28 نتیجه برای سلولهای بنیادی
مسعود سلیمانی، صمد ندری، رضا ایزدپناه،
دوره 66، شماره 4 - ( 4-1387 )
چکیده
زمینه و هدف: از ویژگیهای منحصر بهفرد سلولهای بنیادی مزانشیمی که از آن در جداسازی استفاده شده است توانایی چسبیدن به پلاستیک است. بهکارگیری این ویژگی در جداسازی سلولهای بنیادی مزانشیمی گونههای مختلف پستانداران بهجز موش با موفقیت همراه بوده است. در مطالعه حاضر با بهینهسازی روش چسبیدن به سطح ظرف پلاستیکی، جمعیت هموژن سلولهای بنیادی مزانشیمی از مغز استخوان موش جداسازی شد. اساس این روش بر تعویض مداوم محیط کشت بلافاصله پس از کشت سلولهای مغز استخوان است.
روش بررسی: موشهای نژاد Balb/c کشته شدند و مغز استخوان از فمور و تیبیا خارج و در ظرف شش خانهای کشت گردید. سه ساعت پس از آغاز کشت محیط کشت رویی دور ریخته شد و محیط جدید اضافه گردید. تعویض محیط کشت در هر هشت ساعت و در فاصله زمانی 72 ساعت ادامه داشت. این کشت تا زمان پرشدن نسبی ظرف توسط سلولهای فیبروبلاستی نگهداری شد و پس از آن پاساژ اول انجام گرفت. این سلولها برای مطالعات بیشتر مورد بررسی قرار گرفتند. بهمنظور اثبات ماهیت مزانشیمی، سلولها به دودمانهای مزانشیمی تمایز داده شدند. در ضمن سلول مورد نظر از نظر کلونوژنیک بودن و آنتیژنهای سطح سلول مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافتهها: در این مطالعه دو هفته پس از کشت اولیه، جمعیت خالص از سلولهای شبه فیبروبلاستی بهدست آمد. این سلولها که در آنها مارکرهای سطحی CD90, Sca-l, CD44 بیان داشت، به آسانی به استخوان و چربی تمایز یافتند.
شیوا نعمتی، نرگس زارع مهرجردی، حسین بهاروند،
دوره 67، شماره 8 - ( 8-1388 )
چکیده
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
زمینه
و هدف: سلولهای
بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان انسانی توانایی تبدیل به انواع مختلف سلولها
از جمله سلولهای چربی، استخوان و غضروف را دارند. بهعلاوه، این سلولها را میتوان
به انواع سلولها مثل سلولهای نورونی تمایز داد. روشهای مختلفی برای تمایز دادن
این سلولها به نورونها گزارش شده است. با استفاده از یک روش جدید در صدد تولید
پیشسازهایی هستیم که در آنها میزان بیان مارکرهای نورونی بیش از مطالعات انجام
شده باشد.
روش بررسی: آسپیراسیون مغز استخوان، از استخوان ایلیاک یک مرد
بالغ سالم انجام شد. سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان در محیط کشت DMEM حاوی 15% سرم جداسازی و کشت شدند.
سلولهای بنیادی مزانشیمی بین پاساژهای 8-4 به حالت نوروسفر به مدت هفت روز کشت و
با فاکتورهای رشد bFGF, EGF, RA القا شدند و هفت تا 14 روز
بر روی پلیتهای پوشیده شده با لامینین و پلی-L- اورنیتین کشت داده شدند. بهمنظور
بررسی میزان بیان مارکرهای اختصاصی سلولهای بنیادی عصبی از روشهای فلوسیتومتری و
ایمونوسیتوشیمی استفاده گردید.
یافتهها: فلوسیتومتری نشان داد که سلولها بعد از القا حدود
52/2±90% مارکر نستین، حدود 1±1/41% مارکر توبولین و 05/1±82/67% مارکر GFAP را بیان میکنند. مطالعات ایمونوسیتوشیمی و تغییرات مورفولوژیکی
نیز در راستای نتایج حاصل از آنالیزهای فلوسیتومتری بودند.
نتیجهگیری: تیمار سلولهای مزانشیمی با bFGF, EGF, RA تعداد نورونهای Tuj1 مثبت را افزایش میدهد. این
مطالعه نشان داد که سلولهای مزانشیمی توانایی تمایز به نورونها را در in vitro دارند و این مسئله به نوع
روش القا بستگی دارد.
بابک رمضانی، زهرا مجد، مریم کدیور، سعادت مولانایی،
دوره 69، شماره 9 - ( 9-1390 )
چکیده
800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4
زمینه و هدف: اولین
ایزوفرم آنزیم آلدهید دهیدروژناز (ALDH1) مارکر سلولهای بنیادی و سرطانی پستان بوده و بروز آن احتمالا با پروگنوز بدتر
تومور همراه میباشد. انجام مطالعاتی در جهت شناسایی سلولهای ALDH1+ میتواند به درمان بیماران سرطان پستان کمک
نماید. هدف از این مطالعه تعیین میزان فعالیت آنزیم ALDH1 در سرطان پستان و ارتباط آن با خصوصیات پاتولوژیک تومور میباشد.
روش بررسی: میزان فعالیت ALDH1 در نمونههای بافتی پارافینی 121 بیمار
مبتلا به کانسر پستان مراجعهکننده به بخش پاتولوژی بیمارستان میلاد تهران توسط
آزمایش ایمونوهیستوشیمی سنجیده شد، سپس ارتباط آن با خصوصیات پاتولوژیک تومور
(سایز، Grade، درگیری لنف نود یا عروق) مورد بررسی قرار
گرفت.
یافتهها: 1/85% از
نمونههای سرطان پستان مورد بررسی با درجات متفاوتی (ضعیف، متوسط، قوی) ALDH1 را در سیتوپلاسم بیان میکردند. 18 مورد
(9/14%) نیز از نظر ALDH1 منفی بودند. ALDH1 در اکثر موارد (1/97%) در استرومای نمونههای تهیهشده مثبت بود که شدت آن از رنگآمیزی
ضعیف (9/2%) تا قوی (5/73%) متغیر بود. ALDH1 H-score (درصد سلولهای ALDH1 مثبت ×Intensity ) در سلولهای تومورال از صفر تا 240 متغیر
بوده و میانگین آن 80 بود. میزان ALDH1 H-score در 62 مورد (2/51%) کمتر یا مساوی 80 و در
59 مورد (8/48%) بیشتر از 80 بود. اما بین ALDH1 H-score با سن بیماران
(358/0P=)،
سایز تومور (375/0P=)، Grade تومور (207/0P=)، و میزان تهاجم به لنف نود (125/0P=) یا عروقی خونی (190/0P=) ارتباط معنیداری وجود نداشت.
نتیجهگیری: فعالیت ALDH1 در 1/85% از
موارد تومور پستان مثبت است و میزان فعالیت آن با ویژگیهای پاتولوژیک تومور رابطه
معنیداری ندارد.
زهراالسادات هاشمی، مهدی فروزنده مقدم، مسعود سلیمانی، مریم حفیظی، ناصر امیری زاده،
دوره 70، شماره 2 - ( 2-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: خون بندناف در پیوند
مغز استخوان، بهعلت دوز پایین سلولهای CD34+ دارای محدودیتهایی است که میبایست این سلولها
مورد تزاید قرار گیرند. تکثیر سلولهای بنیادی با استفاده از افزایش فعالیت خود
تکثیری آنها در شرایط آزمایشگاهی روی داربست DBM (ماتریکس استخوانی معدنیزدا شده) پوشیده
شده با سلولهای پروژنیتور مزانشیمی یعنی سلولهای بنیادی سوماتیک غیر محدود شده (USSC) پیشنهاد میشود. مسیر TGF-b از عوامل مهم
مهاری برای فعالیت خود تجدید شوندگی سلولهای بنیادی است که در این تحقیق از همزمانی
کشت برون تن (Ex vivo) و مهار مسیر TGF-b با کمک تکنیک RNAi استفاده شد.
روش بررسی: سلولهای USSC، از خون
بندناف جدا شده و سپس روی داربست DBM و هم کف پلیت، به عنوان لایه مغذی، پوشش داده
شدند. سلولهای CD34+ با روش Magnetic-Activated Cell Sorting (MACS) از جفت انسانی تخلیص و در
شرایط دو بعدی و سه بعدی هم کشتی، با siRNA علیه TGFbR2 تیمار شدند. میزان سرکوب بیان ژن مربوطه باReal-Time PCR کمی بررسی شدند. در نهایت شمارش سلولی،
فلوسایتومتری و فعالیت کلنیزایی سلولها مورد ارزیابی قرار گرفت.
یافتهها: کشت سه بعدی بههمراه مهار ژن TGFbR2 موجب افزایش قابل توجه 7/0±41 برابر سلولهای CD34+ شد. ولی
افزایش نسبت تزاید در دو بعدی ساده بیش از سه بعدی بود و نیز بیشترین مهار بیان
ژن، بیشترین افزایش در مارکر سطحی با آنالیز فلوسایتومتری در حالت کشت دو بعدی
ساده نشان داده شد (05/0P<).
نتیجهگیری: بنابراین
از نظر موثر بودن سیستم انتقال RNAi، کشت دو بعدی ساده نسبت به سه بعدی کارآمدتر بود بهطوری که سلولها
آزادی کمتر داشته و بیشتر با سلولهای لایه مغذی درگیر بودند.
فاطمه گنجی، سعید آبرون، حسین بهاروند، مرضیه ابراهیمی، ناصر اقدمی،
دوره 70، شماره 3 - ( 3-1391 )
چکیده
800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4
زمینه و هدف: قابلیت تمایز سلولهای بنیادی جنین انسان بهعنوان سلولهای پرتوان، به انواع سلولهای مختلف از جمله سلولهای عصبی، قلبی و کبدی بررسی شده است. در این مطالعه با توجه به توانمندی سلولهای بنیادی جنین انسان (Royan H5) که در پژوهشگاه رویان بهصورت رده سلولی تهیه شده، بررسی قابلیت تمایز این سلولها به سلولهای خونی مورد توجه قرار گرفت. هدف مطالعه بررسی توانمندی سلولهای بنیادی جنین انسان (Royan H5) در تمایز به سلولهای همانژیوبلاست بود.
روش بررسی: سلولهای بنیادی جنین انسان بهصورت سوسپانسیون در محیط کامل DMEM/F12 و در حضور (ngmL100) bFGF کشت و تکثیر شدند و در روز هشت در حضور ترکیبات القاکننده به سلولهای بلاست تمایز داده شدند. شاخصهای سلولهای بلاست KDR، CD31 و CD34 توسط فلوسیتومتری و بیان ژنهای TAL-1، Runx-1 و CD34 توسط Quantitative Real Time-PCR نشان داده شد و توان کلونیزایی بلاستها (Colony forming unit-assay) در محیط حاوی متیل سلولز ارزیابی شد.
یافتهها: سلولهای بنیادی جنین انسان در طی تمایز به پیشسازهای خونی، جمعیتی از سلولهای (5/12%±79) KDR+، (8/2%±6/5) CD31+-CD34+ و (12/2%±6) KDR+-CD31+ را بهوجود میآورند. افزایش معنیدار بیان ژنهای (01/0P≤، 05/0P≤) TAL-1, RUNX-1, CD34 در کلونیهای چهارده روزه شاهدی بر تشکیل سلولهای بلاست بود. همچنین کلونیهای شش روزه تولیدشده بر سطح ماتریژل و با ویژگیهای شبه همانژیوبلاست در محیط حاوی متیل سلولز شبه کلونیهای مختلط خونی و سلولهای شبه اندوتلیال را ایجاد کردند.
نتیجهگیری: سلولهای بنیادی جنینی Royan H5 قادر به تولید سلولهای پیشساز خونی با توانمندی دوگانه در شرایط آزمایشگاهی میباشند که میتوانند کلونیهای شبیه به کلونیهای مختلط خونی و سلولهای شبه اندوتلیال را تولید کنند.
محمدرضا نوری دلویی، آرش سلمانینژاد، مینا تبریزی،
دوره 72، شماره 7 - ( 7-1393 )
چکیده
سلولهای تمایزیافته میتوانند با برنامهریزی دوباره به سلولهای بنیادی تبدیل شوند. تولید سلولهای بنیادی چندتوان القا شده (iPSCs) انقلابی در حوزه پزشکی باززاینده (Regenerative medicine) و پزشکی انفرادی (Personalized medicine) ایجاد کرده است. iPSCs توانایی خود نــوزایی دارند و بهشمار زیادی از ردههای سلولی تمایز پیدا میکنند. این سلولها منبع پایانناپذیری را برای تمایز هدفدار معرفی میکنند. iPSCs میتوانند از انواع متفاوت سلولهای جنینی و بالغ، بهواسطه بیان مجموعهای از عاملهای رونویسی ایجاد شوند، این فناوری پژوهشگران را قادر ساخت تا سلولهای تمایزیافته را از فرد خاصی گرفته و به ردههای سلولی دیگر برای آن شخص تبدیل کنند. از آنجا که سلولهای iPS از جهات مولکولی و عملکردی به سلولهای بنیادی جنینی (Embryonic Stem Cell, ESC) شباهت دارند، منبعی برای الگوسازی بیماری بهحساب میآیند، بهویژه که بسیاری از چالشهای مربوط به ایمنی، کارآمدی و اخلاق زیستی آنها مرتفع شده است. سلولهای iPS ساختهشده از سلولهای سوماتیک بیمار، یک منبع مفید برای کشف و غربالگری دارو و نیز درمان با واسطه پیوند سلولی را معرفی میکند. این مقالهی مروری، نحوهی ایجاد این سلولها و نیز عاملها و ژنهای لازم برای چندتوانی و نیز پیشرفتهای جاری در تولید iPSCs را با استفاده از دهها منبع معتبر و بهروز مورد بحث قرار داده است.
سید محمد میریونسی، زینب جمالی، معصومه رضیپور، الهه علوینژاد، محمد حسین مدرسی،
دوره 72، شماره 11 - ( 11-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: تولید سلولهای ژرمینال در محیط آزمایشگاهی میتواند نویددهنده درمان تعدادی از موارد ناباروری مردان باشد. مطالعه حاضر ضمن بررسی فرایند تمایز سلولهای بنیادی جنینی موش به سلولهای ژرمینال، بیان ژن Testis specific 10 (Tsga10) را نیز برای اولینبار در این فرایند مورد بررسی قرار داده است.
روش بررسی: این مطالعه یک مطالعه آزمایشگاهی (In vitro) است که در گروه ژنتیک پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران از بهمن 1390 تا اسفند 1391 انجام شده است. سلولهای بنیادی جنینی موشی توسط رتینوییک اسید (Retinoic acid, RA) به سمت سلولهای ژرمینال القا شدند. در نمونه سلولهای در حال تمایز روزهای هفت، 12 و 25 بیان سه گروه از ژنهای Pre-meiotic، Meiotic و Post-meiotic با استفاده از Reverse transcription polymerase chain reaction (RT-PCR) بررسی شد. برای بررسی بیان ژن Tsga10 بهعنوان یک ژن اختصاصی اسپرماتوژنز، Real-time RT-PCR انجام گرفت و نتایج تفسیر گردید. حضور پروتیین TSGA10 در سلولهای تمایزیافته با وسترن بلاتینگ و ایمونوسایتوشیمی (Immunocytochemistry) تایید شد.
یافتهها: در مراحل اولیه روند تمایز (روز 12) میزان نسبی بیان Tsga10 به 32/0 مقدار پایه آن در سلولهای غیر تمایزیافته کاهش یافت. پس از بیان ژنهای Post-meiotic (روز 25) میزان نسبی بیان Tsga10 بهمقدار 2/2 افزایش یافت. همچنین میزان بیان نسبی Tsga10 در بیضه موش پنج، 10 و 15 روزه بهترتیب 125، 150 و 170 بود. این میزان در بیضه موش بالغ برابر 1650 برآورد شد.
نتیجهگیری: در طی فرایند تمایز سلولهای بنیادی جنینی، بیان Tsga10 پس از بیان ژنهای Post-meiotic نسبت به مرحله Meiotic حدود 6/6 برابر افزایش داشت. افزایش بیان Tsga10 در طی عبور از مرحله Meiotic به Post-meiotic، نقش این ژن و محصول پروتیین آنرا در مراحل تکامل سلولهای ژرمینال نشان میدهد.
فاطمه اسکندری، مسعود سلیمانی، نسیم کلانتری، مهدی آزاد، امیر الهوردی،
دوره 72، شماره 11 - ( 11-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: این مطالعه با هدف تکثیر سلولهای بنیادی در خارج از بدن، با استفاده از بسترهای نانوالیاف زیست سازگار انجام شد. پیوند مغز استخوان (HSCT) یک رویکرد درمانی در درمان بدخیمیهای خونی و ناسازگاری مغز استخوان است. خون بندناف (UCB) بهعنوان یک جایگزین برای سلولهای بنیادی/ خونساز (HPSC) برای در پیوند آلوژنیک شناخته شده است. مانع اصلی در استفاده از HPSC مشتق از خون بندناف، حجم کم نمونههای جمعآوری شده است. بنابراین، در شرایط آزمایشگاهی گسترش HSCs روش مفید برای غلبه بر این محدودیت است.
روش بررسی: این مطالعه علمی- پژوهشی از آبان 1390 لغایت خرداد 1391 در دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تربیت مدرس به انجام رسید. جداسازی سلولهای بنیادی با روش MidiMACS انجام و میزان خلوص سلولها با فلوسایتومتری بررسی شد. سلولها بر روی پلیت و بستر نانوالیاف کونژوگه با فیبرونکتین کشت و توانایی کلنیزایی آنها، با روش سنجش کلنی بررسی شد.
یافتهها: سلولهای کشتشده در پلیت و نانوالیاف پس از دو هفته افزایش داشت که در محیط پلیت افزایش بیشتر بود (بهترتیب 14 برابر و شش برابر). فعالیت کلنیزایی نیز پس از این مدت نسبت به سلولهای روز اول روند کاهشی داشت که این روند در نانوالیاف کمتر از پلیت بود (05/0P<).
نتیجهگیری: نتایج این بررسی گواه بر توانایی بستر نانوالیاف در تکثیر سلولهای بنیادی خارج از بدن بوده و میتوان از این بستر جهت تکثیر در شرایط آزمایشگاهی استفاده کرد.
مهدیه قیاثی، رضا طباطبائی قمی، محسن نیکبخت، محسن شیخحسن،
دوره 73، شماره 3 - ( 3-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: انتخاب داربست مناسب یکی از عوامل بسیار مهم در یک تکنیک موفق مهندسی بافت است که امکان مهاجرت سلولها، انتقال عوامل زیست فعال و همچنین فراهمسازی محیط رشد مطلوب برای سلولهای بنیادی را ایجاد مینماید. در این پژوهش به ارزیابی قابلیت دو داربست مختلف بهعنوان محیطی مناسب جهت تکثیر و تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی برگرفته از چربی پرداخته شد.
روش بررسی: این مطالعه بهصورت تجربی در آزمایشگاه سلولهای بنیادی جهاد دانشگاهی استان قم از اردیبهشت تا اسفند 1392 انجام شده است. دو داربست فیبرینگلو و آلژینات بهعنوان دو گروه مجزا تهیه گردید و سلولهای بنیادی مزانشیمی پس از جداسازی از بافت چربی و تکثیر کافی، بهصورت جداگانه بر روی این دو داربست قرار گرفته و در محیط کندروژنیک کشت داده شدند. پس از گذشت 14 روز، ارزیابی توانایی بقای سلولی و بیان ژنهای کلاژن I و II، SOX9 و اگریکان (Aggrecan) در سلولهای مزانشیمی مشتق از چربی کشت شده بر روی هر داربست بهصورت مجزا بهترتیب توسط روشهای 3 (4 و 5-دی متیل) تیازول-2-یل-2و5-دی متیل تترازولیوم بروماید و Real-time PCR صورت پذیرفت. همچنین تشکیل بافت غضروفی بر روی داربستها توسط آنالیز هیستولوژی مورد بررسی قرار گرفت.
یافتهها: داربست فیبرینگلو تفاوت معناداری را از لحاظ قابلیت بقا نسبت به داربست آلژینات در محیط تمایزی به غضروف نشان داد (023/0P=). همچنین نتایج حاصل از آنالیز Real-Time PCR نشان داد که داربست فیبرینگلو در مقایسه با داربست آلژینات ژنهای ویژه غضروفی را در سطح بالاتری بیان مینماید.
نتیجهگیری: استفاده از داربست طبیعی فیبرینگلو میتواند بهعنوان محیط مناسبی بهمنظور تکثیر و تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی برگرفته از چربی در مهندسی بافت غضروفی در نظر گرفته شود.
لیلا حسینزاده انور، سید سعید حسینی اصل، محسن سقا،
دوره 74، شماره 5 - ( 5-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: تلومراز با افزودن توالی تکراری به انتهای ´3 کروموزوم نقش بسیار مهمی در حفظ طول تلومر دارد. از طرف دیگر، سلولهای بنیادی مزانشیمی بند ناف انسانی (hUC-MSCs) قابلیت تمایز به بیشتر ردههای سلولی مانند سلولهای عصبی و قلبی را داشته و دچار تغییرات بیولوژیکی در کشت طولانیمدت میشوند. از این رو انتخاب پاساژ سلولی مناسب میتواند در بررسیهای تکثیر و تمایز سلولی بسیار مهم باشد. هدف از پژوهش کنونی بررسی ارتباط بین فعالیت آنزیم تلومراز در پاساژهای مختلف کشت hUC-MSCs بود.
روش بررسی: این مطالعه تجربی از فروردین 1393 تا آذر 1393 در دانشگاه علوم پزشکی اردبیل بر روی نمونههای بندناف نوزادان تازه متولد شده در بیمارستان علوی اردبیل انجام شد. قطعات کوچکی از بندناف در محیط کشت DMEM حاوی 20% سرم جنین گاو کشت داده شدند. سپس، hUC-MSC حاصل از پاساژهای یک تا سه برای بررسی زمان دو برابر شدن جمعیت سلولی (PDT) و استخراج پروتیین بهروش CHAPS انتخاب شدند. در نهایت، فعالیت آنزیم تلومرازی آنها در پاساژهای مختلف با استفاده از روشهای Telomeric repeat amplification protocol (TRAP) و qRT-TRAP assay بررسی شد.
یافتهها: PDT در پاساژهای یک تا سه بهترتیب 92/1±68/54، 71/1±03/55 و 54/2±41/69 بود. میانگین فعالیت تلومرازی نیز بهترتیب 51/0±58/30، 74/0±24/27 و 75/0±13/32 برآورد شد که افزایش معناداری را در پاساژ دوم نشان داد (021/0P=).
نتیجهگیری: با رسم منحنی رشد، تعیین PDT و سنجش فعالیت تلومرازی سلولهای بنیادی مزانشیمی بند ناف انسانی مشخص شد که کشت طولانیمدت میتواند بر فرایند تکثیر سلولی و فعالیت تلومرازی تاثیر بگذارد.
عباس کاظمی آشتیانی، پیمان خوشنود، محمد جواد فاطمی، سید جابر موسوی، سید ابوذر حسینی،
دوره 74، شماره 10 - ( 10-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: روشها و داروهای سیستمیک و موضعی زیادی برای جلوگیری از ایسکمی در فلپهای تصادفی توصیه شده است. هدف این مطالعه بررسی تاثیر سلولهای بنیادی برگرفته از خون بندناف در بقای فلپ تصادفی در رت میباشد.
روش بررسی: این مطالعه تجربی در آزمایشگاه حیوانات مرکز آموزشی درمانی حضرت فاطمه (س) تهران در سال 1392 انجام شد. در این مطالعه بیست رت از جنس نر با نژاد Sprague-dawley با وزن تقریبی 300 تا gr 350 انتخاب شده و بهطور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. در هر دو گروه پس از بیهوشی یک فلپ با اندازه cm 6×2 در خلف ایجاد شد. در ناحیه فلپ گروه مداخله، سلولهای بنیادی مشتق از خون بندناف تزریق شد و پس از هشت روز اثرات آن بر زنده ماندن فلپ مورد بررسی نرمافزاری عکس دیجیتال و نیز پاتولوژیک قرار گرفت.
یافتهها: میانگین مقدار فلپ زنده در گروه مداخله 43/1±57/6 و در گروه شاهد cm2 96/1±71/4 بود این اختلاف معنادار بوده و سطح مقطع سالم فلپ در گروه مداخله بیشتر بود. (49/0P=) در بررسی پاتولوژی انجام شده نیز نکروز اپیدرمی ضمائم درم و نکروز عضلات پوست در گروه مداخله در سه مورد ولی در گروه کنترل در پنج مورد گزارش شد.
نتیجهگیری: مطالعه حاضر نشان داد که سلولهای بنیادی خون بندناف میتوانند تا حدودی در کاهش ایسکمی و افزایش طول فلپ تصادفی موثر واقع شوند. اما توصیه میشود برای مقایسه نتایج این دارو با پلاسبو یا یک داروی مؤثر ثابت شده مطالعهای مشابه انجام گردد.
محسن شیخحسن، محسن نیکبخت، مهدیه غیاثی،
دوره 74، شماره 11 - ( 11-1395 )
چکیده
تخریب دیسک بین مهرهای بیشتر با درد کمر و گردن همراه است که بهعنوان یک نوع معلولیت از آن یاد میشود. با وجود اینکه نتایج شناخته شدهای از فرآیند آبشاری تخریب دیسک بین مهرهای موجود است، اما درمان این بیماری هنوز به عملهای جراحی و روشهای پیشگیرانهای محدود شده است که قابلیت معکوسزایی بیماری و یا حفظ و بازگرداندن بافت دیسک بین مهرهای را ندارند. در طول دهه گذشته، طب ترمیمی با استفاده از تزریق سلولهای دیسک بین مهرهای، کندروسیتها یا سلولهای بنیادی، پژوهشهای گستردهای را بر روی مدلهای حیوانی مختلف مبتلا به دیسک بین مهرهای انجام داده است که این پژوهشها، تا مطالعات پیشبالینی بر روی درمان بیماریهای مختلف ستون فقرات پیشرفت کرده است. با وجود اینکه نتایج اولیه، تاثیرات مثبت روش تزریق سلولی را در زمینه بازسازی دیسک بین مهرهای نشان داده است، اما پژوهشهای پایهای دقیقی که بر روی سلولهای دیسک بین مهرهای و اکوزیست آنها صورت پذیرفته است حاکی از آن میباشد که سلولهای پیوند شده قادر به حیات نبوده و توانایی سازگاری با اکوزیست بدون شریان دیسک بین مهرهای را ندارند. جهت افزایش احتمال موفقیت در این روش درمانی، میبایستی موارد استفاده از این روشها و بیمارانی که از این روشها بیشترین بهره را کسب مینمایند بهخوبی تعریف شوند. فایق آمدن بر این مشکلات تنها با تمرکز بر روی پژوهشهای آزمایشگاهی و بالینی میسر خواهد بود.تخریب دیسک بین مهرهای بیشتر با درد کمر و گردن همراه است که بهعنوان یک نوع معلولیت از آن یاد میشود. با وجود اینکه نتایج شناخته شدهای از فرآیند آبشاری تخریب دیسک بین مهرهای موجود است، اما درمان این بیماری هنوز به عملهای جراحی و روشهای پیشگیرانهای محدود شده است که قابلیت معکوسزایی بیماری و یا حفظ و بازگرداندن بافت دیسک بین مهرهای را ندارند. در طول دهه گذشته، طب ترمیمی با استفاده از تزریق سلولهای دیسک بین مهرهای، کندروسیتها یا سلولهای بنیادی، پژوهشهای گستردهای را بر روی مدلهای حیوانی مختلف مبتلا به دیسک بین مهرهای انجام داده است که این پژوهشها، تا مطالعات پیشبالینی بر روی درمان بیماریهای مختلف ستون فقرات پیشرفت کرده است. با وجود اینکه نتایج اولیه، تاثیرات مثبت روش تزریق سلولی را در زمینه بازسازی دیسک بین مهرهای نشان داده است، اما پژوهشهای پایهای دقیقی که بر روی سلولهای دیسک بین مهرهای و اکوزیست آنها صورت پذیرفته است حاکی از آن میباشد که سلولهای پیوند شده قادر به حیات نبوده و توانایی سازگاری با اکوزیست بدون شریان دیسک بین مهرهای را ندارند. جهت افزایش احتمال موفقیت در این روش درمانی، میبایستی موارد استفاده از این روشها و بیمارانی که از این روشها بیشترین بهره را کسب مینمایند بهخوبی تعریف شوند. فایق آمدن بر این مشکلات تنها با تمرکز بر روی پژوهشهای آزمایشگاهی و بالینی میسر خواهد بود.
محمدجواد فاطمی، شیرین چهرودی، توران باقری، سحر صالح، امیر آتشی، محسن صابری، سید ابوذر حسینی، شیرین عراقی،
دوره 74، شماره 12 - ( 12-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: سلولهای بنیادی با یا بدون داربست حملکننده این سلولها بهعنوان روشهای جدید در درمان زخمهای حاد و مزمن مطرح شدهاند. مطالعه حاضر با هدف بررسی امکان استفاده از نانوفیبرهای پلیاترسولفون بهعنوان اسکافولد نگهدارنده سلولهای بنیادی با منشا چربی با یا بدون فاکتور رشد در ترمیم زخم تمام ضخامت در رت انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه تجربی در تیرماه 1392 در آزمایشگاه حیوانات بیمارستان حضرت فاطمه (س) تهران انجام شد. 48 رت بهصورت تصادفی به چهار گروه تقسیم شدند. پس از ایجاد زخم در سطح خلفی رتها، پوشش زخم در گروه اول با پلیاترسولفون (PES) همراه سلولهای بنیادی چربی (ASC) و فاکتور رشد (GF)، در گروه دوم با پلیاترسولفون همراه سلولهای بنیادی چربی (ASC)، در گروه سوم با پلیاترسولفون به تنهایی، در گروه چهارم (کنترل) با گاز وازلین انجام شد. سپس در روزهای 20 و 35 با فتوگرافی وسعت زخم و سرعت ترمیم و همچنین در روزهای 20 و 45 با نمونهبرداری مشخصات هیستوپاتولوژی نمونهها بررسی شد.
یافتهها: نتایج سرعت ترمیم زخم در گروه کنترل بهطور معناداری بهتر بود (001/0P=، 013/0P=، 008/0P=). در بررسی خصوصیات هیستوپاتولوژیک نیز گروه کنترل در روز 20 بهطور معناداری نتایج بهتری داشت (001/0P<) و اما در روز 45 نتایج در پارامترهای متفاوت یکسان نبود.
نتیجهگیری: داربست پلیاتر سولفون به تنهایی یا همراه سلولهای بنیادی برگرفته از چربی نتوانست ترمیم زخم را بهبود بخشد. همچنین اضافه شدن فاکتور رشد VEGF نتوانست تغییر واضحی در ترمیم زخم ایجاد کند.
هما محسنی کوچصفهانی، سمیه ابراهیمی باروق، جعفر آی، اعظم رحیمی،
دوره 74، شماره 12 - ( 12-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: ریزمولکول پورمورفامین آگونیست پروتیین Smoothened در مسیر سیگنالینگ سونیک هچهاگ (Sonic hedgehog) است. استفاده از سونیک هچهاگ باعث پیشروی تمایز عصبی میشود و سلولهای تمایز یافته، پروتیینهای ویژهی بافت عصبی را بیان میکنند. نوروفیلامنت و استیل کولین ترانسفراز، پروتیینهای ویژه نورونهای حرکتی هستند که بیان آنها در سلولهای در حال تمایز نشاندهنده تبدیل آنها به نورونهای حرکتی است. هدف از این مطالعه بررسی توانایی مولکول پورمورفامین در تمایز سلولهای بنیادی اندومتریال به نورون حرکتی است.
روش بررسی: در این مطالعه تحلیلی که در مهر ماه 1394 در دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام گرفت، سلولهای بنیادی به روش آنزیمی از بافت اندومتریوم رحم جداسازی شدند. پس از پاساژ سوم فلوسایتومتری برای مارکرهای مزانشیمی انجام شد. سپس سلولها به دو گروه کنترل و تمایزی تقسیم شدند. در گروه تمایزی، سلولها با محیط تمایزی حاوی پورمورفامین تیمار شدند. سپس تست ایمونوسیتوشیمی (ICC) و همچنین Real-time PCR برای بیان مارکرهای سلولهای عصبی انجام شد.
یافتهها: آنالیز فلوسایتومتری نشان داد که سلولهای بنیادی اندومتریال برای CD90, CD105 و CD146 مثبت و برای CD31, CD34 منفی هستند. نتایج ICC و Real-time PCR نشان داد که سلولهای تیمار شده با پورمورفامین، مارکرهای نورونهای حرکتی نوروفیلامان و استیل کولین ترانسفراز را بیان میکنند.
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت که ریزمولکول پورمورفامین با فعال نمودن مسیر سیگنالینگ سونیک هچهاگ توانایی القای تمایز سلولهای بنیادی به سلولهای عصبی، بهویژه نورونهای حرکتی را دارد.
محسن شیخحسن، مهدیه غیاثی،
دوره 75، شماره 9 - ( 9-1396 )
چکیده
سلولهای بنیادی، سلولهای بیولوژیکی منحصر به فردی هستند که میتوانند به سلولهای تخصصی متفاوتی تمایز یابند. در پستانداران، دو نوع گسترده از سلولهای بنیادی وجود دارد: سلولهای بنیادی جنینی که از توده سلولی داخل بلاستوسیست جدا میشوند و سلولهای بنیادی بالغ که در بافتهای مختلف یافت میشوند. سلولهای بنیادی مزانشیمی (Mesenchymal stem cells, MSC)، سلولهای چند توانی هستند که بهعنوان یکی از مهمترین سلولهای بنیادی بالغ از آنها یاد میشود. بهدلیل ظرفیت تکثیری بسیار بالا و توانایی خودنوزایی مناسبی که این سلولها دارند، منبع قدرتمند و امیدوارکنندهای را جهت استفاده در زمینه طب ترمیمی ایجاد نمودهاند. همچنین، سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند به چندین رده سلولی مانند استئوبلاستها (سلولهای استخوانی)، کندروسیتها (سلولهای غضروفی)، آدیپوسیتها (سلولهای چربی) و میوسیتها (سلولهای عضلانی) تمایز یابند. از آنجایی که سلولهای بنیادی مزانشیمی بهعنوان یک منبع جذاب جهت پیوند اتولوگ در زمینه طب ترمیمی محسوب میگردند، بررسی چرخههای سیگنالدهنده سلولی- مولکولی که در تمایز این سلولها موثر بوده و همچنین تغییرات مولکولی ایجاد شده حین تمایز آنها و در نتیجه درک نقش سایتوکین، کموکین و فاکتورهای نسخهبرداری بر روی تمایز این سلولها پراهمیت میباشد. تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی به رده مزانشیمی بهصورت ژنتیکی مورد دستکاری واقع شده و توسط فاکتورهای نسخهبرداری خاصی که با ردههای سلولی ویژه در ارتباط هستند، تحریک میشود. مطالعات اخیر به بررسی نقش عوامل نسخهبرداری شامل Runx2، Sox9، PPARγ، MyoD، GATA9 و GATA6 در تمایز MSC پرداختهاند.
محسن شیخحسن، سادات قیاثی قیاثی،
دوره 76، شماره 5 - ( 5-1397 )
چکیده
فرآیند بازسازی آسیبهای عضلانی-اسکلتی (ارتوپدی)، بهدلیل توانایی خودنوزایی ذاتی بسیار ضعیف بافت بالغ غضروفی، باعث ایجاد مشکلاتی در زمینه پزشکی شده است. بنابراین، پژوهشهایی بر روی گسترش استراتژیهای نوین بازساختی با استفاده از ترکیب نمودن کندروسیتها یا سلولهای بنیادی با داربستها و فاکتورهای رشد با هدف حل این مشکلات تمرکز یافته است. بهدلیل قابلیت تکثیری بهنسبت پایین کندروسیتهای پیوند شده، مدلهای جدید ساخت غضروف، استفاده از سلولهای بنیادی مشتق از چربی را تحت بررسی قرار دادهاند. سلولهای بنیادی مشتق از چربی بهراحتی بدون هیچگونه عوارض جدی قابل دسترس بوده و قدرت تمایزی به چندین رده سلولی شامل تمایز خودبهخودی به غضروف را زمانی که در داربستهای ژلی همچون کلاژن به دام انداخته میشود دارا میباشد. همچنین، مطالعات اخیر برخی از مکانیسمهای دخیل در فرآیند ساخت غضروف سلولهای بنیادی مشتق از چربی را در شرایط آزمایشگاهی و همچنین قابلیت ترمیمی آنها را در داربستهای مهندسیشده زیستی و در حضور فاکتورهای رشد نشان داده است. افزونبراین، نقش مهم مولکولهای mRNA کوچک غیر کدکننده (miRNAs)، در فرآیند تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی به رده غضروفی مشخص شده است. بهطوریکه طی مطالعات مختلف، تاثیر چندین miRNAs بر روی تنظیم فرآیند تمایز به غضروف سلولهای بنیادی مشتق از چربی تایید شده است. در این مقاله مروری، به بررسی پیشرفتهای صورتپذیرفته در زمینه استفاده از سلولهای بنیادی مشتق از چربی در بازسازی غضروف پرداخته خواهد شد.
محمد مرادی، کامران عطاردی، مهشید محمدیپور، کامران موسوی حسینی،
دوره 76، شماره 6 - ( 6-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: پروتیین ترومبوپویتین یک سایتوکین مهم است که در تنظیم تکثیر سلولهای بنیادیخونساز و تمایز مگارکاریوسیتها دخیل است. بهدلیل مقدار اندک این پروتیین در خون، در بسیاری از مراکز بیوتکنولوژی این پروتیین بهصورت نوترکیب تولید میشود. هدف از این مطالعه همسانهسازی و بیان ژن این پروتیین بود.
روش بررسی: این مطالعه تجربی آزمایشگاهی در مرکز تحقیقات انتقال خون تهران، از مرداد ۱۳۹۵ تا شهریور ۱۳۹۶ انجام گرفته است. سلولهای رده سلولی HepG2 کشت و از آنها RNA جهت الگوی سنتز cDNA استخراج شد. cDNA بهعنوان الگوی واکنش PCR با استفاده از پرایمرهای طراحی شده قرار گرفت و توالی رمزکنندهی دُمین (Domain) عملکردی ترومبوپویتین جداسازی و وارد پلاسمید pET32 شد. وکتور نوترکیب با استفاده از روش ختم زنجیره توالییابی و سپس وکتور نوترکیب به سویهی بیانی رزتاگامی تلقیح شد. القای بیان پروتیین با استفاده از مقادیر مناسب Isopropyl β-D-1-thiogalactopyranoside (IPTG) انجام گرفت. باکتری بیانکننده تهیه شده، تحت آزمون وسترن بلات قرار گرفت.
یافتهها: با خوانش توالی وکتور نوترکیب، حضور توالی ژن ترومبوپویتین تایید شد. القای بیان، ارزیابی پروتیین کل سلول حاکی از بیان پروتیین هدف بهصورت محلول در فضای سیتوپلاسمی بود. جایگاه قرارگیری باندهای مربوط به توالی مورد انتظار در ژل پلیآکریل آمید و واکنش انجام گرفته با آنتیبادیهای آنتیهیستگ در وسترن بلات گویای درستی بیان پروتیین هدف بود.
نتیجهگیری: باکتری رزتاگامی توانایی بیان پروتیین نوترکیب ترومبوپویتین را بهصورت محلول دارد. با این روش میتوان با استفاده از سیستم پربازده باکتریایی، پروتیین نوترکیبی تولید نمود که بهصورت انکلوزیونبادی نبوده و مستلزم مراحل بازپردازی نمیباشد.
سمیه نیکنظر، لیلا سیمنی، حسن پیوندی، علیاصغر پیوندی،
دوره 77، شماره 8 - ( 8-1398 )
چکیده
بخش حلزونی گوش داخلی دارای ساختار بسیار پیچیدهای است که حاوی سلولهای مختلف بهویژه سلولهای حسی شنوایی یا سلولهای مویی میباشد. سلولهای مویی در پستانداران، سلولهای تمایز یافتهای هستند که قدرت نوزایی و بازسازی خود را پس از تکامل از دست میدهند. گیرندههای حسی شنوایی تحت تاثیر عواملی مانند عفونت مزمن گوش، اختلالات ژنتیکی، استفاده از مواد مخدر، سر و صدا بیش از حد و پیری آسیب میبینند که این آسیب باعث کاهش شنوایی بهصورت دایمی میگردد. بیش از ۲۵۰ میلیون نفر در جهان ناشنوا هستند. ناشنوایی بهطور کلی ناشی از نقص در گیرندههای حسی (سلولهای مویی) و یا اعصاب مرتبط با آنها (نورونهای عقده مارپیچی) میباشد. از آنجاییکه پتانسیل سلولهای بنیادی در درمان بیماریهای مختلف نشان داده شده است، باور بر این است که استفاده از سلولهای بنیادی یک روش درمانی نوید دهنده در درمان آسیب شنوایی است. در همین راستا مطالعات و تحقیقات بر روشهایی تمرکز یافته است که بتوان سلولهای مویی را از سلولهای بنیادی اگزوژن و اندوژن تامین نمود. اگر چه محدودیتها و موانع متعددی وجود دارد اما با توجه به تحقیقات اخیر پیشبینی میشود در آینده استفاده از سلولهای بنیادی در بازسازی سلولهای حسی شنوایی کاربردی گردد. در این مطالعه، رویکردهای مختلف برای استفاده از سلولهای بنیادی برای ترمیم و جایگزینی سلولهای مویی آسیب دیده ارایه میشود و همچنین موانع و محدودیتهایی که در حال حاضر مانع از کاربرد بالینی آنها میشود.
ماریا ظهیری، خلیل پورخلیلی، صادق درویشی، حسین حیدری، زهرا اکبری،
دوره 77، شماره 10 - ( 10-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: آفانیزومنون فلوس آکوا (Aphanizomenon flos-aquae, AFA) نوعی جلبک محتوی فوکوییدان میباشد که اثر آن بر مهاجرت سلولهای بنیادی نشان داده شده است. از آنجا که سلولهای بنیادی در روند ترمیم نقشی اساسی دارند، در این پژوهش تاثیر مصرف خوراکی عصاره جلبک بر روند ترمیم زخمهای پوستی بررسی شد.
روش بررسی: این پژوهش یک نوع مطالعه تجربی است که در آزمایشگاه گروه فیزیولوژی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر از مهر ۱۳۹۶ تا اسفند ۱۳۹۶ انجام شد. این مطالعه بر روی ۲۱ سر موش صحرایی نر بالغ انجام گرفت. پس از بیهوش نمودن حیوانات، دو زخم تمام ضخامت با استفاده از پانچ استریل در ناحیه پشت هر حیوان ایجاد شد. حیوانات گروه درمان، عصاره جلبک را با دوز ۲۰۰ و یا mg/kg ۴۰۰ حیوانات گروه شاهد، آب مقطر را به روش گاواژ روزانه بهمدت هفت روز دریافت کردند. روز نهم بافت ترمیمی برداشت شد. روند بسته شدن زخمها با عکسبرداری روزانه و کیفیت ترمیم بهوسیله ارزیابی هیستولوژیک بررسی شد.
یافتهها: اندازه زخمها در گروه درمان با عصاره جلبک با دوز mg/kg ۲۰۰ در مقایسه با گروه شاهد کاهش معناداری را در روز ششم نشان داد (۰/۰۳۲P=). همچنین در گروه درمان با دوز mg/kg ۲۰۰ و ۴۰۰ عصاره جلبک میزان ارتشاح نوتروفیلها و ماکروفاژها، تراکم عروق خونی و جمعیت فیبروبلاستها بهطور معناداری در مقایسه با گروه شاهد کاهش یافت. تفاوت معناداری بین دو گروه ۲۰۰ و ۴۰۰ دیده نشد.
نتیجهگیری: مصرف خوراکی عصاره جلبک آفانیزومنون فلوس آکوا بهواسطه کاهش پاسخهای التهابی روند ترمیم بافت را بهنحو مثبتی تحت تاثیر قرار داد.
مریم فرزانه، مژگان حسینی،
دوره 78، شماره 4 - ( 4-1399 )
چکیده
تخم لقاح یافته پرندگان بهعنوان یک مدل تاریخی در بررسیهای جنینشناسی همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. سلولهای بنیادی پرتوان پرندگان، سلولهایی هستند که دارای دو خصوصیت مهم خودنوزایی و توانایی تبدیل شدن به سه لایه زاینده جنینی در محیط آزمایشگاه هستند. با توجه به ویژگی خاص گونه پرندگان، از دیرباز از تخم لقاح یافته جوجه بهعنوان یک بیوراکتور طبیعی برای تولید انواعی از پروتیین نوترکیب و واکسنها استفاده شده است. با توجه به محدودیتهای استفاده از تخممرغ برای تکثیر ویروسها، بهکمک فناوریهای کشت سلولهای بنیادی، امکان دستیابی به روشهای مطمئن و تولید در مقیاس وسیع انواعی از واکسنهای انسانی و دامی فراهم شده است. سلولهای بنیادی جنینی جوجه برای اولین بار از بلاستودرم جنین در مرحله تکوینی X بهدست آمدند. این سلولها مدلی مناسبی برای مطالعات جنین در مراحل اولیه، دستورزیهای ژنتیکی، تکثیر ویروس و تولید پرندگان تراریخته هستند. افزونبر آن، سلولهای بنیادی پرتوان القایی بهعنوان منبع دیگری از سلولهای پرتوان قابلیت خودنوزایی دارند و میتوانند به سه لایه زاینده تبدیل شوند و ابزاری مناسب برای تولید واکسن و پرندگان تراریخته هستند. باوجود توانمندی بالای سلولهای بنیادی پرتوان جوجه در پذیرش ویروس، امکان دستیابی به ردههای سلولی تکثیرپذیر عاری از دستکاریهای ژنتیکی محدود بوده و بیشتر از ردههای سلولی فیبروبلاستی مشتق شده از تخمهای عاری از پاتوژن برای تولید واکسن استفاده میشود. در این مطالعه اهمیت ردههای سلولی مشتق شده از جنین جوجه بهعنوان ابزاری مناسب برای دستیابی به واکسنهای ویروسی مورد بررسی قرار می گیرند.