سردبیر محترم
بیماریهای مزمن و غیرواگیر اصلیترین عوامل مرگومیر و ناتوانی در دنیای امروز بهشمار میروند. این بیماریها دارای اهمیت بالایی بوده چرا که تاثیر عوامل مختلفی در آنها ایجاد بیماری را ممکن میسازد و اساسا بهخاطر ماهیت مزمن این بیماریها یک علت مشخص نمیتواند ایجادکننده بیماریهای غیرواگیر باشد.1 همواره یک سیاستگزار با این سوال مواجه است که چه میزان از بار بیماری و یا شیوع آن قابل پیشگیری است. برای بررسی این سوال همواره اپیدمیولوژیستها با مفهوم خطر قابل انتساب مواجه بودهاند، که دو بحث آن یعنی کسر منتسب به جمعیت (Population Attributable Fraction) و سهم تاثیر بالقوه یا تعمیمیافته (Potential Impact Fraction) در سالهای اخیر بیشتر مورد توجه پژوهشگران در کشور قرار گرفته است. در سال 1953، Levin برای اولینبار مفهوم جمله کسر منتسب به جمعیت را ارایه کرد. در واقع کسر منتسب جمعیتی شاخصی است بهمنظور برآورد خطر بیماریزایی یک عامل ایجادکننده بیماری. همانگونه که گفته شد، بحثی که مورد توجه سیاستگزاران سلامت است، کاهش شیوع یک عامل خطر به صفر است و در عمل دستیابی به شیوع صفر با مداخلههایی در جمعیت امکانپذیر نیست، بنابراین کسر منتسب به جمعیت بیان میکند که اگر اثر عامل علیتی مانند X در جمعیت حذف (فرض محاسبه کسر منتسب به جمعیت رساندن شیوع یک عامل خطر به صفر است) شود، چه مقدار از بار بیماری Y که عامل X یک عامل خطر اصلی در آن است در جمعیت کاهش خواهد یافت.2و3 سهم تاثیر بالقوه یا تعمیمیافته (PIF) در سال 1980 توسط Walter معرفی شد و در سال 1982، Morgenstern و Bursic این مفهوم را برای اندازهگیری جز منتسب به جمعیت گسترش دادند که بهطور کلی سهم تاثیر بالقوه (PIF) عبارت است از کاهش کسری از بیماری که در نتیجه تغییر در وضع کنونی عامل خطر حاصل میآید، بدینمعنی که اگر بتوانیم شیوع یک عامل خطر در حال حاضر را به سطحی که میخواهیم (سطحی که میتواند مورد نظر سیاستگزار و قابل اجرا باشد و نه کاهش به شیوع صفر تنها) کاهش دهیم شاهد چه میزان کاهش و یا اجتناب از خطر در بیماری خواهیم شد که عامل خطر در آن بیماری سهیم بوده است.4و5 بنابراین میتوان گفت تفاوتهای تفسیر آنها و جابهجا بهکار بردن این مفاهیم در مجلات علمی-پژوهشی کشور و نظر داوران در حوزه این مقالات بسیار عمیق میباشد که بهطور عموم مباحث را جابهجا بهکار برده و این ویژگی موجب رد یک مقاله میگردد، بنابراین داوران محترم مجلات علمی باید نظر تخصصی بیشتری در زمینه داوری مباحث گفتهشده داشته باشند تا تولید علم حاصل از این مقالات بسیار سودمند و راهنمای سیاستگزاران سلامت باشد.
سردبیر محترم
شواهد و مدارک موجود نشاندهنده رشد روز افزون مقالات منتشر شده در حوزه سلامت میباشد، این شواهد گزارش کردهاند که در فاصله سالهای 1996 تا 2011 میلادی بیش از 25 میلیون مقاله علمی به رشته تحریر درآمده است.1
امروزه دلایل بسیار زیادی از جمله توسعه دانش، حل مشکلات، توسعهبخش، سازمان و یا دانشگاه محل خدمت نویسنده برای چاپ و نگارش مقالات علمی وجود دارد2 که دو عامل اول بسیار مهم و عامل توسعه آموزش در هر کشوری است چرا که هرگاه نویسندهای نقطه نظر نوینی درباره یک موضوع دارد و یا هنگامی که فرد راه حل برخی مشکلات مربوط به سلامت را کشف کند، ضروری است تا راه حل مشکل را از طریق یک مقاله پژوهشی در اختیار همگان قرار دهد.2
مراحل نگارش یک مقاله مستلزم صرف وقت زیادی میباشد، بر اساس شواهد معمولا از زمان نوشتن نسخه اولیه یک مقاله تا زمانی که نسخه نهایی آن آماده میگردد، مقاله بین پنج تا حداکثر 20 بار مورد بازنویسی قرار میگیرد3 گرچه رشد روزافزون نگارش مقالات علمی توسعه بهداشت و سلامت را به دنبال خواهد داشت اما بررسیهای دقیق نشاندهنده این موضوع است که تعداد کمی از این مقالات به یافتهها و اکتشافات بسیار نوین میپردازند و بهعبارت دیگر بسیاری از این مقالات یا تکرار شده نتایج پیشین هستند که تنها به روز شدهاند و یا کاربرد این مقالات در عمل بسیار سخت بوده و تنها هدف چاپ یک مقاله بوده است.1
حال سوال این است که چرا با چنین سرگردانی در چاپ و نگارش مقالات مواجه هستیم؟ امروزه هنگامی که یک نویسنده با مشکل مواجه میشود و یا یک ایده در زمینه توسعه علم را در نظر دارد، با تمام توان و با انگیزه بالا اقدام به نگارش مقاله میکند و همانگونه که گفته شد این اقدام بسیار زمان بر بوده و فرسایشی است، در نهایت پس از اینکه پژوهشگر این رنجها را تحمل کرده و مقاله آماده ارسال به مجله میشود، نویسنده وارد مرحله اصلی چاپ مقاله و هفت خان آن شده است، چرا که در بدترین حالت ممکن است مقاله در مرحله اولیه رد شود، گرچه رد یک مقاله توسط یک مجله به معنای خاتمه حیات آن نیست3 اما هنگامی که بدون دلیل کافی، در مرحله اولیه رد میشود، اولین ضربه را به نویسنده مقاله وارد میکند، آیا مقاله بیارزش است؟ چرا مقاله رد شده است؟ اشکال کار کجاست؟ اینها سوالاتی هستند که فکر نویسنده را پر میکنند.
کاش مشکل به همینجا پایان میگرفت، اما مشکل بعدی هنگامی است که سردبیر، مقاله را مورد لطف و عنایت خود قرار داده و آن را شایسته ارسال به مرحله داوری میکند، مشکل فرآیند طولانیمدت و فرسایشی داوری مقالات است که داوران آن را مورد بیمهری خود قرار میدهند.
بیشتر داوران مجلات علمی، اساتید و مسئولان دانشگاهی بوده و معمولا بسیار گرفتار هستند، اما هنگامی که یک استاد یا یک مسئول خود را بهعنوان داور یک مجله معرفی میکند آیا نباید خود را متعهد بداند و وظیفه خود را بهخوبی انجام دهد، مشکل اینجاست که یک مقاله به روز، با فرآیند طولانی داوری که گاهی به بیش از یک سال میانجامد، قدیمی شده و ارزش آن کاهش مییابد، در این حال کاش آن مقاله پس از یکسال فرآیند داوری به چاپ برسد و کابوس تمام شود.
اما وای به زمانی که مقاله پس از یکسال رد شود، آنگاه مقاله به مجله دیگری فرستاده میشود و مقاله به دلیل قدیمی بودن هرگز امکان چاپ پیدا نخواهد کرد، در این صورت است که نویسندگان امید خود را برای نگارش مقالات از دست داده و تنها به مقالاتی روی میآورند که پیشتر چاپ شدهاند، از این رو بهجای تولید علم و حل مشکلات، اقدام به نوشتن مقالاتی خواهند کرد که همانند مقالات چاپ شده نگارش یافتهاند و تنها به تغییر زمان آن مبادرت میکنند.
حال وظیفه مدیر مسئولان و سردبیران مجلات علمی است که تیم تحت رهبری خود را اعم از هیئت تحریره و داوران مجلات، مورد ارزیابی قرار دهند تا وظایف خود را بهخوبی انجام داده و در انجام آن کوتاهی نکنند و حتی اگر قرار است یک مقاله رد شود این فرآیند را تسریع بخشند، همچنین مجلات علمی میتوانند حوزههای مورد نظری را که در آن زمینه مقالات را به چاپ میرسانند و داورانی متناسب با آن دارند (سرعت بخشیدن به فرایند داوری) را مشخص نمایند و آشکارا بیان کنند که چه نوع مقالاتی و با چه ویژگیهایی به چاپ میرسانند تا از سردرگمی و اتلاف وقت مجله و نویسندگان نیز جلوگیری نمایند.
بحران را میتوان حادثهای تعریف کرد که به شکل طبیعی و یا توسط بشر بهوجود میآید، ناگهانی و یا فزاینده است و سختی و مشقت را به جامعه انسانی تحمیل مینماید، بهطوری که برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوقالعاده دارد و پاندمیک نیز یعنی مواردی از یک بیماری که بهطور ناگهانی در تمام نقاط یک کشور، بخشی از یک قاره و یا کل جهان روی دهد.3و4 وقتی بیماری همچون کووید-19 در کشوری اپیدمی و یا پاندمی میشود، تمام امکانات آن کشور جهت مبارزه با شرایط بهوجود آمده بسیج میشوند و نظام سلامت نیز برای کنترل بحران بهناچار اقدام به خرید و واردات دارو، تجهیزات و دستگاههای تشخیصی-درمانی در سطح وسیع مینماید و دیگر به مانند قبل فرصت انجام مـطالعات اقـتـصاد سلامت فراهم نیست و صرفا تحقیقات محدود صورت گرفته بهدلیل شتابزدگی مـحققان و نبود دادههای مناسب و کافی، دارای خروجی مطلوبی که بتواند مبنای سیاستگذاری مبتنیبر شواهد را فراهم کند نمیباشند.
حال کشوری که این بحران را پشت سرگذاشته است ممکن است با کسری بودجه مواجه شود و باید از منابع و بودجه تخصیصی سایر بخشها چشمپوشی کند که این موضوع مشکلات بسیاری برای برنامههای از قبل تعریف شده سازمانهای مختلف بوجود میآورد و نهایتا موجبات عقب افتادگی اقتصادی را فراهم میکند. البته لازم به ذکر است که دیگر تاثیر اقتصادی شیوع گسترده یک بیماری، هدر رفتن منابع انسانی مولد آن جوامع بوده و بار اقتصادی زیادی از این حیث ایجاد میکند. درمجموع میتوان گفت بحرانهایی همچون بیماری کووید-19 شرایط ویژهای برای همه بخشهای جامعه ایجاد میکند و اقتصاد سلامت نیز از این قاعده مستثنی نیست.
بهنظر میرسد که بودجه نظام سلامت پس از سپری کردن این همهگیری باید پس از محاسبه دقیق، بازتخصیص شده و سهم بهینه هر بخش در کمیته مرکبی از اقتصاددانان سلامت، متخصصان بهداشت، متخصصان درمان، متخصصان اپیدمیولوژی، مدیران بهداشت و درمان و سیاستگذاران سلامت تعیین گردد و همچنین اعتبارات بیشتری به این بخش اختصاص داده شود. امیدواریم که دیگر شاهد وقوع چنین اتفاقات ناگواری در هیچ جامعهای نباشیم و بتوانیم از اقدامات انجامگرفته و درسهای آموختهشده از این بحران بهمنظور آمادهسازی هرچه بیشتر زیرساختهای کشور در جنبههای مختلف استفاده کنیم.
914
|
نشانی: بلوار کشاورز، خیابان قدس، خیابان ایتالیا، پلاک ۴۹، طبقه هفتم، مجله دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تلفکس ۳-۴۲۹۱۰۷۰۲
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb