مقدمه: هدف از این مطالعه مقطعی (Cross sectional) که بر روی زنان مبتلا به کانسر پیشرفته پستان در بیمارستان امام خمینی در سال 1379 انجام شد، تعیین فراوانی تاخیر مراجعه و عوامل مرتبط با آن در این بیماران بود.
مواد و روشها: از بیماران، 200 خانم مبتلا به کانسر پیشرفته پستان بصورت متوالی در صورت رضایت وارد مطالعه شدند. وسیله جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بود که از طریق مصاحبه تکمیل شد.
یافته ها: از این افراد، 64 بیمار (32 درصد) مراجعه بدون تاخیر و 136 بیمار (68 درصد) مراجعه تاخیری داشتند. مراجعین با تاخیر در مقایسه با مراجعین بدون تاخیر بطور معنی دار دارای میانگین سنی بالاتر (P=0.004) میزان تحصیلات پایینتر (P=0.002) و وضعیت اقتصادی خفیف تر (P=0.001) بودند. میزان فراوانی زنان مجرد در آنها کمتر بود (P=0.001) و درصد کمتری از آنها ساکن شهرهای بزرگ بودند (P=0.01) و میزان دسترسی آنها به پزشک نیز کمتر بود (P=0.004). بیست و چهار و سه دهم درصد مراجعین با تاخیر دارای سابقه فامیلی کانسر پستان بودند، این میزان در مراجعین بدون تاخیر 53/1 درصد بود (P=0.001) و 62/5 درصد مراجعین با تاخیر و 85 درصد مراجعین بدون تاخیر به اهمیت معاینه فردی واقف بودند (P=0.002) و به ترتیب 84/4 درصد و 98/4 درصد آنها نسبت به نشانه های سرطان پستان آگاهی داشتند (P=0.01). در مراجعین با تاخیر و بدون تاخیر به ترتیب 23/5 درصد و 33 درصد با روش معاینه فردی پستان آشنا بودند که از نظر آماری اختلاف معنی دار نبود. نتیجه گیری و
توصیه ها: در این مطالعه، در مراجعین با تاخیر، عدم آگاهی از لزوم مراجعه، ترس، سهل انگاری، عدم دسترسی به پزشک و فقر مالی از علل عمده تاخیر در مراجعه بدست آمده است.
مقدمه: بلوغ زودرس به ایجاد خصوصیات ثانویه جنسی قبل از 8 سالگی در جنس مونث و قبل از 9 سالگی در جنس مذکر اطلاق می شود. این مطالعه به منظور بررسی فراوانی انواع بلوغ زودرس و تعیین عوامل زمینه ای آن و نیز بررسی میزان فراوانی نیاز به درمان در کودکان مبتلا بر حسب جنس انجام شده است.
مواد و روشها: در یک مطالعه گذشته نگر کلیه پرونده های درمانگاه غدد اطفال بیمارستان امام و پرونده های مطب شخصی از سال 1372 تا 79 مورد بررسی قرار گرفتند. با استفاده از پرسشنامه واحد اطلاعات مورد نیاز استخراج شد.
یافته ها: در مورد توزیع سنی بیماران، کمترین سن 0/8 سال و بیشترین سن 10 سال با میانگین سنی 5/37 سال و بیشترین فراوانی در سن 7 سال بود. از مجموع 74 کودک مراجعه کننده 50 نفر دختر (67/6 درصد) و 24 نفر پسر (32/4 درصد) بودند که بنابراین بیش از دو سوم موارد در دختران دیده می شد. در بیماران مذکر از مجموع 24 بیمار 18 نفر (75 درصد) دچار بلوغ زودرس مرکزی و 6 نفر (25 درصد) دچار بلوغ زودرس محیطی بودند که در بین بیماران دچار بلوغ زودرس مرکزی در 7 نفر (38/8 درصد) با علت زمینه ای شناخته شده و در 11 نفر بقیه (61/2 درصد) با علت ناشناخته (ایدیوپاتیک) بودند. در بیماران مذکر دچار بلوغ زودرس محیطی همه بیماران (100 درصد) دچار هیپرپلازی مادرزادی آدرنال بودند و سایر علل بلوغ زودرس در بین بیماران مذکر ما یافت نشد. در بین بیماران مونث از مجموع 50 بیمار 20 نفر دچار بلوغ زودرس مرکزی (40 درصد)، 23 نفر (46 درصد) دچار تلارک زودرس، 4 نفر (8 درصد) دچار پوبارک زودرس و 1 نفر (2 درصد) مبتلا به منارک زودرس و 2 نفر (4 درصد) مبتلا به سایر انواع بلوغ زودرس من جمله سندرم مک کوئین آلبرایت (یک مورد) و کم کاری تیروئید (یک مورد) بوده اند. در بیماران مونث دچار بلوغ زودرس مرکزی در 2 مورد علت زمینه ای مشخص (10 درصد) و در بقیه با علت ناشناخته ایدیوپاتیک (90 درصد) بودند. از 50 دختر دچار بلوغ زودرس 19 بیمار (38 درصد) نیاز به درمان پیدا کردند و از 24 پسر دچار بلوغ زودرس همه نیازمند درمان بودند (100 درصد).
نتیجه گیری و توصیه ها: نتایج حاصل از بررسی ما موید شایع تر بودن بلوغ زودرس در جنس مونث نسبت به جنس مذکر است ولی در اغلب دختران با فرمهای خوش خیم بلوغ زودرس مواجه هستیم. که فقط نیاز به پیگیری منظم و صحیح و اطمینان دادن به خانواده و بیمار دارند. ولی برعکس در گروه جنسی مذکر اغلب با علت های زمینه ای مهم همراه هستند که نیاز به درمان دارند بنابراین توصیه می شود که در بیماران مذکر دچار بلوغ زودرس با دقت و وسواس زیادتری بیماران را پیگیری کرد و به دنبال یافتن علت زمینه ای برای آن بود.
تومور نورواکتودرمال بدخیم محیطی (Primitive Peripheral Malignant Neuroectodermal Tumor) یا PNET نئوپلاسمی است بدخیم با منشا بافت عصبی و مورتالیته بالا که عموما در نواحی قفسه صدری و مجاور مهره های ستون فقرات کودکان و نوجوانان بروز می کند. تشخیص این نئوپلاسم براساس مطالعات هیستوپاتولوژیک و شواهد ایمونوهیستوشیمی بوده، درمان آن شامل جراحی، پرتو درمانی و شیمی درمانی می باشد. در این مقاله، یک مورد نسبتا نادر از این تومور با منشا نسوج قدام گردن بدون شواهد متاستاز دوردست معرفی می شود. بیمار مذکور ابتدا تحت عمل جراحی اکسیزیون تومور قرار گرفته و سپس برای پرتودرمانی و شیمی درمانی به پرتودرمان معرفی شده است.
مقدمه: عفونت دستگاه ادراری یکی از عفونت های شایع در شیرخواران و کودکان می باشد که می تواند موجب تغییرات پایدار در کلیه شود. امروز اسکن DMSA، یک روش بسیار حساس و انتخابی در ارزیابی بیماران مبتلا به پیلونفریت حاد می باشد.
مواد و روشها: در این پژوهش آینده نگر تغییرات پارانشیم کلیه در 62 کودک با محدوده سنی 1 ماه تا 12 سال که برای اولین بار با تشخیص پیلونفریت حاد بستری شده بودند توسط اسکن DMSA مورد بررسی قرار گرفت. در همه بیماران در مرحله حاد عفونت، اسکن DMSA و سونوگرافی سیستم ادراری و در 60 بیمار بعد از منفی شدن کشت ادرار سیستوگرام بعمل آمد.
یافته ها: میزان آسیب پارانشیم کلیه در گروه سنی بالاتر بیشتر بود (P=0.04) ولی هیچ ارتباط معنی داری بین گرفتاری پارانشیم کلیه ها و میزان CPR ،ESR مشاهده نشد. در 62 بیمار جمعا 124 کلیه مورد بررسی قرار گرفت که در 106 کلیه (85/5 درصد) اسکن DMSA غیر طبیعی گزارش گردید در حالیکه سونوگرافی غیر طبیعی فقط در 24 کلیه (19/4 درصد) مشاهده شد (حساسیت 20 درصد و ویژگی 83 درصد) (Kappa=0.06). چهارده کودک (23/3 درصد) مبتلا به ریفلاکس ادراری بودند و از 99 کلیه بدون ریفلاکس در 83 درصد موارد یافته ها به نفع گرفتاری پارانشیم کلیه در اسکن DMSA بود.
نتیجه گیری و توصیه ها: بر اساس نتایج حاصل از این مطالعه حساسیت اسکن DMSA در تعیین درگیری پارانشیم کلیه در جریان پیلونفریت حاد بالاتر از سونوگرافی می باشد و نیز گرفتاری پارانشیم کلیه در کودکان مبتلا به پیلونفریت حاد حتی در صورت عدم وجود ریفلاکس ادراری شایع است.
آتلکتازی سینوس فکی، بیماری نادر و نسبتا ناشناخته ای است که اغلب با علائم غیر مرتبط با سینوس تظاهر می کند. به نظر می رسد فشار منفی داخل سینوس ناشی از انسداد منفذ آن، علت رتراکسیون جداره ها باشد. دو بیمار با تشخیص آتلکتازی سینوس فکی معرفی می شوند: بیمار اول به علت انوفتالمی مراجعه و در بررسی ها، کدورت و آتلکتازی سینوس فکی، مشخص شده است. بیمار دوم به علت فرورفتگی ناحیه وسط صورت مراجعه و در بررسی های رادیولوژیک و آندوسکوپیک، تشخیص آتلکتازی سینوس فکی مطرح شده است. جهت بیمار اول با تکنیک جراحی آندوسکوپیک سینوس uncinectomy و انتروستومی میانی و برای بیمار دوم جراحی Caldwel-Luc همراه انتروستومی تحتانی انجام شد. در پیگیری یکساله در هر دو بیمار پیشرفت بیماری متوقف و بیماران بدون سمپتوم بودند.
مقدمه: یکی از راههای اکسیژناسیون و تهویه بیماران حین بیهوشی عمومی استفاده از لوله CPT است. مزایای لوله CPT بر ماسک این است که گاهی استفاده از ماسک صورت مشکل و نگهداری آن خسته کننده است و به علت درگیر بودن دستها، قدرت تحرک و مانور را از آنستزیولوژیست سلب می کند و نشت گازهای بیهوشی از کنار ماسک می تواند سبب آلودگی اطاق عمل گردد، همچنین فشار ماسک بر صورت می تواند باعث آسیب بافتهای نرم و اعصاب گردد و در مواردی قراردادن لوله تراشه مشکل و یا اصولا غیر ممکن است لذا از لوله CPT می توان به عنوان جایگزین ماسک صورت یا لوله تراشه استفاده کرد.
مواد و روشها: در این مطالعه برای بررسی کارآیی لوله CPT در تهویه بیماران کلاس II و ASA I که در حین بیهوشی عمومی نیاز به تنفس کنتروله نداشتند، بطور تصادفی در 2 گروه با لوله CPT و لوله تراشه قرارداده شدند و اندکسهای تنفس و تهویه بیماران که عبارت بود از: 1) حرکت قفسه سینه بیمار در هر دو طرف بطور قرینه و هماهنگ با حرکت شکم، 2) احساس مقاومت ریه در برابر فشردن بگ، 3) سمع صداهای تنفسی، خالی و پرشدن بگ ذخیره دستگاه در زمان دم و بازدم 4) میزان اشباع اکسیژن شریانی O2sat بررسی شد و در مواردی که هر چهار اندکس ایده آل بود، تنفس مطلوب قلمداد شد. میزان بروز کمپلیکاسیونهای تهویه در ادامه بیهوشی و ریکاوری (آسپیراسیون ریوی، لارنگوسپاسم و برونکوسپاسم، تهوع و استفراغ) ارزیابی شد.
نتایج: تنفس بیمار با لوله CPT به اندازه لوله تراشه موفقیت آمیز بود و می توان برای تهویه بیماران بیهوش با تنفس خودبخودی یا تنفس کنترله از آن استفاده کرد. مقاومت راه تنفسی هنگام استفاده از لوله CPT از لوله تراشه بیشتر بود (P<0.05). میزان هر یک از کمپلیکاسیونهای حین بیهوشی و ریکاوری (نظیر آروغ و استفراغ) هنگام استفاده از لوله CPT با لوله تراشه تفاوت معنی داری نداشته ولی جمع کل این کمپلیکاسیونها در دو روش اختلاف معنی دار داشتند (P<0.05). در گروه کنترل به میزان قابل توجهی گلودرد داشته اند (P<0.05).
نتیجه گیری و توصیه ها: نتیجه آنکه تنفس و تهویه بیمار با لوله CPT به خوبی انجام می شود و می توان برای تهویه بیماران بیهوش با تنفس خودبخودی یا تنفس کنترله با فشار راه هوایی نه چندان زیاد (cmH2O 20-25) از آن استفاده کرد.
مقدمه: آرتریت روماتوئید یک بیماری التهابی مزمن و سیستمیک است که با درگیری و تغییر شکل پیشرونده قرینه مفاصل مشخص می شود. این بیماری می تواند منجر به ناتوانی های حرکتی در مبتلایان گردد. هدف از این پژوهش که یک کارآزمایی بالینی بصورت کنترل شده با شاهد های متوالی از نوع خود کنترل بوده و روی بیماران مراجعه کننده به درمانگاه مرکز تحقیقات روماتولوژی بیمارستان شریعتی دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال های 74-1373 انجام گریده، تعیین میزان تاثیر حرکت درمانی بر توانائی های عملی مبتلایان به آرتریت روماتوئید می باشد.
مواد و روشها: بدین منظور 40 بیمار مبتلا به آرتریت روماتوئید با توجه به مشخصات نمونه و اهداف پژوهش انتخاب و بمدت 12 هفته مورد بررسی قرار گرفتند. سطح فعالیت عادی روزانه و دامنه حرکتی مفاصل نمونه های پژوهش پس از انتخاب، در سه زمان: آغاز پژوهش، قبل از ورزش (6هفته بعد از مراجعه) و بعد از ورزش (6 هفته بعد از شروع ورزش) اندازه گیری و اختلاف میانگین آنها با روش Paired T test مقایسه گردید. جهت بررسی تفاوت آنها در گروههای مختلف (از نظر شغل، میزان تحصیلات و غیره) از تست ANOVA یکطرفه استفاده شد. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه و گونیامتر استفاده به عمل آمد.
یافته ها: یافته های این پژوهش نشان می دهد میانگین فعالیت عادی روزانه نمونه های مورد پژوهش از 0.252±0.437 قبل از شروع ورزش به 3.06±6.69 بعد از ورزش افزایش یافت که از نظر آماری اختلاف معنی داری را نشان می دهد (P<0.001) همچنین میانگین دامنه حرکتی مفاصل آنها نیز از 0.28±0.278 قبل از ورزش به 3.57±8 بعد از ورزش رسید که از نظر آماری ارزشمند بود (P<0.0001). همچنین یافته ها نشان می دهد که متوسط زمان لازم جهت 15 متر قدم زدن بعد از ورزش، کاهش یافت (P<0.0001). درحالیکه قدرت چنگ زدن در مقایسه با قبل از ورزش افزایش یافته و از 0.29±7 به 3.1±18.5 رسید (P<0.0002). در این میان جنس، شغل و محدودیت حرکت در مفصل مچ پا با تاثیر ورزش ارتباط معنی داری را نشان میدهند (P<0.05). اما نحوه شروع و مدت زمان ابتلا به بیماری، سن و میزان تحصیلات افراد ارتباطی با تاثیر حرکت درمانی نداشتند (P>0.05).
نتیجه گیری و توصیه ها: با توجه به اینکه فعالیت بیماری و بسیاری از فاکتورهای تاثیرگذار به علت خود کنترلی بودن پژوهش ثابت بود، میتوان تغییرات فوق را ناشی از تاثیر حرکت درمانی دانست، لذا شاید بتوان اضافه نمودن حرکات درمانی ساده بعد از کنترل فعالیت بیماری در بیماران RA را بعد از تائید در یک مطالعه کنترل شده توصیه نمود.
مقدمه: درحال حاضر ماموگرافی همراه با معاینه کلینیکی اولین و اصلی ترین وسیله تشخیصی سرطان پستان می باشد. اما با وجود حساسیت بالای ماموگرافی حدود 5 تا 15 درصد ضایعات پستان بوسیله ماموگرافی قابل تشخیص نبوده و افتراق ضایعات خوش خیم و بدخیم در این روش میسر نمی باشد. سونوگرافی داپلر رنگی می تواند یک روش مفید در افتراق ضایعات خوش خیم و بدخیم پستان باشد.
مواد و روشها: این تحقیق از دی ماه 1378 لغایت آبان ماه 1379 در مرکز تصویربرداری بیمارستان امام خمینی (ره) جهت تعیین حساسیت و ویژگی سونوگرافی داپلر رنگی و پاور داپلر در افتراق ضایعات خوش خیم و بدخیم پستانی انجام گردید. روش مطالعه توصیفی و آینده نگر از نوع Process Research بود. در این تحقیق سیگنالهای داپلر رنگی و پاور داپلر توسط دستگاه GE logic 500 با پروب 7.5 MHz در 71 توده پستانی بررسی شد و متغیرهای RI) Resistive Index)، میزان و نحوه انتشار عروق در ضایعات مورد مطالعه قرار گرفت. بر اساس این فرضیه که ضایعات فاقد رگ یا کم عروق و دارای عروق محیطی یا مرکزی و با RI بیش از 0/6 خوش خیم و ضایعات پرعروق یا کم عروق دارای عروق نفوذی یا منتشر و RI کمتر از 0/6 بدخیم می باشند، نتایج داپلر رنگی تعیین شده و سپس با نتایج پاتولوژی که از طریق FNA و جراحی بدست آمده بود مقایسه و میزان حساسیت و ویژگی هر تست محاسبه گردید.
یافته ها: با توجه به نتایج پاتولوژی از 71 توده مورد بررسی 22 توده بدخیم و 49 توده خوش خیم بودند. اکثر توده های بدخیم پرعروق بوده (15 توده) و بیشتر آنها عروق نفوذی و منتشر داشتند (14توده). سه توده بدخیم فاقد رگ بود که هر سه کوچکتر از 10 میلی متر بودند. اکثر توده های خوش خیم و فیبروآدنومها فاقد رگ بودند (35 توده). پنج توده خوش خیم پرعروق بود و عروق منتشر و نفوذی در 9 توده خوش خیم دیده شد. 12 توده بدخیم، 2 فیبروآدنوم و تمامی ضایعات خوش خیم، RI بیشتر از 0/6، 7 توده بدخیم و 6 توده خوش خیم، RI کمتر از 0/6 داشتند. حساسیت سونوگرافی داپلر رنگی و پاور داپلر برای تعیین بدخیمی بر اساس پرعروق بودن ضایعه 68 درصد، براساس عروق منتشر و نفوذی 64 درصد و براساس RI کمتر از 0/6 برابر 32 درصد بود. ویژگی این روش برای معیارهای فوق به ترتیب 90 درصد، 82 درصد و 88 درصد می باشد با استفاده از مجموع معیارهای فوق برای تعیین بدخیمی حساسیت، 73 درصد و ویژگی 82 درصد می باشد (P<0.0001).
نتیجه گیری و توصیه ها: بنابر نتایج فوق میزان و نحوه انتشار و مورفولوژی عروق توده های پستانی در داپلر رنگی و پاور داپلر یک یافته مهم برای تشخیص احتمال بدخیم است اما RI ارزش تشخیصی چندانی ندارد. حساسیت سونوگرافی داپلر و پاور داپلر نسبت به ماموگرافی پایینتر بوده و این تست به عنوان یک تست غربالگری سرطانهای پستان مناسب نمی باشد ولی به عنوان مکمل جهت افتراق ضایعات خوش خیم و بدخیم و کاهش موارد بیوپسی های غیرضروری یک روش مفید است. در این بررسی بین نتایج داپلر رنگی و پاورداپلر، بجز یک مورد که در داپلر رنگی توده فاقد رگ بوده و در پاور داپلر دارای یک رگ مرکزی بود هیچگونه تفاوتی دیده نشد.
مقدمه: ماکروفاژهای پریتونئال، اصلی ترین جمعیت سلولهای موثر در این محوطه حیاتی و بعنوان سد دفاعی بر علیه تهاجم ارگانیسم هایی است که احتمال نفوذ آنها از دستگاه گوارش مطرح می باشد. این سلولها از منوسیتهای اولیه در گردش خون مشتق گردیده و بدنبال تکامل تغذیه ای در پستانداران شکل می گیرند. در این بررسی، سعی گردیده که بطور تجربی و با روشهای رایج کشت سلول خصوصیات التهابی و فعالیتهای کشندگی این رده سلولی به کمک محرک مناسب و لازم را ارزیابی و سنجش نماییم. توان چسبندگی این سلولها و تکوین مورفولوژیک و فعالیت اکسیداتیو آنها، از مهمترین جنبه های آزمایشگاهی این پژوهش بوده است.
مواد و روشها: این تحقیق بصورت تجربی در سال 1379 در گروه ایمونولوژی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طراحی و انجام گرفت. سلولهای فاگوسیتیک منوسیتی به طریق لاواژ پریتونئال از موشهای 2 هفته ای شیرخوار با تکنیک رایج، اخذ گردید. پس از قرار دادن در محیط کامل کشت سلول، سلولها به دو گروه مورد و کنترل تقسیم گردیدند که دریافت کننده فوربول میریستات استات (PMA+) و بدون محرک (PMA-) بودند. هر دو سیستم کشت سلولی در مقاطع مختلف زمانی از 1 الی 24 ساعت تحت انکوباسیون در شرایط رایج کشت گردیدند. در هر یک از زمانهای مختلف فوق، سلولهای محیط کشت از حیث تعداد چسبنده و نیز تکامل مورفولوژیک و قدرت حیاتی مورد ارزیابی قرار گرفتند. در ایده آل ترین زمان چسبندگی از حیث تعداد سلول و مناسب ترین مرحله تکوینی که مربوط به کسب خصوصیات ماکروفاژی آنها بود، آزمایش احیا ماده NBT به عنوان اندیکاتور سیستم کشندگی و انفجار تنفسی سلول در هر دو گروه سلول انجام شد.
یافته ها: سلولهای رده منوسیتی موجود در مایع لاواژ در گروه PMA+ از اولین ساعت آغاز کشت شروع به چسبیدن به سطح پلاستیکی فلاسک کشت نمودند و تعداد سلولهای چسبنده در ساعت 18 به حداکثر میزان خود رسید. در گروه کنترل، از ساعت دوم الی 24 پس از شروع انکوباسیون، چسبندگی سلولها ادامه یافت. ایده آل ترین مورفوژنز ماکروفاژی در سلولهایی که PMA دریافت داشتند در ساعت چهارم اتفاق اتفاد در حالیکه سلولهای فاقد محرک در ساعت 12 به اوج تکامل مورفولوژیک و ماکروفاژی رسیدند. در مناسب ترین زمان انکوباسیون، از حیث فراوانی سلولهای چسبنده و تکوین ایده آل ماکروفاژی، در هر دو گروه آزمایش احیا NBT به منظور تعیین درصد سلولهای واکنش دهنده انجام گردید. گروه PMA+ از حیث تولید رادیکالهای اکسیداتیو و احیا NBT و تشکیل بلورهای فورمازان با میزان نسبی (92 درصد) ارزابی گردیدند در حالیکه با رعایت اصول فوق، سلولهای PMA- با (67 درصد) را نشان دادند.
نتیجه گیری و توصیه ها: یافته های ما نشان داد که توانایی اکسیداتیو و عملکردی فاگوسیتهای پریتونئال که مشتق از منوسیتهای در گردش بوده و در حیوان شیرخوار به مناسب ترین صورت ممکن قابل اخذ می باشد، بسیار بالا بوده و این بیانگر نقش استراتژیک و بحرانی این سلولها در دفاع ذاتی می باشد. از طرفی دست یابی به این سلولها، امکان اجرای تحقیقات و پژوهشهای دقیق تری را در رابطه با اعمال فاگوسیتیک در دفاع طبیعی را فراهم می آورد.
مقدمه: تشخیص سریع، درمان، ارزیابی و پیگیری عفونت ادراری از جمله اقدامت ضروری در راستای کاهش اسکار در پارانشیم کلیه می باشد. این مطالعه بمنظور 1) بررسی توانایی سنتی گرافی، اولتراسوند و پارامترهای بیولوژیک در شناسایی گرفتاری کلیه در جریان پیلونفریت حاد، 2) ارزیابی رابطه بین کلیرانس کراتینین و درگیری کلیه، 3) مشخص نمودن فراوانی اسکار متعاقب پیلونفریت حاد انجام گردید.
مواد و روش ها: این پژوهش بطور آینده نگر در 54 کودک (با میانگین سنی 3.41±4.02 و گستره سنی 1 ماه تا 12 سال) که برای اولین بار با تشخیص پیلونفریت حاد در بخش بستری شده بودند، انجام گرفت. همه بیماران علاوه بر بررسی های بیولوژیک مثل شمارش گلبول های سفید (WBC: White blood cell) و اندازه گیری (ESR: Erythrocyte sedimentation rate) و (CRP: C-reactive protein)، تحت سونوگرافی، سنتی گرافی کورتکس کلیه در 5 روز اول شروع عفونت و سیستویورتروگرافی طی 10 روز اول بستری قرار گرفتند. از همه بیماران با اسکن غیرطبیعی حداقل سه ماه پس از شروع بیماری، مجددا سنتی گرافی بعمل آمد.
یافته ها: از 54 بیمار مورد بررسی در 93 از 108 واحد کلیه (86.1%) اسکن (DMSA: Technetium-99m dimercaptosuccinic acid) در فاز حاد بیماری غیرطبیعی گزارش گردید. 42 کودک مجددا تحت سنتی گرافی قرار گرفتند که از این تعداد در 8 شیرخوار در محدوده سنی زیر یکسال 9 از 16 واحد کلیه (56.25%)، در 16 کودک بین سنین 1 تا 5 سال 23 از 32 واحد کلیه (71.87%) و در 18 بیمار بزرگتر از 5 سال 33 از 36 واحد کلیه (93%) یافته ها به نفع پیدایش اسکار در پارانشیم کلیه بود. فراوانی اسکار کلیه در کودکان بزرگتر از 5 سال بیشتر از شیرخواران زیر یکسال بود. از کل بیماران مورد بررسی فقط در 10 بیمار (18.5%) سونوگرافی غیرطبیعی گزارش گردید. در سیستویورتروگرافی در 21 از 108 واحد کلیه یافته ها بنفع برگشت ادراری بود. حساسیت پارامترهای بیولوژیک شامل WBC و ESR و CRP و سونوگرافی بترتیب 78.5%، 64.5%، 69.9% و 18.5% و ویژگی آنها بترتیب 40%، 33.3%، 13.3% و 80% بود. رابطه بین میزان برطرف شدن تغییرات در پارانشیم کلیه در اسکن پیگیری و افزایش کلیرانس کراتینین از نظر آماری معنی دار بود (P<0.001). از طرف دیگر هیچگونه اختلاف معنی داری بین گروه ها در رابطه با WBC و ESR و CRP دیده نشد.
نتیجه گیری و توصیه ها: نتایج حاصل از این مطالعه نشان می دهد که در ارزیابی کودکان مبتلا به پیلونفریت و در معرض اسکار، استفاده از تکنیک سنتی گرافی می تواند از اعتبار و اطمینان بیشتری نسبت به سونوگرافی و پارامترهای بیولوژیک برخوردار باشد. در این مطالعه بین کاهش تغییرات پارانشیم کلیه در اسکن پیگیری و افزایش کلیرانس کراتینین رابطه معنی داری از نظر آماری مشاهده شد. بعلاوه این مطالعه نشان داد که تغییرات مشاهده شده در اولین اسکن ممکن است گذرا و موقتی باشد. به همین لحاظ ما پیشنهاد می کنیم حداقل سه ماه پس از شروع عفونت برای آگاهی از ماندگاری ضایعات و گذرا بودن آنها، از این بیماران مجددا اسکن DMSA بعمل آید.
مقدمه: ناهنجاری های دیواره دهلیزی نقش مهمی در ایجاد حوادث آمبولیک مغزی دارند. مطابق بسیاری از مطالعات انجام شده، اکوکاردیوگرافی ترانس توراسیک و ترانس ازوفاژیال وسیله بسیار موثری برای شناخت و تشخیص بموقع این ناهنجاری ها می باشد. هدف از این مطالعه، تعیین فراوانی وجود ناهنجاری های دیواره بین دهلیزی، عمدتا شامل دریچه بیضی باز، آنوریسم دیواره بین دهلیزی و نقص دیواره دهلیزی در مراجعین ما با استفاده از روش های مذکور بوده است.
مواد و روش ها: در این مطالعه بیمارانی که دچار حوادث آمبولیک مغزی (Cerebrovascular accident: CVA) یا (TIA: Transient ischemic attack) شده بودند و بعد از اقدامات تشخیصی در دسته استروک کریپتوژنیک (استروک با علت ناشناخته) قرار گرفتند، انتخاب شدند و با اکوکاردیوگرافی ترانس توراسیک و ترانس ازوفاژیال بررسی گردیدند.
یافته ها: در نهایت در بررسی 32 بیمار با سن متوسط 50.2 سال و با انحراف معیار 10.9 سال، 17 مورد مذکر و 15 نفر مونث بودند. 40.6% بیماران (PFO: Patient framen orale) داشتند که در 15.6% آنها ASA وجود داشت و 6.3% آنها (ASD: Atrial septal defect) داشتند. از بیمارانی که ASA داشتند، 60 درصدشان PFO هم داشتند.
نتیجه گیری و توصیه ها: در این مطالعه دریافتیم که شیوع PFO و ASA همچنین و مثل سایر مطالعات در مراکز دیگر در بیماران با استروک کریپتوژنیک بالا است و در ضمن در شرح حال هیچکدام از آنها اشاره به سابقه DVT نشده است.
مقدمه: سندرم نفروتیک شایعترین بیماری مزمن کلیوی در اطفال می باشد. اکثر کودکان درمان شده با دوره های کوتاه مدت پردنیزولون خوراکی، بعد از چند دوره عود، بهبود می یابند، معهذا دو گروه از بیماران فاقد این سیر بالینی هستند. گروه اول کودکانی که بدلیل وابستگی به پردنیزولون در معرض خطرات ناشی از عوارض داروی مذکور و گروم دوم کودکانی هستند که بدلیل مقاوم بودن به استروئید خوراکی لازمست از داروهای ایمونوساپرسیو استفاده نمایند.
مواد و روش ها: در این مطالعه سیر کلینیکی، ریسک فاکتورهای عود و عوامل پیشگویی کننده پی آمد طولانی مدت 502 کودک مبتلا به سندرم نفروتیک اولیه بطور متوسط بمدت 60 ماه (حداقل 3.5 ماه و حداکثر 240 ماه) طی سال های 79-1360 مورد پیگیری قرار گرفت.
یافته ها: از 502 بیمار، 5 مورد (1%) رمیسیون خودبخود پیدا کردند و پاسخ به درمان در 313 کودک مثبت بود. از 184 بیمار (78 مورد قبل از درمان، 106 مورد در ادامه درمان) حداقل یک نوبت بیوپسی کلیه بعمل آمد. در 103 بیمار مبتلا به سندرم نفروتیک عود کننده، حساس و وابسته به استروئید، لوامیزول باعث پیدایش رمیسیون طولانی مدت در 33 مورد (31.7%) از بیماران گردید. درمان با سیکلوفسفامید و سیکلوسپورین بترتیب در 49 مورد (50%) از 98 بیمار و 28 مورد (41.3%) از 68 بیمار منجر به رمیسیون طولانی مدت شد. در آخرین ارزیابی کلینیکی، رمیسیون طولانی مدت در 73 مورد (14.5%)، عود بیماری در 301 بیمار (59.9%)، تداوم پروتئینوری در 43 مورد (8.6%) و پیشرفت بیماری بسمت نارسایی پیشرفته کلیه ESRD در 33 بیمار (6.6%) مشاهده شد و شش مورد (1.2%) از کل بیماران که همه آنها دچار نارسایی مزمن کلیه شده بودند، فوت شدند. (5 مورد بدلیل عفونت و یک مورد بدلیل نارسایی قلبی-تنفسی). بین سن 5-1 سال در شروع بیماری و آتوپی بعنوان عوامل خطر غیر وابسته و عودهای مکرر ارتباط معنی داری وجود داشت (P<0.05). پاسخ به سیکلوفسفامید و سیکلوسپورین در بیماران مبتلا به سندرم نفروتیک وابسته به استروئید یا (MCNS: Minimal change nephrotic syndrome) بهتر از گروه مبتلا به نفروز مقاوم به استروئید (SRNS: Steroid-resistant nephrotic syndrome) یا دارای هیستوپاتولوژی FSGS بود (P<0.05). همچنین بین پروتئینوری مداوم، پرفشاری خون، هماچوری میکروسکوپیک یا ماکروسکوپیک، گلوکوزوری و پیشرفت بیماری بطرف ESRD رابطه معنی داری مشاهده شد (P<0.05).
نتیجه گیری و توصیه ها: نتایج حاصل از این مطالعه نشان می دهد که کودکان مبتلا به سندرم نفروتیک از نوع وابسته به استروئید یا دارای هیستوپاتولوژی MCNS در طولانی مدت از پیامد خوبی برخوردار می باشند. از طرف دیگر وجود برخی متغیرهای بالینی مثل پرفشاری خون و پارامترهای آزمایشگاهی از قبیل پروتئینوری مداوم، هیستوپاتولوژی (FSGS: Focal segmental glomerulosclerosis)، هماچوری و گلوکوزوری در طولانی مدت این گروه از کودکان را با پیامد نامساعدی مواجه می سازد. ضمنا این مطالعه نشان داد که بین سن پایین (کمتر از 5 سال)، آتوپی و افزایش میزان عود رابطه معنی داری وجود دارد.
مقدمه: در حال حاضر با اینکه درمان جراحی سرطان پستان از رادیکال ماستکتومی بطرف درمان های محافظه کارانه سوق کرده، اما درمان جراحی آگزیلا تغییر چندانی ننموده است. وضعیت غدد لنفاوی آگزیلا بهترین فاکتور برای تعیین پیش آگهی بیماران و بقا آنهاست. اطلاع از وضعیت غدد لنفاوی آگزیلا، در طراحی روش درمان و نیز بررسی پروگنوز سرطان پستان اهمیت زیادی دارد.
مواد و روش ها: کلیه بیمارانی که از ابتدای سال 1379 تا انتهای سال 1380 با تشخیص سرطان پستان قابل عمل (Stage I,II بالینی)، در بخش های انستیتو کانسر بستری شدند و کاندید عمل جراحی Modified radical mastectomy یا Breast conservating surgery شدند، شامل 100 نفر، وارد مطالعه گردیدند و سونوگرافی ناحیه آگزیلاری روی ایشان قبل از عمل جراحی دیسکسیون آگزیلا انجام گردید (T1 stage و T2 کلینیکی).
یافته ها: اغلب بیماران در Stage II بیماری و تعداد قابل توجهی از آنان (28 مورد) در Stage III پاتولوژیک بودند. حساسیت سونوگرافی در تشخیص متاستاز بدخیم غدد لنفاوی، هفتاد و هشت درصد و Specificity، هفتاد و نه درصد و Accuracy هفتاد و نه درصد بوده است. PPV، هشتاد و پنج درصد و NPV، هفتاد درصد بوده است.
نتیجه گیری و توصیه ها: سونوگرافی قبل از عمل، بتنهایی، وسیله مناسبی برای تشخیص متاستاز به غدد لنفاوی نمی باشد.
بیماری کیمورا یک بیماری ناشایع، خوش خیم و التهابی مزمن است که علت و پاتوژنز آن ناشناخته می باشد. این بیماری بافت های زیرجلدی را گرفتار کرده؛ مانند ضایعات توموری تظاهر می کند و بیشتر در ناحیه سر و گردن یافت می شود. از نظر بالینی در صورت گرفتاری پاروتید، با تومور پاروتید همراه با متاستاز به غدد لنفاوی اشتباه می شود. تشخیص آن قبل از بیوپسی بافتی مشکل است و FNA ارزش محدودی در تشخیص این بیماری دارد. شواهدی از تبدیل به بدخیمی وجود ندارد و گاهی بهبود خودبخودی رخ می دهد. انواع روش های درمانی در درمان این بیماری پیشنهاد شده است اما هیچکدام بطور کامل تایید نشده اند و عود شایع است. ما یک مرد 33 ساله دچار بیماری کیمورا را که تظاهر آن بصورت توده پاروتید چپ بوده است شرح می دهیم.
مقدمه: در بین باکتری های موثر در عفونت های بیمارستانی، جنس استافیلوکوکوس ها از جایگاه خاصی برخوردار می باشند. متاسفانه حدود 90% از سویه های استافیلوکوکسی جدا شده از عفونت های بیمارستانی به پنی سیلین مقاوم هستند و میزان مقاومت این سویه ها به پنی سیلین های صناعی مقاوم به بتالاکتاماز مانند متی سیلین و اگزاسیلین نیز رو به فزونی می باشد. از این رو درمان چنین عفونت هایی مشکل بوده و شناسایی سریع این عوامل در درمان اهمیت دارد.
مواد و روش ها: تعداد 85 سویه استافیلوکوکسی کواگولاز منفی و 70 سویه کواگولاز مثبت از بیماران بستری در بیمارستان های دکتر شریعتی و مرکز طبی کودکان جدا گردید و با روش دیسک دیفیوژن مطابق روش استاندارد NCCLS تعیین حساسیت شدند و سپس با نتایج حاصل از واکنش PCR جهت جستجوی ژن mec A مورد مقایسه قرار گرفتند.
یافته ها: براساس نتایج بدست آمده 62 سویه استافیلوکوکسی کواگولاز منفی (72.9%) و 27 سویه استافیلوکوکسی کواگولاز مثبت (38.6%) با روش دیسک دیفیوژن نسبت به اگزاسیلین مقاوم بودند اما در روش PCR، شصت و سه سویه استافیلوکوکسی کواگولاز منفی (74%) و 28 استافیلوکوکسی کواگولاز مثبت (40%) دارای ژن mec A بودند.
نتیجه گیری و توصیه ها: در مطالعه مذکور، روش دیسک دیفیوژن در مقایسه با PCR (بعنوان Gold standard) برای شناسایی استافیلوکوکسی کواگولاز منفی دارای حساسیت 96.28%، ویژگی 95.54% و دقت 94.74% و برای استافیلوکوکسی کواگولاز مثبت دارای حساسیت 92.58%، ویژگی 97.16% و دقت 95.17% بود. می توان گفت روش های فنوتیپی مانند دیسک دیفیوژن بعلت اینکه تحت اثر شرایط محیط رشد باکتری قرار می گیرند در مقایسه با روش های ژنوتیپی مانند PCR در جستجوی ژن mec A، حساسیت و ویژگی پایین تری هستند و قادر نیستند 100% سویه های استافیلوکوکسی مقاوم به متی سیلین را شناسایی کنند.
مقدمه: مقایسه پرده های صماخ در گروه شاهد همه بیماران مبتلا به آنژین صدری انسداد عروق کرونر ندارند. یافتن آنژیوگرافی کرونر طبیعی در بیماران مبتلا به آنژین صدری و تست ورزش مثبت بنام سندرم X معروف شده است. این گروه از بیماران حدود 30-25% موارد آنژین صدری که آنژیوگرافی شده اند را تشکیل می دهند. این مطالعه جهت تعیین مشخصات بیماران مبتلا به سندرم X و مقایسه آن با افراد با کرونر غیرطبیعی بیماران مشکوک به بیماری کرونر صورت گرفته است.
مواد و روش ها: تعداد 200 بیمار که جهت آنژیوگرافی عروق کرونر به بیمارستان افشار یزد معرفی شده بودند از نظر سندرم X مورد ارزیابی قرار گرفتند. مطالعه آینده نگر، توصیفی-تحلیلی و روش تحقیق از نوع Cross-sectional بود. بدلیل مبهم بودن نتایج آنژیوگرافی 6 بیمار از مطالعه خارج شده و نهایتا 194 بیمار در مطالعه شرکت کردند. بیماران از نظر ریسک فاکتورها (فشار خون بالا، سابقه فامیلی مثبت، دیابت، هیپرلیپیدمی، سیگار) علائم بالینی، یافت های ECG و نتایج تست ورزش مورد ارزیابی قرار گرفته و در نهایت مورد آنژیوگرافی عروق کرونر قرار گرفتند و براساس نتایج آن به دو گروه سندرم X (کرونر نرمال) و گروه با کرونر غیرطبیعی تقسیم شدند.
یافته ها: از 194 بیمار مورد مطالعه 51 بیمار (26.3%) کرونر طبیعی داشتند. همچنین در 38.9% زنان آنژیوگرافی شده کرونر طبیعی وجود داشت (در مقایسه با 21.4 در جامعه مردان (P=0.013)). از نظر فراوانی ریسک فاکتورها در گروه با عروق کرونر نرمال، فشار خون بالا در 37%، هیپرلیپیدمی در 50%، سیگار در 25%، دیابت در 12%، چاقی در 45% و سابقه فامیلی مثبت در 21.5% موارد دیده شد (در مقایسه فشار خون بالا در 42%، هیپرلیپیدمی در 51%، سیگار در 37%، دیابت در 28%، چاقی در 47% و سابقه فامیلی مثبت در 47% بیماران با کرونر غیرطبیعی وجود داشت). درد در 24% بیماران مبتلا به سندرم X به TNG زیرزبانی پاسخ مطلوب داده بود (در مقایسه با 76% پاسخ در گروه با کرونر غیرطبیعی P=0.049) از نظر Functional class هشتاد و هفت درصد بیماران در کلاس 1 و 2 و تنها 13% بیماران در کلاس 3 و 4 قرار گرفتند، 26% درد آتیپیکال و پنجاه درصد ECG طبیعی داشتند و همچنین 51% بیماران توانسته بودند تا مراحل 3 و 4 تست ورزش را انجام دهند.
نتیجه گیری و توصیه ها: در کل از این مطالعه چنین نتیجه گرفته شد که سندرم X در جامعه زنان شایعتر است، درد با فعالیت ارتباط کمتری دارد (P=0.014)، کمتر به TNG زیرزبانی پاسخ می دهد (P=0.049)، اکثر بیماران سابقه فامیلی بیماری قلبی ندارند و ECG طبیعی در بخش بیشتری از بیماران دیده می شود (P=0.00). دیابت و فشار خون بطور معنی داری در گروه سندرم X کمتر از گروه غیر نرمال است (فشار خون P=0.03) و (دیابت P=0.04).
مقدمه: پیوند سلول های بنیادی خونساز امکان استفاده از دوزهای بالای داروهای شیمی درمانی را جهت درمان بیماری های خونی بدخیم فراهم نموده است. بهترین روش برای نگهداری کوتاه مدت سلول های بنیادی خونساز جهت استفاده در پیوند اتولوگ خون محیطی نگهداری در دمای 4 درجه سانتیگراد (یخچال) می باشد. ما در این مطالعه تعداد و درصد زنده بودن سلول های هسته دار و واحدهای تشکیل دهنده کلنی نمونه های خون محیطی موبیلیزه نگهداری شده در دمای 4 درجه سانتیگراد را بررسی کردیم.
مواد و روش ها: نمونه های پیوند خون محیطی 37 نفر شامل 13 بیمار خونی کاندید پیوند اتولوگ و 24 نفر دهنده سالم جهت پیوند آلوژن در 5 لوله استریل در دمای 4 درجه سانتیگراد بمدت 8 روز نگهداری شدند. هر نمونه در روزهای صفر (روز اخذ نمونه)، 2، 4، 6 و 8 از لحاظ شمارش سلولی (با لام نئوبار)، درصد زنده بودن (با رنگ تریپان بلو) و تعداد واحدهای تشکیل دهنده کلنی گرانولوسیت-ماکروفاژ تحت بررسی قرار گرفت. مقادیر بدست آمده به درصد مقادیر روز صفر تبدیل و از برنامه SPSS 10.0 جهت تحلیل آماری استفاده شد.
یافته ها: میانگین تعداد سلول های هسته دار در روزهای 2، 4، 6 و 8 برحسب مقادیر روز صفر بترتیب 101.2، 98.7، 96.3 و 88.9 بود. میانگین درصد سلول های زنده در این روزها بترتیب 93.8، 84.7، 78.1 و 73.6 بدست آمد. میانگین تعداد واحدهای تشکیل دهنده کلنی گرانولوسیت-ماکروفاژ بهمین ترتیب 72.3، 54.4، 29.5 و 10.6بود. هیچ ارتباط معنی داری بین سن، جنس، وزن و نوع دهنده اتولوگ یا آلوژن با شمارش سلولی، درصد زنده بودن و تعداد واحدهای تشکیل دهنده کلنی گرانولوسیت-ماکروفاژ یافته نشد.
نتیجه گیری و توصیه ها: در طول 8 روز نگهداری نمونه های پیوند خون محیطی تعداد سلول ها و درصد سلول های زنده تا بالاتر از 70% باقی می مانند، درحالی که تعداد واحدهای تشکیل دهنده کلنی گرانولوسیت-ماکروفاژ سریعتر افت می کند و بعد از روز چهار به کمتر از 50% می رسد. بنابراین، تعداد سلول های بنیادی خونساز خیلی سریعتر از تعداد کل سلول ها و درصد زنده بودن آنها افت می کند.
مقدمه: تغییرات پاتولوژیک و مراحل آن در مری کودکان تا قرن اخیر توجه کمی را به خود جلب نموده بود ولی اخیرا این تغییرات و توالی کلینیکی آن علاقه بسیاری را به خود معطوف داشته است. هدف از این مطالعه بررسی شیوع و اپیدمیولوژی ازوفاژیت می باشد. با عنایت به اینکه بتوان با آگاهی از شیوع و شناخت هرچه سریعتر علائم بالینی و بهبود روش های تشخیصی و درمانی از ایجاد عوارضی که حیطه وسیعی از بیماری های طب کودکان را در برمی گیرد پیشگیری نمود.
مواد و روش ها: بررسی بصورت توصیفی مقطعی بر روی کودکان کمتر از 16 سال مراجعه کننده به بخش آندوسکوپی مرکز طبی کودکان بصورت آینده نگر بمدت یکسال (تیر 1379-تیر 1380) بصورت نمونه گیری غیر احتمالی صورت گرفت.
نتایج: 500 کودک تحت بررسی قرار گرفتند که از این میان 50.2% مذکر و شایعترین گروه سنی 8 تا 12 سال بود. شایعترین شکایت بیماران دل درد با 45.7% و سپس تهوع و استفراغ 13% موارد بود. ملنا و هماتمز هرکدام با 66% و 18.8% شایعترین علت مراجعه در ازوفاژیت Severe بودند. بیماری فیبروز کیستیک شایعترین بیماری همراه با ازوفاژیت در گروه مورد مطالعه بود. طبق مطالعه انجام شده دید ماکروسکوپی (آندوسکوپی) در 415 مورد ازوفاژیت را گزارش نمود درحالیکه پاتولوژی تنها در 352 مورد آنرا تایید نمود. از سوی دیگر در 83 مورد آندوسکوپی و دید ماکروسکوپی از نظر ازوفاژیت منفی بود که در این عده 23 مورد پاتولوژی ازوفاژیت را گزارش نموده بود. ازوفاژیت Mild در دید آندوسکوپی 67% و در پاتولوژی 63.5% ازوفاژیت Moderate در آندوسکوپی 14.7% و در پاتولوژی 17.2% ازوفاژیت Severe در آندوسکوپی 2.8% و در پاتولوژی 4.9% بود. بحث: براساس مطالعه انجام شده ازوفاژیت یافته شایعی در آندوسکوپی اطفال بوده و آندوسکوپی از نظر تعیین حدس ازوفاژیت از توانایی نسبتا بالایی برخوردار است (ppv=48.8% و حساسیت حدود 85.4%) ولی اختصاصی بودن آن حدود 26.7% خواهد بود.
نتیجه گیری و توصیه ها: بیوپسی از مخاط در هر بیماری که آندوسکوپی می شود ضروری خواهد بود و در کودکان مبتلا به دل درد مزمن، تهوع، استفراغ و اختلال رشد و بیماران مبتلا به فیبروزکیستیک باید همواره به فکر ازوفاژیت بود و آنرا کنار گذارد باید توجه نمود که ازوفاژیت بیماری نادری نبوده و بررسی بیشتری باید در این مورد در کودکان ایرانی صورت گیرد.
مقدمه: سفالومتری یکی از شاخه های مهم آنتروپومتری می باشد، که در تشخیص هویت، پزشکی قانونی، جراحی پلاستیک، ارتودنسی، باستان شناسی و تشخیص منشا نژادها کاربرد دارد. مطالعه حاضر بمنظور تعیین فنوتیپ های سر و صورت نوزادان پسر یک روزه دو گروه قومی بومی سیستانی و بلوچ ساکن شهرستان زاهدان، صورت گرفت.
مواد و روش ها: این مطالعه به روش مقطعی و بصورت توصیفی تحلیلی بر روی 420 نوزاد پسر یک روزه بومی (216 سیستانی و 204 بلوچ) که از لحاظ بالینی سالم بودند، در تابستان 1381 و در مرکز آموزشی درمانی قدس زاهدان انجام شد. در این مطالعه شاخص های سفالیک و پروسوپیک با روش سفالومتری کلاسیک تعیین گردید.
یافته ها: میانگین و انحراف معیار شاخص سفالیک در گروه های سیستانی و بلوچ بترتیب 4.8±83.67 و 4.77±83.64 و شاخص پروسوپیک 5.87±86.79 و 6.76±86.53 تعیین گردید. براساس شاخص سفالیک در گروه سیستانی تیپ غالب انواع براکی سفال (37%) و هیپربراکی سفال (37%) بود. در گروه قومی بلوچ نیز تیپ غالب سر هیپربراکی سفال (37.3%) و براکی سفال (3.35%) بود. براساس شاخص های پروسوپیک در گروه سیستانی تیپ غالب صورت اوری پروسوپیک (42.6%) و در گروه بلوچ نیز تیپ غالب صورت اوری پروسوپیک (39.2%) بود.
نتیجه گیری و توصیه ها: این تحقیق نشان داد که اختلاف آماری معنی داری بین میانگین شاخص ها و انواع تیپ های سر و صورت در دو گروه قومی سیستانی و بلوچ ساکن در شهرستان زاهدان وجود ندارد (P<0.05). براساس این مطالعه مقطعی بنظر می رسد که بین نوزادان دو گروه قومی مذکور از نظر شاخص های سر و صورت شباهت هایی وجود دارد.
مقدمه: التهاب مخاطی دهان (موکوزیت) شایعترین عارضه حاد ناشی از پرتودرمانی در تومورهای سر و گردن می باشد. اغلب این بدخیمی ها توسط پرتودرمانی علاج پذیر می باشند و این عارضه ممکن است باعث وقفه در درمان و سوتغذیه بیمار شود. تاکنون اثر هیچ دارو جهت پیشگیری از این عارضه مشخص نشده است. ویتامین E یک تثبیت کننده غشا سلولی می باشد و در درمان موکوزیت نیز استفاده می شود. هدف از این بررسی تاثیر داروی ویتامین E خوراکی در پیشگیری از موکوزیت در پرتودرمانی بدخیمی های سر و گردن می باشد.
مواد و روش ها: 70 بیمار مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی که مبتلا به بدخیمی های سروگردن بودند به دو گروه بصورت تصادفی تقسیم شدند و دو نفر حین درمان فوت نمودند. گروه اول: 34 نفر داروی ویتامین E خوراکی روزانه 200mg بمدت 7 روز از ابتدای درمان مصرف کردند. گروه دوم: 34 نفر هیچ دارویی دریافت نکردند و برای تمام این بیماران پرتودرمانی در نظر گرفته شد و شدت موکوزیت و اختلال بلع در طول درمان بین دو گروه مقایسه شد.
یافته ها: در گروه مورد از هفته چهارم تا خاتمه درمان فراوانی و گرید موکوزیت در مقایسه با گروه شاهد پایینتر بود و در هفته چهارم گرید 2 موکوزیت در گروه مورد 20.6% و در گروه شاهد 47.5% بود و اختلاف از نظر آماری معنی دار بود P=0.024 و در گروه مورد از هفته چهارم تا خاتمه درمان فراوانی و در درجه اختلال بلع نسبت به گروه شاهد پایینتر بود و در هفته چهارم اختلال بلع متوسط و در گروه مورد 29.4% و در گروه شاهد 55.9 بود و اختلاف از نظر آماری معنی دار بود P=0.023.
نتیجه گیری و توصیه ها: باتوجه به نتایج داروی خوراکی ویتامین E در مقایسه با مطالعات مشابه در پیشگیری از ایجاد موکوزیت و اختلال بلع شدید و متوسط ناشی از پرتودرمانی نقش داشته و بهتر است جهت تایید تاثیر ویتامین E بر موکوزیت مطالعه ای با حجم نمونه بیشتر و با دوز بالاتر و تجویز طولانی تر انجام شود.
نشانی: بلوار کشاورز، خیابان قدس، خیابان ایتالیا، پلاک ۴۹، طبقه هفتم، مجله دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تلفکس ۳-۴۲۹۱۰۷۰۲
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb