده که در بسیاری از بیماران دیابتی، مقادیر مختلف کلسیم در ادرار دفع می گردد. ممکن است علت استئوپنی و اختلال رشد قدی کودکان دیابتی نیز دفع بیش از حد کلسیم در ادرار باشد. در این مطالعه برآن شدیم تا با بررسی گروهی از بیماران دیابتی، میزان دفع کلسیم ادراری را در آنها بررسی کنیم و در مواردی که دفع کلسیم بیش از حد طبیعی بود، ببینیم آیا بین میزان دفع کلسیم با میزان قند خون همزمان ارتباطی وجود دارد یا خیر؟ لذا با بررسی ۵۰ کودک دیابتی که در شش ماهه دوم سال ۱۳۷۹ به بیمارستان مرکز طبی کودکان مراجعه کرده بودند، به این نتیجه رسیدیم که فراوانی هیپرکلسیوری در بیماران ۸۸% بود و ارتباط معنی داری با قند ادرار داشت و بطور معنی داری با افرادی که سالم هستند متفاوت بود. این تحقیق نشاندهنده تاثیر گلیکوزوری روی رشد بیماران است که می تواند مقداری از آن به علت دفع کالری باشد و مقداری بعلت دفع کلسیم و نهایتا با کنترل مناسب قند خون می توان از این دو به نحو چشمگیری کاست.
هدی درخشانیان، سید حسین مرجانمهر، سجاد قدبیگی، نسترن رحیمی، سید علی مصطفوی، پیام حسینزاده، امین صالحپور، احمد رضا دهپور،
دوره ۷۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
زمینه و هدف: سیروز صفراوی یک بیماری مزمن است که منجر به تخریب پیشرونده بافت کبد میگردد. هدف از این مطالعه، بررسی تأثیر فلاونویید کوئرستین در کاهش آسیبهای کبدی ناشی از سیروز صفراوی میباشد.
روش بررسی: ۳۰ موش صحرایی نر نژاد اسپراگ-دالی ۷-۶ ماهه بهطور تصادفی به سه گروه ۱۰ تایی تقسیم شدند. گروه کنترل تنها یک عمل جراحی کاذب داشت و دو گروه دیگر تحت عمل بستن مجرای صفراوی قرار گرفتند. پس از چهار هفته میزان بیلیروبین، آنزیمهای آلانین آمینوترانسفراز، آسپارتات آمینوترانسفراز و آلکالین فسفاتاز سرم جهت اطمینان از بروز سیروز کبدی در گروه دوم و سوم اندازهگیری و بررسی شد. سپس بهمدت چهار هفته، روزانه و بهصورت داخل صفاقی یکی از گروههای سیروتیک، دارونما و دیگری mg/kg۵۰ مکمل کوئرستین دریافت نمودند. در پایان بررسی (هفته هشتم)، آنزیمهای کبدی و بیلیروبین سرم سنجیده شد و نمونههای کبد مورد بررسی بافتشناسی قرار گرفت.
یافتهها: دریافت کوئرستین در گروه سوم باعث کاهش میزان بیلیروبین (۹/۰±۴/۷ در برابر mg/dL۶/۱±۹/۸، ۰۵/۰P<)، آلکالین فسفاتاز (۹/۷۶±۱۳۸۷ در برابر IU/L۳/۶۵±۲۲۷۳، ۰۰۱/۰P<) و آلانین آمینوترانسفراز سرم (۱/۳۸±۹/۶۰۱ در برابر IU/L ۴/۳۷±۸/۶۴۴، ۰۵/۰P<) در مقایسه با موشهای سیروتیک دریافتکننده دارونما شد. میزان سرمی آسپارتات آمینوترانسفراز و همچنین ویژگیهای هیستولوژیک بافت کبد در اثر دریافت کوئرستین تغییر معنیداری نداشت.
نتیجهگیری: در این مداخله، دریافت mg/kg۵۰ کوئرستین اگرچه منجر به تغییر معنیداری در ویژگیهای بافتی کبد نشد، ولی کاهش قابل ملاحظه ایجاد شده در میزان بیلیروبین، آلکالین فسفاتاز و آلانین آمینوترانسفراز، بیانگر نقش مثبت کوئرستین در کم کردن آسیب کبدی میباشد.
محمد جواد فاطمی، امیر اسدالله خواجه رحیمی، بابک نیکومرام، مریم سخایی، شبنم مصطفوینیا، امیر آتشی، میر سپهر پدرام، حمیدرضا آقایان، شیرین عراقی، مجید سلطانی، مجید مصاحبی محمدی،
دوره ۷۲، شماره ۶ - ( شهریور ۱۳۹۳ )
چکیده
زمینه و هدف: سلولهای بنیادی در درمان طیف وسیعی از بیماریها کاربرد دارند و از بافتهای مختلف بدن قابل جداسازی هستند. این سلولها به دو روش ترشح سایتوکینها و فاکتورهای رشد و نیز افتراق سلولی به درمان بیماریها کمک میکنند. زخمهای سوختگی یکی از مشکلات جراحی ترمیمی میباشند و ممکن است سلولهای بنیادی بتوانند به ترمیم سریعتر این زخمها کمک نمایند.
روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع مطالعه تجربی بوده و از دی ماه ۱۳۹۱ تا اردیبهشت ۱۳۹۲ در مرکز تحقیقات سوختگی دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام گردید. در این مطالعه ۳۰ رت بهطور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. چربی اینگوینال یک گروه ده تایی برای تهیه سلول بنیادی اتولوگ مورد استفاده قرار گرفت. از آمنیون آسلولار بهعنوان اسکافولد برای انتقال سلول بنیادی استفاده شد. در هر ۳۰ رت یک زخم سوختگی ایجاد شد. پس از ۲۴ ساعت زخم اکسیزیون و در گروه اول پانسمان معمولی و در گروه دوم آمنیون آسلولار و در گروه سوم که پیشتر چربی آنها برداشته شده بود آمنیون آسلولار با سلول بنیادی برای پوشش زخم استفاده شد. سرعت ترمیم زخم و مشخصات پاتولوژی در سه گروه با هم مقایسه گردید.
یافتهها: میانگین سطح تحت بررسی پس از استفاده از سلول بنیادی در طی ۱۵ روز،cm۲ ۵۳/۴ با انحرافمعیار ۲۳/۲± و حداقل و حداکثر سطح بهترتیب cm۲ ۸۲/۰ و cm۲ ۵/۱۰ بوده است. میانگین سطح تحت بررسی پس از استفاده از آمنیون آسلولار در طی ۱۵ روز،cm۲ ۳۱/۱۰ با انحرافمعیار ۵۲/۴± و حداقل و حداکثر سطح بهترتیب cm۲ ۵۷/۳ و cm۲ ۹/۲۱ بود (شکل ۵). میانگین سطح تحت بررسی پس از استفاده از پماد سیلور در طی ۱۵ روز،cm۲ ۰۶/۹ با انحرافمعیار ۳۷/۱± و حداقل و حداکثر سطح بهترتیب cm۲ ۵/۵ و cm۲ ۳۳/۱۲ بوده است. میانگین سطح زخم در گروه آمنیون آسلولار دارای سلول بنیادی از هر دو گروه دیگر در روزهای سوم تا ۱۵ بعد از جراحی بهطور معنادار کوچکتر بود (۰۱/۰P<). همچنین فیبروپلازی و واسکولاریزاسیون در زخمهای دارای سلول بنیادی بهطور معنادار بهتر از دو گروه دیگر بود (۰۰۱/۰P<)
نتیجهگیری: آمنیون آسلولار بهعنوان یک اسکافولد مناسب به همراه سلول بنیادی با منشاء چربی میتواند به ترمیم زودتر زخم سوختگی منجر شود.
سلوا سادات مصطفوی ده رئیسی، سید مهدی سادات، فاطمه داوری تنها، محمدرضا آقاصادقی، مهدی صفرپور، پریناز عباسی رنجبر، احمد ابراهیمی،
دوره ۷۲، شماره ۸ - ( آبان ۱۳۹۳ )
چکیده
زمینه و هدف: لیومیومهای رحمی شایعترین تومور خوشخیم رحمی در زنان میباشد که تقریبا ۴۰-۲۰ درصد زنان در سن باروری به این بیماری مبتلا میباشند. استروژن نقش مهمی در پاتوژنز لیومیوما ایفا میکند. از جمله ژنهای درگیر در بیوسنتز استروژن گلوتاتیون S- ترانسفراز میباشد. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط میان پلیمورفیسم GSTP۱ Ile۱۰۵Val و خطر ابتلا به لیومیوم رحمی در جمعیت ایرانی بود.
روش بررسی: این مطالعه مورد- شاهدی از آبان ۱۳۹۱ تا شهریور ۱۳۹۲ روی ۵۰ زن مبتلا به لیومیوم رحمی و ۵۰ زن سالم در انستیتو پاستور ایران انجام گرفت. مولکول DNA ژنومیک این افراد از لکوسیتهای خون محیطی بهروش استاندارد فنل- کلروفرم استخراج شد. پس از استخراج DNA، پلیمورفیسم GSTP۱ Ile۱۰۵Val بهوسیله تکنیک Amplification Refractory Mutation System Polymerase Chain Reaction (ARMS-PCR) تعیین ژنوتیپ گردیدند. بررسی ارتباط میان پلیمورفیسم ایزولوسین/والین و شانس ابتلا به بیماری بهکمک نرمافزار SPSS ویراست ۱۸ انجام شد.
یافتهها: آنالیز دادههای به دست آمده در مورد پلیمورفیسم GSTP۱ Ile۱۰۵Val نشان داد که وجود اختلاف معنادار در فراوانی ژنوتیپی در دو گروه مورد و شاهد بود (۰۰۰۱/۰P<). بر مبنای نتایج بهدست آمده حضور آلل والین شانس ابتلا به میوم رحمی در حاملین این الل را در مقایسه با افراد غیرحامل بهطور تقریبی به میزان سه برابر افزایش میداد. ۳۴/۳ ((۱۵/۶-۸۲/۱)CI:، ۳۴/۳OR:) برابر بود.
نتیجهگیری: نتایج حاصل از مطالعه نشان دادکه پلیمورفیسم GSTP۱ Ile۱۰۵Val با خطر ابتلا به بیماری لیومیوم رحمی در جمعیت ایران ارتباط دارد. اگرچه انجام مطالعات بیشتر با حجم نمونه بالاتر در سایر جمعیتها و قومیتها به منظور تایید نتایج حاصل در این تحقیق ضروری است.
سلوا سادات مصطفوی ده رئیسی، سید مهدی سادات، فاطمه داوری تنها، محمدرضا آقاصادقی، گلناز بهرامعلی، مهدی صفرپور، احمد ابراهیمی،
دوره ۷۲، شماره ۱۰ - ( دی ۱۳۹۳ )
چکیده
زمینه و هدف: میومهای رحمی شایعترین تومورهای جامد لگنی در زنان هستند که تقریبا ۲۵% زنان در سنین باروری به این بیماری مبتلا میباشند. آنزیم گلوتاتیون S- ترانسفراز در فرآیند حفاظت سلولی نقش داشته که نقص در آن میتواند با خطر ابتلا به بیماری در ارتباط باشد. بنابراین در پژوهش حاضر به بررسی نقش پلیمورفیسمهای شایع ژن گلوتاتیون S- ترانسفراز (GSTT۱, GSTM۱) در استعداد ابتلا به میوم رحمی در جمعیت ایرانی پرداخته شد.
روش بررسی: مطالعه مورد- شاهدی حاضر از آبان ماه ۱۳۹۱ تا شهریور ۱۳۹۲ بر روی ۵۰ زن مبتلا به میوم رحمی و ۵۰ زن سالم در انستیتو پاستور ایران انجام گرفت. DNA ژنومیک از لکوسیتهای خون محیطی به روش Salting out استخراج شد. پلیمورفیسمهای GSTT۱ و GSTM۱ بهوسیله تکنیک Gap-polymerase chain reaction (gap-PCR) ژنوتیپ شدند.
یافتهها: در این مطالعه افراد مبتلا به میوم رحمی با دامنه سنی ۴۹-۱۶ سال و افراد سالم با دامنه سنی ۳۹-۲۰ سال مورد بررسی قرار گرفتند. یافتههای بهدست آمده نشان داد فراوانی ژنوتیپهای null GSTT۱ و GSTM۱ در بین گروه بیمار بیشتر از گروه سالم بود. (به ترتیب (۸/۱۰-۴/۱CI:، ۰۰۹/۰P=) و (۳۷/۹-۳۵/۱CI:، ۰۱/۰P=)). از سوی دیگر خطر ابتلا به میوم رحمی در افراد دارای ژنوتیپ null ترکیبی GSTT۱/M۱ در مقایسه با سایر افراد بیشتر بود (۴۱/۱۶۷-۲۰/۲CI:، ۰۰۷/۰P=).
نتیجهگیری: در این مطالعه، بین پلیمورفیسمهای ژن GSTT۱ و GSTM۱ و بروز بیماری میوم رحمی ارتباط معناداری مشاهده گردید. اگرچه انجام مطالعات با حجم نمونه بالاتر در سایر جمعیتها و قومیتها به منظور تایید نتایج حاصل در این پژوهش پیشنهاد میگردد.
سید رضا سعادت مصطفوی، کاوه صمیمی، فاطمه پروین آشتیانی، سهیل فاتح،
دوره ۷۳، شماره ۱۰ - ( دی ۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف: مطالعات اخیر نشان داده است که تغییرات سیگنال صفحه انتهایی مهره (تغییرات مودیک) رابطه نزدیکی با کمردرد دارد. هدف از این مطالعه بررسی تغییرات مودیک در تصویربرداری تشدید مغناطیسی (MRI) بر اساس سن، جنس، نوع تغییرات، تعداد مهره درگیر و محل تغییرات و بررسی همراهی آن با تغییرات دژنراتیو و بیرونزدگی دیسک در بیماران مبتلا به کمردرد بود.
روش بررسی: در این مطالعه گذشتهنگر تغییرات مودیک در مهره و تغییرات دژنراتیو و بیرونزدگی دیسک در ۲۲۹ نفر از بیماران با شکایت کمردرد که جهت MRI به بیمارستان حضرت رسول (ص) تهران از شهریور تا اسفندماه سال ۱۳۹۳ مراجعه کرده بودند ثبت شد.
یافتهها: بین نوع مودیک و سن ارتباط معنادار وجود داشت (۰۰۳/۰P=). بیشترین فراوانی موقعیت مودیک در قدام صفحه انتهایی ۸/۴۸% دیده شد (۰۰۱/۰=P). میزان مشاهده تغییرات مودیک در صفحات انتهایی فوقانی از تحتانی بیشتر بود، اما این تفاوت به حد معنادارآماری نرسید. بیشترین تغییرات دژنراتیو دیسک دهیدراسیون دیسک بود که در ۱/۱۸% از بیماران دیده شد. ارتباط تغییرات دژنراتیو وتغییرات مودیک معنادار بود (۰۴/۰P=). بیشترین فراوانی بیرونزدگی دیسک دیده شده، مربوط به بالجینگ بود که در ۷/۲۳% دیده شد. بیشترین فراوانی بیرونزدگی دیسک در نوع ۲ مودیک دیده شد که از نظر آماری معنادار بود (۰۱/۰P=). سطح مودیک بیشتر از ۲۵% با بیرونزدگی دیسک ارتباط معنادار داشت (۰۴/۰P=). ارتفاع مودیک بیشتر از ۲۵% با بیرونزدگی دیسک ارتباط معنادار نداشت.
نتیجهگیری: با توجه به ارتباط معنادار بین تغییرات مودیک با تغییرات دژنراتیو و بیرونزدگی دیسک گزارش تغییرات مودیک در مهرههای ضروری است.
محبوبه علیزاده، مجید موسوی موحد، شکراله صدرالدینی، اشرفالسادات مصطفوی، محسن فتحی،
دوره ۷۴، شماره ۹ - ( آذر ۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف: پژوهشها نشان میدهد که عوامل مختلفی بر نتایج احیا قلبی-ریوی مؤثرند. این مطالعه با هدف بررسی نتایج احیا قلبی-ریوی و عوامل مؤثر بر آن انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه بهصورت توصیفی- تحلیلی گذشتهنگر در طول سال ۱۳۹۳ در بیمارستان بهارلو تهران انجام گرفت. نمونهگیری در این مطالعه بهصورت سرشماری بوده و معیار ورود تمامی بیمارانی بودند که احیا قلبی-ریوی بر روی آنها انجام گرفته بود و بیمارانی که ثبت دادهها در آنها ناقص انجام گرفته و یا با علایم مرگ وارد اورژانس شده بودند، از مطالعه خارج شدند. همچنین روش دسترسی به دادهها از طریق واحدهای آمار، مدارک پزشکی و دفتر بهبود کیفیت بود.
یافتهها: در این مطالعه، از تعداد ۸۹۱ پرونده مورد بررسی، ۷۸ پرونده بهعلت عدم ثبت کامل دادهها و فوت بیماران پیش از ورود به بخش اورژانس از مطالعه خارج و ۸۱۳ مورد وارد این مطالعه شدند که از این بین، ۴۹۸ مورد مرد (۳/%۶۱) و ۳۱۵ مورد زن (۷/%۳۸) بودند. ۳۳۴ مورد احیا موفق (۱/%۴۱) و ۴۷۹ مورد احیا ناموفق (۹/۵۸%) بود. میانگین و انحرافمعیار زمانی احیا بهترتیب ۸۰/۲۸ و ۰۶/۱۲ دقیقه و بیشترین فراوانی در تشخیص اولیه مربوط به بیماریهای قلبی-عروقی بود. در این مطالعه ارتباط معناداری بین سن بیمار و مدت زمان احیا با احیای موفق وجود داشت (۰۲/۰P=) و همچنین اختلاف معناداری بین بخش بستری و تیم احیا با احیای موفق وجود نداشت (۰۵/۰P>).
نتیجهگیری: نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که هر چه سن بیمار و مدت زمان احیای قلبی کمتر باشد و احیای قلبی-ریوی با علت زمینهای غیرقلبی باشد، احتمال موفقیت بیشتر است.
حسین قیومیزاده، مصطفی دانائیان، علی فیاضی، فرشاد نامداری، سید محمد مصطفوی اصفهانی،
دوره ۷۶، شماره ۱ - ( فروردین ۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف: دیابت، بیماری شایعی است که با ایجاد عوارض چشمی منجر به کاهش بینایی و کوری میگردد. در این پژوهش مدلی از شبکههای عصبی خودسازمانده سلسله مراتبی در جهت تشخیص و طبقهبندی ضایعات شبکیه (رتینوپاتی دیابتی) ارایه شد.
روش بررسی: نوع مطالعه بهصورت مقطعی گذشتهنگر میباشد که از دی تا اسفند ۱۳۹۴ در دانشگاه علوم پزشکی ارتش انجام پذیرفت. مطالعه بر روی پایگاه MESSIDOR که شامل ۱۲۰۰ تصویر از قطب خلفی چشم میباشد انجام گرفته است. تصاویر شبکیه به سه دسته خفیف، متوسط و شدید طبقهبندی شدهاند. یک سیستم متشکل از یک طبقهبندی ترکیبی جدید از Self-organising map (SOM) algorithm برای تشخیص ضایعات شبکیه ارایه شده است. سیستم پیشنهادی شامل پیشپردازش سریع، استخراج ویژگی مربوط به ضایعات و در نهایت ارایه مدلی جهت طبقهبندی میباشد. در پیشپردازش، سیستم از سه فرآیند جداسازی اولیه ضایعات هدف، جداسازی دیسک نوری و درنهایت جداسازی عروق خونی از شبیکه تشکیل شده است. گام دوم مجموعهای از ویژگیها بر اساس توصیفهای مختلف مانند مورفولوژی، رنگ، شدت نور و مومنتها میباشند. طبقهبندی شامل ارایه یک مدل از شبکههای خودسازمانده سلسله مراتبی میباشد که جهت تسریع و افزایش دقت در کلاسبندی ضایعات با مدنظر قرار دادن حجم بالای دادهها در استخراج ویژگی ارایه شده است.
یافتهها: میزان حساسیت، ویژگی و دقت بهدستآمده از مدل پیشنهادی برای طبقهبندی ضایعات رتینوپاتی دیابتی، بهترتیب برابر با ۹۸/۵۱% (CI ۹۵% ۹۹/۵% تا ۹۶%)، ۹۶/۷۷% (CI ۹۵% ۹۷% تا ۹۴%) و ۹۷/۸۷% (CI ۹۵% ۹۸% تا ۹۵%) بود.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج بهدستآمده، مدل پیشنهادی قادر است ضایعات را در تصاویر رتینوپاتی دیابتی تشخیص و با دقت مناسبی طبقهبندی نماید.
فرزانه شیخالاسلامی، صفورا غریبزاده، احسان مصطفوی، نرگس میاندهی، فرزانه احمدنژاد، سعید جدیری اسلامی، جواد واعظ، علی مرادی،
دوره ۷۷، شماره ۱۲ - ( اسفند ۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: ارزیابی ایمنیزایی واکسن هاری با یک روش ارزان، سریع، دارای دقت بالا و سازگار با ارزشهای اخلاقی بسیار مهم است، بنابراین پژوهشگران به ارایه روشهای گوناگونی از جمله انتشار یک طرفه شعاعی، روش آزمایشگاهی ارایه شده توسط انستیتوی سلامت ملی آمریکا پرداختهاند. مطالعه حاضر با هدف جایگزینی یک روش برونتنی سازگار با معیارهای اخلاق پزشکی به جای روش درونتنی انجام شد. با پذیرش این نکته که ایمنیزایی واکسن هاری، وابسته به مقدار آنتیژن گلیکوپروتیینی موجود در آن است و این که آنتیبادی مونوکلونال تا خوردگی صحیح گلیکوپروتیین ویروس هاری را تشخیص میدهد، مقدار جزو گلیکوپروتیینی میتواند نشاندهنده مقدار ایمنیزا بودن واکسن باشد.
روش بررسی: این مطالعه کاربردی از شهریور ۱۳۹۵ تا شهریور ۱۳۹۷ در آزمایشگاه مرکز همکاریهای سازمان بهداشت جهانی برای رفرانس و تحقیقات هاری انستیتو پاستور ایران در تهران انجام گرفت. ما برای تعیین مقدارگلیکوپروتیین ویروسی در واکسنهای مختلف هاری یک الایزای ایمنی-تسخیری (Immune-capture enzyme-linked immunosorbent assay, ELISA) طراحی کردیم.
یافتهها: در منحنی استاندارد شیب خط برابر (۰/۰۰۱۳R۲=۰/۹۸ (P= محاسبه شد. در واکسنهای انسانی میانگین بین ۷/۳۶۶-۵/۵۵۴ (انحرافمعیار ۰/۱۰۳۹-۰/۰۴۶۳ بهترتیب) و ضریب تغییرات ۲/۴۳۶-۰/۷۷۸ و در واکسنهای حیوانی میانگین ۵/۹۹۳-۲/۲۹۳ (انحرافمعیارها ۰/۲۷۲۴-۰/۰۰۴۱) و ضریب تغییرات ۴/۵۴۶-۰/۱۸۲ تعیین گردید. برای واکسن حیوانی ضریب همبستگی پیرسون ۰/۹۹ و برای واکسن انسانی این ضریب ۰/۹۵ بهدست آمد. همچنین ضریب همبستگی توافقی برای واکسن حیوانی ۰/۹۸ و برای واکسن انسانی ۰/۹۸ بود که نشاندهنده وجود توافق متوسط رو به بالا در نمونههای واکسنهای انسانی و حیوانی است.
نتیجهگیری: کیت الایزای طراحی شده دارای تکرارپذیری، دقت بینابینی و استواری مناسبی برای سنجش میزان گلیکوپروتیینی واکسن هاری بود که ارتباط مستقیمی با ایمنیزایی واکسن داشت.
کیهان مصطفوی، فریبا قربانی، مجتبی مخبر دزفولی، مهدیه حضرتی، احسان علیبیگی، نفسیه محمدیزاده،
دوره ۸۰، شماره ۸ - ( آبان ۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه و هدف: مسائل اخلاقی پیوند اعضا بهتازگی به کرات مورد بررسی قرار گرفته است. با توجه به آمار بالای مرگومیر بیماران در لیست انتظار پیوند، از مهمترین چالشهای اخلاقی پیوند اعضا، کمبود ارگانهای پیوندی و روشهای حل این معضل میباشد.
روش بررسی: در این پژوهش به صورت مرور مقالات به بررسی ملاحظات اخلاقی مورد نیاز در استفاده از موارد مرگ قلبی جهت تامین عضو در ایران پرداخته شده است.
یافتهها: بسیاری از اقدامات انجام شده جهت افرایش تعداد ارگانهای فراهمآوری شده از موارد مرگ مغزی در دنیا هنوز نتوانسته فاصله میان عرضه و تقاضا را در پیوند اعضا کمتر نماید. از اینرو از سالهای ۱۹۸۰ برنامه پیوند اعضا از مرگ قلبی (Non-heart-beating donor) دهندگان با ایست قلبی برگشتناپذیر در دنیا مجدداً مورد بازنگری و استفاده قرار گرفت. براساس دستهبندی ماستریت(Maastricht classification) ، دهندگان ایست قلبی در دو دسته کلی کنترل نشده و کنترل شده جای میگیرند. گروه اهدای عضو ایتالیا تیپ شش یا دهندگان با جریان خون غیرطبیعی که روی Extracorporeal membrane oxygenation (ECMO)هستند را اخیراً معرفی کرده است .در خصوص فراهمآوری اعضا از اهداکنندگان بدون ضربان قلب، ملاحظات اخلاقی زیادی وجود دارد که هم شامل دهنده و هم شامل گیرنده پیوند میباشد، از اینرو با توجه به اینکه شرایط بالینی دهنده مرگ مغزی در بعضی مواقع بسیار ناپایدار است، پیش از اهدای عضو ممکن است قلب دچار ایست شود. در این موارد امکان برداشت عضو پس از بروز وضعیت مرگ قلبی در دهندهای که مرگ مغزی بوده، وجود دارد.
نتیجهگیری: لازم است ملاحظات اخلاقی لازم در خصوص اهدای عضو از موارد مرگ قلبی تدوین و قوانین لازم تصویب گردد.