36 نتیجه برای نوع مطالعه: نامه به سردبیر
سید عباس حسینعلیپور، عابدین ثقفیپور،
دوره 79، شماره 9 - ( 9-1400 )
چکیده
سردبیر محترم
بیماریهای نو پدید و خطر همهگیری آن، تهدید بزرگی برای سلامتی انسان در بسیاری از جوامع محسوب میشود. این بیماریها موجب تاثیرات اجتماعی و اقتصادی در دنیا شده و سبب اخلال در مسافرت، تجارت و بسیاری از فعالیتهای عادی زندگی میگردند.1
بهمنظور پیشگیری و کنترل بیماریهای واگیر و مطابق ماده 6 مقررات بهداشتی بینالمللی، کلیه رخداد بهداشتی ایجادکننده یک وضعیت اضطراری بهداشتی بینالمللی، باید مورد ارزیابی قرار گیرد و در صورت تایید، حداکثر طی 24 ساعت، به سازمان جهانی بهداشت گزارش گردد.2
در همین راستا استقرار یک نظام مراقبت کارآمد، بهمنظور جمعآوری منظم دادههای مربوط به بروز بیماریها و تجزیه و تحلیل این دادهها، یکی از ضروریات کنترل و مقابله با پاندمی بیماریها و کاهش بیماریزایی و مرگومیر ناشی از آنها است.
در کشور ایران انواع نظام مراقبت اعم از مراقبت فعال، مراقبت غیر فعال، مراقبت دیدهور، مراقبت سندرومیک و غیره، پیادهسازی شده و در حال اجرا است. اما با وجود پیشرفتهای حاصله در زمینه نظام مراقبت بیماریها، تقویت همکاری پرسنل بهداشت و درمان شاغل در بخش دولتی و خصوصی و همچنین طراحی یک سیستم یکپارچه جمعآوری داده برای پایش الگوی بیماری و شناسایی طغیانهای احتمالی، باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
یک سیستم مراقبت پویا، ظرفیت شناسایی، ارزیابی خطر، پاسخ بهموقع به یک تهدید سلامت عمومی را خواهد داشت، زیرا تاخیر در شناسایی و گزارشدهی موارد بیماری، میتواند موفقیت در پاسخ جهانی به یک پاندمی را به خطر بیاندازد.3
با توجه به اینکه در نظام مراقبت روتین، گزارشدهی با تاخیر انجام میشود و همچنین تمام موارد تهدیدکننده سلامت را پوشش نمیدهد، ضرورت دارد از یک سیستم مراقبتی که توانایی شناسایی رخدادهای مرتبط با وقوع بیماری در انسان و رخدادهایی که بالقوه سلامت انسان را را تهدید میکنند از قبیل بیماری و مرگ در حیوانات، آلودگی آب و مواد غذایی و خطرات ناشی از حوادث شیمیایی و هستهای، استفاده شود.
سیستم مراقبت مبتنی بر رخداد، یکی از این برنامهها با ویژگی فوق است که قابلیت جمعآوری سریع اطلاعات و گزارش دریافتی از طریق کانالهای رسمی و غیر رسمی مانند شایعات و اخباری که در رسانهها منتشر میشود را دارد. در این برنامه همه موارد بیماری و رویدادهای افزایشیافته غیر منتظره و با منشا گوناگون، باید بهسرعت مورد ارزیابی قرار گیرد و بهطور مناسب پاسخ داده شود.4
نتایج حاصل از مطالعه انجام شده نیز حاکی از آنست که نظام مراقبت مبتنی بر رخداد توانسته است رخدادهای مهم بهداشتی را بهموقع شناسایی نماید و مورد ارزیابی و پاسخ قرار دهد.5 بنابراین در پیش گرفتن رویکردی جدید در زمینه اجرا و تقویت نظام مراقبت در سیستم سلامت، با بهرهگیری از نظام مراقبت مبتنی بر رخداد بهصورت ترکیبی در کنار سایر نظام مراقبت پیادهسازی شده و با استفاده از تکنولوژی روز دنیا برای دریافت گزارش و همچنین رصد و پایش رخدادها، دارای اهمیت بسیار میباشد. بنابراین، ضروری است سیاستگذاران نظام سلامت، نسبت به توسعه و بهبود زیرساخت نظام مراقبت برنامهریزی و اقدام کنند.
احمد علی نوربالا، قاسم رجبی واسوکلایی، حجت رحمانی،
دوره 79، شماره 11 - ( 11-1400 )
چکیده
سردبیر محترم
سلامت روان بهعنوان یک جزو جداییناپذیر و ضروری سلامت شناخته میشود و دسترسی به سلامت کامل بدون عبور و گذر از چالشهای حیطه سلامت روان دور از ذهن و ناممکن است. بنابراین همپایی و همسویی سایر بخشها در دستیابی به سلامت کامل را میطلبد.
دادههای بار بیماری سلامت براساس شاخص سالهای عمر تطبیق شده برای ناتوانی (DALYs) نشان میدهد که در کشور ایران بیمارهای روانی از سال 1394 تاکنون در بین 22 گروه بیماری، رتبه دوم را بهخود اختصاص داده است و دادههای سال 1398 نشان میدهد که DALYs بیماریهای روانی 31/10 % از کل این شاخص را سهمبری مینماید.1
در ایران نیز چهار پیمایش ملی در حوزه سنجش اختلالات و مشکلات روانی اجرا شد که آخرین مطالعه نشان داد 4/23% مردم ایران از مشکلات روانی رنج میبرند.2
سرانه هزینه دولت در سلامت روان در سال 2017 در اروپا 7/21 دلار، آمریکا 8/11 دلار، مدیترانه شرقی 2 دلار، جنوب شرق آسیا 1/0 دلار، غرب اقیانوسیه 1/1 دلار و در آفریقا 1/0 دلار میباشد و میانگین جهانی نیز 5/2 دلار آمریکا گزارش شده است.
میانه هزینه دولت در کشورهای با درآمد بالا 24/80 دلار و در کشورهای با درآمد پایین 02/0 دلار میباشد و اختلاف فاحشی وجود دارد. مطالعات نشان میدهد، در کشورهایی که تولید ناخالص داخلی زیادتری دارند، هزینههای دولت در حوزه سلامت روان افزایش پیدا مینماید.
در تامین نیروی انسانی نیز میانگین جهانی نه پرسنل با تخصص سلامت روان بهازای هر 100 هزار نفر جمعیت وجود دارد. این میزان در منطقه اروپا 50 نفر، آمریکا 9/10 نفر، مدیترانه شرقی 7/7 نفر، آفریقا 9/0 نفر، جنوب شرق آسیا 5/2 نفر و غرب اقیانوسیه 10 نفر بهازای هر 100000 نفر جمعیت است. همچنین در کشورهای با درآمد بالا 7/71 نفر و در کشورهای با درآمد پایین 6/1 نفر بهازای هر 100 هزار جمعیت وجود دارد.3
در ایران نیز، 39 بیمارستان روان پزشکی با 6735 تخت و 159 بیمارستان عمومی با 3700 تخت روان پزشکی خدمات ارایه میدهند.
در حوزه کودکان نیز 11 بیمارستان با مجموع 181 تخت به ارایه خدمات روان پزشکی میپردازند. بهطور کلی به ازای هر 100000 نفر 2/13 تخت روان پزشکی وجود دارد و همچنین 178 مرکز مرتبط با نگهداری بیماریهای مزمن با تعداد 12180 تخت برای بیمارانی که ناتوانی و اختلالات روانی شدید و مزمن دارند، وجود دارد.
در طرح تحول سلامت، بیش از 1200روانشناس بالینی در مراکز جامع سلامت با همکاری پزشکان عمومی خدمات سلامت روان را ارایه میدهند و همچنین 1600 روانپزشک بزرگسالان و 120 روانپزشک با تخصص کودکان در کشور در مراکز جامع سلامت، بیمارستانهای عمومی و خصوصی مشغول به فعالیت میباشند.2
در حوزه بهزیستی و رفاه اجتماعی تعداد 66 مرکز روزانه روانی، 178 مراکز شبانهروزی بیماران روانی مزمن، 150 مراکز ارایهدهنده خدمت در منزل، 74 مرکز مشاوره تلفنی، 2850 مراکز مشاوره حضوری، 277 مراکز سلامت روان محلی به کلیه مردم بهصورت عمومی و تخصصی در حوزه سلامت روان خدمات ارایه میدهند.4
بکارگیری اقدامات مبتنی بر شواهد در حوزه سلامت روان میتواند تاثیرات اجتماعی و هزینههای اقتصادی مشکلات و اختلالات روانی را بهطور مطلوب مدیریت کند و منجر به کاهش نابرابری، جلوگیری از مرگومیر و ناتوانی و در نهایت توسعه کشور گردد و به همین جهت برنامهریزی و سیاستگذاری باید براساس آن صورت پذیرد.
سیاستگذاران و مدیران دولتی برای تشخیص جایگاه و ظرفیت خود در سیاستگذاری باید بهطور همزمان به سه چشمانداز سازمانی، سیاسی و فنی جهت بهبود مشارکت خود در فرآیند سیاستگذاری توجه نمایند. شرایط اجتماعی و اقتصادی کنونی دولتها را ناگزیر میسازد تا از سیاستگذاری و نهادسازی موثر و کارآمد در حوزه
سلامت روان بهرهمند شوند. از اینرو راهبردهایی نظیر اولویتدهی به موضوع سلامت روان در سیاستگذاریهای عمومی کشور، اقناع و حساسسازی سیاستگذاران و مدیران کشور به حیطه سلامت روان، نگاشت نهادی کارآمد و شفافیت در تولیگری، آیندهنگاری و آیندهپژوهشی سلامت روان در ایران، یکپارچگی در قانونگذاری و برنامهریزی مبتنی بر نیاز و ظرفیتها درونبخشی و بینبخشی، عدالت در ارایه خدمات و توجه به دسترسی و فراهمی مبتنی بر توان پرداخت و نیاز میتواند در توسعه خدمات سلامت روان اثرگذار باشند.
همچنین توجه به سطحبندی خدمات، استقرار نظام ارجاع بینبخشی و بینسطحی، حمایتطلبی و استفاده از ظرفیت رسانهها و جریانسازی فرهنگی، ارزشگذاری اجتماعی موضوع سلامت روان، تامین و توانمندسازی نیروی انسانی متخصص و بهرهور، مشارکتدهی آحاد جامعه در پیشگیری، درمان و توانبخشی مشکلات و اختلالات روانی، اختصاص بودجه بیشتر به این حوزه، تعرفهگذاری روزآمد خدمات سلامت روان، برقراری بیمه مشاوران و روانشناسان، رفع تعارض و تضاد منافع و استفاده از ظرفیت فناوری اطلاعات در حکمرانی و ارایه خدمات باید در دستور کار سیاستگذاران و مدیران حیطه سلامت روان در ایران باشد.
بهطور کلی با بازاندیشی در حـوزه سیاستگذاری سلامت روان
و تدوین راهبردهای مبتنی بر ارزشها، فرهنگ، وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و توسعهای میتوان تصویر روشنی از ارایه خدمات سلامت روان یکپارچه و مبتنی بر شواهد ارایه نمود. از طرف دیگر مناسبسازی و استانداردسازی خدمات، ارتقا سطح پاسخگویی، مدیریت هزینه و تقاضا، افزایش دسترسی، رعایت عدالت در بهرهمندی از خدمات، همافزایی و جلوگیری از موازیکاری، افزایش اثربخشی و کارایی و همچنین شفافیت در امور از پیامدهای سیاستگذاری اثربخش در حوزه سلامت روان میباشد.
علی محمد مصدقراد، پروانه اصفهانی،
دوره 79، شماره 12 - ( 12-1400 )
چکیده
ارایه خدمات سلامت با کیفیت، ایمن و اثربخش نیازمند دسترسی عادلانه مردم به کارکنان سلامت با توانایی، دانش، مهارت و تجربه بالا است.1 توزیع مناسب و کافی کارکنان بهویژه پزشکان منجر به افزایش دسترسی مردم به خدمات سلامت مورد نیاز و دستیابی به پیامدهای مطلوب سلامتی خواهد شد. جذب، آموزش، توسعه و حفظ کارکنان سلامت یکی از اهداف اختصاصی مرتبط با هدف سوم توسعه پایدار سازمان ملل برای دستیابی به پوشش همگانی سلامت است. میانگین نسبت پزشک به جمعیت در جهان در سال 2017 میلادی برابر با 8/1 به ازای هر 1000 نفر بود. این شاخص در کشور مالاوی کمترین (03/0) و در کشور کوبا بیشترین (4/8) و در ایران برابر با 6/1 پزشک بهازای هر 1000 نفر جمعیت بود.2 حدود 40% کشورهای جهان کمتر از یک پزشک به ازای هر 1000 نفر جمعیت برای ارایه خدمات سلامت دارند.3 بهعبارتی، حدود نیمی از جمعیت جهان به خدمات پزشکی ضروری دسترسی ندارند. کمبود و توزیع نامناسب کارکنان سلامت میتواند مانع دسترسی مردم به خدمات سلامت شود و دستیابی به پیامدهای مطلوب سلامتی را محدود کند. نیمی از جمعیت جهان در مناطق روستایی زندگی میکنند. ولی، حدود 75% پزشکان و 62% پرستاران در مناطق شهری بهدلیل بهرهمندی بیشتر از مزایای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کار میکنند.4 توزیع جغرافیایی پزشکان در استانهای ایران نیز عادلانه نیست.5و6 طرح تحول نظام سلامت ایران در 15 اردیبهشت 1393 با هدف افزایش دسترسی مردم به خدمات سلامت، کاهش پرداخت مستقیم از جیب بیماران و بهبود کیفیت خدمات سلامت اجرا شد.7 در این راستا، برنامه ماندگاری پزشکان در مناطق کمتر توسعه یافته و محروم اجرا شد تا مردم این مناطق برای درمان به پایتخت، مراکز استانها و شهرهای بزرگ مراجعه نکنند. اجرای برنامه ماندگاری پزشکان در مناطق محروم در کوتاهمدت موجب جذب پزشکان و افزایش دسترسی مردم این مناطق به خدمات سلامت شد. باوجود این، شرایط دشوار زندگی، زیرساختهای ضعیف، نگرانیهای امنیت منطقه، شرایط کاری نامناسب، تعداد ناکافی بیماران، نارضایتی از حقوق و مزایا، کمبود امکانات، تجهیزات و کارکنان بهداشتی و درمانی، بار کاری زیاد، فرصتهای آموزشی محدود و پیشرفت شغلی کم منجر به دلسردی پزشکان برای کار در مناطق محروم میشود. فرآیند ماندگاری پزشکان در مناطق محروم بسیار پیچیده است و متأثر از عواملی مثل آموزش اولیه پزشکی، قوانین و مقررات ورود به بازار کار پزشکی، مشوقهای مالی، شرایط کاری و تعادل بین کار و زندگی پزشکان میباشد. سیاستگذاران و مدیران سلامت باید از ترکیبی از عوامل فشارPush و کششPull برای جذب و حفظ پزشکان در مناطق محروم استفاده کنند. آنها میتوانند مداخلات آموزشی، قانونی، نظارتی، مالی و حمایت حرفهای و شخصی را بکار گیرند. اقداماتی نظیر تأسیس دانشکدههای پزشکی در مناطق محروم و پذیرش دانشجویان پزشکی بومی، ارایه بورسیههای تحصیلی مشروط بهکار در مناطق محروم، ارایه مشوقهای مالی پایدار (حقوق و مزایای بیشتر، تسهیلات بانکی و معافیت از مالیات)، تأمین امکانات اقامتی و رفاهی پزشکان، ایجاد محیط کاری مجهز و ایمن و اجرای برنامههای آموزش مداوم توسعه حرفهای در ماندگاری پزشکان در مناطق محروم موثر هستند. بهبود شرایط زندگی پزشکان در مناطق محروم، حمایت اجتماعی و عاطفی از آنها، تأمین آموزش با کیفیت برای فرزندان و شرایط کاری مناسب برای همسران پزشکان و ایجاد حس تعلق به مردم منطقه در آنها نیز ضروری است. همچنین، از استراتژیهای بازاریابی نیز میتوان برای تشویق پزشکان و دانشجویان پزشکی برای کار در مناطق محروم استفاده کرد. پژوهشهای بیشتری باید در زمینه شناسایی چالشهای پزشکان شاغل در مناطق محروم، علل جابجایی بالای پزشکان و انگیزه کم آنها برای کار در این مناطق انجام شود تا شواهد لازم برای سیاستگذاری و برنامهریزیهای مربوطه فراهم شود.
امیر حسین مصدق راد،
دوره 80، شماره 2 - ( 2-1401 )
چکیده
سردبیر محترم
بیماری کووید-19 در 11 مارس سال 2020 میلادی بهعنوان یک همهگیری شناخته شد و در سپتامبر سال 2020 میلادی مردم سراسر جهان را به نوعی درگیر کرد.1 این بیماری تا 23 فروردین 1401، منجر به ابتلای 497،960،492 نفر و مرگ حدود 6،181،850 نفر در سراسر جهان و ابتلای 7،194،768 و مرگ 140،650 نفر در ایران شد.2و3 دولتها در سراسر جهان اقداماتی از قبیل فاصلهگذاری اجتماعی، قرنطینه و واکسیناسیون برای کاهش سرعت شیوع ویروس، کنترل بیماری و مدیریت تقاضا و عرضه خدمات بهداشتی درمانی انجام دادند.
با وجود اهمیت واکسن کووید-19 در ریشهکنی این بیماری، برخی افراد نسبت به این واکسن تردید دارند. این تردید در جامعه باعث کندی ایجاد ایمنی گروهی جامعه نسبت به بیماری و ریشهکنی آن میشود. سازمان بهداشت جهانی، تردید در واکسن Vaccine hesitancy را بهعنوان یکی از 10 تهدید سلامت جهانی معرفی کرده است.4 تا 13 فروردین 1401 تعداد 4،537،098،395 نفر در جهان و 56،890،064 نفر در ایران به طور کامل واکسینه شدند.2و3 به عبارتی، 43 درصد مردم جهان و 33 درصد مردم ایران به طور کامل واکسینه نشدند.
موانع فردی، اجتماعی و فیزیکی بر تصمیم، انگیزه و توانایی افراد برای دریافت واکسن کووید-19 اثر میگذارند. عدم واکسیناسیون ممکن است منجر به افزایش انتقال بیماری و مرگ شود. عواملی مانند داشتن اطلاعات غلط، عدم اعتماد به ایمنی و اثربخشی واکسن، ترس از عوارض واکسن، دسترسی سخت به واکسن، سابقه واکسیناسیون قبلی و عدم اعتماد به دولت میتواند باعث تردید افراد به واکسیناسیون شود.5 شناخت درست موانع دریافت واکسن و بکارگیری اقدامات مبتنی بر شواهد در این راستا ضروری است.
دولت باید از استراتژیها و راهکارهای موثر برای کاهش تردید مردم و ترغیب آنها به استفاده از واکسن کووید-19 استفاده کند. این راهکارها میتوانند در قالب شش حیطه مداخلات تعاملی، مداخلات آموزشی، مداخلات تشویقی، مداخلات تنبیهی، مدخلات رفتاری و مداخلات بهبود کیفیت بکار گرفته شوند. هدف واکسیناسیون ایجاد ایمنی جمعی است، بنابراین، نیاز به مشارکت جمعی گروههای مختلف مردم جامعه است. استفاده از رهبران سیاسی و مذهبی و افراد سرشناس برای دعوت مردم به واکسیناسیون و راهاندازی کمپینها و پویشهای حمایت از واکسیناسیون میتواند در ترغیب مردم به واکسیناسیون موثر واقعشود. مشارکت جامعه و بسیج اجتماعی موجب افزایش اعتماد و انسجام اجتماعی میشود.
افزایش آگاهی و اطلاعات مردم نسبت به واکسن، عامل موثری در ترغیب آنها به واکسیناسیون است.6 یادآوری اثرات مثبت واکسیناسیونهای گذشته مثل آبله و فلج اطفال، ارایه آمار مثبت واکسیناسیون در مبارزه با بیماری، توضیح عوارض واکسن و موقتی بودن آنها، ارایه اطلاعات مربوط به تداخل دارویی برای بیماران خاص مثل سرطان و نحوه دریافت ایمن واکسن برای این افراد، نقش مهمی در کاهش تردید آنها به واکسن دارد. از افراد مورد اطمینان مردم مثل پزشکان و بزرگان قوم میتوان برای انتقال بهتر این اطلاعات استفاده کرد. متخصصین و پزشکان گزینههای مناسبی هستند که مردم برای دریافت اطلاعات و مشورت بیشتر به آنها مراجعه میکنند. همچنین، شبکههای اجتماعی و رسانههای عمومی باید پایش و مدیریت شوند تا از انتشار اخبار نادرست و در نتیجه، عدم اعتماد مردم به واکسن جلوگیری شود.
سیاستهای تشویقی و تنبیهی نقش موثری در ترغیب مردم به استفاده از واکسن و مقابله با تردید در واکسن دارد. ارایه بستههای معیشتی و طرحهای تشویقی مثل بیمه عوارض واکسن یا مشوق مالی محدود برای واکسیناسیون کامل، در کنار جریمهها و محرومیتها به خاطر واکسن نزدن، نمونههایی از این اقدامات هستند. با این حال، هنگام ارائه مشوقهای مالی باید محتاط بود تا انگیزه درونی افراد برای واکسینه شدن تضعیف نشود. از طرف دیگر، مشوقهای مالی زیاد میتواند به عنوان تأییدی بر خطرناک یا نامطلوب بودن واکسیناسیون تلقی شود.
تقویت مثبت و راهکارهای غیر مستقیم و غیراجباری (تئوری تلنگر) بیشتر از تقویت منفی و استفاده از اجبار بر تغییر رفتار افراد اثر دارد.7 بهطور مثال، با استفاده از مداخلات رفتاری مبتنی بر تئوری تلنگر، ابتدا به فرد پیامکی ارسال میشود که واکسنی برای ایشان در یک مرکز بهداشت
تخصیص یافته است. در نتیجه، فرد احساس مالکیت میکند که واکسن مال اوست و برای دریافت واکسن مراجعه میکند. اگر بهدلایلی فرد فراموش کند که برای دریافت واکسن مراجعه کند، یک هفته بعد پیامک یادآور دوم برای او باید ارسال شود. ارسال فیلمهای آموزشی در زمینه مزایای واکسن و عواقب عدم واکسیناسیون همراه یادآور هم بسیار مفید است. راهاندازی مراکز واکسیناسیون در محوطه مدارس، دانشگاهها، مراکز تفریحی، ورزشی و خرید، واکسیناسیون را برای مردم قابل مشاهده میکند و در ترغیب آنها به واکسیناسیون موثر است. مطالعات قبلی نیز استفاده از تئوری تلنگر را در افزایش پذیرش واکسیناسیون کوید-19 موثر اعلام کردند.8 بهبود کیفیت واکسنها و بهبود کیفیت خدمات ارایه شده، موجب اطمینانخاطر مردم نسبت به ایمنی واکسن و فرآیند واکسیناسیون میشود. استفاده از واکسنهای معتبر و ایمن، ایجاد مرکزی برای نظارت بر کیفیت، ایمنی و عوارض واکسنها و اطلاعرسانی نتایج به عموم و دریافت تأییدیههای بینالمللی باعث افزایش اعتماد مردم و کاهش تردید در واکسنزدن میشود. استفاده از ظرفیت مراکز مراقبتهای بهداشتی اولیه و پزشکان خانواده برای تعامل بیشتر با مردم، پاسخ به سوالات آنها و ارائه خدمات بهتر باعث جلب اعتماد مردم و کاهش تردید آنها در دریافت واکسن میشود. طرح واکسیناسیون درب منزل برای افراد معلول یا در ادارات بزرگ برای کارکنان با مشغله کاری بالا، باعث راحتی دریافت خدمات برای مردم میشود و آنها از واکسن استفاده خواهند کرد.
ترکیبی از مداخلات رفتاری، بهبود کیفیت و آموزش اثر سینرژیک داشته و موجب دستیابی به نتیجه بهتر برای ترغیب مردم به واکسیناسیون کوید-19 خواهد شد. برای اجرای موثر این بستههای پیشنهادی، نیاز به مدلی برای اطمینان از وجود زیرساختها، اجرای برنامهها و نظارت بر صحت اجرا است. مدل پیشنهادی با درگیر ساختن اجزای نظام سلامت و تعیین وظایف و با هدف کاهش تردید در واکسیناسیون، میتواند اثر مثبتی در ترغیب مردم ایران به واکسیناسیون و کاهش تردید در واکسیناسیون داشته باشد.
مسعود محمدی،
دوره 80، شماره 5 - ( 5-1401 )
چکیده
سردبیر محترم
امروزه با توجه به افزایش مراکز تحقیقاتی و همچنین عطش پژوهشگران به جستوجو و رفع مشکلات موجود، میزان رشد تحقیقات و مقالات در سطح جهان افزایش قابلتوجهی داشته است، چنین مقالاتی علاوه بر اینکه موجب افزایش علم و دانش و رشد آن در سطح جامعه میشوند میتوانند به حل مشکلات جامعه نیز کمک کنند، اما در این مسیر، یک راه قابل توجه نیز وجود دارد که میتواند مسیر تحقیق را گم کند.1
این مسیر چاپ بیشتر این مقالات توسط پژوهشگران دانشگاهها و اعضای هیات علمی آن میباشد. ممکن است بگویید این که خیلی خوب است که مطلب و مقاله علمی توسط اعضا هیات علمی و اساتید دانشگاه انجام گیرد، بله من هم تایید میکنم بسیار عالی است اساتید دانشگاه و اعضای هیات علمی علم و دانش خود را با سایر محققیان به اشتراک بگذارند، اما نقطه تاریک این موضوع تاثیر چاپ مقالات بیشتر بر وضعیت رتبهبندی اساتید و اعضای هیات علمی دانشگاهها و پژوهشگران مراکز علمی میباشد.1 در اینصورت کمیت و بیاخلاقی بر کیفیت و اخلاق سایه میاندازد و اثر علمی را که ماهیت گسترش علم دارد به ماهیت تاثیر بر رتبه تبدیل کند.
در این حالت گاهی با مقالات و پژوهشهای بیشماری مواجه میشویم که هیچ علمی به جامعه اضافه نمیکنند و هیچ مشکلی در جامعه را حل نمیکنند اما انجام شدهاند. در این حالت میتوانیم شانس اضافه شدن دادهسازی، پلاجیاریسم (plagiarism) و کپی کردن مطالب را نیز به مقالات اضافه کنیم.
این بدین معنا است که در صورتیکه کمیت بهجای کیفیت مدنظر قرار گیرد و مقاله تنها برای تاثیر رتبه اساتید و محققین مدنظر قرار گیرد امکان دادهسازی و پلاجیاریسم نیز افزایش مییابد و شاید نویسندگان فکر کنند پس از چاپ مقاله، دیگر مراحل بررسی تمام شده و کسی ایرادی از آنها نخواهد گرفت.
حال سوال اینجاست که آیا با چاپ مقاله، فرد از روی پل بررسی و داوری رد شده و مقاله به سر منزل مقصود رسیده است؟ آیا مقالهای که چاپ شده و تاثیر خود را بر پژوهشگر گذاشته، رتبه پژوهشگر را افزایش داده و تقدیر و تشکر را برای پژوهشگر به ارمغان آورده و به اصطلاح دیگر مرده است، قابلیت زنده شدن دارد؟
بله، همانگونه که شما یک مقاله مینویسید و این مقاله در مجلات تحت داوری قرار میگیرد و سپس برای چاپ برگزیده میشود، مقالات پس از چاپ نیز همچنان زنده میمانند و هیچگاه نمیمیرند. این مقالات تا سالیان دراز توسط محققین دیگر مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند و از اطلاعات آنها در مجامع علمی و مقالات دیگر استفاده میگردد. بنابراین اگر ما مقاله را یک زمین حاصلخیز در نظر بگیریم، اگر شما یک دانه، فقط یک دانه فاسد (اطلاعات غلط، دادهسازی، پلاجیاریسم) را وارد مقاله کنید، تمام زمین شما را فاسد خواهد کرد و تمام دانههایی که از آن دانه اصلی و فاسد وارد زمینهای حاصلخیز دیگر (مقالات دیگر) میشوند نیز فاسد خواهند بود و بدون اینکه فرد محقق بداند مقاله آن توسط اطلاعات غلط محقق دیگر فاسد شده است.
مقالات چاپ شده پس از چاپ نیز مورد بررسی قرار میگیرند و دادهها و مطالب آنها ارزیابی و مورد نقد قرار خواهند گرفت. سایت Pubpeer یک وب سایت است که سال 2013 ایجاد شده و اجازه یک بحث دو طرفه را بر روی یک مقاله عملی منتشر شده میدهد و محیطی را برای افراد و محققان ایجاد میکند که در آن هر کسی میتواند با اکانت ناشناس و یا با هویت واقعی خود بر روی هر مقالهای که DOI دارد، نظر دهد و به توضیح و نقد مقالات و خطاهای موجود در مقالات بپردازد و ایرادات علمی یک مقاله را برای همگان و بدون سانسور بیان کند. این در حالی است که این کامنتها و نقدها برای انتشار عمومی نیازی به دریافت مجوز از سوی مجلات ندارد.2
بنابراین، علاوه بر اینکه اخلاق حکم میکند مقاله بر پایه اطلاعات صحیح پایهگذاری شود و همچنان کیفیت و اخلاق در شکلگیری مقالات مدنظر قرار گیرد، محققان ایرانی توجه داشته باشند که مقالات آنها پس از چاپ نیز مورد بررسی قرار می گیرد و اگر اطلاعات آنها درست و مناسب تشخیص داده نشود میتواند عواقب جبران ناپذیری برای آنها همچون باز پسگیری مقالات (retract) و طرد توسط مجامع علمی و حتی اخراج را بهدنبال داشته باشد و این زنگ خطری جدی برای محققین است که نباید نادیده گرفته شود.
امیر حسین مصدق راد،
دوره 80، شماره 6 - ( 6-1401 )
چکیده
سردبیر محترم
خودشیفتگی Narcissism یک ویژگی شخصیتی انسان شامل یک طیف است. افراد با اختلال شخصیت خودشیفتهNarcissistic personality disorder در بالاترین انتهای طیف و افراد دارای برخی از ویژگیهای خودشیفتگی، در انتهای پایین طیف قرار دارند. همه ممکن است گهگاهی رفتار خودشیفتگی از خود نشان دهند. افراد دارای اختلال شخصیت خودشیفته اعتقاد دارند که نسبت به دیگران برتری دارند (خود مهم پنداری و خودبزرگبینی اغراق آمیز) و مستحق برخورد ویژه هستند.
اختلال خودشیفتگی به دو شکل آشکار و پنهان مشاهده میشود. خودشیفتگان آشکار معتقدند که قوانین و مقررات در موردشان صدق نمیکند و دیگران باید مطیع خواستهها و اننتظارات نادرست و ناحق آنها باشند. آنها نیاز دایمی به تمجید و تحسین دارند و دستاوردها و استعدادهای خود را بزرگ جلوه میدهند تا مورد قدردانی دیگران واقع شوند. آنها احساس اغراقآمیزی از خودبزرگبینی دارند و انتظار دارند که حتی بدون دستاوردهایی، توسط دیگران برتر و ممتاز شناخته شوند. یک خودشیفته خواستهها و نیازهای خود را همواره در اولویت قرار میدهد و ممکن است از دیگران برای به دست آوردن منافع شخصی خود سوء استفاده کند، رفتار توهینآمیز داشته باشد و احساس گناه یا شرم نکند. یک خودشیفته با خواستهها، نیازها و احساسات دیگران همدلی نمیکند. آنها در حالیکه به دیگران حسادت میکنند، فکر میکنند که دیگران به آنها حسادت میکنند. اگرچه افراد خودشیفته، خود را برتر از دیگران میدانند، ولی، پشت نقاب اعتمادبهنفس شدید آنها، عزتنفس شکنندهای نهفته است و در برابر کوچکترین انتقادی آسیبپذیر هستند. آنها به شدت نسبت به انتقاد دیگران واکنش منفی از خود نشان میدهند.1و2
از آن طرف، خودشیفتگان پنهان، خود را خیلی متواضع و دستاوردهای خود را خیلی کوچک نشان میدهند. آنها برای جلب توجه، به دیگران کمک میکنند تا مورد تمجید و تحسین آنها و سایرین قرار گیرند. خودشیفتگان پنهان روش ملایمتری را بکار میگیرند. آنها طوری وانمود میکنند که گویا قربانی هستند تا حمایت و نظر مساعد دیگران را جلب کنند و مورد تحسین و تمجید آنها قرار گیرند. آنها هم مثل خودشیفتگان آشکار نسبت به دیگران همدلی نمیکنند.
دانشگاه نقش مهمی در تولید علم و فناوری و زمینهسازی توسعه زیرساختها و اقتصاد کشور دارد. محیط دانشگاه از اعتبار بالایی در بین عموم مردم جامعه برخوردار است. جامعه انتظار دارد که اساتید و دانشجویان در یک محیط دوستانه، جستجوگران متواضع حقیقت باشند و بهصورت گروهی برای پیشرفت علم تلاش کنند. ولی، افراد خود شیفته نیازمند تمجید و تحسین هم ممکن است در دانشگاه حضور یابند.
خودشیفتگی آکادمیک Academic narcissism نوعی رفتار سازمانی است که در بین برخی اساتید و دانشجویان مشاهده میشود. رابطه زنگولهای شکلی بین خودشیفتگی آکادمیک و عملکرد دانشگاه وجود دارد. در حالیکه، میزان خیلی کم خودشیفتگی موجب رکود میشود، خوشیفتگی بسیار زیاد هم اثرات مخرب بر عملکرد دانشگاه دارد. حفظ حد متوسطی از خودشیفتگی میتواند منجر به افزایش عملکرد دانشگاه شود.حد قابلقبولی از خودشیفتگی باعث اعتماد به نفس بالا، هدفمندی، ریسکپذیری و تلاش برای انجام بهتر کارها در اساتید میشود که موفقیت آنها را به دنبال خواهد داشت.3 این اقدام آنها الهامبخش همکارانشان خواهد شد و باعث ترغیب آنها به استفاده بهینه از منابع موجود برای ارایه بهترین نتایج، افزایش کارایی و بهبود عملکرد برای ارتقای جایگاه خود در رقابت میشود.4 اساتید تا حدودی خودشیفته انتظارات و استانداردهای بسیار بالایی برای خود در نظر میگیرند و تمایل به بینقص بودن Perfectionism دارند. با وجود این، ساعات کاری طولانی و به نوعی اعتیاد به شغل Workaholism نتایج منفی بر سلامتی جسمی، روانی و اجتماعی آنها خواهد داشت.5 از طرف دیگر، آنها ممکن است حسادت همکاران ضعیف خود را برانگیزند و با مشکلاتی مواجه شوند. دانشجویان دارای حد قابلقبول خودشیفتگی نیز اعتمادبهنفس بالایی داشته، سوالاتشان را راحت از استاد در کلاس میپرسند، با اساتید ارتباط خوبی دارند و برای حل مشکلات درسی نزد آنها میروند.6
در مقابل، افراد بسیار خودشیفته Grandiose narcissist اثر مخرب بر عملکرد دانشگاه میگذارند. آنها قدرت طلب، خودنما و مغرور هستند و برای کسب منافع ممکن است دست به کارهای غیراخلاقی بزنند. این افراد بهدلیل قدرت و شهرتطلبی، کمتر احساس گناه میکنند.7 اگرچه اعتمادبهنفس بالای این افراد ممکن است مانع از تقلب آنها شود، ولی، میل به تمجید و تحسین شدن و نشان دادن برتری خود به دیگران و اعتقاد به اینکه بقیه هم تقلب میکنند، باعث افزایش تقلب این افراد در رسیدن به اهدافشان میشود. عدم
همدلی و سواستفاده از همکاران و دانشجویان برای منافع شخصی و حتی بیاحترامی به آنها به شدت بر موقعیت و سلامتی همکاران و دانشجویان آنها تأثیر میگذارد. قربانیان اغلب تصمیم میگیرند که هیچ اقدامی انجام ندهند، زیرا میدانند که وادار به سکوت خواهند شد.برخی از دانشجویان با منیتهای بیحد و مرز در مسیر دریافت مدرک دانشگاهی خود، میخواهند کار کمتری انجام دهند و امتیاز بیشتری بهدست آورند. این دانشجویان در حالیکه با نمایش ظاهری، خود را برترین دانشجو به اساتید نشان میدهند، با سوءاستفاده از سایر دانشجویان به ویژه دانشجویان سال پایینی، نتایج آنها را به نام خود ارایه میکنند. دانشجویان بسیار خودشیفته، تمایل به ترک کلاس دارند، درخواست تمدید زمان ارسال تکالیف میکنند و اساتید را به خاطر نمرات ضعیفشان سرزنش میکنند.6 البته باید بین افراد خودشیفته و افراد موفق تفاوت قایل شد. افراد بسیار خودشیفته دچار توهم دانایی و خودبزرگبینی هستند، عملکرد چندانی ندارند، با رفتارهای نمایشی سعی در جلب توجه و کسب تحسین از سوی دیگران دارند. آنها سلطهجو و پرخاشگر بوده و اهمیت خود را را اغراق میکنند. در مقابل، افراد موفق سخت کار میکنند، عملکرد خوبی دارند، تیم تشکیل میدهند و اصول اخلاقی را در کار تیمی رعایت میکنند. مراکز روانشناسی و روانپزشکی باید در دانشگاهها وجود داشته باشد تا به صورت دورهای به ارزشیابی میزان خودشیفتگی اساتید و دانشجویان بپردازد و اقدامات مورد نیاز را بهکار گیرند. همه افراد خودشیفته دچار اختلال شخصیت خودشیفته نیستند. تشخیص بالینی اختلال شخصیت خودشیفته یک کار تخصصی است و باید توسط متخصصان مربوطه انجام شود.
مدیران دانشگاه باید با بهرهگیری از علم روانشناسی سازمانی Organizational psychology به مطالعه علمی رفتار انسانها در سازمان و حل مشکلات مرتبط بپردازند. کارشناسان و مربیان روانشناسی باید به افراد بسیار خودشیفته کمک کنند تا به یک حالت تعادل درونی برسند و روابط متعادلی با دیگران ایجاد کنند.
معیارهای انتخاب اساتید و دانشجویان باید علمی و مبتنی بر شایستگی، استعداد، هوش، تلاش، شخصیت مثبت و رعایت اصول و موازین اخلاقی باشد. کارگاههای آموزشی باید برای اساتید و دانشجویان برگزار شود و مهارتهای ارتباطی در محل کار آموزش داده شود تا آنها تشویق به بیان افکار و ایدهها، گفتگو و انتقاد سازنده شوند تا منجر به تعمیق احساس مشارکت دانشگاهیان، افزایش تعهد و ارتقای عملکرد آنها شود.
محمد مرادیجو، علیرضا اولیاییمنش،
دوره 80، شماره 7 - ( 7-1401 )
چکیده
سردبیر محترم
راهنماهای طبابت بالینی (Clinical Practice Guidelines)، حاوی توصیههایی برای بهینهسازی مراقبت از بیمار هستند که با مرور نظاممند شواهد و ارزیابی مزایا و معایب گزینههای جایگزین انجام میگیرند.1
راهنماهای طبابت بالینی بهعنوان یکی از ابزارهای موثر برای ارتقای پزشکی مبتنی بر شواهد (Evidence-Based Medicine) محسوب میشوند.2 راهنماهای طبابت بالینی علاوه بر اینکه ابزاری برای کنترل پزشکان هستند، فرصتی برای بهبود کیفیت مراقبت از طریق کاهش تنوع روشهای درمانی و پیروی از استانداردهای مراقبتهای خوب ارایه میدهند.3
از عناصر مهم اجرای راهنماهای بالینی، آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان نسبت به راهنما و توصیههای آن است. همچنین اگر قرار است راهنماهای بالینی موثر باشند و مورد استفاده قرار گیرند، اعتماد پزشکان نسبت به فرآیند توسعه (تدوین یا بومیسازی) راهنماهای بالینی و توصیههای نهایی منتج از آنها ضروری است. نگرش در مورد خوب یا بد بودن راهنماهای بالینی متفاوت است. بهعنوان مثال، راهنماهای بالینی برای دولتها و پرداختکنندگان ممکن است بهعنوان ابزار مناسبی برای کنترل هزینهها معرفی شوند، اما ممکن است برای پزشکان و بیماران بهعنوان محدودیت در اختیارات تلقی گردند.4
این تصور که راهنماها نقش قضاوت بالینی را کاهش میدهند، مانعی برای پذیرش گستردهتر توسط پزشکان ایجاد میکند. توصیههای درمانی در راهنماها عموما بر شواهد اثربخشی تاکید میکنند، اما پزشکان باید فاکتورهای دیگری مانند ترجیحات بیمار، هزینهها، اولویتهای سلامت و میزان مزیت را در هنگام برخورد با بیماران را در نظر بگیرند.5
براساس مطالعه مقطعی در کشور سوئد که به بررسی میزان آشنایی 153 نفر از پزشکان و 82 نفر از فیزیوتراپیستهای ارایهدهنده خدمات مراقبتهای اولیه پرداخته است، 42% پزشکان و 37% از فیزیوتراپیستها با محتوای راهنماهای مبتنی بر شواهد آشنا نبودند.6
مطالعات دیگر نشان دادهاند که موانع اجرای راهنماها توسط متخصصان مراقبتهای سلامت شامل عدم آگاهی و عدم آشنایی با راهنما و توصیههای آن است. همچنین نگرش متخصصان مراقبتهای سلامت و عدم توافق با توصیهها نیز میتواند بهعنوان موانعی برای اجرا عمل کند.7 از طرفی نگرش مثبت پزشکان و پرستاران نسبت به راهنماهای بالینی باعث مقبولیت و اجرای بهتر راهنماهای بالینی میشود. بنابراین از طریق اجرای مناسب راهنماهای بالینی مبتنی بر شواهد، میتوان به حفظ یک محیط مراقبت سلامت ایمن و با کیفیت بالا کمک کرد.8
انتشار راهنماها بهمنظور افزایش آگاهی عموم مردم، بیماران و متخصصان حوزه سلامت از وجود و محتوای راهنما است. طرحهای مرتبط با انتشار راهنماها بهطور ایدهآل بهموازات توصیههای در حال توسعه، ارایه میشوند. در آغاز فرآیند توسعه (تدوین یا بومیسازی) راهنماها، لازم است که برنامهریزی برای انتشار صورت بگیرد تا دامنه، اهداف، قالب، سبک، جملهبندی توصیهها و ابزارهای انتشار تعیین شوند. مشارکت پزشکان در استراتژیهای انتشار برای توسعه مواد آموزشی، منابع آنلاین و ابزارهای اجرایی که مخاطبان عمومی و حرفهای آن را مفید، قابل درک و متقاعدکننده میدانند، ارزشمند است.
راهنماهای بالینی باید عملکرد بالینی را هدایت کنند، اما پزشکان ممکن است از وجود آنها آگاه نباشند یا راهنماها را نخوانند یا براساس راهنماها عمل نکنند. همه این موارد منجر به این نگرانی میشود که آیا پزشکان رفتار خود را مطابق با راهنماها تغییر میدهند یا خیر. بنابراین نیاز به توسعه فعالیتهای ترجمان دانش (Knowledge Translation) مناسب برای تسهیل تبادل شواهد با ارایهدهندگان مراقبتهای سلامت وجود دارد.
استفاده از مداخلات آموزشی مبتنی بر فناوری (آموزش مبتنی بر وب، آموزش الکترونیکی و آموزش آنلاین) برای بهبود آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان نسبت به راهنماهای طبابت مفید است. همچنین استفاده از چارچوب ترجمان دانش (KT)برای اجرای راهنماهای طبابت بالینی میتواند تغییرات سازمانی چند سطحی را ایجاد کند، اجرای راهنماهای بالینی را تسهیل کند، و پیامدهای سلامتی را در جامعه بهبود بخشد.
راحله سموعی،
دوره 80، شماره 8 - ( 8-1401 )
چکیده
سردبیر محترم
بخش بزرگ جامعه جهانی امروز را سالمندان تشکیل دادهاند، جمعیت بزرگی که روزگاری پیشازاین گرداننده امور بودند اکنون تعاملات متفاوتی با محیط وزندگی دارند. در این خصوص همچنان که پیچیدگیها و پیشرفتهای ساختاری و کارکردی جوامع، تفاوتهای بارزتری را در جمعیت سالخورده موجب میشوند، میخواهیم بدانیم که این متفاوت شدنی گرفتارکننده یا فرصتساز است و آیا در جامعه اشتیاقی برای تبیین این تجارب متفاوت وجود دارد. باوجود گستردگی دیدگاههای مرتبط با سالمند شدن، تبیین مفهوم سالمندی خیلی هم آسان نیست. در این زمینه اولین و آشناترین ویژگی که در خصوص سالمند شدن به ذهن میرسد، زمان گذرانده شده است. آنچه ازدسترفته تا عدد سن (تقویمی) بهدست آید و با سوال متداول «چند سال دارید» مشخص میشود.1 بااینوجود، در یک تحلیل عمیقتر و جامعتر آشکار میشود که بهجز زمان، شاخصها و ابعاد دیگری نیز در شکلدهی به این مفهوم نقش دارند ازجمله بعد «زیستشناختی» که بهتناسب یا عدم تناسب سن تقویمی (میزان گذر سالهای عمر)، با وضعیت بدنی ارتباط دارد و نشاندهنده این است که فرد، جوانتر یا مسنتر از سن تقویمیاش به نظر میآید. در این خصوص کیفیت و سبک زندگی ازجمله عوامل مهم تاثیر گذار بر بعد زیستشناختی هستند و برای دستیابی به آن، هم پاسخگویی جوامع و هم سرمایهگذاری خود افراد مهم است. بعد «روانشناختی» از ابعاد دیگر مرتبط با مفهوم سالمندی است و معیار آن باور فردی نسبت به سن خود میباشد و با این سوال که آیا فرد بهاندازه سنش احساس جوانی یا پیری دارد مرتبط است. این بعد، با اثرپذیری از باورها و تجارب شخصی افراد نمایان میشود که بر احساس توانمندی و ارزشمندی آنها تاثیرگذار است. بهجز این ابعاد، بعد «جامعهشناختی» نیز در شکلگیری مفهوم سالمندی نقش مهمی دارد و با این سنجش مرتبط است که آیا هر فرد متناسب با سن خود زندگی میکند. این بعد نیز توسط ساختار جامعه و فرهنگی که فرد در آن زندگی میکند شکل میگیرد. با توجه به موارد گفتهشده آنچه در اینجا بارز میشود نقش تعیین گرهای مختلف در شکل دادن مفهوم سالمندی است. تعیین گرها و ابعادی که زیرپوشش سن تقویمی تاکنون کمتر موردتوجه قرار گرفتهاند. در این زمینه باید یادآور شد اگرچه سن تقویمی واقعیتی پذیرفتنی در تبیین مفهوم سالمندی است، بدون در نظر گرفتن ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی تعیینکننده سالمندی، کافی و مفید نخواهد بود. همچنین توجه به این نکته لازم است که از تعامل این ابعاد با یکدیگر، روابط پیچیدهتری ایجاد میشود که نگرش به سالمندی را برای همیشه میتواند با تغییر مواجه کند.
ازجمله کارکردهای مثبت تعیین گرهای زیستی، روانی و اجتماعی سالمند شدن، کاهش نرخ مرگومیر و افزایش امید به زندگی است.2 از طریق بهبود کیفیت زندگی و امیدواری بیشتر موجب میشوند انسانها از نظر بدنی و روانی سالمتر باشند، بهطوریکه اگرچه سنشان افزایش مییابد، بدن جوانتری دارند، به این مفهوم که باوجود گذشت سالهای بیشتری از تولد، همچنان تا رسیدن به زمان پایان زندگی، سالهای قابلتوجهی پیشرو دارند.1
با توجه به آنچه گفته شد درمییابیم برای رسیدن به مزایای طول عمر بیشتر و سالمتر، برنامهریزی درزمینه تعیینگرهای زیستی، روانی و اجتماعی مرتبط با سالمندی نیاز است و سالم پیر شدن بایستی خواست و مطالبه هر فرد و جامعه باشد. به این صورت که هر چه جوامع، گروههای سنی و افراد آن از پویایی بیشتر و باورهای عمیقتر برخوردار باشند از مزایای خوب گذران عمر، بیشتر بهرهمند میشوند و این باور مثبت که اگرچه سالهایی را گذراندهایم ولی جوانتر زندگی میکنیم را در مرکز توجه قرار دهند تصویر بهتری از جمعیت سالمند در کل جامعه جریان مییابد.
علی محمد مصدق راد،
دوره 80، شماره 10 - ( 10-1401 )
چکیده
سردبیر محترم
تعارض (تضاد) منافع موقعیتی است که وظایف یا مسئولیتهای فرد بهعنوان یک کارمند یا مدیر در سازمان، با منافع او در خارج سازمان در تضاد باشد. تعارض منافع، تعارض میان منافع شخصی فرد با منافع ملی و عمومی است. در چنین موقعیتی، تصمیمات و اقدامات حرفهای فرد در مورد یک منفعت اولیه، میتواند تحت تأثیر احتمال منفعت ثانویه برای او یا اقوام و دوستان او قرار گیرد.1 فرد در موقعیت تعارض منافع، لزوماً غیراخلاقی و غیرحرفهای نیست. تعارض منافع ممکن است موجب تغییر رفتار او شود و به فساد و سوء استفاده از قدرت عمومی برای کسب منافع شخصی منجر شود.
تعارض منافع در صنعت سلامت زمانی به وجود میآید که احتمال منافع فردی یا گروهی، قضاوت حرفهای مدیران یا ارائهکنندگان خدمات سلامت را به خطر بیندازد. به عبارتی، تعارض منافع زمانی رخ میدهد که هدف اولیه تأمین، حفظ و ارتقای سلامت بیماران با هر هدف ثانویه دیگری به ویژه منافع شخصی مدیران و ارایهکنندگان خدمات سلامت در تضاد باشد. تعارض منافع بر همه جنبههای نظام سلامت مثل ارایه خدمات سلامت و آموزش و پژوهش در حوزه سلامت تأثیر میگذارد. اکوسیستم نظام سلامت تحت تأثیر نفوذ صنعت قرار دارد. منفعت اولیه در حوزه درمان، ارایه خدمات سلامت سودمند به بیماران، در حوزه پژوهش، تولید علم معتبر و فناوری سودمند و در حوزه آموزش، تربیت کارکنان سلامت با کفایت است. در مقابل، منفعت ثانویه شامل منفعت مالی و غیرمالی مثل اعتبار فردی، ارتقای علمی و شغلی و شهرت است. احتمال تأثیر سوء منافع ثانویه بر تصمیمات حرفهای فرد باید توسط افراد مستقل تعیین شود.
همکاری بین اساتید، پژوهشگران و ارایهکنندگان خدمات سلامت با شرکتهای دارویی و تجهیزات پزشکی برای تولید محصولات سلامتی به نفع جامعه است. ولیکن، این همکاری و احتمالاً روابط مالی فیمابین، ممکن است قضاوتهای حرفهای مربوط به منافع و اهداف اولیه پزشکی را تحت تأثیر قرار دهد. تعارض منافع در بخش سلامت، یکپارچگی پژوهشهای علمی، عینیت آموزش حرفهای، کیفیت مراقبت از بیمار و اعتماد عمومی به پزشکی را تهدید میکند.1 جامعه از سیاستگذاران، مدیران و متخصصان علوم پزشکی انتظار دارد که هیچ انگیزهای جزء سلامت بیماران نداشته باشند.
پذیرش هدیه، نمونه دارو و ملزومات پزشکی از شرکتهای دارو و تجهیزات پزشکی، خرید دارو و تجهیزات از شرکت اقوام و دوستان، مالکیت سهام شرکتهای دارویی و تجهیزات پزشکی، مشارکت در تدوین راهنماهای بالینی توسط شرکتهای دارویی، حمایت مالی پژوهشها توسط صنایع، ارایه مشاوره به صنایع، عضویت در هیات مدیره شرکتها، اشتغال همزمان در بخش دولتی و خصوصی Dual Practice و معرفی کتاب خود بهعنوان منبع اصلی توسط عضو بورد تخصصی از مصادیق تعارض منافع در بخش سلامت است.2
امکان تعارض منافع در حوزه پزشکی با توجه به تعدد و پراکندگی ارایهکنندگان خدمات سلامت، پیچیدگی فرایندهای ارایه خدمات سلامت، عدم توازن اطلاعات ارایهکننده و گیرنده خدمات سلامت، استقلال و اختیار کم بیمار و آسیبپذیری و وابستگی شدید او به ارایهکننده خدمات سلامت زیاد است و رسیدگی به آن در چارچوب نظارتی و سیاستی موجود دشوار میباشد. خط باریکی بین رفتار قابل قبول و تعارض منافع در نظام سلامت وجود دارد. سیاستگذاران، مدیران و کارکنان نظام سلامت باید پیش از پیوستن به مشاغل این حوزه از ماهیت و مصادیق تعارض منافع آنها آگاه باشند. با وجود این، ماهیت ظریف تعارض منافع، شناسایی، تحقیق و رسیدگی به آن را چالش برانگیز میکند.
براساس اصل 40 قانون اساسی، هیچکس نباید اعمال حق خود را وسیله ضرر رساندن به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد. همچنین، بر اساس قاعده فقهی «لا ضرر و لا ضرار فیالاسلام»، فرد نباید به خود و به دیگران ضرر برساند. اگر حکومت به بعضیها اجازه دهد که منافع شخصی بسیار به زیان دیگران بهدست آورند، مشروعیت سیاسی حکومت تضعیف میشود.
مدیریت تعارض منافع با اتخاذ سیاستها و رویههای مناسب امکان پذیر است. هدف مدیریت تعارض منافع محافظت از انسجام قضاوت حرفهای و حفظ اعتماد عمومی مردم است. مدیریت تعارض منافع شامل مراحل پیشگیری، شناسایی و اصلاح است. راهکارهای مدیریت تعارض منافع شامل اعلام تعارض منافع (شفافیت)، اعمال محدودیت، تفکیک وظایف، تفکیک قانونگذار از مجری، تفکیک ناظر از نظارت شونده، اصلاح نظام پرداخت، استفاده از راهنماهای بالینی، رعایت کدهای اخلاقی و آموزش است.
حسین شهزادی،
دوره 81، شماره 5 - ( 5-1402 )
چکیده
سردبیر محترم
پیوند قلب یکی از بزرگترین دستاوردهای دانش پزشکی است. بیشتر از 55 سال از اولین پیوند قلب موفق در انسان میگذرد و علیرغم پیشرفتهای چشمگیر در دانش پزشکی، همچنان بهعنوان روش استاندارد درمان برای بیماران با نارسایی قلبی پیشرفته است. بنیانگذار پیوند قلب درجهان، دکتر نورمن ادوارد شاموی (Dr.Norman Edward Shumway) است.
شاموی در 9 فوریه سال 1923 در کالامازو (Kalamazoo) در میشیگان آمریکا متولد شد. مدرک پزشکی خود را در سال 1949 دریافت کرد و پس از گذراندن دوره جراحی قلب در دانشگاه مینهسوتا (Minnessota)، از سال 1958 به بیمارستان دانشگاه استانفورد (Stanford) رفت و مشغولبه کار شد. در طول سالهایی که شاموی در استانفورد بود، بسیاری از دستیاران جوان و آیندهدار جراحی قلب را آموزش داد. بسیاری از این دستیاران بعدها بهسمت ریاست بخشهای خود در بیمارستانهای دیگر انتخاب شدند. او یک معلم باهوش بود و رویکرد آموزشی او اینگونه بود که در اتاق عمل مسئولیت اصلی عمل جراحی را به دستیاران واگذار میکرد. وی روی آموزش بر روی حیوانات مخصوصا سگها تاکید داشت و معتقد بود بهترین عرصه برای آموزش جراحان خوب آزمایشگاه حیوانات و کار روی آنها است.3-1
در آن سالها انجام پیوند قلب در انسان شبیه یک رویا بود. برخی اقدامات اولیه در زمینه پیوند قلب توسط برخی محققان در سالهای قبل بر روی حیوانات انجام شده بود. در اواخر دهه 1950 دکتر شاموی و همکاران در استانفورد شروعبه تحقیقات و انجام پیوند قلب در سگها کردند. در سال 1959 شاموی با همکاری دکتر ریچارد لاور (Richard Lower) قلب یک سگ را به سگ دیگر پیوند زد و این سگ بهمدت هشت روز زنده ماند. شاموی و همکاران بهمدت هشت سال در تکمیل تکنیکهای پیوند قلب روی سگها کار کردند. پس از اینکه سگهای پیوند قلب شده توانستند بهمدت یک سال زنده بمانند، در20 نوامبر 1967 شاموی و همکاران در استانفورد، اعلام کردند آماده انجام پیوند قلب در انسان هستند.1و3
زمانیکه آنها منتظر پیداکردن فرد مناسب دهنده قلب بودند، دکتر کریستین بارنارد (Christian Barnard) که تکنیک جراحی پیوند قلب را از شاموی و لاور آموخته بود، در بیمارستان گروت شور (Groote Shur) شهر کیپ تاون (Cape town) آفریقای جنوبی و با استفاده از تکنیک شاموی، در سوم دسامبر 1967 اولین پیوند قلب را بر روی لوییس واشکانسکی (Louis Washkansky)، کارگر 54 سالهای که از نارسایی شدید قلبی رنج میبرد، انجام داد. دهنده قلب، یک دختر 25 ساله بهنام دنیس داروال (Denise Darvall) بود که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده بود. واشکانسکی 18 روز پس از پیوند زنده ماند و سپس بر اثر عفونت شدید ریه فوت شد. این خبر بهسرعت در سراسر جهان بهعنوان یک انقلاب بزرگ در پزشکی پخش شد، "مردی با یک قلب جدید".1
سه روز بعد در ششم دسامبر 1967 دکتر آدریان کانتروویتز (Adrian Kantriwitz) باز با همان تکنیک شاموی، دومین پیوند قلب را در مرکز پزشکی مایمونیدز (Maimonides) در بروکلین نیویورک در آمریکا بر روی یک نوزاد انجام داد که حدود شش ساعت زنده ماند. گیرنده یک نوزاد 17 روزه با آنومالی قلبی ابشتاین (Ebstein) شدید بود و قلب دهنده از یک نوزاد انانسفال (Anancephalic) بود. در دوم ژانویه 1968 بارنارد دومین پیوند قلب خود را بر روی یک دکتر دندانپزشک، فیلیپ بلیبرگ (Dr. Philip Blaiberg) انجام داد که 19 ماه زنده ماند. سرانجام شاموی اولین پیوند قلب خود را در ششم ژانویه 1968 بر روی یک کارگر 43 ساله بهنام مایکل کاسپراک (Michael Kasperak) انجام داد که 14 روز زنده ماند. اولین پیوند قلب شاموی در واقع چهارمین پیوند قلب در جهان بود.1و5
شور و شوق و هیجان بسیار زیادی که از انجام پیوند قلب در سراسر جهان بهوجود آمد باعث شد جراحان کشورهای مختلف که زمان کمی را صرف یادگیری این تکنیک جراحی کرده بودند فقط برای انجام هرچه سریعتر پیوند قلب بهنام خود، در طی یک سال یعنی در طی سال 1968 بیش از 100 پیوند قلب در نقاط مختلف جهان انجام دهند، ولی متاسفانه نتایج اولیه بسیار ناگوار بود. از 60 بیمار پیوند قلب شده، فقط 81% بیش از یک روز زنده ماندند و میزان بقای یک ماهه فقط 50% بود و فقط حدود 18% از آنها یعنی 11 نفر پس از یک سال توانستند زنده بمانند. دو علت اصلی مرگومیر بیماران، رد پیوند حاد و عفونت بود. میزان بالای مرگومیر بیماران پیوند شده باعث شد خیلی زود آتش این شور و هیجان سرد شود، بهطوریکه در سال 1969 فقط 48 مورد پیوند قلب در جهان انجام شد و در سال بعد یعنی 1970 تنها 16 مورد پیوند قلب در جهان انجام شد و خیلی زود بسیاری از جراحان و جوامع خواستار توقف انجام پیوند قلب شدند.1و5
پس از نتایج ناامیدکننده پیوند قلب، خیلی زود دکتر بارنارد و بسیاری از جراحان دیگر که خود را پیشگام و اولین در پیوند قلب میدانستند، این جراحی را رها کردند ولی شاموی هرگز این کار را رها نکرد و تسلیم نشد. او به آزمایشگاه خود بازگشت و نزدیک به دو دهه با کار و تلاش شبانهروزی به تکمیل تکنیکهای پیوند قلب پرداخت. از نظر وی انجام جراحی پیوند قلب آسان بود، اما آن چیزی که برای موفقیت لازم بود، جلوگیری از رد و پسزدگی زود هنگام عضو پیوندی بود. این تفاوت واقعی موفقیت و عدمموفقیت در پیوند قلب بود. او پیوند قلب را که به شکست انجامیده بود، پس از 20 سال و با تلاش و کار زیاد و بهقول خودش با یک "استقامت رادیکال"، نجات داد. بازبینی و اصلاح پروتکلهای پیوند قلب و توسعه انجام تکنیک بیوپسی قلب، بخشی از اقدامات او بود. اما پیشرفت اصلی در بقای بیماران پیوند شده، کشف و ساخت داروی جدید مهارکننده ایمنی بدن، به نام سیکلوسپورین بود.
ابتدا محققان آزمایشگاه میکروبیولوژی شرکت دارویی ساندوز (Sandoz) در بازل سوییس، قارچ Tolypocladium inflatum را در سال 1971 از نمونههای خاک نروژ جدا کردند و متعاقباً داروی سیکلوسپورین را تولید کردند. در سال 1976 دکتر جین فرانکویز بورل (Jean Francois Borel) اثر مهارکننده ایمنی این دارو را کشف کرد. این دارو بهصورت اختصاصی ایمنی وابسته به لنفوسیت را مهار میکرد و عوارض سمی و مخرب دیگر داروها را کمتر داشت.
در دهه 1980 شاموی و همکاران این دارو را در پیوند قلب بهکار بردند و میزان بقای یک ساله بیماران پیوند قلب به 80% رسید. این تحولی عظیم در پیوند قلب بود و سرانجام در اواخر دهه 1980 پیوند قلب وارد مرحله جدیدی شد و با پیشرفتهای ایجاد شده، پیوند قلب دوباره بهسرعت در جهان گسترش یافت و از 322 مورد در سال 1983 به 5000 مورد در سال 1993 رسید.1و6-3
در 9 مارس 1981 شاموی و دکتر بروس ریتز (Bruce Reitz) اولین پیوند موفقیتآمیز همزمان قلب و ریه در انسان را انجام دادند. در 9 ژوئن 1984، اولین پیوند موفقیتآمیز قلب کودکان در جهان توسط دکتر اریک رز(Eric Rose) در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، بر روی جیمز لاوت (James Lovette)، پسری چهار ساله با بیماری قلبی مادرزادی بطن منفرد (Single ventricle) انجام شد. لاوت چندین سال به زندگی ادامه داد و از بیماری لنفوم هوچکین هم جان سالم بهدر برد و تحت دومین پیوند قلب در سال 1989 قرار گرفت. او توانست تا بزرگسالی زنده بماند و موفق شد پس از دریافت مدرک لیسانس وارد دانشکده پزشکی شود ولی متاسفانه در هفته اول دانشکده پزشکی در سال 2006 در خواب از دنیا رفت.6 شاموی تا سال 1988 که بازنشسته شد، 800 پیوند قلب در انسان را بهصورت مستقیم و یا غیرمستقیم سرپرستی کرد. شاموی درزمینه پیوند اعضا انقلابی بزرگ ایجاد کرد که جنبههای زیادی از آن فراتر از علم پزشکی گسترش یافت. کار وی، تعریف سنتی مرگ را که لحظه توقف قلب از تپش بود عوض کرد و امروزه مرگ لحظهای است که فعالیت مغز بهطور کامل و غیرقابل بازگشت متوقف شود. با این تعریف جدید از مرگ، بسیاری از اعضای بدن را میتوان به بیماران نیازمند برای زندگی دوباره اهدا کرد.3،1و4
این پیشرفتها باعث شدند طی سالهای 2017-1982 حداقل 64000 پیوند قلب در بیش از 250 بیمارستان در سراسر جهان انجام شود. درحالحاضر میزان بقای 10 ساله بیماران به بیش از 75% رسیده است. همچنین درحالحاضر سالانه بیشتر از 700 مورد پیوند قلب در کودکان (سن زیر 18 سال) در بیش از 120 مرکز در سراسر جهان بهطور فعال انجام میشود. برطبق آخرین آمار جهانی میانگین بقای یک، پنج و 10 ساله پیوند قلب در کودکان، بهترتیب 85%، 74% و 63% بوده است.6
دکتر نورمن ادوارد شاموی (Dr. Norman Edward Shumway) جراح قلب برجسته دانشگاه استانفورد (Stanford) آمریکا و بنیانگذار و پدر پیوند قلب در جهان، در 10 فوریه 2006 و یک روز پس از تولد 83 سالگیاش در خانه خود در شهر پالوآلتو (Palo alto) در کالیفرنیا بر اثر کانسر ریه، درگذشت.2
با تلاش و کوشش دانشمندان و پزشکان بزرگی در سالهای قبل و در راس آنها دکتر نورمن ادوارد شاموی، امروزه پیوند قلب تنها امید و دریچهای برای زنده ماندن بیماران با نارسایی قلبی شدید است. باشد که سپاسگزار همه آنها باشیم.
علی اصغر خالقی،
دوره 81، شماره 6 - ( 6-1402 )
چکیده
سردبیر محترم
امروزه در تمام کشورهای جهان حفظ و ارتقای سلامت شهروندان را جزو وظایف بنیادی خود دانسته و برای دستیابی به آن از هیچ اقدامی فروگذار نکردهاند.1 اهمیت بهداشت بهعنوان یک حق اساسی برای زندگی هر کس پوشیده نیست اما اقدامات لازم برای دستیابی به سلامت و بهداشت در هر کشوری نیازمند صرف هزینههایی است که بعضا بزرگترین بخش از مخارج عمومی دولتها را به خود اختصاص میدهند.1 رشد روزافزون هزینههای سلامت و بهداشت در تمام کشورهای دنیا یکی از دغدغههای اصلی مدیران و تصمیمگیران سلامت و همچنین سیاستگزاران این کشورها میباشد و بنابراین دستیابی به راهکارها و تعاملاتی که بتواند عملا دستیابی به هزینهها را راحتتر و یا هزینهها را کاهش دهد، از جمله مهمترین راهکارها در این زمینه هستند.1
در ایران همچون سایر نظامهای سلامت، همواره افزایش شدید هزینههای سلامت یکی از چالشهای ارایه خدمات به مردم بوده است.3-1 بنابر گزارشات انجام شده در سال 1381 در حدود 5% از تولید ناخالص داخلی ایران به بخش سلامت اختصاص داده شده است و این در حالیاست که در سال 1393 این مقدار به حدود 5/7% رسیده و در این مدت سرانه هزینه های سلامت در ایران از 759 هزار ریال به 103 هزار ریال در سال 1393 رسیده است که رشد 14 برابری را نشان میدهد.3-1 این افزایش هزینه سلامت و همچنین محدود بودن منابع، این انگیزه را برای سیاستگذاران سلامت ایجاد میکند تا راهکارهای مناسبی را برای مدیریت بهتر این هزینهها اتخاذ کنند و خیرین سلامت یکی از نقاط اتکا هستند، اما در این حال و هوا آیا به حجاج و نقش آنها فکر کردهایم؟
حجاج عزیز پس از سالها دعا و تقاضا از خداوند، فرصتی را برای حضور در مکه پیدا میکنند و این سفر مبتنی بر معنویات و خالص بودن عقیده به منظور انجام مناسک حج است. در چنین سفر کوتاهی نیاز به توجه و تمرکز بر اصل فلسفه حج و درک و معرفت در اجرای مناسک حج دارد، اما این مراسم خود شامل مراسمات بزرگتری در بازگشت از سفر میباشد که شاید بیشتر این مراسمات ریشه در آداب و رسوم و چشم و همچشمیهای بیمفهوم دارد و هزینههای بسیاری را بر حجاج تحمیل میکند.
همانگونه که گفته شده، در کشور هزینههای بسیار برای ارایه اقدامات بهداشتی، سلامتی و درمانی مورد نیاز بوده و کمبودهای بسیار زیادی نیز مشاهده میگردد. از اینرو باتوجه به اینکه حجاج برای یکی شدن با خدای خود، برای معرفت بالاتر و شناخت خود و خدای خود این سفر را تجربه میکنند، عملا صرف هزینههای بسیار زیادی که پس از سفر متحمل میشوند عملا عاقلانه بهنظر نمیرسد و نیاز است این سفر را تکمیل کنند، تکمیل کردن سفر چگونه است؟
همانگونه که خود را پیش از سفر برای این مرسم بزرگ آماده میکنند و خود را خالص و پاک از همه مادیات میکنند و سپس از همه حلالیت میطلبند، بهنظر میرسد برای پس از سفر نیز نیاز به تکمیل خالص شدن و یکی شدن با معبود است. در این زمینه انجام صدقات و کمک به نیازمندان و ارایه اقدامات خیرخواهانه بسیار قابل توجه است و اگر بتوان هزینههای بازگشت حجاج اعم از هزینههای پختوپز و طبخ غذا برای مهمانان، هزینههای مربوط به سوغاتی و محصولات متبرک را در بخش سلامت و بهداشت هزینه کرد، آنگاه میتوان تکمیل شده این فرایند را در ذهن متصور بود. گرچه راه برای خیرخواهی بسیار است، اما یکی از آنها مسیر خیرخواهی بهداشت و درمان کشور است و لذا لازم است سیاستگذاران سلامت این خیرین بالقوه را از طریق آگاهی رسانی بیشتر به خیرین بالفعل تبدیل کنند.
حجت رحمانی، زهرا اسدی پیری،
دوره 81، شماره 7 - ( 7-1402 )
چکیده
سردبیر محترم
پرونده الکترونیکسلامت (Electronic health record, EHR) بهعنوان نسخه الکترونیکی از تاریخچه پزشکی بیمار که توسط ارایهدهنده مراقبتهای سلامت برای مدتی نگهداری میشود و شامل تمام دادههای بالینی حیاتی است که در راستای مراقبتهای ارایهشده به یک فرد است.1 این سیستم اطلاعاتی جهت ارایه خدمات با کیفیت، هزینهاثربخش، مشتریگرا و همچنین دسترسی بهموقع به اطلاعات کامل و صحیح ضروری است.2و3 علیرغم مزایای بالقوه پرونده الکترونیکسلامت (EHR)، پیادهسازی آن باموانع اجرایی مواجه است که مهمترین آنها محدودیتهای بودجهای، فناوری، نگرشی و جنبههای سازمانی میباشد. لذا پیش از پیادهسازی باید عوامل فنی و غیرفنی شناسایی شوند و موانع پیادهسازی رفع گردد.4
یکی از چالشهای اصلی در پیادهسازی EHR درایران کمبود یک سیستم استاندارد است. درحالحاضر، چندین سیستم EHR در کشور استفاده میشوند، اما اغلب آنها فاقدقابلیت همکاری هستند، که موانعی برای اشتراک دادهها و تداوم مراقبتها ایجاد میکنند. چالش دیگر هزینه اجرای EHR است. بسیاری از مراکز ارایهکننده خدمات سلامت، بهویژه در مناطق روستایی فاقدمنابع لازم برای پیادهسازی این سیستمها هستند. هزینههای خرید سختافزار و نرمافزارهای مربوطه و همچنین ارایه آموزش به کارکنان میتواند بسیار گران باشد.
طبق برآوردهای وزارت بهداشت، سالیانه حدود 500 میلیارد تومان برای استقرار EHR لازم است. ایندرحالی است که رقم مصوب در قوانین بودجه سنواتی برای این منظور حدود 200 میلیون تومان بوده است. طبق گزارش دیوان محاسبات کشور، اعتبارات پیشبینی شده طی سنوات اخیر بابت (برنامه توسعه دولتالکترونیک) و (گسترش فنآوری ارتباطات و اطلاعات در بهداشت و درمان) تخصیص مناسبی نداشته و غالبا صرف هزینههای مربوط به سامانههای غیرمرتبط با موضوع EHR (مانند اتوماسیون اداری و...) شده است.
عدمتناسب ساختار اجرایی با ابعاد و گستردگی طرح و تغییرات مکرر مدیریتی از دیگر چالشهای پیش روی این طرح است. EHR از پیچیدهترین پروژهها در همه دنیا محسوب میشود که تحقق آن ساختاری متشکل از تیمهای متخصص جهت اموری نظیر تحقیق و توسعه، مطالعات کاربردی، خدمات فنی و مشاوره، تحلیل و ارزیابی و مدیریت پروژه را در کشور میطلبد، درحالیکه بزرگترین اقدامی که وزارت بهداشت بهعنوان متولی نظام سلامت در راستای ارتقای این ساختار در بدنه خود انجام داده است، ارتقای سطح دفتر آمار و فناوری اطلاعات به سطح مرکز مدیریت آمار و فناوری اطلاعات وزارت بهداشت است.
تغییرات مکرر مدیریتی مرکز مدیریت آمار و فناوری اطلاعات وزارت بهداشت و عدماتصال بخش عمدهای از مراکز ارایهدهنده خدمت با مرکز تبادل اطلاعات سلامت نیز از چالشهای موجود است. درحالحاضر از مجموع حدودا 170 هزار مرکز ارایه خدمت در کل کشور، کمتر از 30 هزار به مرکز تبادل اطلاعات سلامت اتصال یافتهاند، بهطوری که موارد مهمی همچون اقدامات بالینی، در کمتر از 20% مطبها و بیمارستانها و همچنین در کمتر از 40% مراکز و کلینیکها ثبت میشوند. بهغیر از اطلاعات هویتی بیمار و دادههای مالی و اداری، بخش زیادی از اطلاعات در بسیاری از مراکز در سامانه ثبت نمیشوند و میتوان عنوان کرد که ماهیت پروندههایی که در مراکز تشکیل میشوند، بیشتر مالی است تا بالینی.
درحالحاضر سازوکار مواجهه با چالشهای امنیتی، مجوزهای دسترسی به دادهها و اینکه چه مرجعی مجاز است اطلاعات را در اختیار دیگران قرار دهد هنوز مبهم است. عدماستفاده پزشکان جهت اجرای EHR در مطب و همچنین داروخانهها بهدلیل بار مالی نیز اجرای این رویکرد را دچار مشکل کرده است. محدودیتهای نگرشی و رفتاری افراد، نقایص موجود در زیرساختهای ارتباطی کشور، کمبود نیروی انسانی متخصص و ماهر جذب در حوزه مدیریت اطلاعات سلامت و انفورماتیک پزشکی از دیگر موانع اجرای این طرح در کشور است.
برای غلبه بر این چالشها، چندین الزام اجرایی باید برآورده شود. باید یک استراتژی و سیاست ملی شفاف برای اجرا EHR وجود داشته باشد. این باید شامل دستورالعملها و استانداردهایی برای سیستمهای EHR باشد و اطمینان حاصل شود که همه سازمانهای مراقبتهای سلامت در جهت اهداف یکسان و با استفاده از سیستمها و استانداردهای یکسان کار میکنند. نیاز به سرمایهگذاری در زیرساختها و فناوری،
بهویژه در مناطق روستایی است، که میتواند شامل ارایه سختافزار، نرمافزار و آموزش لازم برای اجرای EHR به سازمانهای مراقبتهای بهداشتی باشد.باید بر استانداردسازی و قابلیت همکاری بین سیستمهای مختلف ازجمله توسعه استانداردها و اصطلاحات ملی و همچنین تلاش برای اطمینان از ارتباط سیستمهای EHR مختلف تمرکز شود.
بهرسمیت شناختن نظام نظارتی الکترونیک و واگذاری وظایف تعیین صلاحیت شرکتها و سامانههای حوزه سلامت الکترونیک به این نظام، تامین بستر ارتباطات امن تبادل اطلاعات، رفع خلاهای قانونی عمده در راستای پیادهسازی ارکان نظام سلامت الکترونیک (نسخه نویسیالکترونیک، سلامت همراه و سلامت از راه دور) و تامین اعتبار مالی پایدار از دیگر پیشنیازهای اجرای EHR در ایران است.
پیشبینی ضوابط مشارکت بخش خصوصی در بخش سلامت و اتصال بخش خصوصی به مرکز تبادل دادههای سلامت، تدوین سند ملی سلامت الکترونیک، شامل تعیین دقیق نقش هرکدام از ذینفعان، زمانبندی اجرای مراحل، پایش و ارزیابی طرح و همچنین نحوه پرداختن به جوانب مختلف سلامت الکترونیک ازجمله ثبت و نگهداری اطلاعات پزشکی افراد، تبادل اطلاعات سلامت بین مراکز مختلف بهداشتی و درمانی جهت بهبود مراقبت از بیماران، امنیت اطلاعات، حفظ حریم خصوصی اطلاعات سلامت افراد نیز در اجرای EHR باید در نظر گرفته شود. آموزش و شرکت ذینفعان مختلف این حوزه ازجمله پزشکان و کادر سلامت و همچنین مردم در فرآیند تصمیمگیری و پیادهسازی، حمایتهای دولتی و شرکتهای بیمهگر سلامت (از طریق ایجاد انگیزههای مستقیم یا غیرمستقیم) مانند ارایه پاداشهای مالی برای پزشکانی که از EHR استفاده میکنند، پیادهسازی تدریجی پرونده الکترونیکسلامت بهدلیل بارکاری سنگین کاربران، بهویژه پزشکانی که زمان کافی برای یادگیری ویژگیهای موجود در سیستم EHR را در اختیار ندارند از عوامل موثر بر اجرای این طرح است. تدوین اسناد و قوانین بالادستی (تاکید بر همکاری سازمانهای مختلف در توسعه EHR)، تشکیل تیمهای تخصصی از کارشناسان و متخصصان در زمینههای مختلف و ارتقای مرکز مدیریت آمار و فناوری اطلاعات وزارت بهداشت میتوان اجرای EHR در کشور را مصون از تغییرات دولتها، مدیران و ساختارها و ناپایداریهای سیاسی و اجتماعی نگهداشت.
پیشبرد اقدامات و هماهنگیهای فرابخشی با مشارکت سازمانهای مختلف ازجمله سازمان برنامه بودجه (شمول بودجه ویژه به حوزه سلامت الکترونیک کشور)، سازمان ملی استاندارد ایران (تدوین کلیه استانداردهای لازم مورد نیاز برای پرونده الکترونیک سلامت ایران) وزارت ارتباطات (تکمیل شبکه اطلاعاتی کشور برای توسعه شبکه ملی سلامت به کلیه مراکز ارایهکننده خدمات سلامت) و تشکیل کمیته راهبری سلامت الکترونیک در دولت از دیگر عوامل تسهیلکننده اجرای EHR در ایران است. علاوهبراین، نیاز به استانداردسازی اصطلاحات پزشکی و سیستمهای کدگذاری وجود دارد تا اطمینان حاصل شود که دادهها میتوانند در بین سازمانهای مختلف مراقبتهای سلامت مقایسه و تجزیه و تحلیل شوند. درک این نکته ضروری است که اجرای موفقیت آمیز EHRs در ایران مستلزم سرمایهگذاری قابلتوجهی از منابع و تلاش است. بااینحال، مزایای بالقوه برای مراقبت از بیمار و نتایج، این تلاش را ارزشمند میکند. با پرداختن به چالشها و برآوردن پیشنیازهای اجرای EHR، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که بیماران در سراسر ایران از مراقبتهای سلامت با کیفیت، ایمن و کارآمد برخوردار میشوند.
درسا منانی، مسعود محمدی،
دوره 81، شماره 8 - ( 8-1402 )
چکیده
سردبیر محترم
کارل پریبرام متخصص فیزیولوژی اعصاب در دهه 40 و 50 میلادی بههمراه دیوید بوهم فیزیکدان، نظریهای در رابطه با مکانیسم غیرقابل توصیف مغز در ذخیره حجم زیادی از اطلاعات در فضایی به حجم cm3 1300 و به خاطر آوردن وقایع و تشبیه آن به یک هولوگرام ارایه دادند.1 هولوگرام یک تصویر سه بعدی منشا گرفته از یک منبع نور تابانده شده به یک تکه فیلم مربعی یک اینچی دارای میلیونها اطلاعات و داده مختلف میباشد.1 تصوری که پریبرام و بوهم از این موضوع داشتند این بود که مغز و جهان اطرافش تماما در یک دنیای هولوگرافیک زندگی میکنند.1 هولوگرامها نیز مانند مغز انسان قابلیت باورنکردنی در ذخیره داده دارند، نظریه پریبرام و بوهم دررابطه با تشبیهسازی مغز و هولوگرام بیانکننده توانایی ذهن انسان ها در ذخیره اطلاعات، ساخت خاطرات و به یاد آوردن آنها است.1
یکی از اصلیترین ساختارهای مغزی که درحافظه و یادگیری نقش دارد هیپوکامپ است، که در عمق لب تمپورال مغز قرار میگیرد.1 خاطرات ما از طریق حواس پنجگانه توسط راههای عصبی به مراکز حافظه منتقل و بهصورت سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی در سیناپسهای مغز رمزگذاری میشوند و عمل بهخاطر آوردن خاطرات نیز در اثر تحریک همین سیناپسها خواهد بود.1 ساختارهای مغز با وجود پیچیدگیهای خاص خود، نسبت به محرکهای شدید بسیار آسیبپذیر بوده و با آسیب به مغز شرایطی را مانند فردی که دچار استرس پس از سانحه (PTSD) شده است بهوجود میآورد.2
استرس پس از سانحه، تجربه یک رویداد تروماتیک مانند خشونت دوران کودکی، جنگ، از دست دادن یکی از عزیزان، تصادف رانندگی، تجاوز جنسی و دیگر وقایع آسیبزا است. از مشخصه اصلی این اختلال حملات استرسی شدید و تکراری در فرد میباشد.2
یکی از عوامل زیستی، تغییرات ساختاری مغز مانند آسیب به هیپوکامپ و یا آمیگدال میباشد.2 آمیگدال ساختاری بادامی شکل در دستگاه لیمبیک مغزاست که نقش اصلی در بیان ترس و درک احساسات و بازیابی خاطرات عاطفی و مرتبط با ترس ایفا میکند، این به این معناست که در کسری از ثانیه فکر کردن ارادی یا غیرارادی به موضوعی مرتبط یا نامرتبط، مانند صدای گازدادن موتورسیکلت یا بوی عطر سبب میشود که مغز فرد، سانحه استرسزا را مجددا بازسازی کند که سبب یک واکنش هراس آور شدید در فرد میشود.3
اگر با نظریه هولوگرام مغزی این موضوع را توضیح دهیم، مراکز حافظه ذکر شده به مانند یک تکه فیلم و سیناپسهای عصبی، نور تابانده شده به فیلم و تداعیهای خاطرات، هولوگرام تشکیل شده میباشد. حال اگر این تکه فیلم آسیب ببیند و شکسته بشود اختلال در این ایمپالسها و ساختار حافظه سبب تداعی خاطرات تکراری، کابوسهای شبانه و استرس شدید و غیرارادی و ناگهانی میشود که فرد هر روز زندگی خود را در آن خاطرات آسیب دیده میگذراند. با این تفاسیر میتوان برای اثرات مخرب رویداد تروماتیک بر فرد، علل و توجیه ساختاری و عملکردی بیشتری ارایه داد و حملات استرسی را متعاقب آسیب عملکردی به هیپوکامپ و آمیگدال دانست. مشخص کردن مکانسیم این آسیب کمک شایانی به تشخیص، بهبود و ترمیم آسیب وارده به نقطه اختصاصی ایجادکننده این اختلال در مغز آنها خواهد کرد.
محمدرضا شیخی چمان، ندا حسینی آبفروش، اقدس صوراسرافیل، وحید مختومی،
دوره 81، شماره 10 - ( 10-1402 )
چکیده
سردبیر محترم
مطابق اصول عدالت اجتماعی و عدالت در سلامت، سلامت یک حق است. این حق باید از طرف دولت و با تولیت نظام سلامت، در اختیار همه گروههای مختلف جمعیتی قرار گیرد و مانعی برای دستیابی به آن وجود نداشته باشد. هر سازمانی در جامعه، برای پاسخ به نیازهای مشخصی ایجاد شده تا بتواند باری را از دوش مردم بردارد. سازمانهای بهداشتی و درمانی نیز، از بالاترین سطح که همان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی جمهوری اسلامی ایران است تا پایینترین سطح که خانههای بهداشت روستایی هستند، هر کدام به طریقی پاسخگوی نیازهای سلامت جامعهاند. این سازمانها شدیدا پیچیده بوده و توسط مدیران اداره میشوند.1و2
سرمایههای انسانی، مهمترین گنجینه هر سازمان هستند (اصطلاحات سرمایههای انسانی، کارکنان، کادر، پرسنل و ارایهدهندگان خدمات سلامت، مترادف یکدیگر بوده و هر کدام برای تنوع بخشی به متن در موقعیتی استفاده شدهاند). حیات سازمان به وجود آنها وابسته است. کارکنان باید از جهات گوناگون مورد توجه و رسیدگی متولیان مربوطه قرار گیرند.3و4 هر گونه کوتاهی در این زمینه، اثرات کوتاهمدت، میان مدت و بلندمدت خود را بر روی شاخصهای سلامت جامعه بروز خواهد داد. شرایط کاری مدافعان سلامت کشور را میتوان در حال حاضر از دو جنبه اصلی بررسی کرد؛ وضعیت فعلی اقتصاد ایران و کمبود سرمایههای انسانی:
1- در خصوص جنبه اول، اقتصاد ایران از چالشهای بیشماری همچون بیثباتی، تک قطبی بودن (وابستگی به نفت)، تحریمهای بینالمللی، کسری بودجه، پایدار نبودن چرخه تامین مالی، بها ندادن به بخش غیردولتی و ... رنج میبرد.5 بر کسی پوشیده نیست که این عوامل، باعث ایجاد تورم شدید در سالهای اخیر شده و اقتصاد کشور را شکننده کرده است. وجود تورم بالا، باعث وخیمتر شدن اختلاف طبقاتی در کشور و افزوده شدن به جمعیت زیر خطر فقر میشود. هر دوی این حالات، تبعات اجتماعی زیادی با خود به همراه دارند و امید به آینده را از جامعه میگیرند.
2- در خصوص جنبه دوم، کمبود سرمایههای انسانی حوزه سلامت و عدم توزیع عادلانه آنها، از جمله چالشهای همیشگی نظامهای سلامت در کشورهای در حال توسعه است.6و7 در ایران، وقوع همهگیری کووید-19 از انتهای سال 1398، فشار کاری مضاعفی را برای مدافعان سلامت در همه سطوح مراقبتی ایجاد کرد. ایثارگران سلامت برای مهار همهگیری با همه توانی که داشتند به دفاع از جان مردمشان پرداخته و شهدای بیشماری را تقدیم راه پرافتخار وطن کردند. پیش از آن هم، اجرای طرح تحول نظام سلامت از ابتدای سال 1393، بار کاری پرسنل بهداشت و درمان را افزایش داده بود. قدر مسلم تحت این فشار، استرس، فرسودگی شغلی و نارضایتی شغلی میان کارکنان افزایش یافته، و بهرهوری تقلیل مییابد.8و9 همچنین ورود به سایر مشاغل غیرپایهای سلامت (همانند ترویج کلینیکهای زیبایی) و ترک شغل نیز میتواند در این وضعیت رخ دهد.
قرارگیری دو مولفه مذکور دوشادوش یکدیگر، سرمایههای انسانی سلامت را برای دستیابی به استانداردهای زندگی بالاتر و جستجوی رفاه بهتر، به سوی مهاجرت وسیعتر به کشورهای دیگر سوق خواهد داد تا بتوانند متناسب با میزان مسئولیتهای کاری که دارند درآمد کسب کنند. از طرفی، سایر جنبههای اجتماعی خود و خانواده خود را ارتقا بخشند. نکته مهم اینکه مهاجرت فقط مختص ارایهدهندگان خدمات سلامت نیست، بلکه پژوهشگران، فعالان استارتاپها و اساتید دانشگاهی عضو هیات علمی را هم به این سرنوشت دچار کرده است.10و11 مهاجرت یا فرار مغزها و نخبگان علوم سلامت، هزینههای بسیار بالایی برای کشور دارد. در این میان، سیستم سلامت ایران اکنون بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند وجود مدیران الهامبخش است.
در نظام سلامت، سیاستگذاری، مدیریت و اقتصاد، در کنارهم تشکیل یک چرخه مسنجم و پویا را میدهند. سیاستگذاریهای هر چند دقیق، اگر در مرحله اجرا با ضعف مدیریتی مواجه شوند نخواهند توانست که به درستی اهداف از پیش تعیین شده خود را لمس کنند.12 یک مدیر اجرایی بهداشت و درمان، باید از توانمندیهای بسیاری
برخوردار باشد، هم مهارتهای سخت شامل دانش مدیریتی و هم مهارتهای نرم شامل تبحر در مهارتهای انسانی، ارتباطی و ادراکی. بهعبارتی، یک مدیر فقط با تسلط بر مهارتهای سخت نمیتواند سازمان را به درستی هدایت کرده و به موفقیت برساند، بلکه مهارتهای نرم هم باید ضمیمه وظایف اساسیاش باشد. هر انسانی از جهات گوناگون متفاوت از دیگری بوده و با یک سیستم واحد مدیریتی، نمیتوان انتظارات همه پرسنل را پوشش داد.یک مدیر الهامبخش، رهبری تربیت شده است که با مجهز بودن به مهارتها و توانمندیهای ظریف و دقیق انسانی و سلاحِ قدرتمند هوش هیجانی، به اصول و ارزشهای اخلاقی جامعه پایبند است، به همه نیازهای کارکنان خود فعالانه توجه دارد، گوش شنوا دارد، اعتمادسازی میکند، با آنها همدل است، حامی و همپایشان است، به مشکلات آنها سریعا رسیدگی مینماید، احترام و اعتماد کارکنان خود را بهدست میآورد، فرهنگ سازمانی مثبتی را در سازمان پرورش میدهد، ارتباطات سازمانی موثر پایهریزی میکند، در دسترس است، خود کانال ارتباطی بازی دارد، چشمانداز روشنی برای دستگاه متصور است، برنامهریزی گام به گام دارد، به شکل سالمی تیمسازی میکند، برای تیم اهداف شفافی تعیین میکند، آموزشهای لازم در خصوص نحوه انجام فعالیتها را فراهم مینماید، کار گروهی و یادگیری را تشویق میکند، انگیزهدهی و انرژی بخشی مداوم در دستور کارش قرار دارد، راهحل محور است، مهارت حل مسئله دارد، تعارضات احتمالی میان افراد را برطرف میکند، انتقاداتش سازنده است، فرصت رشد فراهم مینماید، تفویض اختیار میکند، به نوآوری و خلاقیت بها میدهد، سیستم ارتقای شغلی عادلانهای (مبتنی بر شایسته سالاری) تعریف میکند، مشوقهای غیرمالی متنوعی دارد، به بازخوردهای دریافتی توجه دارد، سازمان را با محیط بیرونی منطبق میکند و در مواجهه با بحرانها، ضمن حفظ خونسردی، قدرت تصمیمگیری اثربخش دارد (موارد دیگری را نیز میتوان به موارد فوقالذکر افزود). فعالیت در چنین محیطی، به احتمال بالا، برای سرمایههای انسانی در حیطه سلامت لذت بخش بوده و آنها را برای نشان دادن بهترین نسخه از عملکردشان تهییج میکند. طبق اصول بازاریابی داخلی نیز، لازمه ارایه خدمات باکیفیت به مشتریان بیرونی (مراجعهکنندگان)، رسیدگی دقیق به مسائل و مشکلات مشتریان درونی (کارکنان) است.3
در مجموع، حفظ، بازیابی و ارتقای سطح سلامت مردم، نیازمند وجود سرمایههای انسانی متخصص، تحت نظارت مدیران الهامبخش است. در درجه اول، مهاجرت کارکنان حوزه سلامت به ضرر جمعیت محروم و آسیبپذیر کشور خواهد بود، چرا که این گروه جمعیتی، بیشتر از سایرین به سیستم سلامت دولتی متکی بوده و نیازهای سلامت برآورده نشده بالاتری هم دارند. لازم به ذکر است که نگاه به موضوعات نظام سلامت باید نظاممند باشد. به بیانی، صرفا الهامبخشی مدیران نمیتواند سرمایههای انسانی را از گردونه مهاجرت خارج کند. همگام با فعالیت این مدیران، دولت مردان نیز باید به اصلاح شاخصهای اجتماعی-اقتصادی کشور اهتمام ورزند. سیاستگذاران و اقتصاددانان سلامت هم ضمن مذاکره و چانهزنی با مسئولان بالادستی، به وضعیت معیشتی کادر سلامت رسیدگی کرده و نظام پرداخت عادلانهای را برای آنها تدارک ببینند. علاوه بر دلایل مطروحه، مهاجرت سرمایهها ریشههای مهم دیگری نیز دارد. پیشنهاد میشود که در مطالعات آتی (کیفی، کمی)، وضعیت الهامبخشی مدیران فعلی نظام سلامت کشور مورد ارزیابی قرار گیرد. همچنین میتوان شاخصی با همین عنوان را همراه با ابزار اندازهگیری معتبر طراحی و آماده بهرهبرداری از سوی پژوهشگران داخلی کرد.
عماد بهبودی، پریسا زینالی،
دوره 81، شماره 11 - ( 11-1402 )
چکیده
سردبیر محترم
ویروس هپاتیت B (Hepatitis B virus) متعلق به خانواده هپادناویریده (Hepadnaviridae) میباشد. ژنوم ویروس دو رشتهای حلقوی ناقص بوده و از ویژگیهای عمده این ویروس تولید مقادیر بالای HBsAg همراه با پارتیکل کامل ویروسی در طی تکثیر میباشد. ویروس هپاتیت B یکی از عوامل اصلی سیروز کبدی و هپاتوسلولار کارسینوما است که منجر به مرگ 887000 نفر در سال میگردد.1 طیف علایم بالینی این عفونت متفاوت بوده و منجر به عفونت حاد، مزمن، عفونت بدونعلایم بالینی و حتی عفونت برق آسا میشود. عفونت حاد کم و بیش خود محدود شونده بوده و با التهاب و نکروز هپاتوسیتها همراه میباشد. میزان مرگومیر در عفونت حاد حدود 1%-5/0 میباشد. حضور HbsAg در خون یا سرم به مدت بیش از شش ماه نشاندهندهی عفونت مزمن خواهد بود. سن، یک فاکتور کلیدی در تعیین ریسک ابتلا به عفونت مزمن است. بهطوریکه احتمال عفونت مزمن در نوزادان متولد شده از مادران positive-HBsAg حدود 90%، در کودکان زیر پنج سال 60%-20 و احتمال ایجاد عفونت مزمن در بزرگسالان کمتر از 5% میباشد.2
در افراد مبتلا به عفونت مزمن (HBsAg مثبت برای حداقل شش ماه) طیف بیماری در افراد مختلف متفاوت است. در برخی از افراد عفونت غیرفعال بوده و منجر به بیماری شدید کبدی نمیشود اما در افراد دیگر منجر به فیبروز، سیروز و افزایش احتمال هپاتوسلولار کارسینوما میگردد که این عوارض میتواند سالها پس از عفونت اولیه رخ دهد. مطالعات طولانی بر روی افراد درمان نشدهی مبتلا به عفونت مزمن نشان داده که احتمال گسترش عفونت به سمت سیروز پس از گذشت پنج سال از آغاز عفونت 20%-8 میباشد که در این دسته از افراد احتمال نارسایی کبدی سالانه تقریبا 20% و بروز هپاتوسلولار کارسینوما حدود 5%-1 میباشد. عوامل مختلفی مانند عفونت همزمان با HDV، HCV، HIV و فاکتورهای دیگری مانند استفاده از الکل در گسترش عفونت مزمن به سمت هپاتوسلولار کارسینوما نقش دارند. ویروس هپاتیت B به تنهایی مسئول 45% از موارد هپاتوسلولار کارسینوما و 30% سیروز بهویژه در کشورهای با درآمد پایین میباشد.3 احتمال seroconversion HBeAg خودبهخودی در ژنوتیپهای C و D درمقایسه با ژنوتیپهای A و B کمتر است. همچنین ژنوتیپهای C و D بیشتر با بیماریهای شدید کبدی شامل سیروز و هپاتوسلولار کارسینوما در ارتباط هستند. پاسخ به درمان با اینترفرون بهویژه در ژنوتیپهای A و B نسبت به C و D بهتر است.4
انتقال مادر به کودک (MTCT) یکی از مسیرهای مهم انتشار HBV در سراسر جهان، بهخصوص در مناطقی که شیوع HBV بالاست میباشد. خوشبختانه، بیش از 90٪ از نوزادانی که از مادران HBsAg مثبت متولد میشوند، بهدلیل اجرای جهانی واکسیناسیون هپاتیت B از MTCT محافظت میشوند.5 علاوهبراین، آمار کودکان مبتلا به HBV مزمن زیر پنج سال از 7/4 به 3/1 کاهش یافته است.6 که بهخاطر بهبود مداوم استراتژیهای واکسیناسیون از جمله انجام سه دوز واکسیناسیون در زمان تولد، دوز اضافی ایمونوگلوبولین (HBIG) HBV برای نوزادان متولد شده از مادران HBsAg مثبت 24 ساعت پس از زایمان و آزمایش سرولوژی پس از واکسیناسیون (PVST) است. در سال 2016، مجمع بهداشت جهانی استراتژی جهانی بهداشت در مورد هپاتیت ویروسی را تصویب کرد، که شامل حذف هپاتیت ویروسی بهعنوان یک تهدید برای سلامت عمومی با کاهش بروز هپاتیت مزمن B بهمیزان 90٪ و میزان مرگومیر مربوط به HBV بهمیزان 65% (از ابتدای سال 2015) و همچنین کاهش شیوع HBsAg در کودکان زیر پنج سال تا سال 2030 بهمیزان 1/0% میباشد.7 برای رسیدن به این اهداف، MTCT هنوز یک مسئله چالش برانگیز در جهان است زیرا MTCT تاکنون مسئول حدود 50٪ از عفونتهای جدید HBV میباشد. براین اساس، جلوگیری از ابتلا به HBV در بدو تولد و در سال اول زندگی باید اولویت اصلی در پیشبرد حذف هپاتیت B باشد.8
موتاسیون در ژنوم ویروس شامل موتاسیون نواحی، EnhII، HBx، RT، PreC/C، S (a determinant)، preS2 و preS1 منجر به ایجاد vaccine escape mutant و drug resistant و pre core mutant است که مرتبط با مزمن شدن عفونت HBV و پیشرفت سرطان میباشند.9 در مورد اینکه شکست پروفیلاکسی بهدلیل موتاسیونهای منتقله از مادر به نوزاد میباشد یا اینکه در خود نوزاد متعاقب ایمونوپروفیلاکسی نظیر فشار ایمنی بهوجود میآید اختلاف نظر وجود دارد.10 در برخی موارد در ناحیه ژنومیک core region-Pre موتاسیونهایی اتفاق میافتد که مانع سنتز HBeAg میشود که در این موارد این افراد negative-HBeAg با عفونت مزمن هپاتیت B شناخته میشوند که هنوز عملکرد این موتاسیونها در این بیماران مشخص نشده است. از سوی دیگر، جهشهایی مانند T1753C/A/G در منطقه BCP و C1653T، V1753 و T1762/A1764 در ناحیه (enhancer II, EnhII) مرتبط با عفونت مزمن HBV و همچنین پیشرفت HCC همراه هستند.11و12 شبه گونههای ویروس هپاتیت B از نظر پاسخ به درمان، شدت بیماری و نتایج بالینی طولانی مدت با یکدیگر متفاوت هستند. موتاسیونهای خاص در ژنوم ویروس منجر به مقاومت دارویی، فرار از سیستم ایمنی و بیاثر کردن واکسیناسیون، گسترش فیبروز کبدی، توموری شدن کبد و ناتوانی در تشخیص ویروس میگردد.13 بنابراین شناخت این موتاسیونها و مطالعه مداوم و پیوسته تغییرات ژنومی ویروس HBV در طراحی استراتژیهای درمانی و پیشبینی پیامد بیماری بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
رضا عبدالهی، یاسر مرادی،
دوره 81، شماره 12 - ( 12-1402 )
چکیده