125 نتیجه برای خون
فیروزه نیلی،
دوره 55، شماره 5 - ( 2-1376 )
چکیده
به منظور تعیین رابطه شدت و زمان بروز اکلامپسی و پره اکلامپسی و عوامل مساعد کننده آن با شدت عوارض نوزادی، 102 زن بهمراه نوزادانشان بطور گذشته نگر مورد بررسی قرار گرفتند. عوامل مستعد کننده بیماری مانند اول زائی، فشارخون مزمن، ناهنجاری رحمی، حاملگی چند قلویی و سوابق ارثی بارز نبودند. اما چندزایی در اکثریت زنان وجود داشت که با توجه به وضعیت فرهنگی و اقتصادی این زنان، نقش احتمالی تغذیه در رابطه با کمبود مصرف کلسیم به عنوان عامل مستعد کننده مطرح می گردد. بین شدت و شیوع عوارض نوزادی با شدت بیماری مادر رابطه ای بدست نیامد. نوزادان مادرانی که علائمشان در سه ماهه دوم ظاهر شده بود، بیشترین عوارض را داشتند. بنابراین می توان زمان شروع بیماری مادر را به عنوان عامل خطرزا در نوزادان در نظر گرفت. بیماری زایی در حدود نیمی از نوزادان احتمالا در ارتباط با مراقبت ناکافی حین حاملگی بود.
شیرین نیرومنش، فرشته چیت ساز، غلامرضا بابابی،
دوره 56، شماره 2 - ( 2-1377 )
چکیده
خونریزی بعد از زایمان و احتباس جفت، جدی ترین عوارض غیرطبیعی مرحله سوم زایمان می باشند. خونریزی بعد از زایمان یکی از شایعترین علل ناخوشی و مرگ و میر مادران بخصوص در کشورهای در حال توسعه است. شیوع خونریزی بعد از زایمان و احتباس جفت، با استفاده از سنتوسینون و کشش کنترل شده بندناف، کاهش می یابد. اگرچه این روش با ارزش است، اما فقدان وجود مطالعات فیزیولوژیکی و کلینیکی در این رابطه، جای بحث و سوال را برای آن بوجود می آورد. متاسفانه، اکسی توسین در نیمی از کشورهای در حال توسعه در دسترس نیست. علاوه بر این بسیاری از زایمانها، تحت مراقبت ماماهای تحصیل نکرده انجام می گیرد. می دانیم که تحریک نوک پستان با مکیدن نوزاد، موجب انقباضات رحمی در زنان شیرده می شود. انقباضات به علت سطح بالای اکسی توسین پلاسما ابتدا در حین آماده شدن مادر برای شیر دادن، و سپس سه دقیقه بعد از شروع مکیدن ایجاد می شوند. ماماهای دوره دیده سنتی مهارت لازم را در تجویز اکسی توسین ندارند. بنابراین، آموزش ماماهای سنتی جهت گذاشتن نوزاد بلافاصله بعد از تولد به پستان مادر، برای ایجاد انقباضات رحمی، جدا شدن جفت و کنترل خونریزی بعد از زایمان، عملی خواهد بود. این تحقیق به منظور نشان دادن تاثیر مکیدن نوزاد بلافاصله بعد از زایمان، بر مدت زمان مرحله سوم زایمان و خونریزی روز اول انجام گرفت. این مطالعه از نوع نیمه تجربی است. تحقیق در بیمارستان میرزاکوچک خان شهر تهران انجام شد. در یک گروه، 100 خانم اکسی توسین را به طریق عضلانی دریافت کردند، و در گروه دیگر 120 خانم شیر دادند. سپس مدت زمان مرحله سوم زایمان و میزان خونریزی روز اول بین دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج: دو گروه از نظر متوسط زمان مرحله سوم زایمان و تعداد پد اختلاف معنی دار داشتند. متوسط زمان مرحله سوم زایمان در گروه سنتوسینون 4/24 در مقابل 6/08 دقیقه در گروه شیرده بود. تعداد پد در گروه سنتوسینون 10/58 در مقابل 11/72 عدد در گروه شیرده بود. دو گروه از نظر تعداد زایمان، سن حاملگی، فشارخون مینیمم و ماکزیمم مادر، وزن و قد نوزاد، اختلاف معنی دار نداشتند، ولی از نظر سن مادر اختلاف معنی دار داشتند. از نظر همبستگی مدت زمان مرحله سوم زایمان و سن حاملگی، در خانمهای چندزا بین سن حاملگی و مدت زمان مرحله سوم زایمان ارتباط معکوس وجود داشت. یعنی وقتی سن حاملگی کمتر باشد، مدت زمان مرحله سوم زایمان طولانی تر است. نتایج نشان می دهد که بین مدت زمان مرحله سوم زایمان و سن مادر، تعداد زایمان، فشارخون مینیمم و ماکزیمم مادر همبستگی وجود ندارد. همچنین بین مدت زمان مرحله سوم زایمان و وزن، قد و جنس نوزاد همبستگی وجود ندارد.
عبداله عرب محمدحسینی،
دوره 56، شماره 5 - ( 4-1377 )
چکیده
خونریزی داخل بطنی از علل مهم مرگ و میر نوزادان نارس می باشد و عوامل متعددی در ایجاد آن دخالت دارند. یکی از عوامل مورد بحث در مقالات مختلف نقش زایمان طبیعی در ایجاد آن می باشد که این فاکتور در مطالعات مختلف ثابت نشده است. با توجه به افزایش روزافزون سزارین در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر بر آن شدیم که در یک مطالعه آینده نگر تاثیر سزارین و زایمان طبیعی را در بروز خونریزی داخل بطنی در نوزادان نارس بررسی نماییم. در این مطالعه 122 نوزاد نارس با سن داخل رحمی کمتر از 24 هفته که در طی مدت سه سال در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) بستری شدند مورد بررسی قرار گرفتند. از 47 نوزاد متولد شده با زایمان طبیعی 15 نوزاد (31/1 درصد) و از 71 نوزاد متولد شده با سزارین 23 نوزاد (32/4 درصد) دچار خونریزی داخل بطنی شدند که اختلاف معنی داری بین این دو دسته مشاهده نگردید. بنابراین زایمان به روش سزارین تاثیر در پیشگیری از خونریزی داخل بطنی نداشته و نمی تواند دلیلی برای انجام سزارین باشد.
فاطمه قائم مقامی، فرشته انسانی، حورا بیگدلی،
دوره 57، شماره 1 - ( 1-1378 )
چکیده
در یک مطالعه پروسپکتیو مقطعی، بیوپسی آندومتر به وسیله PIPELLE را به روش سرپایی از نظر تشخیصی، توانایی در تهیه بافت کافی، میزان درد و عوامل موثر در نتایج بیوپسی آندومتر با روش دیلاتاسیون و کورتاژ (D&C) در بیماران مبتلا به خونریزیهای غیرطبیعی رحم (AUB) مقایسه نموده ایم. در 70 خانم با شکایت از خونریزی غیرطبیعی رحم، که 20 نفر آنها در سنین بعد از منوپوز بودند و جهت کورتاژ تشخیصی بستری شده بودند، قبل از عمل بوسیله PIPELLE بیوپسی آندومتر را انجام داده و نتایج را مقایسه نمودیم. بیوپسی آندومتر به وسیله PIPELLE در 96% از کل بیماران (67 نفر) و 90% از کل بیماران بعد از منوپوز به وسیله PIPELLE به طریقه سرپایی، امکان پذیر بود. 79% بیماران، میزان درد کم و 21% درد متوسط داشتند. بیوپسی آندومتر به وسیله PIPELLE در 77% از بیماران تشخیص صحیح و کاملا مشابه با D&C فراهم نمود. PIPELLE در 24 بیمار از کل بیماران (34%) نتوانسته بود بافت کافی از آندومتر جهت تفسیر هیستولوژیک فراهم نماید که البته در 14 نفر (20%) در هر دو روش، هیچ موردی از هیپرپلازی آندومتر و یا کانسر آندومتر وجود نداشت. این مطالعه نشان داد که در 77% از کل بیماران توانستیم به بیوپسی سرپایی با PIPELLE اکتفا کنیم و عمل کورتاژ تشخیصی با ریسک بیهوشی و هزینه بیشتر را منتفی نماییم.
فهیمه اسدی آملی، هایده حائری،
دوره 57، شماره 3 - ( 3-1378 )
چکیده
استفاده از خون بندناف بعنوان یک منبع جایگزین سلولهای مغز استخوان در حال حاضر مطرح می باشد. خون بندناف بعنوان منبع مناسب سلولهای ریشه ای خونساز که به آسانی در دسترسند و احتمال آلودگی آن به ویروس های نهفته بسیار نادر می باشد، در نظر گرفته شده است. از طرف دیگر، جمع آوری خون بندناف بدون عارضه و خطر برای فرد دهنده می باشد و احتیاجی به بیهوشی عمومی و یا تزریق خون ندارد. افزایش خطر بروز واکنش پیوند علیه میزبان در بیمارانی که خون بندناف دریافت می نمایند، بسیار پایین است. با توجه به نتایج بدست آمده در آینده به احتمال زیاد سلولهای ریشه ای خون بندناف، جایگزین پیوند مغز استخوان دهنده خویشاوند خواهد شد و به غیر از آن، کاربردهای دیگری نیز برای آن پیش بینی می شود که از جمله آنها، استفاده از آن بعنوان منبع مناسب سلولهای ریشه ای چند ظرفیتی جهت ژن درمانی است.
پیمانه علیزاده طاهری، ضیاءالدین نوروزی،
دوره 57، شماره 4 - ( 4-1378 )
چکیده
در بررسی که بر روی بیماران بستری بین سالهای 1372 تا آخر نیمه اول سال 1374 در بیمارستان بهرامی بعمل آمد، از مجموع 9924 بیمار، 135 بیمار (1/36%) با تشخیص لیز حاد و احتمال کمبود آنزیم G6PD بستری شدند. از این تعداد 62 بیمار با اثبات آزمایشگاهی از نظر کمبود فعالیت آنزیم G6PD مورد قبول و بقیه از مطالعه حذف شدند. بیشترین شیوع سنی لیز در گروه سنی 5-0 سال بود. حدود 82% بیماران پسر بودند. شایعترین عامل اکسیدان باقلا بوده است که به صور باقلای پخته، باقلای خام، استنشاق بوی باقلا و مصرف شیر مادری که باقلا مصرف کرده است، مورد استفاده قرار گرفته است. شایعترین فصل لیز حاد، بهار بوده که فصل مصرف زیاد باقلا میباشد. شایعترین شکایت بیماری زردی و تیره شدن رنگ ادرار و شایعترین یافته آنمی بوده است. در اکثر بیماران فقط یکبار نیاز به تزریق خون بوده است. در بیش از نیمی از بیماران، Hb زمان مراجعه زیر 7 گرم درصد گزارش شده است. با توجه به اینکه شایعترین علت لیز بیماران کمبود آنزیم G6PD و شایعترین عامل اکسیدان، باقلا بوده است پس کمبود آنزیمی این بیماران، از نوع مدیترانه ای بوده و آگاهی والدین از نظر عدم مصرف باقلا، بخصوص در مناطق شایع کمبود این آنزیم در ایران می تواند از لیز حاد و عوارض آن بطور چشمگیری پیشگیری نماید.
محمودرضا اشرفی،
دوره 58، شماره 1 - ( 1-1379 )
چکیده
جهت بررسی ریسه (Breath holding spell: BHS) و عوامل زمینه ساز آن، 47 کودک طی یک دوره 9 ماهه در یک مطالعه آینده نگر، مورد مطالعه قرار گرفتند. تشخیص ریسه توسط شرح حال طبی، معاینه توسط متخصص، نوار مغزی، نوار قلب و آزمایشات پاراکلینیک بوده است. 4 کودک بدلیل داشتن امواج حمله ای صرعی در نوار مغزی، از مطالعه خارج شدند. 43 کودک با متوسط سن 18.4 ماه و نسبت جنسی 1.15 مورد مطالعه قرار گرفتند که شروع حملات ریسه در 77% از آنها در سن زیر 12 ماهگی بوده است. سابقه خانوادگی ریسه در منسوبین درجه یک را 51% موارد گزارش نمودند. 30% کودکان دارای والدین با نسبت خانوادگی بودند. شایعترین نوع ریسه، کبود (79.1%) و سپس سفید (11.6%) و مخلوط (9.3%) بود. درد و عصبانیت، شایعترین عوامل شروع کننده بودند. 78% کودکان مبتلا به فقر آهن و 53% مبتلا به کم خونی فقر آهن بودند.
افشان شرقی، بهروز نبئی، منوچهر پراک، علیرضا فرخی،
دوره 63، شماره 7 - ( 1-1384 )
چکیده
مقدمه: وجود فرزند بیمار یا معلول به عنوان یک عامل استرس زا در خانواده اثر مهمی در میزان افسردگی والدین نشان داده است. مادران قسمت عمده مراقبت ها و امور مربوط به کودک را انجام می دهند لذا استرس بیشتری را نسبت به پدران تحمل کرده و در بیشترین ریسک فشارهای روانی و افسردگی قرار دارند. در این مطالعه به بررسی تاثیر بیماریهای تالاسمی و بدخیمی های خونی فرزند در ابتلای مادران به افسردگی پرداخته ایم.
مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی - تحلیلی از نوع مقطعی است. تعداد 294 نفر از مادران در سه گروه مادران کودکان مبتلا به تالاسمی، مادران کودکان مبتلا به بدخیمی های خونی و مادران گروه کنترل که جهت مداوای فرزندانشان در زمستان سال 82 به بیمارستان مرکز طبی کودکان مراجعه نموده بودند، بررسی گردیدند. برای سنجش میزان افسردگی از پرسشنامه یک استفاده شد.
یافته ها: در آنالیز رگرسیون لجستیک چند متغیره پس از adjust نمودن متغیرها در مدل رگرسیونی حاصله تنها متغیری که با نمره افسردگی مادر ارتباط معنی دار داشت، بیماری خونی فرزند بود که در مورد تالاسمی OR=2.17 با حدود اطمینان 95%،6/1 تا 0/4 و P=0.015 و در مورد بدخیمی های خونی OR=2.71 با حدود اطمینان 95% ، 48/1 تا 99/4 بود (P=0.001).
نتیجه گیری و توصیه ها: ابتلا کودکان به بیماری تالاسمی و بدخیمی های خونی که از جمله بیماریهای مزمن یا کشنده می باشند برای مادران بعنوان عامل استرسزای مهمی در زندگی مطرح بوده و ریسک ابتلا به افسردگی را بالا می برد، لذا توصیه می شود در مراکز ارائه خدمات به این کودکان واحدهائی به منظور معاینه و مشاوره روانپزشکی جهت غربالگری و درمان زودهنگام مادران احداث گردد تا با مداوای افسردگی ایشان کیفیت زندگی بهبود یافته و از نتایج غیر انطباقی آتی پیشگیری شود.
حمید زاهدی، وحید اخیانی، زاهد حسین خان، مسعود یونسیان،
دوره 64، شماره 3 - ( 2-1385 )
چکیده
زمینه و هدف: یکی از پاسخ های متابولیک به استرس جراحی، افزایش قند خون می باشد. در این مطالعه تغییرات قند خون بیماران قبل، حین و بعد از اعمال جراحی انتخابی چشمی تحت بیهوشی عمومی، با دو روش سنجش با گلوکومتر و اندازه گیری آزمایشگاهی به روش آنزیمی گلوکز اکسیداز و عوامل احتمالی موثر بر این تغییرات و میزان همبستگی دو روش بررسی شد.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی با بعد تحلیلی، روی 230 بیمار غیر دیابتی با کلاس فیزیکی یک یا دو انجام شد. تمام بیماران توسط روش واحد تحت بیهوشی عمومی قرار گرفتند و قند خون آنها در سه نوبت و با دو روش به طور همزمان، اندازه گیری شد.
یافته ها: در تمامی موارد، تغییرات قند خون بعد از عمل د رمقایسه با قبل از عمل، با هر دو روش اندازه گیری و بدون در نظر گرفتن متغیرهای مستقل مطالعه، افزایش آماری معنی داری را نشان داد و در اکثر موارد با در نظر گرفتن متغیرهای مستقل مطالعه افزایش قند خون از نظر آماری معنی دار بود و میانگین افزایش قند خون بعد از عمل در مقایسه با قبل از عمل با روش آزمایشگاهی، با نوع عمل جراحی چشم ارتباط آماری معنی داری داشت ولی با متغیرهای جنس، سن و طول مدت عمل ارتباط آماری معنی داری نداشت. همبستگی دو روش اندازه گیری نسبتاً خوب و از لحاظ آماری معنی دار بود.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج مطالعه و مخفی ماندن علایم تغییرات قند خون حین بیهوشی عمومی توصیه می نماییم، حین اعمال جراحی طولانی مدت در افراد غیر دیابتی، پایش قند خون به عمل آید و با توجه به مزایای گلوکومتر Accu-Chek (مدل Sensor)، استفاده از آن مناسب به نظر می رسد.
شیوا رفعتی، حاجیه برنا، فاطمه حاج ابراهیم تهرانی، محمدرضا جلالیندوشن، محمدحسن مظفری، مریم اسلامی،
دوره 64، شماره 4 - ( 4-1385 )
چکیده
زمینه و هدف: بررسی گازهای خون بند ناف، وسیلهای جهت ارزیابی وضعیت اکسیژناسیون و اسید و باز نوزادان میباشد. اسیدمی شدید جنین با افزایش مرگ و میر نوزادی و آسیب رشد عصبی نوزاد همراه است. در سزارین به علت عبور داروی بیهوشی از جفت، احتمال بروز اسیدوز و هیپوکسمی نوزاد افزایش مییابد، در این مطالعه تغییرات گازهای خون بندناف در نوزادان حاصل از زایمان طبیعی و روشهای مختلف بیهوشی در سزارین مقایسه گردید.
روش بررسی: این مطالعه مقطعی روی 100 نمونه ورید نافی بلافاصله بعد از بسته شدن بندناف صورت گرفت که در سه گروه زایمان طبیعی (40 نفر)، سزارین به روش بیهوشی عمومی (35 نفر) و سزارین به روش بیحسی نخاعی (25 نفر) تقسیم شدند و از نظر گازهای خون و آپگار دقیقه اول و پنجم و مدت زمان بیهوشی و تأثیر آن روی گازهای خون و آپگار مقایسه شدند.
یافتهها: در گروه زایمان طبیعی میانگینهای شاخصها بدین ترتیب بود: PH 13/5306/7، pCO2 57/682/41، pO2 87/624/25، HCO3 03/256/20 و آپگار 38/082/8 .
در گروه سزارین به روش بیهوشی عمومی، میانگینها: PH 73/4304/7، pO2 02/1470/38، pCO2 87/526/43، آپگار 70/017/8 و 311/21=HCO3 بود.
در گروه سزارین به روش بیحسی نخاعی میانگینها: PH 50/4301/7، pO2 50/592/26، HCO3 15/238/21، آپگار 62/060/8 و pCO2 99/410/44 بود.
بین نوع زایمان، آپگار و pO2 رابطه آماری معنیدار به دست آمد. آپگار در گروه بیهوشی عمومی نسبت به بیحسی نخاعی و طبیعی کمتر و pO2 نسبت به دو گروه دیگر بیشتر بود.
بین مدت زمان بیهوشی و pO2 رابطه آماری معنیداری بدست آمد. به طوری که با افزایش مدت زمان بیهوشی pO2 کاهش یافت. در روشهای مختلف زایمان، اختلاف معنیداری بین PH و pCO2 و HCO3 وجود نداشت.
نتیجهگیری: گازهای خون نوزاد در روشهای مختلف زایمان تفاوت معنیداری ندارند. آپگار نوزادان زایمان طبیعی بیشتر از سایر روشهای زایمانی میباشد. با افزایش مدت زمان بیهوشی در سزارین به روش بیهوشی عمومی، آپگار و pO2 افت پیدا کنند.
احیاء گرشاسبی، نادر فلاح،
دوره 64، شماره 4 - ( 4-1385 )
چکیده
زمینه و هدف:هدف این مطالعه، بررسی رابطه بین مشخصات مادری با تکیه بر وضعیت هماتولوژیک و خطر زایمان زودرس و وزن کم زمان تولد نوزاد در زنان حامله میباشد.
روش بررسی: در یک مطالعه هم گروهی، مشخصات مادری 1500 زن باردار شامل سن، قد، وزن و شاخص توده بدنی و میزان هموگلوبین و هماتوکریت ثبت گردید. بیماران براساس شاخصهای اصلی سرنوشت حاملگی شامل سن حاملگی، زمان زایمان و وزن زمان تولد نوزاد پیگیری شدند. از روش آماری رگرسیون لجستیک برای تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شد.
یافتهها: کمخونی شدید (هماتوکریت 25%)، باعث افزایش خطر زایمان زودرس (سن حاملگی زمان زایمان >37 هفته) با میزان خطر نسبی (Odds Ratio) 6/3 با فاصله اطمینان 95%؛ 7/8-5/1 و وزن کم زمان تولد (وزن کمتر از 2500 گرم) با میزان خطرنسبی 8/1 با فاصله اطمینان 95 ؛ 4-9/0 بود. مقادیر بالای هماتوکریت (هماتوکریت <40%) با افزایش خطر وزن کم زمان تولد و زایمان زودرس همراه نبود. زنان جوان کمتر از 19 سال با میزان خطر نسبی 2/2 با فاصله اطمینان 95% ؛ 1/4-2/1، زنان با قد کوتاه (کمتر از 145 سانتیمتر) با میزان خطرنسبی 4/4 با فاصله اطمینان 95% ؛ 9/8-1/2؛ زنان با شاخص توده بدنی کم (کمتر از 21کیلوگرم بر مترمربع) با میزان خطر نسبی 7/2 با فاصله اطمینان 95% ؛ 3/4-7/1 به طور مشخصی افزایش خطر زایمان تولد نوزاد با وزن کم را داشتند.
نتیجهگیری: کمخونی به ویژه در سه ماهه اول حاملگی به طور مشخصی با سرنوشت بد حاملگی همراه است. مادران با سن کم، قد کوتاه و شاخص توده بدنی پایین در خطر تولد نوزاد با وزن کم میباشند. اصلاح کمخونی و بهبود وضعیت تغذیهای و پیشگیری از حاملگی در سنین کمتر از 18 سال میتواند سلامت نوزادان این مادران را ارتقا دهد.
فاطمه متانی، آزاده امین پور، هادی طبیبی،
دوره 64، شماره 7 - ( 5-1385 )
چکیده
اصلاح الگوی غذایی از جمله استفاده از سبوس غلات در رژیم غذایی از روشهای مؤثر در کاهش خطر بیماری های قلبی عروقی می باشد. این تحقیق به منظور مقایسه اثرات مصرف سبوس برنج و سبوس گندم بر چربی های خون زنان هیپرکلسترولمیک صورت گرفت.
روش بررسی: این مطالعه به روش کار آزمایی بالینی تصادفی بر روی نوزده زن سالم با محدوده سنی65-35 سال که غلظت کلسترول تام سرم آنها در حالت ناشتا mg/dl300 -240 بود صورت گرفت. تجزیه و تحلیل آماری داده ها با استفاده از آزمون های t-test و Paired t test انجام پذیرفت.
یافته ها: در این مطالعه دو گروه از نظر میانگین سن، وزن، BMI و عوامل مداخله گر رژیمی تفاوت آماری معنی داری با یکدیگر نداشتند. مصرف سبوس گندم در مدت چهار هفته توانست غلظت کلسترول تام و LDL-C سرم را به ترتیب به میزان 11% و 21% کاهش دهد (01/0 P< ). در حالیکه سبوس برنج هیچ اثری بر این فراسنج ها نداشت. هم چنین، در طول مطالعه تغییر معنی داری در غلظت تری گلیسرید، HDL-C، نسبت LDL-C/HDL-C و نسبت کلسترول تام به HDL-C سرم در دو گروه مورد مطالعه مشاهده نگردید.
نتیجه گیری: این مطالعه بطور کلّی نشان داد که مصرف سبوس گندم در مقایسه با سبوس برنج اثرات سودمندی بر روی غلظت کلسترول تام و LDL-C سرم در زنان هیپرکلسترولمیک دارد.
حاجیه برنا، صدیقه برنا، شیوا رفعتی، فاطمه حاجی ابراهیم تهرانی،
دوره 64، شماره 8 - ( 5-1385 )
چکیده
در اغلب نوزادان در غیاب علایم بالینی یا اختلالات خونی شاخص های خونی متغیری ملاحظه میگردد که تحت تأثیر عوامل متعددی می باشند. هدف از این مطالعه بررسی برخی از عوامل موثر بر شاخص های هماتولوژیک نوزادان در زایمان طبیعی و سزارین میباشد.
روش بررسی: در طی یک مطالعه توصیفی مقطعی شاخص های هماتولوژیک ورید نافی در 150 نوزاد در دو مرکز آموزشی درمانی در دی ماه 1383 بررسی شدند. شاخصهای خونی ورید نافی در دو گروه زایمان طبیعی (75 نفر) و سزارین الکتیو (75 نفر) شامل لکوسیتها، نوتروفیل، پلاکت، هماتوکریت و همچنین تأثیر نوع زایمان، جنسیت، وزن هنگام تولد، سن حاملگی، مدت زمان فازهای زایمانی، گراویدیتی، پاریتی، بر میزان شاخصهای خونی مورد بررسی قرار گرفت.
یافتهها: در گروه زایمان طبیعی میانگین کلیه شاخصهای خونی به جز لنفوسیت بالاتر از سزارین است (001/0P<). هموگلوبین و هماتوکریت در نوزادان پسر بالاتر بوده و با افزایش سن حاملگی بیشتر می شود (001/0P<). سطح هماتوکریت و پلاکت با افزایش وزن نوزاد بیشتر می شود (001/0P<). افزایش گراویدیتی و پاریتی موجب کاهش شاخصهای خونی به جز لنفوسیت میشود(001/0P<). افزایش مدت زمان فازهای زایمانی موجب افزایش شاخصهای خونی به جز لنفوسیت و هموگلوبین میشود(001/0P<).
نتیجهگیری: در ارزیابی شاخصهای هماتولوژیک نوزادان باید به عوامل مؤثر بر این شاخصها از جمله روش زایمان، جنسیت، وزن تولد، سن حاملگی، گراویدیتی، پاریتی، مدت زمان فازهای زایمانی توجه شود.
فرحناک اسدی، پروین اکبری اسبق، نیلوفر حاجی زاده،
دوره 64، شماره 10 - ( 7-1385 )
چکیده
میکروآلبومینوری همراه با افزایش خطر مشکلات قلبی- عروقی در بیماران دچار پرفشاری خون است ولیکن مطالعهای بطور اختصاصی اثرات کاهش میکروآلبومینوری در بهبود هیپرتروفی بطن چپ (LVH) در کودکان دچار پرفشاری خون را مورد بررسی قرار نداده است.
روش بررسی: این مطالعه : 55 بیمار 11 تا 19 ساله دچار پرفشاری خون اولیه مورد بررسی قرار گرفتند. بیماران بطور همزمان با داروهای هیدروکلروتیازید و Angiotensin Converitng Enzyme Inhibitor (ACEI) درمان می شدند. پنج بیمار برای کنترل فشار خون مهارکننده گیرنده آنژیوتانسین Angiotensin (ARB) Receptor Blocker دریافت میکردند. در ابتدا و 12 ماه پس از درمان Left Ventricular Mass (LVMI) Index بوسیله اکوکاردیوگرافی و نیز نسبت میکروآلبومین به کراتی نین MA/Cr در ادرار بررسی شد. در صورت نسبت MA/Cr بیش از μg/mg30 میکروآلبومینوری و g/m 2.76/38LVMI> بعنوان هیپرتروفی بطن چپ در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج در این بررسی وزن، سطح بدن، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک همگی ارتباط مستقیم با LVMI داشتند ولی ارتباط میکروآلبومینوری، فشار خون سیستولیک و(BMI) Body Mass Index با LVMI بسیار واضح تر بود. در این بررسی میکروآلبومینوری قویترین عامل در پیگیری LVMI بود.
نتیجهگیری: نتایج میکروآلبومینورمی یک عامل مهم و قوی در پیش بینی LVH در کودکان و نوجوانان دچار پرفشاری خون بوده و کاهش میکروآلبومینوری موجب عدم بروز و یا بهبودی LVH در آنان میشود.
امید پژند، مازیار ضییائیان، اسدالله موسوی، زویا هژبری، بهرام کاظمی، عباس بهادر، محمد حمیدیان، اشرف السادات موسوی، فرهاد بنکدار هاشمی،
دوره 64، شماره 11 - ( 7-1385 )
چکیده
نقش GVHD (Graft Versus Host Disease) حاد در بروز افزایشیافته فعال شدن عفونت HCMV (Human CytoMegaloVirus) نشان داده شده است. در این مطالعه، روش ساده، سریع و کم هزینه PCR نیمهکمّی در اندازهگیری بارژنومی HCMV در سلولهای لکوسیت (PBL) و نمونه پلاسمای بیماران گیرنده پیوند " سلولهای بنیادی خون ساز" بر اساس درجه GVHD بیماران بررسی گردیده است.
روش بررسی: وجود DNA سایتومگالوویروس در 201 نمونه لکوسیت خون محیطی (PBL) و 201 نمونه پلاسما جمع آوری شده از 26 بیمار گیرنده " سلولهای خون ساز" (HCT) مورد بررسی قرار گرفت. باندهای بدست آمده از PCR 10 تا 106 ملکول در میکرولیتر از "پلاسمید کلون شده" و همچنین نمونههای بالینی، با نرم افزار Lab Works تعیین دانسیته گردید و با نتایج مربوط به پلاسمید منحنی استاندارد رسم گردیده و. با نتایج آزمون آنتی ژنمیای هر بیمار نیز مقایسه شد.
یافتهها: دامنه بار ویروسی در نمونههای PBL و پلاسما، از کمتر از 100 تا 104×3/1 اندازهگیری شد. همچنین هفت بیمار (26%)، 14 دوره مثبت شدن آنتی ژنمیا را بروز دادند که بیشترین میزان بار ویروسی (آنتی ژنمیا و ژنوم ویروسی) در بیماران مبتلا به GVHD حاد مشاهده شد. ارتباط معناداری بین میزان بار ویروسی در PBL و پلاسما (005/0P<)، و آنتی ژنمیا (91/0 r:و 0001/0P<) شناسایی شد. بوسیله آنالیز Receiver Operating Characteristic (ROC) تعداد 2200 نسخه ویروسی در هر میکروگرم DNA در نمونههای PBL به عنوان ارزش آستانه (Threshold value) جهت شروع درمان با گان سیکلویر تعیین گردید.
نتیجهگیری: GVHD grade II-IV به عنوان عامل مساعدکننده فعال شدن عفونت HCMV و بروز بیماری ناشی از آن مطرح میباشد به همین دلیل استفاده از تستهای حساستری چون PCR کمّی برای اثبات عفونت فعال که منجر به بیماری HCMV میگردد توصیه میشود.
محمد باقر اولیا، آیت اله بیاتیان، ابوالحسن حلوانی،
دوره 64، شماره 11 - ( 7-1385 )
چکیده
بیماری وگنر یک واسکولیت با درگیری راه هوایی فوقانی و تحتانی در ریه است که اغلب اوقات با گلومرولونفریت همراه بوده و از عوارض وخیم بیماری خونریزی منتشر داخل آلوئولی میباشد. در این گزارش، تشخیص و درمان اختصاصی و موفقیتآمیز در یک بیمار مبتلا به خونریزی منتشر داخلی آلوئولی در زمینه وگنر ارائه شده است.
معرفی بیمار: آقای 36 ساله غیرسیگاری بهعلت ضعف، بیحالی، هموپتیزی و تنگی نفس مراجعه کرده بود. در آزمایشات بهعمل آمده افت هموگلوبین و افزایش آنزیم لاکتات دهیدروژناز و c-ANCA داشت. در گرافی قفسه سینه ارتشاح دو طرفه داخل آلوئولی مشهود بود. بیمار با تشخیص خونریزی منتشر داخل آلوئولی (DAH) Diffuse Alveolar Hemorrhage تحت درمان با پالس متیل پردنیزولون، سیکلوفسفامید و پلاسمافرز قرار گرفت همچنین از ترانکسامیک اسید تزریقی داخل وریدی جهت کنترل فاز حاد خونریزی استفاده شد.
نتیجهگیری: خونریزی ریوی سریعاً به درمانهای فوق پاسخ داد و بیمار با حال عمومی خوب از بیمارستان مرخص شد و هم اکنون (شش ماه از زمان بستری) حال عمومی او کاملا˝ مطلوب است.
فاطمه داوری تنها، مهرناز ولدان، مهبد کاوه، سعیده باقرزاده جلیل وند، معصومه حسنزاده،
دوره 65، شماره 2 - ( 12-1386 )
چکیده
زایمان زودرس به زایمان قبل از هفته 37 حاملگی اطلاق میشود و احتمال عود آن در حاملگیهای بعدی حدود 8-6% میباشد. سابقه وضع حمل زودرس ارتباط مستقیمی با زایمان زودرس بعدی دارد. بزرگترین علت مرگ نوزادان در کشورهای پیشرفته تولد نارس است اما مهمتر از آن ناتوانیهای ماندگار در نوزادان بازمانده نارس است که این مسئله برای خانواده و جامعه مشکلات اقتصادی زیادی را ایجاد میکند. پس با یافتن عوامل موثر در عود میتوان از شیوع این عارضه اجتنابناپذیر پیشگیری کرد. هدف این مطالعه بررسی عوامل خطر برای عود زایمان زودرس در میان زنان با سابقه زایمان زودرس قبلی است
روش بررسی: در این مطالعه که به روش شاهد موردی آیندهنگر انجام شد مراجعین به سه بیمارستان دانشگاهی بزرگ شامل بیمارستانهای امامخمینی، شریعتی و میرزاکوچکخان در فاصله سالهای 82-1381 مورد بررسی قرارگرفتند. معیارهای ورود به مطالعه کلیه خانمها با سابقه زایمان زودرس (36-22 هفته) بودند و معیارهای خروج زایمان شکم اول و مواردی بودند که ختم حاملگی به علت اندیکاسیون پزشکی انجام شده بود. اطلاعات جمعآوری شده در برنامه SPSS ویراست 10 وارد شده و آنالیز آماری با استفاده از T-test,X² انجام گرفت
یافتهها: از مجموع 6537 مورد زایمان انجام شده در این سه مرکز 539 مورد زایمانهای زودرسی بودند که معیارهای ورود به مطالعه را داشتند، که از این تعداد 47 مورد آن عود زایمان زودرس بود (گروه مورد) و492 نفر در گروه شاهد قرار گرفتند. شیوع عود زایمان زودرس7/8% بود.
نتیجهگیری: اشکالات آناتومیک رحم، بیماریهای زمینهای مادر از قبیل قلبی، کلیوی، تیروئیدی و نیز گروه خونی A با عود زایمان زودرس رابطه معنیدار داشتند.
سیده فاطمه خاتمی، شهین بهجتی،
دوره 65، شماره 6 - ( 6-1386 )
چکیده
بیماری همولیتیک ناشی از ناسازگاری گروههای خونی ABO یکی از علل شایع زردی بالینی و علت 66 درصد موارد بیماری همولیتیک در نوزادان است. این مطالعه به منظور تعیین فراوانی بیماری و عوارض آن در نوزادانی که تعویض خون شدهاند، انجام گرفت.
روش بررسی: این مطالعه آیندهنگر و توصیفی طی سه سال بر روی کلیه نوزادان تعویض خون شده انجام شد. معیارهای ورود به مطالعه شامل: نوزادان با گروه خونی A یا B که مادران آنها دارای گروه خونی O بدون عدم تجانس RH بودند و طی دو روز اول عمر دچار زردی غیر مستقیم با تست ایمنوهماتولوژیک مثبت بودند
یافتهها: از مجموع 96 بیمار که تعویض خون شدند، 20% مبتلا به ناسارگاری ABO بودند و بیشترین واکنش بین مادران با گروه خونی O و نوزادان با گروه خونی A بود. 100% نوزادان و 84% مادران دارای یک تست ایمنوهماتولوژیک مثبت بودند. در نوزادان نارس بیماری همولیتیک ناشی از ناسازگاری ABO، چهارمین علت انجام تعویض خون و در نوزادان رسیده دومین علت آن بود. در هر دو گروه عوارض آزمایشگاهی شایعتر از عوارض بالینی بود.
نتیجهگیری: 48% علل آلوایمیونیزاسیونها و 42% موارد بیماری همولیتیک ناشی از ناسازگاری گروههای خونی ABO بود. تست مثبت ایمنوهماتولوژیک در نوزاد و مادر نقش مهمی در بروز بیماری همولیتیک داشت. لذا توصیه میشود در مادران با گروه خونی O، در صورت وجود گروههای خونی A یا B در نوزاد در چند ساعت اول بعد از تولد بررسی ایمنوهماتولوژیک در مادر و نوزاد جهت تعیین نورادان پر خطر انجام شود و با شروع فتوتراپی، ایمونوگلبولین وریدی و پروتوپورفیرین مانع تشدید علایم لیز و کاهش نیاز به تعویض خون و عوارض آن شد.
تقی گلمحمدی، محمد انصاری، عبدالرحیم نیک ضمیر، رضا صفری ابهری، سپیده الهی،
دوره 65، شماره 8 - ( 8-1386 )
چکیده
مسمومیت با سرب یکی از مهمترین مشکلات زیستی شهرهای بزرگ جهان است و آثار زیانآور سرب روی اکثر بافتها مطالعه شده ولی روی رشد و وزن جنین در دوران حاملگی کمتر بررسی شده است. هدف این طرح بررسی وجود همبستگی بین غلظت سرب خون مادر، بندناف جنین و شیر مادر و اثر آن بر وزن نوزاد هنگام تولد میباشد.
روش بررسی: مطالعه از نوع بررسی مقطعی (Cross sectional) بود. پس از تکمیل پرسشنامه، پنج میلیلیتر خون از 86 مادر و نوزاد و سه میلیلیتر شیر از مادران منطقه غیرآلوده و 85 نمونه خون مادر و نوزاد و شیر مادر منطقه آلوده جمعآوری و با روش اسپکترومتری جذب اتمی مورد سنجش قرار گرفت.
یافتهها: میانگین غلظت سرب خون مادران، نوزادان و شیر مادران در منطقه غیرآلوده به ترتیب: 1/4±6/7، 2/3±9/5 و 5/2±2/4 و در منطقه آلوده به ترتیب 41/8±07/9، 18/5±6/6 و 5/5±8/5 میکروگرم در میلیلیتر و میانگین وزن نوزادان در منطقه غیرآلوده 5/0±2/3 و در منطقه آلوده 4/0±2/3 کیلوگرم بود.
نتیجهگیری: بین میانگین غلظت سرب شیر مادران در دو منطقه غیرآلوده و آلوده تفاوت معنیداری وجود داشت (012/0(p=. با استفاده از آزمون Correlation و t-test، بین میانگین غلظت سرب خون مادران و نوزادان ومیانگین سرب شیر مادران و خون نوزادان در هر دو منطقه ارتباط معنیداری وجود داشت (001/0(p=. وزن نوزادان درهنگام تولد بین پنج تا دو کیلوگرم و بهطور متوسط 5/3 کیلوگرم بود و با مقایسه آن با میانگین وزن نوزادان در منطقه آلوده و غیر آلوده احتمالا" آلودگی سرب برروی وزن نوزادان اثر چندانی ندارد (89/0p=).
مرضیه وحید دستجردی، نیکا علوی طبری، زهرا عسگری، ابوطالب بیگی،
دوره 65، شماره 11 - ( 11-1386 )
چکیده
خونریزی بعد از یاﺋسگی یکی از شایعترین علل مراجعه به کلینیکهای زنان است. در بیش از 60% این موارد یک یافته غیر طبیعی وجود دارد. تشخیص زودهنگام علت خونریزی ضروری است اما توافق عمومی در مورد بهترین روش تشخیص وجود ندارد. هدف از این مطالعه ارزیابی و مقایسه نتایج سه روش تشخیصی سونوگرافی ترانس واژینال، بیوپسی اندومتر و هیستروسکوپی است.
روش بررسی: در یک مطالعه مقطعی، زنان یائسهای که با شکایت خونریزی در سال 1384 به درمانگاه زنان بیمارستان آرش مراجعه نمودند، بررسی شدند. پس از اخذ رضایتنامه کتبی برای همه، سونوگرافی و سپس بیوپسی اندومتر انجام شد. در تمامی موارد، بدون توجه به نتایج سونوگرافی و بیوپسی، هیستروسکوپی نیز انجام شد. سپس با استفاده از منحنی ROC آستانه ضخامت اندومتر برای تقسیمبندی دادهها جهت دستیابی به بهترین ویژگی و حساسیت مورد تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: در مجموع 90 زن یائسه در دامنه سنی 41 تا 80 سال، بررسی شدند. میانگین سنی افراد 6±84/53 سال بود و بهطور متوسط 1/5±3/4 سال از یائسگی آنها گذشته بود. میانگین ضخامت اندومتر 7/3±25/6 میلیمتر بود. در یافتههای بیوپسی، شایعترین تظاهر پاتولوژیک آتروفی (9/48%) و پس از آن اندومتر پرولیفراتیو (7/36%) بود. در بررسی هیستروسکوپی نیز شایعترین یافتهها آتروفی (4/44%) و اندومتر پرولیفراتیو (3/33%) بودند. با تقسیمبندی دادهها بر اساس ضخامت اندومتر، مشخص گردید که ضخامت اندومتر توانایی پیشگویی یافتههای بیوپسی و هیستروسکوپی را داراست.
نتیجهگیری: تعیین ضخامت اندومتر بهوسیله سونوگرافی ترانس واژینال، روش غیرتهاجمی مناسبی است که دادههای آن، یافتههای بیوپسی و هیستروسکوپی را بهخوبی پیشبینی میکند.