28 نتیجه برای بقا
مرتضی عبدالهی، بهروز نبئی، محمدهادی سعید مدقق،
دوره 58، شماره 1 - ( 1-1379 )
چکیده
اثرات تروما بر وضعیت سلامتی جامعه از جنبه های مختلف مورد بررسی و توجه قرار گرفته است: سالانه 3.5 میلیون مرگ، 3.5 میلیون از کارافتادگی دائم، 35 میلیون از کارافتادگی موقت و 500 میلیارد دلار هزینه. راه های مختلف پیشگیری نیز بررسی شده است. در مورد پیشگیری سطح دوم، مطالعه بزرگی در آمریکا در دهه 70 و 80 میلادی انجام شده که منجر به ارائه مدل TRISS برای امکان مقایسه پیامد مصدومان میان مراکز مختلف شده است. این مطالعه روی 4863 مصدوم بستری در سه بیمارستان سینا، شهدا و فیاض بخش طی یک دوره یکساله در سال های 76-1375 انجام شده است. مصدومان پس از ورود به بیمارستان توسط پرسشگر تا لحظه ترخیص از بیمارستان پیگیری شده اند. براساس مدل TRISS برای هر مصدوم، احتمال بقا محاسبه شده و با مطالعه MTOS مقایسه شده است. از 4863 مصدوم مورد بررسی، 300 نفر (6.2%) فوت نموده اند. با استفاده از احتمال های بقای محاسبه شده براساس TRISS، می بایستی تنها 222 نفر (2.7%) فوت می شدند که این تفاوت، نشاندهنده تفاوت مراقبت های ارائه شده به مصدومان می تواند باشد.
میترا مدرس گیلانی، اعظم السادات موسوی، میترا محمدی فر، نادره بهتاش، فاطمه قائم مقامی، فاطمه سلطانپور،
دوره 64، شماره 11 - ( 7-1385 )
چکیده
دستیابی به یک رژیم درمانی مناسب در سرطان اپیتلیال تخمدان بهمنظور بهبود بقای عمر، یکی از اهداف مهم در انکولوژی زنان محسوب میشود. هر چند قدم اول درمان در سرطانهای تخمدان جراحی اپتیمال میباشد، بسیاری از بیماران نیاز به کموتراپی دارند. با توجه به تغییر رژیم درمانی از (CP) cisplatin+ cyclophosphamide به taxol+ carboplatin (TC) و نتایج درمانی قابل توجه و هزینه کم رژیم قبلی، این مطالعه بهمنظور مقایسه این دو رژیم درمانی انجام شده است.
روش بررسی: این مطالعه بهصورت Historical cohort روی 70 بیمار مبتلا به سرطان اپیتلیال تخمدان مراجعهکننده به بیمارستان ولیعصر بین سالهای 1383-1376 که پس از عمل جراحی کامل، تحت کموتراپی قرار گرفتهاند، انجام شده است.
یافتهها: در گروه CP، عوارض گوارشی و مخاطی بهطور معنیداری نسبت به گروه TC پایینتر بود. همچنین در گروه TC رابطه معنیداری بین کاهش CA125 و مدت زمان فروکش بیماری (remission) وجود نداشت اما در گروه CP با منفی شدن CA125 در زیر سه سیکل کموتراپی مدت زمانی که بیمار در remission بسر میبرد طولانیتر شده بود (02/0P=). مدت زمان عاری از تومور در گروه CP طولانیتر بود (05/0P<). بقاء کلی در دو گروه تفاوت معنیداری نداشت.
نتیجهگیری: با توجه به مزایا و نیز مقرونبهصرفه بودن رژیم کموتراپی سیس پلاتین، سیکلوفسفامید بهنظر میرسد استفاده از این رژیم در بیماران با جراحی اپتیمال میتواند با رژیم تاکسول، کربوپلاتین برابری کند. بررسی این موضوع بهصورت وسیعتر توصیه میشود
فاطمه قائم مقامی، ملیحه حسن زاده، میترا مدرس گیلانی، نادره بهتاش، اعظم السادات موسوی، فاطمه رمضان زاده،
دوره 65، شماره 4 - ( 4-1386 )
چکیده
هدف این مطالعه مقایسه پیامد درمان بیماران سرطان تخمدان که در بخشهای فوق تخصصی سرطانهای زنان جراحی شدند با بیماران جراحی شده در بخشهای غیرتخصصی بود.
روش بررسی: یک مطالعه کوهورت گذشتهنگر از فروردین 1377 تا اسفند 1383 بر روی 157 بیمار مبتلا به سرطان تخمدان انجام شد. 60 نفر از بیماران در بخشهای تخصصی سرطانهای زنان (گروه اول) و 97 نفر از آنها در بخشهای غیر تخصصی (گروه دوم) تحت جراحی واقع شده بودند.
یافتهها: میزان اعمال جراحی اپتیمال (تومور باقیمانده کمتر از یک سانتی متر) در گروه جراحی شده در بخشهای تخصصی سرطانهای زنان بالاتر بود (001/0p<). اکثریت بیماران گروه دوم مقایسه با گروه جراحی شده در بخشهای تخصصی نیاز به جراحی دوم داشتند (001/0p<). مدت زمان بین جراحی اول و شروع شیمی درمانی در گروه دوم در مقایسه با گروه اول بیشتر بود (001/0p=). بقاء کلی و بقاء عاری از بیماری در گروه جراحی شده در بخشهای تخصصی بیشتر از گروه جراحی شده در بخشهای غیرتخصصی بود. جراحی اپتیمال و مرحله بیماری از جمله فاکتورهای مهم مرتبط با مدت بقای کلی و بقای عاری از بیماری بودند.
نتیجهگیری: درمان بیماران مبتلا به سرطان تخمدان در مراکز تخصصی سرطانهای زنان میتواند با بقای کلی و بقای عاری از بیماری بهتری همراه گردد.
قاسم ساکی، فاطمه قلمبر دزفولی، علیقلی سبحانی،
دوره 65، شماره 9 - ( 9-1386 )
چکیده
این مطالعه بهمنظور بررسی اثر غلظتهای متفاوت فاکتور مهارکننده لوسمی انسانی بر حرکت اسپرمهای نرمال انسانی و همچنین بقای آنها طراحی شده است.
روش بررسی: در تحقیق حاضر 30 نمونه نرمواسپرمی بر اساس معیارهای سازمان بهداشت جهانی انتخاب شدند. اسپرمهای هر نمونه پس از آمادهسازی در محیط کشت Ham's F10+FCS%10 بدون فاکتور مهارکننده لوسمی و با غلظتهای 3، 5، 10 و 50 نانوگرم در میلیلیتر همان فاکتور در شرایط C º 37 و CO2 5% کشت داده شدند. نمونهها 6، 24 و 48 ساعت پس از کشت ارزیابی شده و اطلاعات مربوط به حرکت اسپرمها و همچنین بقای آنها با استفاده از روش تورم سلولی هیپواسموتیک (host) ارزیابی و اطلاعات حاصله پس از ثبت در فرمهای ویژه با استفاده از آزمون ANOVA و LSD توسط نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: نتایج مطالعه نشان داد که اگر اسپرمها بهمدت 24 ساعت در محیط کشت با غلظتهای پنج و ده نانوگرم در میلیلیتر فاکتور مهارکننده لوسمی کشت داده شوند تحرک رو به جلو اسپرمها و در غلظت 50 نانوگرم در میلیلیتر تحرک در جای اسپرمها بهبود مییابد (05/0p<). در همین مدت زمان، بقای اسپرمها در محیط کشت با فاکتور مهارکننده لوسمی با غلظت 50 نانوگرم در میلیلیتر بهصورت معنیداری بهبود مییابد (05/0p<). بعد از 48 ساعت تنها بقای اسپرمها در غلظتهای ده و 50 نانوگرم در میلیلیتر بهطور معنیداری افزایش مییابد (05/0p<). تحرک در جای اسپرمها بعد از 48 ساعت در محیط دارای فاکتور مهارکننده لوسمی با غلظت 50 نانوگرم در میلیلیتر بهبود مییابد (05/0p<).
نتیجهگیری: تاثیر فاکتور مهارکننده لوسمی بر حرکت و بقاء اسپرمهای نرمال انسانی به غلظت آن و مدت زمان کشت مرتبط است.
فرخ لقا احمدی، اشرف علی مددی، محبوب لسان پزشکی،
دوره 65، شماره 10 - ( 10-1386 )
چکیده
در حالی که کیفیت عالی ارگان و وضعیت ایدهآل پیوند بسیاری از عواملی که کارکرد زودرس کلیه را دچار اختلال میکند، کاهش داده است، اما کلیه پیوندی با عملکرد کند Slow Graft Function (SGF) هنوز بعد از پیوند کلیه از اهداکنندگان زنده بوجود میآید. هدف از این مطالعه بررسی شیوعSGF و تعیین عوامل خطر آن در پیوند کلیه از دهنده زنده است.
روش بررسی: این مطالعه آیندهنگر در340 پیوند کلیه از دهنده زنده به مدت دو سال (1384 و 1383)در بیمارستان بقیهاله تهران انجام پذیرفت. گیرندگان پیوند به دو گروه کلیه پیوندی با عملکرد فوری Immediate Graft Function (IGF) با کراتینین کمتر ازmg/dl 3 در روز پنجم پس از پیوند و کلیه پیوندی با عملکرد کند (SGF) با کراتینین بیشتر یا مساوی mg/dl 3 در روز پنجم پس از پیوند، بدون نیاز به دیالیز تقسیم شدند. آنالیز متغیرها در هر یک از گروههایSGF وIGF انجام شد و توسط تستهای ضریب- دوکا، من ویتنی و T با هم مقایسه شدند.
یافتهها: انسیدانسSGF 2/6% (22 نفر) وIGF 8/89% (318 نفر) بود. میانگین BMI گیرندگان در IGF، kg/m2 9/3±1/22 و درSGF، kg/m28/3±3/25 بود. (24/1=OR 401/1-097/1 95%=CI 001/0=(p فراوانی نسبی SGF در دریافتکنندگان پیوند از مؤنث بیشتر از دریافتکنندگان از مذکر بود (862/2=OR 971/7-028/1 95%CI 044/0=(p. فراوانی نسبی کلیه پیوندی با عملکرد کند در گیرندگان Panel Reactive Antibody (PRA) مثبت بیشتر از منفیها بود (849/7=OR 280/35-755/1 95%CI 007/0=p).
نتیجهگیری: مطالعه ما نشان داد PRA منفی و BMI پائینتر گیرنده اثر حفاظتی در برابر تأخیر عملکرد کلیه پیوندی دارند. گیرندگان با دهنده مؤنث شانس بالاتری برای ابتلاء به SGF دارند. ما توصیه میکنیم گیرندگانBMI خود را قبل از پیوند کاهش دهند، دهنده مذکر بر دهنده مؤنث ارجح است.
امیر کشوری، میهن جعفری جاوید، ایرج نجفی، رضا چمن، محمدکاظم نوری طارملو،
دوره 66، شماره 7 - ( 7-1387 )
چکیده
زمینه و هدف: دیالیز صفاقی یک روش مطمئن جهت درمان مراحل نهائی نارسائی کلیه است. تعداد بیمارانیکه در سطح جهان از این روش درمانی استفاده مینمایند حدود 15% کل بیمارانی است که دیالیز میشوند. در ایران این میزان بسیار کمتر است و گسترش دیالیز صفاقی از اهداف وزارت بهداشت و درمان میباشد. مهمترین علت محروم شدن بیماران ایرانی از کاتتر صفاقی، علل مکانیکی میباشد.
اصلاح روشهای کارگذاری کاتتر، یک راه مهم برای گسترش دیالیز صفاقی در ایران میباشد. بنابراین یک مطالعه آیندهنگر را جهت بررسی نتایج یکروش لاپاروسکوپیک که برای کارگذاری کاتترهای دیالیز صفاقی تحت بیحسی موضعی انجام میشد طراحی کردیم.
روش بررسی: این مطالعه بهصورت آیندهنگر و بهشیوه پیگیری بهروش تک هم گروه انجام شد. تعداد 115 کاتتر دیالیز صفاقی (دو کاف، گردن غازی، مارپیچ) را طی مدت 16 ماه در حفره پریتوان 109 بیمار که در مراحل انتهایی نارسایی مزمن کلیه بودند، قرار دادیم. این اعمال جراحی با کمک دو پورت لاپاروسکوپی و تحت بیحسی موضعی و داروهای آرامبخش انجام شدند. بیماران را بهمدت 12 تا 28 ماه پیگیری کردیم و بهصورت آیندهنگر عوارض مکانیکی و عفونی کاتترها و میزان بقا یکساله و دو ساله آنها را مورد بررسی قرار دادیم.
یافتهها: متوسط سنی بیماران 5/51 سال (بین 15 تا 84 سال) و 8/54% زن بودند. بقا کلی یکساله و دو ساله کاتترها بهترتیب 88% و 73% و بقا بدون عارضه 35% بود. شایعترین عارضه عفونی پریتونیت در 52 نفر (2/45%) و شایعترین عارضه مکانیکی، نشت موقت مایع دیالیز در 10 نفر (7/8%) دیده شد.
نتیجهگیری: کارگذاری لاپاروسکوپیک کاتترهای دیالیز صفاقی تحت بیحسی موضعی یک روش مطمئن و ساده است که میزان بقا و عوارض کاتترها در این روش، در حد قابل قبولی قراردارد.
مهدی اشرفی، محمد تقی حمیدی بهشتی، شهرزاد شهیدی، فرزانه اشرفی،
دوره 67، شماره 5 - ( 5-1388 )
چکیده
زمینه و هدف: در زمینه بررسی بقا کلیه پیوندی در ایران مطالعاتی با رویکرد صرفاً بالینی انجام شده است. این مقاله به بررسی و تعیین عوامل تاثیرگذار بر بقا پیوند کلیه بعد از عمل پیوند میپردازد و با استفاده از توانایی شبکههای عصبی در زمینه مدلسازی روابط پیچیده، در این مقاله مدلی برای پیشبینی بقای پنج ساله کلیههای پیوندی ارائه شده است.
روش بررسی: این مطالعه بهصورت گذشتهنگر بر روی 316 بیمار گیرنده پیوند کلیه از سال 1363 تا سال 1385 انجام شده است. از روشهای کاپلان مایر، آزمون رگرسیون کاکس، نیکویی برازش و شبکههای عصبی مصنوعی برای تحلیل استفاده شده است.
یافتهها: عوامل شاخص توده بدنی و نوع پیوند (جسد یا زنده) از عوامل تاثیرگذار بر بقای کلیه پیوندی میباشند. بقای یکساله، سه ساله و پنج سال کلیه پیوندی بهترتیب 96 و 93 و 90 درصد برآورد شده است. نتایج تست مدل شبکه عصبی ایجاد شده برای پیشبینی بقای پنج ساله بیماران حاکی از آن است که علاوه بر دقت مناسب شبکه (72 درصد)، نتایج بهدست آمده از شبکه، نیکویی برازش مناسبی نیز دارند و حساسیت مدل در شناسایی صحیح کلیههای بقا یافته بیشتر از شناسایی صحیح کلیههای از دست رفته میباشد (72 درصد در مقابل 61 درصد).
نتیجهگیری: میزان بقای کلیه پیوندی در پیوندهای زنده بیشتر از پیوندهای جسدی میباشد. با افزایش شاخص توده بدنی بیماران در زمان پیوند، میزان بقای کلیه پیوندی کاهش مییابد. از شبکههای عصبی در ایجاد مدلهایی برای پیشبینی بقای کلیه پیوندی میتوان استفاده نمود.
حمیدرضا خلخالی، ابراهیم حاجیزاده، انوشیروان کاظمنژاد، علی غفاریمقدم،
دوره 67، شماره 8 - ( 8-1388 )
چکیده
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
زمینه و هدف: علیرغم بهبود
پیامدهای کوتاهمدت پیوند در دو دهه اخیر، پیامدهای طولانیمدت، بهبود چندانی
نداشته است. اختلال عملکرد مزمن کلیه پیوندی، از شایعترین علل از دست رفتن کلیه
است. در این مقاله، الگو، زمان انتظار و نرخ گذر از مراحل میانی، در بیماران
اختلال عملکرد مزمن کلیه پیوندی بررسی میشود که در پیشبینی نتیجه پیوند نقش مهمی
دارد.
روش بررسی: در یک مطالعه تکمرکزی
گذشتهنگر، 214 بیمار با اختلال عملکرد مزمن کلیه پیوندی، مراجعهکننده طی سالهای
1376 تا 1384به درمانگاه فوقتخصصی نفرولوژی بیمارستان امام دانشگاه علومپزشکی
ارومیه بررسی گردید. عملکرد کلیه با شاخص GFR
ارزیابی و بر مبنای راهنمای بالینی NKF
و KCOQI در هر ویزیت طبقهبندی گردید. دادهها با روش کاپلانمایر تحلیل
بقاء آنالیز شد.
یافتهها: میزان خام رد کلیه
پیوندی با حذف موارد فوت، 6/26% طی متوسط زمانی انتظار 7/81 ماه است. 100 درصد
افراد با میانگین زمانی انتظار 3/26 ماه از مرحله یک به دو رفتهاند احتمال گذر از
دوم به سوم برابر 9/88% با میانگین زمان انتظار 5/25 ماه، گذر از سوم به چهارم
برابر 7/55% با میانگین زمان 9/24 ماه و گذر از چهارم به پنجم برابر 5/53 با متوسط
زمان 2/18 ماه است. بهطور کلی شتاب گذر از رتبه i به j بیمارانی
که درزمان شروع فرآیند کاهشی در مرحله سه از GFR
قرار دارند، سریعتر از رتبههای دو و یک است.
نتیجهگیری: وضعیت بیمار طی سال اول بعد از پیوند از عوامل مهم و
تعیینکننده در نرخ گذر از مراحل میانی و رد کلیه پیوندی میباشد. اقدامات درمانی
در جهت جلوگیری از تخریب عملکرد در یکسال اول باعث بقا طولانی مدت پیوند میگردد.
محمد مهدی سلطان دلال، لیلا شیرازی، محمد حسین یزدی، مهدی مهدوی، سلیمان مکرری، عباس رحیمی فروشانی، باباله قاسمی، ترانه پیمانه عابدی محتسب،
دوره 70، شماره 11 - ( 11-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به گزارشات حاکی از ارتباط پروبیوتیکها در افزایش مقاومت به نئوپلاسم، هدف این مطالعه بررسی اثر لاکتوباسیلوس روتری در ممانعت از رشد تومور، بهبود وزن و میزان بقا در موشهای مبتلا به سرطان پستان است.
روش بررسی: 20 موش ماده c/BALB شش هفتهای با وزن تقریبی 17 گرم در دو گروه قرار گرفتند. گروه اول بهمدت ١٤ روز قبل از پیوند تومور، ٥۰۰ میکرولیتر از سوسپانسیون لاکتوباسیلوس روتری و گروه دوم (کنترل) بهصورت هم حجم Phosphate Buffer Saline (PBS) دریافت نمودند. سپس موشها با جراحی، توموری شده و پس از پیوند، گروه اول با دورههای تجویز هفت روزه و وقفه سه روزه، لاکتوباسیلوس روتری و گروه دوم BSP دریافت کردند. این روند تا روز 45 مطالعه ادامه داشت. رشد تومور و وزن، در دو گروه اندازهگیری، و مرگ و میر موشها ثبت و در نهایت بافت توموری در دو گروه جداسازی و بررسی شد.
یافتهها: نتایج نشان داد موشهای توموری که پروبیوتیک به آنها تجویز شده بود در مقایسه با گروه کنترل کاهش رشد تومور و افزایش در وزن بدن داشتهاند (05/0P>). همچنین بقای این موشها نسبت به گروه کنترل افزایش معنیداری (002/0P=) داشته است. بررسی هیستولوژی بافتهای توموری نیز حاکی از بهبود عملکرد سیستم ایمنی در موشهای گیرنده پروبیوتیک بود (05/0P>).
نتیجهگیری: بررسیها نشان میدهند که لاکتوباسیلوس روتری در تقویت و بهبود عملکرد سیستم ایمنی و کمک به درمان افراد مبتلا به سرطان نقش بهسزایی دارد.
اعظم السادات موسوی، مژگان کریمی زارچی، نادره بهتاش، مهناز مختاری گرگانی، نیلی مهرداد، میترا روحی، سید حسین حکمتی مقدم،
دوره 72، شماره 4 - ( 4-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: آمار سازمان بهداشت جهانی نشانگر این است که یک زن از هر ۵۵ زن در جهان مبتلا به سرطان تخمدان در مقطعی از زندگیش میشود. سن شایع ابتدا به سرطان تخمدان بعد از 50 سالگی میباشد. هدف این مطالعه بررسی نقش کموتراپی داخل صفاقی با کربوپلاتین بهعنوان درمان نگهدارنده در کاهش میزان عود و افزایش میزان بقای مبتلایان به سرطان پیشرفتهی تخمدان و همچنین بررسی سمیت این روش درمانی میباشد.
روش بررسی: مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی در بخش انکولوژی زنان بیمارستان ولیعصر (عج) دانشگاه علوم پزشکی تهران طی سالهای 1389-1384 انجام شد. 30 بیمار مبتلا به سرطان اپیتلیالی تخمدان با Stage II-IV به صورت غیرتصادفی ساده وارد مطالعه شدند. 18 بیمار در گروه کموتراپی داخل صفاقی و 12 بیمار در گروه شاهد قرار گرفتند. در گروه مداخله سه هفته پس از شیمی درمانی وریدی در سه دوره به فاصلهی 21 روز، شیمی درمانی داخل صفاقی با کربوپلاتین دریافت کردند. بقای عمر دو و پنج ساله، بقای عمر بدون بیماری (فاصلهی زمانی اتمام درمان تا عود بیماری)، بقای کلی، توکسیسیتی و عود، ثبت و آنالیز شد.
یافتهها: میانگین سن بیماران در گروه مورد 6/8±4/52 سال و گروه شاهد 5/11±1/55 سال بود. میانگین بقای بدون عود در بیماران گروه مورد 6/8±13 و در گروه شاهد 3/4±5/9 ماه بود. میانگین مدت بقا در گروه مورد 5/16±39 و در گروه شاهد 2/16±8/30 ماه بهدست آمد که در هیچکدام از موارد بالا تفاوت معنادار نبود (05/0P>). میزان بقای کلی در گروه کموتراپی همراه با کربوپلاتین 2/72% و در گروه بدون کموتراپی داخل صفاقی 3/33% بود. فراوانی سمیت در گروه مداخله 6/5% بود که شامل دردهای خفیف و متوسط شکمی و تهوع و استفراغ بود.
نتیجهگیری: درمان نگهدارنده بهروش داخل صفاقی بهصورت معناداری باعث افزایش میزان بقا، کاهش چشمگیر عود و مرگ بیماران نمیشود، هر چند سمیت بالایی برای این روش دیده نشد.
فاطمه همایی، ملیحه حسنزاده مفرد، معصومه میرتیموری، منور افضل آقایی، بابک اسلامی،
دوره 73، شماره 7 - ( 7-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: تومورهای استرومای طناب جنسی تخمدان از بدخیمیهای نادر تخمدان میباشند. این تومورها مسئول 8-5% تمامی بدخیمیهای تخمدان هستند. شایعترین انواع تومورهای استرومای طناب جنسی تخمدان تومورهای گرانولوزا هستند. هدف این مطالعه بررسی خصوصیات بالینی، آسیبشناختی و نتایج درمانی این تومورها بود. روش بررسی: این پژوهش توصیفی گذشتهنگر در بیماران مبتلا به تومورهای بدخیم استرومای طناب جنسی تخمدان که به تومور کلینیک بیمارستانهای قائم (عج) و امید مشهد در فاصله زمانی 29 اسفند 1376 تا 29 اسفند 1386 مراجعه کرده بودند، انجام شد. دادههای پروندههای مربوط به بیماران جمعآوری و مورد تحلیل قرار گرفت. یافتهها: از 398 بیمار مبتلا به تومورهای تخمدان، تومورهای استرومای طناب جنسی تخمدان، 39 بیمار (9/5%) را شامل میشد. شایعترین نوع آسیبشناختی این تومورها، تومور سلول گرانولوزای بزرگسالی 25 بیمار (6/80%) بود. 27 نفر (1/87%) در هنگام تشخیص در مراحل ابتدایی بیماری (مرحله I) قرار داشتند. از 31 بیمار تحت مطالعه 14 بیمار (2/45%) سن زیر 40 سال داشتند. میانگین سنی بیماران تحت مطالعه در زمان تشخیص 41 سال (محدوده 76-16 سال) بود. در 14 بیمار (7/46%) جراحی همراه با مرحلهبندی صحیح جراحی انجام شد. در 12 بیمار (40%) جراحی، همراه با حفظ توانایی باروری انجام شد. بقای کل دو ساله و پنج ساله، 95% بودند. بقای بیشتر با مراحل ابتدایی بیماری ارتباط داشت (002/0P=). سن، جراحی محافظهکارانه و شیمیدرمانی ارتباطی با بقا نداشتند. نتیجهگیری: در تومورهای استرومای طناب جنسی تنها عامل قطعی مؤثر بر بقا مرحله بیماری میباشد.
نوراحمد لطیفی، نوید رضوانی، محمدجواد فاطمی، مجید نوریان، شیرین عراقی، توران باقری،
دوره 73، شماره 11 - ( 11-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: بقای گرفت در محل آسیب از مشکلات بزرگ جراحیهای ترمیمی بهحساب میآید. هدف ما در این مطالعه بررسی اثرات درمانی پلاسمای غنی شده با پلاکت و فیبرین غنی شده با پلاکت بر بقای پیوند پوستی تمام ضخامت اتولوگ، در موشهای صحرایی نر بود.
روش بررسی: این مطالعه تجربی در اردیبهشت ماه 1394 در آزمایشگاه حیوانات بیمارستان حضرت فاطمه (س) تهران انجام شد. 36 راس موش صحرایی نر نژاد اسپراگرداولی (محدوده وزنی gr 250-300) پس از بیهوشی به سه گروه تقسیم شده و پس از برداشتن پوست در گروه اول پلاسمای غنی شده با پلاکت، گروه دوم فیبرین غنی شده با پلاکت و گروه سوم نرمال سالین تزریق شد. 28 روز پس از جراحی، بررسی میکروسکوپی (میزان آنژیوژنز) و ماکروسکوپی (مساحت ناحیه نکروز) از نمونهها بهعمل آمد.
یافتهها: نتایج نشان دادند اختلاف معناداری در مساحت ناحیه نکروز بین گروه کنترل و گروه پلاسمای غنی شده با پلاکت وجود نداشت. درصد ناحیهی نکروز در حیوانات تحت درمان با فیبرین غنی شده با پلاکت بهطور معناداری بیشتر از گروه کنترل بود (0001/0P=) اختلاف معناداری در دانسیتهی عروقی بین گروه کنترل و گروه پلاسمای غنی شده با پلاکت وجود نداشت، در حالی که در حیوانات تحت درمان با فیبرین غنی شده با پلاکت دانسیتهی عروقی بهطور معناداری از گروه کنترل کمتر بود (002/0P=).
نتیجهگیری: استفاده از پلاسمای غنی شده با پلاکت اتولوگ میتواند بر تسریع التیام آسیب بافت نرم و افزایش بقای گرفت مؤثر باشد.
محمدرضا عبادی، محمد جواد فاطمی، فرهاد حافظی، میترا نیازی، محمدعلی فاطمی،
دوره 74، شماره 7 - ( 7-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: استفاده از گرافت غضروفی خردشده در سالهای اخیر در جراحی رینوپلاستی مورد توجه جراحان پلاستیک قرار گرفته است، با این حال امکان جذب غضروفها در درازمدت بهطور معمول وجود دارد. هدف این مطالعه بررسی تاثیر سلولهای بنیادی برگفته از چربی بر بقای گرافتهای غضروفی خردشده بود.
روش بررسی: در پژوهش کنونی که یک مطالعه مداخلهای بود و در سال 1393 در آزمایشگاه حیوانات بیمارستان حضرت فاطمه (س) انجام شد، 10 خرگوش سفید نیوزلندی، با میانگین وزن 2000 تا g 2500 انتخاب شده و سلولهای بنیادی از بافت چربی سطح داخلی کشاله ران هر یک از خرگوشها تهیه شد. گرافتهای غضروفی خردشده آغشته و غیرآغشته به سلولهای بنیادی اتولوگ بهترتیب در پاکتهای زیرجلدی طرفین خط وسط پشتی هر یک از خرگوشها قرار داده شد و وزن آنها پیش از ایمپلنتیشن و پس از اکسپلنتیشن اندازهگیری و ثبت شد. بررسیهای مربوط به کندروسیتهای زنده، 10 هفته پس از ایمپلنتیشن انجام شد.
یافتهها: میانگین تفاضل وزن غضروفهای خردشده بین دو گروه (سمت مداخله و سمت کنترل) با یکدیگر متفاوت بود، بهطوری که این میانگین در سمت مداخله بهطور معناداری بیشتر از سمت کنترل بود (021/0P=). میانگین تعداد کندروسیتهای زنده در سمت مداخله بهطور معناداری بالاتر از سمت کنترل بود (001/0P<).
نتیجهگیری: این یافتهها از نقش سلولهای بنیادی برگرفته از چربی بر افزایش بقای گرافتهای غضروفی خردشده حمایت میکند، اگرچه مکانیسم واقعی آن تعریف نشده است.
رضوان اسمعیلی، طناز صمدی، نسرین عبدلی، کیوان مجیدزاده اردبیلی، لیلا فرهمند، ملیحه صالحی،
دوره 74، شماره 10 - ( 10-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: آنتیژنهای سرطانی-بیضهای (CTA) بهعنوان یکی از شاخصهای زیستی امیدوارکننده جدید، بهویژه درزمینه درمانهای هدفمند، مطرح هستند. در بررسیهای گوناگون بیان اختصاصی این پروتیینها در بعضی از بافتهای توموری گزارش شده است. از طرفی درک نقش متفاوت این آنتیژنها در بافتهای نرمال و سرطانی ممکن است آنها را بهعنوان شاخصهای زیستی جدیدی در سرطان معرفی نماید. هدف از انجام این مطالعه بررسی بیان ژن AKAP3 در سرطان پستان و بررسی ارتباط آن با خصوصیات کلینیکوپاتولوژیک بیماری است.
روش بررسی: این مطالعه یک مطالعه مورد-شاهد است که در پژوهشکده سرطان پستان جهاد دانشگاهی، در تاریخ مهرماه 1393 تا اردیبهشت 1395، انجام شده است. بیان ژن AKAP3 در نمونههای بافت پستان، شامل: 74 بافت تومور، 73 بافت نرمال مجاور تومور و 15 مورد بافت نرمال با استفاده از Real-time PCR بررسی شد. همچنین ارتباط میان بیان ژن، ویژگیهای کلینیکوپاتولوژیک تومورها و رژیم درمانی بهکار رفته مورد ارزیابی قرار گرفت.
یافتهها: در آنالیزهای آماری انجام شده ارتباطی بین عدم بیان AKAP3، سایز تومور (01/0P=) و مرحله بیماری (04/0P=) مشاهده شد. همبستگی میان پیشآگهی ضعیف و فقدان بیان AKAP3 در بافت نرمال مجاور تومور مشاهده شد. همچنین نمودار Kaplan-Meier بقای بدون بیماری بهتری را در گروه نرمال مجاور بیان کننده AKAP3 نشان داد.
نتیجهگیری: در این مطالعه بر اساس آنالیزهای انجام شده، مشاهده شد که ارتباط بقای بدون بیماری بهتر موجود به دلیل تفاوت در بیان AKAP3 بوده و ارتباطی با توزیع درمان بین دو گروه بیماران ندارد. در نتیجه، AKAP3 میتواند یک کاندید مناسب از شاخصهای زیستی برای بیماران مبتلا به سرطان پستان باشد. همچنین، از بررسی بیان ژن AKAP3 در بافت نرمال بیماران ممکن است بتوان بهمنظور پیشبینی پاسخ به درمان استفاده نمود.
الهام حویزی، طیبه محمدی،
دوره 74، شماره 11 - ( 11-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان از مهمترین عوامل مرگومیر در دنیا میباشد و بنابراین هرگونه مطالعه در زمینه بیولوژی سرطان از اهمیت خاصی برخوردار است. سرطانهای سروگردن 5-2% سرطانهای بدن را در بر میگیرند که در برخی کشورها حتی بالاتر است. القای آپوپتوز یکی از مناسبترین درمانهای سرطان است. سیکلوفسفامید، ماده آلکیلهکنندهای است که باعث توقف تکثیر DNA و در نتیجه توقف تکثیر و بقای سلولی میگردد. بنابراین سیکلوفسفامید برای درمان سرطانها استفاده میشود. هدف از انجام این مطالعه مقایسه اثر ضد تکثیری سیکلوفسفامید بر بقای سلولهای HN5 و فیبروبلاستها بود.
روش بررسی: این مطالعه تجربی در آزمایشگاه سلولی تکوینی دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران اهواز در بهار ١٣٩5 انجام گرفت و سلولهای HN5 و فیبروبلاستهای جنینی در محیط Dulbecco's modified Eagle's medium (DMEM) حاوی 10% سرم و پنیسیلین/استرپتومایسین در 37 درجه کشت و رقتهای مختلف سیکلوفسفامید بر بقای سلولها با روش MTT بررسی شد. رنگ DAPI برای تعیین هستههای پیکنوتیک در سلولهای آپوپتوزی انجام گرفت. فیبروبلاستها بر اساس روشهای استاندارد از جنینهای 13 روزه موشهای نژاد NMRI استخراج شدند. در این مطالعه سلولهای HN5 و فیبروبلاستها بهمدت 72 ساعت در معرض سیکلوفسفامید قرار گرفتند.
یافتهها: غلظتهای مختلف سیکلوفسفامید بر مرگ سلولهای HN5 و فیبروبلاستی اثرگذارند. ﻏﻠﻈت µg/ml 1 بیشترین درﺻﺪ ﻛﺎﻫﺶ حیات سلولی را در روز سوم با میانگین 50% و با 001/0P< در بر داشت. بهطور جالبی سیکلوفسفامید در غلظتهای پایینتر اثرات توکسیک بیشتری در مقایسه با غلظتهای بالاتر داشت.
نتیجهگیری: بهطور کلی سیکوفسفامید اثرات سیتوتوکسیک پایینی بر سلولها داشته اما بهطور معناداری اثرات سیتوتوکسیک آن بر سلولهای HN5 بیشتر از فیبروبلاستها بود. این نتایج نشان میدهد که سیکلوفسفامید میتواند بهعنوان عامل ضد سرطان استفاده شود.
فرزاد فیروزی جهانتیغ، ایرج نجفی، مریم استواره،
دوره 75، شماره 10 - ( 10-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: دیالیز صفاقی یکی از متداولترین روشهای درمان بیماران مبتلابه مرحله نهایی نارسایی کلیوی میباشد. در سالهای اخیر، نرخ مرگومیر بیماران تحت این درمان کاهش یافته، اما بقای طولانیمدت، همچنان چالش مهمی برای سیستمهای درمانی به شمار میرود. پژوهش حاضر با هدف پیشبینی بقای بیماران دیالیز صفاقی سرپایی مداوم صورت گرفت.
روش بررسی: در این مطالعه با توجه به تفاوت اهمیت نسبی فاکتورها در بیماران مختلف، ابتدا عوامل مؤثر در بقای بیماران دیالیز صفاقی توسط الگوریتم تصادفی فارست (Random forests analysis) شناسایی شدهاند. سپس با استفاده از الگوریتمهای چند کلاسه ماشین بردار پشتیبان یکی در برابر همه و ماشین بردار پشتیبان مبتنی بر رویکرد نگاشت چندفضایی درخت باینری، دادههای بالینی و آزمایشگاهی بیماران تحت درمان دیالیز صفاقی سرپایی مداوم بهصورت گذشتهنگر از مرداد ماه ۱۳۷۵ تا فروردین ماه ۱۳۹۳ در ۱۸ مرکز دیالیز صفاقی ارزیابیشد.
یافتهها: تعداد ۳۰۹۷ بیمار با میانگین سنی ۱۵/۶۷±۵۰/۶۳ سال و متوسط زمان پیگیری ۱۹/۱۳±۲۴/۴۸ ماه، مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج حاصل از الگوریتم رندوم فارست ۳۵ عامل را بهعنوان مهمترین عوامل پیشبینی کننده بقای تعیین نموده است. سپس پیشبینی وضعیت بقای بیماران دیالیز صفاقی با استفاده از دو الگوریتم طبقهبندی چند کلاسه ماشین بردار پشتیبان، در پنج کلاس بیماران "باقیمانده در روش دیالیز صفاقی"، "انتقال به همودیالیز"، "دریافت پیوند کلیه"، "فوت شده" و "بهبود عملکرد کلیه" ارزیابیشد. درستی الگوریتمهای پیشبینی بهترتیب ۵۱/۹۹% و ۸۹/۵۷% بهدست آمد.
نتیجهگیری: الگوریتم ماشین بردار پشتیبان مبتنی بر رویکرد نگاشت چندفضایی درخت باینری، با در نظر گرفتن شاخصهای ارزیابی متعدد و توابع توزیع متفاوت کلاسها، از دقت بالایی جهت پیشبینی بقای بیماران دیالیز صفاقی سرپایی مداوم برخورداراست.
صبا ثریایی، سوگند وحیدی، محمد محمدزاده، سید سعید حسینی-اصل،
دوره 76، شماره 8 - ( 8-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان معده بهعنوان شایعترین بدخیمی در نقاط خاصی از جهان نظیر شمال غرب ایران میباشد. miRNA ها، RNAهای غیر کدکننده کوچک و تک رشتهای با حدود ۲۳-۱۹ نوکلئوتید میباشند. هدف این مطالعه بررسی تاثیر سرکوب microRNA-1266-5p بر بقای سلولی و تغییرات چرخه سلولی در سرطان معده (رده سلولی AGS) بود.
روش بررسی: این مطالعه تجربی-پژوهشی از فروردین تا آذر ۱۳۹۶ در مرکز تحقیقات سلولی- ملکولی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل انجام گرفت. رده سلولی AGS در محیط کشت RPMI- 1640حاوی ۱۰% سرم و ۱% آنتیبیوتیک کشت داده شد. سلولها توسط miR-1266-5p mimic، miR-1266-5p inhibitor و HiPerFect reagent به تنهایی بهعنوان کنترل منفی، تیمار شدند. میزان بیان miR-1266-5p در سلولهای کنترل و تیمار شده با تکنیک TaqMan qRT-PCR اندازهگیری شد. بقای سلولی و تغییرات چرخه سلولی بهترتیب توسط تکنیک MTT و فلوسایتومتری بررسی گردیدند.
یافتهها: میزان بیان miR-1266-5p در سلولهای تیمار شده با Mimic بهطور چشمگیری افزایش و در سلولهای تیمار شده با Inhibitor کاهش مییابد (۰=P). افزایش بیان miR-1266-5p باعث کاهش بقای سلولهای AGS میشود، درحالیکه کاهش بیان آن بقای سلولها را افزایش میدهد (۰=P). همچنین افزایش بیان miR-1266-5p باعث افزایش لولها در فاز G۱ و کاهش سلولها در فاز S میشود (۰=P). با اینحال کاهش بیان miR-1266-5p باعث افزایش جزیی سلولها در فاز G2/M میشود (۰/۰۰۱=P).
نتیجهگیری: miR-1266-5p میتواند بقای سلولی را کاهش دهد و چرخه سلولی را متوقف کند و بهعنوان سرکوب کننده تومور در سلولهای AGS عمل کند، درحالیکه مهار آن بقای سلولی را افزایش و آپوپتوز را کاهش میدهد.
مرجان قربانی انارکولی، سارا دبیریان، حسن مولادوست، ادیب زنده دل، محمد هادی بهادری،
دوره 77، شماره 1 - ( 1-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: ارزیابی بقای سلولی در مطالعات دارویی و سرطان برای تعیین حساسیت سلولی مهم و تعیینکننده نتیجه درمان است. بنابراین روشهای مختلفی استفاده میگردد که نقطه پایانی متفاوتی را ارزیابی میکنند. تعیین وجود همبستگی بین روشها دارای اهمیت میباشد. در این مطالعه، حساسیت روشهای رنگسنجی ۳-(۴و۵-دی متیل تیازول-۲-ایل)-۲و۵-دی فنیل تترازولیوم برماید (MTT)، تریپانبلو و سنجش کلونوژنیک در تعیین بقای رده سلولی سرطان تیرویید آناپلاستیک ارزیابی گردید.
روش بررسی: مطالعه تجربی کنونی از مهر تا اسفند ۱۳۹۵ در مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی دانشگاه علوم پزشکی گیلان انجام پذیرفت. رده سلولی سرطان تیرویید آناپلاستیک انسانی کشت شده در محیط Dulbecco;s modified Eagle;s medium (DMEM) حاوی ۱۰% Fetal bovine serum (FBS)، بهمدت ۲۴ ساعت با ملاتونین تیمار گردید، سپس بقای سلولی توسط تستهای MTT، تریپانبلو و سنجش کلونوژنیک بررسی و از راندمان کشت و درصد کسر بقا جهت رسم منحنی بقا در سنجش کلونوژنیک استفاده گردید.
یافتهها: غلظت ملاتونین در نقطه IC50 در روشهای MTT، تریپانبلو و سنجش کلونوژنیک بهترتیب، شامل ۰/۱۱۷±۴/۷۹۴، ۰/۸۹۴±۴/۳۷۵ و ۰/۳۲۶±۲/۲۴۶ میلیمولار بود که مقایسه مقادیر IC50 در آزمون MTT و تریپانبلو اختلاف معناداری را نشان نداده (۰/۶۴۴۶P=)، درحالیکه بین MTT-سنجش کلونوژنیک (۰/۰۰۳۲P=)، تریپانبلو-سنجش کلونوژنیک (۰/۰۰۷۸P=) اختلاف معنادار بود. نتایج تحلیل رگرسیون بقای سلولی، نشاندهنده همبستگی خطی، مثبت و معنادار بین روشها بوده که بین روشهای MTT و تریپانبلو همبستگی بیشتر بود (۰/۹۹r=، ۰/۰۰۱P<).
نتیجهگیری: نتایج نشان دادند، هر سه روش برای تعیین سمیّت سلولی سرطان تیرویید آناپلاستیک مؤثر بوده و روشهای MTT و تریپانبلو نسبت به سنجش کلونوژنیک، حساسیت بالاتری دارند.
امیر همتا، عابدین ثقفیپور، احسان مظفری، زهرا سالمی،
دوره 78، شماره 6 - ( 6-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: درمان رایج لیشمانیوز جلدی با داروهای گلوکانتیم و پنتوستام صورت میگیرد. این مطالعه با هدف تعیین عوامل موثر بر طول درمان با گلوکانتیم در بیماران مبتلا به لیشمانیوز جلدی با استفاده از مدل تحلیل بقا صورت گرفت.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی-تحلیلی، 1017 بیمار مبتلا به لیشمانیوز جلدی مراجعهکننده به مراکز جامع سلامت استان قم از فروردین 1393 تا اسفند 1397 بهصورت سرشماری مورد بررسی قرار گرفتند. زمان بهبودی با استفاده از روش کاپلانمایر برآورد و سپس تابع بقا به تفکیک متغیرهای مورد بررسی رسم و جهت بررسی تفاوت آنها از Log Rank test استفاده شد و پس از بررسی فرض PH توسط ماندههای شونفلد از رگرسیون کاکس پیشرو برای تعیین عوامل موثر بر طول درمان استفاده گردید.
یافتهها: در پایان زمان مورد انتظار، میزان بهبودی ضایعه در روش درمان موضعی 7/96% و در روش سیستمیک 93% برآورد گردید. میانه زمان بهبودی برای بیماران به روشهای موضعی و سیستمیک بهترتیب 00/8 هفته و 00/18 روز بود. در روش موضعی، تنها متغیر ضایعه بر روی ران معنادار بود یعنی در صورت وجود ضایعه بر روی ران، طول درمان کاهش مییابد. همچنین متغیر تعداد ضایعه معنادار بود (039/0P=) بهطوریکه افرادی که تعداد ضایعه آنها چهار و یا بیشتر بود شانس بهبودشان 30% کمتر است.
نتیجهگیری: وجود ضایعه بر روی ران، تعداد کم ضایعه، زمان بهبود ضایعات ناشی از آن را کاهش میدهد. همچنین استفاده از مدل کاکس در مطالعات علوم پزشکی، مناسب بهنظر میرسد زیرا افزونبر رخداد پیشامد، زمان وقوع آن را نیز در نظر میگیرد.
مینا سادات نادری، سیدمهدی طبایی، محمد حسن سهیلیفر، مجید پرنور،
دوره 79، شماره 1 - ( 1-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه از لیزرهای کمتوان برای درمان ریزش مو بهدلیل افزایش تکثیر سلولی استفاده میشود. سلولدرمانی با استفاده از سلولهای بنیادی میتواند رویکرد جدیدی در زمینه کاشت مو باشد. در این مطالعه اثر تابش لیزر کمتوان بر بقا و همچنین میزان رادیکالهای فعال اکسیژن سلولهای بنیادی فولیکول موی انسانی مورد بررسی قرار گرفت.
روش بررسی: مطالعه آزمایشگاهی، مداخلهای و در محیط In vitro آزمایشگاه کشت سلولی سازمان جهاد دانشگاهی علوم پزشکی تهران در سال 1398 (خرداد 1398 تا بهمن 1398) انجام شد. ابتدا فولیکول مو از ناحیه پس سری(SDA) جدا شد. جداسازی ناحیه بالب هر فولیکول پس از جداسازی واحدهای فولیکولار انجام شد. پس از رشد سلولهای بنیادی فولیکول مو در فلاسک کشت سلولی، بیان نشانگرهای سلولهای بنیادی با استفاده از روش فلوسایتومتری مورد بررسی قرار گرفت. میزان بقا و همچنین میزانROS تحت تابش دوزهای مختلف لیزر کمتوان با طول موج nm 685 سنجیده شد.
یافتهها: نتایج تیمار ســلولهای بنیادی فولیکول مو با دوزهای مختلف لیزر کمتوان (صفر تا J/cm2 20) نشان داد که لیزر کمتوان با دوز پنج J/cm2 بالاترین میزان بقا را نشان داد. نتایج سنجش میزان ROS تحت تاثیر لیزر کمتوان نیز حاکی از افزایش میزان ROS در دوز انرژی پنج J/cm2 بود.
نتیجهگیری: افزایش بقا و تکثیر بیشتر سلولهای بنیادی فولیکول مو تحت تاثیر لیزر کمتوان میتواند رویکرد جدیدی را در سلولدرمانی با استفاده از سلولهای بنیادی فولیکول مو و همچنین کاشت مو ایجاد کند.